“دردی که از سینهات خارج نمیشود، افکاری که رهایت نمیسازند”؛ با خود...
“دردی که از سینهات خارج نمیشود، افکاری که رهایت نمیسازند”؛ با خود زمزمه میکنی: آیا میتوانستم نجاتش دهم؟ آیا اگر در آن لحظه کنارش میبودم، الان شرایط جور بهتری رقم میخورد؟در میان افسوس و پشیمانی...