بازیهای ویدئویی یک رسانهی بسیار قوی برای منتقل کردن احساسات مختلف به بازیبازان هستند و در تاریخ بازیها بارها و بارها شاهد بودهایم که عناوین شاهکار مختلف توانستهاند در بالاترین سطح و حتی بیشتر از دیگر رسانهها، انواع و اقسام احساسات مختلف از شادی و خشم و ناامیدی گرفته تا غم و اندوه را به ما منتقل کرده و حسابی ما را احساساتی نمایند. البته خب این کار هر بازی و هر بازیسازی نیست که بتواند به راحتی حجم زیادی از احساس را به ما منتقل کند، ولی خب نوابغی هستند که طوری داستان و وقایع آن را رقم میزنند و طوری شخصیتپردازی میکنند که غیرممکن است نسبت به آنها بیتفاوت باشید و احساساتتان را بروز ندهید. بهترین مثال برای چنین بازیهایی، عنوان The Last of Us و نسخهی دوم آن هستند که بارها و بارها ما را احساساتی کرده و حتی به گریه واداشتهاند. به شخصه طی حدود ۳ دهه بازی کردن، عناوین شاهکاری را تجربه کردهام که توانستهاند در مقیاسهای مختلف من را احساساتی کنند، ولی خب بدون شک برخی از آنها در این زمینه برتر از بقیه بودهاند و گاها حسابی اشکم را هم در آوردهاند. در مطلب امروز دست روی همین لحظات گذاشتهام که توانستهاند کاملا من را احساساتی کنند و تحت تاثیر خود قرار دهند. البته تعداد این لحظات در دنیای بازیها خیلی زیاد است ولی این ۱۰ مورد، برای شخص من که نویسندهی مقاله هستم، خاصترین هستند. لازم به ذکر است که یک قسمت دیگر هم برای این مقاله در نظر میگیرم که آن قسمت برخلاف مقالهی امروز، کاری به نظرات من نداشته باشد و کلیتر باشد و مثلا صحنهی پایانی بازی رد دد ردمپشن که یکی از احساسیترینهاست در آن مقاله قرار میگیرد.
خطر شدید اسپویل
۱۰ – از دست دادن جیسون در Heavy Rain
یکی از صحنههایی که هیچوقت یادم نمیرود صحنهی مرگ جیسون است که بسیار غمناک بود و زندگی یک خانواده و یک مرد و یک پدر را به نابودی کشاند. درست است که آن جیسون جیسون جیسون گفتنهای قبلش در فروشگاه واقعا روی مخ بود، ولی در صحنهی مرگ جیسون واقعا احساساتی شدیم. با وجود تلاش فداکارانهی پدر، سرنوشت کار خودش را کرد. به طور کلی داستان بازی Heavy Rain یک شاهکار بینهایت جذاب و تراژیک بود که عشق و غم و درام و اکشن و … را کاملا در خود داشت و روند روایت را طوری پیش میبرد تا در نهایت، عواقب انتخابهای خود در بازی را مشاهده کنید و بهای برخی از آنها را سنگینتر و برخی را سبکتر، بپردازید. نقطهی عطف Heavy Rain، داستان بسیار پخته و جذاب آن است. داستانی که مانند تمامی عناوین استاد دیوید کیج بسیار زیبا و جذاب نگارش شده است و هر بازیبازی را در مسیر خود احساساتی میکند، به او استرس میدهد، او را میترساند، مشکوک میکند، خوشحال و ناراحت میکند، سردرگم میکند و یا عصبانی و خشمگین. محوریت داستان بازی هوی رین و شخصیتهای آن بر موضوع قتلهای سریالی یک قاتل دیوانه که به قاتل اریگامی شهرت دارد بنا شده است و داستان شخصیتهایی را که به نوعی با این قاتل درگیر میشوند، بیان میکند. بازی از همان ابتدا و در صحنههای اول تا لحظات آخر خود، شما را میخکوب و تشنهی فهمیدن ادامهی داستان نگاه میدارد و هرگز نمیتوانید اتفاقاتی را که در ادامه رخ خواهد داد، حدس بزنید. شما در نقش چند شخصیت مختلف در بازی ایفای نقش خواهید کرد که هرکدام به نوعی درگیر ماجرای قتلها هستند و این داستانها گاها با هم در نقاطی تلاقی مییابند. شخصیتهای بازی شامل Ethan Mars که به نوعی نقش اصلی بازی است، Scott Shelby که یک کارآگاه خصوصی است و در مورد پرونده تحقیق میکند، Norman Jayden که یک مامور افبیآی است و از واشنگتن، برای بررسی پروندهی قتلها فرستاده شده است و همینطور Madison Paige که یک شخصیت زن فوتوژورنالیست است و به نحوی با پروندهی قتلهای اریگامی ارتباط مییابد، هستند. شما از دید تکتک این شخصیتها در مقاطعی بازی را دنبال خواهید کرد و هر چه که میگذرد بیشتر به سوالات شما پاسخ داده میشود و موارد بیشتری را کشف میکنید. این بازی، صحنهی غمگین و احساسی کم نداشت و بدون شک کسانی که این عنوان را انجام دادهاند هیچگاه سکانسهایی مانند گم شدن فرزند اتان در فروشگاه یا صحنهی کودکی قاتل اریگامی و ماجرای دردناک و عمانگیز وی و برادرش را فراموش نخواهند کرد.
۹ – مرگ غمانگیز Aerith در Final Fantasy VII
هر قدر که در داستان فاینال فانتزی ۷ پیش میرفتیم، بیشتر عاشق Aerith میشدیم و واقعا وقتی که او را از دست دادیم، به معنای واقعی شکستیم. گاهی با خودم میگویم اصلا آخر چه دلیلی داشت که Aerith کشته شود و او را از بازی بگیرند. ولی به هر حال این اتفاق افتاد و ما هم همراه کلاود، احساساتی و غمگین شدیم و شاید اشک ریختیم. بیشتر از این نمیتوانم چیزی در این مورد بگویم، بدون این که احساساتی شوم. نمیتوانم تصور کنم که علاقهمندان وعاشقان سری فاینال فانتزی وقتی با مرگ Aerith روبهرو شدند، چه حسی داشتند و چه حالی به آنها دست داده است. رابطهی بین Cloud و Aerith به قدری عمیق و زیبا بود که بازیباز را نیز به راحتی در خود فرو میبرد و برای این رابطه، حاضر است هر کاری بکند. این دو با هم به معنای واقعی یک زوج و یک جفت جداییناپذیر هستند و مرگ غمناک Aerith تنها و تنها باعث شد تا افسانهی عشق این دو ابدی و فناناپذیر گردد. در نسل هشتم مجددا این صحنه را در بازسازی شاهکار فاینال فانتزی ۷ مشاهده کردیم (ویژنهای کلاود از مرگ Aerith) و یادمان آمد که چقدر تلخ بود و البته یادمان آمد که چرا داستان فاینال فانتزی ۷ یک شاهکار بینظیر است.
۸ – پایان خوب BioShock
واقعا در صحنهی آخر بایوشاک احساساتی شدم. خیلی زیبا بود که تمام دخترانی که از طمع خود گذشته بودیم و نجات داده بودیمU همگی در هنگام مرگ و در پیری کنارمان بودند و هر کدام زندگی داشتند و درس خواندند و عاشق شدند و ازدواج کردند و فرزند داشتند. باعث همه ی اینها ما بودیم. ما که به خاطر طمع Adam بیشتر کور نشده و لیتلسیسترها را نجات داده بودیم. من همیشه در بازیها کار خوب را میکنم، زیرا دوست دارم جوری باشم که خود واقعیام تصمیم میگیرد و کاری که در قلبم حس میکنم درست است انجام میدهم. هرگز در بازی بابوشاک دوست نداشتم که به آن دختران کوچک آسیب بزنم. آن هم به خاطر چه؟ Adam؟ این اصلا با ذاتم در تضاد است. بازی هم در نهایت پاداش این کار را در انتها با یکی از زیباترین و احساسیترین ویدئوهایی که در دنیای بازی دیده بودم به من داد و دخترانم همگی هنگام پیری و مرگ در کنار بسترم بودند. داستان بایوشاک به قدری زیبا و استادانه توسط استاد کن لوین خلق شده است که مو لای درز آن نمیرود و از هر نظر با فکر و حساب شده ساخته و پرداخته شده و داستانی کامل است که مفهوم یا بهتر است بگویم حقیقتی تلخ و دردناک را به شبوهای خاص بیان میکند و بذر غم و ناراحتی را در دل بازیباز میکارد، اما نه غمی پوچ و بیهوده از نوع فیلمهای ایرانی و ترکی که این روزها همه جا ریختهاند، بلکه غمی که مخاطبش را به فکر میاندازد و او را وادار میکند که به کلیت این داستان و این سرنوشت و این حقیقت تلخ، فکر کند. داستان بایوشاک و روایت آن همانقدر که غم و اندوه دارد و تلخ است، هدفمند نیز هست و غمی پرمعنا یا یک دنیا حرف دارد که در کنج دل شما خانه میکند، اما مهم این است که این غم در مغز شما نیز رسوخ میکند و شما را نه فقط از نظر احساسی، بلکه از نظر عقلی نیز درگیر خود میکند که این هنری است که هیج بازی دیگری نتوانسته است در این سطح چنین کاری را انجام دهد و بایوشاک را تبدیل به گنجینهای بزرگ کرده است.
۷ – پایان The Last of Us Part 2 وقتی که الی به یاد جوئل میافتد و از جان Abby میگذرد
واقعا در لحظهی آخر The Last of Us Part 2 وقتی الی در مرز کشتن یا نکشتن Abby بود، قلبم داشت از سینه بیرون میآمد و شدیدا تحت تاثیر این لحظه قرار گرفته بودم. وقتی ناگهان الی به یاد جوئل افتاد که روی بالکن نشسته بود و از کشتن Abby صرف نظر کرد، دیگر نتوانستم خودم را نگه دارم و هم برای این که الی کار درست را کرد اشک شوق داشتم و هم دلم برای جوئل تنگ شده بود و اشک ناراحتی در چشمانم حلقه زده بود. این چه بازیای بود که ناتیداگ ساخت؟ اینها چه بازیسازان و داستاننویسانی هستند؟ اهل زمین نیستند یا از آینده آمدهاند. آخر چقدر پایانبندی یک بازی میتواند زیبا و احساسی باشد. انگار که هیجان کل بازی و تمام کارهایی که با Abby و الی انجام داده بودیم، به اوج خودش رسیده بود و به این نقطهی حساس تصمیمگیری. احسنت به الی که نشان داد با این که کلی از دشمنانش را که آنها هم قصد جانش را داشتهاند، کشته است، ولی یک قاتل سنگدل و بیرحم نیست که شخصی ضعیف و بیدفاع را فقط برای انتقام بکشد. الی معرفت داشت و میدانست که Abby دو بار میتوانسته او را بکشد، ولی نکشته است. در لحظهی آخر بازی، الی نشان داد عشقی که جوئل به او آموخته است، حالا به کار زندگیاش میآید و حتی تصور کردن جوئل در ذهنش هم او را از انجام کار بد برحذر میدارد. این خیلی زیبا و احساسی و سنگین است. الی و Abby هر دو دخترانی خوب و خوشقلب بودند که کارهای بدی هم در این دنیای سیاه انجام داده بودند، ولی ذاتشان سیاه نیست. ما عاشق جوئل هستیم، اما آیا او حق داشت دهها انسان که فقط یکی از آنها یک جراح بود که یک دختر جوان داشت و میتوانست واکسن بسازد (شاید) را بکشد، در حالی که خود الی که قرار بود کشته شود، راضی بود؟ چرخ روزگار میچرخد و همان دختر میشود Abby و میآید سراغت و با خشنترین شکل سلاخیات میکند. Abby همان کاری را برای پدرش کرد که الی برای جوئل کرد، ولی در نهایت الی در آخر کار توانست ببخشد. این است که او را شایستهی دختر جوئل بودن میکند. جوئلی که با وجود کارهای بدش، به الی خوبی را یاد داده بود. یکی از سختترین کارها برای یک داستاننویس این است که در طول یک بازی ۲۵ ساعته کاری کند شخصیتی جدید مثل Abby که محبوبترین شخصیت کل سری که عاشقش بودهاید (جوئل) را کشته است و ابتدای بازی به حد مرگ از او متنفر بودهاید را طی همراهی چند ساعته، تبدیل به یکی از شخصیتهای محبوبتان کند که کاملا با او ارتباط برقرار میکنید و ناگهان میبینید که او را دوست دارید و وقتی در بخشهای پایانی بازی الی قصد میکند که برود و او را پیدا کند و بکشد، در دلتان حس میکنید که کاش الی این کار را نمیکرد و پیش دینا و بچهاش میماند و میگذاشت Abby هم زندگیاش را با Lev داشته باشد. بالاخره Abby دو بار میتوانست الی را بکشد ولی نکشت. البته درنهایت این کار الی به نفع Abby شد وگرنه مرگ بدی داشت. الی تمام دوستان Abby و حتی زن حامله را کشت (هر چند نمیدانست حامله است)، ولی Abby دقیقا زمان انتقام، عشق حاملهٔ الی یعنی دینا را نکشت و در حالی که همه چیز در اختیارش بود، از جان آنها گذشت. یکجورهایی آدم میتواند بگوید در این بازی Abby شخصیت بهتری نسبت به الی است. میدانید پیاده کردن صحیح این کار در داستان چقدر سخت است؟ این که Abby را در چند ساعت، محبوب بازیباز کنید؟ ولی داستاننویسان The Last of Us: Part 2 این کار را کردند، آن هم به شکلی بینظیر. باور کنید تمام بازی میخواستم از Abby متنفر باشم، ولی نشد که نشد و آخرش دیدم واقعا او را دوست دارم، زیرا دختر خیلی خوشقلبی است که ذات پلیدی ندارد و گذشت هم دارد؛ این یعنی شاهکار سازندگان و نیل دراکمن.
۶ – کلیت روند داستانی و پایانهای Spec Ops The Line
۵ – مرگ جنی در The Darkness
۴ – ماموریت “No Russian” در بازی Call of Duty Modern Warfare 2
چقدر این ماموریت بد بود. چقدر انجامش حتی به عنوان یک بازی سخت بود. به این فکر میکردم که من که دارم بازی میکنم به سختی این کار را انجام میدهم، پس آنها که در دنیای واقعی صدها نفر را قتل عام میکنند چه حیواناتی هستند؟ ببخشید به حیوان بیاحترامی کردم. حیوان همنوعانش را گروهی قتل عام نمیکند. ماموریت No Russian بسیار از نظر احساسی روی من تاثیر گذاشت و شدیدا من را احساساتی کرد و باعث شد تا همیشه این ماموریت جلوی چشمم باشد و اگر به من بگویند سریعا از چند ماموریتی که در دنیای بازیها یادت مانده است نام ببر، قطعا یکی از اولینهایشان همین No Russian لعنتی است. بیدلیل نیست که میگوییم سری Modern Warfare شاهکار است؛ عنوانی که اینطور با احساسات شما بازی کند واقعا باید شاهکار باشد. ماموریت No Russian در بازی Call of Duty Modern Warfare 2 آنقدر سنگین و سیاه و خشن بود که حتی با این که بازی درجهی بزرگسال داشت، گزینهی رد کردن و بازی نکردن آن را گذاشته بودند، زیرا می دانستند این ماموریت چقدر از نظر احساسی سنگین است.
۳ – مرگ جوئل در The Last of Us Part 2
وقتی Abby به سر جوئل میکوبید و جوئل با این که در حال مرگ بود باز هم نگاهش به الی بود و انگار داشت میگفت “اصلا نگران و ناراحت نباش، همه چیز درست میشود”، واقعا اشک از گونههایم میلغزید. این جوئل بود. عاشقش بودیم. با او ماجراها داشتیم. ولی خب ما فقط این سمت قضیه را دیده بودیم که جوئل دهها نفر را کشت تا الی را بردارد و برود. دیگر ندیده بودیم که حالا برای خانودهی آن دهها نفری که جوئل کشت چه اتفاقی افتاده است، ولی نوابغ ناتیداگ در لست ۲ به ما نشان دادند. اگر شما جای Abby بودید و قاتل پدرتان (دور از جان) که او را با بیرحمی در حالی که سعی داشته برای بشریت واکسن بسازد، به همراه دهها نفر از دوستانتان به قتل رسانده است، به دستتان میافتاد چکار میکردید. میگفتید برو دنبال زندگیت عزیزم؟ البته ما نمیتوانیم خوب به این سوال جواب بدهیم، زیرا نمیتوانیم حسش را درک کنیم و تازه در آن دنیا هم نیستیم که همه چیز به آخر رسیده باشد، ولی باز هم این را میدانیم که آدم از قاتل پدرش راحت نمیگذرد. مخصوصا وقتی بدانی دادگاه و عدالتی وجود ندارد که بگویی قانون به حسابش میرسد. اصلا مگر کار Abby که برای گرفتن انتقام پدرش رفت با کار الی فرق داشت که برای انتقام جوئل رفت؟ تاره Abby الی را دو بار نکشت و زن حامله را نکشت. بگذریم؛ به هر حال هر طور که بوده باشد باز هم تماشای مرگ جوئل واقعا غمانگیز بود و تلخ.
بد نیست گریزی کوتاه بزنیم به مطلبی که در مورد نسخهی دوم این بازی برایتان نوشتم، تا بیشتر به عمق شاهکار بودن این بازی در انتقال احساس و غم به بازیباز پی ببرید.”میدانید موضوع اصلی شاهکار بودن و بینظیر بودن داستان و روایت بازی چیست؟ این است که انگار همه دارند کار درست را انجام میدهند و خود را جای هر کدام از شخصیتهای اصلی که تصمیمات مختلفی گرفتهاند بگذارید، میبینید تصمیمشان توجیه دارد!
- آیا جوئل اشتباه کرد که الی را نجات داد و نگذاشت واکسن ساخته شود؟ نه اشتباه نکرد، او عاشق الی بود و نمیخواست یک دختر دیگرش را هم از دست بدهد. (قابل قبول)
- آیا جوئل اشتباه کرد که الی را نجات داد و نگذاشت واکسن ساخته شود؟ بله قطعا او خودخواهی کرد و کلی آدم را به خاطر یک نفر که خودش هم راضی بود برای واکسن بمیرد، قربانی و سلاخی کرد. (قابل قبول)
- آیا Abby حق داشت که دنبال گرفتن انتقام پدرش باشد و جوئل را بکشد؟ بله کاملا؛ بالاخره جوئل پدرش را بیرحمانه کشته بود و در بازی مییینیم که او عاشق پدرش بود و میخواست عدالت را اجرا کند. (قابل قبول)
- آیا Abby حق داشت که دنبال گرفتن انتقام پدرش باشد و جوئل را بکشد؟ خیر، این کار صحیح نبود و در این حالت او نیز وارد راه غلط و مسیر کشتار میشود و فرقی با بقیهی آنها ندارد. اگر پدرش زنده بود نمیخواست Abby این کار را بکند. (قابل قبول)”
۲ – کنار گذاشتن غرور توسط کریتوس و صدا کردن پسرش برای اولین بار با کلمهی Son در God of War
۱ – مرگ سارا در The Last of Us
هیچوقت در این ۳ دهه بازی کردنم، صحنهای مثل مرگ سارا در آغوش جوئل مرا تکان نداده و احساسی نکرده بود. در این لحظه من واقعا به شدت بغض کردم و گریهام گرفت و نمیتوانستم خودم را نگه دارم. جوری که جوئل به سارا نگاه میکرد و ملتمسانه میخواست او نمیرد، قلب سنگ را آب میکرد. واقعا ناتیداگ در این صحنه نبوغ را نشان داد و بازیگری بینظیر تروی بیکر هم واقعا شاهکاری را در این صحنه رقم زد. The Last of Us و نسخهی دومش پر بودند از احساس و صحنههای احساسی زیبا، تلخ و نفسگیر، اما خب این یک صحنه در کل دو بازی تک بود و همان ابتدای بازی نشان داد که قرار است با چه عنوان و دنیای تلخ و بیرحمی روبهرو شویم. واقعا میشود گفت این صحنه در کل تاریخ بازیهای ویدئویی، احساسیترین و تلخترین است. چه چیزی از جان دادن یک دختر بدون مادر نوجوان در آغوش پدرش که هیچکس را غیر از او ندارد، دردناکتر و احساسیتر و تلختر است؟ The Last of Us و نسخهی دومش، واقعا آینهی تمامنمای تلخی و احساس و مظهر قدرت داستانپردازی و قدرت شخصیتها هستند. مفهوم ترکیب سرگرمی، درام، غم، ترس، مرگ و البته در راس آنها عشق. عشقی که به طرزی فوقالعاده با غم و اندوه ترکیب شده است و این اندوه، یک لایهی خاکستری محزون را بر روی تمام دنیای بازی و داستان آن کشیده است. حتی مفهوم غم و اندوه نیز در این بازی به شکلی خاص و استادانه در دل داستان بازی و وقایع آن جای گرفته است و گاهی خواندن یک خط از دیالوگهای بازی و یا نگاه به چهرهی یکی از شخصیتهای آن، خودش به اندازهی سالها غم و حزن و اندوه را در دل بازیباز تداعی میکند که این بازی کردن با احساسات، کاری نیست که از هر بازیساز و هر داستانی ساخته باشد.
برای شما احساسیترین لحظات بازیها کدامند؟ در کامنتها برای ما بنویسید.
نظرات
یادی کنیم از. لحظه مرگ دومنیک در gears of war 3 که واقعا بغض کردم خیلی زیبا،حماسی و ناراحت کننده بود
یادش بخیر سریه gears of war در اوج خودش بود :yes:
مرگ دام خیلی احساسی بود هم قهرمانانه هم احساسی هم فداکارانه واقعا بگم بعد مارکوس بهترین شخصیت کلی سری بود دروغ نگفتم…
سلام و درود خدمت دوستان عزیز و گل. دوستان این مقاله لااقل ۳ قسمتی میشه بنابراین هنوز خیلی موارد هستن که قرار خواهند گرفت در مطلب.
اسپویل مس افکت دو و بلک فلگ و اوری
.
.
تو مرحله ی آخر مس افکت دو همه چیز خیلی پشت سر هم اتفاق میافته و فرصت احساساتی شدن رو نمیده
چون تا یکی از رفقا میمیره سریع یه اتفاقی میافته ریتم بازی تند میشه
من خودم در حین بازی کردن احساساتی نشده بودم و بیشتر هیجان زده شده بودم
ولی بعد از اینکه تموم شد مرحله یاد نحوه و دلیل مرگشون ( مدیریت غلط من ) افتادم و واقعا اشکم در اومد
.
مرحله ی پایانی بلک فلگ هم که شاهکار بود اصلا قابل گفتن نیست اون کشتی رانی شگفت انگیز به سمت افق
و حتی قبل ترش مرگ کید که واقعا شخصیت عالی ای بود
.
اوری هم که نگم انقدر زیبا و هنرمندانست نمیشه یه لحظه رو انتخاب کرد
مرگ پدر خونده ی اوری تو پرولوگ قسمت یک اشکم رو در آورد
کلا پرولوگ قسمت یک اشکم رو در آورد:-D
جلوتر وقتی اون سیاهه گوی رو برداشت و برد برای زنده کردن پدرخوانده ی اوری
بعد تر وقتی پدرخونده ی اوری برای نجات جون اوری خودشو به خطر انداخت
وقتی فهمیدیم جغد چرا میخواست جلوی اوری رو بگیره
وقتی تو قسمت آپشنال اوری یک اتفاقاتی که برای پدرخوانده ی اوری افتاده رو فهمیدیم و محلی که اون ازش اومده
وقتی پرولوگ قسمت دو فهمیدیم چه اتفاق وحشتناکی برای کو افتاده
وقتی فهمیدیم چرا اون جغد قسمت دو اینطوریه
وقتی اوری خودشو برای زندگی دوستش قربانی کرد ( تقریبا )
وقتی دوستی کو و اوری رو میدیدیم
وووو
صحنه ی احساسی تو بازی ها زیاد دارم ولی الان فقط اینها یادم بود
ممنون از آقا سعید آقابابایی
اگه میشه اول مقاله بنویسید چه بازی هایی اسپویل میشن که اگه کسی بازی نکرده بود نیاد تو پست
اسپویل لست دو
.
.
بنظرم لحظه ی مرگ جوئل احساسی نبود و بیشتر شوکه کننده بود
خیلی یهو اتفاق افتاد
بیشتر از مرگ جوئل بعد از مرگش جایی که الی برمیگرده به جکسون و سر قبل جوئل و احساس گناهی که میکنه احساسی بود
دقیقا چیزی که لست او آس پارت ۲ بهش میخواست برسه دقیقا همین بود که این بازی خود واقعیته سر مرگ جول نه موسیقی خاصی پخش میشه نه احساس خاصی جول یک انسان عادی بود و مث یک انسان عادی مث همه آدمایی که تو لست او آس کشتیم کشته شد انقدر که این بازی معیار ها رو بعد خود ش تغییر داد تا سال ها چیزی نمیتونه تغییر بده
دقیقا همینه
اون مرگ مثل تمام کسایی بود که تو طول داستان کشتیم
مرگش یه چیز عادی بود مثل تمام آدم های دیگه
ولی بعدش میبینیم که درسته که جوئل یه انسان عادی بود
ولی برای الی خیلی بیشتر از یه انسان عادی بوده و براش مثل پدر بوده
این خیلی عجیب و جالبه
واس کسایی که عاشق لست۱ بودن مرگ جول هم شوکه کننده بود هم احساسی
من نمیدونستم گریه کنم یا شوکه شم
موافق نیستم
وقتی اون اتفاق افتاد با وجود علاقم به جوئل تنها واکنشم این بود
What the hell ؟؟؟؟؟
اتفاقا مرگ جول تاثیرگزار بود. بنظرم مرگ سارا WTF بود. کل شخصیت پردازیش ۱۰ دقیقه بود و خیلی هم کوتاه بود فک کنم ۳۰ ثانیه شد کلا
اینکه مرگ سارا تقصیر جوئل بود تاثیر گذار بود
اگه جوئل اونطوری نمیچرخید شاید سارا نمیمرد
از او بدتر احساس گناه جوئل بعد مرگ ساراست و گریه هاش وقتی سارا تو بقلشه
ببین فرصت نمیشه آدم احساساتش بروز کنه. دقت کن اگر کارگردان بخواد مرگ سارا احساس غم رو تو گیمر ایجاد کنه دقیقا بعد از اون اتفاق انفجار اطلاعات نمیکنه تو تیتراژ و بجاش سکانس برای فکر کردن و غرق شدن او اون اتفاق میده . مرگ سارا شوکه نه غم. من مطمئنم اون بار دومه بازیه که شخصیتا پردازش شده و اطلاعات جدیدی تو ذهن وارد نمیشه و اون موقعس که همه میگن مرگ سارا اشک مارو دراورد و اونه که تو ذهن همه مونده
درسته
ولی من اصلا برای مرگ جوئل احساساتی نشدم
نمیدونم چرا ولی فقط شوکه شدم که چی شد؟؟؟؟؟
الان یکی از محبوب ترین کارکترا با چوب گلف مرد:-|؟
خیلی عجیب بود اون سکانس
درود
درسته دوست عزیز نظر منم همینه، مرگ جوئل (یا برا من حتی سارا) غم انگیز نبود بدتر از همه جای خالی بود که بعدش به وجود میاد من شاید اغراق کنم بگم فلان بازی اشکمو در اورد ولی اخر لست دو به خاطر علاقه زیادی که به جوئل داشتم با بغضش منم بغضم گرفت و با فکر کردن به اینکه این آخرین باریه که میبینمش واقعا گریه م گرفت و حالم بد شد
باز خوبه شوکه شدی! من قبل اینکه بازی ریلیز بشه اسپویل شدم. :pissedoff:
من هم اسپویل شدم ولی به خودم قبولوندم که فراموشش کنه
البته اینکه میمیره مهم نیست اینکه چطور میمیره مهمه
یه مرگ میشه مرگ سارا یکی هم میشه مرگای فصل هشت گات
واکینگ دد سیزن یک و دو رو نگم دیگه….
از درون پوکیدم:-|
نامردا نصف کامنت برای اوری بود لستو ول کنید اوری رو بچسبید:-D
فقط چندتا مثال من بزنم خارج از مواردی که تو لیست بود قاعدتاً پر اسپویل ه کامنت دیگه مث خود مقاله… حواستون باشه :
۱- پایان چپتر ۶ رد دد ریدمپشن ۲ و اون بخشی که آرتور با راهبه در مورد گذشته ش صحبت میکنه
۲- پیدا کردن شاون تو Heavy Rain در صورتی که ایدن فرض میکرد فقط چند ثانیه فرصت داره تا فرزندش رو ببینه و بعد به خاطر سم به دیار مرگ میره
۳- کلا Beyond Two Souls تک تک مراحلش از به دنیا آوردن بچه تیوز دی تو مرحله Homeless تا انتخاب نهایی بازی بین زندگی فانی و جاودانه و اون بخشی که هویت Aiden مشخص میشد
۴- پایان بی نظیر واکینگ دد تل تیل گیمز که هر دو پایانش تیر خلاصی بود به پیکر گیمر
۵- انتخاب بین Arcadia Bay و Chloe تو لایف ایز استرنج فصل اول… و سرگذشت ریچل تو DLC بازی
۶- مرگ شاون تو اپیزود آخر لایف ایز استرنج ۲ که مسبب ش خود برادر کوچکتر ش میشد
۷- اون صحنه صحبت های الی و جول تو لست او آس که الی میگفت من همه عزیزانم رو از دست دادم و جول با سنگدلی تموم جواب ش رو داد
۸- مرگ دام تو گیرز ۲
۹- پیدا کردن سریلیا تو ویچر ۳ بعد اون همه مدت و رسیدن پدر و دختر به هم دیگه
۱۰- جایی که کارا تو دیترویت هویت واقعی آلیس رو فهمید
۱۱- پایان بندی گوست آو سوشیما کلا
۱۲- ریختن خاکستر فی انتهای گاد آو وار
۱۳- ملاقات اتزیو و الطایر تو اسسینز کرید رولیشنز
۱۴- مبارزه با باس تو انتهای متال گیر ۳
۱۵- برگشت جوزف کپلی به خونه تو رزیستنس ۳ و…..
نه وحید جان فقط هیلو ۴ بود رو کنسول یکی از اقوام اونم چند ساعت تجربه کردم وگرنه اطلاعی از این فرنچایز ندارم زیاد
سلام آقا سعید، خسته نباشید، خیلی عالی بود مقاله. سری دلست لحظه های نابی داره مخصوصا مرگ سارا.
اسپویل حتی برای شما سعید جان اگه بازی نکردی :
خدایی جای مرگ آرتور و جان تو سری ردد خیلی خالیه
لحظه پیدا کردن سیری در جزیره ایل آف میسس و حتی پایان های بازی مخصوصا پایان مرگ سیری و پرنسس شدنش چون از تو جدا میشه، لحظه مرگ وزمییر در نبرد کرمورن
پایان فوق حماسی متالگیر ۳ و مرگ باس به دست اسنیک
گرفتار شدن سارا کریگان در میان زرگ ها و تبدیل به ملکه زرگ ها به دست اورمایند و غم و اندوه جیم
پایان بایوشاک اینفینیت و وقتی بوکر فهمید الیزابت دختر خودشه و پرافیت خودشه
البته اینها بخشی اند و لحظه های حماسی و احساسی نسبت به خود شخص هست. برای من بالا از مرگ آرتور دردی وجود ندارد، خیلی دردناک بود. تمام زندگیشو برای داچ و گروه گذاشت و از عشقش مری گذشت تا گروه رو به موفقیت برسونه ولی امان از موش کثیفی به اسم مایکا……
تازه پایان مس افکت ۲ و ۳ البته در ۲ اگه تصمیم ها درست باشه خیلی هم عالی تموم میشه
مرگ سوپ و گوست در مدرن وارفیر ۲
و خیلی های دیگه
سعید جان پیشنهاد میکنم یه قسمت دو و حتی ۳ هم برای این مقاله بزار خیلی لحظه دیگه هنوز هست
اشاره کردن که مقاله ادامه داره و بدور از سلیقه شخصی نوشته میشه
آخ بله من ندیده بودم که ایشون ذکر کرده بودند که ادامه داره چون تیتر ننوشته بودند بخش یک فکر کردم فقط همین یه قسمته
پایان مس افکت سه بیشتر حماسیه تا احساسی
ولی مس افکت دو اگه درست انتخاب نکنی بعد از اتمام بازی داغون میشی…
ماشاالله سرعت تایید آقا سعید:-D
یه تنه دارید سرعت تایید کامنت رو جا به جا میکنید:-D
مرگ soap کو؟
آرتور چی؟
گوست؟
ویچر؟
بنظرم اینا مستحق بودن تو لیست باشن؟
سلام
کاملا درست میفرمائید ولی هم سلیقه هم محدودیت ۱۰تایی باعث این انتخابها شدهاست.
در پناه خدا
مرگ شخصیت جوئل و آرتور مورگان و soap (در کال آف دیوتی مدرن وارفار) برام از همه دردناک تر بود 😥 😥 😥
فاینال رو که برای ما اسپویل کردی آقای بابایی. اون خطر اسپویل ریز آخه چیه 😐
بازی ای که بیشترین صحنه احساسی رو برای من داشت لست ۱ و بیاند دو سول بود عجیبه تو لیست نیست
بیاند «دو» سول؟! 😀
درود برشما جناب آقابابایی. تشکر بابت مقاله
اسپویل red dead 2 . spec ops the line. life is strange
من کلا سخت ناراحت میشم و یا اصلا نمیشم دراین حد که افتتاحیه تلو۱ اینجوری بودم خب مرد دیگه مرد. کی هست این اصلا؟! ولی تاجایی که یادمه سه بار خیلی احساساتی شدم. اول لحظه ای که توی spec ops the line چند ده نفر رو با فسفر سفید سوزونیم و بعدا فهمیدیم مردم عادی بودن دومی هم مرحله خواستگاری جان از ابیگل خیلی احساس عجیبی بمن دست داد تا جایی که فکر کنم ۱۰ دقیقه درحال پیدا کردن پوز و بکگراند مناسب بره عکسمون بودم. جزو معدود لحظاتی بود توی مدیوم های داستان محور که حس کردم من برای یه شخصیت مجازی ارزش قائلم و واقعا به احساساتش اهمیت میدم. سومی هم لحظه انتخاب بین مردم و کلویی آخر LIS که قشنگ از خجالت انسانیت دراومدم و کلویی رو انتخاب کردم
مرگ Kaileena در بازی Prince of Persia Warrior within خیلی غم انگیز بود.
آره داداش یبار سال ۸۳ بود بازی کردم که خیلی رو روح و روانم تاثیر گذاشته بود و بار بعد سال ۸۸ بود که تونستم شمشر آب رو بگیرم و داهاکا رو بکشم و اون سکانس آخر با امپرس تو کشتی خیلی زیبا بود.
مرگ وزیمر در witcher3
در کل لست اف اس غم انگیز ترین سکانس هارو داشت چون یک بازی متفاوت و ضد کلیشه ای و با روایت بسیار متفاوتی در ژانر و سبکش بود،در کنار اینا رزیدنت اویل شیش کمپین کریس و پیرز و مرگ و ویروسی شدن پیرز شوک آور ترین سکانس آخر بازی بود
قطعا بیاد ماندنی ترین بازی از سری cod همون مرحله است که با ماکاروف رفتیم ترور
وهمینطور اسپیس د لاین یه مرحله ش هیچوقت یادم نمیره
یه صحنه سه چهار نفر با زبون فارسی میگن ما امریکایی هستیم
واون لحظه باید به قتل برسونیشون
این مورد ها هم به نظرم از قلم جا افتاده
اسپویل
.
.
.
.
.
.
.
.
مرگ دام توی بازی Gears of War 3
پایان گیرز ۵ که میتونی از بین پسر مارکوس و دوستت یکی نجات بدی
مرگ جان مارستون توی رد دد ۱
مرگ غم انگیز آرتور توی رد دد ۲ اسم بازی ها با خودشه رستگاری سرخ پوست مرده یعنی همه شخصیت های اصلی میمیرن
دمت گرم سعید جان :yes: این کامنت داشت فاجعه ای میشد درستش کردید 😀
صحنه ی مرگ (Scorpion (Hanzo واقعا برا من خیلی بد بود :brokenheart:
مرگ Lee تو the walking dead خیلی وحشتناک بود :brokenheart:
مرگ vezemir تو ویچر ۳ خیلی دردناک بود :brokenheart:
مرگ Ghost و Roach دیوونه کننده بود :brokenheart:
تنها لحظه ای که اشک من درومد، آخر فصل اول بازی واکینگ دد بود وقتی که lee مرد و کلمنتاین تنها شد…
برام عجیبه که تو این لیست نیست! کلمنتاین اون سال جایزه بهترین شخصیت بازی گرفت
من هیچ کدوم از موردارو نخوندم اصلا ترسیدم بخونم یه دفعه اسپویل بشم فقط چشمم خورد به همون شماره ۱۰ قلبم درد گرفت این heavy rain منو نابود کرد
درود و سپاس آقای بابایی بابت این مقاله به نظر شخصه همه این لحظه ها واقعا احساسی و دردناک بود البته جا داره به مرگ پدر و برادران اتزیو جلوی چشمانش نیز اشاره کنیم.
آقا سعید شما چند بار لست رو اسپویل کرده ای ! عجب گرفتاری شدیم یه زمانی که اینترنت نبود gta sa و اویل ۴ میزدیم تازه سال ها بازی میکردیم !! آخرشم خودمون میفهمیدیم چی میشه. این ظهور و گسترش اینترنت باعث شده هرررر گیمی با جزییاتش برای هر کسی اسپویل بشه اه اه
داداش شما اومدی تو پستی که صحنه های ناراحت کننده رو میگه
اولشم هشدار اسپویل داده
از چی شاکی هستی برادر من؟؟؟
برای من خطر اسپویل brothers و halo reach و black flag
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
۱٫با اختلاف خیلی زیاد مرگ یکی از برادرا تو برادرز که واقعا ناراحت شدم
۲٫پایان هیلو ریچ
۳٫پایان بلک فلگ و صحنه ادوارد و دخترش
اسپویل برادرز:
.
.
.
.
اونم خیلی تکون دهنده بود ولی اوجش بنظر من جایی بود که پدر حالش خوب شد ولی بهاش شد مرگ پسرش و اون گریه شدیدا پرمعناش. پدر احساس گناه از زنده بودن میکنه ولی برادر کوچیک ( و گیمر) میدونن بزرگترین ثمره مرگ برادر بزرگ یه چیز والاتره.
واقعا ابر شاهکار بود
ته هیلو ریچ من اشکم در اومد
یعنی چی آخه
هر چقدر میکشتم تموم نمیشدن
پایان بلک فلگ هم که شاهکار بود
بنظرم بهترین پایان سری بود
۱٫یکی از صحنه های دردناک brothers که با اختلاف برام بهترین صحنه بود
۲٫پایان هیلو ریچ
۳٫پایان بلک فلگ
اسپویل سه گانه mwو مافیا ۱
مرگ ghost و soap تو سری کود هم واقعا غم انگیز بود با اینکه سنی نداشتم یه بغضی گلومو فشار میداد انگار برادرم داشت میمرد
یه مطلبی هم در مورد مافیا نوشتم خوندنش خالی از لطف نیست
همه چیز از یک شب شروع شد شبی که به خوبی از آن یاد نمی کند ولی خب این سرنوشت است سرنوشتی که گرچه ما با او کاری نداریم ولی او سایه اش را از روی سر ما کم نمی کند
سال ۱۹۳۰: یک مرد با سیگاری در دست و کتی سیاه و کلاهی که مارا یاد آن دهه ها می اندازد نگاهی به سر و صورت تاکسی خود می اندازد و مشغول سیگار کشیدن می شود در این لحظه ما نمی دانیم که او کیست و چطور میخواهد در گوشه ای از قلب ما رخنه کند
ناگهان صدای مهیبی به گوش می رسد دو نفر به سمت او می آیند یکی از آنها اسلحه را به سمت او می گیرد و از او میخواهد آنها را فراری دهد آن مرد با دستانی لرزان و چهره ای متعجب خودرو را روشن کرده و به خوبی هر چه تمام تر آن هارا فراری می دهد
Faster faster!!!
ما شاهد پیشرفت او بودیم از زمانی که یک راننده تاکسی ساده بود تا وقتی که تبدیل به گنگستری خفن شد(حاجی گنگش بالاس)
ما با او زندگی کردیم کسی که با زندگی اش همراه شدیم تا بدانیم که کیست و برای چه جلوی کار آگاهی به نام نورمن نشسته است و از او چه میخواهد
ما با او همراه شدیم تا رییس یکی از بزرگترین باند های مافیا یعنی مورلو را به خاک سیاه بنشانیم
وقتی که اکیپ جذابمان تکمیل شد sam و pauli و tommy
وقتی که به خود میبالیدیم که چه رفیق هایی داریم به این سه نفر عشق میورزیدیم اما طولی نکشید که این گروه منحل شد گروهی که تشکیل شده بود از شخصی جدی ولی دوست داشتنی به نام سم شخصی شوخ طب به نام پائولی و در آخر یک فرد که نمی توان وصفش کرد به نام توماس آنجلو
همه چیز با خیانت این دو شروع شد خیانتی که از نظر خود آنها لازم بود و هیچ معنی بدی نداشت ولی این وسط یک sam متعصب و جدی وجود داشت او حاضر نبود به هیچ دلیلی به سالیاری خیانت کند
تا اینکه روز از روز ها که تامی برای سرزدن به پائولی رفته بود او را نقش بر زمین دید در این لحظه تمام خاطرات او از جلوی چشمانمان رد شد مرحله مزرعه ی خونین را یادتان هست؟
There is dead
What what about
همین what گفتن های او خنده بر لبان ما می آورد شوخی های او چهره جذاب او که با اینکه اگر الان نگاه کنید خنده دار باشد ولی آن زمان به خوبی شوخ طبع بودن او را به ما نشان میداد
طولی نکشید که sam هم به دست پائولی قصه ما به کام مرگ کشیده شد با اینکه میدانستیم او چه کار هایی کرده ولی باز هم از مرگ او ناراحت میشدیم ناراحت از مرگ او ناراحت از مرگ پائولی نارحت از نابود شدن این گروه جذابمان گروهی که…
اما همیشه بد تر از این هم میتواند باشد
بعد از نابود شدن دار و دسته سالیاری تامی را در حال آب دادن به گل های حیاط خانه اش میبینیم چهره پیر و فرسوده او باز هم جذاب است
یک خودرو جلوی خانه او می ایستد دو نفر از آن پیاده می شوند به نظر تامی آشنا نیستند یکی از آنها می گوید
Mr. Angelo?
Yes?
Mr saliari hes regard
سلاح لوپارا خود را در آورد و با یک شلیک تامی را نمی زند بلکه قلب مارا مورد اصابت قرار می دهد
بد ترین لحظه ای که یک گیمر می تواند تحمل کند
مرد رویاهایمان رفیق دوست داشتنی مان…..
حال وقت شنیدن تفکرات یک مرد با چشمانی اشک بار است :
در زندگی باید معیار هایی داشته باشید
کسی که تلاش نمیکند هیچ چیز به دست نمی آورد و کسی هم که تلاش میکند میتواند خیلی چیز هارا به دست آورد
در زندگی همیشه باید بالانس را رعایت کنید)
بازی مافیا ۱ که اون موقع با ما بازی کرد وقتی فکر میکردیم ما داریم اون رو بازی میکنیم
یکی از بهترین داستان ها در نوع خودش
یکی از بهترین گرافیک ها در زمان خودش
عشق و نفرت و انتقام و همه چی تو این بازی پیدا می شد
اگه اطلاعات غلطی داشت بزارید به حساب اینکه خیلی وقت پیش بازی کردم
ممنون از آقا سعید بابت مطلبتون بعضی هاش رو نخوندم چون حاوی اسپویل بود خودتونم گفته بودین
از نظر داستانی شاهکار the last of us رو هم بازی کنید به خاطر تعصب و این چیزا خودتونو محرو نکنید یکی از بهترین داستان ها رو داره عشق پدر و دختری
خب به نظرم هر چقدر ناتیداگ توی لست یک و مرگ سارا خواستش که گیمر خون گریه کنه توی لست دو و مرگ جوئل فقط و فقط میخواد شوکه بشی اونقدر جا بخوری که بلند بلند ۱۰۰ بار بگی یعنی چی!!!!
حتی اگه دقت کنید زمانی که ابی با شاتگان پای جوئلو نشونه میگیره دوربین جا میمونه و هیچ موزیکی پخش نمیشه و همه چیز مستند وار نشون داده میشه…
لوکیشن مرگ جوئل بینهایت سردو بیروحه..
اصلا تیم سازنده میخواد بگه هیچکسی یا هیچچیزی توو اون لحظه نمیتونه به داد جوئل برسه…حتی تامی حتی الی
خدا رو شکر مثل ۹۹٪ فیلما و بازیها هم به صورت احمقانه جوئل نجات پیدا نمیکنه…
از نظر احساساتی شدن انصافا مرگ سارا بی رقیبه اما از نظر شوکه شدن و افتادن فشار در کنار نفرت مرگ جوئل
کسی با مرگ سارا از بازی توو اون لحظه بیرون نرفت اما با مرگ جوئل نصف کسایی که میشناسم طاقت نیووردن و فقط اومدن از بازی بیرون چون احساس لمسی وبیحسی بهشون دست داد…مثل خود من.
امید جان پس من یه کوچولو بیشتر دَووم آوردم چون بعد از مرگ جوئل تا اول اینکه با اسب بریم تو جنگل بازی رو ادامه دادم بعد اومدم بیرون.شایدم به خاطر این بود که مرگ جوئل رو یک از خدا بیخبری برام اسپویل کرده بود.
هر کس همونجا بیاد بیرون به خودش ظلم کرده
کل هنر اون سکانس به بعدشه نه خودش
اگه همون موقع سکانس بعد رو نبینید کلا اثرش از بین میره
:yes: :yes:
دلست آف اس یه شاهکار تو داستان سرایی هست
و نظیر اون کم پیدا میشه
اول از همه تشکر فراوان از آقا سعید بابت مقاله فوق العادشون و کامنت بسیار زیبای فرید جان فقط باید بگم که گوست نکرد فرید فقط سوپ مرد
Ghost مرد دیگه
اینایی که میگن نمرد هنوز شایعه س معلوم نی
مردع
اگه داستان بازییو با تیزر ها و فایل های تو وردانسک دنبال کرده باشی معلوم میشه گوست نمرده و فرار کرده
واقعا کامنت زیبایی گذاشتی دمت گرم :rose:
ممنون
یادش بخیر تاثیر گزاری ای که داستان مافیا۱ داشت تو بازیای دیگه به سختی پیدا میشه
تا چن روز تو شوک مرگ توماس بودم انگار بهترین رفیقمو از دست داده بودم واقعا اون دوران هیچ وقت فراموش نمیشه
لعنتی چرا یادم آوردی اون روز رو
آخرین کلمات تامی:قانون اون چیزی نیست که روی کاغذ مینویسن……….
یکی از سخت ترین لحظات مرگ بهترین رفیقمون
اقا سعید از این دست مقاله ها میخوایم خسته نباشید اشک ما رو هم در اوردید 😥 :heart:
بنظرم مرگ هنری و سم در دلست ۱ باید تو لیست میبود کلن واسه من اگر بخوام لیست کنم:
۱:مرگ سارا تو دلست۱
۲:مرگ جول
۳:پایان دلست ۲
۴:مرگ هنری و سم تو دلست ۱
۵:لحظه ای که گرالت سیری رو بغل میکنه و فکر میکنه مرده
۶:مرگ جان مارستون
واای مرگ هنری و سم با اون موسیقی شاهکار اشک ادمو جاری میکنه.من واسه کریتوس هم زیاد اشک ریختم 😥 کریتوس رو بی نهایت دوس دارم
اقا اگه گفتین جا کی خیلی خالیه
مرگ آرتور تو ردد۲
واقعا باورنکردنیه که نو لیست نیست. نشون میده اقای اقابایی بازی رو تموم نکرده
نشون میده نداره که عزیز دل خودشون چند بار گفتن تموم نکردن:-|
کاش یه اسمی از هیلو ریچ هم میبردید
اون بازی جوری منو تکون داد که پایان لست۲ تکون داد
شماره اول لیست هم که حجت رو تمام کرده و واقعا غم انگیزترین صحنه کل تاریخ ویدیو گیمه
این حرفم رو کسایی که خودشون پدرن کامل درک میکنن…
اسپویل اوری۲
راستی صحنه مرگ اون جغد کوچیکه هم خیلی ناراحتم کرد جوری که بازی رو ول کردم چندساعت و دوباره برگشتم
خطر اسپویل شدید
حقیقت برای من شاید حتی سخت ترین لحظه زندگیم لحظه مرگ آرتور مورگان تو رددد ۲ بود هنوز که هنوز جیگرم خونه موقع نوشتن این کامنت واقعا اشک نمیزاره که بخوام بنویسم اما واقعا مرگ آرتور ( توجه کنید روی های هانر) بسیاررررررررررر برای من احساسی و سنگین بود غروب و رستگاری یک مرد که تصمیم گرفته خوب باشه و به چیزی که مهمه وفادار باشه فوق العادهههههه برای من تاثیر گذار بود و آخرین سوارکاری آرتور کاری با من کرد که تا آخر عمرم نمیتونم اون لحظه و نگاه غم انگیز آرتور موقع سوار شدنش روی اسب و وقتی کلاه رو سرش گذاشت با شروع اون موسیقییییی فوق العاده اش واقعا شاهکار بود هر جور حساب میکنم بعد مرگ پدرم سخت ترینننن لحظه زندگی من مرگ آرتور مورگان بود این شخصیت فوق العاده بود کاری با من کرده و در جایی از قلب من رفته که هرگزززززززز نمیزارم کسی جای اون رو بگیره تنها نکته دلگرم کننده این بود که در حال انجام کاری که فکر میکرد درسته جونش رو گذاشت و برای داچ یا هر فرد دیگه ای نمرد و این نکته خیلی مهمه آرتور میتونه خیلی از خود ماها باشیم آرتور به من یاد داد که هیچ وقت برای خوب بودن دیر نیست و ارزش خوب بودن قابل تعیین کردن نیست و اطاعت کورکورانه وقتی مطمئنی چیزی غلطه منجر به نابودی و درنهایت به من یاد داد که “there ain’t no shame in looking for a better world”بعضی شبا با خودم فکر میکنم چی میشد اگر آرتور سل نمیگرفت چی میشد اگر داچ درست رو از غلط تشخیص میداد و …. ولی الان هیچکدومو اینا فرق نمیکنه اون پایان لعنتی تا آخر عمرم منو عذاب خواهد داد و واقعا باعث شد من سعی کنم خودمو جای آرتور بزارم و بدترین نکته مرگش این بود که آرتور بهترین انسان بود در بین اطرافیانش و بیشتر از همه لایق زندگی بود و این درآوره … خوب بسه دیگه برام دستمال بیارم یه بسته اشکاموو پاک کنم :laugh: :laugh: ازتون خواهش میکنم حتی یه بارم که شده رددد ۲ رو بازی کنید واقعاااااا برترین بازی تاریخ ( حداقل از نظر شخصیت پردازی) هستش و هرگز خودتون رو محروم نکنید بهتون قول میدم که باعث میشه تو زندگی واقعی تون هم سعی کنید آدم بهتری باشید و دنبال کمک کردن به دیگران برید و در نهایت یه تیکه آهنگ بود تو بازی که خیلی لایق آرتور بود : “you did your best,you tried your worest, now it is time to rest now it’s time to rest” هیییی RIP arthur morgan the best man i know who redempted and not died a good man but the best man :heart: :brokenheart: :rose:
داداش منم مرگ آرتور واسم خیلی سخت بود ولی تو دیگه نوبری
من هر دفعه ردد رو تموم کردم (سه دفعه) تا ۳ ساعت حالم بد بوده ، دفعه اول که دیگه خیلی گریه کردم ولی شما دیگه…
:rose: خدا پدرتونو بیامرزه
قربونت برادر آره واقعا تاثیر شدیدی که ردد گذاشت رو من خیلی بود با این که سنی هم ندارم واقعا ۱۷ سالمه ولی خوب واقعا سخته برام درمورد آرتور صحبت کردن طوری که واقعا نمیتونم جلوی اشکم رو بگیرم
داداش یه جوری گفتی سنی ندارم ، من آب شدم رفتم تو زمین (منم ۱۷ سالمه)
اما راستش اونقده دیگه حساس نیستم سر آرتور ، حالا باز هرکسی یه جوری ارتباط برقرار میکنه
اما من مرگ بابابزرگم تو بچگیم خودش اونقد تراژدی بود که هر مرگی تحت تاثیر قرارم نمیده (چون وحشتناک منو دوست داشت(چون اولین نوه پسر بودم) و وقتی اونجا بودم یهو چشاشو بست اصلا نابودکننده بود اون صحنه)
فقط میتونم یه چیز بگم
سن یه عدده
همین
اسپویل
.
.
.
.
.
اولین باری که برای یه بازی گریه کردم اونجایی بود که آگرو تو شادو آف کلوسوس از پل میوفته پایین و اونجا فک میکنیم مرده
مرگ لی تو واکینگ دد :-((
چه عجب یکی ازش یاد کرد :heart:
اسپویل
این دوتا صحنه اشک منو دراوردن
لحظه ی ای که ارتور داشت برای اخرین بار به کمپ برمیگشت و اهنگ فوق العاده ی thats the way it is رو پخش میکرد بعد اگه شرافتت بالا باشه ارتور حرفای اطرافیان رو یادش میاد که بهش میگفتن تو ادم خوبی هستی و ……
صحنه ی مرگ ارتور زیر طلوع خورشید رو هم که اینقدر گریه کردم رفتم تو اتاق درم بستم که کسی منو تو اون وضعیت نبینه
دومین صحنه هم که اشک منو دراورد مرگ سارا تو لست ۱ بود که واقعا غم انگیز بود جون دادن دختر بیگناه و مظلوم تو اغوش پدر اصلا مگه میشه کسی با این صحنه گریه اش درنیاد یا احساساتی نشه
بقیه صحنه ها هم بودن که گریه نکردم ولی خیلی احساساتی شدم سرشون
مرگ اریث که واقعا شوکه کننده بود
مرگ وزمیر یا پایانی که سیری تو ویچر ۳ ملکه میشه و با چشمانی گریان از گرالت خداحافظی میکنه , تصور اینکه گرالت کل دنیا رو برای پیدا کردن سیری میگرده ولی در اخر هم میدونه که سخت ترین کار اینه که بزاره سیری از پیشش بره
صحنه ی فلش بک اخر لست ۲ که جوئل به الی میگه اگه یه شانس دیگه داشتم بازم نجاتت میدادم و الی هم میگه yeah یا صحنه ای که تو لست ۱ الی داشت دیوید رو تیکه تیکه میکرد و یهو جوئل میاد از پشت میگیرش و بغلش میکنه و بهش میگه baby girl
مرگ دام در گیرز اف وار ۳
پایان هیلو ریچ و پایان هیلو ۴ که کورتانا میمیره ( البته دقیق نمیدونم میمیره یا نه چون هیلو ۵ رو بازی نکردم )
کل لحظات spec ops the line مخصوصا اون صحنه ی فسفر سفید که اعصابمو خورد کرد
مرگ lee تو بازی واکینگ دد
پایان متال گیر سالید ۳ و زمانی که اسنیک میفهمه باس قهرمان اصلی داستان بوده و دولت امریکا با باس مثل یه اشغال رفتار کرده
پایان شادو اف کلوسوس که واندر همه غول های سنگی رو شکست میده تا عشقشو زنده کنه ولی دراخر هم بهش نمیرسه
یه مرگ دیگه هم بود کسی بهش اشاره نکرد اونم مرگ عمه may تو بازی اسپایدرمن بود خودم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم تو اون صحنه که پیتر باید از بین نجات دنیا یا عمه اش یکی رو انتخاب میکرد و در اخر هم تصمیم گرفت که دنیا رو نجات بده و بزاره عمه اش از پیشش بره
مطمئنم خیلی از مرگ های دیگه بودن یکیش مرگ جان مارستون بود که خب رد دد ۱ رو بازی نکردم
اول اینو بگم دوست عزیز… نظرت رو کامل خوندم و لدت بردم
فقط یه نکته که خیلی ها اشتباه میکنند تو داستان بازی shadow of the colossus اینه که فکر میکنند Agro اگه اسمشو درست گفته باشم شخصیت اصلیه بازی تو بازی دنبال نجاته اون دخترست چون عاشقشه… در صورتی این طور نیست…
تا اونجایی که بنده یادمه از داستان چون حدودا ۱۲ سال پیش تجربش کردم این شاهکارو…
Agro اون دختر رو یا به اشتباه میکشه یا به دستور رئییس قبلیه اعدامش میکنه… بازم میگم دقیق یادم نیست شک دارم
خلاصه Agro تو به قتل رسیدن این دختر نقش داشته…حالا یا از سنت های قبیله متنفر بوده یا میخواسته کفاره گناهانشو بده
تصمیم میگیره جسد دختره رو ببره شهر ممنوعه … دیگه بقیشم خودت میدونی
الته یه تئوری هم اینجا هست… که میگه شاید شاید … Agro کم کم با کشتن هر غول که هر بار جلوی دختره ظاهر میشد .. کم کم بهش علاقه پیدا کرده با دیدن زیبایی و معصومیت دختره
خوشحالم که خوشت اومد دوست عزیز
درمورد شادو اف کلوسوس هم خب درسته هیچ وقت رابطه ی بین واندر و مونو مشخص نشده
اکثریت میگفتن که مونو و واندر عاشق هستن ولی در اخر بازی وقتی اسب واندر همون اگرو پیش مونو میاد مونو اونو به یاد نمیاره بالاخره اگه این دوتا عاشق معشوق بودن مونو باید اسب باوفای واندر رو بشناسه که خب اخر بازی مونو اگرو رو به یاد نمیاره
کلا تئوری های زیادی در این رابطه هست ولی حدس میزنم که به احتمال زیاد مونو واندر رو نمیشناخته یا اگر هم میشناخته حس عاشقانه ای بهش نداشته چون اسب واندر رو به جا نیاورد
در مورد واندر هم اینکه خیلی اصرار داشت مونو به زندگی برگرده یا واقعا عاشقش شده بود یا به قول شما تو مرگش نقش داشته و عذاب وجدان گرفته و خواسته اونو به زندگی برگردونه
:yes:
مرسی از سعید عزیز…. مثل همیشه عالی و پر محتوا و لذت بخش
برای بنده تو گل دوران گیمیریم … یه صحنه واقعا درد اور بوده..
تو شاهکار تکرار نشدنیه metal gear solid 4 – guns of the patriots
تو اخر بازی وقتی دختر بچه ای به نام sunny تو جشن عروسی Meryl Silverburgh که همه خوشحالن از پایان جنگ
از Otacon سوال میگنه (که البته Otacon رو uncle hal صدا میکنه تو بازی)
اسنیک کی برمیگرده؟
Otacon یه لحظه بغض و مکث میکنه و میگه اسنیک مریضه…
در ادامه میگه .. اسنیک میخواد به یه سفر بره تا کمک کنه حالش بهتر شه..
sunny میگه.. ما باهاش نمیریم؟
Otacon در جوابش میگه.. نه … اون نیاز داره تنها باشه … اسنیک زندگی سختی داشته … اون نیاز داره استراحت کنه
در این لحظه بغض Otacon میترکه و گریه میکنه..
برای کسانی که مثل بنده با داستان فرایچر mgs زندگی کردن و با تار و پود داستان و کارکترهای بازی اشنا هستند … این صحنه واقعا درد اور هست.. چرا که دیدیم سالید اسنیک برا صلح چه درد و عذابی کشید و در اخر تنها در انتظار مرگ نشست
به به سعید جان واقعا لذت بردم مخصوصا شماره اول رو کاملا باهات موافقم یعنی من تو هیچ بازیی اینطوری نشده بودم واقعا مقاله زیبایی بود . در ضمن به به بچه ها قول داده بودم نظرم راجب لست ۲ رو کامل بگم با اجازه شما اینم برداشت من :
.
اسپویل
.
برداشت شخصی من از شاهکاری بی مانند یعنی لست اف اس قسمت دوم طبق قولی که یکسال پیش به امید و ایمان دادم توجه داشته باشین متن زیر لست ۲ رو کاملا اسپویل خواهد کرد هر چی تو یکسال گذشته نتوستم نظر قاطعی راجب این شاهکار بدم ولی الان به اندازه یکسال کامنتم طولانیه
.
.
دقیقا ۲ روز قبل از اینکه لست۲ بشه بهترین بازی تاریخ شروع به بازی کردنش کردم و الان به جرات میگم لست ۲ بهترین بازی انحصاری در تاریخ هست که در تمام پلتفرم ها بازی کردم اما بهترین بازی کل تاریخ هم برای من شد ؟ خب پایین تر توضیح میدم …یکسری موارد هست در هر بازی که برای من مهم هستن و در متن زیر تک تک به اونا اشاره میکنم
.
داستان و نحوه روایت : داستان بازی یک چیز ساده بود جول کشته شد و الی رفت به دنبال انتقام این داستان همه چیش در مورد انتقام بود داستانی که همه چیزش تیره و تار شد ولی حتی من یک شخصیت منفی ندیدم همه دنبال این بودن در این داستان تاریک کار درست رو بکنن داستانی ساده که با روایتی جادویی حتی باعث شد من یک لحظه احساس نکنم یک شخصیت منفی در بازی هست و فراتر از اون ما با دو شخصیت مثبت داستان و روایتش رو پیش میبردم هر چقدر داستان بازی ساده بود روایت اون شاهکاری بود حتی بی نظیر که بارها منو تحت تاثیر قرار داد نمره من به داستان و روایتش ۱۰ هست
.
.
گرافیک : پوووووف مغز منو ترکوند بهترین گرافیکی که تا امروز دیدم فقط یک بازی در تاریخ گرافیکش اینطور منو محو کرد و اون کرایسیس یک بود لست ۲ در زمینه گرافیک یک دستاورد بزرگ هست برای ناتی داگ انقدر که گرافیک و توجه به جزییات بی نظیر هست . من بهترین بارون تو بازی ها رو در لست ۲ دیدم حقیقتا بازی که بارونی میشد به من خیلی حال میداد وقتی که چراغ قوه رو روشن میکردیم قطرات بارون زیر نور فوق العاده بود گرافیک و طراحی شخصیت ها و انیمیشن ها در سطح جادویی قرار داشت و لست ۲ از این بابت بی همتا هست نمره من به گرافیک بازی ۱۰ .
.
.
گیم پلی و طراحی مراحل : گیم پلی بازی عالی بود یعنی هر چقدر جلوتر میرفتیم گیم پلی عمق بیشتری پیدا میکرد بازی چه به لحاظ مخفی کاری چه اکشن و چه گان پلی در سطح درجه یکی قرار داشت گیمپلی با طراحی مراحل بسیار رابطه نزدیکی داشت طوری که اون مرحله ایی که الی بار اول سوار قایق میشه واقعا منو حیرت زده کرد ناتی داگ اثر هنری خلق کرد واقعا . من با الی شده بودم سم فیشر تقریبا همه رو هد شات کردم و با ابی شده بودم رامبو و میزدم به دل دشمن در هر دو حال بسیار لذت بخش بود و طراحی مراحل در سطح بسیار شاهکاری قرار داشت و بعضی از مراحل واقعا ادرنالین رو بالا میبرد مثل مرحله ایی که ابی داخل بیمارستان با اون غول بی شاخ و دم درگیر میشه این رو هم اضافه کنم بازی لست ۲ بهترین حملات با سلاح سرد رو داشت … بازی فقط اکشن ادونچر نیست یه وحشت بقاء شاهکارم هست . نمره من به گیم پلی ۹٫۷ از ۱۰ و به طراحی مراحل ۱۰
.
.
سکانس های برتر : خب اینجا برا من خیلی مهمه و باید بگم اگر هر بازی چند سکانس شاهکار داره لست ۲ به اندازه همشون سکانس شاهکار داره من واقعا سیراب شدم از نبوغ ناتی داگ از برف بازی بچه ها اول بازی بگیر که انگار خودم داشتم باهاشون بازی میکردم از صحنه کشتن جول که من فقط حواسم به الی بود دلم میخواست برم الی رو نجات بدم .. سکانسی که ابی دینا رو نکشت و الی بهش گفت حاملست … سکانس کشتن نورا توسط الی شاهکار بود سکانس الی و جول در موزه بی نظیر بود مخصوصا قسمت اپولو ۱۱ حرف نداشت و البته ابر سکانس بازی که فکر کنم هرگز ار ذهنم پاک نشه درگیری ابی و الی اخر باز بود که قدرت کارگردانی نیل دراکمن رو کاملا به رخ کشید عجب محشری بود و شاید بشه گفت بهترین سکانس نسل ۸ و تاریخ . نمره من به سکانس های برتر بازی ۱۰ هست
.
.
شخصیت پردازی و خلق کاراکتر : در سطح شاهکار قرار داشت ولی بزارین اول از ابی بگم اون اوایل باهاش حال نکردم ولی اخر بازی خدا خدا میکردم نمیره ابی انگیزه های خودشو داشت و مدتها برا گرفتن انتقام مرگ پدرش تمرین کرده بود قطعا شخصیتی خلق شد که فراموش نشدنیه ولی الی الی الی و باز هم الی که قلب من رو دزدید هینجا اعلام میکنم الی شده جزو ۵ شخصیت محبوب عمر بازی کردنم من عاشق الی شدم و اون نگاهاش . به قول جول دینا خیلی خوش شانسه که الی رو داره ( اخر بازی به الی گفت ) کاش من تو بازی بودم عمرا میزاشتم الی بره سمت دینا البته تابلو بازی در نمیاوردم خخخخ نمره من به شخصیت پردازی ۱۰
.
.
موزیک و صدا گذاری : صدا گذاری شخصیت ها در سطح بسیار بالایی قرار داشت ولی بهترین صدا برای جول و بعدش الی بود به نظرم صدای اوون هم عالی بود و در مجموع فوق العاده بود و موزیک بازی در سطح بسیار بالایی بود طوری که تو اکثر قسمت ها شاهکار بود ولی به نظرم بعضی جاها اندکی سطحش از شاهکار پایین تر میومد نمره من به صدا گذاری شخصیت ها ۱۰ و به موزیک بازی ۹٫۶ از ۱۰ هست
.
.
بازی بازیگرا : در سطح جادویی قرار داشت و در راس اونها الی و ابی بود بازی الی به قدری زیر پوستی و به قولی براندویی بود که من رو واقعا مجذوب کرد یعنی هر چیزی در مورد الی منو تو افق محو کرد تا امروز بازی الن پیج در بیاند تو سولز بهترین بازیی بود که دیده بودم ولی الان این رو به الی تقدیم میکنم اصلا لست ۲ امده بود که فقط رکورد ها رو بشکند . در سکانسی که الی و ابی اخرین بار مقابل هم قرار میگیرن همون هیجانی رو برام داشت که در فیلم هیت ال پاچینو و رابرت دنیرو مقابل هم قرار گرفتن یعنی برای من انقدر هیجان انگیز بود . نمره من به این قسمت ۱۰ هست
.
.
.کارگردانی و توجه به جزییات : در سطح بسیار شاهکاری قرار داشت و من هرگز انتظار این همه پیشرف از ناتی داگ و نیل دراکمن رو نداشتم برای دراکمن یه پیشرفت رویایی بود نسبت به نسخه اول بازی در تمام زمینه ها سر تر بود ولی یکساعت ابتدایی بازی من برتری رو به لست ۱ میدم چون فراتر از زمان خودش و حتی زمان فعلی ظاهر شد کارگردانی سکانس ها واقعا بی نظیر بود و نیل دراکمن خودشو به عنوان یه کارگردان بزرگ نه بسیار بزرگ به ویدیو گیم تثبیت کرد و توجه به جزییات در بازی دیوانه وار بود وقتی دینا و الی وارد سینما شدن دینا به الی گفت من حامله هستم الی که تو ذوقش خورده بود رفت ببینه سینما امنیت داره یا نه من هر وقت دوربین رو میاوردم سمت الی تا چهرش رو ببینم اخم تو چهرش بود دراکمن اهمیت به جزییات رو واقعا از نو تعریف کرد نمره من به این قسمت ۱۰ هست
.
.
کلام اخر : ایا لست ۲ بهترین بازی تاریخ برا من هست ؟ بزارین اینطوری بگم دیگه هیچ بازی بهترین تاریخ برای من نیست من شاید بیشتر از ۱۰۰ بازیه فرا شاهکار بازی کردم و یه لیست خیلی بزرگه اما تعدادی بازی دیگه مقدس هستن برام و هر کدوم اونا بشن بهترین بازی تاریخ من خشنود میشم بزارین از بازی های مقدس عمرم با خبر بشین که نباید تعدا زیادی هم باشن چون عصاره گیمینگ من هستن . comix the zone , broken sowrd : the shadow of templars , mortal combat 2 , fifa 95 , contra 1987, resident evil 2,4 , tomb raider 3 ,witchere 3 the wild hunt ,mass effect 2 , dragone age origins , metal gear solid 3 , half life 2 , last of us part2 …. اینم لیست مقدسات من در ویدیو گیم نمره ایی که به لست ۲ بدم قطعا ۱۰ هست این بازی حتی یک ایراد کوچک هم نداشت و باعث شد بعد از چندین سال لذت تجربه یک بازی مقدس رو ببرم اضافه کنم یک بازی دیگه هم این حس مقدس رو به من داد اما برای وارد شدن به این لیست موانعی داره که باید از پیش رو برداره
.
.
اخرین تروفی ! : خب بازی رو انجام دادم و تموم شد چه حسی دارم الان ؟ این مهم ترین قسمت تجربه یک بازی هست به نظرم , بعد از ۳۵ ساعت بازی کردن پیام ناتی داگ رو کاملا درک کردم : انتقام یک بازیی هست که برنده ندارد و بعد از انجام این بازی رسیدم به اون جمله معروف که اولین بار در همین گیمفا متولد شد : افتخار میکنم که یک گیمر هستم و ممنون از ناتی داگ و پلی استیشن که این حس زیبا رو دوباره در من تداعی کردن و البته you cant stop this
محسن داداش خیلی خوشحالم که لست۲ مغزتو ذوب کرد…
نمیدونم روی چه حالتی پلی دادی اما اگه روی سوروایور پلی ندادی حتما اینکارو بکن تا از هوش مصنوعی بازی واقعا بترسی..
محسن وایسا نسخه پیاس۵ بیاد تا اساسی عشق کنی(جای منم خالی کن)
در مورد گوستاوو و موزیک بازی…محسن موزیک بازی خداس…نمیدونم این لعنتی آرژانتینی چجوری این نوتا میاد توی ذهنش که انقدر با خودش غمو اندوه داره…
خیلی موارد دیگه هم هستش که حالا که بازی کردی باهات حتما راجبش صحبت میکنم..
نه امید جان رو اون حالت که گفتی بازی نکردم ولی من هارد رفتم بازی رو و هوش مصنوعی خیلی عالی بود نمیشد خیلی چیزا رو گفت چون دیگه کامنت خیلی طولانی میشد بی از حد ، واقعا نسخه پلی ۵ دیگه چی میخواد بشه و از اون مهمتر لست ۳ چی میخواد بشه من از همین الان منتظرم :inlove: در مورد موزیک که واقعا عالی بود مخصوصا موزیک یکساعت اخر بازی واقعا جادویی بود و قشنگ باعث میشد متوجهش بشی ،،،،، عجب بازیی بود امید عجب بازیی بود واقعا فکر نمیکردم انقدر شاهکار باشه یه جورایی سوپرایزم کرد ناتی داگ واقعا این بازی رو رویایی ساخت
سلام به محسنِ عزیز و گل :rose:
یعنی یه سال از اون زمانی که من بار اول بهت گفتم برا شنیدن نظرت لحظهشماری میکنم ، گذشت؟زمان بدجوری با سرعت میگذره.
خیلی خیلی خوشحالم که دقیقا همون حس و حالی که تو این بازی منو و خیلی از بچههای دیگه لمس کردیم بالاخره تجربه کردی.دقیقا باهات موافقم.وقتی بازی تموم میشه یه حسی به آدم دست میده بهتره بگم مجموعهای از حسها و این به نظرم واقعا مهمترین قسمت از تجربه بازی هست.وقتی بازی رو به پایان میرسونی یه حس عجیبی به آدم دست میده و تمام کارایی که انجام دادی انگاری تو یه لحظه از ذهنت گذر میکنن و واقعا نمیشه وصف کرد.وقتی گیتار رو در آخر بازی نشون میده و همزمان قطعه بینهایت زیبایِ (فراتر از ویرانی) پخش میشه واقعا و حداقل من نمیتونم حسم رو با کلمه وصف کنم.مرسی برای اینکه وقت گذاشتی و نظرت رو با ما به اشتراک گذاشتی :rose: :heart: .راستی محسن جان به نظرم اگه نویسنده میشدی ، نویسنده عالی میشدی :yes: .
خواهش میکنم ایمان جان میدونی در مورد بازی صحبت کردن با یک گیمر که واقعا گیمر هست حتی از خود بازی کردنم خیلی اوقات بیشتر به من میچسبه ازت ممنونم که خوندی و منو خوشحال کردی ، واقعا عجب بازیه بی نظیری من واقعا فکر میکردم دوستان دیگه دارن اغراق میکنن در مورد بازی 😀 ولی وقتی خودم بازی کردمش به دوستامم گفتم بازی مثل یه زمین لرزه ۸ ریشتری بود واقعا منو تو افق هایی بسیار دور دست محو کرد راستی بازیگر نقش الی اشلی جانسون هست درسته ؟ اقا اگه شمارشو داشتی بهم بگو :laugh: این لعنتی طوری بازی کرد که من دیگه داشتم منفجر میشدم خیلی شاهکار بود یعنی برا من کل بازی یه طرف الی هم یه طرف …… در مورد نویسندگی لطف داری ولی واقعا وقت میخواد که من ندارم و درگیر هستم خیلی اوقات خلاصه که خیلی عشقی اقا ایمان من همیشه از خوندن کامنتات لذت میبرم :heart:
:rose: :rose: :heart: :-* .
اشک منو فقط ارتور دراورده 😥 😥
هیلو ۳ و هیلو ریچ و رددد ۲ و ۱ بازی نکردن اینارو آقای بابایی انگار
مرگ وزمیر
وقتی که گرالت سیری بی جون رو در آغوش میگیره
مرحله ی سرقت از قطار و در ادامه مرگ آرتور
مرگ سارا لست ۱
مرگ جان رددد ۱
صحنه ای که اسنیک یاران خودش رو درmgs5 میکشد. :-((
عجب صحنه ای بود اونجا
We live and die by your orders boss
خدایی هرکی از فانتوم پین خوشش نیاد ولی نمیتونه انکار کنه که چقدر اون صحنه تاثیر گذار بود
داداش صحنه خوبی بود ولی به پایان mgs3 و mgs4 نمی رسید این پایان ها همیشه در ذهن آدم می ماند
مرگ آرتور مرگان و جول برای من شدیدا ناراحت بودن و همچنین مرگ الیزابت تو دی ال سی بایوشاک اینفینیت، البته مرگ vesemir هم تو ویچر ۳ بعد از اون همه داستان خیلی دلگیر بود. مورد زیاده ولی فعلا فقط همینا رو یادم اومد
خیلی صحنه های غم انگیز تر از اینا هست تو بازیها: مثل کشته شدن Roach و GHOST در MW2 و یا کشته شدن پدر ABBY ودیده شدن اون صحنه توسط ABBY و یا دیدن قتل عام خوانواده EIZO ADITURE در وسط شهر و یا کشته شدن یار وافادار کریتوس به دست خود کرتیوس در gOW2 و خیلی صحنه های دیگر که به نظرم همون کشته شدن ROACH و GHOST در MW2 از همشون بدتر بود….
درود بر دکتر سعید جان عزیز
آقا مرگ باس در متال گیر ۳ و مرگ دام در گیرز ۳ رو یادتون هست هنوز آیا ?:-)
من خیلی بی احساسم یا اینکه شما هم تا حالا سر بازی یا فیلم تا حالا گریه نکردین؟
سر فیلم که یادم نمیاد گریه کرده باشم
سر بازی هم فقط آرتور و جان (ولی کلی از بازیای دیگه حالم گرفته شده)
شاید بی احساسی و شایدم خیلی تخیلت بالا نیست تو داستان بازی غرق شی …
اکثرا در LAST OF US این لحظات رو تجربه کردم . اما غیر از اون .. ( اسپویل ) مرگ اسب آرتور مورگان وقتی لحظات آخر کنارش بود . رقص زیبای QUITE با SNAKE زیر بارون . و در بچگیم مرگ ایدا در نسخه ی کلاسیک EVIL 2 خیلی روم تاثیر گذاشت .
خب راستش
مرگ آرتور و جان
مرگ سارا
سیری تو ویچر سه
(لست دو پلی ندادم)
به شخصه من هیچ جا ببشتر از مرگ ارتاس تو wow warth ناراحت نشدم سعید اقا خسته نباشی لیست خیلی خوبی بود
همچنین
مرگ ارتاس واقعا دردناک بود به عنوان کسی که از پچ کاتالیسم شروع کردم ولی بازم بهترین شخصیت کل بازی واسم ارتاس بود و هست
بعدش ایلیدان؛ سیلواناس؛ گروش و بلک هند تا حدودی
حاوی اسپویل
برای من سخت ترین مرگ آرتور مورگان و هوزا متیوز توی rdr2 بود (سر مرگ آرتور گریه کردم 😥 :cry:) واقعا جاش حداقل جز ۲ تا اوله (برای من اول) بعدش مرگ جوئل، بعد نمردن ابی (ولی مرگ شخصیت که ۱۵۰ الی ۲۰۰ باهاش بودم برام دردناک تر بود 😥 :cry:) (هر وقت میرم سر مزارش بالای کوه میخواد اشکم در بیاد :cry:) (چند ماه پیش رفتم سر قبر مایکا با کوکتل مولوتوف(بطری آتشین) آتیش اش زدم :-D)
مگه گذاشتی مایکا رو خاکش کنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(وای برتو)
بلافاصله برو اونجا بعد مرگش جنازش هنوز تازس ، من سیو کردم اونجا
یه بار آتیش زدم ، یه بار پرتش کردم پایین ، با اسب دنبال خودم کشیدم ، یه بار کل بدنشو با شاتگان تیکه پاره کردم ، یه بار با دینامیت و…..
اصن وقتی آرتور مرد قسم خوردم لت و پارش کنم(حالا باز من پایان خوبه بودم)
من اصلا نمیدونستم بعد مرگش جنازه مایکا رو خاک میکنن 😐 کجاست لوکیشنش؟؟؟؟
بعدش اینم نمیدونستم که اگر بعد اندینگ دوباره بری اونجا جنازش هست 😐 😯
پرفسور منطورش از همون قبر مایکا جنازش بود :rotfl:
اصلا تو بازی مایکا رو خاک نمیکنن و جنازش همیشه همونجا میمونه
این همه ادعا داری این رو هم نمیدونستی :rotfl:
احتمالا تازه پلی تایمت به ۱۰ رسیده
خب من چون زدم نابودش کردم همونجا نمیدونستم خاک میشه یا نه :no:
هر وقت راهی پیدا کردی با ۱۰ ساعت سه بار بازیو تموم کنی به منم بگو اوکی؟؟ 😀
و در ضمن میشه ادعامو بگی؟؟؟ من ردد رو دوست دارم و ادعایی هم ندارم ، ادعا مال سلطانه (گیمر دهه هفتاد)
منظورم همون جنازه بی ریخت اش هست 😀
داداش اولو بخون برجسته شده این جزو بازی های اقا سعید هستن و خودشونم گفتن که ردد۲ رو تموم نکردن بنابراین طبیعی هستنش که نباشه
سلام و عرض ادب خدمت همه ی دوستای عزیز و گلم از محسن و ایمان عزیز گرفته تا همه ی شما عزیزانی که منت گذاشتید بر سر بنده و لطف کردید کامنت گذاشتید. خیلی عذر میخوام که نتونستم تک تک جواب بدم کامنتها رو چون دو مقاله ی سایبر و این مقاله پشت سر هم شدن و اون مقاله بیش از ۲۰۰ تا کامنت بود که باید پاسخ میدادم، نرسیدم این مقاله رو پاسخ بدم. تک تک کامنتها رو خوندم و یک دنیا از لطف و محبت همیشگی شما ممنونم و بسیار برام ارزشمنده کامنتهاتون و بهم انگیزه و انرژی میده. انشالله در مقالات بعدی دوباره پاسخ میدم به کامنتهاتون اعم از انتقاد و پیشنهاد و ….
یک دنیا سپاس از بزرگواری همه ی شما عزیزان
ممنون از آقا سعید بابت مقاله.
فقط واسه مورد شماره ۹ گفتید که مرگ اریث رو توی بازسازی فاینال فانتزی هفت دوباره مشاهده کردیم. نمیدونم فاینال فانتزی هفت ریمیک رو کامل رفتید یا نه ولی مرگ اریث رو توی نسخه ریمیک فاینال فانتزی هفت هنوز تجربه نکردیم (خداروشکر). احتمالا توی اواخر پارت دو اون صحنه اتفاق میوفته.
راستش غم انگیز ترین صحنه تو بازی spec ops بود اون موقع که پشت خمپاره میشه . اون صحنه سوخته یه مادر وفرزندش که تو بغل هم دیگه اند .خداوکیلی اون موقع گریم گرفت
امیدوارم نسخه دوم رو بسازن که یکی بهترین بازی های عمرم بود
برای من غم انگیز ترین صحنه این بود که تو COD WWII فرمانده تارنر رو کشته میشه 😥
سلامی دوباره خدمت استاد آقابابایی البته از نوع استاد پرکار.برای خودم غم انگیز ترین صحنه ها:(اسپویل غلیظ داره دیگه)
۱-سه تا تو مس افکت دارم:
الف)لحظه مرگ wrex توسط اشلی مخصوصا 😀
ب)همون اتفاق تو مس افکت دو که برای کامندر افتاد.
ج)لحظه مرگ کاماندر شپرد. 😥
۲-توی بایو شاک:
الف)لحظه سقوط نابغه ای تاریک سقوط آرمان های بی انتها اندرو رایان کبیر که تصمیماتش ساختنش.
ب)لحظه ای که توی بایوشاک ۲ باید بیگ ددی ها(پدر)لیتل سیستر را میکشتیم تا پدرش بشیم 🙁
ج)نابودی نیویورک توسط الیزابت معصوم ترین شخصیت این صنعت.
۳-لحظه کشته شدن پدر الیکس که واقعا دردم گرفت 🙁 ولی بعد نسخه الیکس پچمام ریخت.
۴-لحظه ای که با کیرامتز مبارزه میکردیم واقعا دردناک بود 🙁 :-((
۵-سرنوشت آیریس در هرت آف استونز.
۶-داتلف هم شخصیتش پر درد بود خدایی.
جای olgierd von everec هم خالیه.صحنه پایانی hearts of stone و دیالوگ زیبای بین گرالت و اولگیرد. شاید اون یه صحنه به کیفیت موارد ذکر شده در لیست نباشه ولی به طور کلی داستانش ادمو خیلی متاثر میکرد…یه مرد تنها که کسی پشتش نبود و به خاطر هدفش پیمانی بست که به ارزش از بین رفتن زندگیش و همون هدف تموم شد :-((
آره چندتا را نگفتم یعنی کار پیش اومد گفتم بعدا 😀
در ادامه:
۷٫کل مردمی که به رپچر یا کلمبیا رفتن و از زندگی خوبشون زدن تا به عرش برن ولی هیچکدوم به هدفشون نمیرسن.
۸٫کشته شدن خانواده کریتوس به دست خودش.که واقعا من خواستم خدایان رو ب..م(بنازم 😀 )یه سوالم درباره پسر کریتوس.آرتئوس همون لوکیه آیا ?:-) چون من همچین چیزی شنیدم ولی عجیبه خودم یادم نیست چه کسی و در چه زمانی گفته ?:-)
۹٫لست آف آس که کلا غم و اندوهه از کشتن زن حامله تا نبودن دیانا مرگ سارا مرگ جوئل خود سرنوشت الی سرنوشت ابی کلا حرفی نداره 😥
۱۰٫شخصیت بارون و خانواده اش هم واقعا بدبخت بودن.
درباره اولیگرد اون هرکاری کرد حقش بود.
عزیز ما رو یاد می یاد کامنت گذشتم که بعد پاک شده 😐
منم یادمه دیدم کامنتت رو گذاشتم بعدا بخونم که خدا بخیر کنه فکر کنم ابی خانوم زهرش رو ریخت :rotfl:
گذاشتم=گذاشتی
مرگ شخصیت Ghost در Call of duty
مرگ سارا دختر جوئل در ۱ Tlou
مرگ شخصیت جوئل در Tlou 2
مرگ جان مارستون در Red Dead redemption 1
و مرگ آرتور مورگان دوست داشتنی در Red Dead redemption 2
بازی ها گاهی چنان با آدم ارتباط برقرار میکنند که انگار یک آدم واقعی مرده
مرگ reznov توی بلک اپس
The last of us part 2 و the last of us heavy rain beyond two souls و mafia 1 احساسی ترین بازیهای تاریخن
هوی رین کلا سرتاسر بازی چشمای ادم بارونیه مثل اسم بازی.
ایتن برای اینکه به پسرش برسه هرکاری میکنه البته بسته به انتخاب گیمر هم داشت مثل قطع کردن انگشت و رفتن داخل یک کانال پر از خورده شیشه … بازی بسیار عمیق و عجیبی بود.
کریتوس هم بعضی صحنه هاش مو به تن آدم سیخ میکرد ابهت و غرور کریتوس که باعث میشد عشق به پسرشو بروز نده که این باعث میشد گاهی بخواد پسرشو نوازش کنه و منصرف میشد یا اونجا که پسرش در حال مرگ بود و کریتوس چقدر تلاش کرد برای نجاتش و موفقام شد و واقعا صحنههای خیلی احساسیایی رقم زد کریتوس.
مرگ آرتور و جان تو رد دد جاشون خیلی خالی بود.
یادش بخیر اسپک اپس. لحظه به لحظه غم بود ۳ بار تمومش کردم و عین ۳ بار بغض کردم
اره با ردد موافقم موندم چطور تو لیست نیست
اسپویل
من فقط بعضی انیمه ها اشکمو در آوردن .بازیها بیشتر ناراحت کننده بودن مثلا بعد مرگ آرتور رد۲ برام مرد اصلا نتونستم با جان ارتباط برقرار کنم چون قبلش با یک شخصیت پردازی خیلی قویتر جلو رفته بودم برا همین کلیت بازی بعد آرتور برام ناراحت کننده شد و بازی همون لحظه جذابیتشم برام از بین رفت این بزرگترین اشتباه بازی بود که نتونستن جان رو از قبل از مرگ آرتور محبوب کنن (پوست کندن حیوانات هم ضد حال بود ) بازی هم با جان تموم میشه و گشت و گذار بعد مراحل بازی با جانه که نمیتونه شنا کنه و عذاب آوره.در کل باید بالانس شخصیت پردازی رو رعایت میکردن .بازم جای شکرش باقیه همون لحضه اول کل گیم رو خراب نکردن و محبوبترین شخصیت بازی رو از بین ببرن و یه شخصیت بیارن که نمیشه باهاش ارتباط برقرار کرد (مثل ابی )
ابی شخصیتی بود که نمیشد باهاش ارتباط برقرار کرد ؟! WTF
کسی داره اینو میگه هیتر سونیه و ترول هم میکنه و لست رو هم از یوتیوب دیده
حرفاشو جدی نگیر ترول و هیت زیر پوستی میکنه ایشون
بخاطر شما بن شدم عزیز :reallypissed: :pissedoff:
داش سلیقهها متفاوته شاید یکی تا تهش هم از ابی خوشش نیاد و نتونه باهاش ارتباط بگیره اما ایشون داستانش جداست چون تو پست مربوط به هدستِ اختصاصیِ اکس باکس به من ریپلای کرد و عملا هدست پلات سونی رو ترول کرد.خب وقتی به هدست هم رحم نمیکنن و ترولش میکنن اصلا نباید به کامنتهایِ این شکلیشون واکنش نشون داد.
در کنار همه نظرات دوستان یکی از لحظات احساسی که ازش یاد نشد و جا داره ازش یاد کنم !
مرگ ( موقتی ) بی بی در دث استرندینگ و اون موزیک به شدت احساسی که اون مسیر رو باید طی میکردیم برای سوزوندن جنازش ! یادمه کل مسیر رو اشک ریختم و هرزگاهی نگاهی بهش میکردم …
در کنار همه نظرات دوستان یکی از لحظات احساسی که ازش یاد نشد و جا داره ازش یاد کنم !
حاوی اسپویل شاهکار هیدئو کوجیما Death Stranding
مرگ ( موقتی ) بی بی در دث استرندینگ و اون موزیک به شدت احساسی که اون مسیر رو باید طی میکردیم برای سوزوندن جنازش ! یادمه کل مسیر رو اشک ریختم و هرزگاهی نگاهی بهش میکردم …
و البته قبلترش در همون دث استرندینگ مرگ کلیف و بغل گرفتن سم کوچولو و … بزارید تعریف نکنم ! بریم سراغ آواز …
See the sunset
The day is ending
Let that yawn out
There’s no pretending
I will hold you
And protect you
So let love warm you
Till the morning
سلام به سعید جانِ عزیز و گل
تشکر بابت مقاله عالی.
سعید جان قطعا لحظههای احساسی زیاد تجربه کردیم اما برای من تنها و احساسیترین لحظه مرگ سارا هستش.
سعید جان خستهنباشی :heart: :heart: .
اقا واقعا چطور مرگ آرتور تو ردد۲ رو نزاشتین 😐 😐
با تشکر از سعید خان . اشکمونو در اوردید 😥 😥 :brokenheart:
تلخ ترین صحنه های صنعت گیم :
مرگ ارتور دلها
مرگ وزمیر و فریاد وحشتناک سریلا
مرگ جوئل و سارا مخصوصا سارا که اگه پدر باشید نابودتون میکنه :brokenheart: :deadrose:
لحظه مرگ حضرت و فرمانده عالم شپرد کبیر
کشتن بیگ ددی تو بایوشاک ۲
و برای من تلخ ترین لحظه تاریخ ویدیو گیمم مرگ کسی نبود . احساس مردن گسی بود
وقتی گرالت تو ایس ملتز فکر کرد سریلا مرده و اشک های تکرار نشدنی گرالت گبیر :brokenheart: :deadrose:
مرگ وزمیر برام اسپویل شد 😀 😀 😀
راستی مرگ جیسون رو یادم رفت
حس عذاب و گناه و مقصر بودن ایتنو میشد با تک تک بند های وجودت حس کنی
و تلاش هات برای نجات شان از بریدن انگشت تا خوردن سم
شاهکار تکرار نشدنی کوانتیک دریمز :heart:
چطوری بگم که اسپویل نشه…؟
.
و چپتر های پایانی رد داد ۲…
.
آرتور...
.
واقعا حیفه کسی که باعث شد برم سراغ بازیهای شاهکاری که نسبت به اونها بدبین بودم ( مثل دارک سولز ) و لحظات ناب و خاطره انگیزی داشته باشم، خودش رو از رد دد۲ محروم کرده…
.
من شهریور امسال رد دد۲ رو شروع کردم و اواسط بهمن بازی رو تمام کردم…
.
در هفته اول رد دد۲ مبهوت گرافیک و جزئیات دیوانهوار بازی بودم، بعد از زیر و رو کردن نقشه و شناخت قانون و زبان بازی معتاد گیمپلی اون شدم، بعد که بازی کم کم پیش میرفت شخصیت پردازی شاهکار اون و نحوه تعامل با دیگران باعث شد به شخصیتهای اون علاقهمند شدم و سرنوشت اونها برام مهم باشه، اما…
،
اما، بعد از پایان بازی فهمیدم مهمترین دلیل عشق من به رد دد۲ «داستان» بازی بود و نه چیز دیگه ای…
.
بعد از پایان بازی ، نسخه قبل رو شروع کردم، پیشرفت بازی واقعا شگفت انگیزه، راک استار بازی نمیسازه، بازی خلق میکنه :star:
دقیقا، اگه بخوام زیباترین بازی های عمرمو بگم مطمئنن جزو ۲ تای برتر هستش
اولا که بازی میکردم (چپتر ۱) یجورایی خیلی مجذوبش نشدم ولی از چپتر دو به بعد عاشق این بازی شدم