سالی به یاد ماندنی؛ بزرگترین بازیهایی که ۱۰ ساله شدند
به شکلهای مختلفی ۲۰۱۱ یک سال تاثیرگذار و انقلابی برای دنیای بازیهای ویدیویی محسوب میشد. نینتندو کنسول دستی خود یعنی Nintendo 3DS را عرضه کرد و ما شاهد انتشار بازی محبوب The Elder Scrolls V: Skyrim بودیم. همچنین استودیوی فرامسافتور (From Software) عنوان Dark Souls را به دنیای گیمینگ هدیه داد که عناوین نقشآفرینی اکشن را به سطحی جدید رساند. سال ۲۰۱۱ برای بازیبازان و به خصوص عاشقان ژانر نقشآفرینی از اهمیت ویژهای برخوردار است.
ما در سال ۲۰۲۱ قرار داریم و بهتر است در دهمین سالگرد برخی از عناوین تاثیرگذار صنعت بازیهای ویدیویی، از آنها نام ببریم و خاطرات را مرور کنیم. مطمئناََ متوجه خواهید شد که سال ۲۰۱۱ تا چه حد برای صنعت بازیهای ویدیویی تاثیرگذار بوده است و چه بازیهای مهمی منتشر شدند. میتوان گفت تمامی بازیهایی که در فهرست زیر خواهید دید، به نوعی بر روی طراحی و پردازش عناوین بعد از خود تاثیرگذار بودهاند. هر یک از این عناوین ژانر خود را به سطحی جدید میرساندند و مطمئناََ صنعت بازیهای ویدیویی به آنها مدیون است.
Dead Space 2
بازی Dead Space در تاریخ ۵ بهمن ۱۳۸۹ (۲۵ ژانویه ۲۰۱۱) در دسترس مخاطبین قرار گرفت و توانست نظر بسیاری از منتقدین و بازیبازان را به خود جلب کند. من مدتی پیش Dead Space 2 را برای دومین بار تجربه کردم و به شما این را میگویم که اگر این روزها شاهد این اثر بودیم، میتوانست یک کاندید جدی برای دریافت بهترین بازی سال باشد، چرا که هیچ یک از مکانیکهای آن قدیمی نشده است و تجربهای کاملاََ جذاب، تازه و امروزی را ارائه میدهد.
در عصری که بازیهای ترسناک کمی را شاهد بودیم و ژانر ترس-بقا سقوط کرده بود؛ بازی Dead Space توانست یک پیوند جذاب میان پیشزمینهی علمی-تخیلی (Sci-Fi) و مکانیکهای Resident Evil به وجود آورد و یک اثر خارقالعاده را برای علاقهمندان ژانر ترس به ارمغان بیاورد. سازندگان بازی با نسخهی دوم از این سری، گامهای بلندی را برداشتند؛ از محیطی با اتمسفر غمانگیز و ترسناک گرفته تا لحظات هیجانانگیز و جذاب، همگی در بهترین حالت خود قرار داشتند. بازی Dead Space 2 شامل لحظات ترسناکی میشود که تپش قلب را به شدت بالا میبرند.
شما در ابتدای بازی شاهد سکانسی هستید که در جریان آن یک مرد به هیولای نکرومورف (Necromorph) تبدیل میشود و این سکانس به جذابترین شکل ممکن طراحی شده است. در قسمتی که آپارتمانهای مختلف دیده میشود، میتوانید صدای مردمی که پشت درهای قفل شده فریاد میزنند را بشنوید، درست زمانی که هیولاهای مختلف به ایستگاه فضایی حمله کردهاند. از طرفی ما شاهد کلیسای آنیتولوژی (Unitology) هستیم که در آن Zealotهای مذهبی جان خود را برای تبدیل شدن به یک هیولا فدا میکنند.
بسیاری از بازیها سعی میکنند که لحظات اکشن و ترسناک را با یکدیگر ترکیب کنند، اما Dead Space 2 این کار را با یک وضوح بینظیر و در اندازهای کاملاََ مناسب انجام میدهد. ما به طور مداوم شاهد طراحیهای هنری عالی و طراحی مراحل هوشمندانه هستیم که لحظه به لحظه بازیباز را درگیر نگه میدارند. بازی به بهترین شکل و متعادلترین حالت ممکن شامل لحظات سکوت و ثانیههای انفجاری میشود و به دنبال همین موضوع یک نوع حس ترس خارقالعاده به وجود میآید که در کمتر بازیای شاهد آن هستیم. Dead Space 2 یک بازی ترسناک عالی، یک اثر علمی-تخیلی تکرار نشدنی و اکشنی دقیق محسوب میشود و در تمامی این موارد استادانه عمل میکند. استودیویی باید پیدا شود و این بازی را بازسازی کند و یا بهتر از آن، سری Dead Space باید دوباره بازیابی شود.
طرفداران سری Dead Space چند سالی است که از کنار نام این سری میگذرند و تنها خاطراتی از آن را در ذهنشان دارند، اما اخیراً خبر خوبی به گوش رسیده است که گویا قرار است یک عنوان جدید جای خالی این بازی را پر کند. بازی جدید استودیوی استرایکینگ دیستنس (Striking Distance) یعنی The Callisto Protocol در مراسم The Game Awards 2020 معرفی شد. این عنوان توسط گلن شوفیلد (Glen Schofield)، خالق سری Dead Space مراحل توسعه را طی میکند. امیدوار هستیم که این اثر بتواند جای خالی سری Dead Space را پر کند و شامل همان تعادل مورد انتظار میان اکشن و ترس باشیم.
Marvel vs Capcom 3: Fate of Two Worlds
Marvel Vs. Capcom 3 و Ultimate Marvel Vs. Capcom 3 (نسخهی گسترشیافتهی بازی) عناوین مبارزهای بینظیری هستند. شرکت کپکام (Capcom) توانسته است در نسخهی سوم از این سری نوعی تعادل میان بازیبازان حرفهای و افرادی که قصد دارند برای سرگرمی عادی آن را تجربه کنند ایجاد کند. اگر به دنبال حرفهای شدن و شرکت در مسابقات هستید، Marvel vs Capcom 3: Fate of Two Worlds میتواند به بهترین شکل مطابق سلیقهی شما باشد و اگر هم یک بازیباز معمولی هستید، باز هم با یک تجربهی خارقالعاده مواجه خواهید شد. این یک متعادلسازی خارقالعاده و باورنکردنی به شمار میرود و هنوز هم این موضوع من را متعجب میکند. بازی در همهی سطوح جذاب، سرگرمکننده و راضیکننده است.
این حقیقت که بازی بعد از ۱۰ سال همچنان در مسابقات مهم بازی میشود و از طرفی شاهد بازگشتهای متعدد از سوی بازیبازان هستیم نشان میدهد که گیمپلی با وسواس و نبوغ خاصی طراحی و عملی شده است. با وجود تمامی این موارد، عاملی که باعث میشد MvC3 یک اثر خاص باشد، رویکرد بینظیر کپکام در طراحی آن است. استایل گرافیکی کامیکبوکی و در کنار آن مبارزات روان، باعث چشمنواز شدن اثر شده بود و در کنار تمامی این موارد موسیقی هیجانانگیز بازی مبارزات را لذتبخشتر هم میکرد.
بازی در هر زمینهای سعی میکند به بازیبازان نشان دهد که برای نسخههای پیشین و به عبارتی میراث خود اهمیت قائل است و شخصیتهای قدیمی را فراموش نکرده است. وقتی در برخی مبارزات به دیالوگها و نحوهی رفتار شخصیتها دقت کنید، متوجه خواهید شد که کپکام چه دقتی را به خرج داده است. برخی دیالوگها به بازیهای پیشین اشاره دارند و بعضی به طور کلی یک سری ارتباطات را هدف قرار میدهند. به عنوان مثال شخصیت دِدپول (Deadpool) در مبارزه با Magneto میگوید “به مرگ خوش آمدی” که به یک دیالوگ در بازی آرکید X-Men اشاره دارد. ثور در مبارزه با آماتراسو توجه میکند که با یکی از خدایان میجنگد و Captain America در مبارزه با Frank West به حضورش در جنگهای متعدد اشاره میکند. موارد بیشتری وجود دارد که باعث میشود یک حس پویا بودن به بازیبازان القاء شود.
برای طرفداران کپکام و مارول (Marvel)، هیچ بازی شبیه به Marvel vs. Capcom 3 وجود ندارد. ما با یک اثر مبارزهای شاهکار طرف هستیم.
Pokemon Black and White
سری Pokemon Diamon و Pokemon Pearl در سال ۲۰۰۷ برای پلتفرم DS منتشر شد که توانست به موفقیت بزرگی دست پیدا کند، چرا که برای اولین بار از هر دو صفحه نمایش کنسول دستی مذکور بهره میبرد، اما در هر صورت این نسخهها نتوانستند سری را رو به جلو حرکت دهند. برای بازیهای بعدی تیم گیم فریک (Game Freak) تصمیم گرفت تغییراتی را در زمینهی طراحیها و هستهی اصلی گیمپلی اعمال کند و به لطف این دگرگونیها، Pokemon Black و Pokemon White چشماندازی جدید را برای این سری ترسیم کردند.
این دو اثر بخشی از موفقیت خود را مدیون منطقهی کلان شهر یونووا (Unova) هستند. برخلاف عناوین قبلی از سری بازی Pokemon که در شهرهای کوچک الهام گرفته از ژاپن روایت میشدند، اتفاقات این دو اثر در شهر بزرگی رخ میداد که برگرفته از نیویورک است. ما همچنان شاهد جنگلها و غارهای مختلف نیز بودیم، اما کلان شهر یونوا باعث میشد مخاطب یک حس کاملاََ متفاوت را دریافت کند، حسی که در بازیهای قبلی به بازیباز القاء نمیشد.
نقطهی قوت دیگر اثر را میتوان هیولاهای خلاقانه و کاملاََ تازهی آن دانست، چرا که به طور کامل بازی را از نسخههای پیشین جدا میکرد. در یک حرکت غافلگیرکننده، استودیو گیم فریک تصمیم گرفت شهر یونوا را از پوکمون جدید پُر کند. نکتهی جالب این است که اگر بازیباز داستان را به پایان برساند و لیگ پوکمون را نیز فتح کند، میتواند هیولاهای کلاسیک این سری را نیز ببیند. از آنجایی که طرفداران این سری به پوکمونهای قدیمی وابسته هستند، این حرکت بسیار غافلگیرکننده و ریسکی محسوب میشود، اما در نهایت رویکرد تیم سازنده جواب داد و مورد استقبال قرار گرفت. هیولاهای جدید باعث میشد شاهد رویاروییها و مبارزات جدیدی باشیم که حس اکتشاف را به مخاطب ارائه میکرد.
جدایی از نسخههای پیشین باعث به وجود آمدن مکانیکهای جدید و تازهای در گیمپلی نیز میشد. برای اولین بار ما شاهد این بودیم که TMها بعد از یک بار استفاده نمیشکنند و به همین دلیل به راحتی میتوانستیم به پوکمونها حرکتهای جدید یاد بدهیم. به طور کلی بازیهای Black و White از سری Pokemon تاثیر زیادی بر روی این فرنچایز داشتهاند و خوشبختانه ریسکهای استودیوی گیم فریک جواب داد و مخاطبین از آثار آنها استقبال کردند.
Crysis 2
قبل از عرضهی Crysis 2 مخاطبین صنعت بازیهای ویدیویی آماده بودند که به اثر حملهور شوند و حتی قبل از عرضه نیز بسیاری از بازیبازان امید چندانی به آن نداشتند و دلیل اصلی این موضوع عرضه بر روی کنسولها در کنار نسخهی رایانههای شخصی بود. در زمان عرضه، میم (Meme) “آیا میتواند Crysis را اجرا کند” (Can it Run Crysis) در سرتاسر اینترنت پخش شد، اما چیزی که باید بدانید این است که Crysis 2 تنها به دلیل گرافیک فوقالعادهاش اثری تحسین برانگیز نیست، بلکه نقاط قوت زیادی در خود دارد. محیطهای جنگلی و حواشی شهر در Crysis 2 به شدت مناسب رویکردهای مخفیکاری بودند و از طرفی بازی، یک گیمپلی شخصیسازی شده را به ارمغان میآورد. دست بازیبازان برای هر سناریوای باز بود، به شکلی که میتوانستند هر ماموریت را به شیوهی خاص خود به پایان برسانند. همچنین در بخش داستانی شاهد چندین پیچش داستانی نیز بودیم که طبیعت ماموریتهای اصلی را جذاب نگه میداشت. در بازی Crysis 2 به خوبی میتوان حس کرد که وجود بخش داستانی یک معنای خاص دارد و تیم سازنده با اشتیاق کامل آن را توسعه داده است، در کنار این موضوع که بخشهای مختلف از اثر یک هدف مشخص را دنبال میکنند؛ چنین رویکرد منظمی را در عناوین AAA معدودی مشاهده میکنیم.
شاید هم دنبالهی غیرچشمگیر بازی باعث درخشش Crysis 2 شده است. نسخهی سوم در زمینهی ارائهی یک مبارزهی پویا و آزادی عمل شکستی به تمام معنا بود. از طرفی محیطهای غیرجذاب و همچنین داستانی که راه به جایی نمیبرد باعث تضعیف هر چه بیشتر اثر شده بودند. با وجود این که بازی سوم نتوانست به خوبی عناوین پیشین خود باشد، Crysis 2 اثری به شمار میرود که همچنان در خاطر من باقی مانده است و در سال ۲۰۲۱ نیز حاضر هستم آن را دوباره تجربه کنم.
Mortal Kombat
همیشه این مناظره در میان طرفداران عناوین مبارزهای وجود داشته است که کدام یک از بازیهای Street Fighter و Mortal Kombat تجربهی بهتری را رقم میزنند. با وجود این که من از گیمپلی عناوین مبارزهای کپکام لذت بیشتری میبرم، اما باز هم خودم را غرق شده در بازی Mortal Kombat و ساختههای ندررلم (Netherrealm) میبینم، چرا که یک استایل خاص و گیمپلی در دسترس را برای تمامی بازیبازان به ارمغان میآورد. بله تمامکنندهها و ضربههای ویژهی حال بهم زن همیشه در این سری از جذابیت بالایی برخوردار بودهاند و به نوعی امضایی برای Mortal Kombat به شمار میروند. هر زمان که بازیهای کلاسیک این سری را تجربه میکنم، سریعاََ متوجه میشوم که تا چه حد این سری سرگرمکننده بوده است، اما با ورود به عصر Mortal Kombatهای سه بعدی، کم کم از این سری دور شدم و دیگر به تجربهی بسیاری از نسخههای جدید آن نپرداختم. در حقیقت من از نسخههایی که شاهد اضافه شدن شخصیتهای نامربوط به جمع مبارزان بودیم لذت نبردم و همچنین و بازیهایی مانند Mortal Kombat vs. Dc Universe نیز توجه من را به خود جلب نکردند، اما در سال ۲۰۱۱ بازی Mortal Kombat عرضه و دوباره باعث شد من به این سری جذب شوم و برای مدتها تجربهاش کنم.
عنوان Mortal Kombat 2011 سرانجام بعد از چندین بازی نچندان خوب توانست به ریشههای خود بازگردد و دلیل اصلی آن تمرکز سازندگان بر روی مبارزات دو بعدی بود. از طرفی یک فهرست بینظیر از مبارزان و سیستم مبارزهای قدرتمند و پایبند به ریشهها را شاهد بودیم. به دنبال تمامی این نقاط قوت، بازی توانست جمع کثیری از طرفداران قدیمی این سری را به خود جذب کند. با وجود تمامی این موارد، در آن زمان چیزی که بیش از بهبودهای دیگر مرا شگفتزده کرده بود، نحوهی اعمال یک خط داستانی جذاب بود. در حالی که بسیاری از آثار مبارزهای در قالب حالت آرکید (Arcade Mode) قصه را روایت میکنند، Mortal Kombat 2011 در آن زمان به بهترین شکل ممکن توانست یک روایت منسجم را در قالبی متفاوت به مخاطب ارائه دهد. شخصیتها دیالوگهای جذابی را به زبان میآوردند و اثر شامل طنز گیرایی میشد.
قبل از این که در سال ۲۰۱۱ بازی را تجربه کنم، اطمینان داشتم که سری Mortal Kombat برای من به اتمام رسیده است و دیگر آن را تجربه نخواهم کرد. با این وجود، ندررلم عنوانی را عرضه کرد که دوباره من را به این سری بازگرداند. حقیقت ماجرا این است که سری Mortal Kombat با نسخهی ۲۰۱۱ خود توانست به بلوغ برسد و یک تکامل جدی را تجربه کند. از برخی دیدگاهها فرنچایز Street Fighter از کمپانی کپکام نیز میتواند درسهایی از این بازی بگیرد.
Portal 2
همهی ما میدانیم که Portal 1 بازی فوقالعادهای بود، اما حقیقت این است که ما شاهد یک پروژه با مقیاس کوچک در کالکشنی به نام The Orange Box بودیم که پتانسیل بالاتری دارد. داستان سادهای نیز برای آن در نظر گرفته شده بود، یک ربات که انسانی را وارد یک سری پازلها و معماهای خاص میکند. Portal 2 باری دیگر نشان داد که ولو (Valve) میتواند مرزهای خلاقیت را گسترش دهد و مخاطبین شاهد یک بازی خلاقانه دیگر بودند.
در حالی که بازی اول GlaDOS را تنها یک شیء برای عبور کردن از موانع معرفی میکرد، بازی دوم آن را انسانیتر و کمی احساسات و عاطفه را چاشنی کار کرد. پیچش داستانی و پیشزمینهی داستانی GlaDOS بازی را از دیدگاه قصهگویی تقویت میکند و مخاطب را هیجانزده نگه میدارد.
همانطور که انتظار میرود ولو در گیمپلی سنگتمام گذاشته است و به بهترین شکل ممکن از مکانیکهای بازی اول بهره میگیرد و آنها را به تکامل میرساند. عنوان Portal 2 سه برابر بازی اول گیمپلی دارد و در این مدت زمان طولانی حتی یک قدم اشتباه هم بر نمیدارد. مطمئناََ تجربهی Portal 2 باعث جرقههای ذهنی متعددی برای سازندگان مختلف شده است و بازیبازان نیز احترام زیادی برای این اثر قائل هستند.
L.A. Noire
بازی L.A. Noire اثری است که از دیدگاه تکنولوژیهای مورد استفاده و انیمیشنها چندین سال جلوتر از زمان خود به حساب میآید. بازی ویژگی پیدا کردن آیتمها را به یک مکانیک حیاتی تبدیل کرد و توانست اثری جذاب به ارمغان بیاورد. اصلیترین دلیل کارا بودن سیستم پیدا کردن آیتم در قالب حل پرونده این بود که هر کدام از آنها جذاب بودند و به مکانیکهای روایتی معنا میبخشیدند. بررسی صحنهی یک جرم که شامل قتل، دزدی و یا باجگیری میشود، همیشه به سمت یک گفتوگوی جذاب با متهم یا شاهد میرود که به لطف سیستم انیمیشن صورت خارقالعاده پروندهها حس بهتری انتقال میدادند. L.A. Noire جایی جذاب میشود که واکنش بازیباز به احساسات و عواطف NPC میتواند شکلهای گوناگونی به خود بگیرد.
L.A. Noire اثر کاملی نیست و ما شاهد جهانی نچسب و مکانیک تیراندازی ابتدایی هستیم، اما بازی در طراحی شخصیتها، دیالوگها و تعاملات میدرخشد. همچنین باید یادآور شویم که اتفاقات بازی دقیقاََ بعد از جنگ جهانی دوم رخ میدهند و شخصیت اصلی قصد دارد از اتفاقات جنگ دور و وارد یک زندگی عادی شود. ساخته نشدن ادامهی بازی به شدت برای من ناراحت کننده است، اما تنها اثر عرضه شده از سوی تیم باندی (Team Bondi) در نوع خود بینظیر است و در نقاطی که باید بهترین باشد، عملکردی فراتر از انتظار بر جای میگذارد.
The Witcher 2: Assassins of Kings
۲۰۱۱ سالی مهم و حیاتی برای ژانر نقشآفرینی و بازیبازان آن بود. سری The Elder Scrolls توانست با The Elder Scrolls V: Skyrim به یک موفقیت همه جانبه دست پیدا کند، یک بازی دیگر با نام Dark Souls نیز با تکامل بازی قبل از خود (Demon’s Souls) یک زیرمجموعه و زیر-ژانر جدید به وجود آورد. با این وجود، نباید سومین اثر نقشآفرینی مهم سال ۲۰۱۱ را فراموش کنیم که توسط یک استودیوی لهستانی به انتشار رسید و توانست به موفقیت گستردهای برسد. سیدی پراجکت رد (CD Projekt RED) در سال ۲۰۱۱ عنوان The Witcher 2: Assassins of Kings را در دسترس مخاطبین خود قرار دارد که یک اثر نقشآفرینی بلندپروازانه با تاکید بر روی المانهای روایت و انتخاب بود.
The Witcher 2 ابتدا بر روی رایانههای شخصی منتشر شد و سپس در سال ۲۰۱۲ برای دارندگان کنسول ایکسباکس ۳۶۰ نیز در دسترس قرار گرفت. تعامل با شخصیتها، انتخاب دیالوگ و مکانیکهای نقشآفرینی همگی نشان میدهند که سیدی پراجکت با دقت بینظیری بر روی این بازی کار کرده است. زمانی که شما The Witcher 3: Wild Hunt را تجربه کنید و سپس به نسخهی دوم باز گردید، بیشتر قدر شخصیتها و نویسندگی خارقالعادهی آن را خواهید دانست. پیشزمینهی داستانی عمیق بازی و پیچیدگیهای مکانیک گیمپلی شاید برای برخی از بازیبازان سنگین باشد، اما اگر به آن فرصت دهید به طور حتم خود را نشان خواهد داد و شما را عاشق خود میکند.
چیزی که باعث میشود The Witcher 2: Assassins of Kings به یک اثر منحصر به فرد تبدیل شود این است که گرالت (Geralt)، شخصیت اصلی بازی، میتواند مسیر روایتی را در دو مسیر کاملاََ مجزا طی کند و به دنبال چنین رویکردی، هر مسیر شامل شخصیتهای خاص خود میشود. سیدی پراجکت همیشه به انتخابها و مسیرهای گوناگون داستانی اهمیت داده است، اما The Witcher 2 این شیوهی روایت را به سطح کاملاََ جدیدی میرساند. مسیر اصلی داستانی مخاطب را به خود جذب میکند و در کنار این موضوع شاهد تنوع بینظیری در انتخابها و تاثیراتشان هستیم.
خوشبختانه The Witcher 2: Assassins of kings پایهای را برای یکی از بهترین نقشآفرینیهای تاریخ یعنی The Witcher 3: Wild Hunt به وجود آورد. اگر نسخهی سوم را بازی کردهاید و هنوز به سراغ اثر دوم نرفتهاید، پیشنهاد میدهم وقت خود را بیش از این تلف نکنید و سریعاََ The Witcher 2 را تهیه کنید. سیستم مبارزات شاید کمی عقبمانده به نظر برسد، اما تجربهی خطوط روایتی مختلف ارزشش را دارد.
Infamous 2
شاید Ghost of Tsushima بهترین بازی ساخته شده توسط ساکر پانچ (Sucker Punch) باشد، اما اگر بخواهم ساختهی دیگری از آنها را انتخاب کنم که در نوع خود خارقالعاده است، مطمئناََ انتخاب من Infamous 2 خواهد بود. نسخهی دوم از سری Infamous توانست روایت را تاریکتر کند و یک اکشن بزرگسالانهتر را به طرفداران ارائه کند. Infamous 2 در زمان عرضه در میان بهترین عناوین انحصاری سونی قرار داشت و بسیاری از بازیبازان پلیاستیشن ۳ خاطرات زیادی با این بازی دارند. Infamous 2 یک ادامهی قدرتمند بود و توانست با یک گیمپلی متعادل و قدرتهای شگفتانگیز تجربهای بینظیر به ارمغان بیاورد. شاید بتوان گفت که برجستهترین ویژگی Infamous 2 به بلوغ رساندن ایدههای مفهومی نسخهی اول و همچنین در اختیار قرار دادن فانتزی یک ابرقهرمان بودن، است.
در بازی اول کول (Cole)، پروتاگونیست بازی، شخصیت خشکی داشت و به نظر میرسید که رفتار و شخصیت پردازیاش برگرفته از سایر بازیهای آن دوره است، اما در نسخهی دوم شاهد بهتر شدن شخصیتپردازی بودیم که باعث میشد که کول از الگوی رفتاری تقلیدی خود خارج شود و شخصیتی منحصر به فرد پیدا کند. از طرفی شهر ماریاس تغییراتی را به خود دیده بود و یک شهر بینظیر برای اکتشاف به حساب میآمد. اگرچه ساکر پانچ به سمت پروژههای عظیمتر رفته است، اما همچنان سری Infamous در قلب من جای دارد و امیدوارم که در آینده شاهد بازیهای بیشتری از این سری باشیم.
Bastion
بازی Bastion در اواسط سال ۲۰۱۱ منتشر شد و اکتشاف این بازی بر روی ایکسباکس لایو آرکید (Xbox Live Arcade) یکی از بهترین کارهایی است که تا به این لحظه انجام دادهام. Bastion از همان لحظات ابتدایی تجربه، شما را جذب خود میکند، به شکلی که به طور مداوم تا انتهای بازی آن را ادامه خواهید داد. موسیقی زیبایی که در منوی اصلی گوش میدهید تنها شروع ماجرا محسوب میشود. شما عاشق موسیقیهای بینظیر و صدای لوگان کانینگهام (Logan Cunningham) که راوی بازی است خواهید شد.
بازی در زمینهی روایت و اعمال شخصیت اصلی کار خارقالعاده و جدیدی را انجام میدهد، به شکلی که برخی از کارهایی که انجام میدهید توسط کانینگهام بازگو میشود، اگرچه تک تک کارهایی که انجام میدهید، بازخورد نمیگیرد، اما روایت برخی رفتارهای مهم بسیار جالب است. بازیهای سوپرجاینت گیمز (Supergiant Games) شامل المانهای منحصر به فرد خود میشوند و ما تقریباََ میتوانیم همهی آنها را در Bastion مشاهده کنیم. Bastion یکی از بهترین پروژههای آنها است و پیشنهاد میدهم که اگر آن را هنوز تجربه نکردهاید، هر چه سریعتر این کار را انجام دهید.
Catherine
آشنایی اکثر بازیبازان با اتلس (Atlus) به سری Shin Megami Tensei یا Persona باز میگردد، اما این اتفاق برای من با Catherine رخ داد. در آن زمان بازی را از طریق یک کانال یوتیوب دنبال میکردم و سپس تصمیم به خرید آن گرفتم. در همان ساعات ابتدایی تجربهی اثر بر روی پلیاستیشن ۳ عاشق آن شدم و همچنان خاطرات آن در ذهن من باقی مانده است.
داستان Catherine در مورد عدم مسئولیتپذیری، خیانت و سفر به دورهی بزرگسالی است که در قالب یک گیمپلی جذاب و لذتبخش ارائه میشود. اگر بازی را با ظاهرش قضاوت کنید مطمئناََ آن را سطحی خواهید یافت و من هم در ابتدا چنین دیدگاهی داشتم، اما با تجربهی آن متوجه شدم که اَتلس ایدههای خارقالعادهای را در بازی تعبیه کرده است و به نظر نمیرسد توسعهی چنین اثر منحصر به فردی کار هر استودیو و سازندهای باشد، البته چنین ایدهپردازیهای نابی را درون سری Shin Megami Tensei و Persona نیز دیدهایم.
من در بازی عاشق این موضوع هستم که اعمال شما بر روی نتیجهی زندگی عاشقانهی وینسنت (Vincent)، شخصیت اصلی بازی، تاثیر دارد. بازی به دو بخش مختلف تقسیم میشود، قسمتهایی که شما باید از موانع مختلف بالا بروید و در قالب رویا هستند و در بخش دوم که زندگی عادی شما است، باید با دوستان خود تعامل داشته باشید. شما در بازی به طور مداوم با انتخابهای مختلف مواجه خواهید شد که در روایت تاثیرگذار هستند و نقش ظاهری ندارند.
از طرق بسیاری عنوان Catherine یک آزمایش برای Persona 5 محسوب میشود که در آن میتوان سیستم اجتماعی مشابهی را مشاهد کرد، اما حالا که ۱۰ سال از انتشار Catherine میگذرد، همچنان داستان و گیمپلی آن را میتوان قابل رقابت با بازیهای این دوره دانست.
Deus Ex: Human Revolution
بازی Deus Ex: Human Revolution به همراه زرق و برق فضای سایبرنتیکی خود، بازگشتی بینظیر به یک سری بازی قدیمی را به ارمغان آورد. استودیوی سازنده برای توسعهی این اثر که پیشینهای برای بازی قدیمی سری به حساب میآید، ۸ سال سکوت اختیار کرد و تمرکز اصلی خود را بر روی ارائهی اثری منحصر به فرد گذاشته بود. ما شاهد هستهی اصلی گیمپلی بازی قدیمی بودیم، اما بهبودهایی نیز اعمال شده بود که لذت تجربهی بازی را دوچندان میکرد.
بازی اصلی Deus Ex که در سال ۲۰۰۰ عرضه شد، توانست غوطهوری در ژانر شبیهساز را به سطح جدیدی برساند، اگرچه شباهت به سری بازیهای دیگری مانند Thief و System Shock در آن دیده میشد، اما به طور کامل نحوهی تعامل با دنیای یک بازی ویدیویی را بهبود داد. من به یاد دارم که در تابستان سال ۲۰۱۱ به شدت منتظر Human Revolution بودم، اما از طرفی قصد داشتم انتظارات خودم را کنترل کنم چرا که باور نداشتم بازی بتواند به خوبی عنوان قدیمی باشد. در نهایت متوجه شدم که این اثر در برخی جهات حتی از بازی قدیمی نیز بهتر است.
Human Revolution یک اتمسفر کاملاََ متفاوت ارائه میدهد و سعی میکند از عناوین همژانر خود جدا شود. در کنار این که تیم سازنده از یک فیلتر تصویری خاص استفاده کرده بود، در طراحیها نیز سعی شده بود که خیابانهای دیترویت و آسمانخراشها حس سایبرنتیکی خاصی داشته باشند که در سایر بازیها ندیدهایم. اکتشاف گوشه و کنار بازی حس بسیار خوبی را القاء میکرد و تعامل با NPCهای مختلف راههای جدیدی را برای رد کردن ماموریت نمایان میساخت. در بازی Deus Ex: Human Revolution هر چه بیشتر نقاط مختلف بازی را اکتشاف کنید، محتویات بیشتری را به عنوان جایزه دریافت خواهید کرد و راه حلهای جالبی را برای رد کردن ماموریتها خواهید دید. از طرفی در کنار تمامی این موارد، درخت مهارتها نیز باعث میشد که از بین بردن دشمنان و نحوهی پیشروی در بازی برای هر بازیباز متفاوت باشد.
در حالی که فکر میکنم با بهترین روایت سایبرپانکی روبهرو نیستیم و آدام جنسن (Adam Jensen) میتوانست کمی بهتر شخصیتپردازی شود، با این وجود Human Revolution به خوبی تاثیر سازمانهای بزرگ بر روی زندگی انسانها را نمایش میدهد و به هدف خود میرسد. بازی بعد از ده سال همچنان تجربهی خوبی را ارائه میدهد و به هیچ عنوان قدیمی به نظر نمیرسد.
Resistance 3
سری Resistance یکی از آن شوترهای فراموش شده از سوی تیم اینسامنیاک گیمز (Insomniac Games) به حساب میآید، اما همچنان در فضای مجازی و رسانههای اجتماعی شاهد اشتیاق شدید طرفداران به این سری هستیم. به عنوان یکی از طرفداران سرسخت دو بازی اول، در سال ۲۰۱۱ شوق زیادی برای نسخهی سوم داشتم، مخصوصاََ که Resistance 2 یک پایان شوکه کننده داشت. زمانی که متوجه شدم در بازی سوم در نقش شخصیت همراه بازی دوم یعنی جوزف کاپلی (Joseph Capelli) قرار خواهیم گرفت، بی هیچ درنگی کنجکاو شدم که روایت این اثر ما را به کجا میبرد و جنگ جهانی بر علیه چیمرا (Chimera) به چه شکل رقم خواهد خورد.
Resistance 3 به بهترین شکل ممکن هستهی عناوین قبلی سری را در بر میگیرد و همانطور که انتظار میرود، با ارائهی سلاحهای مختلف، هیجان بازی را حفظ میکند. شوترهای دههی ۲۰۱۰ به سرعت با چرخهی گیمپلی دو سلاحی شکل گرفتند و Resistance نیز چنین روالی را برای مدتی طولانی حفظ میکند، اما پس از مدتی با سلاحهای مختلف روبهرو خواهید شد. بنابراین در نهایت با اثری مواجه هستیم که در قالب یک طراحی شوتر کلاسیک، تعداد زیادی دشمن به صورت همزمان و همچنین تنوع گسترده در سلاحها را به ارمغان میآورد.
Warhammer 40,000: Space Marine
اگر میخواهید در دنیای Warhammer 40,000 به بازی کردن بپردازید، باید به سراغ نسخهی Dawn of War بروید، اما اگر میخواهید حس یک Space Marine به شما القاء شود، مطمئناََ عنوان ساخته شده توسط Relic در سال ۲۰۱۱ بهترین گزینه است.
برای مدت طولانی سری ۴۰K در ژانر استراتژی قرار داشت و بازیبازان همیشه مبارزات میان اورکها، الدارها و ارتش فضایی را از بالا مشاهده میکردند، اما نسخهای که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد، به طور کلی یک تحول را به ارمغان آورد و الگوهای قبلی را تغییر داد. بازی در زمینهی گسترش دادن و ارائهی Lore سری ۴۰K کار منحصر به فرد و خارقالعادهای را انجام میدهد. در بازی هر یک از اعضای Space Marine قدرتی برابر هزاران نیروی عادی را دارند و میتوانند به تنهایی سرنوشت یک نبرد را تغییر دهند. در بازی، بازیبازان احساس میکنند که کنترل یک ابرانسان را برعهده دارند و در عین حال بیش از حد هم قوی نیستند که از چالش بازی کاسته شود. رسیدن به این سطح از تعادل کار هر استودیو و سازندهای نیست، اما تیم رلیک (Relic) 10 سال پیش توانست چنین کاری را انجام دهد. رها کردن کمان و حرکت دادن شمشیر در این عنوان به شدت راضیکننده است و خشونتی که به همراه میآورد مورد رضایت شما خواهد بود.
Warhammer 40,000: Space Marine توانست یک سری را از ژانری تکراری بیرون آورد و در عین حال بسیاری از مخاطبین جدید را وارد دنیای Warhammer کرد. به طور حتم Space Marine یک اثر خارقالعاده در سری Warhammer 40,000 به شمار میرود و ما همچنان امید داریم که تیم سازنده بتواند یک اثر جذاب دیگر از این سری به وجود آورد.
Dark Souls
من به وضوح تریلر Bartholomew عنوان Dark Souls را که در سال ۲۰۱۱ مشاهده کردم به یاد دارم. اگرچه خودم را یکی از طرفداران مشتاق سری King’s Field در دهه ۹۰ میدانم، اما از آنجایی که پلیاستیشن ۳ نداشتم بازی Demon’s Souls را تجربه نکرده بودم. اولین نسخه از سری Dark Souls به شدت با انتظارات من هماهنگ بود، به خصوص از نظر اتمسفر و طراحیهای بصری. سرانجام به اثری برخوردم که دست من را در هر قدم از تجربهی اثر نمیگیرد، بلکه من را رها میکند تا در یک دنیای زیبا، اما ظالم و پرخطر به اکتشاف بپردازم. یک بازی که شما میتوانید در آن اژدهای چند سر را از دور مشاهده کنید، اژدهایی که به خوبی ترس از کشته شدن را در شما به وجود میآورد. در سرتاسر بازی شما این مونولوگ را تکرار میکنید:
آیا باید این موجود را همین حالا بکشم؟ من؟ چگونه!؟
با وجود این که بارها در بازی خواهید مرد، اما لذت پیروزی بدست آمده وصف نشدنی است و در هر بازی دیده نمیشود. این حس رضایت چیزی بود که برای سالهای متمادی در بازیهای مختلف مشاهدهاش نکردم. Dark Souls اثری است که بسیاری از بازیبازان را به سمت تولید محتوا هدایت میکند و همچنین ذهنهای خلاق را به اکتشاف بیشتر سوق میدهد.
از طرفی Dark Souls در دستهی روایات محیطی قرار میگیرد؛ بدین معنا که در گوشه به گوشهی این جهان شاهد جزئیات داستانی هستیم اما همیشه این جزئیات به کم قانع نیستند. در حقیقت به جای چپترها، فصلها و مراحل مختلف، Dark Souls از رمانهایی کوتاه اما تاثیرگذار تشکیل شده است که شماره و نام خاص ندارند اما تمنا میکنند که مخاطب متوجهی آنها شود. رمانهای مذکور ممکن است به طور یک دست مانند فصلی از یک کتاب روایت نشوند، ممکن است یک سرنخ یا شخصیت از رمان را در ابتدا یا اواسط بازی مشاهده کنید و سرنخهای دیگر در لحظات پایانی نمایان شوند اما این شما هستید که باید سرنخها را با دقت به هم متصل کنید.
دنیا، Lore، گیمپلی و طراحی مرحله در Dark Souls برای من اوج صنعت بازیهای ویدیویی محسوب میشود و به همین دلیل هر چند وقت یک بار به سراغ نخستین بازی از سری Dark Souls میروم.
Batman: Arkham City
عنوان Batman: Arkham Asylum یک الهام برای داراییهای لایسنس شده به حساب میآید. یک تجربهی AAA متمرکز بر روی سریال انیمیشنی Batman که با اضافه کردن زمینهای بزرگسالانه و تاریک، در میان بسیاری از طرفداران محبوب شد. دو سال بعد از این اثر، استودیوی راکاستدی (Rocksteady) ادامهی آن را با هدف گسترش محیط و همچنین اضافه کردن المانهای جذابتر ارائه کرد. تیم سازنده به بهترین شکل ممکن توانست به اهداف خود دست پیدا کند. بازی یک دنیای بینظیر را در خود جای داده بود که بازیباز میتوانست از طریق سیستم جذاب جابهجایی در آن به گشت و گذار بپردازد، سیستمی که از نظر مکانیکی شباهت زیادی به تار زدن مرد عنکبوتی دارد. در کنار تمامی این موارد، المانهای دنیایباز اثر به خوبی متعادل شده بودند و مبارزه با باسهایی مانند Mr. Freeze نیز به شدت به یادماندنی بود. همچنین بازی توانست به خوبی Lore سری بتمن را بررسی کند و در کنار آن روایتهای تازهای نیز به ارمغان بیاورد.
باید به این نکته اشاره کنم که گسترش مقیاس بازی یک سری هزینه را نیز به وجود آورد. ما دیگر شاهد آن حس مترویدوانیایی بازی Arkham Asylum نبودیم. نمیتوانم بگویم که در زمان تجربهی Arkham City احساس دلتنگی نسبت به پر جزئیات بودن Asylum در من به وجود نیامد. با این وجود، بازی دوم از سری Arkham توانست پیشزمینهی خوبی را برای Arkham Knight به وجود آورد.
Uncharted 3: Drake’s Deception
سری Uncharted فرنچایز مورد علاقه من از پلیاستیشن است. از دو بازی اول به شدت لذت بردم و قبل از انتشار Uncharted 3 همیشه به این موضوع فکر میکردم که آیا بازی سوم میتواند جذابیت سری را حفظ کند؟ باید بگویم که این عنوان به بهترین شکل ممکن انتظاراتم را برآورده کرد.
بازی Uncharted 3: Drake’s Deception یک پایان خوب برای سری بر روی کنسول پلیاستیشن ۳ محسوب میشود و در حال حاضر باورم نمیشود که ۱۰ سال از انتشار این اثر میگذرد. پیچشهای جذاب داستانی به شکل مناسبی نوشته شدهاند و در یاد مخاطب باقی میمانند. از طرفی شخصیتپردازی شخصیت منفی و همچنین رابطه شکل گرفته میان دریک و سالی باورپذیر است. نسخهی سوم در زمان خودش بهترین اثری به حساب میآمد که صحنههای فیلمهای اکشن هالیوودی را به بازیهای ویدیویی وارد کرد و توانست از طریق آنها هیجان را به مخاطب خود ارائه دهد. من از سال ۲۰۱۱ تا به امروز تنها یک بار بازی Uncharted 3 را تجربه کردهام، اما حالا که بازی با کیفیت بهتر بر روی پلیاستیشن ۴ در دسترس است، هیچ بهانهای قابل قبول نیست و باید باری دیگر آن را تجربه کنم. امیدوارم که ناتیداگ (Naughty Dog) به این سری بازگردد.
The Elder Scrolls V: Skyrim
به یاد دارم در زمان دانشگاه که Skyrim عرضه شده بود، برای یک هفتهی کامل به کلاسها نرفتم و به طور مداوم بازی را تجربه میکردم. Skyrim آنقدر من را درگیر خود کرده بود که ساعتها به یک چشم بهم زدن میگذشتند و من در روز بیش از ۸ ساعت به تجربهی اثر میپرداختم. برای بسیاری از بازیبازان Skyrim یک نقشآفرینی احمقانه است که به درد Memeها میخورد، اما برای من Skyrim بخشی طولانی از زندگیام را در بر میگیرد.
دنیای عظیمی که بتسدا برای بازیبازان به ارمغان آورد، یکی از دنیاهایی به حساب میآید که قدم زدن در آن خسته کننده نمیشود؛ قدم زدن در دنیای وسیع اسکایریم مملوء از حس شادی و تنوع به همراه حس ترس و تنهایی است. نمیتوان در دنیای عظیم و وسیع اسکایریم قدم زد و از مناظر آن لذت نبرد و در همان لحظه از امکان حملهی یک جانور وحشی نترسید.
Saints Row: The Third
مقایسههای میان سری Saints Row و Grand Theft Auto منشاء و علت بسیار خوبی دارند: بازی اول از سری Saints Row این احساس را به مخاطب القاء میکند که تیم سازنده به دنبال اعمال لذتبخشترین فرمولهای سری GTA بوده است. بازی دوم وارد یک پسزمینهی غیر جدی شد و قصد داشت روایت و گیمپلی را از طریق فعالیتهای طنز پیش ببرد. دو بازی اول این فرنچایز عناوین جذابی بودند، اما این نسخهی سوم بود که توانست خود را از لقب “یک کپی GTA” جدا کند و المانهای خاص خود را ارائه دهد.
قبل از هر چیز، Saints Row: The Third سعی میکند بازیباز لذت ببرد. چرا وارد یک اتومبیل شوید وقتی که شخصیت اصلی میتواند پرواز کند؟ چرا با زبان عادی خود صحبت کنید وقتی توانایی صحبت کردن به مانند یک زامبی وجود دارد؟ موفقیت این نسخه از آنجا شکل میگیرد که بازیباز آزادی به معنای حقیقی را دارد و در هیچ زمینهای محدود نمیشود. همچنین بازی سوم شامل یکی از به یادماندنیترین صحنههای بازیهای ویدیویی نیز میشود؛ همان صحنهای که باید با موزیک Power از کانیه وست (Kanye West) از یک هلیکوپتر سقوط کنید.
بعد از نسخهی سوم، سری Saints Row رویکردی شبیه به بازی Crackdown را پیش گرفت و در این زمینه نیز موفق شد. این که تیم سازنده ایدههای مختلفی را اجرا میکنند قابل ستایش است و به همین دلیل سری Saints Row در قلب من جای دارد. اگرچه برخی المانهای بازی ضعیف طراحی شده بودند، اما در عین حال تجربهی ماموریتهای جانبی خندهدار و همچنین آزادی عمل خارقالعاده باعث میشود که این اثر را در میان بهترین عناوین قرار دهم.
The Legend of Zelda: Skyward Sword
اگرچه سری بازی The Legend of Zelda توانست Wii را در معرض توجه قرار دهد، اما نمیتوان این موضوع را انکار کرد که نسخهی Twilight Princess در اصل یک بازی GameCube بود و تا سال ۲۰۱۱ طول کشید که این سری از طریق Skyward Sword بر روی Wii خود را نشان دهد. اگرچه نسخهی Twilight Princess به شکلهای مختلفی از کنترلرهای Wii استفاده میکرد، اما Skyward Sword اثری بود که از پایه و اساس حول محور این کنترلرهای حرکتی توسعه یافت.
به غیر از استفادهی صحیح از کنترلرهای حرکتی، یکی دیگر از نقاط قوت بازی دانجنهای آن است که به بهترین شکل ممکن مخاطب را سرگرم میکنند. هر کدام از آنها پازلهای خلاقانهای داشتند که ذهن بازیباز را به کار میگرفتند. از طرفی طراحی باسها بسیار خاص بود و شبیه آن را در هر اثر دیگری نمیبینیم. تمامی این نکات مثبت دست به دست هم داده بودند تا در سال ۲۰۱۱ شاهد یکی از بهترین بازیها از سری The Legend of Zelda باشیم.
البته با وجود تمامی نکات مثبت ذکر شده، عنوان Skyward Sword شامل ایراداتی نیز میشد که آن را از یک اثر بینقص و کامل دور میکند. به عنوان مثال قسمتهای The Trial که باید در قلمرو سکوت به دنبال آیتمها بگردید طراحی جالبی ندارند و حس ماجراجویی را کاهش میدهند و همچنین مبارزات با Imprisonedها نیز بیشتر طاقتفرسا بودند تا این که مخاطب را سرگرم کنند. با این وجود، نکات مثبت بازی بیشتر از نکات منفی آن هستند و به طور حتم تجربهی این عنوان به همگان توصیه میشود.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
ایول عجب لیستی.
هیلو هم ۲۰ ساله شد.
دیروز فک کنم تولد مسترچیف بود . نه هیلو (پست اینستای صفحه هیلو که نوشته بود مسترچیف)
بله تولد مسترچیف بود ولی خب هیلو اولین نسخش سال ۲۰۰۱ اومد دیگه.
الان ۲۰ ساله شد.
ممنون ، یه لیست پر خاطرات (البته من با تاخیر تجربه کردم) :rose:
یعنی واقعا کسی که به خاطر گیم مدرسه یا دانشگاه رو نپیچونده باشه گیمر نیست 😀
من که انقدر پیچوندم اخرش کلا پیچ خورد مدرسه و راهشو گم کردم یک بار ۳ ماه غیبت داشتم :laugh: :laugh:
سلطان خودتی اصلا :rotfl:
سه ماه چیکار میکردی؟ 😀
فقط گیم و دیگر هیچ 😀
چ روزهایی بود ک بخاطر گیم مدرسه رو میپیچوندیم و میرفتیم با دوستان کلوپ تا چند نفری بازی کنیم
توی مدرسه ویتا و پی سی اس میبردم زنگ تفریح و زنگ ورزش و زنگ خالی رو گیم میزدم
توی دانشگاه هم با ویتا خودمو سرگرم میکردم
رفتن به گیم نت که بی نظیره اصلا
سال دهم زنگ آخر رفتیم خودمونو تو کلاس روبرویی قایم کردیم (خالی بود)، معلم اومد کسیو ندید رفت به معاون بگه ، تو اون فاصله از دیوار پشتی مدرسه فرار کردیم (۳۰ نفری) ، یه ۱۰ نفرمون :rotfl: :rotfl: رفتیم گیم نت
یه نیت کامل :laugh:
کسی که بخاطر گیمدرس رو بپیچونه خره
مگه اینکه کلاس آنلاین باشه
یعنی شما روزی که مس افکت ۴ بیاد ، دانشگاه کلاس حضوری داشته باشی نمیپیچونی؟؟؟؟
کلاس آنلاین امسال که درس دارم کلاس هیچ ، پارسال کلا میپیچوندم ، گوشیو میزاشتم بغل دستم ، خودم میرفتم گیم
هرجور حساب میکنم با این حجم از درس خونی شما باید تک رقمی میشدی و الانم معدلت بیست بود تو دانشگاه
برو ببین کجای کارت میلنگه
دیگه اونطوریم نبودم
هر کاری رو به وقتش میکردم:-D
وقت درس درس وقت بازی بازی:-D
یه حرف درست امام زده باشه همینه:-D:-D
نه خب قاعدتا منم الان میرفتم مدرسه این جور کارا نمیکردم سال آخری
(البته الان بازیم نمیکنم 😥 :rotfl: :rotfl: :rotfl: )
منظورم سالای پایه بود (حتی دوران راهنمایی هم همینجوری بودی؟؟؟؟)
حتما از اونا بودی که همیشه ردیف اول مینشستن و میگفتن پس کی امتحان میگیرید؟(ازشون متنفر بودم)
نه دیگه اونطوریم نبودم
از اونا بودم که روشون تو روی معلم باز بود:-D
ولی خب بعضی وقتا اگه رفیقام نخونده بودن میگفتم آقا میخواستین امتحان بگیرید:-D
چی میگی شپرد ؟؟؟
حالا خودمونیم اگر پیچوندی بگو کسی خبردار نمیشه عیب نداره
نه والا نپیچوندم
فقط یه بار تو دانشگاه برای امتحان یکی دیگه جام امتحان داد:-D
خو فقط پیچوندن نبود ، ما مدرسه هم بودیم کلا کلاس عاقلی نبودیم
یه دفعه خودم میز معلمو برعکس کردم (تخته رو گذاشتم رو پایه هاش) که لیز بخوره ، چه میدونستم معلمه میخواد بپره رو میز ، لپ تاپ و گوشیش که به فنا رفتن :rotfl:
فرداش معاون به هر نفر یه تیکه کاغذ داد گفت اسم موردو توش بنویسین ، خود اون معاونه با ۲۵ رای اول شد(اون ۵ تا هم خالی بود) :rotfl: :rotfl: :rotfl:
:-D:-D:-D
نه بابا من از اون بچه خرخونا بودم که همه دوسش داشتن:-D
نمیدونم چرا شما فک میکنی خرخونی با پیچوندن در تضاده؟؟؟؟
من یه هکلاسی دارم آزمون درمیان نفر یک کشور میشد (الانم همیشه زیر ۱۰ ه) و خودش یکی از پیشگامان این جور کارا بود(پیچوندن و اذیت کردن معلم) 🙂
هیچکس دوستت نداشته ، فقط واسه اینکه اذیت نشی بهت نگفتن :rotfl:
وایسا ببینم ، نکنه تو از اونا بودی که میگفتی آقا پس کی امتحان میگیرید؟؟؟؟ اه اه حالم بهم خورد
خدا که خرخون هارو دوست نداره :laugh:
همه یعنی تک تک معلما؟ 😀
نه
یه معلم قرآن داشتیم اون به زور دوازده میداد:-D:-D
والا منم هیچوقت نپیچوندم
با اینکه خیلی گیم میزدم ولی هیچ وقت نپیچوندم تازه من کسی بودم که معدل کلم کلاس نهم راهنمایی ۲۰ شد ولی نکته جالبشم این بود که روزی ۳ ساعت گیم میزدم ولی نمرمم ۲۰ شد از طرفی دبیرستان هم تیزهوشان قبول شدم
بنظرم ربطی نداره آدم هم میتونه گبموبزنه هم درس بخونه
جایی killzone 3 خالی هستد 😐
این خاطرات مدرسه من رو تایید کنین لطفا ، حیفه
و در ضمن به نظرم موردی ندارن که باعث تایید نشدنشون بشه
Mortalkombat 2011 بهترین بازی فایتینگ تاریخ.
دقیقا گل گفتی 😉 :blush:
نظر شخصی شما بر جا ولی در سبک ۲ بعدی بله mk عالی است ولی در ۳ بعدی تکن ۵ :laugh:
با اینکه نظر همه دوستان محترمه، اما واقعیت و آمار چیز دیگه میگه. بهترین بازی مبارزه ای تاریخ سول کالیبور . پرفروشترین استریت فایتر ، واقعیترین ویرچوا فایتر. البته تکن و کامبت هم تو ایران از همشون محبوبترن.
داش گلم وقت کردی به آمار و ارقام بهترین بازی های فایتینگ در نسل هشتم یه نگاه بنداز (چه از لحاظ موقیقت در جوایز ، فروش، رتبه فروش،جایزه بهترین بازی فایتینگ در گیم اواردز ، شرکت موفق و سازنده و…)
ولی داش گلم من قصد بدی ندارم از کامنتم من خودم سال ها تکن، استریت فایتر ، سول کالیبر اینجاستیس و … بازی کردم (یه ذره فایتینگ باز هستم واسه همین :rotfl: :rotfl: ) و برای همه این بازی ها بسیار احترام قائلم (بویژه استریت فایتر چون قدیمی تر هست و واقعا به سبک فایتینگ خدمات بسیار زیادی کرده) و قصد بی احترامی به هیچ بازی و کسی رو ندارم شرمنده 😥 :-(( :blush: :blush:
وای خدا شما اطلاعاتون خیلی زیاده با تکن هم کاملا موافقم درسته واقعا این بازی ها نماد و هویت سبک فایتینگ هستند آروزی موفقیت و پیشرفت برای همشون دارم ❤
بهترین بازی ۲۰۱۱ از نظر من :
Skyrim
Dead space 2
Deus ex human Revolution
Sints row 3
Rage
Arkham city
Portal 2
به به خسته نباشین اقای کریمی چه لیست زیبا و چه توضیحات کاملی :yes: بیشتر این اثار رو بازی کردم و تک تکشون یه تجربه فوق العاده تقدیم مخاطب میکنن
جای MW3 خالی تو لیست ، پایان بهترین سه گانه شوتر اول شخص تاریخ
عه راست میگی ها
بهترین نسخه مدرن وارفر برای من بود
مخصوصا صحنه آخر و صحنه سقوط برج ایفل که یه حس غریبی به آدم دست میداد
فقط یک سال فقط یک سال از نسل ۷ م بازی ها اینطوری ه…. آدم واقعا لذت میبره چه عناوینی …. عناوینی که اون موقع همه تو یک سال عرضه میشدن الان توی یک نسل هم عرضه نمیشن!!
اصلا سال های ۲۰۱۳ ۲۰۱۱ ۲۰۰۷ عجیب غریب شاهکار خیزن انگار تک تک بازی هاش از آینده اومدن
آنچارتدی که تازه داشت قدرت ps3 رو نشون میداد
اسکایریمی که شاید عظیم ترین عنوان تاریخ ه
بتمنی که نشون داد یه بتمن اپن ورد چطور باید باشه
دارک سولزی که قدم دوم رو برای خلق یکی از جذابترین گیمپلی های تاریخ برداشت
رزیستنسی که موفق شد یک داستان احساسی حماسی برخلاف دو نسخه قبلش روایت کنه
اینفیمیسی که به نظر من برترین اینفیمس موجود هست با خلق یه گیمپلی اعتیاد آور و داستان تاریک همه رو مبهوت خود ش کرد
ال ای نوری که تو سبکی که داشت برترین بود
پورتالی که هنوز چیزی در حدش نیومده و…..
حالا به بازی های این نسل نگا کنید…
سال۲۰۱۱به نظرم یه سال فوق العاده بود از نظرکیفیت و کمیت بازی ها
سالی بود ک سونی به شدت توی اون سال درخشید و عناوین خاطره انگیزی مثل resistance3و uncharted3وinfamous2به صورت انحصاری عرضه شدن ولی از تجربه اسکایریم و بتمن و مورتال کامبت لذت بردم
با دد اس پیس ۲ترس رو دوباره تجربه کردم
با deus exعاشق این سری شدم
منی ک تشنه دیمن سولز بودم تونستم با عنوان شاهکار دارک سولز عطشم رو برطرف کنم
جایی killzone 3 به طور جدی خالی هستد چطور آقای کریمی این بازی رو یاد شما رفته 😐
اسکایریم :inlove: لامصب اصن نمیشه ولش کرد مخصوصا بعد اینکه ازدواج میکنی :chic:
نسخه ی بعد کارای بعد ازدواج هم اضافه بشه عالیه 😀
😀 فرمانده تو هم اهل دلی ها
حیف که نمیشه چند تا زن داشته باشی :-((
وگرنه من الان برای خودم ارتشی داشتما 😀
یکی بچه داری کنه
یکی بیاد مبارزه
اصلا بهشت میشه:)
عجب چیزی بشه 😀
چقدر زود گذشت واقعا انگار دیروز انچارتد ۳ و دارک سولز ۱ و کرایسیس ۲ و اسکاریم اومده بودن 🙂 ممنونم از گیمفا و نویسنده عزیز :rose:
با اینکه Skyrim حدود ۱۷۰ ساعت تجربه کردم و تک تک لحظاتش از گردن زدن و حمله اژدها اول بازی تا پیدا کردن تکه های خنجر دیو در مراحل فرعی یادم ولی هیچ بازی برای من نمی تونه جایگزین سری سولز باشه
زندهباد. یک لیست نوستالژیک
در این نقطه جا داره که به یه دغدغه اشاره کنم. متاسفانه Portal 2 خیلی سطحی در نظر گرفته میشه. با وجود این که درون لیست مذکور ازش تمجید شد و همه بازیبازان هم معمولاً ازش قدردانی میکنن اما هنوز بعد از گذشت یک دهه چیزی که تا به این حد مکانیزمهای جدید و خلاقیت داشته باشه، توی این صنعت مشاهده نشده و کاربرا هم معمولاً شکایتی ندارن.
روند ساخت نسخه جدید آثار راکستار یا نسخه جدیدی از بازیهای سولزبورن و حتی آثار ناتی داگ با تمام کیفیت محشری که ارائه میدن معمولاً تنها روی جزئیات و تغییرات مکانیزمهای پیشفرض معطوفه و منجر به ایجاد تجربههای نو نمیشه. ی مدت مدیدیه که بازیهای ویدیویی برای من چیز جدیدی برای ارائه ندارن
شاید برای همین باشه که توی نسل هشتم به معنای واقعی کلمه هرگز برای بازی خاصی هایپ نشدم و شاید Half Life Alyx بود که منو یکبار دیگه به تجربه ایدهها و انقلابی نو امیدوار کرد. تفاوت، اصلی که همیشه عاشقشق بودم توی این صنعت به حداقل خودش رسیده. پول قبل از هنر میدرخشه و کاملاً هم منطقی جلوه میکنه. مسلماً از عناوین خیلی زیادی لذت بردم و براشون احترام قائلم اما استودیوهایی مثل ولو واقعاً مثل جواهرن و به ساختشون و تاثیرشون نیازه
متاسفانه تا حالا نتونستم Half Life Alyx را تجربه کنم اما اگر به مکانیزمها، فیزیک، نحوه تعامل با محیط و … این بازی نگاه بشه، میشه فهمید که به راحتی بازیهای واقعیت مجازی رو به دو دسته قبل و بعدش تقسیم کرد (که البته باز هم اکثریت به این موضوع توجه نمیکنن و درگیر مسائل دیگهای هستن). به نظرم Portal 2 هم، چنین شرایطی رو برای بازیهای ژانر پازل بنیان گذاشت که به جای تلنگر به سازندههای غیر، اونا به تدریج از این دسته آثار دور شدن
از سمت دیگه معمولاً هم هیچ بحث تخصصی صورت در زمینههای مشابه و حتی زمینههای محبوب و ترند نمیگیره و احتمالاً بحث سر مقایسه شرکتهای تولیدکننده یا ناشران باشه. واقعا کی این همه نابود شدیم؟ از صمیم قلب به یک تجربهای مثل Portal 2 و حس خوبی که نظر کاربرا یک دهه پیش ایجاد میکرد، نیاز دارم
دقیقا ایده و نواوری که بازی پورتال داشت واقعا فوق العاده بود از یه طرف اینکه تونست انقدر خوب عملیش کنه و واقعا بازی های خیلی کمی هستند که انقدر بتونن تو سبکشون یونیک و خاص بشن
در واقع من اولین بار زمانی مجموعه Portal رو بازی کردم فهیمدم «غوطهوری» در بازیهای ویدیویی و منظور از پتانسیل و تعامل یعنی چی. کاملاً برام روشنه که بعد از اون تاریخ هرگز چنین احساسی رو بدست نیاوردم. حتی بزرگترین و تحسینبرانگیزترین بازیهای این چند سال گذشته و آینده هم نمیتونن منو به وجد بیارن. ذرهای برام ارزش نداره که چه بازیهایی قراره منتشر بشن. نسبت به هیچکدومشون هیچ حس علاقهای ندارم
هر وقت هر کی میگه غوطه وری یاد مقاله ی آقای غزالی میافتم و تو افق محو میشم:-D
هنوز نفهمیدم چی گفت اگه شما فهمیدی یه توضیح کوتاه و زیر دیپلم بدی ممنون میشم:-D
آقای غزالی از زمره نویسندگان خوبی هستن که داخل گیمفا فعالیت کردن. خیلی دوست دارم که باهاشون هم صحبت بشم و از دانششون استفاده کنم. واقعاً صد حیف که دیگه فعالیت نمیکنن
بله من هم Valve رو بسیار بلندبالا میبینیم. ب نظرم بهترین استودیو بازیسازی تاریخه. استودیویی که به معنای واقعی کلمه میدونه گیمرا چی میخوان، بازی چیه و برای چی باید دست به کار بشن
خوشحالم که هنوز یه عده ای ولو و بهترین استودیو میدونند
Mass effect 2?
راستی اون یازده ساله شده
Ac revelations فکر کنم ده ساله شده
For Skyrim :pissedoff: :reallypissed:
چه بازی هایی :inlove: :chic:
همشون شاهکارن
بچه ها ۳از بهترین سال های بازی های ویدیویی رو نام ببرید
واسه من بدون ترتیب:۲۰۱۵،۲۰۱۱،بین۲۰۱۳و۲۰۱۸شک دارم 😀 😎
بیشک ۲۰۱۳ D:
تاریخی بود این سال
۲۰۱۰
۲۰۰۹
۲۰۱۱
۲۰۰۵
چرا هیچکس ۲۰۱۰ رو نمیگه!
اون همه بازی خفن اومد اون سال:-|
همچنین ۲۰۰۹ که سر گوتی دعوا بود
۲۰۱۳ بخاطر بلک فلگ و بایوشاک اینفینیت
۲۰۱۰ بخاطر هیلو ریچ و الن فیک و لیمبو
۲۰۱۲ بخاطر spec ops و فارکرای ۳ و به قول یکی دیشونورد :laugh:
برادر جی تی ای و لست رو یادت رفت 😥 :-((
لست و پلی ندادم ببینم کی نصیبم میشه gta هم چون جزو بهترین بازی هام نیست نگفتم :blush:
پسok
آقا در برابر ۲۰۱۸ من گفتم ۲۰۱۳ وگرنه کم سال ماندگار نداریم. به شخصه تمام سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ رو میپرستم
اون که معلومه اقای ملکی
اخه من تو نسل ششم فقط واسه حال کردن بازی میکردم یه بازی بود اسمش جن و پری بود :rotfl: خیلی باهاش حال میکردم نمیدونم اسمش رو شنیدید یا نه ?:-)
خودم من ۲۰۰۵ ،۲۰۱۱ ،۲۰۱۳، ۲۰۱۵، ۲۰۱۸ ،۲۰۲۰
برا من
۲۰۰۴
۲۰۱۰
وارهمر ۴۰۰۰۰ بازیش فوقالعاده هست من خودم اومد از این بازی خیلی باحال بود :yes:
در واقع این مقاله ی آقای کریمی، یجورایی مکمل ویدئوی نقد ۱۰ بازی برتر نسل هفتم بود.
عناوینی که جاشون تو اون نقد ویدئویی خالی بود اینجا هستن.
حالا که محمد حسین کریمی هم داره مقالات مختلف مینویسه و کارش رو هم خوب انجام میده، بنظرم اومد که یه بخش با عنوان دیالوگ های ماندگار نویسندگان گیمفا اضافه کنیم. 😀
دیالوگ ماندگار محمد حسین کریمی :
کاربر : آیا انقدر به بازیهای میازاکی علاقه داری که حاضر باشی بخاطر “الدن رینگ” بیخیال بازی “سایبرپانک” بشی؟
محمدحسین کریمی : من حتی بخاطر “ریمستر بلادبورن” هم حاضرم “سایبرپانک” رو بیخیال بشم… 😎
البته این کامنت واسه زمانی بود که سایبرپانک هنوز نیومده بود و همه شدیدا براش هایپ شده بودن.
NFS the Run
آقای کریمی خسته نباشید
لیست کاملی بود
بنظرم جای فلان بازی خالیه 😀
جای اون فلان بازی هم خالیه 😀
موافقم :rotfl:
مقاله عالی و کاملی بود خسته نباشید آقای کریمی :yes:
تک تک خاطراتی ک با این بازی ها داشتم اومد جلو چشمم :weep: حس پیر بودن می کنم :sweat:
وقتی به نسل هفت نگاه میکنید و نسل هشت و نسل آینده رو میبینید و اوضاع بعضی کمپانی هارو میفهمید که صنعت گیم رو به نابودی هستش و دیر یا زود این اتفاق میفته نسل هفت برای عاشقانه هنر و گیم واقعی کلی بازی اومد که خوب همه گیمرهارو تو هر سبکی ارضا کنه و تلافی دو نسل بعد رو در بیاره داستان نسل هفت و آینده گیمینگ داستانش مثل همین ملت خود ماس،گیمرهای ناسپاس..ملت ناسپاس..و رو به نابودی
چقد نسل ۷ عالی بود!
چقد سال ۲۰۱۱ خوب بود!!! (و همچنین نمایش دیدنی E3 2011)
ممنون بابت مقاله :heart: :yes:
اخ اخ
دد اسپیس
اسمش که میاد دلم میگیره
ترس ، داستان ، گیم پلی ، گرافیک
تو چی این بازی کم گذاشت ؟
چه کردی با این بازی EA ؟
دارک سولز ، حتی اسمش هم ابهت داره
موسیقی هاش مخصوصا موسیقی main menu هنوز تو گوشمه
چی بود ای بازی ؟!؟!؟ هنر هشتم !
چرا عین ادم نسخه اولشو ریمستر نکردی فرام سافتور ؟
کل این لیست بازی های must play هستند
سلام، خسته نباشید.
نتیجه حرکات حرفهای اکتیویژن رو هم دیدیم، در MW 3. قرار بود برای خودش انقلابی باشه ولی تا حد یک بازی عالی تنزل پیدا کرد.
به نظر من سال ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ برترین سال های صنعت فیلم و بازی هستن
اون زمان سال ۲۰۱۰ یه سال استثنایی بود و قرار بود بشتر به اوج برسه و…
این موج پیشرفت به ۲۰۱۳ نرسید و شروع به پسرفت کرد
به صورت میانگین سال ۲۰۱۴ تو این دهه از این نظر بدترین بود و بعد دوباره کم کم بهتر شد ولی باز هم به خوبی اون زمان نشده به نظرم
هر کدوم از این بازی ها تو رقابت های این چند سال می تونه راحت تو ۵ تای برتر قرار بگیره
حاجی ۲۰۱۳ سه تا ابر شاهکار عرضه شده د لست و جیتی ای وی و بایوشاک اینفینیت خدایی دیگه چی میخواستی دقیقا
سال ۲۰۱۱ یکی از بهترین سال های گیمینگ بود ! برا من یکی با اون عظمت راستش دیگه تکرار نشد …
درود به محمد حسینِ عزیز
از خوندن مقاله خیلی خیلی لذت بردم.
فقط محمد حسین جان من زود زود دلم برای مقالههات تنگ میشه لطفا بیشتر مقاله بنویس.
مرسی و خسته نباشی عزیز :heart: :heart: .
مقاله خوبی بو بسیار لذت بردم
خسته نباشید جناب کریمی.
Sonic Generations
Call of Duty Modern Warfare 3
Killzone 3
Gears of War 3
Super Mario 3D Land
سلطان Skyward Sword هم در رتبه اول جا خشک کرده. :yes: 😎
بازی arkham city خارقالعاده بود ولی از بخت منه بخت برگشته سیدی شو از این پرنیان آشghال گرفتم تا مستر فریز بازی گیر میکرد مینداخت بیرون اتاپ ورکینگ میزد خداا سال هاست تو دلم موندش