نقد و بررسی فیلم Smile 2 | ابتذال هنری به بهانه ژانر
ژانر وحشت بدون شک یکی از مهمترین ژانرهای سینما است. اگر اولین رسالت سینما را سرگرمی بدانیم، این ژانر با ایجاد هیجان و تعلیق بهشدت در سرگرم کردن مخاطب موفق عمل میکند و از طرفی ساختن فیلمهای مهمی در این ژانر از جانب کارگردانان بزرگ تاریخ سینما از جمله «آلفرد هیچکاک»، نشان از اهمیت سینمای وحشت و دلهره دارد. متاسفانه آثار این ژانر سینمایی با گذر از دوران سینمای کلاسیک و همچنین مدرن و ورود به دنیای پستمدرن مانند بسیاری از ژانرهای سینمایی دیگر دچار ویروسی شد به نام ابتذال. این ویروس بهقدری در بعضی از این آثار رخنه کرد که ژانرها و زیرژانرهای مستقلی را به وجود آورد که کوچکترین ارتباط حسی با فرم هنری سینما برقرار نمیکنند و از طرفی سلیقه مخاطب را تقلیل داده و به بهانه ژانر دست به هر ابتذالی میزنند. سینما یک مدیوم ابژکتیو (عینی) است و زبان آن زبان تصویر است، بنابراین در سینما تصویر است که با مخاطب حرف میزند و ارتباط برقرار میکند. حال تصور کنید سکانس، پلان و یا صحنهای از این مدیوم تصویری پخش شود و مخاطب قادر به تحمل تماشای آن نباشد و از پرده رو برگرداند، مهمترین اتفاقی که در این لحظه میافتد کات شدن ارتباط بیننده با زبان سینما است. این مسئله را میتوان به دنیای موسیقی به عنوان هنر اول و متعالی نیز تعمیم داد. در دنیای موسیقی بر خلاف سینما، این صدا است که زبان مشترک میان هنرمند و مخاطب برای بیان و برانگیختن حسها و احساسات میشود. حال فرض کنید موسیقیای نواخته شود که مخاطب تاب تحمل صدای آن را نداشته باشد و مجبور شود گوشهای خود را بگیرد تا آهنگ پخش شده را نشنود. در اینجا نیز این زبان صوتی بریده میشود و مواجهه مخاطب با اثر از بین میرود. بنابراین رو برگرداندن از تصویر سینما و گرفتن گوش هنگام شنیدن موسیقی ارتباط مخاطب را با اثر قطع میکند و اصلا مواجههای با اثر صورت نمیپذیرد که بتوان آن را خوب یا بد دانست. یک ژانر یا زیرژانر زمانی معنی پیدا میکند که مواجهه و ارتباط با مخاطب را حفظ کند و از آن مهمتر از دل فرم هنری یک اثر بیرون بزند. هنر ابتدا باید خلق شود، سپس مخاطب با آن مواجه شود، سپس بتوان آن را به عنوان یک اثر خوب معرفی کرد.
فیلم «Smile 2» نیز از این قاعده مستثنی نیست. کارگردان (پارکر فین) تصاویری را نمایش میدهد که شاید با متر و معیار ژانرهای امروزی همخوانی داشته باشد اما به هیچ عنوان نه سینمایی خلق میشود و نه هنری شکل میگیرد. از این بحث که گذر کنیم با مشکل مهمتری مواجه میشویم که شرط اول ساختن یک فیلم است یعنی تکنیک کارگردانی. «پارکر فین» جوان که تنها دو قسمت فیلم «Smile» را در کارنامه کارگردانی خود دارد (به همراه دو فیلم کوتاه) در استفاده از دوربین با مشکلات عدیدهای دست و پنجه نرم میکند. فیلمنامه اثر که توسط خود او نوشته شده است عملا بسیار جلوتر از اجرای آن است. تاکید بیش از حد کارگردان روی کاراکتر اصلی فیلم «اسکای رایلی» (با بازی نائومی اسکات) و عدم شخصیتپردازی مناسب روی سایر کاراکترها و حتی پرداختن به محیط، فیلم را از مسیر فیلمنامهای خود خارج میکند. کاراکتر اصلی هر داستان در ارتباط با سایر کاراکترها شکل میگیرد و شخصیت پیدا میکند بنابراین زوم بیش از حد کارگردان روی کاراکتر «اسکای» که علاوه بر روایت داستان در تکنیک کارگردانی (با کلوزآپهای بیش از حد چهره او) نیز قابل مشاهده است، ضربه مهلکی به فیلم وارد میکند. کارگردان قصد دارد با نزدیک کردن دوربین خود به چهره «اسکای» ابتدا بهصورت فیزیکال مخاطب را به او نزدیک کند و سپس به درون او رفته و به واکاوی مشکل روانی او بپردازد که متاسفانه در انجام این کار نیز ناموفق است.
تکرار بیش از حد قاببندیهای کج که مثلا بیانگر فروپاشی روانی کاراکتر رایلی است بسیار سادهانگارانه و مبتذل میشود. ورود به روان یک کاراکتر زمانی قابل قبول است که شخصیتپردازی او تکمیل شده و همذاتپنداری مخاطب جلب شده باشد تا بتواند این فروپاشی روانی را در قاب تصویر تجربه کند اما کاراکتر «اسکای» عملا از یک تیپ سینمایی در فیلمهای ژانر وحشت فراتر نمیرود و عدم توجه فیلم به سایر کاراکترها و عواملی چون محیط (که نقشی اساسی در فیلمهای ترسناک دارند) شخصیت او را نیز ناقص رها کرده است. از معدود نکات مثبت فیلم میتوان به سکانسی اشاره کرد که با تعلیق مناسب و نسبتا طولانی، وحشت و دلهره را بهدرستی بر مخاطب دیکته میکند. زمانی که فردی ناشناس کلیپی از «لوئیس» (با بازی لوکاس گیج) که در ابتدای داستان در مقابل چشمان «اسکای» تسخیر شده و خودکشی میکند را برای او میفرستد و تماشای تصویر «لوئیس» در اتاقی تاریک که به موجودی نامشخص اشاره میکند، حس ترس و وحشت را بر «اسکای» و مخاطب القا میکند و ظهور به یکباره «لوئیس» در کنار «اسکای»، مخاطب را غافلگیر کرده و برانگیختن حس وحشت را تکمیل میکند. در واقع در این سکانس تمامی المانهای سینمایی و ژانر رعایت میشود و به همین خاطر فرم مناسب سینمای وحشت شکل میگیرد. ابهام، تعلیق و تاریکی در یک زمانبندی مناسب ترکیب شده و با غافلگیری نهایی خود، شوک وحشت را بر بیننده وارد میکند.
اگر بخواهیم فیلم «Smile 2» را با متر و معیار ژانرها و زیرژانرهای غیر هنری سینمای امروز بسنجیم شاید بتوان به آن نمره متوسط داد اما در قضاوت فرمیک و سینمایی، با فیلمی بهشدت ضعیف، بدون تکنیک و عدم روایت مناسب داستان روبهرو هستیم که از یک فیلمنامه نسبتا خوب، اجرایی سخیف شکل داده است. کلوزآپهای بیش از حد کارگردان از کاراکتر اصلی و به تصویر کشیدن قاببندیها و تصاویر کج، نتوانسته مخاطب را به او نزدیک کند و فروپاشی روانیاش را به نمایش درآورد. دلیل این امر توجه بیش از حد کارگردان روی کاراکتر اصلی و عدم شخصیتپردازی سایر کاراکترها است که این امر موجب کات شدن رابطه مناسب شخصیت اصلی داستان با سایر کاراکترها شده و او را از یک تیپ سینمایی کاراکتر فیلمهای ترسناک فراتر نمیبرد و تبدیل به شخصیت نمیکند. فیلم در دقایقی بهدرستی از المانهای مهم سینمای وحشت یعنی تاریکی، ابهام و تعلیق با زمانبندی مناسب و غافلگیری نهایی استفاده میکند و فرم سینمایی ژانر وحشت را شکل میدهد که اگر کارگردان این المانها را بیشتر به خدمت میگرفت قطعا با فیلمی در حد و اندازه فیلمنامه آن مواجه میشدیم.
امتیاز نویسنده به فیلم: ۴ از ۱۰
پر بحثترینها
- اینترگلکتیک، کانکورد، ناتی داگ؛ در اتاق فکر سونی چه میگذرد؟
- برترین و داغترین اخبار و حواشی گیمینگ در سال ۲۰۲۴
- یوشیدا: Horizon Forbidden West در حد انتظارم نفروخت
- سیدی پراجکت همکاری با Sweet Baby را رد کرد: «ما حتی نام آنها را هم نشنیده بودیم»
- یوشیدا: اگر خواهان بازی های انحصاری جدید PS5 هستید، بهتر است از ریمسترها حمایت کنید
- رسمی: سونی بازی سرویس محور God of War از بلوپوینت و پروژه جدید Bend Studios را لغو کرد
- RTX 5090 بدون DLSS عنوان Black Myth: Wukong را با نرخ ۲۹ فریم بر ثانیه اجرا میکند
- اشاره سونی به PS6 در ماه گذشته که از چشم همه پنهان ماند؛ عرضه در سال ۲۰۲۸؟
- ۲۰ بازی خاطرهانگیز دیگر برای گیمرهای ایرانی
- گیمپلی جدید بازی Black State گرافیک خیرهکننده آن را به تصویر میکشد
نظرات