نقد سریال Eric | اثر خوب اما به حاشیه رفته
سریال Eric از جدیدترین آثار نتفلیکس است که در آن بازیگران معروفی همچون بندیکت کامبربچ و گبی هافمن به ایفای نقش پرداختهاند.
برخلاف دیگر آثار نتفلیکس که در این مدت بسیار ناامید کننده بودند، سریال اریک حداقلها را دارد و به نظر من اثر خوبی است. اما مثل همیشه سیاستهای عجیب و غریب نتفلیکس به فرم سریال صدمه زده است؛ البته سریال اریک از این ضربات سیاستگذاری زنده بیرون آمده و همچنان جذابیت خود را حفظ کرده است. البته همین ابتدا باید بگویم که سریال Eric همهچیزش را مدیون بندیکت کامبربچ است.
همانطور که نوشتم سریال Eric همهچیز خود را مدیون بازی بسیار خوبِ بندیکت کامبربچ است. او در این سریال نقش یک عروسکگردان موفق، پدر و همسری نه چندان خوب را ایفا میکند. او که بیس اصلی خانواده است، دچار مشکلات ذهنی و همچنین دچار مشکلات زناشویی با همسر خود است. در کنار وینسنت (کامبربچ) مادر خانواده را داریم با بازی گبی هافمن که به نظر من شخصیت سمپاتیکی نیست و از طرفی بازیگر آن هم چنگی به دل نمیزند. اما برخلاف شخصیت مادر، شخصیت پسر، کاراکتری بسیار سمپاتیک، دوست داشتنی با چهره آرام است که حس مخاطب را درگیر میکند.
تا اینجای داستان ما در مقام مخاطب با خانوادهای سر و کار داریم که شناخت آنها دلیل اصلی خواهد بود که سریال ما را به درون داستان کشیده و حسهایمان را درگیر کند. در همان قسمت ابتدایی نیز این خانواده به خوبی ساخته میشود. پدر و مادر یک دعوای اساسی را به راه انداخته و دوربین از دید پسر ما را دعوت به تماشای این دعوا میکند. همین سکانس دعوا به من مخاطب اثبات کرد که سازندگان Eric کار با دوربین و همچنین فرم دوربین را بلد هستند. دعوای پدر و مادر معمولا چنان است که فرزند از دور ایستاده و این دعوا را شاهد میشود و اگر دوربین از فرزند ناگهان به وسط دعوای زن و شوهر کات بزند، به فرم این دعوا صدمه جدی زده و اجازه نمیدهد که مخاطب با فرزند خانواده همذاتپنداری کند. طبق همین استدلال دوربین و فرم آن، سریال Eric موفق شد به بهترین شکل ممکن دعوای پدر و مادر را ساخته و مخاطب را مجبور به واکنش احساسی کند. این واکنش احساسی نیز درنهایت باعث شد تا ما همراه فرزندی شویم که در همان قسمت ابتدایی گم میشود. ساخت فضای درست در ابتدای داستان، گم شدن فرزند را به مسئله بسیار مهم تبدیل میکند. متاسفانه در بسیاری از آثار همجوار، دزدیده شدن یا مرگ یک کاراکتر چنان ضعیف است که تلاش برای حل پرونده مربوطه، هیچ حسی را از مخاطب درگیر نمیکند. اما سریال Eric موفق میشود مخاطب را گام به گام در حل این پرونده همراه خود کند. پس چنین میشود گفت که سریال Eric در نیمپرده اول کاملا موفق بوده تا در دیگر پردهها نیز مخاطب خود را همراه آدمهای داستان کرده تا به سراغ فرزندی باشند که یا گم شده یا اینکه خودش خواسته گم شود…!
در بخش ابتدایی نوشتم که شخصیت وینسنت (بندیکت کامبربچ) بیس اصلی داستان است. شخصیت او در قالب فیلمنامه و بیشتر از آن در قالب اجرا به خوبی درآمده و به نظر من کاراکتر او کاملا عمق دارد. حتی در طول روایت داستان، مشکل وینسنت با پدر خودش نیز به ساخت شخصیت او کمک کرده و در یک سیری فرویدی میشود فهمید که چرا وینسنت کمی بد اخلاق و خشن است. در آن سوی داستان، سریال Eric موفق میشود در لحظه لازمه رئالیسم جادویی را به اثر خود اضافه کند. دقت کنید که به هنگام گم شدن فرزند، وینسنت دچار حمله عصبی شده و به هنر پناه میبرد. او چنان سعی در خلق شخصیت اریک دارد که این شخصیت زنده میشود! پس رئالیسم جادویی دقیقا وقتی به اثر اضافه میشود که کاراکتر ما دچار حمله عصبی شده بود. دوستان ادبیاتی میدانند که یکی از عنصرهای اصلی رئالیسم جادویی در این است که مخاطب همواره با خود چنین فکر میکند که شاید کاراکتر توهم زده است. طبق همین تعریف، عنصر رئالیسم جادویی در سریال Eric بسیار موفق بوده است. اما از طرفی هم رابطه وینسنت با هیولا آنچنان جذاب و سازنده نیست. یعنی رابطه این دو تنها به چند فحش، دیالوگهای کوتاه و برخورد فیزیکی؛ محدود میشود. به نظر من میشد روی رابطه وینسنت با هیولا بیشتر و بهتر کار کرد.
بعد از شخصیت پدر، در داستان چندین شخصیت فرعی حضور دارند که از زاویه دیگری به پیشبرد داستان کمک میکنند. شخصیت مادر را که عرض کردم. او کاراکتری نه چندان دوست داشتنی، اعصاب خورد کن و لجوجی دارد که بازیگری خانم گبی هافمن نیز چنگی به دل نمیزند. بعد از شخصیت مادر، شخصیت کاراگاه پلیس را داریم که یکی از ارکانهای اصلی سریال Eric است. مهمترین ویژگی شخصیت کاراگاه درگیر کردن مخاطب در فضای پلیسی و معمایی داستان است که این المان نیز به نظر من ساخته شده است. سریال Eric در بحث معما، روایت پلیسی و کاراگاهی، عملکرد قابل قبول و تماشایی دارد که حس مخاطب را برمیانگیزد. اما پیرامون شخصیت کاراگاه اتفاقاتی در جریان است که سریال قابل قبول Eric را کاملا به حاشیه میبرد. او درکنار شخصیت پلیسی، یک شخصیت پنهان دارد که متاسفانه درگیر سیاستهای نتفلیکس شده است. مسئله همجنسگرایی به صورت اضافه، چنان بر فضای سریال Eric سایه میافکند که اثر را از محوریت اصلی خود کیلومترها دور میکند. گویی به هنگام پیدا کردن پسری گم شده، به سراغ داستان عاشقی بسیار مبتذل، غیر فرمیک و نه چندان مهم میرویم که اصلا ربطی به داستان ما ندارد. پس چنین میشود گفت که یکی از اصلیترین دلایل پسرفت سریال Eric اضافه شدن روایتی کاملا بی ربط و سیاستگذاری شده به داستان است که به جز دلسرد کردن مخاطب، کار دیگری نخواهد کرد.
یکی از اصلیترین وظایف هر اثر هنری، ساخت فضا و مکان است. فضا و مکان حداقل در ادبیات نقادانه من، محیطی است که مخاطب و حتی کاراکتر به آن حس و واکنش دارد. محیطی است که المانهای تاریخی مناسبی دارد و مخاطب میتواند زمان را از تصویر حدس بزند. سریال Eric در دهه هشتاد میلادی روایت میشود. در شهر بزرگ نیویورک که دچار مشکلات جمعآوری زباله و همچنین دچار مشکلات اسکان افراد بیخانمان است. در طول روایت داستان، دوربین به صورت کافی، خوب و مناسب فضای نیویورک را میسازد. فضایی که هم کاراکترها به آن حس دارند و هم مخاطب. اضافه شدن داستانهای فرعی همچون بیخانمانها و شهردار فاسد نیز به ساخت این فضا کمک شایانی میکند. البته باید در نظر داشت که سریال Eric برای داستانهای فرعی خود زمان و توجه زیادی اختصاص میدهد که درنهایت این عمل باعث کمرنگ شدن روایت اصلی داستان است. اما با این حال فضای نیویورک ساخته شده و حتی میشود سریال Eric را جزو آثار نیویورکی دانست.
بسیاری از مخاطبین همواره در آثار هنری به دنبال نماد و معنی اثر هستند. قطعا که سریال Eric نیز معنا و پیام خاصی دارد. سریال بیس اصلی خود را خانواده و مشکلات آن قرار داده است. فرزند خانواده که کاراکتری مهربان و سمپاتیک است؛ پی دعوای شدید پدر و مادر از خانه فرار میکند. حال اگر او از خانه هم فرار نمیکرد، درنهایت دچار مشکلات روانی جبران ناپذیری میشد که همچون وینسنت، به فرزند خود انتقال میداد و آن هم به فرزند خود و این زنجیره مشکلات روانی تا سالها خانوادهها را دچار مشکلات جدی میکرد. پس شاید این دسته از آثار تلنگری باشند که مشکلات ما هرچه که باشد، فرزند کوچکِ ایستاده در گوشه اتاق، هیچ تقصیری ندارد و از طرفی این اوست که متحمل رنجهای زیاد و آسیبهای جبران ناپذیری خواهد شد. دقت کنید که سریال Eric بر روی رابطه وینسنت با پدرش نیز تمرکز دارد. پدر او شخصی خشک و جدی است که هیچگونه ارتباطی سازنده با فرزند خود نداشته و ندارد. حال وینسنت مقابل فرزند خود قرار گرفته است. هرچند که او بهتر از پدر خود است، اما برخورد جدی با فرزند، دعوا با همسر و هزاران چیز دیگر باعث شده تا فرزند پدرش را نه در دید یک تکیهگاه بلکه در دید فردی غریبه ببیند. در طول جستجو برای فرزند، وینسنت با درون و ناخودآگاه خود نیز درگیر شده و درنهایت به این نتیجه میرسد که این پسر من نیست که باید تاوان نبرد من با پدرم را بدهد و این نکته بسیار مهم و سازندهای است. پایانبندی فیلم نیز دقیقا حاصل همین پیام است. وینسنت مقابل دوربین سخرانی بسیار خوب، احساسی و انسانی را انجام داده و زنجیر جدایی را قطع میکند. به نظر من پایانبندی سریال Eric از کل آن بهتر و سینماییتر بود.
در پایان چنین میشود گفت که سریال Eric اثری خوب، معمایی و جذاب است که چه در تیم بازیگری و چه در تیم سازندگان به خصوص فیلمنامه؛ عملکرد قابل قبول و رضایتبخشی دارد. اما از طرفی سیاست عجیب نتفلیکس صدمه بسیار جدی به این اثر زده و چنان داستان فرعی را به آن اضافه کرده که نه مسئله داستان است و نه مسئله مخاطب. همجنسگرایی در سریال Eric سنجاق شده به اثر است و بود و نبود آن هیچ فرقی در روند روایت داستان ندارد؛ البته با این حساب که وجود این مسئله در سریال به آن آسیب بسیار جدی زده است. همچنین لازم میدانم بگویم که سریال Eric در کنار تمامی جذابیت خود، اثر چندان مهمی نیست که تماشایش برای سینما دوستان واجب باشد. اما اگر به دنبال یک سریال معمایی با درونمایه روابط خانواده هستید؛ سریال Eric گزینه مناسبی خواهد بود.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
سلام اقای کریمی لطفا نقد قسمت اول سریال جدید استاروارز رو بزارید یه پست لازم داره
من فقط قسمت یک رو کامل دیدم و قسمت دوم رو پس از چند دقیقه ابتدایی رها کردم و دیگه هم قصد ندارم ببینمش .
نمیدونم این چه ویروسیه که داره بین سریال ها پخش میشه 🦠
دیگه داره حالم از اثاری که یه بچه با یه بزرگسالن بد میشه
با لست۱ اوج گرفت ولی الان تکراریه
با لست شروع نشد
با فیلم The Road 2009 شروع شد
ولی اصلش اون بود
من دیدم ولی سر دو قسمت اول دیگه نتونستم ادامه بدم