نقد فیلم Eileen | شروع با تعلیق پایان با شوک
Eileen از فیلمهای خوب و مستقل امسال است که متاسفانه آنچنان که باید، دیده نشد و در میان حجم عظیم مزخرفاتِ بلک باستر، این نوع از فیلمها جدی گرفته نشدند. کارگردان Eileen آقای ویلیام اولدروید است که قبلتر فیلم بسیار خوب و قابل قبولِ لیدی مکبث را ساخته بود. اکنون بعد از هفت سال این کارگردان آمده تا فیلم جدیدش را بسازد. Eileen اقتباسی از یک رمان به نویسندگی خانم آتوسا مشفق (نویسنده ایرانیتبار) است. از بازیگران این فیلم نیز میشود به توماسین مکنزی و ان هتوی اشاره کرد. همانطور که میبینید فیلم Eileen با اینکه اثر مستقلی است اما با این حال تیم بسیار خوب و قوی دارد که اگر کارگردان کمی درست تصمیم میگرفت، Eileen به یکی از بهترینهای امسال تبدیل میشد.
بهتر است قبل از پرداختن به فیلم کمی درباره تعلیق و شوک بنویسیم. وقتی که ریشه سینما را جستجو میکنیم به تصویری میرسیم که قصد دارد تجربه همزیستی دهد. یعنی دوربین موظف است تصویری دهد که من زندگی کاراکترها حس کرده و زندگی کنم. شاید این سخن در متن ساده به نظر برسد، اما به دلیل اُبژکتیو بودنِ سینما، ساختن واقعیت و درنهایت ساختن فیلمی که بتواند تجربه همزیستی بدهد، سخت است. در مقابل نیز متاسفانه فیلمسازان بسیاری (حتی غولهای کارگردانی) اثری میسازند که تعلیق ندارد و کل اثر با شوک سر و کار دارد. یعنی اثری که در یک لحظه مخاطب را غافلگیر کرده و تمام. هیچ حسی، هیچ همزیستی و هیچ جهانی شناخته نمیشود و فیلم نیز تمامِ اعتبارش را مدیون همین شوک میشود، شوکی که سینمایی نیست. بگذارید نگاهی بر مثال هیچکاک، استاد تعلیق در سینما داشته باشیم؛ او میگوید: مخاطب باید از احتمال رخدادی مطلع باشد که بازیگر آن را نمیداند. تفاوت قابل ملاحظهای مابین تعلیق و غافلگیری وجود دارد و هنوز که هنوز است بسیاری از فیلمها این دو مفهوم را با یکدیگر اشتباه میکنند. منظورم را توضیح خواهم داد. ما، هم اکنون، در حال اجرای یک گفتگوی ساده و صمیمی هستیم. فرض کنید که هم اینک یک بمب در بین ما و در زیر این میز قرار دارد. اتفاق خاصی رخ نمیدهد و ناگهان “بوم!” یک انفجار رخ میدهد. تماشاگران غافلگیر میشوند، اما آنها پیش از این غافلگیری، شاهد یک صحنه کاملاً عادی و بدون هیچگونه پیامد خاصی بودهاند. حال، اجازه دهید که موقعیت را تعلیق آمیز کنیم. بمب در زیر میز است و تماشاگران این را میدانند، شاید مثلا به این دلیل که دیدهاند که فردی آشوب طلب آن را در آنجا قرار داده است. تماشاگران مطلع هستند که بمب در ساعت یک منفجر میشود. یک ساعت نیز بر روی دکور صحنه وجود دارد. تماشاگران میتوانند ببینند که ساعت یک ربع به یک است. در چنین موقعیتهایی، همان مکالمه ساده و عادی به شدت میخکوب کننده میشود، چراکه تماشاگر، خود، در صحنه حضور دارد. بیننده آرزو میکند که ایکاش میتوانست اینچنین به شخصیتهای درون صحنه هشدار دهد: “شما، در این شرایط، نباید درباره چنین مسائل بیارزشی صحبت کنید. یکی بمب در زیر میز است که تا چند لحظه دیگر منفجر میشود!
ما، در حالت نخست، به هنگام انفجار، به مدت پانزده ثانیه، تماشاگر را غافلگیر کردهایم. اما، در حالت دوم، برای او پانزده دقیقه تعلیق آمیز را فراهم کردهایم. پس نتیجه میگیریم که هر وقت ممکن بود، باید به تماشاگر آگاهی داده شود. به جز در مواردی که غافلگیری کارکرد دارد، و آن هم زمانی رخ خواهد داد که پایان غیر قابل پیش بینی، به خودی خود، موجب شفاف تر شدن داستان گردد. (منبع: کتاب سینما به روایت هیچکاک اثر تروفو)
امیدوارم که نوشتن مطالب بالا به درد شما خورده و از طرفی هم وقتتان را نگرفته باشد. اشتباه هم نکنید، ما از فیلم Eileen دور نشدیم، بلکه برعکس بسیار هم به آن نزدیک شدیم. همانطور که استاد هیچکاک توضیح دادند، تعلیق یک نوع تجربه همزیستی است (تعلیق را فقط در ژانر ترس جستجو نکنید، تعلیق جان مایه هنر است) Eileen نیز با تعلیق شروع میشود. یعنی با نشان دادن زندگی آیلین. پلان به پلان شخصیت ایلین ساخته میشود. دختری دوست داشتنی، ساده، فقیر و حتی بدبخت که زندگی آرامی دارد و شاید از این آرامی آنچنان هم راضی نیست. کارگردان با دقت خاصی زندگی آیلین را ساخته و مخاطب به راحتی میتواند خواستههای او، جهانبینی او و حتی نیازِ ایلین را بفهمد. دوربینِ درستِ کارگردان اجازه میدهد تا ما نیز همراه آیلین شویم. زندگی آیلین نیز با تمام سختیهایش دیدنی است. گویی داریم با یک دوست جدید آشنا میشویم. آرامیِ زندگیاش تماشایی است. البته این آرامی از درون یک طوفان بیرون آمده. زندگی او از هم پاشیده و از آن بُعد انسانیاش دور افتاده و اصلا اجتماعی نیست. اما خواسته آیلین اتفاق میافتد. زن جذابی به عنوان روانشناس (ان هتوی) وارد کانون اصلاح تربیت شده و از اینجاست که نقطه عطف اول داستان اتفاق میافتد.
بعد از ورود ان هتوی به داستان؛ Eileen جان تازهای میگیرد. این کارِ فیلمساز نیز ستودنی است. حد را نگه میدارد تا اثر در دام واقعگرایی بیش از حد نیافتد. البته Eileen ناتورالیسم است. پلان به به پلان نیز میشود این ناتورالیسم را دید. اما همانطور که نوشتم کارگردان سعی میکند حد را نگه دارد. اجازه نمیدهد تا مخاطب از دیدن زندگی آیلین خسته شود. چیزهای که باید نشان میداد را داد و ما آیلین را شناختیم. بعد از شناخت آیلین وقتِ همراه شدن با اوست. خواستههای او نیز انسانی و طبیعی است. دوست دارد دوست داشته شود و حتی رابطه جدی هم میخواهد، شاید برای فرار از تنهاییِ سنگین یا شاید هم… نمیدانم. اما هرچه هست، ان هتوی جهان جدیدی برای آیلین میسازد. او را آدم حساب میکند. با وی حرف میزند و رابطه بسیار انسانی و درستی میان دو کاراکتر اصلی اتفاق میافتد. در همینجا نیز ما شاهد بازیگری فوقالعاده ان هتوی و مهمتر از او توماسین مکنزی هستیم. به راستی این دو بازیگر عالی هستند. مخصوصا توماسین مکنزی. کاراکترش را جان بخشیده. حتی صدا و لحن حرف زدنش را نیز در اختیار کاراکتر قرار داده. ان هتوی نیز کار بلد است. هم جذابیت نقش را حفظ کرده و هم در صحنههای تنشزا بازی خوبی را اجرا میکند. به نظر من نیز بازی در این فیلم برای ان هتوی تمرین خوبی بوده تا کمی از آن فیلمهای هالیوودی پر خرج دور شود.
نوشتیم که کاراکتر آیلین خوب است. اثر نیز تعلیق دارد. اما کارگردان از ابتدای فیلم یک قصد عجیب داشت و آن این بود که میخواست کمی آیلین را دیوانه نشان دهد. دوربین هر از گاهی در خیال آیلین سیر کرده و وی را اسلحه به دست نشان میداد؛ این موضوع نیز کاملا در تضاد با دیگر خواسته و نیازهای آیلین است که در کل طول فیلم نشان داده شد. یعنی فیلمساز به زور این بُعد از آیلین را به فیلم چپانده تا در آخر شوک و غافلیگیری داشته باشد. (در پایان به این بخش خواهیم رسید)
از طرفی کاراکتر ان هتوی هم ایراداتی دارد. با اینکه بازیگری عالی است و حتی روابط انسانی او و آیلین به درستی ساخته میشود، اما کاراکتر ان هتوی اصلا شبیه روانشناسها نیست. در مواجه با مشکل هم نمیبینیم که او از پنجره روانشاسی وارد شد. صرفا احساسی و معمولی برخورد میکند (مثل سکانس آخر)
البته چیزی که این کاراکترها را واقعی میکند، وحدت اشیا و مکان با کاراکترهاست. فضا به خوبی در فیلم Eileen ساخته میشود. هم فضای اصلاح تربیت، هم فضای شهری و حتی ماشینها و لباسها و سیگار! کارگردان نیز به درستی از فضا کمک گرفته تا به داستانش جان ببخشد.
این بخش از نقد حاوی اسپویل است!
برسیم به پایان بندی فیلم Eileen. بسیار سعی کردم که درباره تعلیق و شوک نوشته و تاکید کردم که سینما تعیلق است نه شوک. Eileen نیز به درستی با تعلیق شروع میشود و ادامه مییابد اما در پایان فیلم و با رفتن ایلین پیش روانپزشک؛ کل داستان و حتی کل فیلم بهم میخورد. تعلیقِ زیبای اثر جای خود را به شوک میدهد. ایلین مادرِ زندانی را کشته و با خون سردی هر چه تمام میخواهد که این مرگ را به گردن پدر بیاندازد. این شوک فیلم Eileen را نابود کرد. بعد از این قتل فیلم سریع تمام میشود و مخاطب میماند و هزاران سوال. چرا آیلین او را کشت؟ سرنوشت جسد چه شد؟ سرنوشت روانشناس (ان هتوی) چه شد؟ اصلا سرنوشت خود آیلین چه شد؟ چرا روانشناس به خانه مادر (مقتول) رفت؟ مگر میشود چنین چیزی؟ مگر میشود که یک روانشناس حرفهای چنین مبتدیانه عمل کرده و به خانه یک فرد مشکوک برود؟ آن را بزند و دست و پایش را ببیندد؟ میبینید؟ هزاران سوال و هزاران مسئله با یک شوک بیارزش برهم میخورد. (اشاره به مثال هیچکاک)
حال برای من سوال این است که کارگردان چرا چنین کرد؟ مگر او تعلیق نمیدانست؟ پس چرا چنین کرد؟ راستش را بخواهید نمیدانیم اما شاید دلیل اصلی این باشد که اصلا فیلمساز تعلیق نمیفهمید و هرچه ساخته شانسی بوده!
در پایان میشود گفت که فیلم Eileen اثر بسیار درخشانی میشد اگر بُعد جنایی را به داستان خود اضافه نمیکرد و صرفا یک درام از زندگی یک دختر ساده و مشکلاتش میساخت. Eileen تا یک قدمی اثر تر و تمیز پیش رفت و در پایان صرفا به دلیل شوک، کل اثر را محکوم به نابودی کرد. البته باز هم تاکید دارم که نمیشود از بازی بسیار خوبِ ان هتوی و بهتر از او توماسین مکنزی گذشت.
پر بحثترینها
- ادعای مدیر سابق Sweet Baby: استودیوها سراغ ما میآیند تا داستان بازیهایشان را بهبود دهیم
- مشخصات کامل سختافزار پلی استیشن ۵ پرو فاش شد
- مدیرعامل پلی استیشن: طرفداران باید انتظارات خود را کاهش دهند، PS5 Pro یک کنسول نسل بعدی نیست
- سازنده سابق راکستار: مردم سالها از واقعگرایی GTA 6 صحبت خواهند کرد
- ۷ بازی مخفیکاری با پیشرفتهترین هوش مصنوعی دشمنان
- ادعای سازنده Concord: اثری ساختیم که تجربه فوقالعادهای را به گیمرها ارائه میدهد
- تهیهکننده Final Fantasy: اسکوئر انیکس میخواهد بازیهای آینده را همزمان روی Xbox منتشر کند
- شمار بازیکنان همزمان Dragon Age: The Veilguard در روز عرضه به بیش از ۷۰,۰۰۰ نفر رسید
- نقد و بررسی فیلم Joker: Folie à Deux | هیچ جوکری وجود ندارد
- Horizon Zero Dawn Remastered در زمان عرضه روی استیم تنها ۲.۵ هزار بازیکن فعال داشته است
نظرات
خسته نباشید آقای کریمی، لطفاً این بخشها را اصلاح کنید.
پلان به به پلان نیز می شود / پلان به پلان
و دست و پایش را ببیندد / ببندد
با تشکر.🙏
سلام
خیلی ممنون از توجه و ریز بینی شما.
من بعد از نوشتن خیلی خیلی توجه میکنم که غلط املایی نباشه، اما بازهم از دستم در میره. (به دلیل بالا بودن تعداد کلمات)
حتما دفعه بعد تلاش میکنم که بی ایراد باشه.
نقدو تا قبل اسپویل خوندم مث همیشه عالی 🔥
بخاطر تایید امیر سالار عزیز رفت تو لیست تماشا
از هیچکاک یاد شد سه تا از بهترین اثارش از نظر شما چیه ببینم
شاید مخالف باشی
اما من هیچکاک رو فقط برای فیلم زیبا و عالی The Birds ستایش میکنم، چون هرچقدر که ببینی بازهم از نظر جلوههای داخل فیلم برای آدمی ارزشمند هست.
پرندگان یکی از شاهکارهای تاریخ سینماست
با وجود امکانات امروزی، بازهم هیچکسی نمیتونه پرندگان بسازه
دقیقا از همین نظر شیفتهی این فیلم هستم… حتی هرموقع دوباره تماشا میکنم، با خودم میگم چطور بشر تونسته در سال ۱۹۶۳ با اون امکانات محدود چنین فیلم ارزشمند و عالیای خلق کنه… به نظرم شما حتما نقد کنید تا نسل جوان این فیلمو ببینه…
امیدوارم فرصتی واسه نقد این آثار هم باشه
سلام رفیق عزیز. ممنون از کامنت شما.
امیدوارم فرصتی باشه تا در خود گیمفا آثار هیچکاک رو نقد کرده و کلا هیچکاک شناسی بذاریم چون به نظر من جزو ۲ کارگردان برتر تاریخ سینماست.
ولی اگر بخوام فیلم معرفی کنم قطعا پنجره پشتی، مرد اشتباهی و بیگانگان در قطار رو پیشنهاد میدم
ولی بازم تاکیدم روی بحث جدی روی این فیلم هاست
🟢 درود بر جناب کریمی عزیز.
لطفا به همانند نقد بازیها، شما و دوستانتان که وظیفهی نقد فیلم و سریال به عهده دارید، حتما در پایان نقدها امتیاز خودتان هم اضافه کنید، سپاسگزارم💚🙏🏻
سلام و عرض ادب
نمره میدیم ما. اگر از سمت چپ تصویر وارد اون بخشی که اطلاعات فیلم رو گذاشتیم بشید، نمره گیمفا همون نمره منتقده ولی شاید بهتر باشه بیاد جلوی چشم که اونم دست بنده نیست.
معمولا درام با جنایی سازگار نیست
پایان کاهی اوقات باید اروم باشع تا ببیننده لذت ببره
تشکر از نویسنده گل که وقت گذاشت تا ما این نقد زیبا رو بخونیم
ممنون از کامنت پر مهر شما.
شرمنده کردی
قربان شما لطف دارین🙂
فیلمو دیدم
تا جایی که ایلین میره پیش ربکا(روانشناس) هموفوبیک بودنمو منظور نکنم ۹ از ۱۰
بصورت کلی و ب تمام فیلم ۱ از ۱۰
هشدار اسپویل :
چیزی که اصلا نتونستم ذره ای درکش کنم و ضعف شدید نویسنده یا کارگردان نشون میده رابطه ی ایلین با پدرشه
چرا ازش متنفر بود ؟ هیچ رفتاری که منجر ب این بشه ایلین تصمیم ب قتل پدرش بگیره وجود نداره !
ذره ای نمیشه با این تصمیم ایلین ارتباط گرفت
وفقط یکجا پدرش باهاش بدرفتاری میکنه در حد سرش دادن زدن که اونم کاملا موجه هست و در واقع نگرانشه وقتی با اون وضعیت اسفناک دیدش
بقیه رفتاراش چیزای شخصی بود که ب ایلین اسیبی نمیزد
و مسئله دوم داستان اون مادر و فرزند که مرتکب ب قتل پدرش شده
اصلا اینم نتونستم باور کنم و ارتباط بگیرم احمقانه بود وقتی مادره شروع ب گفتن حقیقت کرد از نظرم مسخره و غیر قابل باور و دور از واقعیت بود و مصنوعی هیچ حسی بهم دست نداد
البته که از اینکه بهش شلیک شد خوشحال شدم
و در اخر سوالی که دارم هدف از نوشتن این داستان یا ساخت این فیلم چشه
پدرتون بکشبن و بعد در حالی که سوار ماشین شدین لبخند نفرت انگیزی از رضایت بزنید حالا دیگه یه دختر ازاد رها هستین ؟
این فیلم مبتذل بود
شست شوی مغزی
موافقم باهات رفیق