نقد انیمیشن Up | دلانگیزی یک تخیل
اگر با انیمیشن های خاطره انگیزی همچون «داستان اسباب بازی» ، «کارخانه هیولاها» ، «وال یی» ، «درون و بیرون» و «روح» آشنایی داشته باشید، طبیعتاً میبایست نام «پیت داکتر» نیز به گوشتان خورده باشد. کسی که یا کارگردانی یا داستان اصلی این آثار بیادماندنی بر عهده او و تخیل مثالزدنی اش بوده است.
حال در این مطلب به سراغ نقد اجمالیِ یکی از بهترین کارهای «پیت داکتر» و کمپانی «پیکسار» یعنی انیمیشن «بالا» (Up) خواهیم رفت. انیمیشنی که در سال ۲۰۰۹ موفق بر بردن جایزه «بهترین انیمیشن سال» در آکادمی اسکار و گلدن گلوب نیز شده است.
انیمیشن های کارگردانی شده توسط پیت داکتر از کیفیت پرداختی بالا و ذوق خیالپردازانهی بسیار جذاب و خوبی برخوردار هستند اما مهمترین نکته و مفهومی که در آثار او اشتراک دارند، مقولهی “قدردانی از زندگی و مخصوصاً لحظات آن” است چیزی که مخصوصاً در اثر متاخر او یعنی «روح» (Soul) جنبه پرداختی پررنگ تری برای مخاطب دارد.
اما به زعم بنده بهترین انیمیشن «پیت داکتر» که در عین سادگی میتوان به طور ملموسی این مفهومِ متعالی را در آن حس کرد همین انیمیشن «بالا» میباشد. در این انیمیشن ذوقِ خیالانگیز کارگردان با تخیلِ به هوا درآوردن یک خانه نُقلیِ رنگارنگ آن هم به وسیلهی تعداد زیادی بادکنک رنگارنگ در نگاه اول جذاب و جالب توجه میباشد و در وهله دوم وقتی پی میبریم چه داستان شگفت انگیزی نیز از خلال این خانهی بادکنکی به پرواز درآمده برایمان روایت میشود دیگر نمیتوان مجذوب این اثر نشد.
انیمیشنی که نه تنها به راحتی با کودکان ارتباط گرفته که به آسانی و طنازیِ هر چه تمامتر با کودکِ درونِ جوانان و بزرگسالان نیز ارتباط اعلا میگیرد. در واقع انیمیشن «بالا» یک افتتاحیه نسبتاً صامت و خلاصهوار اما بسیار مهمِ ابتدایی دارد که اساس و ریشهی انیمیشن به طور خوبی بر آن شکل میگیرد و بعداً با حفظ ارتباطگیری کاراکتر اصلی، این ریشه برایمان مستحکمتر نیز میشود.
دقت کنید که چقدر این افتتاحیه با ظرافت و لطافت هرچه تمام برایمان روایت شده و مورد پذیرش قرار میگیرد. از نحوه آشنایی زوج اصلی قصه که از دوران کودکی و با جهان کودکانهشان شروع شده و دغدغه ها و آرزوهای کودکانهشان همراه با وسایل و اشیایی به ظاهر کوچک همچون یک بادکنک یا دفتر ماجراجویی اما مهم و اساسی در بطن قصه، به ما معرفی میشوند و سپس به طور صامت و خلاصهوار همراه با یک موسیقی بسیار دوستداشتنی و لطیف ادامهی زندگی این دو (کارل و الی) را پی میگیریم.
از ازدواجشان تا گذران زندگی که ساده، با علاقه و حتی خیالپردازی پیش میروند و تا زمان پیری و نهایت مرگ «الی» همسر «آقای فردریکسن» (عنوانی که در فیلم مورد خطاب قرار میگیرد)
ما در این افتتاحیه به نحو احسن ماجرای این زوج را پی میگیریم و حال روایت اصلی که قرار است با کاراکتر اصلی یعنی «فردریکسن» دنبال کنیم از همان ابتدا بسیار برایمان واضح و روشن است. ما بر اساس آن افتتاحیه پی میبریم که همسر متوفی اقای «فردریکسن» همه چیز او بوده است و حال خانهی نقلیشان که برای وی باقی مانده همراه با وسایل خانه (به ویژه مبلِ مخصوص همسرش) تماماً حس و یادآور همسرش که او را با نام «الی» صدا میزند میباشد.
و در نهایت ایدهی به پرواز درآوردن خانه با تعداد زیادی بادکنک رنگارنگ برایمان بسیار ملموس و حتی دلانگیز جلوه میکند زیرا که به خوبی و بهتر بگویم به نرمی و لطافت در افتتاحیه با آرزو و آمال این زوج آشنا شدیم و حال میتوان به راحتی با کاراکتر «فردریکسن» و تصمیمی که گرفته است تا آرزوی مشترک کودکی خود و همسرش را تحقق ببخشد و آن هم استقرار خانهشان در یک محیط و جغرافیای دیدنی و طبیعی در روی یک صخره در قارهی آمریکای جنونی.
حال در آغاز این ماجراجویی که کمی پیشترش البته با یک کاراکترِ کودک و طناز و شیرین به نام «راسل» نیز آشنا شده بودیم، همراه پیرمرد کمی اخمو و سنگین شدهی قصهمان میشویم. در این بین اگر دقت کنید حساسیت آقای «فردریکسن» را به طور جدی بر روی خانه و وسایل آن میبینیم و این حساسیت که در لحظات کوچک و بزرگ خودش را برای ما نشان میدهد همچون حواسجمعی وی برای آسیب ندیدن وسایل خانه در هنگام طوفان یا مورد بزرگش که در اواخر فیلم در بین دوراهی انتخاب بین نجات خانه از خطر آتش گرفتن یا نجات جان آن پرنده کمی عجیب مشاهده میکنیم؛
همه و همهی اینها این خانه بادکنکیِ پرنده را برای ما به سان یک موجود زنده مینماید و این هنر فیلمنامه و تخیل «پیت داکتر» را به نحو تحسین برانگیزی نشان میدهد که در داستان پردازی خود اینچنین پیوستگی روایی و دلمشغولی را برایمان حفظ میکند.
حتی ماجرای بِدمن فیلم یعنی «چارلز مانتز» با آن سگهای سخنگویش هرچند که فراتر از یک کاراکتر تیپیکال نمیرود و میخواهد آبرو و اعتبار از دست رفتهاش با پیدا کردن آن پرنده رنگی بازگرداند، نیز در افتتاحیه اثر برای آن جایگاه و پرداختی در نظر گرفته شده است و ما میبینیم که «فردریکسن» در کودکی با ماجرای «چارلز» ارتباط کودکانه و خیالپردازانهای برقرار کرده بود و حال بر سر هدف و نیّتِ متضادشان ماجراهای درگیرانه و پُرتنشی میانشان شکل میگیرد.
هرچند اندک خُردهای که میتوان به انیمیشن گرفت بر سر اهمیتِ اعلا پیدا کردنِ «راسل» ، «سگ» و «پرنده» نزد «فردریکسن» میباشد که عمیقا نمیتوان زمانی که او تصمیم میگیرد وسایلِ دوستداشتنیِ خانهی محبوبش را دور بیندازد تا بتواند به کمک «راسل» و سایرین برود را درک کرد اما همین مورد هم باز پشتوانهی روایی دارد و اصلا و ابداً در فیلم تحمیلی نمود پیدا نمیکند زیرا که ما پیش از اینکار، آن خلوت «فردریکسن» با دفتر ماجراجویی همسرش را در یک سکانس و قابهای احساسی همراه با موسیقی گوشنواز فیلم مشاهده کردیم و پی بردیم که همین دلکندن از وسایل خانه نیز به کمک نگرشی که همسرش از ماجراجوییشان داشته مربوط میشود؛
در واقع آن نکتهای که در ابتدای مطلب گفته شده ، یعنی مفهوم «قدردانی از زندگی و لحظاتش» که آن هنگام عمیقاً حس میکنیم «الی» (همسر فردریکسن) با آن حضور کوتاهش چقدر برایمان دوستداشتنی شده است وقتی نگرشش در «جزئیات ماجراجوییاش» را در زندگی شیرین و همراه با عشقش با «فردریکسن» میدانسته و با عکسهای گلچینی که از لحظات خوش زندگی با همسرش داشته را در دفتر ماجراجوییاش چسبانده است. و اینچنین خود را برای ما و البته برای «فردریکسن» به دل ماندنی میکند، هرچند که باز هم باید تاکید که دقت کنید که او حضورکوتاهی در فیلم دارد! و این هنر داستان پردازی این انیمیشن میباشد.
در مجموع انیمیشن «بالا» نه تنها از آثار ماندگار در گونهی پویانمایی میباشد که میتوان آن را از آثار ماندگار در تاریخ سینما و به خصوص قرن ۲۱ قرارش داد. انیمیشنی که با تایم کوتاهش اما بسیار ریزبینانه و در عین حال دلانگیزانه لحظات درست یک خلاصه از زندگی را گلچین میکند و سپس روایتش را با آن لحظات استحکام میبخشد.
خیالی که این فیلم با نماهای دیدنی و جذاب از یک خانهی بادکنکیِ به پرواز درآمده به ما نشان میدهد فراتر از این ظاهر جذابش رفته و بعد از پایان انیمیشن حتی با دیدن پوستر آن نیز حس خوبی به این خانه رنگارنگِ پرنده پیدا خواهیم کرد و علاوه بر ظاهر زیبا، از باطن انسانیاش نیز به نحو احسن مطلع شده و رایحهی وجودی آن را حس و درک خواهیم کرد.
پر بحثترینها
- ادعای مدیر سابق Sweet Baby: استودیوها سراغ ما میآیند تا داستان بازیهایشان را بهبود دهیم
- مشخصات کامل سختافزار پلی استیشن ۵ پرو فاش شد
- مدیرعامل پلی استیشن: طرفداران باید انتظارات خود را کاهش دهند، PS5 Pro یک کنسول نسل بعدی نیست
- سازنده سابق راکستار: مردم سالها از واقعگرایی GTA 6 صحبت خواهند کرد
- ۷ بازی مخفیکاری با پیشرفتهترین هوش مصنوعی دشمنان
- ادعای سازنده Concord: اثری ساختیم که تجربه فوقالعادهای را به گیمرها ارائه میدهد
- شمار بازیکنان همزمان Dragon Age: The Veilguard در روز عرضه به بیش از ۷۰,۰۰۰ نفر رسید
- Horizon Zero Dawn Remastered در زمان عرضه روی استیم تنها ۲.۵ هزار بازیکن فعال داشته است
- شرکت Sweet Baby نقشی در پروسه ساخت Dragon Age: The Veilguard نداشته است
- تهیهکننده Final Fantasy: اسکوئر انیکس میخواهد بازیهای آینده را همزمان روی Xbox منتشر کند
نظرات
یکی از بهترین انیمیشن های عمرم بود
نمیدونم چرا هیچوقت اونجوری که باید به دلم ننشست
تو لیست ده تایی انیمیشن هایی که دیدم نیست
همراه با این مقاله پلی کنید : https://ts2.tarafdari.com/contents/user229277/content-sound/up_moviemag.ir_.mp3
لعنت به دیزنی با اون سیاست های مسخرش گند زده به هرچی که دوست داشتم با ساخت اون لایو اکشن های مزخرف فمینیستی و لگبت گند زد به انیمیشن های کلاسیک (نمونه اش لایو اکشن آشغالی به نام پری دریای کوچولو) گند زد به پیکسار و الان بجای اینکه شاهکار بسازه داره انیمیشن واسه لگبت ها میسازه گند زد به مارول و اعصابم خورد کرد قبر والت دیزنی تو گور رو ویبره شدیده از دست این سیاست های مزخرف مدیران جدید دیزنی.
حق و pain
من بهت حق میدم .
این دیزنی داره هرچی کارتون از بچگی ما مونده رو نابود میکنه
سعی میکنه با تمام انیمیشن های دیگه همین کارو کنه..
پیکسار هم داره با دیزنی به تهه قبرستون هدایت میشه
بخاطر همکاری هاش با این دیزنیه
نکته جالب اینکه می خوان فیلم سفید برفی بسازن
وجالب اینکه اونم قراره سیاه پوست بشه ..نکته حساسش اینکه اسم خوده شخصیت سفید برفیه!
به نظرم تبدیل کردن سفید پوست به سیاه کاملا نژاد پرستانه ترهه..
اگه دیزنی کارکتر های بومی سیاه پوست می خواد بهترهه به سبک اونا درست کنه.. نه کارکتر های دیگه رو خراب کنه…
بیشتر این کارکتر ها اروپایی هستن نه مال آفریفا جنوبی..
اصلا قبل اینکه کامنت خودت رو ببینم این موزیک تو ذهنم داشت پخش میشد ، چقدر خوب بود واقعا
ولی یک پیرمرد چجوری یه شبه بیشتر از ۱۰ هزارتا بادکنک باد کرد ؟🗿
پاسخ در کامنت پائینی:
زیبا بود
حتما پمپ داشته 😂👍
واقعاً یکی از بهترین انیمیشنهایی هست که میشه نگاه کرد. اما کمتر کسی مضمون اصلی این انیمیشن که در حقیقت نشان دادن جهان پس از مرگ هست رو میدونه!
تئوری:
در سالهایی نه چندان دور در آمریکا برای رنگ کردن و رنگ رزی از یک جنس خاصی از رنگ استفاده میشد که بسیار درخشان و زیبا بودند، اما به تدریج ممنوع شدند. بخاطر این که ثابت شد اثراتی مثل پوکی استخوان و یا ناباروروی روی افراد و بخصوص زنان دارند. توی انیمیشن وقتی الی و شوهرش دارند خونشون رو میسازند با دستهای خودشون رنگ رو به در و دیوار میزنند و تضاد “رنگی” بین خونه و باقی انیمیشن خودش هم جای بحث هست. یعنی از همون رنگ استفاده کردند. بتدریج الی نابارور میشه و بعد از اون صحنهای که دارند از تپه بالا میرند، الی چند بار زمین میخوره که نشان از پوکی استخوانش داره. اما در نهایت چیزی که وجود داره این هست که چطور منطق روایی دنیایی که انقدر حساب شده، متریال و رئال هست که وجود یک “رنگ” در اون باعث عوارض جانبی میشه، یکهو دگردیسی پیدا میکنه به دنیایی که در اون با بادکنکها کل خونه رو بالا میبرند و توی یک شب چند هزارتا بادکنک باد میکنند؟ واقعیت نظر من بر پایه چند تا از تئوریهایی که خودم اینه که پیرمرد در حقیقت مرده. و اون پسر استعارهای از راهنمایی هست که قراره اون پیرمرد رو بشوی بهشت و الی ببره. اما ابتدا برای اینکه روح اون پیرمرد سبک بشه، باید کفاره آلودگیها و گناهان زندگی “رنگارنگ” زمینی خودش رو بده. همون رنگهایی که باعث مرگ همسر و عذابش شده بودند. این امر هم روبرو شدن با خطرات مسیر و ریاضتی که پیرمرد در این ماجرا میکشه میسر میشه. بادکنک ها استعاره از “سبک” شدن هستند که روح پیرمرد رو به همراه خونه به بالا میکشند……..به بهشت……اونجایی که الی توش هست……..
تا وسطای متنت منطقی بود ولی بعدش هندی شد.
احسنت
و اون جمله thanks for the adventure now go and find a new one آخر دفتر الی هم گویای این قضیه هست
مفهوم این جمله چه ارتباطی داشت؟
تا حدودی میشه ازش این برداشت رو کرد بعد از اینکه کارل فردریکسن یا همون پیرمرده کفاره خودش رو داد
میره دنبال یه زندگی جدید که خیلی هم با مفهومی که توی داستان هست تفاوت زیادی نداره
خیلی زیبا توضیح دادی بسیار ممنون 🙏
روحم صیقل خورد 👌
تئوریه جالبی بود
شما همون کاربر قدیمی لایتنینگ هستید؟ یادمه یک کاربر خیلی قدیما به اسم لایتنینگ بودش. خیلی قدیم ها…..مثلاً ۸ سال پیش اینها
نه، من اون نیستم
دوست عزیز کاری به تحلیلت ندارم که درست یا غلط اما گاهی وقتا یکم آرامش و حس خوب گرفتن از یه فیلم خیلی قشنگ تره امیدوارم با این دید روزی فیلم ببینی که آرامش بگیری این حرفایی که نوشتی نه برای مخاطب به نظرم مهمه و نه میشه بهش گفت مدرک برای من انیمیشن آپ یه انیمیشینی بود که هربار نگاهش کردم آرامش خاصی داشتم و حالمو خوب کرده و هم ناراحت
واقعیت هرکس به فراخور خودش به فیلم نگاه میکنه. اما خوب خیلی هم قضیه جدی نیست که برای کسی مهم باشه و یا مدارکی جمع کنیم جهت اثبات. صرفاً تئوری هست و درباره بسیاری از فیلمها مطرح میشه.
ولی در پایان داستان پسره که قراره نشان کمک به سالمندان رو بگیره هر دوشون با پیرمرده میون مردم هستن.
فقط از انیمیشن لذت ببرین، بیخیال تئوری!
با احترام و پیشنهاد دوستانه سعی کن دوست عزیز هیچوقت این فرمونی که پش گرفتی و به دنبال درآرودن استعاره و تفسیر هستی حداقل توی سینما و هنر پیش نگیری؛ در ظاهر اولیه جالب بنظر میاد برای خودت که کلی معانی و مفاهیم رو به یک اثر ربطش بدی اما سر آخر فقط سر خودت و کسی که به این موارد توجه میکنه کلاه میره و بدتر اینکه از این خودگولزنی ممکنه در آینده لذتم ببری
متشکر از پیشنهادت اما اصلاً موافق نیستم. کلی فیلم هست که از جوکر گرفته تا جایی برای پیمردها نیست، تا شاهکار اصلی این سبک که مرشد و مارگاریتا هستش، و در نهایت من فکر نمیکنم “کلاه” سر کسی بره. این هم یک سبک هستش و بنظرم باعث عمیقتر شدن دید میشه.
البته با احترام به نظر شما
What is the most you ever lost on a coin toss
Anton chigurh. no country for old men
یکی از بهترین شرور های سینما
مرسی بابت پیشنهاد
دمت گرم داداش
اه خیلی سنگین وفلسفی حرف میزنی درکم کشش نمیده
الله الله!
آهنگش هر وقت میشنوم میخوام گریه کنم
بهترین انیمیشن پیکسار
انیمیشنی که بهترین موسیقی رو همراهش داشت همین بود..
از همون ابتدا متوجه میشی این انیمیشن تو احساسی کردنت حرفی واسه گفتن داره..
واقعا up دلانگیرترین انیمیشن پیکساره …
در کنار داستان اسباب بازی و شرک ، روی قله بهترین آثار انیمیشنی قرار گرفته ❤️
یکی از قشنگ ترین انیمیشنای زندگیم بود
یک انیمیشن شاهکار دل نشین و دوست داشتنی واقعاً انیمیشن های الان پیکسار رو میبینم اعصابم داغون میشه که چرا شرکتی که شاهکار هایی مثل وال ای بالا و داستان اسباب بازی ها رو ساخته به چنین روزی افتاده وقتی خبر ساخت ادامه انیمیشن های پیکسار اومد بیشتر از اینکه خوشحال بشم ناراحت شدم و ترسیدم که نکنه به خاطراتی که با شاهکار های پیکسار داریم گند بزنن واقعاً دلم برای اون زمان ها تنگ شده .
🥺😭
عاشقشم فقط همین(مخصوصا آهنگش😭)
نامبر وان بنده
شمارو نمیدونم ولی چیزی که میدونم اینه که این انیمیشن حق داشت ک پرفروش ترین در زمان خودش باشه
انقدر انیمیشن جذابی بود چه دوبله شده چه زبان اصلی برای من جذابیت داشت
کمتر انیمیشنی رو دیدم که بتونن انواع احساسات رو برانگیزند
برای من رتبه یک همین انیمیشنه
نه تنها دیزنی بلکه کلا هر انیمیشنی رو از چندین سال اخیر با همچین انیمیشنی مقایسه میکنید متوجه عظمتش میشید
شاهکاری فراموش نشدنی
با اینکه قشنگ بود و احساسی هیچوقت خیلی باهاش حال نکردم
یادمه بچه بودم همیشه وقتی میدیدمش یه حسی توی دلم میومدش انگار از وجود خودم بوده این انیمیشن یه جورایی بهترین بودش ولی اون زمانا تموم شده 😭
موسیقی متنش🥲 هنوز تو گوشامه.