نقد و بررسی بازی Mask of The Rose
در این مطلب، به نقد و بررسی بازی Mask of The Rose خواهیم پرداخت. با گیمفا همراه باشید.
Fallen London که یک بازی کوچک متنی آنلاین بر پایه وب است، در سال ۲۰۰۹ عرضه شد و از آن روز تا کنون، طرفداران خاص خودش را داشته. هر عنوان از استودیوی Failbetter، منحصر به فرد و خاص بوده است. بازیهای Sunless Sea و Sunless Skies با جهان گوتیک ترسناک و طنز تاریک خاص خود، بر پایه همین دنیا بنا شدند.
بازی با شرحی از گذشته شهر لندن آغاز میشود. در فوریه سال ۱۸۶۲، لندن به واسطه حمله خفاشها به اعماق زمین سقوط میکند و حالا ماه اکتبر است و همه آتشها خاموش و جسدها دفن شدهاند. شما به عنوان مامور سرشماری مشغول به فعالیت هستید که باید با به سرانجام رساندن این ماموریت تعداد افراد و میزان غذای مورد نیاز در ماههای پیش رو را تخمین بزند.
برداشتن نقاب از داستان Mask Of The Rose
برای فهمیدن داستان نیازی به تجربه عناوین قبلی نیست، گرچه میتواند به فهم بهتر جهان بازی کمک کند. بازی کوتاه است و نهایتا چهار تا پنج ساعت به طول میانجامد، اما اگر میخواهید همه داستان را متوجه شوید و به رازها و اسرار آن پی ببرید، باید بازی را چند بار تکرار کنید. کسانی که تحت نام «استادان» اکنون ادعای حکومت بر لندن را دارند، کیستند؟ چه اتفاقی برای ملکه افتاده که به دنبال سقوط شهر، از قصر خود بیرون نیامده است؟ چرا لندن در ابتدا سقوط کرد؟ شما میتوانید جوابهای تمام این سوالات را جستجو کنید. یا میتوانید تمام آنها را نادیده بگیرید و به جستجوی عشق بپردازید!
Mask of The Rose داستان یک قتل را هم روایت میکند که با طنز خاص کمپانی بازیسازی Failbetter Games همراه شده است.
در ابتدای بازی میتوانید گذشته خود را از میان سه گزینه انتخاب کنید. البته اگر بازی را یک بار به پایان برسانید، سه انتخاب دیگر نیز به این لیست اضافه میشود. میتوانید فرزند یک کارگر اسکله باشید که وظیفهی او، حمل بار به کشتیهای مختلف در اسکله بوده است؛ در این صورت، از طبقه کارگری محسوب میشوید و با جنایتکاران آشنایی بیشتری دارید. میتوانید فرزند یک قاضی باشید و با نیروهای پاسبانی و طبقات بالای جامعه در تعامل باشید یا آنکه میتوانید فرزند یک خیاط باشید. همچنین اگر بازی را تمام کرده باشید، میتوانید فرزند یک دزد یا فرزند متصدی کفن و دفن یا آنکه دانشجوی علوم غریبه باشید. هر کدام از این پیش زمینهها را که انتخاب کنید، روی تعامل با شخصیتهای دیگر و دیالوگهای انتخابی اثر خواهد گذاشت.
پس از آنکه سرگذشت شخصیتتان را انتخاب کردید، میتوانید نام و یک لقب برای خودتان برگزینید تا در ادامه، شخصیتها شما را با آن نام و لقب صدا کنند. مثلا میتوانید لقب پروفسور، دکتر، آقا یا خانم را انتخاب کنید. و از این نظر محدودیتی وجود ندارد. اما به هر حال، فرق چندانی هم نمیکند، چون در این بازی نه جنسیت و کسوتتان مهم است و نه نامتان و تنها چیزی که در ابتدا اثر دارد، گذشته شماست و لباسهایی که میپوشید.
چهره شما هیچ ویژگی خاصی ندارد. نه چشمی دارید نه دهنی، نه از گوش خبری هست و نه از بینی، انگار نه انگار که یک آدم هستید. و وقتی چهره خودتان را در بازی میبینید میپرسید شخصیت من که این همه حرف میزند و فکر میکند و داستان برای خودش میبافد، چه کسی است؟ چرا تا این حد پوشالی به نظر میرسد؟ به نظرم بازی میتوانست در زمینه شخصیسازی بهتر باشد و با جزئیات بیشتری پیش رود.
گیمپلی Mask Of The Rose تکراری میشود
تنها چیزی که برای تجربه بازی نیاز دارید یک موس است و بعد از آن مدام صدای کلیک کردنتان را خواهید شنید. میشود گفت همه بازی با کلیک سمت چپ موس انجام میشود و یا میتوانید سر هر خط دیالوگ، کلیک کنید تا دیالوگ بعدی نمایش داده شود یا آنکه کلید R روی کیبرد را بفشارید تا دیالوگها به طور خودکار ظاهر بشوند، یا آنکه F را از سر بیحوصلگی به خاطر دیالوگهای متعدد بازی، بفشارید تا همه دیالوگها رد شوند و بعد از بین چیزهایی که میتوانید به کاراکتر مقابل خود پاسخ دهید، یکی را انتخاب کنید و به همین منوال بازی پیش برود.
گمان کنم با این استراتژی، بازی بیشتر از یک ساعت طول نکشد و خب البته چیزی هم از آن نمیفهمید. اما رد کردن دریالوگها پشت سر هم برای کسانی که با بازی ارتباط برقرار نمیکنند، بسیار محتمل است و دروغ چرا؟ بار اولی که خواستم بازی را بازی کنم، مدام کلیک میکردم و میدیدم هیچ اتفاقی خاصی در بازی نمیافتد، دلیل اصلی آن بود که دیالوگها برایم خسته کننده میشدند، طراحی هنری بازی را دوست نداشتم و اصلا نمیفهمیدم چرا مدام روندی تکراری را پیش میگیرد و چرا شخصیتها تا این حد یکنواخت و مودب و شبیه بهم هستند. به هر حال، بازی را تا جایی به پیش بردم و بعد مجبور شدم برای اینکه این نقد را بنویسم، دوباره از اول تا آخر بازی کنم.
اما خب سرانجام مکانیک گیمپلی بازی را همین کلیک کردن شکل میدهد؛ یا با آن ارتباط میگیرید یا نمیگیرید. بازی برای آنکه زیاد خستهکننده نشود، قابلیت جالبی را در داستان قرار داده به اسم Storycrafting یا به صورت خودمانی، میتوان آن را «داستانبافی» نامگذاری کرد. گاهی شخصیتهای درون بازی از شما میخواهند تا برایشان یک داستان بگویید یا داستانی را که مد نظر دارند، برایشان شرح بدهید. میتوان برای آنکه شخصیتی در بازی را تحت تاثیر قرار داد، چند کاراکتر انتخاب کرد، سپس با توجه به پیشینه داستانی که قرار است برایش داستانبافی کنیم، به هر کدام از شخصیتها انگیزه و هدف داد و بگوییم که هر شخصیت در قبال آن چه واکنشی داشته است.
در بخش داستانبافی، المانهای مختلفی قرار دارند که با slot نمایش داده میشوند. بعضی از المانها، «انتخاب شخص» هستند و بعضی دیگر، المان «انتخاب مکان». به عنوان مثال در Slot «شخصیت»، میتوان یک کاراکتر را قرار داد. پس از آن باید بگوییم که هدف او چیست و چه کاری در قبال آن انجام میدهد و بعد از آن، المانهای دیگر را باید انتخاب کنید. مثلا یک شخصیت دیگر انتخاب کنید و به او نیز انگیزه و عمل بدهید. با توجه به این انتخابها، داستانی ساخته و بعد از آن توسط مخاطبتان خوانده میشود و او نیز نظرش را به شما میگوید. اما گاهی هم بازی محدودیتهای در مسیر شما میگذارد و بعضی از المانها را خودش انتخاب میکند که قابل تغییر نیستند. باید بگویم که این سیستم خلق شده توسط سازندگان جالب است و همچنین میزان آزادی عمل در آن نسبتا بالا است.
در بازی شخصیتهای مختلفی بر سر راهتان قرار خواهند گرفت. در ابتدا به دو همسایه خود، گریز و آرچی، معرفی میشوید. گریز کارمند وزارت حسابداری و شمارش است، در حالی که آرچی به عنوان یک پزشک کار میکند.
یکی دیگر از اهالی خانه، هوراشیو است، که برای سه مستاجر غذا آماده میکند. شخصیت ما در داستان به صاحبخانه بدهی دارد و باید پول کرایه خود را به او بپردازد. و شخصیت کلیدی بازی نیز آقای پیجز است که شما از جانب او برای سرشماری استخدام شدهاید و با دادن هر برگه سرشماری، یک پنی از او دریافت میکنید.
در همان اوایل بازی، صحنهای از گذشته وجود دارد که ما را به روز سقوط و وحشتی که همراه آن بود، باز میگرداند. آسمان قرمز است، ناقوسها به صدا در آمدهاند و ساکنان لندن متوجه میشوند که دیگر غروب دیگری را در طول عمر خود نخواهند دید. این پیش زمینه برای داستان بازی عالی است و تم خاص خودش را دارد. پیش از آنکه ادامه دهم، اجازه دهید که بگویم طراحی بصری بازی گرچه مینیمالیستی و حداقلی است، اما زیبا بوده و با وسواس خاصی طراحی شده. طراحی شخصیتها هم بد نیست، اگرچه به نظرم خیلی کار بیشتری داشتند، چندان زنده به نظر نمیرسند و اغلب خیلی شخصیت سادهای دارند.
راجع به دیالوگها باید بگویم که بسیار خوب نوشته شدهاند اما یک مشکل اساسی با آنها دارم. در بازی، علاوه بر دیالوگها، مونولوگهایی نیز وجود دارند که به صورت اول شخص و به شکل ذهنی از زبان شخصیت اصلی بیان میشوند؛ اما متاسفانه به علت یکسان بودن فونت و رنگ تمام دیالوگها و اینکه هیچ خبری هم از صداپیشگی شخصیتها نیست، ممکن است که ترتیب دیالوگها را گم کنید و گیج شوید. به نظرم با یک تمهید ساده، مثل بازی با فونتها یا رنگ دیالوگها، میشد از پیش آمدن این سردرگمی جلوگیری کرد. در بازی البته میتوان فونت دیالوگها را تغییر داد اما این تغییر تنها به دو فونت محدود میشود و همچنین میتوانید فونت کشیده و تحریری بازی را که مختص اسم شخصیتها، روزها و مکانها است را به حالت عادی در بیاورید اما خب متاسفانه چندان اثربخش نیست و همچنان میتواند گیجکننده و طاقتفرسا باشد.
همچنین در انتهای هر روز، میتوان با استفاده از دفترچه خاطرات درون بازی، اتفاقات رخ داده را مرور کرد و هدفهای روز بعد را دید. تعداد ورقهای تکمیل شده سرشماری، پول و روزهای گذشته از سقوط لندن را نیز میتوانید در این دفترچه مشاهده میکنید. این را هم بگویم که بازی تنها در انتهای هر روز ذخیره میشود که البته به خودی خود چیز بدی نیست اما متاسفانه در طول بازی به آن اشاره نمیشود.
و عاملی که در تمام این مدت یار و همراه شما خواهد بود، موسیقی بازی است. موسیقی Mask of The Rose نقطۀ ضعف بزرگی ندارد، اما به نظرم نبود المانهای صوتی کافی، بازی را از هیجان انداخته است. موسیقی بازی شنیدنی است اما پس از مدتی تکراری میشود.
هر روز در بازی، با تیتری از روزنامه شروع میشود که بیانگر مهمترین اتفاق رخ داده در آن روز است. همچنین در هر روز بخشی را مشاهده میکنید که به یادآوری گذشته اختصاص دارد و پخش آن، منجر به پیشروی زمان نمیشود. این بخش عمدتا گذشته لندن، یعنی پیش از حمله خفاشها و سقوط را روایت میکند.
ویژگیهای بصری و شنیداری بازی Mask Of The Rose
یکی از مهمترین اشکالات بازی، تکراری شدن روند گیمپلی آن است. هر روز باید دو عمل انجام دهید؛ در صبح به یکی از مکانهای بازی بروید و کار اداره را انجام دهید و سپس عصرهنگام جای دیگری میروید و در شب هم برای شام به خانه باز میگردید. به دنبال صحبت کردن با افراد مختلف، به تدریج مکانهای بیشتری در بازی باز میشود، اما بسته به انتخابهای شما در داستان، ممکن است بعضی از مکانها برایتان باز نشوند. اشکال اساسی این بیرون رفتنها اما، در چگونگی آن است. اولا که نقشه بازی برخلاف Fallen London دوبعدی و به شدت ساده است. میشد حداقل عنصری را به گیمپلی بازی اضافه کرد که کمی جنبه گشت و گذار و اکتشاف داشته باشد و نه اینکه تا این اندازه، تکراری و بیاهمیت جلوه کند. هر بار که به جایی میروید، بازی از شما میپرسد تمایل دارید چه لباسی بر تن داشته باشید. و این سوال همیشگی، بدون این که تنظیم خاصی برایش باشد تا تنها در موقعی که مخاطب خواست، لباس را عوض کند، به شدت و به خصوص در اوایل بازی که تنها یک لباس دارید، خسته کننده میشود و تنها کاری هم که در قبال آن میتوان انجام داد، کلیک کردن مداوم است. متاسفانه بازی در همه بخشهایش دچار این معضل است. همان چیزی که در ابتدای بازی میبینید، در انتهای بازی نیز سر جایش مانده. بله، این بازی یک رمان مصور است، اما به عنوان یک بازی، میتوانست با استفاده از ابتکارهای ساده و درخور، از تکراری شدن جلوگیری کند.
و نکته دیگری که اصلا درک نمیکنم، لودینگهای طولانی بازی است. با توجه به سبک بازی و پیچیدگی آن، اصلا نباید لودینگ خاصی در کار باشد، اما برای هر گفتوگو، باید چند ثانیه به صفحه لودینگ ساده بازی خیره شوید و به موسیقی آن که دیگر پس از مدتی ملال آور میشود، گوش دهید.
پایان بازی اما برای من چندان جالب نبود. نمیخواهم بازی را اسپویل کنم اما بازی به شکلی ناگهانی پایان یافت و سوالهای بسیاری ناتمام ماند. البته که برای رسیدن به پاسخ درخور، نیاز است تا بازی چندین و چند بار تکرار شود، اما خب ارزش تکرار آن پایین است و واقعا رغبتی برایم نبود تا دوباره تجربهاش کنم. در واقع، آنقدر در بخش گیمپلی تکراری میشود که نمیتوان سمتش رفت. توجه کنید که ما در حال خواندن یک کتاب نیستیم، در حال انجام یک بازی هستیم. و بازی باید تنوع داشته باشد. اصلا همین المان «داستانبافی» نشان از آن دارد که سازندگان تلاشهایی در جهت اعمال تنوع داشتهاند؛ اما متاسفانه این تلاش ناکافی است و سایر عناصر بازی این مهم را تحقق نمیبخشند.
Mask of the Rose
در انتها باید گفت که هرچند بازی Mask of the Rose ایدههای جالبی دارد و قدرت نویسندگان بازی را به رخ میکشد، اما به نظر میرسد در برخی از جنبهها بهبود و توسعه بیشتری نیاز داشت تا بتواند به بهترین حالت خود برسد. گیمپلی بازی ناامیدکننده و تکراری است که متاسفانه از تکرارپذیری آن کاسته است. داستان خوب بازی در انتها نمیتواند به واسطه وسیع بودن دنیای اثر، به تمام سوالات مخاطب پاسخ دهد و باید چندین و چند بار آن را تجربه کرد که به واسطه گیمپلی آن، عملا غیرممکن است. همچنین، طراحی بصری بازی جذاب اما ناکافی است.
نکات مثبت:
- داستان و دیالوگنویسی خوب
- بخش خلاقانه StoryCrafting
- اتکای کامل داستان به مخاطب
نکات منفی:
- ارزش تکرار پایین بازی به واسطه گیمپلی تکراری
- پایان سردرگمکننده
- طراحی بصری نه چندان خوب
- نقشه بیخاصیت بازی
۶
این بازی روی PC تجربه و بررسی شده است
پر بحثترینها
- ادعای مدیر سابق Sweet Baby: استودیوها سراغ ما میآیند تا داستان بازیهایشان را بهبود دهیم
- مشخصات کامل سختافزار پلی استیشن ۵ پرو فاش شد
- مدیرعامل پلی استیشن: طرفداران باید انتظارات خود را کاهش دهند، PS5 Pro یک کنسول نسل بعدی نیست
- سازنده سابق راکستار: مردم سالها از واقعگرایی GTA 6 صحبت خواهند کرد
- ۷ بازی مخفیکاری با پیشرفتهترین هوش مصنوعی دشمنان
- ادعای سازنده Concord: اثری ساختیم که تجربه فوقالعادهای را به گیمرها ارائه میدهد
- تهیهکننده Final Fantasy: اسکوئر انیکس میخواهد بازیهای آینده را همزمان روی Xbox منتشر کند
- نقد و بررسی فیلم Joker: Folie à Deux | هیچ جوکری وجود ندارد
- تماشا کنید: گیمپلی چندین بازی روی پلی استیشن ۵ پرو
- شمار بازیکنان همزمان Dragon Age: The Veilguard در روز عرضه به بیش از ۷۰,۰۰۰ نفر رسید
نظرات
خسته نباشید جناب علیائی عزیز
ممنون بابت نقد خوبتون 🙏🌹
خواهش میکنم لطف دارید ❤
خسته نباشید
بخاطر حالت و فضاسازیش احساس میکردم بازی خوبی بشه
به هر حال فکر کنم داستان خوبی روایت کنه
بنظرتون ارزش تجربه داره؟
به نظر بازی جالبی میاد ، از بازی های داستان محور مثل این خیلی خوشم میاد ، یه اتمسفر خاصی دارن برام.
ممنون از آقای علیائی عزیز ما که سیستم خوب برا این بازیها نداریم ولی نقدی که نوشتید رو میخونیم😂❤️
😂😂لطف دارین دوست عزیز
این بازی نیاز به سیستم قویای نداره چون تو سبک رمان بصری هست و اصلا گرافیک خاصی نیاز نداره. حتی میتونه به سادگی روی تلفنهای همراه پورت بشه. ولی متاسفانه بازی چندان قویای نیست…