در باب بازی های ویدیویی و دوستی‌هایی که با آن همراه شدند
در باب بازی های ویدیویی و دوستی‌هایی که با آن همراه شدند
در باب بازی های ویدیویی و دوستی‌هایی که با آن همراه شدند
در باب بازی های ویدیویی و دوستی‌هایی که با آن همراه شدند
در باب بازی های ویدیویی و دوستی‌هایی که با آن همراه شدند
در باب بازی های ویدیویی و دوستی‌هایی که با آن همراه شدند

در باب بازی های ویدیویی و دوستی‌هایی که با آن همراه شدند

حسین غزالی
۱۷:۰۵ ۱۴۰۱/۰۴/۳۰
در باب بازی های ویدیویی و دوستی‌هایی که با آن همراه شدند

در زندگی همانند بازی های ویدیویی فاصلۀ شکستن دل و دوستی‌ از تار موی آدمی‌زاد کمتر است.

مرا تمنایی بود که چندی پیش، عازم دشت‌های سرسبز خانه شوم و در خانه، به تماشای سرسبزی صمیمی همیشگی‌اش بنشینم. در آن‌جا، دستانم را روی چمن سبزِ سبزِ خانه بکشم و وقتی قدم‌هایم را از کوپه‌های خشک و نفس‌گیرِ قطار دودی روی چمنِ نرم خانه بکشانم، پدر و مادرم و اهلم را ببینم و دوستان را هم چنین که به استقبالم آمده‌اند. چشمان زلال مردی را ببینم که از فخر و ندامت‌هایم می‌گوید و صدای قلب کسی که از ورای آن مرد زمزمه‌های نماز صبح و مغرب می‌گوید و من قند در دلم آب می‌شود. در ثانیه‌های واپسین رفیق قدیمی را ببینم که به استقبالم آمده و متوجه شوم که باز روی میز نوشتنی که داشتم خوابم برده.

برای دوستی با یک عاشق بازی‌های ویدیویی، فقط باید بلد باشید بدون نگاه کردن به دسته، دکمه‌های درست را بزنید و همین یک ماجرا، قصه را ختم به خیر می‌کند. حتی تاجایی که دانستیم، نیازی نبود اسم بازی‌ها را بلد باشیم؛ کفایت می‌کرد مثلاً بدانیم «بروسلی» در کدام بازی است یا «بازی ماشینی» و «فوتبال ۲۰۰۶» داریم یا نه. مختصات طبیعی بازی که آن را به دستان کودکان ساده‎‌دل می‌رساند، حتی ما را به کودکانه‌ترین دوستی‌هایی که داشتیم می‌برد؛ جایی که دوستی نه به‌واسطۀ حسابِ سرانگشتی سود و زیان، بلکه به‌واسطه محبت خام قلبی شکل می‌گرفت و خلاصه می‌شد در تماشای انیمیشن مورد علاقه یا تجربه دونفره بازی مورد علاقه.

محتمل است که هر خوانندۀ این مطلب، اگر واقعاً آن را بخواند، تا این لحظه یادش آمده باشد که همراهان و دوستانش در دنیای بازی‌های ویدیویی چه‌کسانی بودند و اگر رفته‌اند یا هنوز باقی هستند، نام‌شان را بداند. اگر در خانواده‌ای، عمویی یا دایی و پدری یا در خانواده‌ای، پسرعمه‌ای یا پسردایی خوبی در روز و شب‌های بازار و جشن رفتن بزرگ‌ترها به‌پای‌تان نشسته‌اند، می‌توانید نام‌شان را بگویید. اگر هیچکدام از این‌ها نبودند، شاید برادر بزرگ‌تری بود که باوجود تمام تلاش‌هایش برای پنهان کردن بازی‌های محبوبش از چشم‌تان، بازهم او را گیر می‌انداختید و مجبورش می‌کردید لااقل «یک ساعت و نیم» هم نوبت شما باشد و این‌گونه با بازی‌ها آشنا شدید. یا شاید برادر کوچک‌تری بود که سیمِ دسته‌ را به‌طرزی شیادانه می‌انداختید پشت کنسول یا کِیس بازی تا از شرش –حتی برای مدتی کوتاه– خلاص شده باشید. شاید هم روزی از همه‌جا بی‌خبر، به خانۀ دوست مدرسه‌تان رفتید که پدرش پلی استیشن ۲ جدید بازار را با پاداش محل کارش خریده و شما هنوز پلی استیشن ۱ بازی می‌کنید.

رفاقت در بازی‌های ویدیویی

در دنیای بازی‌های ویدیویی هم کلی مثال از دوستی و خانواده و محبت داریم. سری Red Dead Redemption می‌خواهد بداند که توجه به سرنوشت و سرشت شخصی آدمی تا چه‌حد مهم است و خانواده در این میان کجا قرار می‌گیرد. هیدئو کوجیما هم مدام می‌پرسد که آیا عشق و محبت می‌تواند حتی در میان مبارزه و صدای نبرد و غرش هفت‌تیرها و بمب اتم بر سر هیروشیما شکوفه کند. «ماریو» همیشه به‌دنبال دوستانش تا قلۀ قاف می‌رود و «سونیک» هیچ‌گاه رفقایش را کنار نمی‌گذارد.

عشق و محبت و انواعی از عشق و محبت در بازی‌های ویدیویی موج می‌زنند و در شالودۀ داخلی قلبش نهادینه شده‌اند؛ مثل همۀ پلتفرم‌های دیگر. در دنیای بازی‌های ویدیویی، محبت آن‌قدر مهم است که یافتن آثاری که در آن پروتاگونیست یا شخصیت اصلی بدون یار و یاور و تک و تنها باشد به‌مثابۀ پیدا کردن ذره‌های طلا در رودخانۀ جاری در یک بعدالظهر گرمِ سوزان دشوار می‌شود. حتی آن شخصیت‌هایی که در ابتدا مثل Ryu Hayabusa ممکن بود وحید و تنها و به شیوه‌ای نینجاگونه دشمنان‌شان را از بین ببرند، وقتی دیدند از کاروان عقب مانده‌اند سریع یک نسخۀ جدید و قسمت نویی از بازی بیرون دادند که این پروتاگونیست‌های تنها، درواقع تا آخر بدون دوست خوب باقی نمانند.

دیوانۀ زنجیریِ بامزه‌ای مثل «کرش بندیکوت» از همان ابتدا رفقای عزیزی داشت که تا پای جان هم با او می‌آمدند. نکتۀ خوب ماجرا این بود که عزیزترین دوستان کرش خواهرش «کوکو» و برادر بزرگ‌ترش «کرانچ» بودند که به‌رسم خواهر و برادری، هیچ‌گاه پشت بندیکوت را خالی نکردند و همیشه اولین‌ کمک‌هایش به‌همراه «آکو آکو» بودند که از دور مراقب همه‌شان بود.

وقتی تکه‌های گوشت و خونت را به‌عنوان رفیقان طلایی انتخاب کنی، دیگر می‌توانی با خیال راحت شب‌ها را بخوابی و روزها را تا ظهر و دیروقت به‌همراه برادر کوچک یا بزرگت از سر و کول غول‌های بی‌کار و زندگی بالا بروی. آن‌چه که نویسنده می‌داند، این است که این خواهر و برادری که می‌بینید، روزگاری خودشان اسباب سرگرمی و خنده و تفریح کلی کرش و کوکوهای دیگری شدند که شب‌های قبل از رفتن به خواب را با صدای دهشت‌ناک سیب‌خوردن این «روباه» می‌گذراندند.

در «مورتال کامبت: راهبان شائولین»، آن‌چه می‌آموزیم این است که رفاقت همیشه راه صاف و همواری نیست و در مرور زمان با چالش‌های متعددی روبه‌رو می‌شود. همان مشکلی که «رچت و کلنک» مدت‌ها پیش میان خودشان حل و فصل کرده بودند. در عوض، آرتور و جان از «رد دد ردمپشن» اگرچه مسما به اسم یکی از بدترین دوستان و برادران تاریخ هستند، اما به‌لطف تصمیمات درست آرتور در زمان‌های درست، او هم یاد می‌گیرد که برادرش را دوست داشته باشد. و بازهم در عوض، اگر قرار است دو برادر باشند که از بدو تولد که با لباس لوله‌کِشی و سبیل به‌دنیا آمدند از جنب دیگری تکان نخورده باشند، آن دو مرد تلاش‌گر بلاشک «ماریو و لویجی» هستند که در وصف‌شان باید دو درخت تنومندِ مجمل و زیبا را مثال زد که از یک ریشۀ مشترک به حیات آمده‌اند و فقط مشکل این است که «واریو» مثل علف هرز از وسط این دو بیچاره رد می‌شود و عذاب‌شان می‌دهد.

اما همۀ این دوستی‌ها از میان صحبت‌های کودکانه‌ای که حین بازی کردن مبادله می‌شوند پیش نمی‌آیند؛ نوع دیگری از دوستی وجود دارد که نه در حین تجربۀ بازی بلکه به‌خاطر تجربۀ بازی‌های ویدیویی ناگهان مثل فندکی در تاریکی روشن می‌شوند. مثل همۀ دوستی‌هایی که به‌خاطر علاقۀ نیمه‌مفرط چندی جوان تحصیل‌کردۀ خوش‌آتیه به برنامه‌نویسی و ویدیوگیم در گیمفا شکل گرفتند. مثل زمانی که یک‌نفر گفت: «شما کار با ورد بلد هستید؟» یا زمانی که یک دوست دیگر از خصال و صفات یک منتقدِ بازیِ خوب می‌گفت و روزی که به‌خاطر نقد Assassin’s Creed Origins رفت و بازی را خرید و هیچ‌کس نفهمید که آخرسر پشیمان شد یا نشد.

تازه‌تر آن‌که بعضی از دوستی‌های خوش‌اقبالانۀ بازی‌ها اگر از روی صداقت باشند، مثل دوستی‌های بی‌ثمری نیستند که از سر شوخی و سرکشی باشند. در رفت و آمد با بزرگان بازی و بزرگان ویدیو، نویسنده دوباره می‌آموزد؛ اما این‌بار آموختنی می‌آموزد که ثمرات مثمرش تا وقت‌های مدیدِ آمدنی به‌دنبالش می‌آیند و او را بزرگ می‌کنند و موجبات رشدش می‌شوند. حتی اگر از خطاهای اطرافیانش یاد بگیرد، بازهم از آن‌ها درس گرفته است و گاهی ممکن است حواسش نباشد و درس هم بدهد؛ یاد می‌گیرد چگونه نباشد و چگونه رفتار نکند و از خوبی می‌پرسد و از تغییر و آینده و مرد شدن. مثل آن داستان راجع به پرنده‌ای که برای یاد گرفتن بیشتر راهی سفر می‌شود.

سپس در نوع دیگری از آموختن، می‌آموزد که در یک وب‌سایت کوچک سرگرمی ممکن است قلب‌های مهربانی از دوستی پدیدار شوند که باور کردن مهربانی‌شان سخت بیاید و وقتی نیست از احوالش بپرسند. عاقبت، وقتی همیشه دیر رسیدن عادت کاتب شده بود، دید که همۀ هم‌پروازانش رفته‌اند و کوپۀ قطارها خالی؛ این یعنی او هم روزی می‌رود و درحالی که از مسیر گذشته حیران و متعجب بود، این‌گونه بود که در بار چهارم آموخت که نهایت بعضی از دوستی‌ها خداحافظی است.

124
11
Moein MM2تنها اکانت رسمی ( شب دشنه های بلند )🌱🌱Korok vegan77GrandWardenامینLucciola Ballad1100The hunt is comingAMIR WAZOWSKISami 227یوهانOld_GamersGol.D.RogerDARKSIRENO2Hollow knightبدرود دیگه جو سایت خیلی بد و سمی شدهkiaرضا ویسی‌نیاmore

ایرانیکارت

مطالب مرتبط سایت

تبلیغات

در باب بازی های ویدیویی و دوستی‌هایی که با آن همراه شدند
در باب بازی های ویدیویی و دوستی‌هایی که با آن همراه شدند
در باب بازی های ویدیویی و دوستی‌هایی که با آن همراه شدند
در باب بازی های ویدیویی و دوستی‌هایی که با آن همراه شدند
در باب بازی های ویدیویی و دوستی‌هایی که با آن همراه شدند
در باب بازی های ویدیویی و دوستی‌هایی که با آن همراه شدند

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

  • samul گفت:

    چه مقاله حال خوب کنی بود ممنون🌷🌺

    38
    2
    Moein MM2حسین غزالیSoosmar (بازنشسته)77Dante2099Lucciola BalladAMIR WAZOWSKIیوهانDARKSIRENSami 227more
  • levine گفت:

    قبلا شک داشتم
    الان مطمین شدم آقای غزالی زمینی نیستن
    لعنتی عکس پست هم نشان از یک گیگاچد را داره

    39
    5
    Moein MM2Alirezaحسین غزالیNathan77انسانLucciola Ballad1100AMIR WAZOWSKIیوهانmore
  • Porfosor گفت:

    چه زیبا بود اشکم در اومد
    دورازشوخی یاد هندی ها افتادم
    از مطالب بیشتربنویسید عالی🥺

    19
    1
    Moein MM2حسین غزالی77AMIR WAZOWSKIO2همسایه ( فن بوی = پنچری )Haj_HosseinVisible 6-tigh man
  • Mãhdīær گفت:

    مقاله عالی و نوستالژی بود؛ خسته نباشید اقای غزالی

    11
    3
    Moein MM2حسین غزالی77AMIR WAZOWSKIهمسایه ( فن بوی = پنچری )Visible 6-tigh man.
  • جناب غزالی حقیقتا هر بار مقاله ای از شما میخونم بیشتر به”قسم به قلم و آنچه مینویسد”ایمان میارم؛ از مطالعه مقالات شما لذت میبرم و همزمان حسرت میخورم؛حسرت بابت کمتر مورد استقبال قرار گرفتن چنین نوشته های ژرف و تاثیر گذاری.
    امیدوارم همیشه دست به قلم باشید و بازهم مارو به چنین سفرهای دور و دراز و لذت بخشی ببرید.

    34
    1
    Moein MM2حسین غزالیNathan77AMIR WAZOWSKIDARKSIRENSami 227O2Hollow knight:))more
  • Tupac گفت:

    بسیار عالی بود اقای غزالی👏👏

    15
    1
    Moein MM2حسین غزالی77AMIR WAZOWSKISami 227O2Jin sakaiهمسایه ( فن بوی = پنچری )Haj_HosseinVisible 6-tigh man
  • حسین‌ جان یه گله کنم و یه تشکر
    تشکر بابت بودنت و نوشتنت از ته قلب
    گله بابت کم بودنت و کم نوشتنت
    اینجاس که باید گفت ((پیر نشو لعنتی))

    18
    1
    Moein MM2حسین غزالیNathan77AMIR WAZOWSKIDARKSIRENSami 227O2همسایه ( فن بوی = پنچری )Haj_Hossein
  • saman گفت:

    بسیار عالی و زیبا🌺🌹
    چیز بیشتری نمیتونم بگم….

    10
    2
    Moein MM2Albertحسین غزالی77O2همسایه ( فن بوی = پنچری )Espresso
  • sauron گفت:

    ممنونم
    خسته نباشید
    موضوع خوبی انتخاب کرده بودین، رویکرد و دیدگاه شما به این موضوع هم خوب بود. اما من با ادبیات شما ارتباط برقرار نکردم. به نظرم این نوع ادبیات با وجود حجم زیاد واژه های انگلیسی موجود در متن (که بعضا با الفبای انگلیسی هم نوشته شدن) سنخیتی نداره. و غیر از اون هم باعث میشه در خیلی از بخش ها مفاهیم مدنظر شما به درستی به من مخاطب منتقل نشه و بیشتر از اون که از سخن شما لذت ببرم باعث سردرگمی من در درک مطلب میشه. نکته مهم اینه که بسیاری از مخاطبین شما نوجوان هستن و با این نوع ادبیات (شامل جمله بندی و کلمات) ارتباط کامل و واقعی برقرار نمی کنند. هر چند که من چهل ساله هم با تجربه مطالعه دیوان حافظ، گلستان و بوستان سعدی، شاهنامه فردوسی، تذکره الاولیا عطار و اشعار پراکنده از نمیا، سهراب و اخوان ثالث باز هم در درک کامل مفهوم مورد نظر شما با مشکل روبرو شدم.
    باز هم ممنون از زحمتی که کشیدین.

    14
    0
    Moein MM2حسین غزالیO2امیر حسینهمسایه ( فن بوی = پنچری )Espresso
  • رفاقت و دوستی و ویدیو گیم ….
    .
    حداقل تو زندگی من بهترین دوستام و شاید بشه گفت وفادارترین هاشون با بازی های ویدیویی به زندگیم وارد شدن دقیقا از ۵ یا ۶ سالگی همسایه ما اون موقع آتاری داشت و با ۲ تا پسرش به همراه آتاری سفر من شروع شد همون بار اولی که چشم به گیم خورد مجنون شدم تا اینکه همسایه ما رفت از ایران و در کودکی وقتی که هنوز سیبل سبز نکرده بودم هم از گیم جدا شدم هم از بهترین دوستام خیلی سخته که تو اون دوران درک کنی هیچ چیزی همیشگی نیست تا بزرگتر شدم …. سلام آقا رضا میز خالیه ؟ و با اندکی پول و دُنگی میشستیم در کلوپ به بازی کردن عموما فوتبال و مورتال کمبات و کم کم بازی های مرحله ایی و تک نفره شروع شد و این دورانی بود که با حجم عظیمی از دوستان آشنا شدم که همه عاشق گیم بودن ماها تفریح مشترکی داشتیم و چقدر با هم کیف میکردیم کنسول کرایه میکردیم و از شب تا صبح پلک نمیزدیم و بازی میکردیم در طی این سالها خیلی دوستان از دنیا رفتند خیلی ها از خود بی خود شدن اندکی ماندند تعدادی ازدواج کردن و انگار نه انگار که قبلا ما رو میشناختن اما تعدادی که هستن هنوز با یک نگاه به هم دیگه بلافاصله اون خاطرات شیرین و جدایی ناپذیر ما دوباره زنده میشه و مثل بچه ها با هم از خاطراتمون حرف میزنیم و از اون لحظات خوب و ناب ، آره هیچی همیشگی نیست ولی خاطرات همیشگی هستن
    .
    هی گذشت و گذشت و منِ گوشه گیر دیگه فقط تنهایی بازی میکردم انگار که رفاقت های گیمینگ داشت تموم میشد تا به طور اتفاقی بدون هیچ پیش زمینه ایی چشمم خورد به سایت های گیمینگ ، دقیقا موقعی که حتی مجلات با کیفیت گیمینگ هم انگار دورشون تموم شده بود و فقط خاطرش باقی مونده بود ، چقدر برخورد اول من با سایت های گیمنگ خشن و سرد بود چند تا نقد خوندم و گفتم به سلامت ، شما ها تو نقداتون اولین قانون گیم رو زیر پا له کردین و اون برخوردی انتقادی با گیم بود برای من این خیلی سخت بود چون گیم بزرگترین رفیق من بود احازه نمیدادم تو دنیایی که برا خودم ساخته بودم کسی به رفیقم آزار برسونه نگاه ها به گیمینگ بیشتر به رُخ کشیدن اطلاعات بود ، حالم گرفته شد اما یه اسم تو این سایت ها توجهم رو جلب کرد اسم جالبی داشت ، “گیمفا” ، چند تا نقد و خبر خوندم و دیگه هر روز به سایت گیمفا سر میزدم نه کامنتی میخوندم و نه اکانتی داشتم ولی رفیق نیمه راه نبودم تا اینکه اکانت ساختم و کم کم چند آشنای مجازی پیدا کردم ، قلم سعید برام جذاب بود احساس کردم ایشون از دِل خودش نقد میکنه و اتفاقات بعدی … اینطوری بود که دوستانی پیدا کردم که اونا رو ندیده بودم ولی همچنان جادوی گیمینگ باعث شد یک رفاقت نامرئی شکل بگیره ، ما تفریحات مشترکی داشتیم ، شاید اینم همیشگی نباشه ولی خاطرات همیشگی هستن …
    .
    قطعا یکی از بزرگترین دستاورد های گیمینگ همین دوستی و رفاقت هاست و لحظات شیرین و تلخ با اون زندگی میکنه ، قدر دوستی ها رو باید دونست اینا بزرگترین تروفی گیمینگ هستن در کنار خیلی از خوبی هاش و اگر بخوام یک تجربه بزرگ بگم از رفاقت در گیمینگ و کلا رفاقت اینه که : آشتی همیشه بهتر از قهرِ …
    .
    تشکر از آقای غزالی عزیز بابت این مقاله زیبا که در هنگام خوندنش کاملا احساس کردم از تجربه های خودتون هم گفتین و باعث شد منم اندکی سرتون رو درد بیارم و اندکی از تجربه های خودم بگم امیدوارم هم خودتون و هم رفقاتون همواره موفق و پایدار باشید و خاطرات شیرین همواره زیاد ….

    30
    1
    Moein MM2حسین غزالیSoosmar (بازنشسته)77Artoriasنیتن دریک پیرLucciola BalladAMIR WAZOWSKIEren YeagerSami 227more
  • G.LN گفت:

    به به بازم یه مقاله عالی از آقای غزالی.!
    امیدوارم بیشتر تو این سایت لااقل شما فعالیت داشته باشید🙏🌹

    11
    1
    Moein MM2حسین غزالی77Sami 227ReginaO2:))همسایه ( فن بوی = پنچری )Espresso
  • SiRSiNa گفت:

    بسی لذت بردیم😁
    ممنون از آقای غزالی عزیز🌹👏👏

    8
    1
    Moein MM2حسین غزالی77Sami 227ReginaO2Espresso
  • Aziz گفت:

    عالی بود یه متن ادبی زیبا
    گر چه احساس می کردم گاهی زیادی ادبی و پیچیده می شد اما در کل خوب بود.

    7
    0
    Moein MM2حسین غزالی77امیر حسینSami 227O2
  • Dfg گفت:

    وقتی تازه کامپیوتر خریده بودیم من شش سالم بود سال ۹۰یا ۹۱ فکر کنم با ذوق شوق از مدرسه میومدم خونه که با برادرم بازی کنم بعد چند روز فهمیدم فقط الکی دکمه ها رو میزنم.
    این آخرین بار نبود که به من حقه زد.
    Halo combat evolved یه نقطه عطف بزرگ بود برای خاطراتم
    اینترنت نبود که دانلود کنیم. معمولا بازی ها رو عصربازی_ لوح زرین نیکان_ لوح تکین نقره‌ای _ مدرن(با تبلیغ بازی سال های سیاه پیرم کرد) _ همراه رایانه بهسان با اون شیش تا آهنگش که موقع نصب بازی بود_گردو_پرنیان_ یه یکی دیگر هم بود اسمش الان یادم نیست.

    15
    0
    Moein MM2حسین غزالی771100xbox and MicrosoftAMIR WAZOWSKISami 227O2:))امیر حسین
  • MahyarMsm گفت:

    باز هم یک مقاله خاص و متفاوت، باز هم اقای غزالی
    بسیار لذت بردیم اقای غزالی. اما من میمیرم و شما یه مقاله از mgs نمیدی (خب اجباریه)

    10
    1
    Moein MM2حسین غزالی77Sami 227ReginaO2:))Espresso
در باب بازی های ویدیویی و دوستی‌هایی که با آن همراه شدند