آیا Nier Automata از نظر بیان فلسفهها و مفاهیم مختلف تاریخ بشریت، گستردهتر از شاهکاری مثل بایوشاک است؟ راستش را بخواهید با این که خودم بیش از همه فن بایوشاک هستم جواب این سوال مثبت است و این را اخیرا فهمیدهام. برای شما هم توضیح میدهم که چرا. اگر من را بشناسید میدانید نظرم در مورد بایوشاک چیست و این بازی یکی از ۲ بازی برتر کل زندگی من است، ولی مواردی از Nier Automata فهمیدم که ورق را برگرداند. البته اشتباه نکنید ها. بایوشاک برای من همیشه به عنوان یک ویدیو گیم، خیلی بالاتر از Nier Automata است و همیشه یکی از دو بازی برتر کل زندگی من خواهد بود، ولی امروز فقط صحبت از گستردگی فلسفه و مفهوم در یک بازی است، نه کل ساختار یک بازی و گیمپلی و موسیقی و … ، هر چند که Nier Automata حتی گیمپلیش هم به داستان و مفهوم آن گره خورده است. فقط همینقدر بگویم که Nier Automata یک چیز عجیب و غریبی است! امروز به شما میگویم چرا؟ این مقاله برای خودم یکی از برترین مقالاتی است که با انگیزه و عشق و شور برایتان مینویسم، چون خیلی مشتاقم چیزهایی که در مورد این بازی با تحقیق کردن در مورد آن فهمیدم را به شما هم بگویم تا مغزتان منفجر شود. نمیگویم مقالهام خوب است ها، چون این بسته به نظر شماست، فقط میگویم با عشق و شور عجیبی دارم مینویسم.
Nier Automata را زود نقد کردم. آن روز هنوز با نکات اصلی و عمقی این بازی و نبوغی که در لایههای زیرین آن توسط یوکو تارو جاسازی شده بود کاملا آشنا نبودم، حتی با این که نسخهی اول سری را هم بازی کرده بودم، باز هم اطلاعاتی اندازهی امروز در مورد این سری نداشتم. برای کل بازیهای دنیا یک بار تمام کردن برای نقد کردن کافی استٰ، ولی وقتی از بازی یوکو تارو حرف میزنیم که داستان و فلسفه حرف نهایی را در آن میزند و تازه بعد از چند بار تمام کردن، بازی مدام شما را با لایههای زیرین داستانی جدید سورپرایز میکند، اصلا یک بار تمام کردن برای نقد کافی نیست. نمرهی ۹ نمرهی تمام کردن بازی برای بار اول بود و بدون شک اگر امروز این عنوان را نقد کنم، بدون کوچکترین شکی امتیاز ۱۰ و کامل را به این بازی میدهم. میدانید این بازی و نکاتی که تازه از آن کشف کردم با من چهکار کرد؟ همینقدر بگویم که حالا فکر میکنم این بازی از نظر عمق داستانی و پیچیدگی فلسفی، حتی حتی از بایوشاک هم شاید عمیقتر است. کسانی که من را میشناسند میدانند این حرف چهقدر سنگین است.
در مدت اخیر و بعد از ۱۰۰ درصد کردن بازی ریمستر اول Nier به این فکر افتادم که خب اگر این بازی را باید ۵ بار تمام میکردم تا تازه بفهمم اصل کار چیست، پس لابد Nier Automata لااقل ۱۰ برابر از این نسخه سنگینتر بوده است. شروع کردم به خواندن مقاله و دیدن ویدیوهایی در مورد فلسفهی بازی Nier Automata و خدا را شاهد میگیرم که بعد از دیدن یک ویدیو در یوتیوب بود که اشک از چشمانم همینطور بدون این که بخواهم میریخت و تصمیم گرفتم تا این مقاله را بر اساس این ویدیو و دیگر ویدیوهایی که در مورد این بازی دیدم برای شما بنویسم. وای خدایا که یوکو تارو چه کرده است. کوچکترین ذرهی این بازی با عمیقترین فلسفهها آنقدر پر شده است که حتی نمیدانم از کجا باید حرف زدن در موردشان را شروع کنم. بعد از این تحقیقات واقعا حیف بود که شما را در جریان نگذارم و به شما نگویم که دوستان Nier Automata اصلا و ابدا یک بازی که یک بار و دو بار تمام کنید و کیف کنید نیست. این بازی تازه در دفعات چندم، چیزهایی به شما میگوید و وادارتان میکند انتخابهایی بکنید که دنیایی از حرف و فلسفه پشتشان است و سعی میکنم امروز در مورد خیلی از اینها صحبت کنم.
- در دنیایی بیمعنی، معنی پیدا کنید.
Nier Automata داستان نهایی کشمکش انسان را روایت میکند. به نوعی بازی در نهایت میخواهد بپرسد چه چیزی ما را انسان میکند؟ اگر روباتها مثل انسانها باشند چه میشود؟ ایدهها و ارزشهای ما چه نقشی دارند و چهطور شکل میگیرند؟ یک سوال سختتر؛ در نهایت وجدان چطور ارزیابی میشود؟ تکتک سوالاتی که این بازی میپرسد بسیار مشکل هستند، ولی در یک مقیاس کلی، بازی خیلی عالی به بسیاری از این سوالها پاسخ میدهد، اما خب نتیجهگیری را به ما واگذار میکند.
آیا ما در نهایت قادریم “معنای زندگی” را پیدا و درک کنیم، یا این که کلا به تعصب و خرافات وابستهایم و برای خودمان یک ساختار مثلا منظم ساختهایم تا به کل موجودیت بیمعنی و بینظم، معنی و نظم بدهیم؟ یوکو تارو به طور عالی درک کرده است که بهترین رسانه برای انتقال چنین مفاهیم عمیقی و درگیر کردن مستقیم مخاطب با آن، بازیهای ویدیویی هستند.
دیالوگ ابتدای بازی: “با این که هر موجود زندهای به وجود اومده تا روزی از بین بره، ما در چرخهای بیپایان از مرگ و زندگی گیر افتادیم. آیا این یک نفرین یا نوعی مجازاته؟ خیلی وقتها به خدایی فکر میکنم که ما رو با این معمای مرموز رها کرده. به این که آیا اصلا فرصتی پیدا میکنم که بتونم او رو بکشم؟”
وقتی که به لایهی زیرین Nier Automata بروید و با تاریخ و مضامین و فلسفههای مختلفی که در آن بیان میشود آشنا شوید، یک تصویر کلیتر و البته پیچیدهتر ظاهر میشود. این بازی انگار که ۳۰۰۰ سال تاریخ انسان و طرز فکرهای مختلف را در هر دو نوع شرقی و غربی بررسی میکند.
وقایع Nier Automata در آیندهای بسیار دور و در زمین متروک و ویرانشده در سال ۱۱۹۵۴ و در طول جنگ چهاردهم ماشینی رخ میدهد. بازی دنیایی پر از موجودات دارای هوش مصنوعی و ماشینها را نشان میدهد که یک آفت مرموز و حملهی ماشینهای بیگانه، زندگی انسانی را از روی زمین پاک کرده است. آخرین بقایای تمدن بشری از بین رفته است و انسانها به پایگاهی در ماه پناه برده و پنهان شدهاند. برای مبارزه، انسانها YorHa را شکل دادهاند که ارتشی از آندرویدهای پیشرفتهی جنگی هستند که درگیر جنگی بیپایان با ماشینهای فرستاده شده توسط بیگانگان روی زمین هستند. ماشینها مثل سطلهای زشت زنگ زدهای هستند که یادآور فیلمهای علمی تخیلی دههی پنجاه هستند. در سمت دیگر ولی آندرویدهای زیبا و دوستداشتنی، نمایشگر تصویر انسانها و کاملا شبیه خالقینشان هستند تا با یک هدف با ماشینهای بیگانه نبرد کنند: “Glory To Mankind” یا “به افتخار بشریت.” برای هزاران سال است که ماشینها و آندرویدها میجنگند و دیگر به نقطهی بنبست رسیدهاند که فقط جنگی بیحاصل و بدون پیشرفت برای دو طرف را شاهد هستیم. انسانها که آندرویدها را ساختهاند و بیگانگان که ماشینها را ساختهاند، به وضوح در این درگیری غایب هستند، در حالی که “مثلا فرزندانشان” جنگی بیپایان را به ارث بردهاند.
Nier Automata حتی قبل از این که کاملا شروع شود، دیوار چهارم را میشکند و مستقیما با شما در صفحهی نصب صحبت میکند و از شما سوالاتی میپرسد و با هر پاسخ شما، سوالاتی دیگر بر پایهی جوابی که دادهاید از شما پرسیده میشود. همه چیز بر پایهی یافتن معنای زندگی است و مهم نیست که چه اعتقادی دارید یا چهقدر به آنها پایبند هستید، زیرا باز هم میبینید که یک سوال دیگر وجود دارد و کلی زاویهی نگاه مختلف هستند که به راحتی میتوانند همه چیز را تغییر دهند.
وقتی که شخصیتهای بازی یعنی ۲B و ۹S در ابتدای بازی به زمین میرسند، مشاهده میکنید که اوضاع خیلی از آن نبرد حماسی و یکبعدی که قرار است ببینید متفاوت است. هر بخش جدید و کاتسین جدید، یک پیچش دیگر به بازی اضافه میکنند. آندرویدها مدام دارند پستهای خود را ترک میکنند، عاشق هم میشوند، آشپزی یاد میگیرند و … ! در همین حال ماشینها هم در سمت دیگر فرق کردهاند و در مقیاس محدودی، رفتار اجتماعی و آگاهی ساکنان سابق زمین را تقلید میکنند. با پیشرفت بازی، داستان از همین لحظات کوچک و احساسی و انسانی، وزن و لایههای بیشتری به خود میگیرد و انگار بخشهای کوچکی از یک پازل را میبینید که نهایتا یک تصویر بزرگتر را شکل میدهند. همانطور که گیمپلی بازی چندین نوع سبک مختلف به خود میگیرد و مدام عوض میشود، داستان بازی هم از هر بخش به بخش دیگر، دیدگاههای تازهای به خود میبیند.
بعد از اتمام بار اول بازی با شخصیت ۲B، بار دوم را با ۹S آغاز میکنید و بعد از بار دوم، نوبت به دفعهی سوم با شخصیت A2 میرسد. این چرخه نه تنها در هر بار بازی، استایل جدیدی از گیمپلی را بر اساس شخصیت اصلی در دسترس بازیباز قرار میدهد، بلکه مدام وی را در معرض دیدگاههای جدید و نگاهی کاملتر به بخشهای داستان بازی از زوایای مختلف قرار میدهد و به طور جالب و استادانهای، به صورت مداوم به داستانی که فکر میکردید میدانید و فهمیدهاید، اضافه میشود، به طوری که همه چیز را تغییر میدهد. دشمنان و باسهایی که گاها دیوانه و جانی و مریض در بار قبلی بازی به نظر میرسیدند، ناگهان با فاش شدن بخش دیگری از داستان، کاملا عادی و حتی محق جلوه میکنند و حتی حس همدردی شما را برمیانگیزند. بازی به شما میگوید که این یک دنیای بر پایهی هوش مصنوعی است که هیچ چیز در آن معنای واحدی ندارد و هیچ چیز همانی که در نگاه اول به نظر میرسد نیست. با پیشرفت در بازی، شخصیتهای اصلی درمییابند که ماشینها با سطحی محدودتر از آگاهی، به تقلید از جوامع گذشتهی انسانی با عقاید مختلف میپردازند و به گروههای مختلفی هم تقسیم شدهاند.
در این میان، چندین ماشین بسیار یونیک و اصلی هم وجود دارند که هر کدام در واقع، مقیاس بارز یکی از فلاسفهی مشهور انسانی برای ماشینها شدهاند و به طور مستقیم، نام و دیدگاه این فلاسفهی مشهور تاریخ بشر را یدک میکشند. بازی به زیبایی هر چه تمامتر این دیدگاههای مختلف را به چالش میکشد و در قالب بینظیر خود، نتیجه و برآیند آنها را برای شما نمایش میدهد. جالب است که این فلاسفه در بازی در واقع چالشی هستند که باید بر آنها فائق بیایید و معمولا هم نتیجهی نهایی تعامل با آنها کاملا ناخوشایند خواهد بود. Nier Automata در قالب Sci-fi خود به طور مداوم به فلاسفهی مشهور تاریخ اشاره میکند و طرز نگاه مکتب فکری آنها را بررسی و در نهایت از آن نتیجهگیری میکند.
- پارادوکس کشتی تسئوس
در یکی از اولین ماموریتهای بازی، یک تاجر آندروید از شما میخواهد که برخی لوازم یدکی را برای او بیاورید زیرا به خاطر شکستگی پا نمیتواند آنجا را ترک کند. بعد از انجام ماموریت و دادن پای یدکی به تاجر، دو شخصیت اصلی از او سوال میکنند که پس چرا هنوز پای خود را عوض نکرده است؟ او به شما اینطور پاسخ میدهد که در طول سالها و کلی نبرد مختلف، او تمام بخشهای بدنش را تعویض کرده است به جز همین پای شکسته که مانده است. او میگوید آیا اگر این آخرین قسمت از بدن اوریجینالم را هم عوض کنم، اصلا آیا دیگر همان آندروید قبلی هستم یا کلا یک نفر دیگر شدهام؟ این یک تئوری و سوال فلسفی مشهور است که به پارادوکس “کشتی تسئوس” مشهور است.
این تئوری در قرن اول در یونان باستان توسط مورخی به نام پلوتارک به صورت یک سوال مطرح شد. کشتی تسئوس از اساطیر یونان در موزه وجود داشت. در حالی که قطعات کشتی طی سالها در حال تعمیر و تعویض برای نگهداری و محافظت از کشتی در موزه بودند، پلوتارک پرسید آیا این اصلا هنوز همان کشتی تسئوس است وقتی که هر قسمت اوریجینال آن عوض شده است؟ خود او هم این را نمیدانست و این سوال برای او یک پارادوکس بود. جالب است که این موضوع در مورد زیست انسانی هم صدق میکند. مانند کشتی تسئوس، سلولهای بدن انسان به صورت مداوم میمیرند و جایگزین میشوند. وقتی که ۳۰ ساله هستید، هیچ سلول اوریجینالی از زمانی که ۱۰ سالتان بوده دیگر در بدن شما نیست! پس اگر هیچ چیزی از ۲۰ سال پیشتان در شما نمانده است، آیا شما اصلا همان فرد هستید، آن هم وقتی که سلول اساس زیستی شما است؟ برای تاجر ربات ما در بازی، این چشمانداز آنقدر ترسناک است که حاضر است زندگیاش را با پای شکسته بگذراند ولی آخرین قطعهی اوریجینالش را عوض نکند. پارادوکس کشتی تسئوس، موضوعی است که دقیقا به اصل موجودیت ضربه میزند. و این اصلا تصادفی نیست که این پارادوکس به عنوان تم یکی از اولین ماموریتهای نایر اتوماتا انتخاب شده است. بازی این ایدهها را به مخاطب منتقل میکند و بذری را میکارد تا در ادامه توجه او را به پیام عمیقتر جلب کند.
- نمایش جنسیت دوم
سیمون دوبووار نظریهپرداز فرانسوی در قرن بیستم بود که کتاب جنسیت دوم را نوشته است که یک رسالهی مهم فلسفی و یکی از اولین آثار موج دوم فمنیستی در قرن بیستم است. در این کتاب دوبووار بیان میکند که جنس ماده و این باور که زنان از مردان جداشده و متفاوت هستند، یک واقعیت طبیعی عینی نیست، بلکه باور قبول زنان به عنوان جنس دوم، به صورت اجتماعی و با تغییر هنجارهای اجتماعی که ریشه در زیست و علوم پایه ندارند شکل گرفته است. از نظر دوبووار، زنانگی فقط یک نمایش و بهتر است بگویم یک اجرا بود همراه با لباس و لوازم آرایش و … . او میگفت جامعه طوری است که جنس زن فقط میتواند به عنوان آن روی سکهی مردانگی وجود داشته باشد که با این که آن (مردانگی) هم یک اجرا و نمایش است، ولی توسط جامعه به صورت دیفالت و “حالت کارخانه”ی هستی پذیرفته شده است.
در Nier Automata، سیمون دوبووار به عنوان باس شهربازی حضور یافته است و در طول بار دوم بازی کردن، پیشینهی داستانی او را میفهمیم. او عاشق ربات فیلسوف یعنی ژان پال شد، ولی ژان پال در مقابل او را دوست نداشت. او که از وابستگی خود درمانده و بیچاره شده بود، هرچه ماشین اطرافش بود را مصرف کرد و به نوعی “خورد” تا خودش را با قطعات آنها تزئین کند تا بلکه زیبا و زبیاتر شود و ژان پال هم عاشق او شود. درست مانند عقیدهی سیمون دوبووار واقعی، سیمون در نایر اتوماتا هم برای شخصیت مردی که عاشقش است یک اجرا و یک نمایش را پیاده میکند تا دیده شود و مورد توجه او قرار بگیرد. البته برخلاف سیمون دوبووار واقعی، طرف اجرای او یعنی عشقش ژان پال، هیچ اهمیتی به او نمیدهد. بله این رابطه در بازی برگرفته از یک رابطهی واقعی در زندگی سیمون دوبووار است.
رابطهی بین او فیلسوف مشهور، ژان پل سارتر. باز هم بله! ژان پال هم در بازی همان ژان پل سارتر دنیای واقعی است. سارتر و دوبووار در دنیای واقعی یک رابطهی آزاد چندجانبه داشتند ولی سارتر اغلب به شرکای دیگر دوبووار احساس حسادت میکرد. حالا یک نکتهی فکبرانداز! “در طول باسفایت سیمون در بازی، حتی بخشی وجود دارد که خود بازی کنترل دوربین را از شما گرفته و آن را برعهده میگیرد و سیمون از تصویر خارج میشود. در این بخش، باس یعنی سیمون، به بازیباز التماس میکند که به او نگاه کند و دوربین را روی او بیاورد! بله با چنین عنوانی طرف هستیم. مهم نیست سعی کنید دوربین را کجا ببرید. بازی در برابر دستورات شما مقاومت میکند و سیمون را خارج از تصویر نگه میدارد.” سیمون دارد خودش را به نمایش میگذارد ولی نه بازیباز به او نگاه میکند (و نه ژان پال).
- ترس از مرگ، راه زندگی کردن نیست
بلیز پاسکال، ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی قرن هفدهم بود که چندین اثر پیشگامانه و فوقالعاده در مورد نظریات هندسی و احتمال نوشته است. بیشتر شهرت او به خاطر کارهایش در خصوص مسیحیت و به طور کلی دین بود. در کتاب “افکار” او این بحث را مطرح میکند که حالا به عنوان Pascal’s Wager شناخته میشود و به پیشزمینهی ریاضی و آماری که او داشته است بازمیگردد. او میگوید “اگر اثبات یا رد کردن وجود خدا غیرممکن باشد، چهطور تصمیم میگیریم که به او ایمان بیاوریم؟” نظر کلی او این است که شما باید به خدا معتقد باشید چون اگر خدا وجود نداشته باشد، وقتی بمیریم هیچ اتفاقی جز پوچی محض رخ نمیدهد، ولی اگر وجود داشته باشد، زندگی بعد از مرگ و ابدیت معنا مییابد و اگر به او اعتقاد داشته باشیم بهشت در انتظارمان است و اگر به خدایی که وجود دارد اعتقاد نداشته باشیم، جهنم در انتظارمان است. این در اصل بحثی است که بر اساس ترس معنا مییابد. ترس از مرگ و ترس از جهنم به عنوان مجازات ابدی. پاسکال میگوید این ترس از خدا باید به ما انگیزه بدهد برای با فضیلت زندگی کردن.
پاسکال در Nier Automata به عنوان رهبر گروه رباتهایی صلحطلب در جنگل که از شبکهی خود جدا شدهاند ظاهر میشود. این رباتها دهکدهای در جنگل ساختهاند و زندگی خود را وقف صلحطلبی و عدم خشونت میکنند. بعدا در بازی این دهکده مورد حمله قرار میگیرد. و پاسکال به همراه کودکان دهکده موفق میشوند خود را نجات داده و در یک کارخانه مستقر شوند. بعد از این که پاسکال و بازیباز با موجی از دشمنان میجنگند و آنها را از بین میبرند، به کارخانه نزد کودکان برمیگردند و با صحنهای واقعا وحشتناک روبهرو میشوند. تمام کودکان پاسکال دستهجمعی خودکشی کردهاند! او میفهمد که در روند آموزش کودکان در روستا اشتباه کرده است و با آموختن مفهوم ترس و تکیه بر این که باعث ایمنی آنها خواهد شد، کودکان را شدیدا شکننده کرده است. مانند شخصیت دنیای واقعی خود، پاسکال در بازی معتقد است که انسان خوبی بودن نیاز به ترس از نیروهای بزرگتر از خود دارد، اما همین ترس فرزندانش را هم مسموم کرد و باعث میشود که خودشان را بکشند قبل از این که نیروهای دشمن بتوانند این کار را بکنند. میدانید قبل از وقوع این فاحعه، بازیباز چه کتابی را به پاسکال داده بود؟ “افکار”. ترس از مرگ، راه زندگی کردن نیست.
- وجود یا هیچ چیز
ژان پل سارتر فیلسوف فرانسوی قرن بیستم بود و در واقع مشهورترین فیلسوف مدرن غربی محسوب میشود. او کتاب “Being and Nothingness” یا “وجود یا هیچ چیز” را در سال ۱۹۴۳ نوشت که پایهی اصلی مکتب اگزیستانسیالیسم به حساب میآید. این مکتب به کاوش در آگاهی انسان میپردازد و میپرسد آیا وجود ما معنای “ذاتی” و “ارثی” دارد؟ اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر یک مرجع ساده و واحد دارد؛ “وجود برتر از ذات است” یا همان “Existence precedes Essence”. به عبارتی، ارادهی آزاد فرد و تجربهای که داشته است، جهان اطرافش را برای او تعریف میکند و حتی رقم میزند، به طوری که برای آن شخص یونیک و مجزا از هر شخص دیگری است. وجود هر شخصی بینظیر و یونیک است و این به ما یک ماهیت و ذات وجودی منحصربهفرد میدهد. این یعنی این که تنها و تنها چیزی که مردم میتوانند ۱۰۰ درصد از آن مطمئن باشند، شعور و ارادهی خودشان است. از نظر سارتر، آگاهی فردی، پاسخی است برای معمای وجودی و اثبات این که مردم از اختیار برخوردارند.
ژان پل سارتر در Nier Automata در قالب یک روبات با کلاه سیاه بلند که در دهکدهی پاسکال زندگی میکند، حضور یافته است. او آنقدر در بازی برای بازیباز فلسفه میبافد و صفحه را پر میکند از انواع و اقسام عقاید خودمحورانه که قهرمانان بازی به وضوح و آشکارا عقایدش را تحقیر میکنند (و میگویند چرت و پرت میگویی). خط داستانی او حول محور رساندن نامههای عاشقانهی طرفداران سینهچاکش به او است. او در این مسیر کاملا خودشیفته و ازخودراضی و خودمحور شده است و حاضر نیست جهان خارج از ذهن خودش را تصدیق و تایید کند. در انتهای ماموریت، سارتر ناپدید میشود و همهچیز را در جستوجوی یک حقیقت مطلق ترک میکند. داستان او در بازی یک هجو مستقیم از یک فرد خودشیفته است و به نوعی هم اشاره به رفتار وحشتناک و بد سارتر در زندگی واقعی با زنان دارد.
- نقد استدلال خالص
– امانوئل کانت، نظریهپرداز آلمانی در اواخر قرن هجدهم بود که چندین اثر را خلق کرد که به نوعی پایه و اساس فلسفهی مدرن را شکل دادهاند. او نویسندهی بینظیری در حوزههای اخلاق، هنر، سیاست و تقاطع علم و فلسفه بود. مشهورترین اثر کانت، کتاب سال ۱۷۸۱ او به نام “نقد استدلال خالص” است. در این کتاب او استدلال میکند که این که ما چگونه اطلاعات را هضم و در مورد جهان قضاوت میکنیم، مولفهی اصلی تجربهی انسانی است. از نظر کانت، ذهن و خرد انسان، چیزی است که به دنیا و زندگی روزمره نظم و از آن مهمتر، معنا میبخشد. کانت همچنین معتقد بود که در ریشهی همه چیز، دنیا توسط خداوند خلق شده است و بدون توجه به تلاشهای ما برای تفسیر معنای کامل آن، دنیا مسیر خود را هم میرود. بازی Nier Automata، کانت را به عنوان پادشاه دوباره متولد شدهی جنگل به ما معرفی میکند. به منظور محافظت از مردم خود و اطمینان از پیشرفت آنها، پادشاه جنگل میمیرد تا دوباره بتواند به عنوان امانوئل متولد شود و به سلطنت خود ادامه دهد. در اواخر بازی میفهمیم که نقشهی پادشاه جنگل، ناموفق بوده است، چون با این که دوباره متولد شده است، ولی وی در کودکی گیر کرده است و بزرگ نمیشود! این برای بازگرداندن شکوه گذشتهاش و پادشاهی جنگل و مردمش کافی نیست، زیرا او کودکی بیش نیست و توانایی و درک بالا ندارد.
- مثل خدایان شو
سورن کر کگارد (Søren Kierkegaard) فیلسوف دانمارکی قرن نوزدهم بود که در موضوعاتی مثل دین سازمانیافته، اخلاق مسیحیت، شعر و روانشناسی پیشرو بود. نوشتههای کگارد به نوعی به عنوان مقدمهی اگزیستانسیالیسم شناخته میشود. او استدلال کرد که “فردیت انسان” به لطف قابلیت قضاوت و انتخاب بین درست و غلط، امری واقعی و بنایی محکم است. برای کگارد، مفهوم این که انسان، حیوان منطقی است بسیار خوشایندتر بود از نظریههای انتزاعی دیگر همدورههایش مثل نظریهی هرتا و هگل. کگارد کتابهای زیادی را هم در مورد دین مسیحیت نوشت و استدلال کرد که وجود خدا یک حقیقت ذهنی است که رد یا پذیرش قطعی آن، غیر ممکن است. ایمان به خدا، یکی از هزاران انتخابی است که باید توسط افراد منطقی و خودآگاه انتخاب شود. او همچنین منتقد شدید ساختارهای مذهبی مثل کلیسای ملی دانمارک بود و از آن به عنوان مسیحیت ارزان یاد میکرد که “لیست دقیق” قوانین و آموزهها را به پیروان میدهد ولی کاری در زمینهی روشنگری معنوی نمیکند.
این خیلی کنایهآمیز است که در Nier Automataا، سورن کر کگارد به عنوان نوعی رهبر فرقهی پاپمانند برای رباتهای تبعیدی معرفی میشود که لباسهایی مثل کاتولیکهایی که از واتیکان آمدهاند بر تن دارند. شبیه روستای پاسکال در جنگل، این رباتها هم به امید تشکیل گروهی جدید در اعماق منطقهی صنعتی، از شبکهی خود جدا شدهاند. اما وقتی که بازیباز میرسد، رباتها انگار دیوانه شدهاند و یا به یکدیگر حمله میکنند یا خودکشی میکنند، به این امید که دوباره متولد شوند یا تبدیل به خدا شوند! این انتقادی مستقیم و زیبا به تجسم کر کگارد از دین مسیحیت در دنیای واقعی است. دین به یک نهاد و موسسه تبدیل میشود که در طول زمان با بیشتر محافظهکار شدن، سعی میکند خود را توجیه کند و در نهایت هم به یک فرقه تبدیل میشود که در آن زندگی پیروانش اهمیتی ندارد. سورن کر کگارد در Nier Automata یک انسان منطقی نیست و دیگر دین عقلانی را زیر سوال نمیبرد، بلکه رئیس فرقهی انتحاری آخرالزمانی است.
مواردی که امروز در موردشان صحبت کردم تنها نصف قضیه است و باقی این داستان را در قسمت دوم مقاله به زودی با شما در میان خواهم گذاشت و در مورد انتهای بازی و نتیجهگیری آن که به معنای واقعی شاهکار است، با شما صحبت خواهم کرد. قسمت بعدی را هم از دست ندهید چون یوکو تارو از چیزهایی برای پایان بازی الهام گرفته است که حتی به ذهنتان هم نمیرسد، مثل کمپین تبلیغاتی کوکاکولا!
نظرات
سلام سعید جان خسته نباشی چه نقد کامل و متفاوتی ، همون قیافه و طراحی خاص ۲b کافی بود که بازی بگه من شاهکارم یه شاهکار خاص با درون مایه های فلسفی اما فکر نمیکردم انقدر منابع الهام گرفتنشون قوی باشه ممنون از اطلاعات مفیدی که ارائه دادی :rose:
.
.
بازی ها خیلی حرفا برا گفتن دارن :heart:
sسلام و درود خدمت دوست گلم محسن عزیز. سلامت باشی انشالله. یک دنیا سپاس محسن جان از لطف و محبت همیشگیت و نظر زیبایی که نوشتی. واقعا نگاهت به دنیای بازیها رو دوست دارم و وجود گیمرهایی مثل شما باعث بالارفتن سطح جامعه ی گیمرها و گیمفا میشه. خوشحالم که مقاله از نظرت مفید بوده. خیلی خیلی از این که وقت گذاشتی و مطالعه کردی ممنونم مجسن جان. مثل همیشه لذت بردم از خوندن نظرت.
مخلصم سعید جان شما لطف داری به من ، موفق باشی همیشه
سلامت باشی محسن عزیز و گل.
سلام خسته نباشی
به نظر شما دلیل جایزه نگرفتن نیراوتوماتا توی گیم اوارد ۲۰۱۷چی میتونست باشه ؟
ایا جامعه گیم درکش نکرد یا بخاطر برخی نقد هایی ک این بازی به برخی اصول کرده بود (چهارچوب شکنی ها)
یا اینکه زلدا و هل بلید بازی های بهتری بودن(بعید میدونم)؟
یکساعت بری تو اپن ورلد breath of the wild
kingdom اول ماریو ادیسه رو تموم کنی
و یه palace از پرسونا ۵ رو بری
به جوابت میرسی
البته گیم آواردز مفت نمی ارزه ولی خب…
چون زلدا بازی کامل تری بود
اینجا و نیر فقط به بحث داستان و فلسفه میشه گفت توجه شده
از گرافیک فنی فاجعه ی بازی که بگذریم ( یکی از دلایلی که از سری متنفرم )
میرسیم به جایی که بازی هیچ چیزی برای عرضه نداره
یعنی تنوع مراحل و طراحی دشمنان
وقتی این دو بخش مشکل داشته باشن کل بازی میره زیر سوال و گیم پلی اون بازی!
از اونطرف زلدا هم داستان محشری داره ( نه فلسفیه ، نه خیلی پیچیده ، داستان یه فداکاری سادست ، ولی زیبا!)
هم تنوع مراحلش بیشتره
هم لول دیزاین خفن تری داره
و هم اینکه تنوع دشمناش بیشتره ، هر کدوم از پونزده بیست نوع دشمن بازی یه قابلیت خیلی خاص یا یه نقطه ضعف خاص دارن ، مثلا یه نوع دشمن بازی سلاحی که رو زمینه رو برمیداره میخوره نوش میکنه! ( اون بدلی دمیج هم بخاطر اینه فکر کنم )
اصلا گیریم هیچ کدوم رو هم نداشت
بازی یه انقلابه تو سبک اکشن ادونچر
قابل توضیح دادن نیست
کافیه خودش یا کلون هاش رو بازی کنید و با اپن وورلد ها و ادونچر های اسمی دیگه مقایسه کنید و به خفن بودنش پی ببرید!
یه فاکتور دیگه رو هم در نظر نگرفتی
حضور شاهکاری به اسم Mario odyssey که حتی اگر زلدا هم نبود ، بازم جایزه ها دست نینتندو بود با ماریو
عقلی نکرد کلا نینتندو باید اینو ۲۰۱۸ عرضه میکرد:-D
پسر گل این بازی برنده ۸تا جوایز شده اطلاعاتت کمه بیا از خودم بپرس میگم هر بازی برنده چند جوایز شده 🙂
Hellblade: Senua’s Sacrifice
برنده ۱۶ تا جوایز شد 🙂
the legend of zelda breath of the wild برنده ۵ تا جوایز شده از لحاض فروش هم
The Legend of Zelda: Breath of the Wild
۲۴ million
nier automata
۶ million
Hellblade: Senua’s Sacrifice
million 1
این فروشا دقیقو بروزه داداش موفق باشی
درست می فرمایید ولی باز هم هرگز و هرگز اتوماتا در حد لیاقتش نحسین نشد چون حقش بیشتر از این حرفا بود.
واقعا من نمی فهمم که در حضور اتوماتا چرا پابجی باید کاندید میشد پابجی اون موقع فقط به صورت ارلی اکسس منتشر شده بود و اصلا نباید نامزد میشد
واقعا باعث ننگه که اتوماتا کاندید نشه و پابجی بشه!!!
اقای بابایی شاید باورت نشه ولی از همه قسمتای god of war بجز ۴ بیشتر فروش کرده nier automata از همه قسمتای devil may cry هم بیشتر فروش کرده 🙂 ولی اره قبول دارم چون گیمر جماعت بیشتر به گیمپلی اهمیت میدن تا داستان براهمین بیه این شاهکار درحدی که لیاقتشه تحسینش نکردن
ببینید کال او دیوتی ها حتی بدترین نسخه هاشون هم همیشه در صدر فروش هستن همیشه. این دلیل بر این نیست که از نظر جهانی تحسین میشن. موضوع اینه که نایر اتوماتا حتی کاندید بازی سال نشد در سالی که از روی قحطی پابجی رو کاندید کردن!!
god of war 2005
۴٫۶ million
god of war 2
۴٫۲۴ million
god of war 3
۵٫۲ million
nier automata
۶ million
بله منم موافقم
حقش خیلی بیشتر بود
سلام خدمت شما. سلامت باشید انشالله.
عرض کنم خدمتتون که این بازی در مجموع جوایزی گرفت ولی اصلا و ابدا اون طور که شایسته اش هست شناخته نشد. دلیلش هم اینه که اصلا هر مخاطبی نمیتونه این بازی رو هضم کنه و درک کنه کاملا چون نیاز به اطلاعات جانبی زیادی داره. همونطور که فرمئدید دلیل اصلی به نظر من درک نکردن جامعه ی گیم بود. زلدا و هل بلید برای همه هستن ولی این بازی رو باید لااقل ۳ بار تموم کنی تا فقط و فقط داستن عادیش رو بفهمی. هر کسی نمیکنه این کارو. خود من وقتی مدتی قبل نایر ریمسترد رو ۵ بار تموم کردم و پلات کردم و تازه داستان و عمقش رو فهمیدم، باعث شد تا برم سراغ اتوماتا و در مورد این بازی اطلاعات کسب کنم و بفهمم ای داد بیداد من حتی سطح این بازی رو هم خراش ندادم چه برسه به عمقش برسم! برای همین هم این مقاله رو نوشتم تا گیمرها بدونن که با چه الماسی طرف هستن. در اینترنت یک تیتر عالی در مورد این بازی دیدم که واقعا بهترین جمله بود در موردش: “شاهکاری که احتمالا هرگز بازی نخواهید کرد!”
این بازی یک بازی شاهکار بی نقص بوود هم داستان هم گیمپلی هم کاراکتر هم موزیک کلا یه شاهکار خالص بوود ولی بحرحال فک نکنم دنباله ای داشته باشه خدا کنه خبری از دنباله این شاهکار بیاد ممنون سعید آقابابایی
سلام و درود خدمت شما. خیلی ممنون از نظر زیباتون. باعث افتخار منه که رضایت داشتید از مقاله. دقیقا با شما موافق هستم که این بازی یک شاهکار بی نقصه. منم امیدوارم که دنباله داشته باشه.
جناب آقابابایی این مطلب قطعا البته به نسخه هاreplicant و gestalt مربوط میشه نه automata ولی درمورد emil در مقاله بعدی خوبه اشاره کنید(emil در کتاب ها فلسفی پسر کوری معرفی شده که فک کنم به خاطر کتاب بیناییش بدست میاره اگه اشتباه نکنم)اگه به گذشته نسخه ها پیشین نگاه کنم از این نکات پیدا میشه
درود مجدد. بله خود بازی اول هم دنیایی حرف داره و اتفاقا اون نسخه رو من بیشتر هم میشناسم چون اخیرا چند بار تمومش کردم و پلاتش کردم و داستان کاملش رو فهمیدم. انشالله یک مقاله هم برای اون نسخه و داستان امیل و … می نویسم.
من قبلا هم به یکی از دوستان در این سایت پیشنهاد دادم،پرسیده بودن اول رپلیکنت برن یا اتوماتا،گفتم اگه واقعا میخوای عمق داستان بفهمی از رپلیکنت شروع کن،با اینکه داستان این سری بازی در ظاهر بی ارتباط اند اما درجاها خاصی ارتباطشون قابل مشاهده است(به شخصه به اندازه که در انتها نسخه اول نیر احساسی شدم،سر هیچ کدوم بقیه عناوین این سری نشدم)،همونطور که گفتم به هیچ وجه هیچ کدوم باقی عناوین یوکو تارو در بحث فلسفه در حد این عنوان نیست ولی همونطور که خودتون گفتید در نسخه اول هم بسیار نکات ظریف و فلسفی هست و البته هم در عنوان دیگه این کارگردان یعنی Drakengard 3 که پیش درآمده(به قول خود کارگردان که بهش میگه philosophies of violence اگه سرچ کنید)
درود مجدد Intoner One. بله کاملا درست می فرمایید. اتفاقا دریکن گارد ۳ رو هم تموم کردم و کاملا اشنا هستم با این سری. بازی های یوکو تارو رو باید حتما بازی کرد.
در شاهکار بودن نیر شکی نیست ولی مقایسه فلسفش با بایوشاک به نظرم از اساس اشتباست جناب بابایی
با توجه به چیزایی که توی مقاله گفته شد بعدی که تو نیر دربارش بحث میشه با بعد کلی بایوشاک متفاوته داخل نیر ما با فلسفه های دنیای هستی همراهیم اما بایوشاک به فلسفه ارتباط انسان ها . بعد و نگرش انسان ها و واقعیت های روابط و طرز تفکر بشریت میپردازه
به هرحال ممنون بابت مقاله واقعا مفید بود :rose:
درود بر شما. خیلی متشکرم از محبتتون که لطف کردید و مطالعه فرمودید و نظر گذاشتید.
نه من فلسفه شون رو مقایسه نکردم، بلکه نوشتم از نظر گستردگی پرداختن به فلسفه های مختلف تاریخ بشر، اتوماتا واقعا گسترده تره و دست روی موارد خیلی بیشتری گذاشته. بایوشاک هرگز در دنیای گیم رقیبی نداره و تا همیشه برای من یکی از دو بازی برتر کل زندگیمه.
بنده بد متوجه شدم … ببخشید درست میفرمایین یه سوال پیش اومده برام نسخه رپلیکانت هم همینطوری جذابه یا ن ؟
درود مجدد. خواهش میکنم اختیار دارید.
بله دققا همینطوره. البته اصلا گستردگی اتوماتا رو نداره ولی واقعا باز هم مشابهی نداره در دنیای گیم. بازی رو باید ۴-۵ بار تموم کنید تا کاملا داستان و مفهومش رو درک کنید. من اخیرا پلات کردم نسخه ی رپلیکنت ریمسترد رو و اصلا عمق اون بازی بود که باعث شد به این فکر بیافتم که پس من هیچی از اتوماتا هم نمیدونم هنوز. باعث شد برم در موردش کلی تحقیق کنم.
از اون مقاله هایی که سالی یک بار تو گیمفا میخونی. زنده باد
سلام و درود خدمت شما. باعث افتخار منه که مقاله از نظر مفید بوده. خیلی متشکرم از لطف و حمایت و محبتتون. انشالله از قسمت بعدی هم راضی باشید.
سعید جان فقط میتونم بگم دمت گرم که بالاخره انتظاراتم رو در مورد این بازی برآورده کردی، اونم با نوشتن همچین مقالهی عمیق و متفاوتی. :rose:
البته تا الآن چند مقاله ی زیبا در مورد این بازی نوشتی :yes: ولی حتما وقتی خودت احساس کردی که نیاز به همچین مقالهی مفهومی و پر جزئیاتی بوده که نوشتی، پس انتظار من هم درست بوده…
مقالات قبلیت در مورد این بازی بیشتر احساسی بود و در مورد یک دنیا احساس که در تار و پود این اثر ریشه دوونده. :heart: ولی این مقاله هم واقعا لازم بود چون پشت هر شخصیت و هر مکان و هر لحظه از این اثر کلی مفهوم خوابیده که میشه راجع بهشون گفت و نوشت.
هر لحظه ی این بازی مثل اون اجرای خاص نمایش رومئو و ژولیت توسط ربات ها!!! دارای پیام و تلنگری به انسان هاست.
عرض سلام و ادب خدمت دوست گلم نوید عزیز. مثل همیشه دیدن نظرت باعث خوشحالی و افتخار منه و حسابی لذت بردم از خوندن نظرت. خیلی خوشحالم که این بازی رو کاملا باهاش اشنایی و میشناسی ارزش و منزلتش رو. واقعا داشتن مخاطبی مثل شما باعث بالارفتن سطح کار ما میشه و وقتی میدونم شخصی مثل شما وقت ارزشمندش رو میذاره برای مطالعه، سعی میکنم مطلب بهتری بنویسم هر بار. واقعا افتخار میکنم دوست و مخاطبی مثل شما دارم نوید جان. واقعا همونطور که فرمودی : “هر لحظه ی این بازی دارای پیام و تلنگری به انسان هاست.”
یک دنیا سپاس
عرض سلام و ادب خدمت شما. تشکر از شما که وقت عزیزتون رو گذاشتید و مطالعه فرمودید. خوشحالم رضایت داشتید از مقاله. بسیار نظر زیبایی نوشتید و از خوندنش لذت بردم. بدون شک این بازی یکی از عمیق ترین و فلسفی ترین عناوین تاریخ گیمه.
مشکلی که هست اینه که این همه فلسفه بافته شده در داستان، به گیمر توضیح داده نمیشه و جدای از اون چندان در داستان اصلی ماجرا پیچیده نشده، برخلاف اون فلسفه تو بیوشوک محور اصلی داستان بود نه فقط یه نقل قول یا یه اشاره، اینجور ایستر اگ ها خیلی جاها هست، نکته بیوشوک این بود که محوریت ماجرا رو به فلسفه داده بود
بَه بَه! یه مقاله از آقا سعید اونم راجب به بازی مورد علاقه من؟! امروز عیده!
عرض ادب و احترام خدمت شما. خیلی ممنون از لطف و محبتتون. امیدوارم که از مطالعه ی مقاله رضایت داشته باشید. این که نایر اتوماتا یکی از بازی های مورد علاقه ی کسی باشه بیانگر خیلی حرف ها در مورد اون شخصه. تشکر از شما.
@سعید آقابابایی
بله واقعا مقاله فوق العاده ای بود و حتی از اونی هم که اولش انتظار داشتم خیلی بهتر بود. باز هم ممنون.
سلام مجدد خدمت شما. بسیار خوشحالم که ارزش وقتتون رو داشت و باعث افتخارمه اگر موارد جدیدی رو باعث شده در مورد این شاهکار متوجه بشید. انشالل قسمت دوم یکشنبه عصر منتشر میشه و امیوارماز اون هم راضی باشید چون کاملا نتیجه گیری میکنه در مورد حتی پایان بندی بازی.
پ.ن الان خوندن مقاله رو تموم کردم. با اینکه من خیلی زیاد راجب به داستانِ نیِر اوتوماتا و مفاهیمش تحقیق کرده بودم ولی تقریبا همهی چیزایی که توی این مقاله خوندم برام جدید بود! یا بهتره بگم این مقاله یه زاویه دید کاملا جدید به خیلی از مفاهیم داخل بازی بهم داد و واقعا الان خیلی بهتر میشه خیلی از چیزهای داخل بازی و فلسفهای که پشتشون بوده رو درک کرد. واسه من به عنوان یه هوادارِ نیِر همچین مقاله هایی واقعا ارزشمنده. واقعا ممنون بابت این مقاله. بیصبرانه منتظر قسمت دوم هستم!
و بازم یه مقاله جدید و توپ دیگه از استاد سعید اقابابایی
خسته نباشید به شما عرض میکنم استاد بزرگوار
خیلی از مقاله لذت بردم
طوری لذت بردم که یبار خوندنش هم کافی نیس
بسی برام جذاب بود
nier automata یکی از بازی های شاهکار این نسل بود
و خیلی لذت بردم
بنده معمولا از عناوین ژاپنی زیاد خوشم نمیاد
اما nier automata کاری باهام کرد که به خودم بگم: عجب اشتباهی کردم که تا الان این گیم رو تجربه نکردم.
همین هفته پیش برای بار چهارم بازی رو تموم کردم
و اصلا حتی برا یه ذره هم ازش خسته نشدم
و بازم از استاد اقابابایی بابت این مقاله تشکر میکنم
سلام و درود خدمت شما. یک دنیا سپاس از این همه بزرگولاری و محبت شما. واقعا باعث افتخار منه که اینطور می فرمایید. خیلی خوشحالم که از مقاله رضایت داشتید و ارزش وقت عزیزتون روداشته. واقعا عالیه که میبینم گیمرهای کشورم ارزش و قدر این بازی رو میدونن. افتخار میکنم که مخاطبی مثل شما دارم. از لطف و حمایتتون خیلی ممنونم.
به نظرم بازی هایی مثل بایوشاک لست اف اس و… شاهکار نیستن شاهکار به این معنیه که در این بازی هیچ گونه مشکلی نیست یا کمترین مشکلات در اون وجود دارد به این گونه بازی ها میگن شاهکار ولی به بازی هایی مثل بایوشاک لست اف اس و… دیگه نمیشه گفت شاهکار باید گفت هنر این بازی ها از صرفا یک بازی بودن خارج شدن و چیزایی رو در داخل خودشون نشون میدن که در هیچ جای دیگه ای نظریشون پیدا نمیشه برای همین من میگم این بازی ها هنر هستن نه شاهکار به شخصه فکر میکنم بازی Nier هم شاهکار نیست بلکه باید هنر خطاب کردنش مقاله فوق العاده بود سعید اقا واقعا دستتون درد نکنه و خسته نباشید
بایوشاک = شاهکار هنری D:
فکرشو میکنم اینم میشه گفت D:
سلام و عرض ادب خدمت شما. سلامت باشید انشالله. خیلی ممنون که محبت کردید مطالعه فرمودید. خیلی خوشحالم که رضایت داشتید از مقاله. دقیقا این بازی ها هنر ناب هستن و همونطور که مهدی جان هم اشاره کردن درواقع شاهکار هنری هستن.
بی نظیییییر بود آقای بابایی خواهشا قسمت دوم این مقاله رو هم سریعا کار کنید .
سلام و درود خدمت شما. باعث افتخارمه که وقت ارزشمنتون رو گذاشتید و مطالعه فرمودید. خوشحالم که راضی بودید از کیفیت مقاله. به روی چشم حتما قسمت دوم هم یکشنبه عصر منتشر میشه ساعت ۵.
ممنون آقای آقابابایی بابت این مقاله خوب واقعا این بازی یکی از خاص ترین و عجیب ترین بازی های عمرم بود داستان بازی فوقالعاده بود
درود بر شما مسعود جان. خیلی ممنونم که مطالعه فرمودید. امیدوارم ارزش وقتتون رو داشته باشه. واقعا همونطور که فرمودید یکی از “خاص ترین و عجیب ترین” تجربه های کل دوران گیمر بودن یک شخصه. دلیلش هم سازنده ی بازی یعنی یوکو تارو هست که در قسمت دوم در مورد خودش و پایان بندی بازی صحبت میکنم.
عرض درود و خسته نباشید خدمت شما آقا سعید محترم و پرکار.
متاسفانه نظر بنده با مقاله همسو نیست و گمان میبرم دقیق کار نشده باشه و بیشتر جنبهی تبلیغاتی پیدا کرده باشه. البته بنده عنوان رو تجربه نکردم و صلاحیت ارزیابی دقیق رو، به هیج وجه من الوجوه، ندارم و شاید این عدم دقت محصول خود بازی باشه. به هر حال این نظر رو بدین جهت وارد میدونم که اینکه یک اثر صرفا از اسامی فلاسفه و یا اشاراتی در سطح ظاهری و پیشینهی مختصر شخصیت استفاده کنه دلالتی بر عمیق و فلسفی بودن اون عنوان نخواهد بود و خیلی اوقات این اتفاق برعکس اعمال میشه و تنها جنبهی کالایی سازی فلسفه و مصادرهی اون به مصرف رو دارن و عموما منجر به تولید یک کارکتر بازاریابی به ظاهر متفکر اما توخالی و بدون عمق رو دارند که سودای روشنگری توی سرشه و قصد داره یک چهرهی موجه از منظر هنر فاخر رو ارائه کنه و به فروش برسونه.(البته باز هم باید اشاره کنم که بنده این بازی رو امتحان نکردم و این حرف رو صرفا از سر تجربهی زیستهای که نسبت به پدیدار رایج این صنعت دوستداشتنی و هر یک از صنایع پولساز دیگه مثل سینما(به مثابه هالیوود)، موسیقی و … دارم عرض میکنم. در آخر مجددا از زحمات فراوان شما در راستای تولید محتوا مفید و به روز (به خصوص در زمینهی فوق)، صمیمانه قدردانم.
با سلام،بنظر من شما منظور این مقاله اشتباه درک کردید،اشاره این مقاله به مفاهیم فلسفی پنهان و غیر مستقیم این عنوان بوده،این عنوان به همراه ۲ عنوان اصلی دیگه ساخته کارگردان آقا یوکو تارو بعضا به صورت مستقیم هم به بیان مباحث عمیقی پرداختن منتها همونطور که نظر منه،منظور این مقاله بیشتر به گفتن چیزهایی بوده که در ظاهر هرکس نمیفهمه،اگه عناوین این سری بازی بعدا تجربه کنید به منظور من شاید برسید
ممنون رفیق حتما در اسینده تجربه خواهم کرد.
سلام و درود خدمت شما پارسا جان. یک دنیا ممنونم که لطف کردید و مطالعه فرمودید مقاله رو و این بسیار برام ارزشمنده که وقت عزیزتون رو گذاشتید برای خوندن مقاله. عرض کنم خدمتتون که ببینید این مقاله دقیقا نصفه اس. یعنی اصلا نتیجه گیری ای در مورد حضور این فلسفه ها در بای هنوز نکردیم و قط گفتیم که اینها در بازی حضور دارن. در قسمت بعدی در مودر کلیت بازی و پایان بندی و نتیجه گیریش از تمام اینا کاملا توضیح میدم. من اصلا نمیگم که هر بازی بیاد ۴ تا فیلسوف بذاره توی داستانش بازی خفنیه!!! خیلی بازی ها این کارو کردن و میکنن ولی هیچ کدوم اتوماتا نیستن. چرا؟ چون نتیجه گیری خاصی نمیکنن. اگر قسمت بعدی رو هم مطالعه بفرمایید و نظر کلیتون رو بگید خیلی خوشحال میشم.
درود مجدد، ممنون از پاسخ
حتما حتما هم بخش دوم رو میخونم، هم نظر میدم، هم سعی میکنم در اینده خود بازی رو هم تجربه کنم که هیچی تجربه شخصی نمیشه.
پس وعدهی ما؛ بخش دوم.
ماشاالله به آقابابایی شاهکار بود مقاله …
سلام و عرض احترام خدمت شما. این نشانه ی بزرگواری و محبت شماست. خیلی ممنون از این لطف و حمایتتون. باعث افتخار ممه که برای مخاطبینی مثل شما می نویسم.
خوش به حال اونایی که این بازی رو تاحالا تجربه نکردن و میخوان برای بار اول تجربه کنن. حاضرم هر کار بکنم که داستان این بازی رو فراموش کنم تا بتونم دوباره تجربش کنم
جناب بابایی قلم زیبایی دارید و مقاله زیبایی بود اما انتظار دارم لینک اون ویدیوی ۴۵:۰۸ که در یوتیوب دیدید و ترجمه کردید رو هم به عنوان منبع بگذارید یا حداقل اسم صاحب اثر را درج کنید( میدونم در مقاله اشاره کردید که در یوتیوب دیدید) چون مقاله شما دقیقا کپی پیست کار ایشون هست و زحمت زیادی بابتش کشیده شده و حتی خیلی از قسمت های مقاله مثل قضیه کوکاکولا و پاکستان چیزی نبوده که به سادگی از گیم برداشت بشود و تماما برداشت های شخصی و نتیجه زحمات اون دوست عزیزمون هست.
اسم بازی هم “نیر” تلفظ میشه
درود بر شما. خیلی متشکرم از نظرتون و این که لطف کردید مقاله رو مطالعه فرمودید. بنده اصلا قبل از نوشتن این مطلب اطلاعاتی در این حد از بازی نایر اتوماتا نداشتم (برعکس بازی نخست) و حتی وقتی بازی رو نقد کردم و یک بار هم تموم کرده بودم این قدر در موردش نمی دونستم. از تماشای چندین ویدیو در یوتیوب (که در ابتدای مقاله هم ذکر شد) و تحقیق در مورد این بازی بود که این اطلاعات رو کسب کردم تا در موردش مقاله بنویسم و گیمرها رو هم آگاه کنم. هر چیزی نیاز به تحقیق داره مخصوصا وقتی که بخوای در مورد مطالبی به این عمق یک مقاله ی خوب بنویسی. هر چیزی که می نویسیم و هر موضوعی که به ذهن نویسنده میاد الهام گرفته از اطلاعاتی هست که کسب کرده. و به رشته ی تحریر در میاره.
:yes: :yes: :yes: :heart:
سلام و عرض ادب خدمت شما. خیلی ممنونم از لطف و محبتتون و این که مطالعه فرمودید.
هیچوقت فضاسازی و اتمسفر سنگین تر از این بازی تو کل زندگیم ندیدم و موسیقی بازی با فضای بازی یک هماهنگی عجیبی داشت و باعث می شد کل فضای دپرس رو حس کنیم و یکی از محدود البوم های موسیقی گیم هست که مدام دلم میخواد بهش گوش کنم. لحظه ی ورودم به amusement park و forest kingdom رو هیچوقت فراموش نمی کنم و البته fourth wall break های متعدد بازی. و مخصوصا موسیقی بی نظیر birth of a wish.
به معنای واقعی کلمه یک شاهکار به تمام معنا هست این بازی و یکی از بهترین JRPG های عمرم.
همیشه از خوندم مقاله در مورد این بازی لذت می برم و همچنین از نوشته های شما اقای اقابابایی. واقعا دستتون درد نکنه که باز هم در مورد این بازی نوشتید.
سلام خدمت سعید آقا بابایی عزیز.
یه نکته کوچک هست که دوست داشتم بگم. این درسته که خیلی از سلول های بدن در طول زندکی میمیرن و جایگزین میشن ولی یکسری از سلول ها تا آخر عمر هستن مثل سلول های ماهیچه ی قلب و یا سلول های نورون مغز و …
در کل اون پای شکسته رو همیشه داریم
با عرض خسته نباشید خدمت نویسنده گرامی،تشکر از مقاله پر و پیمانی که ارائه دادید.فقط کاش در مقاله کمی عمیق تر به مفهوم اصلی بازی یعنی مرگ خ.دایان و آزادی که اون اندروید ها بعداز این واقعه به اون محکوم شدند تا با استفاده از اعمال خود شروع به شکل دادن ماهیت خود و جهان پیرامون خودشون کنند میپرداختید.همچنین در بخش کی یگارد هم میشد که از جمله مشهور او یعنی حقیقت یک امر سوبژکتیو هست برای توصیف یکی از پایه های دیگه داستان یعنی ماهیت حقیقت یک امر و پرداختن به اون از دیدگاه ها و افراد متفاوت هم اشاره میکردید،با همه احوالات از دیدن مقاله هایی به این سبک اون هم درباره آثاری که به معنی واقعی کلمه هنر بودن مدیوم گیم رو اثبات میکنند به شدت خوشحالم و برای شما نویسنده عزیز آرزوی بهروزی و موفقیت دارم.
فقط یک نکته هست که باید بگم اون هم این هست که سری شاهکار بایوشاک صرفا یک اثر فلسفی نیست،فلسفه فقط یک قسمت از این اثر هنریه،این سری نه تنها در فلسفه بلکه در جامعه شناسی،تاریخ،سیاست،اقتصاد و حتی در نسخه آخر یعنی Bioshock infinite راجب فیزیک کوانتومی،نقش دین و مذهب و تئوکراسی،انقلاب و چندین و چند مورد دیگه حرفهای بسیاری برای گفتن داره که تمامی این موارد با نبوغ کم نظیر کن لوین افسانه ای در یک پکیج کامل تحت لوای بایوشاک به مخاطب ارائه شده.شاهکاری برای همه زمانها
برای تجربه بازی نیاز به سطح بالا زبان هست ؟