نقد و بررسی فیلم The Platform 2| سوار بر پلتفرم آزادی
فیلم «The Platform 2» ساخته گالدر گازتلو–اوروتیا کارگردان اسپانیایی و دنبالهای بر فیلم «The Platform» است که بر خلاف قسمت اول نتوانست نظر مردم و منتقدین را به خود جلب کند. اما آیا این حجم از انتقادات نسبت به این فیلم منطقی است؟ در نقد این اثر سینمایی به این موضوع میپردازیم.
دنبالهسازی در سینما کار پرریسکی است. مخصوصا اگر فیلم اول توانسته باشد سر و صدا بهپا کند و طرفداران زیادی را جذب خودش کند. سال ۲۰۱۹ با ساخت فیلم «پلتفرم»، سینمای اسپانیا توانست نظر مردم و منتقدین را نسبت به خودش جلب کند و حالا با گذشت ۵ سال از قسمت اول، دنبالهای برای این فیلم ساخته شد که نمرات پایین آن در سایتهای معتبر سینمایی بیانگر مسئلهای است که بهشدت میتواند حائز اهمیت باشد. ما در نقد این فیلم قصد مقایسه این دو اثر با یکدیگر را نداریم اما مواردی را عنوان میکنیم که مشخص کند «پلتفرم ۲» لایق این حجم از انتقادات است یا خیر؟
اولین اصل در ساختن یک فیلم سینمایی، بلد بودن تکنیک است. در واقع تکنیک را میتوان الفبای سینما نامید. کارگردان مادامی که این الفبا را بلد نباشد نمیتواند فرم هنری اثرش را شکل دهد. شخصیتپردازی و روایت داستان شاید بتواند فیلم را سرپا نگه دارد اما اگر با تکنیک درست همراه نباشد، حس مخاطب درگیر نشده و هنری خلق نمیشود. یکی از بزرگترین معضلات «پلتفرم ۲» فقدان تکنیک کارگردانی است. فیلم با اسلوموشن شروع میشود. اسلوموشنی که از زاویه دید هیچکدام از کاراکترها نبوده و مشخص نیست چرا دوربین کارگردان باید در شروع داستان که هنوز احساسات مخاطب درگیر نشده است صحنهای را طولانیتر از زمان عادی به تصویر بکشد. البته در موارد معدودی هم اسلوموشنها درست کار میکنند. مثلا در سکانسهایی که سرهای از تن جدا شده کشته شدگان از بالای حفره به پایین پرتاب میشوند، نیاز است که مخاطب همراه با کاراکتر این صحنهها را در دور آهسته ببیند زیرا در دور عادی تشخیص این سرها میسر نیست اما در اکثر موارد پلانهای اسلوموشن این فیلم هیچ کمکی به برانگیختگی احساسات مخاطب نمیکند.
مسئله دوم کلوزآپهایی (نمای نزدیک) است که کارگردان گاه و بیگاه از کاراکترها (علیالخصوص پرمپوآن با بازی میلنا اسمیت) به تصویر میکشد. این کلوزآپها از همان ابتدای فیلم که هنوز نسبت و رابطه حسی بین مخاطب و کاراکترها برقرار نشده است شروع میشود و تا پایان اثر ادامه دارد. این فاصله نزدیک بیموقع بین مخاطب و کاراکتر اصلی نهتنها سمپاتی ایجاد نمیکند، بلکه تکرار بیش از حد آن موجب میشود که کلوزآپهای بهموقع نیز نتواند ارتباط حسی بین مخاطب و کاراکتر برقرار کند.
از بحث تکنیک که گذر کنیم به موضوع شخصیتپردازی کاراکترها میرسیم. اگرچه پرداخت شخصیتی اکثر کاراکترهای داستان بهشدت ضعیف است اما این امر در خصوص کاراکتر اصلی «پرمپوآن» متفاوت است. شخصیتپردازی او از شروع فیلم آغاز میشود و بهخوبی تا انتها ادامه پیدا میکند. اولین مواجهه مخاطب با اکثر کاراکترهای فیلم در مصاحبه قبل از ورود به حفره اتفاق میافتد و بیننده از طریق دیالوگهای آنها با فرد مصاحبه کننده اطلاعاتی به دست میآورد که ابدا تاثیری در روند شخصیتپردازی آنها ندارد. اما در خصوص «پرمپوآن» ابتدا فداکاری او به تصویر کشیده میشود. او حاضر است غذای خود را با هماتاقیاش (زامیاتین با بازی هویک کوچکریان) که بدون غذا مانده است، قسمت کند و بعد از این سکانس است که ما او را در مکان مصاحبه مشاهده میکنیم. در واقع شخصیتپردازی با تصویر اتفاق میافتد، نه دیالوگ. تقسیم غذا علاوه بر فداکاری، کنشمندی «پرمپوآن» را نیز نشان میدهد. او با انجام این کار مانع از قانونشکنی «زامیاتین» و تعرض به غذای دیگران میشود. این کنشمندی متوقف نمیشود و در سکانس بعدی و در کمک به یکی از برگزیدگان هنگام دستگیری فرد متخلف نیز ادامه پیدا میکند. المانهای اخلاقی و رفتاری «پرمپوآن» بهخوبی در کنار یکدیگر چیده میشود و پازل شخصیتی او را تکمیل میکند. انسانها و انسانیت مسئله او هستند. «پرمپوآن» در انجام کارهای شخصی به «زامیاتین» کمک میکند، مانع از سوزاندن دست او میشود و با دروغی که از شماره طبقه ماه گذشته خود میگوید اجازه تعرض به هماتاقیاش را نمیدهد. فرصت دارد فرد متخلفی که با او درگیر میشود را بکشد و چندین بار تا انجام این کار پیش میرود اما سرانجام از جان او میگذرد. فداکاری او نسبت به دیگران در کل زمان فیلم مشخص است. او حتی زمانی که نقشه فرار به سرش میزند به فکر پسری است که سندروم دان دارد و میخواهد او را نیز به همراه خودش از حفره نجات دهد. هرچند تکنیک بد کارگردان و نوع روایت داستان مانع از همذاتپنداری کامل مخاطب با کاراکتر «پرمپوآن» میشود اما نمیتوان از شخصیتپردازی عالی این کاراکتر بیتوجه گذر کرد.
روند شخصیتپردازی «زامیاتین» نیز در ابتدا خوب است اما با پیشروی داستان ضعیف میشود. ترسو بودن او کاملا برای مخاطب باورپذیر است. فردی که به غذای او تعرض کرده است را از دور تهدید میکند اما زمانی که این شخص وارد اتاق او میشود و «پرمپوآن» و شخص برگزیده با او مبارزه میکنند، «زامیاتین» خود را کنار میکشد و بعد از دستگیری او مجددا شروع به تهدید میکند. جرات آتش زدن خانه را نداشته و مشخص میشود که در بیان آن بزرگنمایی کرده است. کارگردان در ساختن یک کاراکتر ترسو کاملا موفق است. مشکل شخصیتپردازی «زامیاتین» از زمان صحبتهای او در خصوص علم ریاضیات و عدد موهومی آغاز میشود. کارگردان بهصورت تیپیکال هم نمیتواند یک فرد ریاضیدان بسازد بنابراین تمامی صحبتهای او در این خصوص بیتاثیر است. روند شخصیتپردازیش ناقص میماند و حرفهای او در هنگام خودکشی نیز بزرگتر از دهانش شده، سانتیمانتال میشود و چیزی جز چند شعار دست مخاطب را نمیگیرد.
مشکل شعاری بودن دیالوگها از معضلات عمده این فیلم است. کاراکترهایی که کوچکترین شخصیتپردازیای نشدهاند صحبتهایی در خصوص «ارباب» یا «مسیح» میکنند که فیلم را شعار زده کرده و از مسیر خود خارج میکند. زمانی که کاراکترها جملاتی کوچک اما در دل داستان بیان میکنند بهشدت تاثیرپذیر است، مانند دیالوگ «زامیاتین» که خطاب به «پرمپوآن» میگوید: «ما در طبقه ۲۴ یاد گرفتیم به قانون احترام بگذاریم، اما حالا در طبقه پایینتری هستیم» و یا جمله «پرمپوآن» که میگوید: «افرادی که در طبقات بالایی هستند وظیفه بیشتری در حفظ قانون دارند». اما مشکل جایی است که جملات بزرگتر از دهان کاراکترها و سطح فیلم میشود و در بطن داستان قرار نمیگیرد.
موضوع بعدی که قصد پرداختن به آن را داریم انسانیت کاراکتر اصلی و تاثیر آن بر داستان فیلم است. فداکاری و انسانیت «پرمپوآن» بر شخصیت «زامیاتین» تاثیر میگذارد. او که این رفتارهای هماتاقیاش را میبیند از خودخواهی دست برمیدارد و انسانیت در او نیز بیدار میشود. به «پرمپوآن» در آویزان کردن لباسهای شسته شده کمک میکند. فردی که بهشدت شکمپرست بود، غذای خود را با هماتاقیاش قسمت میکند و مهمتر از همه در دفاع از جان او خودکشی میکند. خودکشی «زامیاتین» بهشدت کنشمند است. شخصی که حاضر است بهخاطر گرسنگی خانهاش را به آتش بکشد حالا برای دفاع از جان یک انسان دیگر از جان خود میگذرد.
ایدئولوژی احترام به قانون که بحث اصلی نیمه ابتدایی فیلم است در ظاهر آثار مثبتی دارد. بسیاری از افراد داخل حفره (انسانها) آموختهاند که به غذای (حق) دیگران تعرض نکنند و این قانونمندی موجب شده است که غذا تا طبقات پایین حفره نیز برسد. مشکل زمانی آغاز میشود که قانون در برابر انسانیت قرار میگیرد. آیا میتوان برای کمک به جامعه درون حفره قانونشکنی کرد و بهجای قانون ۴ نفر، ۶ نفر به مبارزه با فرد متخلف اعزام شوند؟ مجریان قانون حفره این مسئله را برنمیتابند و نتیجه این انسانیت را از بین رفتن قانون و ایجاد هرج و مرج میبینند (در حالی که خود قانونشکنی میکنند و به بعضی افراد نوید نوشیدنی بیشتری را میدهند که خلاف قانون حفره است). بنابراین موضوع نیمه دوم فیلم مبارزه با قانون است که نتیجه آن در یک کلمه خلاصه میشود؛ آزادی
قهرمان داستان سوار بر پلتفرم آزادی میشود تا انسانهای آزادهای را پیدا کند و به جنگ مجریان قانون برود. او آزادی را برای افرادی میخواهد که در هنگام مواجهه با جنازه سوخته هماتاقیاش به جشن و شادی پرداختند و کوچکترین نشانههایی از انسانیت در وجود آنها بروز نکرد. آیا همچین انسانهایی لیاقت تلاش و از خود گذشتگی قهرمان داستان را دارند؟ جواب کارگردان مثبت است و چقدر خوب که فیلمساز ما از انسان با تمامی بدیهایش ناامید نشده است. اما درک و هدف افرادی که قهرمان داستان «پلتفرم ۲» را در رسیدن به آزادی همراهی میکنند در چه حدی است؟ تریماگاسی (با بازی زوریون ایگایلور) که در قسمت اول فیلم هم حضور داشت، اولین فردی است که سوار پلتفرم میشود. هدف او از آزادی فقط یک چیز است؛ شکمبارگی. «تریماگاسی» برای اینکه فرصت بیشتری برای غذا خوردن پیدا کند، سوار پلتفرم میشود. آزادی برای او یعنی آزاد باشد هرچقدر که بخواهد بخورد.
نکته جالب اینجا است، دیگر آزادیخواهانی که سوار پلتفرم میشوند در برخورد با مردم دستکمی از مجریان قانون ندارند. آنها را فقط به این دلیل که هممسیرشان نیستند، مسخره میکنند و میزنند. پلتفرم در یک طبقه میایستد و آزادیخواهان که حالا تعدادشان بهقدری رسیده است که با مجریان قانون دربیفتند، پیاده میشوند. میزبان آن طبقه به آنها خوشآمد میگوید اما یکی از آزادیخواهان او را مسخره میکند و ناسزا میگوید. آزادی برای چنین شخصی فقط در آزادی کلام حتی به قیمت تمسخر دیگران خلاصه میشود. پیرزن آزادیخواهی که سوار پلتفرم شده است در تمام مدت به «تریماگاسی» نظر دارد. هدف او از آزادی یعنی شهوترانی و در پایان نیز توسط «تریماگاسی» کشته میشود. موارد بیان شده همگی در مسیر رسیدن به آزادی بود اما زمانی که آزادی روبهروی قانون و چهره به چهره هم قرار میگیرند چه اتفاقی میافتد؟
«داگین بابی» (فرد برگزیده و مجری قانون با بازی اسکار جانادا) در یک قدمی آزادیخواهان قرار گرفته است و آنها را تهدید میکند. همین تهدید کلامی کفایت میکند که عدهای از آزادیخواهان بترسند و خود را تسلیم کنند. آزادی برای آنها زمانی مفهوم دارد که بیرون گود نشستهاند و حرفهای ظاهرا زیبا و انساندوستانهای میزنند اما زمانی که وارد گود میشوند از ترس مرگ خودکشی میکنند. عدهای دیگر نیز «داگین بابی» را تهدید میکنند که اگر غذا به آنها نرساند به مردم طبقات پایین حفره حملهور میشوند و آنها را میخورند. یعنی رفتارهایی بهشدت خبیثانهتر از مجریان قانون. بالاخره لحظه موعود فرا میرسد و نبرد میان قانونمداران و آزادیخواهان اتفاق میافتد. دو گروه یکدیگر را تکهپاره میکنند اما نکته حائز اهمیت این است که تعدادی از آزادیخواهان به جان هم میافتند و در واقع مسیرشان را از یکدیگر جدا میکنند. در نهایت تنها «پرمپوآن» و «تریماگاسی» باقی میمانند. با وجود تمام شرارتهای انسانی که در مقابل دیدگان «پرمپوآن» اتفاق افتاده است، او همچنان به انسانها امیدوار باقی میماند (چقدر عالی) و به «تریماگاسی» پیشنهاد میدهد که او را در ادامه مسیر همراهی کند. پایانبندی فیلم نیز بهشدت خوب است. مسیری که قهرمان داستان برای رسیدن به آزادی انتخاب کرد، اشتباه بود. او انتظار داشت در پایان دستی از غیب برسد و او را به بالای حفره ببرد و آزاد کند در حالی که اتفاقات شرارتبار را در مقابل دیدگانش میدید و لحظه به لحظه همراه با پلتفرم به قعر حفره سقوط میکرد.
«پلتفرم ۲» را نمیتوان یک اثر خوب سینمایی نامید اما به جرات میتوان گفت نسبت به بسیاری از آثار سینمای امروز جهان جلوتر است. تکنیک بد کارگردان در استفاده بیش از حد از قاببندی کلوزآپ به اثر ضربه زده است و مانع از سمپات مخاطب با قهرمان داستان میشود. شخصیتپردازی «پرمپوآن» بر خلاف سایر کاراکترهای فیلم فوقالعاده است و المانهای شخصیتی او بهدرستی در کنار یکدیگر چیده میشوند. «زامیاتین» نیز در ابتدا خوب شخصیتپردازی میشود اما داستان که پیش میرود دیالوگهای او بزرگتر از حد کاراکترش شده، شعاری و سانتیمانتال میشود. بسیاری از دیالوگهای فیلم در دام شعاری شدن میافتد، دیالوگهایی که علاوه بر «زامیاتین» از زبان پسر دارای سندروم دان و «تریماگاسی» نیز بیان میشود. انسانیت قهرمان داستان بهشدت کنشمند است و تاثیر مناسبی بر روند فیلم میگذارد. دیدن شرارتهای انسانی و همچنان امیدوار بودن به انسان موضوع مهمی است که از طریق کاراکتر اصلی فیلم به ناخودآگاه مخاطب القا میشود. نقدی که کارگردان در نیمه دوم فیلم به هدف و درک آزادی بسیاری از انسانها دارد بهخوبی با زبان سینما به تصویر کشیده میشود و با یک پایانبندی مناسب تکمیل میشود.
امتیاز نویسنده به فیلم: ۶ از ۱۰
پر بحثترینها
- رسمی: Death Stranding Director’s Cut برای ایکس باکس عرضه شد
- آیپی Death Stranding دیگر متعلق به سونی نیست
- ۱۰ بازی ویدیویی با گیمپلی عالی و داستان ضعیف
- گپفا ۲۴؛ امتیاز شما به نیمۀ اول نسل نهم پلی استیشن
- ویدیو: Marvel’s Spider-Man 2 در حالت Fidelity ویژه PS5 Pro با نرخ فریم ثابت ۶۰ اجرا نمیشود
- دیجیتال فاندری: پلی استیشن ۵ پرو نمیتواند برخی بازیها را با نرخ فریم ۶۰ اجرا کند
- دیجیتال فاندری: کیفیت Horizon Forbidden West روی PS5 Pro معادل با قویترین رایانههای شخصی است
- سونی از ۲۰۲۵ به بعد سالانه بازیهای انحصاری تکنفره بزرگی را برای PS5 عرضه خواهد کرد
- کار ساخت STALKER 2: Heart of Chornobyl به پایان رسید
- بررسیهای پلی استیشن ۵ پرو منتشر شدند
نظرات
🟢 ادامهی ضعیفی که اگر ساخته نمیشد، خیلی بهتر بود 😑😞
✅ نمرهی ۶ خیلیه برای این فیلم !!😳😳
بنظرم اصلا نیازی به دنباله نبود
خدایی چرا؟
من فیلم رو دیدم. فیلم خوبی هست . ولی آخرش بد تموم میشه .وجالب نیست آخرش. و جور در نمیاد.
در کل ارزش یکبار دیدن رو داره .
یکش کجا دوش کجا ارزش دیدن هم نداره چه برسه نقد بشه
هنوز ندیدمش ولی با توجه به نقد ها فک کنم ۱ بهتر بود
پ ن : فیلم خیلی خوب چی سراغ دارین؟
فیلم خیلی خوب!؟ اونم تو این وضع سینما!
بیتل جوس بیتل جوس بد نیست البته اگه ندیدی
حتما فیلم جدیدی نباشه فیلم هایی که از قدیم تا الان اومدن ولی شاهکارباشه مثل فارست گامپ
دنباله ضعیفی که هیچوقت نباید ساخته میشد، میتونست ادامه قسمت اول باشه و خیلی بهتر از این باشه ولی حتی نزدیک به قسمت اولم نیست.
نمره خودم ۳/۱۰
خیلی عجیب و در عین حال جالب بود چون دقیقا ۳ ساعت پیش این فیلمو دیدم، به نظر من فیلم خوبی بود ولی شماره یکش واقعا خیلی سرتر بود