نقد و بررسی فیلم The Crow | سی سال پسرفت!
فیلم The Crow براساس کمیکبوکی به همین نام در سال ۱۹۹۴ اکران شد. فیلم «کلاغ» با نقش آفرینی برندن لی فقید، که سر صحنه فیلمبرداری فیلم به طرز مشکوک و عجیبی کشته شد، به فیلمی قابل اعتنا در دستهبندی فیلمهای کمیکبوکی جا گرفت. حال و پس از ۳۰ سال از اکران آن فیلمِ دارک، تراژیک و خاطرهساز، روپرت سندرز در سومین تجربۀ کارگردانی خود در عرصۀ سینما، بیل اسکاشگورد را در نقش اریک روبهروی دوربین قرار داده و آن نسخه ۱۹۹۴ را بازسازی کرده است.
شناسنامه فیلم:
- نام فیلم: The Crow (کلاغ)
- سال ساخت: ۲۰۲۴ میلادی (۱۴۰۳ هجری شمسی)
- ژانر: اکشن، فانتزی، عاشقانه، جنایی
- درجه سنی: R (بزرگسال)
- ران تایم: ۱۱۱ دقیقه
- بودجه: ۵۰ میلیون دلار
- فروش باکس آفیس: ۲۴ میلیون دلار
- کارگردان: روپرت سندرز
- نویسنده: جیمز اوبار، زک بیلین، ویلیام جوزف اشنایدر
- بازیگران: بیل اسکاشگورد (اریک)، افکیای توئیگز (شلی)، دنی هوستون (وینسنت روگ)، لورا برن (ماریون)
- تهیهکنندگان: ادوارد آر. پرسمن، ساموئل حدیده، ویکتور حدیده، جان جنکس، مولی هاسل
- آهنگساز: ولکر برتلمن
- مدیر فیلمبرداری: استیو انیس
- تدوینگر: کریس دیکنز، نیل اسمیث
- طراح لباس: کرت اند بارت
- کمپانی سازنده: Lionsgate
سهخطی: اریک و شلی به طرز وحشیانه ای به قتل می رسند. به اریک فرصتی برای نجات عشق زندگیاش داده می شود، حالا او باید خود را قربانی کند و برای انتقام از قاتلان، دنیای زندگان و مردگان را طی کند.
کمیک بوکی به نام Crow (کلاغ) در سال ۱۹۸۹ به نویسندگی جیمز اوبار منتشر شد. این کمیک بوک که فضایی دارک و گوتیک را به تصویر میکشید؛ داستانی درباره یک دختر و پسر است که دیوانهوار عاشق یکدیگر هستند و قصد ازدواج با یکدیگر دارند. اما شب هالووین، عدهای اراذل و اوباش به صورت تصادفی به آنها حمله میکنند و هر دوی آنها را به قتل میرسانند. یک سال پس از مرگ اریک و شلی، به اریک فرصتی دوباره برای زندگی داده میشود تا بتواند انتقامش را بگیرد. انتقامی که به شدّت سنگین و پرخون است چرا که قاتلان، دو انسان دیوانهوار عاشق را مظلومانه به قتل رساندند و رویای آنها را برای همیشه نابود کردند. در کمیک بوک به انتقامجویی اریک از تک تک آن افراد (به صورت فرد به فرد) پرداخته میشود و کمیکی دارک و انتقاممحور با پسزمینه عشق است.
اما احتمالا اکثرا کاراکتر و داستان «کلاغ» را نه به خاطر کمیک بوک جیمز اوبار (۱۹۸۹) بلکه به خاطر فیلم خاطرهانگیز «کلاغ» سال ۱۹۹۴ به کارگردانی الکس پرویاس میشناسند. فیلمی که در عین حال که تا حد خوبی به کمیک بوک وفادار بود؛ توانست چارچوب و نوع روایت خودش را در قالب سینما هم پیدا کند و با تمی دارک و انتاممحور و با ساخت یک دنیای کثیف و تیره، به طور کامل ویژگیهای یک فیلم دهه ۹۰ میلادی آمریکایی را داشت. فیلمی که با مرگ تراژیک و شوکهکننده برندن لی ۲۸ ساله (بازیگر نقش اریک) در یکی از صحنههای فیلمبرداری، تاثیرگذارتر هم شد. شاید همان لحظهای که در سر صحنه فیلمبرداری به برندن لی ۲۸ ساله، گلولۀ اشتباهی شلیک شد و او را به دنیای دیگر برد؛ کاراکتر «کلاغ» هم برای همیشه در این کرۀ خاکی نفرین شد و علیرغم ساخته شدن ۴ فیلم سینمایی پس از آن، هیچ یک حتی نتوانستد به فیلمی قابل قبول تبدیل شوند و همگی به عنوان فیلمهایی کمارزش به راحتی به دست فراموشی سپرده شدند.
پس از موفقیت فیلم «کلاغ» در سال ۱۹۹۴ که توانست با بودجهای ۲۵ میلیون دلاری، ۹۴ میلیون دلار فروش داشته باشد -که در آن زمان برای یک فیلم کمیک بوکی موفقیت خوبی بود- سازندگان ترغیب شدند که فیلمهای دیگری هم براساس این کمیک بوک بسازند و هر بار کارگردان و بازیگر جدیدی را استخدام کردند و به هیج وجه نتوانستند ذرهای از موفقیت فیلم اول را تکرار کنند. The Crow: City of Angels (1996) به کارگردانی تیم پاپ، The Crow: Salvation (2000) به کارگردانی بهارات نالوری، The Crow: Wicked Prayer (2005) به کارگردانی لانس مونگیا و به تازگی The Crow (2024) به کارگردانی روپرت سندرز!
همگان با شکست سنگینِ فیلم جدید «کلاغ» در همه جنبهها آشنایی دارند. از فروش ۲۴ میلیون دلاری در قیاس با بودجه ۵۰ میلیون دلاری گرفته (که یکی از بزرگترین شکستهای تجاری سال محسوب میشود!) تا نمرات منتقدان در وبسایتهای متاکریتیک و راتن تومیتوز با درصد ۳۰ و ۲۳ و همچنین نظرات بسیار منفی مخاطبان درباره این فیلم که میتوان به نمره افتضاح ۴.۷ در وبسایت IMDb اشاره کرد! اما طبیعتا در این نقد و بررسی قرار نیست با این آمار و ارقام این فیلم را مورد ارزیابی قرار دهیم و در ادامه با پرداختن به جنبههای مختلف فیلم از دلایل ناموفق بودن آن خواهم گفت.
روپرت سندرز ۵۳ ساله کارگردانی این فیلم را برعهده دارد. سندرز پیش از این فیلمهای Snow White and the Huntsman (2011) و Ghost in the Shell (2017) را بر روی پرده سینما برده بود و حالا این فیلم، سومین تجربه کارگردانی او در عرصه سینما محسوب میشود. سندرز در فیلم Ghost in the Shell علیرغم اینکه یک مانگای مشهور ژاپنی را برای اقتباس انتخاب کرده بود و به عنوان نقش اصلی فیلمش، یکی از بهترین بازیگران زن هالیوودی امروزه، یعنی اسکارلت جوهانسون، را در اختیار داشت فیلمی ضعیف و غیرقابل تحمل ارائه داد! سندرز در آن فیلم سعی داشت مضامین فلسفی و قابل تأملی را در فیلم بگنجاند که در نهایت نه تنها نتوانست ذرهای مخاطب را به فکر وادارد؛ بلکه حتی فیلمی اکشن، علمی-تخیلی ساخت که نمیتوانست بیننده را سرگرم کند و تماشای آن اثر تا پایان کاری بس دشوار بود!
او اکنون در فیلم سوم خود، کمیک بوک مشهور «کلاغ» را دستمایه قرار دهد و به وضوح مشخص است که حتی نتوانسته ذرهای با کمیک بوک و نسخه مشهور ۱۹۹۴ ارتباط درست برقرار کند و فیلمی ارائه داده است که در بسیاری از موارد حتی مخالف آنها گام برمیدارد!
فیلم Crow (2024) پس از سکانس افتتاحیه و تیتراژ، به شلی میپردازد که گویا ویدئویی در دست دارد که باعث شده یک سری از آدمکشها به دنبال او باشند تا او دوستش (زیدی) را بکشند! سپس به اریک کات میزند که گویا در یک آسایشگاه روانی است! سپس با ویلن فیلم (وینست روگ) آشنا میشویم. در ادامه شلی برای نجات جان خود در برابر این گروه آدمکش به آسایشگاه روانی منتقل میشود و در آنجا با اریک آشنا میشود و این دو دلباختۀ همدیگر میشوند و در نهایت با یکدیگر از آسایشگاه روانی فرار میکنند!
واضحا در همان دقایق ابتدایی مشخص میشود که «کلاغ» ۲۰۲۴ قرار نیست چندان به کمیک بوک و فیلم «کلاغ» سال ۱۹۹۴ وفادار باشد. تقریبا همه چیز در این فیلم تغییر کرده است و گویا سازندگان صرفا یک ایده کلی از Crow گرفتهاند و حالا آن را به فیلم دلخواه خود تبدیل کردهاند. قطعا چنین چیزی به مذاق طرفداران این کاراکتر که سالهای سال است منتظر ساخت فیلمی از روی آن هستند خوش نمیآید. ولی در اینجا قرار نیست بنده این تغییرات فراوان نسبت به کمیک را نکوهش کنم بلکه قرار است بررسی کنم که آیا این تغییراتی که به مذاق بسیاری از طرفداران خوش نیامده توانسته به فیلم کمک کند یا به طرز عجیبی به آن لطمه هم زده است؟!
ویلن فیلم با نام وینست روگ (با نقش آفرینی دنی هوستون) کاراکتری کاملاََ ساختگی است که تا پیش از این سابقهای نداشته است. فردی که ظاهرا دارای قدرتی ماورایی و شیطانی است و در گوش هر کسی که وردی را زمزمه کند؛ باعث مرگ او میشود! همانطور که گفتم بحث من، صرف تغییر در کمیک بوک و نسخه سال ۱۹۹۴ نیست. کارگردان به هر دلیلی تصمیم گرفته که تغییر بدهد. ولی این تغییر تنها وقتی میتواند قابل دفاع باشد که به این اثر و ساخت دنیای مدنظر فیلمساز کمک کند. اما در عین ناباوری، بسیاری از این تغییرات، از جمله همین ویلن ساختگی، جزو نقاط ضعف بزرگ فیلم محسوب میشوند! قطع به یقین میتوان وینسنت روگ را یکی از بدترین ویلنها در نظر گرفت! چرا که در طول فیلم ما به هیچ وجه با انگیزهها و سرگذشت او آشنا نمیشویم و اصلا معلوم نیست او به چه شکلی این قدرت را به دست آورده و به چه دلیلی به قول خودش قصد دارد انسانهای بیگناه را بکشد؟!
کاراکترهای فرعی که هیچ یک حتی از سطحیترین پرداختها هم بهرهمند نیستند. در واقع باید گفت سازندگان حتی نتوانستهاند این کاراکترها را به تیپ تبدیل کنند و بسیاری از آنان به قدری در شخصیت پردازی عقیم هستند که به کار بردن واژۀ تیپ هم برای آنها، بزرگنمایی است!
اما به خود کاراکترهای اریک و شلی و عشق میان آن دو میپردازم. در نسخه سال ۱۹۹۴، فیلمساز با هوشمندی تصمیم گرفت فیلم را از زمان مرگ آن دو آغاز کند و بدین ترتیب بیننده را از همان اول با فضایی دارک و تکاندهنده روبهرو کند. فیلمساز با این تصمیم، دیگر طریقه ایجاد و ساخت عشق میان اریک و شلی را نمایش نداد و صرفا در فلش بکهایی با سرعت بسیار بالا، قابهایی از عشق میان اریک و شلی را به تصویر کشید تا بیننده را با آن عشق آشنا کند. اما در فیلم The Crow (2024) فیلمساز تصمیم گرفته است که نیم ساعت ابتدایی فیلم را به نحوه ایجاد و ساخت عشق میان اریک و شلی بپردازد که تصمیم درست و قابل احترامی است. عشق میان اریک و شلی در نیم ساعت ابتدایی فیلم، به طرز قابل قبولی به تصویر کشیده شده است. اما مشکل اینجاست که شخصیتپردازیای که ما از اریک میبینیم شباهتی به اریکِ کمیک بوک و فیلم اصلی ندارد. همچنین عشق میان اریک و شلی یک عشق جنونآمیز است و این عشق باید به قدری عمیق به تصویر کشیده شود که انتقامِ اریک و بازگشت او از مرگ برای انتقامجویی عشقش، برای بیننده قابل درک باشد. اما فیلمساز نتوانسته این عشق را در آن ابعاد به تصویر بکشد و بنابراین مضمون اصلی فیلم که در رابطه با عشق است تقریبا به سرانجام درستی نمیرسد!
اما یکی از مشکلات اصلی فیلم شخصیت پردازی کاراکتر اریک است. اریکی که ما میشناختیم پسری است که پس از فقدان عشقش، خون جلوی چشمانش را میگیرد و دیگر ذرهای رحم برای قاتلان قائل نمیشود. تمام فکر و ذکر اریک انتقامجویی است. اما در این فیلم اریک حتی پس از مرگ معشوقهاش هم آن عطش لازم برای انتقامجویی را ندارد و حقیقتا عزمش برای این کار جزم نیست! تا حدی که حتی پس از زندهشدنش به انتقامجویی چندانی نپرداخت و حتی وقتی محتویات آن ویدئوی ضبط شده مشخص شد (شلی) از دست او دلسرد شد! اما به یکباره و پس از اینکه برای بار دوم به پیش آن مرد در دنیای دیگر سفر کرد؛ او به اریک دستور داد که انتقامجویی کند! چنین کانسپتی قطعا یک نقطه منفی تلقی میشود و از ارزش عشق و انتقامجویی و حتی همراهی مخاطب میکاهد چرا که باید انتخاب اریک، انتقامی خودجوش میبود نه به توصیۀ فردی از دنیایی دیگر!
جدا از تمامی تصمیمات غلط فیلمنامه و شخصیت پردازیهای بد و غلط، فیلمنامه از نظر منطق روایی هم حفرات فراوانی دارد! به چند نمونه اشاره میکنم: در همان ابتدای فیلم، اریک و شلی با یکدیگر به سادگی هر چه تمامتر از آن آسایشگاه روانی فرار میکنند و هیچ نگهبانی نمیتواند جلوی آنها را بگیرد و آنها هم بدون هیچ زحمتی فرار میکنند! همچنین در صحنهای میبینیم که روری (دوست شلی)، اریک و شلی را در کافه پیدا میکند و به آنها میگوید که فرار کنند! او اصلا چگونه توانست آنها را پیدا کند؟! همچنین یکی از بدترین لحظات فیلم، جایی است که اریک به طرزی مضحک و کاملا تصنعی ۱۸۰ درجه طرز فکرش تغییر میکند. همان جایی که دوباره به دنیای دیگر و پیش مَرد منتقل میشود و در حالی که از دست شلی ناراحت بود و حتی از انتقامجویی تقریبا منصرف شده بود؛ به یکباره نجات جان شلی را درقبال جان خودش تقاضا کرد!
نقاط ضعف به قدری است که اگر بخواهم از آنها به صورت دقیق صحبت کنم؛ متن زیادی طولانی میشود. به همین دلیل به شکلی تیتروار به دو نمونه دیگر از ضعفها اشاره میکنم: کلاغ که نام فیلم هم برگرفته از آن است در این فیلم کاملا مهجور مانده است و برخلاف نسخه اصلی، به هیچ وجه نقش خاصی در روند داستان ندارد و وجههای سمبلیک پیدا نمیکند. همچنین سکانس افتتاحیه فیلم و نمایش آن اسبی که در سیم خاردار گیر کرده است و کودکیهای اریک، هیچ پرداخت مناسبی ندارند!
بیل اسکاشگورد بازی قابل قبولی از خود ارائه داده است. اما باید پذیرفت که اریکی که از او میبینیم، آن اریک حقیقی نیست! در حقیقت هیکل و فرم بدنی اسکاشگورد فوقالعاده است و تتوهای روی بدنش، به جذابیت کاراکتر او افزوده است؛ اما ضعفهای فراوان فیلمنامه که در شخصیتپردازی او وجود دارد نگذاشته است که با اریک حقیقتا خوبی طرف باشیم.
اما علیرغم ضعفهای بسیار زیاد فیلم، «کلاغ» از منظر بصری اثری جذاب است. در حقیقت جلوههای ویژه و اکشن فیلم بسیار خوب کار شده است و خصوصا زمانی که به اریک گلوله شلیک میشود و بدن او خود به خود ترمیم میشود بسیار طبیعی و واقعی ساخته شده است. همچنین گریم و میک-آپ فیلم هم قابل دفاع است. خصوصا وقتی که اریک حقیقتا به یک انتقامجو تبدیل میشود و آن گریمِ سیاه و دارک را پیدا میکند.
هشدار اسپویل:
همچنین پایانبندی اثر قابل قبول است. فیلمساز سعی دارد که فیلم را به شکلی واقعگرایانه به پایان ببرد و این باعث میشود هیچ یک از اقدامات فراطبیعی اریک نمود دنیوی نداشته باشند و در نهایت شلی در همان محل به هوش بیاید و ببیند که اریک در کنار او خفه شده و مرده است.
پایان اسپویل
در پایان باید گفت فیلم The Crow (2024) یک عقبگرد بزرگ نسبت به نسخه اصلی آن در سال ۱۹۹۴ است. «کلاغ» ضعفهای فراوانی در فیلمنامه دارد و تصمیماتی که گرفته شده است باعث شده نه تنها با اثری با کمترین شباهت نسبت به کمیک بوک و فیلم اورجینال روبهرو باشیم که حتی با فیلمی ضعیف طرف باشیم! شاید تنها نکتهای که نسبت به نسخه اصلی بهتر شده است جلوۀ ویژه و اکشن آن باشد. فیلم اصلی ۳۰ سال پیش اکران شد و ما بین این دو فیلم ۳۰ سال فاصله است؛ اما نه از جنس پیشرفت، بلکه از جنس پسرفت!
نمره نویسنده به فیلم: ۴ از ۱۰
پر بحثترینها
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- فیل اسپنسر: هیچ خط قرمزی برای انتشار عناوین ایکس باکس روی پلی استیشن وجود ندارد
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- فیل اسپنسر: تولید کنسولهای ایکس باکس در نسلهای آینده متوقف نخواهد شد
- کار ساخت بازی جدید ناتی داگ از سال ۲۰۲۰ آغاز شده است
- فیل اسپنسر: STALKER 2 یکی از مدعیان بهترین بازی سال است
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
- Red Dead Redemption 2: آیا آرتور مورگان رستگار شد؟
نظرات
💚 درود بر علی جان، واقعا با ارفاق بهش ۴ دادی، حقش کمتره !!
🟢 فیلم پسر بروسلی کجا و این فیلم کجا 😔
✅ حیف این همه هزینه و حیف این همه امکانات، که دست آخر نتیجهاش میشود فیلمی بیارزش و هیچ …
این فقط اسکینش تو وارزون خفن بود
جالبه استینگ گفته من شخصیتم رو از این فیلم الهام گرفتم و حالا اینا از داربی الن الهام گرفتن
این خوده پسرفته
رسلینگ فنا میفهمن چی میگم
به شدت تهوع آور و بی ارزش
این فیلم به حدی بد بود ک بلافاصله بعد از تموم شدنش رفتم نسخه ۱۹۹۴ فیلم پلی کردم تا این اثر بی خاصیت رو بشوره ببره
بخاطر کامنت تو رفتم فیلم کلاغ قدیمی همون نسخه ۱۹۹۴ دیدم اینجور که تو گفتی با خودم گفتی حتما شاهکار سینماس ولی فقط یک فیلم درجه دو خوب و یک فیلم معمولی و تا حدودی ضعیف بود
اگه پسر بروسلی توش نکشته بودن اصلا توجهی بهش نمیشد
فیلم کلاغ جدیده رو هنوز ندیدم نظری ندارم ولی قطعا بهتره چون جدیده کلاغ قدیمی کارگردانی و بازیگراش معلوم بود آماتورن
فیلم تکراری هم یه بار دیدی نگاه نکن صدبارم نگاه کنی باز همونه 🤭
ببین دوست من ، شما یا عنیمه فنی یا یه دختر بیکار ، نظر شما کمترین ارزش رو اینجا داره ، خواهش میکنم سکوت کنین ، برای خودتون میگم
چرا جدیدا همه فیلم های ترسناک افتضاح شدن
فیلم The Crow اصلاً در ژانر ترسناک نیست. این فیلم در ژانر اکشن/کمیک-بوکی/ابرقهرمانی هست.
من فیلمشو دیدم و میتونم بگم تنها نکته ی مثبت فیلم بازیه بیل اسکاشگورده
فیزیک بدنیه شاهکار و تتوهای خفنش و مخصووووصا گریم دارکش واقعا به یه شخصیت خیلی خفن تبدیلش کردن 😍😍😍
در کل ارزش دیدن داره برای یکبار
شخصیت خییلی خفن ؟ با این ظاهر فقط پسرای ۱۵ ساله فاز لاتی میگیرن
از دیدگاه بنده شخصیت خیلی خفنی بود و چون شخصا عاشق بازیه اسکاشگورد هستم به دلم نشست
ربطی به سن و سال نداره
فیلم واقعا ضعیف بود حتی اگه جدا از فیلم اورجینال در نظر بگیریم. همون اول که دیدم اون ظاهر کلاسیک و موهای گرانج اریک به کل مدرنیزه شده یکم تو ذوقم خورد. بزرگترین ایرادش همون ضعف فیلمنامه بود بنظرم
واقعا اینا الکی دوست دارن پولشون رو واسه چیزایی که فروش نداره خرج کننن؟؟؟ بابا خودتون فیلمو نگاه می کنین بدتون نمیاد؟