نقد و بررسی فیلم The Burial | ملودرام دادگاهی خوش ساخت
“خاکسپاری” ، ملودرامی دادگاهی، اثری جدید از Prime Video است که به کارگردانی “مگی بتس” ساخته شده است.
در این فیلم دو هنرپیشه بزرگ هالیوود، “جیمی فاکس” و “تامی لی جونز”، به ایفای نقش میپردازند. داستان فیلم الهام گرفته از داستانی واقعی است که در دهه ۹۰ میلادی رخ داده است.
«خاکسپاری» که برگرفته از اتفاقات واقعی است؛ داستان صاحب یک بنگاه کفن و دفن است که برای نجات کسب و کار خانوادگی خود از دست شرکتی بزرگ دست به دامان یک وکیل می شود. آن دو در این مسیر، بی عدالتیها، نژادپرستیها و قدرت طلبیهای بسیاری را آشکار می کنند.
در طول سال یک سری فیلمها منتشر میشوند که سروصدای چندانی ندارند و شاید حتی اکثر مخاطبان سینما هم اطلاع چندانی از زمان ساخت و انتشار این فیلمها نداشته باشند. عده زیادی از این فیلمها، در همان سکوت خبری محو میشوند. اما برخی آثار توجه مردم و منتقدان را با کیفیت خوب خودشان جلب میکنند. “خاکسپاری” دقیقا از همین دسته فیلمهای کم سر و صدا است؛ یک اثر خوب و با کیفیت.
برویم سراغ مهمترین و جذابترین ویژگی این فیلم یعنی “جیمی فاکس”! چقدر این بازیگر خوب است و چقدر عالی نقش آفرینی میکند. “جیمی فاکس” سالها پیش و در سال ۲۰۰۵ توانسته بود در فیلم “Collateral” به کارگردانی “مایکل مان” نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شود و در همان سال در فیلم “Ray” جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را کسب کند. (واقعا هنوز هم برایم عجیب است که “مارک وب” چگونه توانست از چنین بازیگری، چنان بازی متوسط و ضعیفی در نقش “الکترو” در فیلم “The Amazing Spider-Man 2” بگیرد!)
او در “خاکسپاری” در نقش یک وکیل سیاه پوست پر انرژی زبردست، فوق العاده ظاهر میشود. او در این فیلم نقش “ویلی گری” را بازی میکند و به نظرم بدون شک یکی از بهترین نقش آفرینیهای خودش و حتی یکی از بهترین نقش آفرینیهای سال را شاهد هستیم! او هر صحنه را کاملا مال خود میکند. با آن تُن صدا و لهجه خاص خودش کاملا پرانرژی و کاریزماتیک و دوستداشتنی ظاهر میشود و بیننده را کاملا با خودش همراه میکند. شاید در فیلمنامه شخصیت پردازی او چندان کامل و دقیق نباشد و ما بیشتر از یک شخصیت با یک تیپ (وکیل زبان باز حرفهای) طرف باشیم. اما با بازی درخشان “جیمی فاکس” قطعا چیزی فراتر از یک تیپ شاهد هستیم.
همچنین طراحی لباس بسیار خوبی برای کاراکتر “ویلی گری” انجام شده است که از نظر بصری واقعا جذاب است و انواع و اقسام مدلهای کتوشلوار با رنگهای مختلف را میتوانیم در تن او ببینیم.
در این بین اما نباید بازی خوب و کامل “تامی لی جونز” را فراموش کنیم که ۳ سال بود که دلمان برای دیدنش در فیلمی جدید تنگ شده بود. قطعا هر فیلمبازی این بازیگر ۷۷ ساله را میشناسد و نیازی به یادآوری نیست که او ۴ بار نامزد کسب جایزه اسکار شده است (در فیلمهای “JFK”، “The Fugitive”، “In the Valley of Elah” و “Lincoln”) که یک بار هم موفق به کسب این جایزه شده است. او در نقش یک پیرمرد ۷۵ ساله آرام که صاحب یک بنگاه کفن و دفن در حال ورشکستگی است ظاهر میشود و در کنار “جیمی فاکس” یکی از بهترین زوج های ۲۰۲۳ را میسازد.
بی تردید نقش کارگردان فیلم، مگی بتس، در ساخت این زوج غیر قابل انکار است. بیایید به آغاز فیلم و ۲ سکانس ابتدایی فیلم نگاهی بیندازیم و ببینیم “بتس” چگونه در دومین فیلم خود، این ۲ کاراکتر را به ما معرفی میکند.
فیلم با سکانسی در کلیسای سیاه آغاز میشود (کلیسایی که عمدتا مخصوص افراد سیاه پوست آمریکایی-آفریقایی است) که ویلی گری یک سخنرانی حماسی و طوفانی انجام میدهد و با یک کاراکتر به شدت پرجنبوجوش و پرانرژی روبرو میشویم که در میان مردم آمریکایی-آفریقایی به شدت محبوب است. پس از این سکانسی را شاهد هستیم که چندین پسربچه و دختربچه برای یک پیرمرد ۷۵ ساله ترانه تولد میخوانند و با کاراکتری به شدت آرام و خانوادهدوست روبرو میشویم. افتتاحیه فیلم به نظرم بسیار خوب است و تاثیر خودش را تا لحظه پایانی فیلم میگذارد. در اصل این افتتاحیه تضاد دو کاراکتر “ویلی گریِ” پر شور سیاه پوست و “جری اوکیفِ” آرام سفید پوست را نشان میدهد. البته فیلمساز به همین افتتاحیه بسنده نمیکند و در سکانسهای بعدی فیلم هم شاهد این تضاد شخصیتی تا زمان آشنایی این دو کاراکتر با یکدیگر هستیم. سپس داستان به گونهای روایت میشود که ما این ۲ کاراکتر (در ظاهر متضاد) را در کنار هم میبینیم که برای یک هدف مشترک میجنگند. البته ما در ادامه میبینیم که برعکس ظاهر، این دو فرد اتفاقا وجوه اشتراک زیادی با همدیگر دارند. از جمله اینکه در فیلم چندین بار به خانوادهدوستی این دو کاراکتر و اهمیت خانواده اشاره میشود. مضمونی که اخیرا در سینمای هالیوود پررنگتر شده است و به یکی از مضمونهای رایج این روزها تبدیل شده است. به نظر من کارگردانی خوب “مگی بتس” به همراه نوع روایت داستان با کنار هم قرار دادن این ۲ کاراکترِ در ظاهر متضاد، بزرگترین حرف فیلم یعنی «نژاد پرستی و رنگ پوست» را به بیننده منتقل میکند. اگر قرار است به شکل درستی مساله برابری نژادی و برابری رنگ پوست مطرح شود راهش دقیقا همین است. یک کاراکتر قهرمان سیاه پوست بسازیم که بیننده او را دوست داشته باشد و با او همراه شود و به شکلی حساب شده یک زوج سیاه پوست-سفید پوست بسازیم که نه تنها شعاری نیست بلکه به شدت دوست داشتنی است. (چیزی که متاسفانه میبینیم در بسیاری از فیلمهای امروزه رعایت نمیشود و مسائل به شکلی کاملا شعاری و غیرمنطقی در فیلم چپانده میشوند.) به نظر من ساخت همین زوج دوست داشتنی کافی بود و مسیری که “خاکسپاری” در برخی لحظات برای اشاره به مسئله نژاد پرستی انتخاب کرده است بیشتر شبیه آن دسته از فیلمهایی است که پیشتر از آنها انتقاد کردم. بگذارید کمی این موضوع را روشنتر کنم. همانقدر که فیلم در ساخت یک سفید پوست در کنار یک سیاه پوست و درست بیان کردن مسئله برابری رنگ پوست توانا است همانقدر هم در نشان دادن این مسئله با کاراکترهای سفید و سیاه فرعی خود و کلماتی که از دهانشان بیرون میآید ناتوان و شعاری است. علت اصلی این موضوع هم این است که ۲ کاراکتر اصلی تا حدی برای ما ساخته میشوند ولی بقیه کاراکترهای سیاه و سفید فیلم، صرفا چند عروسک با برچسب سیاه و سفید هستند و خب این به مضمون فیلم ضربه زده است.
وقتی که “جری اوکیف” و تیمش قرار است وارد شهر جکسون در ایالت میسیسیپی شوند، فیلمساز میتوانست حالوهوای متفاوت این شهر که عمدتا آفریقایی تبار هستند را نمایش دهد و این حس تفاوت را به بیننده منتقل کند؛ نه اینکه صرفا با چند تا دیالوگ سر و ته قضیه را هم بیاورد. مثالهایی از این دست در فیلم وجود دارد که فیلمساز نتوانسته کاملا موفق ظاهر شود و آن صحنهها حالتی تبلیغاتی پیدا کردهاند. برای مثال سکانس ترک کردن گروه توسط سیاهپوستان را به یاد بیاورید که به علت اینکه وکیل سفید پوست در بچگی در سخنرانیهای “کو کلاکس کلن” شرکت میکرده است (گروههای نژادپرست تندرو در آمریکا که به برتری نژاد سفید بر سیاه تاکید دارند و نفرت پراکنی میکنند) از تیم جدا میشوند. انگیزه آنها شاید قابل درک باشد اما چون این کاراکترها برای ما صرفا یک سری عروسک سیاه یا سفید بوده اند؛ این موضوع به فرم نمیرسد و حالتی شعاری پیدا میکند.
البته این ریزبینی و بررسی جزئیات با این دقت توسط بنده به این دلیل است که این فیلم بی شک فیلم خوبی است و به همین خاطر این نکات را گوشزد میکنم چون اگر این نکات به درستی در فیلم رعایت شده بود میتوانستیم با یک اثر فوقالعاده طرف باشیم که مسئله تبعیض نژادی را به شکلی دقیق به تصویر میکشید.
اما از این موضوع که بگذریم خوب است که راجع به صحنههای خیره کننده فیلم در دادگاه اشاره کنیم. واقعا فیلم در لحظاتی که داخل جلسه دادگاه است عالی است! بدون اغراق یکی از بهترین فیلمهای دادگاهی چند سال اخیر است که بخش زیادی از آن را مدیون بازی درخشان “جیمی فاکس” هستیم. “جیمی فاکس” با دقت خاصی به موقع سوال میپرسد، به موقع دفاع میکند و به موقع حمله میکند جوری که انگار واقعا یک وکیل با تجربه دادگستری است! یکی از علل جذابیتهای این دادگاه هم به دلیل حضور یک وکیل قدرتمند در طرف مقابل است که تا آخرین لحظات مقابل “ویلی گری” کم نمیآورد و این رقابت بین این دو وکیل حرفهای و باهوش جالب از آب درآمده است.
همچنین کمدی فیلم واقعا خوب و به اندازه است و باعث شده است که این ملودرام دادگاهی از خشکی در بیاید و این تصمیمی هوشمندانه از سوی سازندگان بوده است. (اساسا خود جیمی فاکس هم در زمینه کمدی دیدنی است!)
حیف است از سکانسی که “اوکیف” و “گری” به همراه “ریموند لوون” (آنتاگونیست) دور یک میز نشستهاند حرفی نزنیم. نحوه کارگردانی سکانس واقعا قابل تحسین است. نکته جالب سکانس این است که مبلغی که “ریموند لوون” به عنوان غرامت روی کاغذ مینویسد به بیننده نشان داده نمیشود و با توجه به چهره کاراکترها خودمان باید آن مبلغ را حدس بزنیم! همچنین در همین سکانس، آن لحظهای که “تامی لی جونز” ناگهان شروع به خواندن آهنگ مورد علاقه “ویلی گری” میکند بسیار فان و تماشایی است.
جا دارد که کمی هم درباره آنتاگونیست فیلم که یک مرد سن و سال دار سرمایهدار به نام ریموند لوون هست و موضوع پرونده حول محور شخص او میچرخد صحبت کنیم. به نظرم شخصیت پردازی تک بعدی کاراکتر او باعث شده است که رای نهایی دادگاه و نکوهش کاراکتر او آن تاثیرگذاری لازم را نداشته باشد. ما متوجه میشویم که “لوون” در گذشته به خاطر پول پرستی و عدم انسانیتش، حق مشتریهایش را در زمانی که در سوگ درگذشت عزیزترین فرد زندگیشان بودهاند خورده است و ضربه بزرگی چه از نظر مالی و چه مهمتر از آن از نظر روحی به این افراد زده است. اصلا اوج پرونده هم رسیدن به همین نکته و فاش شدن چنین چیزی است. اما متاسفانه در طول فیلم آن تاثیرگذاری لازم را ندارد. به نظرم آن سکانسی که “ویلی گری” با این افراد در مورد گذشته و ضربهای که خوردهاند صحبت میکند میتوانست به مراتب تاثیرگذارتر ساخته شود و احساسات بیننده را جریحه دار کند؛ اما فیلمساز با گذر سریع از این موضوع، جلوی تاثیرگذاری آن اتفاق را میگیرد و همین باعث میشود که پایان فیلم عالی نباشد. در تیتراژ پایانی فیلم اعلام میشود که «این فیلم براساس داستانی واقعی است اما تغییراتی در اصل داستان و کاراکترها برای دراماتیزه شدن به وجود آمده است.» با توجه به این نکته به نظرم پایان فیلم میتوانست به مراتب حماسیتر و پر شورتر باشد. اما در نهایت سکانسهای “گری” و “اوکیف” در کنار یکدیگر و خانوادهشان هم پایان بدی نبود.
در پایان باید گفت که “خاکسپاری” فیلم خوبی است. یک ملودرام دادگاهی با تم کمدی است که واقعا جذاب است و با روایت درست خودش، بیننده را به مدت ۲ ساعت کاملا سرگرم و همراه نگه میدارد. در ضمن یکی از نقش آفرینیهای برتر سال را توسط “جیمی فاکس” میبینیم و یک زوج سینمایی جذاب، با نقش آفرینی جیمی فاکس و تامی لی جونز، به خاطراتمان میپیوندد. علاوه بر اینها فیلم الهام گرفته از داستانی واقعی است و علیرغم ایراداتی که دارد در برخی جنبهها به زیبایی به مسئله تبعیض نژادی میپردازد. “مگی بتس”، کارگردان فیلم، در دادگاه هم صحنههای جذابی خلق میکند و مجموعا فیلم دوم او به یک فیلم موفق تبدیل میشود که شانس نامزدی در برخی رشتههای اسکار را هم خواهد داشت.
نمره : ۷.۵ از ۱۰
پر بحثترینها
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- فیل اسپنسر: هیچ خط قرمزی برای انتشار عناوین ایکس باکس روی پلی استیشن وجود ندارد
- فیل اسپنسر: تولید کنسولهای ایکس باکس در نسلهای آینده متوقف نخواهد شد
- کار ساخت بازی جدید ناتی داگ از سال ۲۰۲۰ آغاز شده است
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- فیل اسپنسر: STALKER 2 یکی از مدعیان بهترین بازی سال است
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
- Red Dead Redemption 2: آیا آرتور مورگان رستگار شد؟
- مایکروسافت: هر دستگاهی میتواند یک ایکس باکس باشد
نظرات
خیلی خوبه نمره میدید مگه میشه جیمی فاکس فیلم بد بده بیرون