نقد و بررسی فیلم Love at first sight | عشق در نگاه اول
فیلم Love at First Sight یا عشق در نگاه اول اثری عاشقانه و درام میباشد که البته ادعا میشود فیلمی درباره سرنوشت است.
Love at First Sight بنا است تا قصهای را درباره عشق در یک نگاه روایت کند. عشقی که ظاهرا سرنوشت و یا آمار و ارقام در آن تاثیر زیادی دارد.
در یک اثر عاشقانه اولین موضوع مورد توجه ساخت و به تصویر کشیدن علاقه و سپس عشق بین دو شخصیت فیلم است. این عشق باید به گونهای ساخته شود که تبدیل به دغدغه مخاطب شده و مخاطب عشق را به همراه این دو شخصیت تجربه کند. در واقع این عشق باید مختص به دو شخصیت در فیلم بوده و از پایه بنا شود تا مخاطب آن را به عنوان یک عشق مختص به این دو عاشق و به عنوان یک عشق متعین لمس کند.
این عشق نباید یک تعریف عمومی و کلی از علاقه بین دو نفر باشد. این ویژگی آثار با کیفیت عاشقانه در تاریخ سینما است، تمام آثاری که قصههای عاشقانه و عشقی فراموشنشدنی را به تصویر کشیدهاند. موفقیت در ساخت چنین عشق و چنین جنس عاشقانهای نیازمند ساخت و تعریف دو شخصیت، خواستگاه اجتماعی آن دو، جهانبینی آنها و تمام آن چیزی است که در کنار یکدیگر در نهایت یک زوج را با تمام بالا و پایینها تشکیل میدهد.
بنابراین در ابتدا فیلم باید دو شخصیت بسازد، دو شخصیت چند لایه و عمیق با بکگراند مشخص. فیلم عاشقانه یکی از سختترین ژانرها برای ساخت فیلم است. آثار عاشقانه موفق زیادی در تاریخ سینما ساخته شدهاند. برخی آثار پر جنب و جوش و دراماتیکی بودند و برخی آثار کم اتفاقتر و پر دیالوگتر همانند سهگانه Before. اما نقطه اشتراک تمام این آثار ساخت یک کشش قابل لمس و پر و بال دادن و وسیعتر کردن آن میباشد.
Love at First Sight قصه دو جوان یا نوجوان را دنبال میکند که به صورت اتفاقی در یک فرودگاه با یکدیگر ملاقات میکنند. هدلی برای حضور در مراسم ازدواج دوم پدرش قصد دارد به لندن سفر کند، الیور نیز برای مراسم یادبود مادر خود قصد انجام همین سفر را دارد. هدلی همیشه فردی است که دیرتر از موعد مقرر به هر جایی میرسد و به همین سبب پرواز خود به لندن را از دست میدهد و مجبور میشود تا با پرواز بعدی به لندن سفر کند که در نتیجه با در پرواز بعدی با الیور آشنا میشود.
در ابتدای فیلم، به اصطلاح راوی آن اعلام میکند که ما شاهد داستانی درباره سرنوشت هستیم اما جز در همان ابتدا، چیزی از سرنوشت در فیلم ساخته نمیشود و ظاهرا اتفاقات شانسی فیلمنامه با سرنوشت اشتباه گرفته شده است.
در ابتدا هدلی به دلیل بینظمی همیشگی خود از پرواز جا مانده و همین اتفاق باعث آشنایی او با الیور میشود. این اتفاق مثبتی است که بر اساس شخصیتپردازی هدلی و در جهت روایت فیلم رخ داده و تا حدی سرنوشت میسازد اما پس از این تماما با شانس روبرو هستیم که در برخی موارد بیش از حد نیز میشود.
یکی از مشکلاتی که قطعا در Love at First Sight وجود دارد، مشکل اضافهگویی یا دوبارهگویی است. برای مثال ویژگیهای شخصیتی و ترسهای الیور و هدلی در همان ابتدای فیلم همانند بازیهای کامپیوتری بیان میشود. این در حالی است که بدون این شیوه از بیان نیز در طول فیلم تمام این ترسها و ویژگیهای شخصیتی برای مخاطب مشخص میشوند و نیازی به بیان آنقدر مستقیم آن در ابتدای فیلم نیست. فیلم بیش از حد لقمه را برای مخاطب آماده کرده است.
راوی فیلم مدام اطلاعات را زودتر از آنکه مشاهده کنیم به ما میدهد. او اعلام میکند که هدلی و الیور در هواپیما عاشق یکدیگر میشوند. این اعلامهای زودتر از موعد و آماده کردن بیش از حد لقمه برای مخاطب، حس تحمیل به وجود میآورد و از آن مهمتر فرصت تجربه کردن را از مخاطب میگیرد. در واقع مخاطب در هواپیما لحظه به لحظه با شخصیتها همراه نمیشود و آن لحظه را تجربه نمیکند چرا که پیش از آن راوی همه چیز را اعلام کرده است.
اما جدا از این مسئله، در کل لحظات درون هواپیما خوب هستند. فضای علاقه بین هدلی و الیور ساخته میشود و جاذبه و کشش بین آن دو قابل لمس است. دیالوگهای خوب و بازی خوب همراه با دوربین و اندازه نما مناسب همگی لحظات حضور در هواپیما را لذتبخش میکنند. اما فیلم پس از فرود آمدن هواپیما به نوعی درجا میزند. هدلی و الیور هر کدام به دنبال مسیر خود در لندن میروند و قابل پیشبینی است که در نهایت به یکدیگر بازمیگردند. قابل پیشبینی بودن این مسیر هیچگونه ایرادی ندارد به شرط آنکه فیلم بتواند به قصه جدا شده این دو بپردازد.
فیلم پس از لحظات هواپیما جذابیت خود را از دست میدهد. هدلی به مراسم ازدواجی میرود که نه قابل حس است و نه ارتباط و کشمکش او با پدرش ساخته میشود. در آن سمت قضیه همین موضوع درباره الیور نیز صادق است. در واقع فیلم همه چیز را رها میکند و به جای عمیقتر کردن شخصیتها و قصه جداگانه آنها و تلاش برای ادغام آنها، بیشتر به سمت سطحی شدن حرکت میکند. میتوان گفت فیلم به زمان بیشتری برای کند و کاو در این شخصیتها و مشکلات شخصی آنها نیاز داشت اما به شکل سادهانگارانهای از آن عبور کرد.
آن چیزی که بین هدلی و اولیور در هواپیما اتفاق میافتد که همانطور که گفته شد خوب است، ادامه نمییابد، عمیقتر نمیشود و فقط درجا میزند و تا پایان نیز در همان سطح میماند. حال بررسی فیلم Love at First Sight را به بحث اولیه درباره آثار عاشقانه ارجاع میدهیم.
آیا Love at First Sight میتواند یک عشق متعین و مختص به دو شخصیت شکل گرفته را بسازد، یا درگیر یک نمایش کلی و تعریفی عمومی و همهجایی از عشق میشود؟ پاسخ قطعا گزینه دوم است.
فیلم Love at First Sight اثری است که قطعا پر از حس خوب میباشد. فیلم میتواند حس خوب بسازد و آن را به مخاطب منتقل کند تا یک ساعت و نیم به تماشای این فیلم بنشیند. البته که بازی بازیگران نیز در این امر موثر است. اما فیلم در همین مرحله حس خوب گیر کرده است و راه زیادی برای تبدیل شدن به یک اثر ماندگار عاشقانه دارد و سطح خود را تا یک فیلم معمولی و متوسط و یک بار مصرف پایین میآورد.
پر بحثترینها
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- نقدها و نمرات بازی STALKER 2 منتشر شدند
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- پلی استیشن برای ۱۰ سال متوالی نمایندهای برای بهترین بازی سال داشته است
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- فیل اسپنسر: تولید کنسولهای ایکس باکس در نسلهای آینده متوقف نخواهد شد
- فیل اسپنسر: STALKER 2 یکی از مدعیان بهترین بازی سال است
- بازی Death Stranding Director’s Cut دومین بازی پرفروش ایکس باکس شد
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
نظرات
چه عجب بلاخره یه عاشقانه بدون درد و بدبختی دیدیم
منکه خودم اصلا عاشقانه بین نیستم