نقد و بررسی بازی Season: A Letter to the Future؛ نامهای به آیندگان
امروز قرار است تا به بررسی و تحلیل بازی SEASON: A Letter to the Future بپردازیم. با گیمفا همراه باشید.
SEASON، یک بازی اتمسفریک در سبک ماجراجویی به شمار میرود و المانهای سبک شبیهساز پیادهروی و البته مکانیزمهای دوچرخه سواری در آن نقش به سزایی را ایفا میکنند. با وجود آن که بازی به خودی خود اثری کوچک و کوتاه است، اما یکی از سختترین نقدهایی به شمار میرود که تا به حال در زندگیام نوشتهام. قرار است در طول این بازی با یک روایت تفکربرانگیز طرف باشیم، روایتی که شاید به خودی خود جذاب باشد، اما در بخش گیمپلی اشکالات به خصوصی دارد که در ادامه آنها را بیان خواهیم کرد.
عاشقانهای برای آیندهسازان این کرهی خاکی
روی صندلی نشست و به کتابچهای کهنه خیره شد و صفحهی اول را باز کرد. یک نوار کنار کتابچه بود؛ آن را وارد دستگاه کرد و همزمان، هدفونش را روی گوش گذاشت و صدای آن را کمی بلند کرد. روی کتاب قدیمی نوشته شده بود: نامهای به آیندگان. صدای ضبط شده روی نوار، به سخن درآمد: «فصل دارد به پایان میرسد …»
در جهانی خیالی، زمان متشکل از فصلهایی است که هر یک نمایانگر یک دوره از تاریخ هستند و با به پایان رسیدنشان، دنیا، مردم و فرهنگها دگرگون میشوند و دیگر کسی چیزی از پیشینیان نمیداند. حال قرار است تا باری دیگر، جهان متحول شود و از این رو، دخترکی روستایی قصد دارد تا با توجه به پیشگوییهای پیر دانای روستایش، قبل از به پایان رسیدن فصل حاضر، آن را ثبت و ضبط نماید و نتیجه را در قالب آلبومی از تصاویر و البته یک نوار از اصوات ضبط شده به موزه برساند.
پدر دختر یک ماجراجو بوده و برخی از وسایلش به همراه یک نوار ضبط شده، شامل راه حل ورود به ماجراجویی برای او به جا مانده است. از آنجایی که دخترک تا به حال از روستای کوچک خود خارج نشده، اطرافیان او نگران هستند و در نهایت به شرطی که پیر دانا برایش میگذارد پا به دنیای بیرون میگذارد. شرط مذکور چیزی نیست جز یک طلسم که با استفاده از خاطرات عزیزان طراحی میشود و طی آن، مادر دخترک به جانشینی از ۵ حس انسان، ۵ خاطرهی شیرین خود را فدا میکند تا در نهایت دختر، حافظهی خود را پس از پایان فصل از دست ندهد.
از این جا است که ماجراجویی بازیکن شروع میشود و با کاراکترهایی آشنا میشود که هر یک، داستانها، پندها، اندرزها و تعریف خود را از زندگی دارند و باید با آنها هم صحبت شوید و با هر یک برای انجام کاری همکاری کنید. استعارهها و مجازها در طول بازی کاملا مشهود هستند و اگر اندکی تفکر کنید، برخی از آنها را به خوبی در خواهید یافت.
داستان بیش از هرچیز، شما را به یاد کتاب محبوب آنتوان دو سنتاگزوپری یعنی شازده کوچولو خواهد انداخت و اگر اهل چنین روایاتی باشید، طبیعتا کاراکترها و سفری که در طول بازی پیش میگیرید به یادتان خواهد ماند و حتی خیلی راحت خواهید توانست تا دنیای بازی را با دنیای واقعی مقایسه کنید.
جدا از روایت بازی، Season در عمق خود سعی دارد تا شما را نسبت به تمام داشتهها و نداشتههای خود حساس سازد و به نوعی در ابتدا سعی کند تا قدر هر چه خوبی در این دنیا هست و به چشم نمیآید را بدانید و در مرحلهی دوم، آنها را حفظ کنید و برای آیندگان کنار بگذارید. البته، به این موضوع توجه داشته باشید که روحیهی طبیعتدوستی و علاقه به فرهنگها و نگرشی فیلسوفانه است که شما را تشویق خواهد کرد تا در طول بازی به دنبال این اطلاعات باشید و در غیر این صورت، داستان بازی روی خوشی به شما نشان نخواهد داد.
سفری نه چندان طولانی، اما با سرعت لاکپشتی
خیلی با خود کلنجار رفتم و بارها فکر کردم که گیمپلی بازی را چگونه توصیف کنم. اگر یادتان باشد، Death Stranding دوقطبیسازی شدیدی میان منتقدان بر سر نقد بازی ایجاد کرد و Scavengers، با وجود آن که استودیوی چندان بزرگی نیست، جسارت کرده و پای خود را فراتر از این حرفها میگذارد.
بازی، یک شبیهساز پیادهروی با قابلیت دوچرخهسواری است که البته تنها روی کاغذ زیبا به نظر میرسد؛ البته این را بگویم که سبک شبیهساز پیادهروی به خودی خود چیز بدی نیست و برای مثال، میتوانم به Firewatch اشاره کنم که تا آخرین لحظه پلیر را از خود نمیراند و گیمپلی در عین سادگی و با وجود پیادهرویهای بعضا طولانی، بسیار جذاب و دوست داشتنی بود.
اما مهمترین و اصلیترین لازمه برای موفقیت یک بازی، ارائهی گیمپلی سرگرم کننده است و حال این سرگرمکنندگی میتواند از راههای مختلفی حاصل شود و لزوما پیچیدگی به خصوصی را طلب نکند؛ شاید اثری مثل The Walking Dead از استودیوی تلتیل، بازیکن را در یک جهان بزرگ رها نکند تا خود را با سلاحهای مختلف تجهیز کند، اما با ارائهی اکشنی مناسب با حال و هوایی جذاب و برانگیختن حس کنجکاوی بازیکن و همچنین ارائهی قدرتی جهت تصمیمگیری و روشنسازی عاقبت هر یک از کاراکترها، پلیر را سرگرم نگه میدارد.
شما در Season وظیفه دارید تا صفحات کتابچه را با گرفتن تصاویر مختلف و یا ضبط صدای عوامل محیطی و حیوانات کامل و صد البته، کوئست کاراکترهای اصلی را تکمیل کنید. حال این به شما بستگی دارد که بازی را در چند ساعت به پایان برسانید. میتوانید در کمتر از ۵ یا ۶ ساعت داستان را تمام کنید و یا میتوانید با استفاده از دستگاه ضبط صدا و البته دوربین عکاسی قدیمی، دهها ساعت در طبیعت به گشت و گذار بپردازید و عکس بگیرید و صدای پرندگان را ضبط کنید و در انتها، کتاب خود را با آیتمهای مختلفی که در طی انجام این کارها به دست آوردهاید تزئین کنید.
آیا این کارها جذاب هستند؟ به خودتان بستگی دارد. ممکن است مثل من علامت سوالی بزرگ برایتان ایجاد شود که در نهایت مگر دنیای بازی چقدر جذاب است که حال به دنبال مناظر مختلف و اصوات دلنشینش بگردم و از آنها نسخه برداری کنم و دیگری ممکن است اینگونه بنگرد که: چه جالب! میتوانم در این دنیای بزرگ بگردم و رازهای آن را کشف کنم و در دفترم قرار دهم.
بازی هیچ مبارزه و پلتفرمینگ یا به اصطلاح سکوبازی به خصوصی ندارد و آنقدرها هم شما را درگیر صحبت با دیگران نمیکند و بسیار کوتاه است. در نهایت، تصمیمات شما تغییرات چندان بزرگی جز یک سری اتفاقات جزئی در پایان بندی و پیشروی داستانی ایجاد نمیکنند و سازنده تنها میخواهد تا به قولی، قدر چیزهایی که در طبیعت و جهانمان است را بدانید.
البته، در طولانی مدت، حتی این کارها هم خستهکننده میشود و با وجود آن که بازی کوتاه است، اما این موضوع کماکان محسوس بوده و احتمالا پلیر را از ادامهی مسیر منصرف کند. شاید بگویید که دوچرخهسواری که اتفاقا سازندگان هم تاکید بسیاری روی آن دارند، بتواند بازی را از این وضع نجات دهد؛ اما باید بگویم که دوچرخهسواری، ابدا طراحی خوبی ندارد و برعکس میتواند گاهی فاجعهآمیز باشد. هندلینگ دوچرخهی بازی بسیار ابتدایی پیادهسازی شده است و فیزیک بازی تاثیر چندانی بر حرکت شما نمیگذارد و صرفا وسیلهای برای حرکت سریعتر از نقطهی A به B خواهد بود.
ماجرا جایی اعصاب خردکن میشود که دوچرخه شما، عامل دهها باگ مختلف میشود و گاهی حتی میتوانید به وسیلهی آن به پرواز درآیید و یا در میان آسمان و زمین گیر کنید و شاهد حرکات آکروباتیک و بعضا جادویی کاراکتر اصلی شوید که الحق روی جو بسیار آرام بازی تاثیر خواهد گذاشت و شاید شما را به خنده وا دارد.
جالب اینجاست که انیمیشنهای بازی نیز بسیار ناقص به نظر میرسند و با هم در تناقض هستند. هنگامی که دوچرخه را در دست دارید و قصد میکنید تا سوار بر آن شوید، خیلی نرم کاراکتر بازی روی آن سوار میشود و هنگامی که در کنار آن میایستید و قصد دارید تا آن را به دست بگیرید، دوچرخه ناگهان در دستانتان تلپورت میشود و منظرهی زشتی پدید میآید که ابدا جالب نیست.
Season از نظر بهینهسازی نیز ضعفهای خودش را دارد؛ برای مثال، شاهد افت فریم شدید حتی در حالت گرافیکی متوسط بازی خواهید بود که این مشکل با توجه به سبک و سیاق بازی و آرت به خصوص آن، تعجببرانگیز و آزاردهنده ظاهر میشود.
نامهای چشمنواز در دنیایی خالی از سکنه
Season: A Letter to the Future شاید از نظر گرافیکی چندان بازی بزرگی نباشد، اما با توجه به آرت و طراحی هنری جهان بازی و همچنین تنوع بصری مناظر، زیبا به نظر میرسد، کما این که محیطهای آن دلنشین هستند و هر یک ویژگیهای مخصوص به خود را دارند.
برای مثال، پارک جنگلی و محل زندگی هنرمند پیر، تاریک است و در آن ماشینآلات کهنهای دیده میشود که به شکل مجسمه درآمدهاند و جلوهای خوفناک به پارک دادهاند و در بخش معبد، فضایی مذهبی و روحانی حاکم است و در کل، بازی هویت خاص خود را دارد.
چشمان شما، ابدا از طراحی مناظر خسته نخواهد شد ولی همانطور که گفتم، مشکلات فنی بسیاری وجود دارد که میتوانند به تجربهی کلی شما از Season ضربه بزنند. از حیث صوتی، شنوای موسیقیهای آرام و مناسب با حال و هوای بازی هستیم که از کیفیت مناسبی برخوردار هستند.
در این بین، نباید از صداگذاران بازی غافل ماند که یکی از مهمترین قسمتهای بازی را رقم زدهاند و هر یک کاراکترها را به شکل باورپذیری زنده کردهاند. بازی فضایی ۳ بعدی از نظر صوتی فراهم کرده است که هدفون میطلبد و اگر گوشهای خود را تیز کنید، اطلاعات بسیاری از دنیای بازی را تنها با گوش کردن به صوتهای مختلف به دست خواهید آورد.
Season: A Letter to the Future
Season: A Letter to the Future اثری نیست که به هرکسی آن را پیشنهاد بدهم، چرا که ممکن است از آن خیلی زود متنفر و یا از همان دقیقه ابتدایی، عاشق داستان و روایت و سبک و سیاق آن شوید و از آن حسابی لذت ببرید. بیش از هر چیز، حتی با وجود ارزشمند بودن هدف بازی و داستان شنیدنی و تفکربرانگیزش، این به شما بستگی دارد که چه نظری نسبت به Season دارید، اما بعید میدانم که مشکلات فنی بازی و خستهکننده بودن گیمپلی در طولانی مدت، به مذاق کسی خوش بیاید.
نکات مثبت:
- داستان فوقالعاده تفکربرانگیز
- موسیقی و صداگذاری راضی کننده
- طراحی بصری دلپذیر
نکات منفی:
- گیمپلی شدیدا خستهکننده
- مشکلات فنی متعدد
- انیمیشنهای ناقص
۶.۳
این بازی بر اساس کد ارسالی ناشر (Publisher) و روی PC تجربه و بررسی شده است
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
چه بی خبر اومد
ممنون بابت نقد بازیهای ایندی.
شخصا عاشق گرافیک بازیم، ولی متاسفانه این و اکثر بازیهایی که سبکهای بصری خلاقانه دارند (مثل Sable) گیمپلیشون صرفا به راه رفتن و پریدن خلاصه میشه.
میشد یه بازی موبایلی عالی بشه ولی در حدی نیس روی کنسول و پیسی اجرا شه
ممنون بابت نقد و معرفی
بازی های ایندی کلا موسیقی گوش نواز و گرافیک خیلی خوبی دارند اما از لحاظ گیم پلی ضعیفن