دل نوشتههای یک گیمر خسته؛ امان از بازی های هاردکور!
سلام خدمت بر و بچههای گل گیمفا. امیدوارم که جیبتون پر پول، تنتون سلامت و پلتفرم بازیتون پر بازی باشه! ایام ایام تابستونه. قبلنا که کرونا نیومده بود و دهن ما رو سرویس نکرده بود، تابستونا حس و حال ویژهای داشت. اونایی که مدرسه داشتن تو روزای تابستون میتونستن یه دل سیر بازی کنن، اونایی که دانشگاه داشتن که خب در حالت عادی هم اصلا کاری نمیکردن و یه خسته نباشید از همینجا بهشون میگم! اونایی هم که جزو هیچکدوم از این دو دسته نبودن هم خلاصه تابستون رو عشق و صفا میکردن. لذت بازی مورد علاقه (ترجیحا ویچر با Quest اضافه) زیر باد کولر از لذتاییه که فقط گیمرا میتونن درکش کنن!
خلاصه که امیدوارم تو این روزا هم حال دلتون و هم حال جسمیتون خوب باشه و شوق و اشتیاق برای گیم داشته باشین.
امروز با یه مقاله متفاوت در خدمت شما هستیم. دل نوشتههای یک گیمر خسته که بنده ناقابل باشم! اگه خدا عمری بده و این ذهن فندقی من توان داشته باشه، از این به بعد هر دو سه هفته با یه قسمت از این مقالات «دلنوشتههای یک گیمر خسته» در خدمت شما عزیزان خواهم بود.
مقاله امروز و اولین قسمت از این سری مقالات، در مورد بازیای هاردکور! این لعنتیهای دوست داشتنی! اگه حال و حوصله دارین و افتخار میدین، چند دقیقهای با من و گیمفا همراه باشین تا دلاتونو ببرم پیش میازاکی و بقیه هاردکور سازا!
گیمفاییهای عزیز، اگه شما هم خاطرهای از آثار هاردکور دارین حتما با ما و بقیه دوستان در میون بذارین.
اگه به مقالات طنز پیرامون دنیای گیم علاقه دارین، سری مقالات کلیشههای دنیای گیم را از دست ندین.
عذاب لذتبخش!
آقا ما یه رفیقی داشتیم که تو شهر ما گیم نت داشت. اوایلی هم بود که نسل هشت شروع شده بود و خلاصه کنسولای نسل جدید به ویژه PS4 نقل صحبت محافل بودن و من که اون موقع کنسولی نداشتم، هر از چند گاهی میرفتم این گیم نت رفیقمون بازی میکردیم. FIFA, Call of Duty, Mortal Kombat و خلاصه هر چیزی که میشد یه قاشق ازش میزدیم به بدن. یه روز گرم تابستون بود که داشتم با رفیقم فیفا میزدم (داخل پرانتز بگم من ترکیه بودم اون بارسا، هر کی میگه فیفاش خوبه من با ترکیه حاضرم بازی کنم با هر تیمی!). آقا خلاصه ما گرم بازی بودیم که دیدم صاحب گیم نت که رفیق من باشه، داره یه بازی خیلی دارک و سیاهو بازی میکنه. اون موقع بلادبورن رو میشناختم و تریلراشو دیده بودم، ولی اولین واکنش من این بود که من غلط بکنم همچین بازیای رو بازی کنم. خلاصه این رفیق ما توی بیست دقیقه هفت هشت بار پشت سر هم مرد (هنوز یادمه تو فاضلاب اوایل بازی بود، قبل باس فادر گسکوین). یه لحظه رو کرد به من گفت: مصطفی میخوای بازی کنی؟ منم گفتم حاجی ولمون کن تو رو به خدا. قیافه من چه به این بازیا.
چند وقت از اون اتفاق گذشت و یه روز توی گیم نت منتظر رفیقم بودم که مشکل براش پیش اومد و نتونست بیاد. اول میخواستم برم کلا، بعد نمیدونم این کنجکاوی لامصب از کجا شروع شد که یه حسی به من گفت برو بلادبورن رو یکم بزن شاید خوشت اومد. خلاصه با شک و تردید رفتم سراغ بلادبورن. اول بازی یک نوب به تمام عیار بودم. یعنی از اینایی که کلیپشون توی اینستا هست میبینین میخندین. دشمنای معمولی رو نمیتونستم بزنم. اما کم کم قلقش دستم اومد تا این که رسیدم به باس روی پل. Cleric beast اگه اشتباه نکنم. آقا این باس اینقدر منو کشت که خودتون حساب کنین اولین باری بهش رسیدم هوا روشن بود، بعد آخرین بار هوا تاریک شده بود. دیگه خسته شده بودم. پیش خودم میگفتم چجوری بعضیا این بازیارو بازی میکنن و لذت میبرن! اینقدر دیگه اعصابم خرد و خاکشیر شده بود که قسم خوردم یک بار دیگه و فقط یک بار دیگه تلاش کنم و اگه نتونستم دیگه هیچ وقت بازیش نکنم. و خب توی همون بار آخر زدمش و نه تنها اون باسو زدم، بلکه ادامه دادم و فادر گسکوین که لعنت آمون بر او باد رو هم توی تلاش اول زدم. بدنم داغ شده بود، قلبم داشت تند تند میزد، اصلا یه حس عجیبی داشتم که تا حالا تجربه نکردم. همین اتفاق و همین حس، جرقهی علاقه به بازیای هاردکور رو در من زد و امروز که فکر کنم شیش سال حدودا از اون اتفاق میگذره، تقریبا هر بازی هاردکور و سولزلایکی که دم دستم بیاد و از دم تیغ میگذرونم!
سرتونو درد نیارم. خلاصه حرفم اینه بازیای هاردکور یه حس جالب و جذابی تو آدم ایجاد میکنن. حس یه پیروزی بعد از مقدار زیادی زحمت و شکست و سرویس شدن دهن! حس اینکه کوه کندین و بعد توی دل کوه الماس و گنج پیدا کردین!
نمیدونم اصلا این فلسفهی بازیای هاردکور از کجا شروع شد. زمانای قدیم کلا بازیا به صورت دیفالت سخت و دهن سرویس کن بودن. اول از همه که تا زمان نمیدونم کدوم نسخهی زلدا، اصلا بازیا سیو نداشتن! یعنی گیمر بدبخت مینشست پای بازی، باید تمومش میکرد و این وسط اگه در خونه رو میزدن، کار پیش میومد، برق قطع میشد و نمیدونم هر اتفاقی میافتاد که نمیتونست بازی رو تموم کنه، روز از نو روزی از نو. حتی بعد از این که سیو شدن و ذخیره کردن یه چیز عادی شد، یه سری سازندهها نمیذاشتن آب خوش از گلوی گیمرا پایین بره! یه سری بازیا فقط یه جای خاص میتونستیم سیو کنیم و یه سری بازیای دیگه مثلا نسخههای اول رزیدنت ایول، به یه آیتم خاص که اشتباه نکنم جوهر بود نیاز بود تا بشه سیو کرد!
از طرف دیگه کلا تمام مکانیزمای یه بازی بر علیه گیمر بودن. مثلا دوربین توی بازیا اینجوری بود که معمولا یسری وقتا اصلا دشمنا معلوم نمیشدن که بخوای بزنیمشون! ارتقاء شخصیت و المان نقشآفرینی و این سوسول بازیا هم وجود نداشت، نهایتا بازی چهارتا سلاح بهت میداد دیگه خود آدم باید یجوری مدیریت میکرد اینا رو.
خلاصه اون روزا اکثر بازیا قشنگ دهن گیمرا رو سرویس میکردن و یسری بازیا به صورت خود به خود هاردکور بودن! از سال ۲۰۰۰ به بعد،کم کم سازندهها یکم آسایش گیمرای بدبخت رو مد نظر قرار دادن و بازیا بالانستر ساخته میشدن و معمولا آسونتر هم بودن. بعضی بازیا هم درجه سختی داشتن تا گیمرای مختلف و سلایق مختلف بتونن از تجربهی بازی لذت ببرن. همه چیز داشت به خوبی و خوشی پیش میرفت که جوانی از خطهی ژاپن، این غیور مرد خلاق، اومد کلا بازیای هاردکور رو به عنوان یه زیرسبک مستقل معرفی کرد. چجوری؟ الان بهتون میگم …
جایی که همه چیز شروع شد …
یه روز سرد زمستونی بود که هیدتاکا وارد دفترش شد (یجوری میگم هیدتاکا انگار از بچگی با هم بزرگ شدیم و تو کوچه خاک بازی میکردیم!). خلاصه هیدتاکا خان میازاکی وارد دفترش میشه و چندتا از همکاران و رفیقاش هم اونجان. مکالمهای که بعدش اتفاق افتاد تحول شگرفی توی دنیای گیم ایجاد کرد.
هیدتاکا: سلام خدمت رفقا. اوهایو!
رفیقای میازاکی: اوهایو تو هم بخیر! چه خبر حاجی؟
هیدتاکا: والا از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون یه ایده زده به سرم.
رفیقای میازاکی: بگو ببینم چی تو اون مغزت میگذره …
هیدتاکا: داشتم فکر میکردم جای عناوین هاردکور اختصاصی خیلی خالیه توی دنیای یه گیم. میگیرین چی میگم؟ یعنی یه بازی که کوچیکترین چیزا هم گیمر رو اذیت کنه. دویدن محدود باشه، برای هر کاری Stamina احتیاج باشه، وقتی کارکتر بمیره لوتاشو از دست بده، تا وقتی به جای خاص نرسیده بازی سیو نشه، برای یه ارتقاء ساده سلاح یا Armor گیمر اینقدر اذیت بشه تا اشکش دربیاد، باسای بازی چندتا فاز داشته باشن، بعضیاشون بتونن خودشونو Heal کنن، بعضیاشون یسری نیروی کمکی و نوچه داشته باشن، قبل باس جای سیو نزدیک نداشته باشه. یسری دشمنا روی سقفا و جاهای کور قایم بشن، حتی Chest به ظاهر بیخطر بازی هم یه هیولا باشه، اگه از ارتفاع بیفتی بمیری، توی آب بیفتی بمیری. فعلا این چیزا به ذهنم میرسه
رفیقای میازاکی: Nani???
میازاکی: آهان راستی داستان و این چیزا هم احتیاج نداریم. کی حوصله ساخت کات سین و نگارش پله پله اتفاقات رو داره. یه هدف کلی میزاریم وسط، چهارتا NPC مرموز هم درست میکنیم یسری دیالوگ عجیب و غریب و قلمبه سلمبه بگن، یسری توضیحات انگلیسی اونم به شکل سخت هم برای آیتما میذاریم، کسی هم پرسید میگیم روایت داستان محیطیه و هر کسی نمیتونه درک کنه.
رفقای میازاکی: سبحان الله
میازاکی: آره دیگه. حالا چیز دیگه به ذهنم رسید به مرور زمان اضافه میکنیم. به نظرم استارتش رو از همین امروز بزنیم کم کم شروع کنیم کار ساخت رو …
و خب اینجوری بود که هیدتاکا میازاکی و فرام سافتور، با ساخت دیمن سولز و بعدش هم سه گانه سولز، یه استاندارد جدید توی دنیای گیم بنا کردن. جایی که هر چی اشک گیمر بیشتر در بیاد و بازی سختتر باشه، لذتی که از بازی میبریم هم بیشتر میشه. به قول خارجیها: The Greater the Challenge, The Sweeter The Victory… (قشنگ معلومه زبان انگلیسی بلدم نه؟ ساری من فارسی کیلی کیلی کم بلد هست)
دیگه کم کم مردم و گیمرا دیدن که نه، بازی سخت هم خیلی میتونه حال بده! خصوصا اگه درست و حسابی و اصولی ساخته بشه و یه حساب کتابی این وسط باشه. بعد از گذشت چند سال کاملا اسم میازاکی و فرام سافتور شناخته شده بود و خصوصا گیمرای حرفهایتر اسم میازاکی، فرام سافتور یا سری سولز میومد به نشونه احترام کلاه از سر بر میداشتن.
نکتهی جالب در مورد بازیای هاردکور اینه که به شدت واگیر دارن و مثل ویروس بین گیمرا پخش میشن. یعنی چی؟ یعنی من خودم بلادبورن رو به چند نفر که کژوال گیمر بودن پیشنهاد کردم، شیش ماه بعد فهمیدم تا آخرین Chalice بازی رو هم رفتن. یعنی این بازیای هاردکور لعنتی به شکل شدیدی آدمو معتاد و وابسته میکنن. هی آدم میبازه، هی میگه یه بار دیگه امتحان میکنم شاید این دفعه باس رو زدم. دوباره امتحان میکنه دوباره میبازه، دوباره به خودش میگه نه دست قبل حساب نبود، این دیگه تلاش آخر. و اینقدر این اتفاق تکرار میشه تا این که باس رو میزنه طرف و میگه: گفتم که سخت نبود. فقط یکم تمرکز میخواست. گیمرا الکی شلوغش کردن. اونقدرا هم سخت نبود (اشکهایش را باید آستین لباسش پاک میکند و به کنترلری که از شدت عصبانیت به دیوار کوبیده نگاه میکند)
از طرف دیگه فارم کردن هم توی این بازیا یه عالم عجیبی داره. یعنی آدم میرسه به منطقه جدید میبینه نه خدایی دشمنان خیلی قوین. بر میگرده مناطق قبلی یکم فارم کنه و لول آپ کنه. پیش خودش میگه یکم لول آپ کنم بسه. بعد چند ساعت به خودش میاد میبینه اینقدر پول جمع کرده میتونه مهاجرت کنه! یه رابطه مستقیم هم بین سختی بازی و لذت فارم هست. اونم اینکه هر چی بازی سخت تر باشه فارم کردن و لول زدن بیشتر لذت میده. معمولا هم توی هر بازی یه منطقه عالی برای فارم هست که گیمرا کلا تو همون منطقه اینقدر فارم میکنن که کلا اون منطقه رو مثل خونشون یاد میگیرن!
ولی جدا از شوخی این بازیای هاردکور اعصاب و روان برامون نذاشتن. دقیقا یادمه سر باس Ishin the saint sword بیست دقیقه داشتم باهاش میجنگیدم. دستام عرق کرده بودن. بدنم داشت میلرزید از استرس اینکه گند نزنم و کلا استرس عجیبی داشتم. بعد از این که شکستش دادم، صدای ضربان قلبم رو میتونستم بشنوم.
کلا یسری از بازیای هاردکور اینقدر با اعصاب و روان ما بازی میکنن که حتی وقتی تمومشون میکنیم، اثرشون تا چند وقت باقی میمونه.
اما با این که دهن آدم سر بازیای هاردکور سرویس میشه، ولی کلی خاطره ساخته میشه برای آدم. همین الان که دارم فکر میکنم کلی اتفاقات برگ ریزون برام توی بازیای هاردکور افتاده. یادش بخیر سر باس Guardian Ape توی سکیرو، وقتی که فاز اولش رو زدم یه پوزخند زدم گفتم همین؟ بعد یهو دیدم سر قطع شدشو برداشت شمشیر گرفت دستش شروع کرد حمله، اونوقت بود که تمام ۱۲۴۰۰۰ هزار پیامبر رو شروع کردم قسم دادن. یعنی قشنگ داشتم جیغ میکشیدم و فرار میکردم.
یا سر یکی از باسای Nioh اونقدر مردم که حس میکنم یه بخش از روحم برای همیشه جدا شد. فکر کنم قشنگ دو هفته گیر کرده بودم. آخرشم با دعا و نذر تونستم شکستش بدم!
اینجا بد نیست یه نگاهی به بازیای هاردکور بزرگ و محبوب هم بندازیم و اونا رو خلاصه بررسی کنیم:
سری Souls
اینجوریه که یه آدم بدبخت بیچاره که یه دست لباس درست و حسابی نداره یهویی یه شمشیر لول یک میگیره دستش و بعد میبینه یسری توضیحات بدیهی مثل اینکه کدوم دکمه جاخالی میده و چیزای مشابه روی زمین نوشته شده و بعدش راهو ادامه میده و پنج قدم میره جلو و باس Tutorial رو میزنه و بعدش کم کم تبدیل میشه به سوپرمن و دخل همه رو در میاره. این وسطم چهارتا NPC بدبخت فلک زده تو گوشه و کنار بازی هستن که کار خاصی ندارن و فقط یه سری دیالوگ عجیب و غریب دارن و بعضا هم یه سری آیتم برای فروش دارن تا یه لقمه نون حلال در بیارن.
Nioh
اینجوریه که یه سامورایی خوشتیپ و خوشهیکل میفته وسط یه بدبختی بزرگ و هر چی سامورایی و Oni و غول و هیولا و کوفت و زهرمار هست میریزه سرش. این بازی کلا رحم نمیکنه و مرحلهی Tutorialو این سوسول بازیا رو نداره. همون مرحلهی اول دهن گیمر رو آسفالت میکنه. کلا بویی از عدالت هم نبردن سازندگانش. یک ساعت شروع میکنی به زدن باس، بر می گرده یه فوت میکنه سریع One Shot میشیم. لول زدن هم اونقدر تأثیر نداره، اول تا آخرش یه ده هزار بار باید بمیریم تا بشه تمومش کنیم. تازه اگه بتونیم و اعصاب و انرژی برای تموم کردن بازی مونده باشه!
Code Vein
اینجوریه که تا آخر بازی حس میکنین دارین یه انیمه خوشگل و باحال میبینین. کارکترای دوست داشتنی، رنگ بندی جذاب اما داستانی به شدت دارک و سیاه که واقعا فوقالعاده بود. شخصیتا هم کلا از سلاحهای Final Fantasy استفاده می کردن و هر چیزی که تو دنیای کد وین پیدا میشه یه دسته زدن تهش میشه یه سلاح سنگین دو دسته. کارکترش هم از لحاظ شخصیتپردازی و احساس مثل سیب زمینی میمونه و نهایت واکنشش اینه سرشو تکون میده.
سخن پایانی:
آقا سرتون رو به درد آوردم. خلاصه که این بازیای هاردکور لعنتی با وجود اینکه سختن، با وجود اینکه اشک آدمو در میارن و با وجود اینکه اعصاب آروم برای ما نمیذارن، ولی به شکل عجیبی لذتبخش و اعتیادآورن. جوری که قشنگ اون روی مازوخیسم ما رو بیرون میکشن!
در پایان همون جور که اول مقاله گفتم، اگه خاطرهای، نکتهای نظری چیزی دارین با ما در میون بذارین!
قسمت بعدی: مصیبتهای ازدواج یک گیمر!!!
پر بحثترینها
- بازی Stellar Blade به دلیل طراحی شخصیت Eve نقدهای منفی دریافت کرده است
- نقدها و نمرات بازی Stellar Blade منتشر شدند
- شایعه: احتمال عرضه Helldivers 2 روی Xbox Series X|S وجود دارد
- Stellar Blade از لحاظ فنی کم نقص و عالی اجرا میشود
- دنیاهای آخرالزمانی که اگر در واقعیت رخ بدهند بقاء در آنها دشوار خواهد بود (قسمت اول)
- شایعه: Gears 6 در مراسم امسال Xbox معرفی میشود
- گزارش مالی مایکروسافت: افزایش درآمد ایکس باکس به دلیل خرید Activision Blizzard
- رتبهبندی شخصیتهای اصلی سری GTA
- ممکن است GTA 6 در حمل اسلحهها همانند Red Dead Redemption 2 عمل کند
- انتقاد EA از ممنوعیت فروش Dead Space در ژاپن اما صدور اجازه انتشار به Stellar Blade
نظرات