بی نهایت کلمبیا : رمزگشایی از رازهای Bioshock Infinite ( قسمت دوم)
همانطور که وعده داده بودیم ، امروز با دومین و آخرین قسمت از مطلب “بی نهایت کلمبیا” به منظور شرحی بر حوادث اتفاق افتاده در بازی Bioshock Infinite در خدمتتان هستیم.کسانی که قسمت اول این مقاله را از دست داده اند میتوانند از اینجا آنرا بخوانند.
یادآوری : این مطلب حاوی اسپویلر بسیار قوی است ،پس اگر بازی را به اتمام نرسانده اید از خواندن مطلب خودداری کنید و پس از اتمام بازی دوباره به اینجا بازگردید.
————–
چرا کامستاک ، دختر بوکر را میخواست ؟
این ماجرا در یکی از واکسفون هایی که به هنگام پیدا کردن روزنه ها در خانه ی کامستاک به آن بر میخورید ، روشن میشود. ” به نظر میرسد که او توسط اختراع ما استریل شده است!” این حرفها را رزالیند لوتس در واکسفون ضبط کرده است.” از نظر تولید مثل جنسی ، صفات والدین به بر دنیاهای های متعدد ما اثر میگذارد.به عبارت دیگر صفات شما در این مرحله یا غیرقابل شناسایی میشود ، یا در وجودتان اثر میکند.” این یعنی صفاتی که از والدین به ارث میرسد ، در دنیاهای دیگر ممکن است روی فرد اثر بگذارد و بعضی صفات هم هستند که اثر چندانی نخواهند داشت.
کامستاک خودش نمیتوانست صاحب فرزندی شود ، بنا براین تصمیم میگیرد که با کمک لوتس ها بچه ی بوکر را از دنیایی دیگر تصاحب کند.کامستاک الیزابت را ” ثمره ی پیامبر” مینامد و او را در برجی به نگهبانی سانگ برد زندانی میکند.اما کامستاک به دلیل عوارض جانبی قرار گرفتن در معرض روزنه ها (Tear) سرطان میگیرد و میمیرد.او میخواهد که الیزابت وارث حکومتش باشد.در یکی از واکسفون ها میشنویم :
“ارباب ندای خانه را میدهد. عشقش را در تومورها احساس میکنم ، چون آنها قطارهایی اند که من را به ایستگاه میبرند.و من با این احساس خرسندی میمیرم ، که میدانم الیزابت جانشینم خواهد بود”
چرا اسلت (Slate) کامستاک را نمیشناسد؟
کورنلیوس اسلیت در Wounded Knee با بوکر میجنگیده است.در Hall of Heroes نیز با بوکر به جنگ میپردازد اما چرا نمیتواند بفهمد که بوکر و کامستاک ، در واقع یک شخص هستند ؟ شاید جواب در یکی دیگر از واکسفون های رزالیند لوتس پیدا شود که میگوید :
“پیامبر در حال مرگ است.متاستاز و هجوم بیماری باعث شده که به سرعت پیر شود. چرا این کامستاک در حال زوال است در حالیکه ، کامستاک جهان دیگر سالم وسرحال روی پاهای خودش است ؟ اگر ژنتیک تقدیر را رقم میزند ، پس اختلاف این وسط چه نقشی دارد؟ آیا بیماری پیامبر برای قرار گرفتن در معرض اختراعمان است؟”
کامستاک در دوران اوج کلمبیا تنها ۳۸ سال بیشتر سن ندارد ، اما قرار گرفتن در معرض روزنه ها باعث کهولت او شده است ، طوری که ظاهر او مردی بسیار کهن سنتر را نشان میدهد. این دلیلی است که اسلیت ارتباط بین این دو را نمیفهمد. تصاویری که اوایل از Bioshock Infinite پخش شد ،کامستاک را مردی جوانتر و تر تمیزتر نشان میداد اما برای هدف باورپذیری بیشتر و یا شایدهم پیچیدگی بیشتر ماجرا ، این تصویر از کامستاک جای خودش را به مردی پیرتر داد تا مخاطب نتواند شباهتی بین بوکر و او پیدا کند.این یعنی دور کردن هرچه بیشتر مخاطب از اصل ماجرا و آن شوک پایانی عظیم که برایش میتوان کن لوین را مورد تقدیر قرار داد.
ماجرای علامت AD روی دست بوکر چیست ؟
شاید یادتان باشد که بازی با جملاتی از کتاب ” موانع سفر به ترنس-بُعد” از رزالیند لوتس شروع میشود :
“ذهن سوژه ، به شدت تلاش خواهد کرد تا خاطراتی را پدید آورد که هرگز وجود نداشته اند.” وقتی بازی را شروع میکنیم ، بوکر قبلا تلاشهایی برای آزاد سازی الیزابت کرده بوده است اما شکست خورده.این را از دیالوگ دوقلوهای لوتس میفهمیم که میگویند ” او حال و روز خوبی ندارد!” شیر یا خط ، یا مرد مرده در فانوس دریایی ممکن است به تلاشهای قبلی بوکر ارجاع داشته باشند.
سفر کردن در میان بُعدها به نظر میرسد که خاطرات را به هم میریزد.علامت روی دست بوکر آسیبی است که خودش به خودش وارد کرده و مخفف ” آنا دویت” است : یک یادآوری از دخترش وماموریتش…رسالت کامستاک نیز به این موضوع اشاره میکند که هر کس این علامت روی دستش باشد چوپان دروغین است.او که میدانسته بوکر برای نجات الیزابت به کلمبیا خواهد آمد ، این راهی است که از حضورش با خبر شوند.وقتی یکی از افسرهای پلیس متوجه علامت روی دست بوکر میشود شهر کاملا بهم میریزد و ارتشی به سر بوکر خراب میشوند تا از دستیابی بوکر به برج جلوگیری کنند.
کار سایفون ( The Siphon) چیست ؟
سایفون را هم رزالیند لوتس اختراع کرده است و وسیله ای برای باز کردن روزنه ها به شمار میرود.کامستاک از طریق همین دستگاه توانست به آینده نگاهی بیندازد و دامنه ی رسالتش را در کلمبیا بپروراند. وقتی کامستاک فهمید که لوتس ها قصد دارند الیزابت را به جهان بوکر بازگردانند ، دستور داد تا سایفون را نابود کنند . فینک این کار را انجام داد. انهدام سایفون باعث شد تا در سرتاسر کلمبیا روزنه هایی باز شود و لوتس ها را در میان دنیاهای مختلف سرگردان سازد و این هم یکی دیگر از دلایل قدرتمندی لوتس ها است.
سایفون علاوه بر کار اصلی اش ،هدفی جانبی نیز برعهده داشت : محدود کردن قدرتهای الیزابت. به همین خاطر بود که الیزابت نتوانست با باز کردن روزنه از برج بگریزد.همانطور که اولین بار الیزابت را دیدیم که در حال باز کردن روزنه ای به پاریس بود و با تمام انرژی اش هم این کار را کرد اما نمیتوانست ادامه دهد. که در ادامه هم میبینیم این قدرتها در گیم پلی هم تاثیر میگذارد و همینطور قدرت الیزابت بیشتر میشودتا هنگامی که سانگ برد سایفون را کاملا از بین میبرد و قدرتهای الیزابت بصورت تمام و کمال باز میگردد.
چه بر سر خانم کامستاک آمد؟
داستان رسمی بانوی اول کلمبیا در شهر اینگونه تعریف شده که ،خانم کامستاک توسط رهبر واکس پوپولی ، دیزی فیتزروی کشته شده است.اما واقعیت اینست که کامستاک همسرش کشت ، آن هم وقتی که دید خانم کامستاک قصد دارد با گفتن حقیقت در مورد اصل الیزابت و اینکه از کجا آمده است ، میتواند قدرتش را تهدید کند( اطلاعات توسط لوتس به خانم کامستاک داده شد).
“خانم کامستاک تصور میکرد الیزابت حاصل ارتباط من و پیامبر کلمبیاست اما من به زن بیچاره حقیقت را گفتم … آن بچه محصول اختراع کوچکمان بود.” این را رزالیند در واکسفون موسوم به (فرزند سکوت) توضیح میدهد.
فیتزروی بخاطر قتل و رهبری واکس پوپولی دستگیر شد ، در حالیکه حتی علاقه ی او به خانم کامستاک در یکی از واکسفون ها معلوم میشود :”البته کار کار سختی است اما به نحوی ، آسان است! خانم کامستاک همیشه برخورد خوبی داشته است و طوری بوده که من هم فکر کنم در دنیای آنها جایی داشته ام”
دلیل خونریزی های بینی چیست؟
وقتی خاطرات شخصی در اثر عبور از روزنه ها به هم میریزد ، بینی شخص خونریزی میکند. این برداشت برمیگردد به آنچه رزالیند در کتاب ” عقیدهی ذهن” در مورد درست شدن خاطراتی که وجود نداشته اند ، میگوید. مغز بوکر هنگامی که با کامستاک ارتباط برقرار میکند ، به سختی تلاش میکند تا تکه های پازل را کنار هم بچیند تا بفهمد که چطور این اتفاقها افتاده است و چون این دو یکی هستند پس هیچ خاطره ای وجود ندارد که دویت بتواند به یاد بیاورد ، این اتفاق میفتد (یک جور هنگ کامل!)
اما از نظر فیزیکی که به قضیه نگاه کنیم ،این هم یکی دیگر از عوارض جانبی سفر کردن به دنیاهای مختلف است. مغز نمیتواند دو جهان مجزا را به هم ربط بدهد و در خلق خاطره های جدید شکست میخورد که این دلیلی میشود برای خونریزی کردن بینی شخص.این دقیقا اتفاقی است که برای چن لین و آن افسر پلیس که در فینکتون رفتاری غیرعادی دارد و بوکر میکشدش ، افتاد. آنجا الیزابت میگوید :” اونا زنده ان … اما یادشونه که مردن!”
چرا الیزابت پیر به نیویورک حمله میکند ؟
این چیزی بود که لوتس ها قصد داشتند با استخدام بوکر و نجات الیزابت از آن جلوگیری کنند. اگر لوتس ها دخالت نمیکردند ، الیزابت با فلسفه ی تاریخ مصرف گذشته ی کامستاک رشد میکرد و بدیهی است که به جانشین برحقش تبدیل میشد و سلطنت الیزابت به حمله ی کلمبیا به نیویورک در سال ۱۹۸۴ می انجامید تا شعار رسالت کامستاک به حقیقت بپیوندد ” ثمره ی پیامبر …در شعله ی کوهستانهای انسان غرق خواهد شد” پس بوکر این پایان را نیز میبیند و با الیزابت سعی میکند تا از افتادن این اتفاق تا جای که میتواند جلوگیری کند.
اما چرا حمله به نیویورک؟ احتمالا به خاطر اینست که کامستاک این شهر چندفرهنگی معروف را به عنوان مظهر ” سدوم زیرین”میداند. یک لانه ی گناه که او سعی میکند تا از روی زمین محوش کند. کامستاک میگوید :” اگر کلمبیا هم سفینه ای از جهانی دیگر باشد چه میشود؟” دلالتی که کامستاک برای حمله به ایالات متحده دارد از مفهوم “باران” از انجیل می آید ، در واقع او با این برداشت نصفه نیمه ای که از انجیل دارد ،فکر میکند با از بین بردن جهنم فساد وتباهی (نیویورک به عنوان نماد) تنها جای امن جهان شهر خودش کلمبیاست.بوکر بارها و بارها در نجات الیزابت شکست میخورد اما درهرحال نقشه ی کامستاک در آخر ماجرا نقش برآب میشود.
غرق کردن بوکر چه فایده ای دارد؟
این یکی از لحظاتی است که از تاریخ کلمبیا را نابود میکند ، و نتیجه ی کار نیز جلوگیری از حمله ی الیزابت به نیویورک است.نقشه ی اصلی برای دور کردن الیزابت از شهر که عملی نمیشود -آنطور که از نمودار کشیده شده توسط رابرت لوتس برمی آید بوکر ۱۲۲ بار پیش از این در انجام عملیاتش برای نجات الیزابت شکست خورده- اما الیزابت با قدرتهایی که در اختیار دارد ، دست به دامان نقشه های استادانه تری میشود : متوقف کردن کامستاک و جلوگیری از ایجاد اتحاد کلمبیا.
الیزابت به زمان تبدیل شدن بوکر به کامستاک بازمیگردد : لحظه ی غسل تعمید وی توسط کشیش ویتینگ. اوهم به جای اینکه اجازه دهد تا بوکر حاکم کلمبیا شود یا تبدیل شود به مامور الکلی پینکرتون -در دنیای مختلف و شکلهای متمایز- سعی میکند قبل از اینکه فکر تصمیم گیری به مغزش خطور کند ،اورا غرق کند و بکشد.با این کار ، الیزابت تمامی اتفاقات کلمبیا ،کامستاک و هرچیزی که به این دو مربوط میشد را از بین میبرد. با این کار همچنین تمامی اتفاقاتی که بر سر خود الیزابت در کلمبیا آمده هم نابود شده و تمامی الیزابت هایی که در طول بازی دیدیم از بین میروند.بوکر هم میمیرد و الیزابت آخری تک و تنها میماند.
چرا آخرین الیزابت ناپدید نشد؟
همه به جز یکی! همانطور که دوربین دور میشود ، کپی های الیزابت یکی یکی ناپدید میشوند ، و در آخر فقط یکی میماند که این سکانس به صفحه ی سیاهی کات میخورد. حالا دیگر نه کلمبیا معنی دارد و نه الیزابت ، اما چطور میشود که فقط یک ورژن از الیزابت در آخر باقی میماند؟ جواب اینجاست! با نابودی سایفون ، قدرتی باورنکردنی برای الیزابت آزاد میشود و اون به نوعی فناناپذیر میشود با این تفسیر ، نسخه ی آخری از الیزابت چیزی فراتر از مکان و زمان است و نابودی کامستاک و کلمبیا نمیتواند تاثیری بر رویش بگذارد. اگر از این نظر فکر کنیم خیلی بهتر است … یک پایان نسبتا خوش !
اما از نظری دیگر که بخواهیم نگاه کنیم ، به این نتیجه میرسیم که به محض بالا آمدن اسامی سازندگان ، آخرین نسخه از الیزابت هم ناپدید میشود و تمامی چیزهایی هم که گیمر در طول بازی از وی میفهمد و ارتباطی که با او برقرار کرده بود همینجا به اتمام میرسد. به نظر ،ظاهر شدن ناگهانی اسامی سازندگان کاری عمدی است تا مخاطب خودش از این پایان باز نتیجه گیری خودش را داشته باشد …و دروردی هم بر روح پدر کن لوین بفرستد! ( چیزی شبیه آخرین سکانس فیلم Inception)
و اما سکانس آخر … خانه ی بوکر دویت …
وقتی لیست سازندگان و دست اندرکاران بازی به اتمام میرسد ، ما دوباره به نقش بوکر در نیویورک باز میگردیم.
“آنا؟” بوکر بچه اش را صدا میزند. همینطور که موزیک در پشت زمینه یا شاید در سر بوکر پخش میشود ، در را باز میکند ، از گهواره بچه میگذرد و اینجاست که بازهم میتوان هزاران تفسیر داشت!
یکی از فکرهایی که میشود کرد اینست که با نابودی کامل کلمبیا از بن و ریشه ، بوکر هرگز آنا را به کامستاک نفروخته و آنها هنوز با هم هستند. اما با پرونده ها و بطریهای خالی روی میز میفهمیم که این بوکری که الان میبینیم ،یک ورژن دیگر از همان بوکر قدیمی خودمان است ،یعنی یک بوکر دیگر قبل از بوکر قبلی! ( ببخشید که اینقدر پیچیده شد!). همان کسی که از نبرد Wounded Knee برگشته و و حالا ماجراها در انتظارش است اما داستان کلمبیا و کامستاک هیچوقت برایش اتفاق نمیفتد .اما از نظر دیگر میتوان گفت این بوکر همانی است که بعد از کشته شدن و غرق شدن توسط الیزابت در دنیایی قبل از کامستاک شدنش ، دوباره زنده شده ، اما چرا چنین فکری میکنیم ؟ ساده است ، چون اگر تصور کنیم که قبل از لیست سازندگان آن الیزابت باقیمانده هم از بین رفته ،پس آنا داخل گهواره هم نیست و این یعنی زندگی بوکر بدون آنا…
بایوشاک یک پایان دارد اما تفسیرهای بی نهایتش باعث میشود بنا بر تفکرتان ، پایان بد یا خوش را خودتان در ذهنتان رقم بزنید ، آنطور که شما میخواهید…اما بایوشاک هنوز هم ناشناخته است ، هنوز هم پتانسیل دارد و به مرور زمان ارزش هایش مشخص خواهد شد ، پس نمیتوان از چنین اتفاق بزرگی در دنیای گیم به راحتی گذشت ،پس در آینده منتظر مقاله های بیشتری در باب Bioshock Infinite باشید …
پر بحثترینها
- واکنش ایلان ماسک به اظهارات نژادپرستانه کارگردان Avowed
- نقد و بررسی بازی STALKER 2: Heart of Chornobyl
- مدیرعامل ناتی داگ: بازی بعدی هیجانانگیزترین پروژهای است که روی آن کار کردهایم
- شایعه: پورت PS5 بازی Forza Horizon 5 آماده است اما تاریخ عرضه مشخصی ندارد
- مشکلات متعدد بهینهسازی STALKER 2 روی ایکس باکس سری ایکس؛ رسیدن به نرخ فریم صفر در مکانهای شلوغ
- تحقیقات جدید FTC علیه مایکروسافت آغاز شده است
- اطلاعات جدیدی از مذاکره میان سونی و شرکت مادر FromSoftware منتشر شد
- رسمی: فروش پلی استیشن ۲ از ۱۶۰ میلیون واحد عبور کرد
- سهگانه Batman Arkham؛ آغاز، اوج و پایان یک افسانه
- تماشا کنید: Light of Motiram معرفی شد، کپی بیشرمانه از Horizon Zero Dawn
نظرات
دارم میخونم مرسی قاسم جان
من تنها چیزی که فهمیدم الیزابت دختر بوکر است مگه نه بچه ها؟؟؟؟
:idk: :weep: :wilt: :smirk: :struggle: :sidefrown: :dazed: :hypnotized: 😮 🙄 :sarcasm:
آره دقیقا درسته
واقعا بازی بی نظیری بود هم دنیایی که خلق کرده همن زیبایی بصری اش و هم داستان پیچیده و فلسفی اش
دستت درد نکنه قاسم جان که این کارارو میکنی تا همه داستان به این بزرگی رو متوجه بشن.من که خودم فهمیدم چی شد آخرش.دوبار تا حالا تو بازیها گریم گرفته یکی دیشب وقتی که آخر بایوشاک رو دیدم یکی هم وقتی capitan mactavish تو modern warfare3 مرد
بازیش واقعا پیچیده شد!
ولی به نظر من فکر کنم اونجایی که بوکر رو الیزابت های دیگه غسلش میدن و خفش میکنن بوکر دوباره متولد میشه و دیگه هیچ کامستاکی وجود نداره و بوکر و آنا به خوشی باهم زندگی میکنن!(ههه پایانش هندی شد!)
منظورم اومنجاییه که بوکر دوباره میره به زمان گذشته و آنا رو گهوارش میبینه
بله امیر عزیز ، این یکی از پایان هایی که میشه بهش فکر کرد اما بستگی داره که شما در اون صحنه آخر فرض اینو داشته باشی که آنا توی گهواره ش هست یا نه
من که کلا گیج شدم این میمیره یه نسخه دیگش میاد اون میمیره یه نسخه ددیگش میاد.لامصب داستانش از پیچیده هم پیچیده تره. :hypnotized:
اقای قاسم نجاری ممنون به خاطر این مقالت..
ولی من هنوز در حالت گیجی به سر میبرم. :dazed:
یه نکته:
مگه وقتی اول بوکر غسل می کنه تبدیل به کامستاک نمیشه؟
و در کنارش دنیای دیگه ای به وجود میاد که توی اون غسل نمی کنه و بوکر می مونه.
خب حالا آخر بازی بوکر خودش رو غرق می کنه تا کامستاک و در نتیجه کلمبیا به وجود نیاد.
امکان این هم هست که در کنار این جهان دیگه ای به وجود بیاد و بوکر خودش رو غرق نکنه و دوباره کامستاک به وجود بیاد.نه؟
این جوری به نظر من تفسیر سکانس بعد از تیتراژ هم راحت تره.این جوری منظور بازی این میشه که با هر انتخاب یه دنیای مخصوص به خودش به وجود میاد.پس این که بوکر غرق نشه هم یک انتخاب محسوب میشه
الان شما دیگه خیلی داستانو پیچیده کردید ، ایده ی شما میگه وقتی که باز هم در آخر بازی بوکر (اینبار توسط الیزابت ) کشته میشه تا کلمبیایبی بوجود نیاد ، باز در دنیای موازی دیگه بوکر انتخابشو میکنه و کامستاک میشه ،بله این امکان هست ولی فکر نمیکنم مد نظر سازنده ها باشه چون بیش از حد پیچیده میکنه ماجرا رو ،.همونطور که میبینید اونایی که داستاو درک کردن بیشتر به نیمه ی پر لیوان و اون پایان خوش بازی متمایل میشن
ممنون قاسم جان … نمی خونم تا بازیو برم بعدش میخونم…در ضمن این اسپویلش قوی تر از قبلیه بود ..اون بالا بنویس بسیار قوی تر تر 😀
منم نمیخونمش تا تمومش کنم… 😥
قاسم جان ممنون بابت زحمتی که کشیدی.
_________
اما یک چیز درباره سکانس آخر
وقتی بوکر در زمان قبل از غسل میمیره نه کامستاکی هست نه کلمبیایی و نه الیزابتی! چون دیگه کامستاکی نیست که تصمیم بگیره آنا رو ببره.
اتفاقا حتی اگه الیزابت آخری هم محو بشه باز هم آنا باقی میمونه چون وقتی بوکر قبل از غسل بمیره مسیر زندگی آنا عوض نمیشه و همون دختر بوکر میمونه و دیگه قدرتی هم نداره.
حرف کلی ای که میخوام بزنم اینه که نتیجه محو شدن الیزابت آخر اینه که دیگه آنا به الیزابت تبدیل نمیشه.
البته آنا و الیزابت تو دوتا جهان مختلف هستن و میبینیم که کسی تبدیل به کسی دیگه نمیشه … مثلا بخوام روشن کنم اینوطری میشه گفت که شما در آینده توی یک دنیا مثلا منتقد بازی میشید ، توی دنیای دیگه ای رییس جمهور! ایندوتا تاثیری روی هم نداره در اصل .هرکدوم برای خودش جلو میره مگه اینکه از اول و شروعش جلوگیری بشه.
یه مثال زیبا تر هم میشه آورد . فیلم looper . خیلی به این بازی شباهت داستانی داره. هرکی اونو دیده باشه , این مقاله رو بهتر و راحت تر درک میکنه .
hamiddiabloکل داستان رو نابود کرئی رفت چرا گفتی :pissedoff:
ممنون قاسم عزیز. :yes: :yes: 😉
من که هیچی نفهمیدم اصلا بوکر کی بود کامستاک بود ؟؟؟؟ یا الیزابت دختر بوکر بود یا نه 😮 😮 😮 😮
قاطی کردم :beatup: :beatup: :beatup: :beatup:
اینم مثل قبلی کامل بود و تمامی رازهای داستانی رو گفتی , زیبا و خاطره انگیز بودن پایان بازی به دلیل همون برداشت های مختلف بازیباز هست.راستی یک چیز نفهمیدم اون موجود که سرش مثل بلندگویه سه طرفه بود و با داد زدنش مرده های زمان رو زنده میکرد کی بود؟به نظر من خود الیزابت بود و یک جا بدجور منو ترسوند!!! شما بازی رو دو دفع تموم کردید؟درسته؟!
کلا در مورد موجودات بازی که جلوی بوکر قرار میگیرن از اون موجود گرفته تا پاتریوت ها و… همه و همه بررسی عمیقتری میخواد . اون منم خوب ترسوند!
من بازیو یک بار تموم کردم اما با دقت . اتفاقا از دیشب شروع کردم دوباره دارم بازی میکنم و هنوز دارم چیزای جدیدی میفهمم. پس اگه عاشق بایوشاک هستین باید صبر کنید تا ما امتحانامونو تموم کنیم و بعد خدمتتون برسیم. 🙂
منم این قسمتش یکم ترسیدم. 😀
بلندگویه رو قسمت بعد توضیح میدن فک کنم. 🙂
“بی نهایت کلمبیا” دو قسمت بود … موجودات بازی و دشمنا رو تو مقاله هایی که در آِدنه مینویسم کاملا توضیح میدم 😉 البته اگه مشتاق باشید
دستت درد نکنه فقط میخاستم بدونم تمامه مطالب رو خودتون ازتوبازی متوجه شدین یا ازمقالات دیگه هم کمک گرفتین؟
چون اگه کارخودتون بود واقعا هوش فوق العاده ای دارین و تحسینتون میکنم کار هر کسی نیستش داستانو به راحتی متوجه بشه از نظر پیچیدگیش منو یاده بازی alan wake انداخت .درمجموع مقالتون عالی بودش مرسی
مسلما من خودم هم ابهاماتی در مورد بازی داشتم که با یکم گشتن توی wiki bioshock و مقاله های دیگه ای که در مورد پایان بازی نوشته شده بود تقریبا بهترین جوابها رو پیدا کردم .باورتون میشه که حتی مقاله ای که IGN در ومرد پایان بازی نوشته بود سوتیهای خیلی گنده ای داشت که اصلا جور در نمیامد با بازی اما تو این مقاله سعی شد کاملا با بازی جلو بریم و سوالات دیگه که توی ادامه مقالات در موردشون صحبت میکنیم…اصلا غصه نخورید :))
—–
در مورد آلن ویک که ای کاش یه مناسبت دیگه ای پیش بیاد تا در موردش بنویسم چون واقعا ۹۰% کسایی که بازیش کردن اونطور که باید نفهمیدن چی گذشت توش …البته نظریه هایی در مورد آلن ویک ( و مکس پین) داریم که قراره به سم لیک بدیم تا ببینیم آیا تایید میشه…
perfect با اینکه تمامی دیالوگ ها و صوت های ظبط شده رو گوش کردم ولی ابهامات زیادی داشت برام و قسمت قبلی رو مفید تر میدونم جناب نجاری واقعا کار قوی بود
این مقاله رو از جایی ترجمه کردید یا چکیده قلم خودتان است؟
این سوالا سوالایی بود که توی یه سایتی مطرح شد و جوابایی که هر کس براش داشتن …من برداشتهای خودم را با برداشتهایی که بقیه افراد از بازی داشتن به علاوه چیزهایی که پیش از این خود سازنده ها در مورد بازی گفتن رو آنالیزی کردم و بهترین جوابهای ممکن رو براشون پیدا کردم ، پس بله ،اینا حاصل برداشت خودم از بازی هست
بسیار توانا واقعن عالی بود گرچه کم و کاستی هایی هم داشت و بعضی جاهاش رو مخالف بودم ولی در کل ۸۹/۱۰۰ حق این مقاله بود.
پایدار باشید.
مچکرم رامین عزیز ، در مورد کاستی ها که اگه جوابای بقیه بچه ها رو میخوندی گفتم که در آینده در مورد بقیه قسمتای بازی حرفای زیادی خواهیم زد فقط اگه بچه ها مشتاق باشن
یه دنیا ممنون.تقریبا همه ی سوالاتم ب جواب رسید.فقط اون صحنه که اون اقای سیبیلو :snicker: به دست اون زن شورشیه سیاه پوست کشته میشه رو نفهمیدم.فک کنم حالا با این اطلاعات یه بار دیگه تموم کردنش میچسبه :yes:
از چی کن لواین بزرگ بگم براتون؟!این مرد اسطورس و سری بایوشاک بزرگ هم ابرشاهکار. :inlove: :inlove: :inlove: :inlove:
با توجه به اسم بازی که (زیرکانه) انتخاب شده…………پایان های زیادی در ذهن هر فردی نقش میبنده……..
خیلی عالی……………. :yes: :yes: :yes:
توی دنیای بازی چند نفر هستن که با عشق بازی میسازن و اصلا پول براشون مهم نیست.۱-دیوید کیج که همیشه بازیاش شاهکار بوده۲-کوجیما۳-و کن لوین که بقول دوستمون اسطورست.درود بر او
رایدن عزیز اگه میشه شما آیدی یاهوتونو تو پیام خصوصی فروم (Sam Fisher) بهم برسونید
یعنی چی قاسم جان.متوجه نمیشم
آیدی یاهو
قاسم جان من وقتی تو فروم میرم میخوام وارد حساب خودم بشم رمز رو قبول نمیکنه وقتی هم آدرس ایمیلم رو مینویسم که دوباره کد فعال سازی رو بفرسته مینویسه ایمیل معتبری وارد نکردید
فک میکنم سیستم ایمیل فعلا مشکل داره ،از آقای نراقی بپرسید… میتونی همینجا آدرسو بدی
آدرس ایمیلم رو بدم؟
آره البته اگه دلت میخواد ، یه حرفی باهات دارم
http://www.skykeeper114@yahoo.com.منتظرم قاسم جان
پس چی شد قاسم جان.من منتظرتما
:yes: :yes: :yes: از نقد هاو مطالب حرفه ای لذت می برم :yes: :yes: :yes: تشکر
درمورد alan wake مجلات ایرانی تفصیر متفاوتی داشتن یادمه تو یه مجله تو فاصله ۶ماهه دوتا نقد ازش نوشتش 🙂 که دو نمره بهش دادن ۷.۵ و ۹ جالبش این بودش که یکی ازمنتقدا داستانو گنگو بی معنی و اون یکی داستانو فوق العاده میدونست
درمجموع داستان خیلی خاص بودش که ما در موردش گفتگو میکنیم .بازم دستت درد نکنه
سرم داره گیج میره :hypnotized: حسابی اسپویل شدم :rotfl: :rotfl:
مقاله خیلی خوبی بود.
از این مدلی ها فک کنم باید بیشتر بزنیم کلا امسال 😀
ولی این کاری که levine انجام داد خیلی باحال بود. ایده ارتباط رپچر با کلمبیا واقعا ۱% هم به ذهن آدم نمی رسید. اون تو هوا و رپچر زیر آب 😀
ممنون آقا قاسم.مقاله تون خیلی مفید بود.
قسمت زیادی از ابهامات داستان بازی رفع شد
خسته نباشید 🙂
ممنون نقد عالی بود :yes:
چرا آنا ها (الیزابت ها) ته بازی وقتی می خوان خفمون کنند هیج کدومشون جلو الیزابت رو نمیگیرند؟ چرا همشون با این کار موافق اند؟ از طرفی نمیتونند تو اون جا باشند مگر اینکه مثل الیزابت قدرت داشته باشند یا اینکه الیزابت اونارو اورده باشه اونجا چون اون موقع که الیزابت توی اون سن نبوده. سوالم اینه که وقتی یکیشون مارو کامستاک میشناسه و کامستاک پدرشه میخواد پدرشو بکشه اونیم که مارو بوکر میشناسه می خواد مارو بکشه.
بعدشم اگه اون پرنده هم بوکر باشه پس توی یه دنیای خاص ۳ تا بوکر داریم یکی کامستاک یکی پرنده یکی هم اونی که میخواد الیزابت رو نجات بده بعدشم بالاخره بوکر سر چی شرط بسته؟ فروش دخترش یا نجات دخترش؟
من فکر میکنم اونی که توی فانوس مرده خود بوکر هست از دنیایی که دخترش رو به به رزالیت نداده اوردن و کشتنش برای همینم صورتشو از بوکر مخفی کردن چون اگه صورت خودش رو میدید ممکن بود برگرده بعدشم چرا الیزابت بوکر رو کشت چرا رزالیت رو نکشت؟ اگه اون نبود اختراعی هم نبود الیزابتیم نبود و همه ی دنیا ها به جز کلمبیا ادامه پیدا میکرد.
احتمال داره داره خواسته باشه بوکر رو شخصیت منفی نشون بده که همه الزابت ها با کشتن اون موافق بودن واز طرفی باعٍث جلوگیری خیلی از اتفاقات مثل حمله یه الیزابت به نیویورک و … بشه پس در این صورت همه ی ایزابت ها موافق بودن به خاطر همین موقعی که خواستن خفش کنن دوتا از الیزابت های دیگه هم کمکش کردن اینجوری کمی عاقلانه تر در میاد که هنگامی همکه خواست در اخر رو باز کنن و وارد دنیایی بشن که توش بوکر رو کشتن الیزابت خواست از این عمل بوکر رو منصرف کنه ولی چون بوکر از اینده ی با خبر بود ترجیح داد تا بمیره از خیلی اتفاقات جولوگیری کنه .
در واقع اگه اشتباه نکنم بشه بوکر رو یه شخصیت خاکستری بدونیم . نه؟ ?:-)
😮 😮 😮 😮 😮 😮 😮 😮 :ZZZ: