بی نهایت کلمبیا : رمزگشایی از رازهای Bioshock Infinite (قسمت اول)
حتما Bioshock Infinite را تا این لحظه به پایان رسانده اید ؟ اگر بازی را تمام کرده باشید ، مطمئنا چندین سوال بی پاسخ در موردش در مغزتان میچرخد . اینجا میخواهیم نگاهی به مسائل به نظر ناتمام کلمبیا بیندازیم و آن پایان تکان دهنده را توضیح دهیم ،پس اینجا جایی است که میتوانید پاسخ سوالاتتان را پیدا کنید.
هشدار : این مطلب حاوی اسپویلر بسیار قوی است پس اگر بازی را به اتمام نرساندید ، شدیدا توصیه میکنیم این صفحه را ببینید و پس از اتمام بازی دواره به سراغش بیایید.
برای یادآوری عرض میکنم ، بعضی از این جواب ها حاصل تفکر و دیدی کاملا شخصی است ، پس ممکن است شما هم نظر خود را داشته باشید و نظرتان هم محترم است.
لوتس ها در وقع چه کسانی هستند ؟
دوقلوهای لوتس در واقع یک نفر هستند.همانطور که رزالیند در یکی از واکسفون هایی که در تمپوریا پیدا میشود میگوید : ” چه چیزی ما را از هم سوا میکند ، مگر یک کروموزم ؟”.رزالیند یک فیزیکدان بوده و او کسی است که تکنولوژی معلق بودن کلمبیا در هوا را طراحی کرده است.او در طول آزمایشاتش در جهانی دیگر ، با یک ورژن مذکر از خودش به نام رابرت دیدار میکند ، اما رزالیند ترجیح میدهد به خود بفهماند که او برادرش است. این دو (همان یکی!) با هم به چنان قدرتی دست پیدا میکنند که به راحتی میتوانند در بین دنیاهای مختلف سفر کنند.
در ابتدا ، لوتس ها برای کامستاک کار میکردند. آنها بودند که نقشه دزدیدن دختر بوکر را از جهانی دیگر تحت این ادعا که بوکر دویت دخترش را “میفروشد” تا بدهی های قمارش را پرداخت کند ، طراحی کردند. اما وقتی که رسالت کامستاک را دریافتند – ” ثمره ی پیامبر باید بر تاج و تخت بنشیند و در کوهستان شعله های انسان غرق شود” – به زودی علیه او دست به اقدام زدند. آنها بوکر را از جهانی دیگر به جهان کامستاک آورده و ماموریتی به او دادند :” الیزابت را پیدا و از کلمبیا دورش کن ” و با این عمل از آینده ای که در آن فلسفه ی کامستاک را قبول کرده و او را تبدیل به یک حاکم قدرتمند مستبد میکنند ، جلوگیری کردند.
آن مرد مرده در فانوس دریایی که بود
وقتی لوتس ها بوکر را کنار فانوس دریایی پیاده میکنند ، او مردی را پیدا میکند که به یک صندلی بسته و کشته شده است.کیسه ای که به سر مرد کشیده شده نشان از اعدام شدن او دارد و معلوم است که کار ، کار یک حرفه ای است و این قتل اتفاقی نیست.در طبقه ی پایین ، زیر نقشه ای که نمودار جنبش های کلمبیا را نشان میدهد ، حرف C نقش بسته است و نوشته ای با این مضمون :” آماده باش ، او در راه است.باید متوقفش کنی”
این نوشته کار کامستاک است. کسی که “چوپان دروغین” را میشناسد و میفهمد که او در حال آمدن به کلمبیاست. بنابرین به شخصی ( نگهبان فانوس دریایی یا یک قاتلی اجیر شده) دستور میدهد تا جلویش را بگیرد.اما لوتس ها زودتر از بوکر سر صحنه حاضر شده و برای اینکه نقشه شان خراب نشود ، مرد را از دم تیغ میگذرانند.اما چرا لوتس ها ، مرد را با چنین وضعی به قتل رساندند؟ و چرا نوشته ی ” ما را نامید نکن” را به گردنش آویختند؟ تا به بوکر بفهمانند ، کسانی که استخدامش کردند روی کارشان جدی هستند و برگرداندن الیزابت میتواند به چنین پیامدهای خونینی بینجامد.
موزیک های معاصر در کلمبیای ۱۹۱۲ ؟
اگر در شهر کمی بچرخید ، موسیقی هایی میشنوید که به نظر با دوره ی زمانی که در بازی هستید ، جور در نمی آید. گروه چهار نفره ای بر روی بارج ، آواز God Only Knows از Beach Boys را سر داده اند که متعلق به سال ۱۹۶۶ است. همچنین در ادامه نوازنده سیار ارگ دستی ، آهنگ (Girls Just Wanna Have Fun (1984 از سیندی لوپر را میخواند.در خلیج جنگی ، پیرزنی آهنگی از Creedence Clearwater Revival به نام (Fortunate Son (1969 را میخواند. در ShantyTown هم موسیقی (Tainted Love (1981 را از Soft Cell میشنویم.
پاسخ این راز را میتوان در امپوریا پیدا کرد. در ساختمانی به نام Magical Melodies . اگر به این ساختمان وارد شوید ، میتوانید مردی را پیدا کنید که کف اتاق افتاده و ابزار آلاتی هم دور وبرش ریخته است. واکسفونی در آنجا پیدا میکنید که جرمیا فینک ، این مرد را بهتان معرفی خواهد کرد. این مرد آهنگسازی است که از او به نام “موتزات کلمبیا” نام میبرند. وی این قدرت را داشته که از طریق روزنه ها به جهان های دیگر (Tear) موسیقی را بشنود و یک کپی از آنها را اجرا کند. قبل از آن هم اگر دقت کنید به سرنخی در این مورد دست پیدا میکنید که در همان محل اجرای آهنگ god Only Knows نوشته ای است که میگوید :” امروز ، موسیقی فردا را یشنوید …”.پس حتی اگر آهنگ Numb لینکین پارک را هم در بازی میشنیدید ، کار همان “موتزارت کلمبیا”بوده است!
قدرتهای الیزابت از کجا آمده است؟
در جزیره ی مونمنت ، واکسفونی را پیدا میکنید که توسط رزالیند لوتس با عنوان ” منبع قدرتهایش” ضبط شده است. او میپرسد ” چه چیزی دختر را متفاوت میسازد؟…فکر میکنم او بیشتر از چیزهایی که ندارد استفاده میکند تا چیزهایی که در اختیار دارد.بخش کوچکی از او هم به جایی تعلق دارد که از آن آمده است”
خب ، آن ” بخش کوچک” همان انگشت کوچولوی آنا دویت است که وقتی بوکر میخواست از رفتنش به دنیای کامستاک جلوگیری کند ، در دنیای واقعی بوکر جا ماند. الیزابت میتواند بین جهان ها جابجا شود و درهایی را به دنیا های دیگر باز کند ، چون بصورت فیزیکی ، در یک زمان میتواند ، در دوجهان حضور داشته باشد.در ابتدای بازی ، قدرت کامل او توسط سایفون نابود میشود اما در آخر بازی ، وقتی سایفون نابود میشود ، قدرت الیزابت برگشته و او میتواند ، بی نهایت در به بی نهایت جهان باز کند.
ویگورها از کجا آمده اند؟
پلاسمیدها را در نسخه ی اول Bioshock به یاد دارید ؟ در نسخه های اول فهمیدیم که آن قدرتهای متنوع توسط زیست شناسی به نام “تننبام” خلق شده بود. این دانشمند ، دی ان ای مایع معجزه آسای آدام را از که از حلزون به دست می آمد ، دستکاری کرد و این پلاسمیدها بوجود آمد.در Infinite به جای پلاسمید ، ویگور را میبینیم که تقریبا از لحاظ کارایی یکی هستند. ویگورها کار فینک است ، که هیچ وقت جزییاتش تشریح نمیشود اما در یکی از واکسفونها فینک حرفهای جالبی دارد :
” این حفره ها ، در هوای نازک پرداختن سهم ها را ادامه میدهند…نمیدانم که نت هایتان را از کدام موسیقی دان قرض میگیرد اما اگر آن موسیقیدان نصف هوش یک زیست شناس را میداشت ، من مشاهده میکردم…”
“زیست شناس” اگر همان تننبام باشد ، پس فینک از طریق یکی از روزنه ها توانسته اورا هنگام کار در “رپچر” ببیند و رازهایش را برباید تا بتواند با استفاده از آن تکنولوژی ،ویگورها را درست کند. در کل به نظر میرسد تمامی موفقیتهای فینک ، مدیون سرقتهای چند بعدی او از جهانهای دیگر و به خصوص “رپچر” است.
سانگ برد چیست ؟یا کیست؟
سانگ برد هم کار فینک است و همانطور که حدس زدید ، این هم سرقتی است از شهر :رپچر”.
” این حفرها به من یکی دیگر از عجایب را نشان داد…آنها ترکیبی هستند از ماشین و انسان ،با خصوصیاتی از هردو.و کسی که این گونه شود ، دیگر به حالت اول باز نمیگردد. شاید کامستاک به یکی از اینها برای محافظت از برجش نیاز داشته باشد.”
اما مردی که داخل این سیستم است کیست؟ یک نظریه جالب ، اینست که این سانگ برد همان بوکر دویت است اما در جهانی دیگر ، توسط کامستاک اسیر شده و موجودی مثل این شده تا نگهبان الیزابت باشد.
این موجود ، خلق شد تا از الیزابت مراقبت کند ، مثل یک پدر. خب ، یک پدر سعی میکند ، دخترش را از هر شری دور کند ، این کاریست که سانگ برد برای الیزابت میکرد. پس نمیتوانید بر سانگ برد خرده بگیرید! اما یادتان باشد ، این فقط یک نظریه است ،و این بازی هم بازی ای هست که در آن میتوانید از داخل دستتان کلاغ در بیاورید!
مفهوم این فانوس های دریایی چیست؟
فانوس های دریایی ،یک نوع نماد هستند ، یک نمود بصری یا یک تجسم. بستگی به برداشت خودتان دارد.
الیزابت میگوید :
” اینها دوازه هستند…دروازه هایی به همه جا.میلیون ها میلیون جهان ، همه با هم متفاوتند و همه به هم شبیه . این جهان های بی نهایت ، یکی از مکانیک های کوانتوم را پیش میکشد : ایده ای که میگوید تمامی آینده های جایگزین ( از طریق اتفاقات پیش نیامده) و تمام تاریخ ، هم اکنون وجود دارد. فانوسهای دریایی ، این قدرت را به الیزابت میدهد تا بین جهان ها حرکت کند و این فانوسهای دریایی ، همان دروازه های ورود به جهان های دیگر است. ” دریای دروازه ها” (که نام آخرین چپتر بازی هم هست) ممکن است یک فضای فیزیکی یا متافیزیکی باشد: اما توسط تخیل الیزابت ساخته شده تا به بوکر ، قدرتهای جدیدش را بشناساند.
چگونه بوکر کامستاک شد؟
بوکر دویت در کشتار معروف ” Wounded Knee” علیه ارتش ایالات متحده میجنگید ، جنگی که برای او زخم های روانی را به ارمغان آورد. پس از آن بوکر مامور پینکرتون ( سازمان امنیتی خصوصی) شد اما به خاطر کارهای افراطی اش از آنجا اخراج شد. دلایل اخراج او معتادی به الکل و شرط بندی فراوان بود.در سال ۱۹۱۲ ، دویت با رابرت لوتس دیدار کرد که به او شانسی برای “پاک کردن بدهی هایش” داد.این کار با تحویل دخترش آنا به لوتس ها انجام گرفت.اینها اتفاقاتی بود که پیش از شروع بازی Bioshock Infinite اتفاق افتاد.
اما در دنیایی دیگر ، زندگی بوکر راه دیگری را رفت. بعد از Wounded Knee ، بوکر برای شستن گناهانش غسل تعمید کرد و پس از آن نام خود را به زاخاری هیل کامستاک تغییر داد تا از گذشته ی پر دردسرش فاصله گرفته باشد.پس از آن با رزالیند لوتس آشنا شد ، کلمبیا را بنا کرد و با وسواسی خاص ، به دنبال طرحی که از یک نژاد خالص در “بهشت جدید” در سر داشت ، رفت. کلمبیا از ایالات متحده جدا و در ابرها ناپدید شد …
کشیش ویتینگ کیست؟
وقتی برای اولین بار بوکر وارد کلمبیا میشود ، کشیشی از او درخواست میکند تا غسل تعمید کند که بتواند وارد شهر بشود.این کشیش همانی است که بوکر را بعد از جنگ غسل داد و کاری کرد که کامستاک متولد شود. اما چرا کشیش نمیتواند اورا شناسایی کند ؟ اگر در اول یا آخر بازی به دقت به چشم های کشیش ویتینگ نگاه کنید میبیند که اون نابیناست .پس وقتی او بوکر را به زیر آب برد ، نشناختش.یا شاید هم شناخت ؟!
کامستاک میدانست که بوکر میخواهد به شهر بیاید ، در اصل این بخشی از رسالت کامستاک بوده.پس شاید ویتینگ هم بخشی از این قضیه بوده و سعی داشته تا بوکر را غرق کند. توجه کنید بوکر وقتی در باغ “بهشت جدید”به هوش می آید چه میگوید :
” اون کشیش احمق باید فرق غسل تعمید و غرق کردن یک آدم رو بفهمه!”
اما خب ، ویتینگ که بوکر را نکشت.این حرکت کشیش برای نگه داشتن سر بوکر زیر آن ، نامفهوم است.
قسمت اول از “بی نهایت کلمبیا” اینجا به پایان میرسد ، در قسمت بعدی این مطلب ، با کشف رازهای بیشتری از شهر پر رمز و راز کلمبیا ، به شدت هیجان زده خواهید شد
پر بحثترینها
- ۱۰ حقیقت تلخ که گیمر ها نمیخواهند به آنها اعتراف کنند
- مورد انتظارترین بازی های سال ۲۰۲۵
- چرا GTA IV بهترین ساخته راکستار است؟
- روابط عاطفی در The Witcher 4 معنای عمیقتری خواهند داشت
- استراتژی ریسکی Xbox که ۱۰ سال آینده آن را تعریف خواهد کرد
- Indiana Jones and the Great Circle بهترین بازی سال Gamescom از دید مخاطبین شد
- کارگردان Silent Hill 2 Remake از علاقه خود به ساخت یک بازی در ژانر وحشت با اقتباس از Lord of the Rings میگوید
- شایعه: Xbox در سال ۲۰۲۵ بازیهایی خواهد داشت که هنوز رونمایی نشدهاند
- بنیانگذار ناتی داگ دلیل فروش استودیو به سونی را توضیح میدهد
- گزارش: Intergalactic: The Heretic Prophet شامل عناصر وحشت خواهد بود
نظرات
بعدا می خونم 😀
:yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: ممنون
عجب…..! :idk: :idk: ممنون قاسم عزیز. :yes:
خریدم هنوز نصبش نکردم :laugh:
ممنون :yes:
:yes: :yes: :yes: :yes: :yes:
ممنون قاسم جان … عااااالی بود :yes: :yes: :yes:
۱ چیزی . من تازه اومدم تو این سایت و ان چنان اشنایی ندارم . میخواستم بدونم من هم میتونم مثله بقیه مطلب بذارم؟
اگه کسی میدونه بگه . قاسم جان اگه خودت بگی که عالی میشه :cute:
آره دوست عزیز میشه…باید سن بالای ۱۵سال داشته باشی وقوانینی هم داره که باید رعایت کنی…اگر واقعا میخوای عضو تیم تحریریه بشه…دربالا روی عضویت در تیم تحریریه کلیک کن…راستی حقوق هم میدن…موفق باشی. :yes: :yes: 😉
ببخشید:بشه=بشی. :smirk:
مطلب بسیار جالبی بود منم میخواستم یکی یه مطلب بزاره که چرا اخرش اینو میکشن رو بفهمم واقعا دمت گرم.
منتظر قسمت دوم هستم شدید. :yes:
دمت گرم اقای قاسم نجاری :yes:
خیلی خوب بود :yes:
دمت گرم عالى بود من خیلى درگیر داستانش شدم بار اول که بازى تموم شد مات موندم و دوباره بازى از اول با دقت بالا اغاز کردم ولى باز به نکته هاى ولى که اشاره کردى حواسم نبوده 😐 منتظر بعدى هستم :yes: :yes:
واقعا ممنون :yes: :yes:
:yes:
من این بازی رو تموم کردم اما بیشتر از هر چیزی با داستان بازی موافقم چون واقعا داستانش شاهکار بود اما گیم پلی و گرافیک در حد خوب بود نا گفته نماند موسیقی بازی هم عالی بود. :yes: :yes: :yes: :yes: :yes:
من الان دو روز این بازی رو گرفتم بازی باحالی هست ولی هیچی از داستانش نمیفهمم… ?:-)
ولی با این نقد یه چیزایی دستگیرم شد… 😀
واقعا داستان گیج کننده ای داره به شما حق می دم.
درود. 🙂
😀
ممنون مقاله ی بسیار مفیدی بود.به بعضی از نکته هایی که گفته بودید توجهی نکرده بودم با این حال فلسفه اصلی این بازی رو فقط خالقش میدونه و در بازی سوال هایی هست که هیچ وقت به جوابش نمیرسیم مگر با نسخه های دیگر از Bioshock
نه کورورش عزیز ،چرا پیچیده ش میکنی ؟ بازی که ساخته شده برا کن لوین ساخته نشده ،برای ما ساخته شده ، پس میتونیم همه چیزشو بفهمیم… پیشنهاد میکنم ،منتظر قسمت دوم این مقاله باشی.
موفق باشید
نظر من در بارش اینه که فرا تر از بازیه
دوستان عزیز ، اگه توی متن جایی نامفهوم بود یا سوالی پیش اومد همینجا بپرسید ، سعی میکنم جواب بدم
به خدا من تا آخر بازیو رفتم هیچ هیچ از داستان نفهمیدم با اون قسمت آخر که خیلی مسخره بود..
شماهم دست کمی از کن لوین ندارین داستان یجوری گنگ و نامفهوم و پیچیده و جدا ازهم توضیح دادین من که چیزی نفهمیدم
داستان قسمت قسمت نکنید ساده و روان توضیح بدید آقا قاسم جان شما که زحمتشو میکشد :yes:
چون خودم خواستار این بودم که درباره داستان بازی کامل توضیح بدید 😎
به صورت داستان وار که من قولش رو نمیدم اما ممکنه در آینده این کارو هم بکنیم ،فعلا شما همین متن رو چندبار بخون ، باور کن ساده تر از این نمیشه توضیح داد ، در ضمن روایت داستان بازی هم خیلی سرراسته ،فقط به خودتون سخت نگیرید 🙂
من دقیق کلمه به کلمه خوندم ولی چه جور بگم حالت این که انگار دارین جواب سوال که تو ذهن خودتون هست میگید
لوتس ها در وقع چه کسانی هستند ؟
آن مرد مرده در فانوس دریایی که بود
چگونه بوکر کامستاک شد؟
و….
تنها جوری که واضح داستان میفهم به صورت داستان وار بگید ولی منتظر قسمت دوم میمانم چون بیشتر مشکلم آخر بازی بود ممنون :yes:
داداش من گفتم اگه همینطوری به صورت سوال و جوواب نوشته بشه ،بهتر بچه ها درک میکنم ،اما نگاه کن فک کنم فقط شما با متن مشکل داری! 🙂 اما مشکلی نیست ،اصل هم پایان بازیه ،اونو تا بتونم روون مینویسم اما قالبش همین سوال و جوابه
فعلا فقط منتظر قسمت دوم این مقاله هستم
ممنون جناب نجاری 🙂 :yes:
به طور مثال این رو که خودت گفتی ((این دو (همان یکی!) با هم به چنان قدرتی دست پیدا میکنند که به راحتی میتوانند در بین دنیاهای مختلف سفر کنند.)) باید بگم که لوتس ها قدرتی ندارند بلکه موضوع به زمانی که زن کامستاک زنده بود بر میگرده یعنی وقتی که میفهمه بچه مال خودش نیست و فکر میکنه که کامستاک با لوتس!! رابطه داشتن (که البته اشتباه میفهمه) و بعد میمیره.کامستاک هم به دلیل ناراحتی زمانی که لوتس ها در پی اکتشاف در زمان بودن راه برگشتشون رو خراب میکنه و دوقلوها در زمان معلق میمونن و اونها هم برای انتقام گرفتن و به اسایش رسیدن به زمانی میرن که بوکر به دوراهی سرنوشتش (کامستاک یا بوکر) نرسیده و به اون ماموریتی میدن که در طول بازی شاهدش هستیم(این برداشت من از این قسمت بود).همونطور که گفتم بازی برای هر کس برداشت متفاوتی داره و اصل ماجرا رو داستان نویس میدونه ولی خب شیوه ی داستان پردازی این بازی طوری هست که هر کس میتونه از بعضی از بخش ها برداشت متفاوتی داشته باشه.
بچه ها باور کنید منظورم از نوشتن این مقاله همین بود که یه بحثی باز بشه و اونایی که ایده دارن بیا بحث کنن . اما متاسفانه من نتم همین الان قطع شد و الان با دیال آپ دارم جواب میدم ، اگه پایه هستید ، فردا این بحث رو کامل با هم تو همین پست ادامه میدیم.
کوروش عزیز ، در مورد لوتس ها ایده ی خیلی جالبی دادی اما برداشت من اینه که لوتس ها هدفشون از آوردن بوکر ، پی بردن به فلسفه ی رسالت کامستاک بوده ، یعنی میخواستن کلمبیا کامستاک رو نابود کنن.اما به نظرم اون چیزی که تو گفتی کاملتر در میاد.چون اینطوری باز برمیگردیم به همون اصلی که کن لوین تو این بازی باهاش بازی کرد ( به هم ریختن تمامی قواعد آنتا-پروتاگونیستی) .اگه از نظریه تو استفاده کنیم ، لوتس ها در واقع یک مقدار بیگناه هم جلوه میکنن و اینجاست که آدم دوقطبی فکر میکنه …
* اینم در نظر داشته باشید که اصلی ترین حرفها رو توی بخش دوم خواهم زد و اونجا کلی رازهای دیگه فاش میشه ،پس یکمی هم باید صبر کنیم و فعلا در مورد همین مطلب قسمت اول نظر بدید
بازم تشکر میکنم اگه یکم صبر کنید تا فردا که من بتونم برگردم و جواب بدم
یه سوال از دوستان داشتم :
این بازی ادامه BioShock 1 و ۲ هست ؟
من نسخه ۱ و ۲ رو نصفه نیمه بازی کردم…!!!
ادامه ی مستقیم نیست اما اگه بایوشاک (بخصوص نسخه اول) رو بازی کنی ، داستان خیلی بهتر برات روشن میشه ،من توصیه میکنم بایوشاک اول رو یا بازی کن ،یا داستانشو با جزییات گیر بیار و بخون
ممنون قاسم جان…
واقعا دمت گرم
هنوز کلی علامت سوال دور کله پوکم درحال چرخ زدنه
منتظر قسمت دوم مقاله هستم
?:-)
واقعا خسته نباشی خیلی وقت بود یه بازی با داستان واقعی بازی نکرده بودم.منطزرم قسمت بعدی ام
:yes:
عالی بود واقعا ممنون :yes: :yes:
خواهشا یکی ی جواب قطعی بده من راحت شم.
بوکر و کامستاک و سانگ برد در واقع یکی هستند؟
انا و الیزابت هم یکی هستند؟
فقط در دنیا ها و فواصل زمانی مختلف؟
اگه اخر بوکر از زبان الیزابت همه چیرو میفهمه پس چرا ب دست الیزالبت ها(یهو زیاد میشن) غرق میشه؟
اون خال کوبی رو دست بوکر چیه؟
اگه کامستاک پیر همون ریش سفیدس ک رو بالن میمیره اون سیبیلو که ب دست زن سیاه پوست مبارز کشته میشه چ دشمنی با الی و بوکر داشته؟؟؟؟؟؟
help me…..heeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeelp me
جواب قطعی اینه که کامستاک و بوکر ( و احتمال قوی سانگ برد) یکی هستند ولی در دنیاهای مختلف.
در مورد آخر بازی باید بگم فقط یک مقدار صبر کنید تا قسمت دوم این مقاله بیاد ، خیلی واضح توضیح میدم
اگه هم همین بحث قسمت اول رو خواستید ادامه بدید همین پست ،فردا .مچکر
سانگ برد و کامستاک نمیتونه یکی باشه بوکر کله ی کامستاک و تو اون حوض شکوند و خفش کرد . اما یه نکته الیزابت تو یه صحنه نه اونجا که پیره . رنگ چشم و موهاش فرق داره وقتی بوکر بهوش میاد اون کیه ؟
شاهکار بی بدیل تاریخ:سری بایوشاک
با برخی قسمت های این متن موافق نیستم ولی درکل خیلی هاش درست بود.
واقعا ممنون :yes: :yes: :yes:
مطلبت عالی بود :yes: :yes: :yes:
ولی نظریات ی شخصی خودت خیلی عجیبه :rotfl:
:yes: :yes:
خیلی جالب بود بالاخره تموم شد،ولی من یه ایراد تو بازی پیدا کردم!
وقتی در حین بازی به یه دنیای دیگه وارد میشیم خیلی چیزا سر جاشه که نباید باشه مثل اسلحه ای که جلو در انداخته بودم و یا حتی کودکی که توی زیرزمین بارshanty town قایم شده بود بازم همونجا بود و از این موردای غیر منطقی توش زیاد بود! ولی در کل شاهکار بود :yes:
من هنوز بازی رو تموم نکردم ولی اتفاقی نگاهم به این چیز!!!! که در عکسی که قرار میدم افتادم . کمی برام عجیب بود. !!! ?:-) نظر شما چیه؟؟؟؟
http://up.udk.ir/images/sotzjjb8up66gsdkj.jpg
طارق محمود ؟ برا منم عجیبه ! واقعا نظری ندارم.
زیر لیست جنایتهای پوپولی!
برای من که خیلی جالب بود. شاید این طارق محمود یکی از کارکنان تولید کننده بازی باشه.
ولی بیخیال خیلی چیز مهممی هم نیست.
منتظر….. مقله بعدی هستیم.هنوز :yes:
بازیش خیلی جالب بود یه سبک خواصی داشت اما من نفمیدم انگشت الیزابت چرا قطع بود؟ و کلا پیام ای بازی چی بود؟ ?:-)
انگشت الیزابت وقتی قطع میشه که بوکر سعی میکنه اونو از دست کامستاک توی نیویورک بگیره ، وقتی که میخواد از یک Tear رد بشه