نقابداران | نقد و بررسی بازی Peaky Blinders: Mastermind
پس از انتشار پنج فصل از سریال Peaky Blinders، گلسرسبد استیون نایت تبدیل به یک بازی شده است. سریال تلویزیونی محبوبی که عجیب است با آن فضای خاص و شخصیتهای بااستعداد و اکشندوستش، پس از انتشار پنج فصل بهتازگی تبدیل به یک بازی ویدیویی شده است.
داستان زندگی تامی شلبی، و خانوادهای که بعداً نقش مهمی در دنیای خودشان پیدا میکنند، داستان مردمان روزمره است که شیفته گشتزنی در خیابانهای سوخته و خاکستری انگلستان شدهاند. تحسینشده و آماده برای بازی شدن، درنهایت بازی Peaky Blinders: Mastermind برخی شخصیتهای سریال را در یک بازی ویدیویی جای میدهد. در وصف اینکه این بازی دقیقاً در کدام نقطه از سریال قرار میگیرد، باید گفت که این بازی پیشدرآمدی است که قبل از اتفاقات فصل اول حضور دارد. بنابراین، کسانی که سریال را دنبال نمیکنند یا به هر دلیلی هنوز شروع به تماشای آن نکردهاند، جای نگرانی نیست و این بازی تصمیمی است مشابه به آخرین بازی مرد عنکبوتی ساخته اینسامنیاک. خانواده شلبی پس از جنگجهانی به بیرمنگام در بریتانیا بازمیگردند و از آنجا که کشور پس از جنگ، هنوز به سنتهای جنگ وفادار است، کسبوکاری بهتر از دورزدن قانون پیدا نمیشود. بازی ماجراهای خانواده شلبی را درست پس از بازگشت از جنگ و تلاش برای تازه کردن نفسها به تصویر میکشد. تامی قصد دارد تا دوباره نام خانواده شلبی را با ترس سرزبانها بیندازد، برای اینکار هم سروصدای آتشبازیها را زیادتر میکند؛ اما دود در چشمان همسایهها میرود و کمکم سروصدای خانواده برای گنگهای دیگر و البته، نیروهای پلیس محلی آزاردهنده میشود.
در جریان این آتشبازی برای پررنگ کردن نام شلبی، زندگی برای این خانواده باوجود گنگی جدید به نام Gilroys سخت میشود و از طرفی، گروههای محلی چینی هم زیاد میل رفاقت با این خانواده ندارند. بازیکن از همان ابتدا میداند که تنه زدن به شاهراههای پولی در گروههای مافیایی برای خانواده شلبی گران تمام میشود. بازی در ۱۰ مرحله کلی دنبال میشود. بازیکنان باید در زمانی مشخص، از اعضای مختلف خانواده شلبی برای رسیدن به اهداف مدنظرشان استفاده کنند. Mastermind یک بازی ماجراجویی برپایه حل پازل است و طبیعی است که توجه ویژهای به پازلها داشته باشد. تیم FuturLab مطمئن شده است که از شخصیتهای سریال به خوبی استفاده کند و نسبت به آنها وفادار باشد. بنابراین، از آنجا که استیون نایت خود در نقش یارکمکی برای توسعهدهندگان ظاهر شده بود، چه در گیمپلی و چه در توضیح داستان، امضای هرشخصیت را میبینیم که در ساخت فضایی شبیه به سریال کمک میکنند.
بازی داستان خود را در قالب کاتسینهایی کامیکبوکی و البته چندخط دیالوگ درجریان گیمپلی روایت میکند؛ با این یادداشت که هیچ دیالوگی در بازی صداگذاری نشده و بازیکنان باید جملات شخصیتها را مطالعه کنند. با دنبال کردن این حالت رمانگونه، مراحل بازی به یکدیگر متصل میشوند و متاسفانه این اتصال تنها یک اتصال ساده است. اگرچه نبودن صدایی خاص برای شخصیتهای سریال نقش خود را در دورکردن بازیکنان از آن فضای معروف تاحدودی بازی میکند، اما هنوزهم میتوان بر بخشهای دیگر صوتی بازی تکیه کرد. اصوات عبور و تردد اهالی Small Health و پایکوبیدن مردمان و اسبان و شکستن درب قابل قبولاند؛ هرچند برخی دیالوگهای بازی از لحن مشخصی پیروی نمیکنند و تشخیص صورتمسئله برای آنها سخت است. شخصیتها در اکثر موارد خودشان هستند و از این بابت مشکلی نیست. تام شلبی همانی است که همیشه میشناختیم، آرتور و جان هم به همین صورت. اما همه این تلاشها برای شخصیتپردازی، عمدتاً درختانی شمرده میشوند که تنها برای مخاطبین سریال میوه میدهند. اگر تاکنون سریال پیکیبلایندرز را ندیده باشید، به احتمال زیاد با تامشلبی و خانوادهاش به مشکل برمیخورید. برقرار کردن کوچکترین ارتباط ممکن با خانواده شلبی از طریق این دیالوگهای صامت، و شخصیتهای کمرمق در مراحل ابتدایی واقعاً سخت است؛ مخصوصاً وقتی بازی نمیتواند حتی در ارائه همان رمان قوی کاملاً موفق ظاهر شود.
دیالوگهایی که درحین نمایش صفحات کامیکبوکی نمایش داده میشوند، حداقل برای مدتی، تنها برای اتصال مراحل مختلف بازی به یکدیگر استفاده میشوند. تازه در مراحل نهایی است که بازی جان میگیرد و روح شخصیتهای اصیل سریال را احضار میکند. برای مثال، در بخشی از بازی، تام شلبی را میبینیم که با مشکلات روحی پس از جنگ دستوپنجه نرم میکند. اینجاست که تازه مراحل بازی هیجان و تنش زیادی به خودشان جذب میکنند و طالب بیشترین توان بازیکن هستند. نه تنها در داستان و شخصیتپردازی، بلکه در طراحی مراحل هم ما یک سیر صعودی میبینیم. در مراحل پایانی، آرامآرام بازی تمام داراییاش را رو میکند تا بازیکن از تمام شخصیتهای موجود برای انجام مراحل استفاده کند. متاسفانه بازی به همین شکل پایان مییابد و اگر میتوانست تعادل میان مراحل را از ابتدا حفظ کند، شاهد صعود قابل توجه سطح کیفی بازی بودیم.
مراحل بازی تقریباً از یک الگو پیروی میکنند؛ در یک مدت مشخص، با استفاده از چندشخصیت قابل بازی، به اهداف مدنظر شلبیها برسید. افرادی مثل تامی، فین، پالی و آرتور به علاوه نامهای سرشناس دیگر از سریال در جریان بازی حضور دارند. درمجموع ما شاهد شش شخصیت قابل بازی هستیم که بهعلاوه اسامی ذکرشده، آدا و جان نیز حاضر هستند. ماجرا جملگی درباره زمان است. مسئله این است که بازیکنان میتوانند کنترل یکی از شخصیتها را بهدست بگیرند، و با استفاده از قابلیتهای ویژه هر شخصیت، مسیر موردنیاز برای دیگر افراد را آزاد کند یا اینکه برخی پازلهای موجود در بازی را انجام بدهد. اگرهم درحین انجام وظیفه، یکی از شخصیتها دچار مشکل شد، میتوان از قابلیت دستکاری در زمان برای عقب یا جلو بردن زمان استفاده کرد که البته نقشی عمیقتر از اصلاح خطاهای بازیکنان دارد. گاهی شرایط رسیدن به یک هدف، با همکاری و حرکت همزمان شخصیتها فراهم میشود. مثلاً یکی از شخصیتها باید حواس نگهبانان را پرت کند تا دیگری از خیابان بگذرد؛ بنابراین بازیکنان باید با چینش درست حرکات شخصیتها و امتحان شرایط زمانی و مکانی مختلف، فرصتهای مناسبی را به صورت همزمان برای شخصیتها ایجاد کنند. دوربین ایزومتریک بازی، به تمام میانبرهای Small Health اشراف دارد و تجربه نگاه از بالا به برخی از مناطق آشنای زادگاه شلبیها، تجربه متفاوتی است.
هرشخصیت، توانایی و قابلیت ویژهای دارد که درجریان مراحل بهکار گروه میآید. برای مثال، فین بهدلیل جثه کوچکی که دارد، میتواند از شکافهای کوچک و پنجرهها بهسادگی عبور کند. آرتور نیز اعصاب درستودرمان ندارد و اگر هوا خراب بشود، میتواند حساب نگهبانان و دشمنان خانواده را با ضربات مهلک برسد. به این صورت شخصیتها میتوانند بهکمک یکدیگر بیایند تا در یک زمانبندی مناسب، مراحل آزمون و خطا طی بشوند. برای اینکه موضوع بیشتر روشن بشود، فرض کنید فین از یک شکاف کوچک عبور کند تا درب را برای آرتور باز کند. در همان زمان، بازیکن باید آرتور را در نزدیکی درب قرار داده باشد. پس از این، آرتور وارد عمل میشود و تعدادی از نگهبانان را از پای درمیآورد تا تامی در مسیری که تا پیش از این محیای عبور نبود حرکت کند. حالا اگر به هر دلیلی، تامی در زمان و مکان مناسب برای عبور از خیابان پاکسازی شده نباشد، بازیکتان میتوانند با بازگرداندن زمان، حرکات تامی را با آرتور و فین هماهنگ کنند. بیشتر اهدافی که در جریان مراحل به بازیکن داده میشوند ساده و فاقد عمق لازم هستند. بیشتر مراحل در بازکردن تعدادی درب یا بهدست آوردن تعدادی کلید، برای باز کردن تعداد بیشتری درب و بهدست آوردن تعداد بیشتری کلید و البته گاهی رسیدن به نقطهای خاص از طریق بالابرها و اهرمها خلاصه میشوند. به همین دلیل، مکانیکهای جدید بازی خیلی زود رنگ میبازند و به هیچ وجه از تمام قدرت خود استفاده نمیکنند.
در عین حال که دستکاری زمان، یک ایده متفاوت و جالب برای پیشبرد مراحل است، اما استفاده مکرر از این قابلیت، بازی را بهشدت آسان میکند. هیچ محدودیت خاصی برای استفاده از این قابلیت وجود ندارد، بنابراین، هرچندبار در دام نگهبانان بیفتید، هیچ نگرانی وجود ندارد؛ چراکه شما میتوانید با یک دکمه زمان را به عقب بازگردانید و دوباره امتحان کنید. این مورد برای حل پازلها نیز صادق است. هرزمان که در حل پازلها دچار مشکل شدید، بهسادگی زمان را به عقب برگردانید و استاد تمام همه چالشهای بازی باشید. حداقل اگر شاهد پازلهایی هیجانانگیزتر و بهمراتب سختتر بودیم، شاید این مشکلات دیگر وجود نداشتند. دستِ بازی درجریان حل پازلها به زودی رو میشود چراکه بازی در همان ساعات ابتدایی همه داشتههایش را رو میکند. هر دیوار یک شکاف کوچک برای عبور فین دارد و همیشه ابزاری برای پرت کردن حواس نگهبانان به سادهترین شکل ممکن در دسترس است.
از طراحی ساده نقشه و محیط برخی مراحل بگذریم، گاهی با سادهترین تکنیکها، برخی از قسمتها که ظاهراً نقش چالشهای جدی برای گیمپلی را بازی میکنند به سادگی محو میشوند. برای مثال، میتوان یک صفحه چوبی بزرگ را مستقیم جلوی صورت یک نگهبان قرار داد و آن نگهبان هم به همین سادگی دیدش را نسبت به شخصیتها از دست میدهد. البته همیشه ماجرا به همین شکل پیش نمیرود و مخصوصاً در مراحل پایانی، ناگهان ضربان قلب بازی بالا میرود و هجوم انبوه چالشهای جدی، سطح بازی را در دقایق پایانی چندین مرتبه بالاتر میبرد؛ اگرچه دیگر دیر است و زمان زیادی از شروع گذشته است. زمانبندی هم به عنوان مهمترین و اساسیترین عضو در کالبد بازی، بازیکنان را مجبور میکند تا برای دریافت مدال طلا، چندین هدف را به صورت همزمان دنبال کنند. حداقل خوبی این انگیزه، بالا بردن سرعت بازی است که برای اکثر بازیکنان باوجود قابلیت دستکاری در زمان، آن ضروریت موردنیاز را از دست میدهد.
درمجموع، سیستم پاداش بازی مدالهای طلا، نقره و برنز را برای سطوح مختلف زمانبندی درنظر گرفته است. بهدست آوردن مدال طلا در مراحل ابتدایی بازی بسیار ساده است اما آرامآرام و در جریان مراحل پایانی، بازی به استخراج ذخایر کیفی واقعیاش نزدیک میشود و آنجاست که پیشبردن همه اهداف در زمان مناسب به کاری سخت و طاقتفرسا تبدیل میشود. در مرحله نهم بود که برای مثال، برای اولین یا دومین بار، احساس کردم که باید از همه شخصیتهای روی دستم برای حل کردن این پازل استفاده کنم. عرصه بر کاراکترها تنگ شده بود و انگار نگهبانان همگی باهوشتر شده بودند و فرمولهای تکراری گذشته دیگر جوابگو نبودند.
طراحی محیطهای مختلف واقعاً پرجزئیات است و چه در خیابانهای بیرون و چه در فروشگاهها یا کارخانهها، سطح خیلی خوبی از جزئیات را شاهد بودیم. از لیوانها و صندلیها، تا جزئیات مربوط به طراحی شخصیتهای غیرقابل بازی، و آیتمهای قابل تعامل که تعدادشان قابل قبول است. رنگبندی سرد و تاریک محیطهای بازی یادآور فضای آشنای سریال است و در شب و روز و شرایط مختلف این احساس تغییری نمیکند. برخی آیتمهای جمعکردنی هم در نقشه بازی وجود دارند. مثلاً ساعتهای جیبی که شخصیتهای بازی درجریان جستوجو در محیط پیدا میکنند. البته جمعکردن این آیتمها پاداش خاصی را برای بازیکنان فعال نمیکند تا آنچنان ارزشمند تلقی شود.
بازی Peaky Blinders: Mastermind ظرفیت زیادی برای تبدیل شدن به یک ماجراجویی عالی و بینقص داشت. با شخصیتهایی امتحان پس داده و سریالی که بارها توانایی خودش را در روایت داستانهای تاثیرگذار ثابت کرده، فضای زیادی برای سروصدای دوباره فراهم بود. متاسفانه Mastermind از تمام پتانسیلش برای تبدیل شدن به یک راوی خوب استفاده نمیکند و با نیمه ابتدایی تقریباً تکراری بازی و مکانیکهایی که پس از مدتی رنگ میبازند، از هدفش چند کیلومتری دورتر میشود. اما هنوزهم، فضای سرد انگلستان و مراحل پایانی، طراحی زیبای شخصیتها و داستان متفاوتی که با زبان بیزبانی در مراحل پایانی گفته میشود، نشان میدهند که این بازی کاملاً ناامیدکننده ظاهر نشده و هنوزهم، یک بازی مربوط به سریال Peaky Blinders است که باوجودهمه خوبیهایش، بابرخی از مکانیکهای گیمپلی خود دچار سوءتفاهم شده.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
سلام حسین جان، داداش گلم خسته نباشی، من گیمپلی این عنوان رو توی یوتیوب دیدم، طرفدارای خاص خودشو میطلبه که این یه انکار ناپذیره، کم طرفدار و خاص بودن عنوان زمانی به چشم نمیاد که بتونید حداقل داستان قوی تدارک ببینید برای اون طرفداران کم، که متاسفانه استیون نایت بعنوان یه نویسنده خیلی نقص داره کاراش، معمولا هسته داستان سریالهای آقای نایت بعد از چند اپیزود ضعیف میشه، شخصیتهای فرعی همیشه کم کار شده روی برداختشون و… نمونه اش همین سریال پیکی بلایندرز، یا سریال تابوو، افتضاح شخصیت پردازی ضعیف آدرین برودی با اون ورود باشکوهش و به یکباره فروریختن قدرتش، استفاده از شخص تام هاردی که فقط برای تبلیغ و مانور، و برگردوندنش، پرداخت ضعیف مایکل، فین، پالی و… توی تابو هم همینه، رابطه ی بی سر و ته خواهر برادری بعد یهو سقوط خواهر از پل، مشخص نشدن اریجین مادر جیمز کزایا دلینی، همکاری بی دلیل مافیای لندن با جیمز، داستان مزحرف پیشکار خانواده ی دلینی… در واقع هرچی که به استیون نایت کمک کرده دیگر عوامل تهیه سریال بوده، نورپردازی خوب، طراحی محیط، میزانسن، بازیگرای آکادمیک تئاتری، که این چیزا توی انگلیس و روی هم رفته بریتانیا واقعا خوبه و حتی از هالیوود هم جلوترن
الان هم در این گیم طبق فرمایش شما بخش اعظم ایراد تکراری بودن و داستان ضعیفه که اینا همه برمیگرده به آقای استیون نایت
یه مدتیه ازش شاکی م دنبال بهانه بودم بکوبمش 🙂
حسین داداش یه مقاله دیگه بی زحمت اگه شد و امکانش برات بود در مورد رد دد ۲ بنویس
میدونم چقدر خوب فهمیدیش بخاطر همین از شما درخواست کردم
بعنوان ادای دین به آرتور مورگان در نسل هشتم
اگه امکانش بود
ستونی
سلام فرهادجان بزرگوار. ممنونم که باز تشریف آوردی، پای ثابت مقالات ما و صحبتهای دیگه. من طرفدار جدی سریال پیکیبلایندرز نیستم، اما آشنایی نسبی با سریال و شخصیتها داشتم تا حداقل بتونم پای صحبتهام بایستم. کلاً سریال پیکیبلایندرز هم حرفهای خیلی خاص و مهمی نمیزنه و بیشتر در همون عرصه نمایشی میمونه، اما انتقال فضاسازی سریالی که با ادیتهای سینمایی و صداگذاری و محیط زنده قبلاً شکلگرفته به یک بازی که حتی دیالوگهای صوتی نداره و تماماً از اسلایدهای تصاویر کامیکبوکی استفاده میکنه نه تنها سخته، بلکه تاحدودی فایده هم نداره، از یک طرف هم همین دوربین ایزومتریک و طراحی مراحل شبیه به دسپرادوس، به اون صورت قوی طراحی نشده که بگیم نه بازی واقعاً تمرکزش رو گذاشته روی این! شخصیتها و داستان هم که واقعاً چیز خاصی ندارند بگن چون نقطه قوتی ندارند.
——————————————–
و اما درباره رد دد ۲، فرهاد جان ای کاش بیشتر توضیح بدی شاید یک موضوع جدید ازش دربیاد. چون من فکر کنم بلیط رد دد ۲ رو آتیش زدم دیگه! من میدونستم که خیلی بیشتر از اینها جای توضیح داشت رد دد ۲، واقعاً داشت، نمیدونم چی شد که به همون حد اکتفا کردم و خودم احساس نارضایتی داشتم از این بابت. اما ریزشدن توی مسائل رد دد ۲، مثلاً ریز شدن در مسئله مایکا، یا خاطرات ریز عمو و داچ و برخی رازهای بازی، فقط ملالآور میشدند. حرف خلاصه، آمریکا بود و زندگی شخصی آرتور، اینکه زندگی حقیقتی داره و آرتور باید ببینه اون رو، بخش دوم رو خوب توضیح ندادم خودم هم فکر میکنم اینطور بوده. اما هنوزهم فرصت هست در قالب دیگر نوشتهها، برای رد دد ۱ یا مقالات جانبی به این موضوعات اشاره کرد.
اما به نظرت چیزی بود که نگفته باشم واقعاً؟ چیزی که به نظرت نتونستم بگم؟ بگو حتماً. دوست داشتم بشنوم.
سایت شما در برخی از زمینه ها مشکل دارد.و بعضی از خبر هارا اشتباه مینویسید.مثلا گفتید project oxygen انحصاری هستش ولی اشتباه گفتید 😐
شاید اگه یه روز فرصتش پیش اومد تجربش کردم…
به نظر می رسه ایده ی جدیدی داره…
*****
جناب غزالی.. بابت این که دارم از این بستر سواستفاده می کنم معذرت می خوام…
ولی مثل این که از اون دست نویس ها خوشتون اومده بود…
پس من می خوام یکی دیگه هم بفرستم براتون…
پیرمرد دستی روی درخت پیرتر از خودش کشید، آن درخت را از کودکی خودش به یاد داشت. پیرمرد تبر را برداشت، تبر در دستش سنگینی می کرد، به درخت نگاه کرد، به تنها دوستی که از دوران کودکی اش مانده بود .
پیرمرد گفت:«خب، تا جایی که من می دونم تو نمی تونی حرف بزنی، ولی خب از اونجایی که من می تونم، برای آخرین بار می خوام باهات خداحافظی کنم، می دونی، با این که یه عوضی بودی و هیچ وقت میوه ندادی ، با این که یه درخت به درد نخور بودی که هیچ وقت پرنده های آواز خوان روی شاخه ات نشستن و یه خونه برای کلاغ های لعنتی بودی، ولی خب، بالاخره دوست من بودی.»
پیرمرد با تبر محکم به درخت ضربه زد.
پیرمرد گفت:« متاسفم، متاسفم واسه این که هیچ وقت اون طور که باید بهت نرسیدم.»
پیرد مرد محکم تر ضربه زد
-: متاسفم، از این که تو عوضی بودن از تو دست کمی نداشتم.
پیرمرد ضربه هایش را به درخت محکم تر می کرد
-: متاسفم از این که انتظار زیادی ازت داشتم و با این که یه چنار لعنتی بودی ازت انتظار داشتم گلابی بدی.
پیرمرد ضربه اش را محکم تر کرد و گفت:« متاسفم، برای این که ازت به عنوان هدف تیر اندازی استفاده کردم، متاسفم از این که چند تا از شاخه ها تو بریدم تا باهات تیر درست کنم، می دونی، تو هیچ وقت میوه ندادی، ولی وقتی این تو بودی که با من موندی، حتی موقعی که خشکسالی اومد و همه ی اون درخت هایی که میوه می دادن خشک شدن.»
دیگر توانی برای درخت نمانده بود، یک ضربه ی دیگر برای تمام کردن عمرش کافی بود.
-:خداحافظ دوست قدیمی، با این که بدردنخور بودی، ولی دوست من بودی، امیدوارم که باز هم همدیگه رو ببینیم.»
ضربه ی آخر…..
و درخت از پا درآمد
سلام معین جان. متاسفانه نمیتونه ایده جدید رو نشون بده، جدید هست، اما وقتی خوب اجرا نشه نمیشه.
—– درباره دستنویسهات، باعث افتخاره، سوءاستفادهای درکار نیست بههیچ وجه و اصلاً فکر نکن حتی یکذره، وبسایت خودته و باعث افتخاره که اصلاً نظر مینویسی. تغییر کردن امر مرسومی هستش در دنیای ما، این نوشته جدید رو خوندم، احساس میکنم قطعهای از یک پازل بزرگتره که من نمیتونم ببینم، برای همین هیچوقت متوجه معنا و مفهوم نوشته و قصد پیرمرد از کشتن درخت نبودم. طبیعتاً ارتباطی هم برقرار نشد چون هدفی نبود. به این متن ایرادی وارد نیست چون قبل و بعدش مشخص نیست اما اتفاقاً الان فرصت خوبیه برای اینکه یادمون بیاد بازیهای بزرگی هستند که نمیتونند شخصیتهاشون رو به مخاطبینشون ارتباط بدند. به خاطر اینکه نمیتونند دلیلی ایجاد کنند برای ایجاد حس ارتباط با اون شخصیت. نوشتن داستان بسیار سخته، سختتر از اون، پیدا کردن دلیل برای نوشتن داستانه. البته یک سری موارد مثل تکرار یک سری کلمات متن رو از اون چهره ابتدایی میاندازه که اینجا دیدیم. بقیه موارد من چون نمیدونم ماجرا چیه نمیتونم نظر بدم. اما اینکه پیرمرد به درختی که قطعش کرده میگه امیدوارم که باز همدیگه رو ببینیم واقعاً عجیب و بامزه بود : )))
سلام جناب غزالی باعث افتخار بنده هست که وقت گذاشتید و خوندید..
حقیقتش این متن یه قسمت کوتاه از رمانی هست که دارم می نویسم….
سعی می کنم دست نویس های بعدی مرتبط تر باشن با هم
نه چه افتخاری؛ مگر چه کار کردم. ممنونم واقعاً. بله معین جان مسئله این بود که من اصلاً نمیدونستم چهخبره، مثلاً اون انسجام لازم رو نداشت، چرا پیرمرد درخت رو قطع میکنه؟ وظیفه درخت چی بوده؟ کی هست این پیرمرده و چرا اینطوری حرف میزنه و از این دست سوالات.
البته من خودم دراون حد نیستم اما این چیزی بود که دیدم حقیقتش.
سلام آقا حسین ممنون بابت نقد راستشو بخواین من خودم(نقش:بدل 😀 ) زیاد این سبک رو بازی نکردم و بیشتر بازی کردن پدرمون رو دیدم که کوماندوز بازی میکرد مخصوصا شماره دومش رو حالا به نظرتون این بازی همون حس رو منتقل میکنه؟
میبینید؟ کنکور هم اوارز داره :rotfl:
بازم ممنون بابت نقد :heart: :rose:
سلام آرمین جان! همهچیز یک نتیجه و عارضهای داره، ممنونم. پاسخ کوتاه این سوال خیر هستش؛ این بازی نمیتونه همون حس رو ارائه بده، متفاوته ولی برای طرفدارای قدیمی سریال جواب میده احتمالاً. به عنوان بازی ایراد داره واقعاً.
سلامت باشی. :rose:
ممنون بابت راهنماییتون
شب به خیر و موفق باشید :rose:
شبت به خیر آرمین عزیز. هرموقع هرچی بود بگو حتماً، پیشنهادی، فحشی چیزی!
:rose:
فحش؟ :dazed: آقا من کلا بیجا کنم به کسی توحین کنم شما رو که اگه از گل پایین تر بیام افسرده میشم.
ولی راستش این چند روز بعد کنکور یه جوری شدم انگار یه چیزی کمه و بیهدف شدم داره اذیتم میکنه تو این وضع کرونا هم نمیشه کلاس رانندگی چیزی رفت بدبدختی بازی هم نمیتونیم بکنیم چون که بخاطر کنکور لپتاپها رفتن شمال و بخاطر یه لپتاپ نمیشه خطر کرد همه دوستامون هم بخاطر سختی کنکور تو اتاق خودشونو هبس کردن
همه کتابام هم خوندم به شدت آچمز شدم! میخواستم بدونم چه راه حلی دارید ممنون میشم اگه نظرتون رو بگید :rose:
آرمین جان، هدف توی زندگی، با کامپیوتر و گیم و ماشین بهدست نمیاد. هدف با درک حقیقت بهدست میاد. من هیچوقت فکر نکردم که حقیقت مسئله متغیری باشه، یک حقیقتی درباره زندگی هست که با دونستنش آدما دیگه متوجه میشن برای چی توی این دنیا هستند. فکر کنم من چیزی نداشته باشم بگم، چون همهچیز قبلاً گفته شده، اینکه آدم بدونه برای چی اینجاست، خودت رو مطالعه کن.
همیشه کار هست که انجام بدی برای اصلاح خودت و دینت، برای اینکه آدم بهتری بشی، برای اینکه روی پای خودت بایستی و بسمالله بگی. مردای بزرگ، مردای حقیقتن. ببین برای چی داری زندگی میکنی. فقط یک کاری کن فردا پشیمون نشی از اینکه وقتت رو تلف کردی. گاهی بازی کردن هم وقت تلف کردن میشه اگر دقت نکنیم. فضای اینترنت هم که پره از مطالب مفید، البته نه باری به هر جهت بخونی، نه، باهدف بخون. :rose: :rose:
:rose: :rose: :rose:
ممنون همیشه معاشرت با شما باعث دلگرمی و روحیه برای منه
فکر کنم یه کم بد توضیح دادم موضوع رو.هدف کلی من از زنگی تقریباً مشخصه و الان بیشتر از این فضای خالی ایجاد شده توی زمانم ناراحت بودم. الان هم که کامنت تون رو خوندم فهمیدم که چیکارم و باید چیکار کنم، دستتون درد نکنه. این روزا شدیداً به این موضوع که همهی اتفاقات حتی کرونا هم با حساب و کتاب خداست پی بردم آخه کرونا باعث شد که من موبایل دار بشم و الان عضو گیمفا باشم و به معاشرت و دوستی با کسایی مثل شما افتخار کنم :cowboy: :laugh:
بازم ممنون که وقتتون رو برای ما میزارید :rose: :rose: :heart: :heart:
نه اتفاقاً شما خوب توضیح دادی آرمین جان، من خواستم به این موضوع اشاره کنم، منظور من از هدف واقعاً آنچه بود که شما با مرگ از دستش ندی و واقعاً اونقدر مهم و عظیمه که گاهی هیچ فرصتی برای خالی بودن به آدم نمیده.
درباره قسمت دوم کامنتت، اینها دورههای متداولی هستند، بیماری مخصوصاً، مردمان زیادی در شرایط سختتر و طاقتفرساتر از این زندگی کردند قبل از ما، بنابراین، مسئله فقط این نیست که من و شما دورهم جمع بشیم. البته باعث افتخار منم هست شک نکن، خیلی بیشتر از همه.
من باید ممنون باشم که وقتت رو برای من میذاری رفیق. سربلند باشی. :rose:
ممنون شب خوشی داشته باشید :heart: :rose:
سلام خدمتِ حسین جان
با تشکر فراوان بابت نقدِ کامل و عالی و خسته نباشی حسینِ عزیز. :heart: :rose: :heart: :rose: .
.
.
#ترول نکنیم
سلام ایمان عزیز و گل، شبت به خیر. تشکر از ماست رفیق. کوچکترین کار بود. سلامت باشی. وقتی شما هستی ما خسته نمیشیم. :rose:
:rose: :rose: .
سلام آقا حسین خسته نباشی ،، راستش سریالشو تو آرشیو دارم اما هنوز وقت نکردم ببینمش ولی بازیش به نظرم جالب نیست یعنی سطح بازی ضعیفه فکر کنم اما خب دوستداران سریال احتمالا حال کنن باهاش ،،،، اقا فقط خواستیم یه احوالپرسی کنیم 🙂 موفق باشی حسین جان :rose:
.
.
#ترول نکنیم
سلام محسن جان عزیز. نبودی آقا ما هم دلمون برات تنگ میشه جداً. انشاءالله که سلامت باشی. این سریال کلاً حرف خاصی نمیزنه، طرفدارای سریال اما میتونند ارتباط بگیرند. به هر حال این بازی هم به همین شکل گذشت و نتونست خیلی بدرخشه، ما بازیهای مشابه خیلی قوی داریم.
بزرگواری شماست، تشکر از لطفت.حتما هرموقع هرچیزی بود بفرما محسن جان. سلامت باشی.
درباره هشتگ ترول نکنیم، من واقعاً پیشرفت دیدم، ممکنه کند بشه، یا یکمی سخت باشه، اما واقعاً ستودنیه، گاهی تلنگر مفیده. آسون بگیریم اما درعین حال، ادب و فرهنگ بحث دوستانه و مفید رو جا بندازیم. :rose: :rose:
حسین داداش بنظرم تنظیم مقاله در مورد رد دد رو فقط بذار رو آرتور، رو گفتی ترین ناگفته هاش، حالا هروقت وقت داشتی توی تلگرام بیشتر میشه در مورد صحبت کرد
هرچند میدونم خودت از من خیلی بیشتر رد دد رو فهمیدی
مخلصیم حسین جان … اره هشتگ به لطف بچه ها و نویسنده ها تاثیرش رو گذاشت و میزاره بازم . خیلی خوبه کسی بتونه نظرش رو بده حتی مخالف حتی غیر منطقی اما یاد بگیره توهین و مسخره نکنه … حتما نباید بازیساز یا ناشر باشیم که تو ویدیو گیم تاثیر بزاریم حتی یه کامنت خوب یا یه پست خوب گاها میتونه تاثیرش خیلی بیشتر هم باشه همین تاثیر اندک برا من خیلی ارزش داشت واقعا دم همه بچه ها گرم که خواستن و توانستن :rose:
.
.
باورت نمیشه دیشب خواب دیدم پلی ۵ گرفتم هشت میلیون ( اونور ارزونه انگار 😀 ) نشستم دارم نگاش میکنم عین این دیوونه ها :laugh: :laugh: میخواستم نسل ۹ رو با ایکس باکس شروع کنم ولی دیگه زمین و زمان منو داره میکشونه سمت سونی . اهنربا داره پلی استیشن :laugh: به هر حال خونه اصلی گیمینگ من و خیلیا هست . حسین جان یه پاساژ گیمینگ باید میزدیم اسمشو میزاشتیم گیمفا همه بچه های باحال سایت هم توش کار میکردن و لذت میبردن :chic: :laugh: … رویا پردازی خیلی خوبه مفت و مجانی میری تو فاز مثبت ری تریسینگ هم داره :laugh: …. موفق باشی حسین جان :rose:
آره واقعاً. عجب داستان و روزگاریه. خیلی چیزهای مهمتری برای صحبت هست همیشه که متاسفانه دیده نمیشن. برای منم همینطور خیلی حرکت خوبی بود.
درمورد خواب دیشبت آقا : ) فکر کنم زیاد خودت رو درگیر کردی. هرچند واقعاً مسئله عجیبیه، ما هم نمیدونیم چیکار کنیم. اما پاساژ رو حتما باید بزنیم : )) متاسفانه بچههای گیمفا بیشتر دور از همدیگه هستند ولی واقعاً ای کاش میشد. سلامت باشی محسن جان. نمیدونم چی باید بگم دقیقاً. چیزی نمونده واقعاً. ممنونم ازت :rose:
نوکرم 😀 :rose:
خسته نباشید بخاطر نقد و بررسی بسیار خوبتون
ولی من هیچ علاقه ای به این بازی ندارم چون واقعا یه بازیه خوب سوم شخص رو ازشون انتظار داشتم و امیدوارم یه روزی بسازنش چون پتانسیل بالایی داره
سلام حمیدرضا جان سلامت باشی. کاملاً قابل درک بود نگاهت و همه همین انتظار رو داشتند. ما طرفدار بازیهایی هستیم که هدف داشته باشند. خیلی مهمه برای چی بازی میسازی. :rose: :rose: