دلرحمیهای بیموقع! | ۱۰ باس که دلمان نمیخواست آنها را بکشیم
نه لطفا! راه دیگهای نیست؟ مجبورم بکشمش؟ ولی نمیخوام اون بمیره. این لعنتی دوستداشتنی را نمیخواهم بکشم. شاید یه راه دیگه باشه که بدون کشتنش مرحله رو رد کنم. یه راه مخفی. اصلا اره شاید پایان اصلی بازی اینه که یه راهی پیدا کنم که نکشمش. جست و جو، جست و جو و بازهم جست و جو در اینترنت برای یافتن راهی که شاید، شاید کاراکتری از یک بازی که دوستش داشتیم و حالا تبدیل به باسفایت بازی شده است را بشود نکشت. عجب چیز عجیبی است این ویدئوگیم. فرض کنید یک فرد عادی از کنار شما رد میشود و میبیند روی صفجه تلوزیون یک غول کریه و زشت است و شما بدون حرکت در روبه روی ایستادهاید. پیش خودش میگوید دیوانه شده. آخه این غول چیه که نمیخواد بکشتش. ولی امان از دل غافل که این غول زشتی که داریم میبینیم و بیحرکت در روبه رویش وا رفتهایم روزی یک همراه وفادار برایمان بوده. کسی بوده که راهش الگوی ما بوده. کسی که شاید حتی رئیسمان بوده. اما دنیای بازیها هم گاها مانند دنیای واقعی وفا ندارد و چون گرگی درنده میپرد بر احساساتمان. چنگ میزند بر هرآنچه در ذهنمان از عزیزانمان ساخته بودیم و همه را تکهپاره میکند.
تا به حال قطعا پیش آمده که یکی از کاراکترهای بازی یا بازیهای مورد علاقهتان در کمال ناباوری به عمد یا غیرعمد، تبدیل میشوند به یک دشمن بزرگ برای شما. تبدیل به یک باسفایت. کسی که باید او را بکشید تا به هدف نهاییتان برسید. فکرش را هم نمیکردید این شخصیت روزی در همین نسخه یا نسخههای بعدی بازی برایتان تبدیل شود به باسفایت. دلمان نمیآمده یک مشت به او برنیم و حالا با انواع و اقسام کمبوها و سلاحها باید بیفتیم به جانش و به بدترین شکل او را بکشیم. غافلگیریهایی که بعضا احساساتمان هم خدشهدار کرده و واقعا بغضمان گرفته است از آن اتفاق نحس. بیش از این مقدمهچینی نمیکنم و شما را دعوت میکنم به خواندن ۱۰ باسفایتی که دوست نداشتیم آنها را بکشیم; شاید دلمان نمیآمده یک ضربه هم بزنیم.
۱۰- Bloodwing
پرنده خانگی موردکی، یک شخصیت قابل بازی در Borderlands بود و در نسخه دوم هم یک همراه وفادار برای ما بود. اما شخصیت منفی اصلی بازی Borderlands 2 او را دزدیده و او را تبدیل به یک پرنده خونخوار میکند و میاندازد به جانتان. پروتاگونیست و موردکی سعی بر آرام کردن او میکنند تا او را نکشند و اتفاقا موفق هم میشوند. اما طولی نمیکشد که جک بعد از اندوه مبارزه با یک دوست وفادار غم دوم هم به شما روانه کرده و چاشنی انفجاری دور گردن Bloodwing را منفجر میکند. این یکی از بدترین و غمگینترین صحنات سری Borderlands است.
۹- Bunson The Hot Dog
در بازی Yushi’s Wooly Worldبسیاری از باسفایتها نمونه بزرگ شده دشمنان معمول بازی هستند. اما این باسفایت حسابش کمی از بقیه جدا و البته بامزهتر است. در این باسفایت ناگهان هاتداگی که در حال خوردنش بودید تبدیل به یک سگ آتشزا میشود و تمام محیط را با سرعت زیادی دنبال شما میکند تا شما را بسوزاند. خب دیدن این که غذایتان ناگهان تبدیل به یک باسفایت شد بسیار عجیب است و طبیعتا کسی دوس ندارد غذایش را بکشد! هرچند طراحی باسفایتها به طور کلی در این بازی کمی عجیب و البته بامزه است ولی این یکی واقعا کشتنش سخت است.
۸- Heath
در بازی Seiken Densetsu 3 دوست بچگیهای کاراکتر اصلی یعنی کارلی نیمه Elf، کاراکتری است که میتواند به عنوان شخصیت اصلی در دو نسخه اول انتخاب شود ولی در نسخه سوم تبدیل به یک شیطان میشود. او یک نگهبان سایق و جادوگر است که در نسخه سوم بازی با آنتاگونیست اصلی سری، Masked Mage هم مسیر میشود و راهش را گم میکند. در ادامه مشخص میشود که او توسط جادوگر خبیث بازی که در اصل پدرش است، شست و شوی مغزی شده و این مسیر به انتخاب خودش نبوده. کارلی این را متوجه میشود اما باز هم در اصل قضیه تفاوتی نمیکند و برای رسیدن به Masked Mage باید او را از سر راه بردارید. مبارزه با بهترین دوستتان قطعا بسیار سخت است اما در پایان بازی دیدن این که Ressurect شده و به جهان بازمیگردد هم بسیار لذتبخش است و غم آن را میکاهد.
۷ – Milleuda Folles
سری فاینال فانتزی پر است از آنتاگونیستها و باسفایتهایی که دوست نداشتیم آنها را بکشیم. اما انتخاب من Folles از بازی Final Fantasy Tactics است. مبارزه با او واقعا قلبم را درد آورد. او یک عضو از یک گروه انقلابی به نام Dead Corps است و رهبری گروه را برادرش به عهده دارد. Folles و اعضای گروهش در جنگ به دربار و حکومت برای حفظ سرزمین کمک کردند اما چون مردم عادی و روستایی بودند هیچ پاداشی از طرف خاندان اشرافی دریافت نکردند و هیزمی شد بر آتش خشم فقر و نداریشان. در اینجاست که باید به جنگ Folles بروید و با بهترین سلاحهای گرانقیمتتان به جنگ با خشم برانگیخته از فقر بروید. در اینجا واقعا برای دقایقی از خودم و کاراکتر اصلی بازی و کلا همه آن داستانهایی که سالها دنبال میکردم بدم آمد. فولس را اصلا نمیتوانستم بکشم و شاید باور نکنید که به همین دلیل چندین ماه بازی را کنار گذاشتم تا جوابی برای خودم پیدا کنم و او را از بین ببرم; پیدا نکردم و دلیلی برای ادامه بازی ندیدم.
فولس نه مانند Nemesis قدرت فرابشری و چهرهای کریه داشت نه مانند زئوس آنقدر قدرتمند بود که خدای جنگ هم به سختی او را از بین ببرد. او حتی مانند دومینگوئز مسبب اصلی بدبختیهای لاراکرافت نبود و اصلا هیچ چیز بدی نداشت که بخواهم با بدترین ضربات او را از بین ببرم و با هر بار کم شدن نوار سلامتیاش کیف کنم. او یک بدبخت بود; به همین سادگی. باید میکشتمش چون مانند من درباری پولی در چنته نداشت و شرکت در جنگ وظیفهاش بوده و حالا هم باید خفه شود. کشتن فولس خیلی سخت است. خیلی سخت. من که نتوانستم یکی مانند همه ماها را بکشم. شما امتحان کنید; شاید توانستید.
۶ – Keira Metz
جادوگر ثروتمند و البته رمانتیک بازی ویچر۳ بنابر انتخابهای شما میتواند در نهایت تبدیل به یک باسفایت شود. او در طول بسیاری از مراحل بازی به عنوان همراه به شما کمک میکند و در قسمتهایی گرالت را از مرگ هم نجات میدهد. گرالت حتی میتواند با او بسیار صمیمی شود و روابط احساسی هم با او داشته باشد. توانایی متز در برانگیختن احساسات گرالت باعث میشود موفق به پنهان کردن هدف اصلیاش که در تضاد با اهداف ویچر قصه ماست شود و در نهایت به گرالت خیانت کند. با این که شما متوجه خیانت Keira میشوید اما باز هم کشتن این همراه خوب برای هرکسی بسیار سخت است. از قضا او بسیار هم قدرتمند است و کار راحتی برای کشتنش ندارید. پس باید احساسات را کنار بگذارید و این خائن را از سر راه بردارید.
۵ – هر باسی در Undertale
توضیح این قسمت واقعا سخت است و باید بازی را بازی کنید و خودتان درکش کنید و کلمات چندان در توصیفش توانا نیستند. این گونه بگویم که تم بازی واقعا پیچیده است و سیتم مرگ ومیر بازی هم کمی پیچیدهتر! به طور کلی درست است که شما در این بازی تعدادی هیولا خواهید دید که احتمالا هم باید آنها را بکشید( مگر آنکه بخواهید از اول هیچ باسی را نکشید که البته کار را بسیار سخت میکند اما ممکن است) به دو دلیل کشتن آنها برایتان سخت است: اول آنکه این هیولاها اصلا هیولای واقعی نیستند و انسانهایی هستند مانند من و شما که به این شکل دیده میشوند و دوم آنکه مبارزه با آنها واقعا لذتبخش است و یکجورایی دوست ندارید هیچگاه تمام شود و مدام با این هیولا به همین صورت بجنگید و هیچکدام هم نمیرید. درک این موارد اگر بازی را انجام ندادهاید واقعا غیرممکن است اما با تجربه بازی متوجه میشوید که این بازی چقدر عجیب است و باسهای دوستداشتنی دارد.
۴- Sif, the Great Grey Wolf
همانطور که در مورد دهم گفتم، کشتن باسی که به شکل حیوان است به طور کلی کار چندان آسانی نیست و هرچقدر هم چهره طبیعیتری داشته باشند این مسئله تشدید میشوند و چندان میلی به کشتنشان نداریم; حتی اگر این باس یک گرگ غولپیگر با یک شمشیر بر دهانش باشد. تنها دلیل مبارزه او با شما این است که میخواهد از مقبره اربابش محافظت کند; بنابراین آنها کینهای از شما ندارند و به دلیل دیگری در برابرتان مقاومت میکنند. این گرگ وفادار حتی بعد از مرگ صاحب و ارباش همچان به او وفادار است و این کلیک کردن بر روی دکمه ضربه را برای گیمر واقعا سخت میکند. زمانی که در حین مبارزه به پاهایش ضربه میزنید و به تدریج لنگان لنگان میشوند و در نهایت سقوط گرگ وفادار را شاهدیم، واقعا دردناک است.
۳- Steve Burnside
قطعا کشتن استیو در Resident Evil: Code Veronica واقعا سخت است. استیو داستان بسیار غمگینی دارد و باید همه آنها را برای از بین بردنش کنار بگذارید. دوست کلیر ردفیلد در بازی که در طول گیمپلی بسیار به او کمک میکند در جزیره بازی توسط شرکت آمبرلا زندانی شده است. پدر استیو یکی از اعضای مهم آمبرلا بوده و بعد آز آنکه اسرار این شرکت را در اختیار افراد دیگری گذاشت، مادر استیو توسط آمبرلا کشته شد و خودش هم زندانی شد. اما این پایان ماجرا نبود. سران آمبرلا او را تبدیل به یک هیولای زشت و ناقص کردند تا بدبختیهای استیو را تکمیل کنند. با این که شما مستقیما مسئول مرگش نیستید اما باز هم دیدن این که چنین فرد خوب و وفاداری را باید از پا درآورید واقعا سخت است و اصلا دوست ندارید بمیرد. به خصوص آنکه او با قیافه بانمکش شخصیت بسیار جالب و سرگرمکنندهای هم داشت.
۲- The Colossi
در بازی Shadow Of The Colossus شما باید برای زنده کردن دختری که مشخص نیست چه نسبتی با شما دارد ۱۶ کلوسو را از بین ببرید. این شرط یک موجود نامعلوم در جهان بازی است که از قرار معلوم در نهایت اهداف پلیدی هم دارد اما این تنها راه شما برای نجات دختر است. بعد از کشتن ۱۵ کلوسو و زمانی که باید آخرین آنها را بکشید حس عجیبی دارید. به این فکر میکنید که اگر راه دیگری باشد امتحان کنید که آن موجود به اهداف نامعلومش نرسد. Wander پروتاگونیست بازی به تدریج با کشتن هر کلوسی به سمت نابودی میرود و طریقه مرگ هر یک از باسفایتها و زمین افتادنشان بسیار حالت غمگینی دارد و مشخصا ما در بازی در حال انجام یک عمل فجیع برای نجات جان آن دختر هستیم.
۱ – The Boss
چه میشود اگر مجبور شوید الگو و مربیتان را بکشید؟ این اتفاقی است که در Metal Gear Solid 3: Snke Eater میافتد. Boss جماهیرشوروی را ترک میکند و این انگیزهای برای Snake میشود تا او را تعقیب کند. در نهایت او به عنوان خائن شناخته شده و Naked Snake مجبور به کشتن او میشود. بعد از نبرد نهایی با Boss، شما باید در حالی که او غیرمسلح است او را بکشید. چقدر دردناک است آن لحظه. در نهایت در سکانس بینظیر پایانی بازی که کارگردانی خارقالعاده استاد بزرگ صنعت گیم،کوجیما را به تصویر میکشد در باغی از گل شاهد مرگ Boss هستیم. ماجرا جایی دردناک میشود که میفهمید او اصلا خائن نبوده است و تنها خود را قربانی کرده که اعمال دو کشور و سرانشان باعث جنگ نشود.
تو برای تمامی گیمرها یک قهرمانی Boss.تا ابد
پر بحثترینها
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- نقدها و نمرات بازی STALKER 2 منتشر شدند
- پلی استیشن برای ۱۰ سال متوالی نمایندهای برای بهترین بازی سال داشته است
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- از صنعت بازی های ویدیویی در سال ۲۰۲۵ چه انتظاراتی داریم؟
- شایعه: کمپانی مادر FromSoftware احتمالا برای جلوگیری از تصاحب خصمانه از سوی یک شرکت کرهای به سونی مراجعه کرده است
- رسمی: شرکت مادر FromSoftware پیشنهاد خرید از سوی سونی را تایید کرد
- بازی Death Stranding Director’s Cut دومین بازی پرفروش ایکس باکس شد
- بازی GTA V با این هدف ساخته شد که از هر نظر بهتر از GTA IV باشد
نظرات
خیلی ممنون از شما آقای رضایی
واقعا مقاله ها و نویسنده های گیمفا تکن،تک
Boss که به حق تو اون جایگاهه،حتی قبل از اینکه بفهمیم اون خائن نیست هم دردناکه ،چون باید مادرخوانده اسنیک رو بکشیم،وبعد از اون هم صد درجه دردناک تر میشه،میفهمین همه این مدت بازیچه دست دولتمردان بودیم و باس برای کشورش خودشو فدا کرد،ولی تا ابد ازش به عنوان یه خائن یاد میشه…خیلی دردناکه واقعا…..انقدر که بیگ باس پیر هم اخر mgs 4 گفت که بعد از کشتن باس،خودشم مرد
کلوسی ها هم که کاملا درسته
استیو هم که کلر عاشقش بود،واقعا براش سخت و دردناک بود
سیف هم که چی بگیم،به نظرم حتی بهترین باس دارک سولز ۱ بهش بگیم اشکال نداره(نظر شخصی)
فولس رو هم مگه میشه،مگه میشه ایرانی باشی و باهاش ارتباط برقرار نکنی…دلش به حالش نسوزه،هی….
من به نظرم دو نفر هم هستن که بعد مرگشون یا بعد تموم شدن باس فایت میفهمیم کی بودن و مثل چی از کشتنشون پشیمون میشیم و براشون ناراحت میشیم
اولی اسناپر ولف از mgs،وقتی که زخمی افتاده و داره جون میده و خاطرات بچگی عاشق رو میگه که کرد بوده و…..امکان ندارد ناراحت نشی چرا کشتیش آخه….من که خیلی براش ناراحت شدم
و دومی هم فادرگاسکوین از بلادبورن که میفهمیم یه شکارچی بوده ولی تهش خودش هیولا میشه و زنش میره دنبالش ولی اونو نمیشناسه و….
بخش خیلی زیادیشم به خاطر خانوادشه،اینکه بدبختی و سیاهی و خانواده و به مرگ نشستنشونو با چشم خودمون میبینیم،واقعا بیش از پیش ناراحت میشیم که همه اینا تقصیر ماست……..
باز هم ممنون از شما بابت مقاله بسیار زیباتون
دلت به حالش
خاطرات بچگی هاش رو میگه
مگه میشه از شخصیتهای سری متال گیر غافل شد؟ همیشه شخصیت پردازی کامل کاراکترهای منفی، به قهرمان بازی بعد و ارزش میده که این موضوع کاملا تو mgs دیده میشه
این the boss حقش بود بمیره
هر کاری دلش خواست کرد آخرشم گفت من برای کشورم این کارو کردم :no:
جون عمش
?!WTF
ممنون از نظر کامل و زیباتون
بله به موارد بسیار درستی اشاره کردید و مرسی که مقاله رو با دقت خوندید و نظر دادید
با تشکر از آقای رضایی بابت مقاله.
به نظرم joker هم یکی از این موارد میتواند باشد.
خطر اسپویل
دوست عزیز
جوکر خودش میمیره(اگه منظورت ارکهام سیتیه)
اصلا اگه ما بکشیمش که قانون بتمن نقض میشه
اگه هم منظورت ارکهام نایته که اون تو جوکر اصلا وجود خارجی نداره که بکشمیش،حتی بعد از اینکه گردنشو شکستیم بلند میشه چون تو دهنه بتمنه،ولی در کل قبول دارم،حتی اگه تو ذهن بتمن هم باشه،بتمن شکست خوردش و مقلوب جوکر شد،یمی از دلایلی هم که خودکشی کرد همین بود که داشت کم کم به جوکر تبدیل میشد(در واقع فاصله جوکر و بتمن به اندازه یک تار مو بود،جفتشون روزای بدی داشتن و میخواستن از دنیا انتقام بگیرن،ولی بتمن با مقابله با جنایت،جوکرهم با دست زدن به جرم و جنایت،بتمن اگه فقط یک نفر رو میکشت ،تبدیل به جوکر میشد که آخر بازی هم همین شد،درسته که جوکر رو زندانی کرد،ولی هممون میدونیم که دائمی نبوده،دوباره جوکر درون ذهن بتمن آزاد میشد و ذهنش رو تصرف میکرد،و اگه بتمن خودکشی نمیکرد،قطعا جوکر بعدی خودش میبود.
با تشکر از اینکه منو توجیه کردید
ولی منظورم این بود تو هر بازی بتمن که با جوکر میجنگیدیم این حس رو داشتم.
با تشکر.
خواهش میکنم دوست عزیز
بتمن که خودکشی نکرد
داداش باید بازی رو صددرصد کرد تا همه پایان هارو ببینی
البته پایان بازی بازه و هرکس میتونه یه نتیجه ای بگیره
داداش من بازی رو صددرصد کردم . حتی بخش ریدلر رو هم کامل کردم. میدونم منظورت کدوم پایانه.
بازی رو درست نفهمیدی بتمن آخر بازی تنها ترس جوکر رو فهمید و با اون تونست جوکر رو شکست بده و جوکر رو از تو ذهنش بیرون کرد پایان بازی هم اینکه بگی خودکشی کرده غیرممکنه . محتمل ترین گزینه اینه که مرگ خودش رو شبیه سازی کرده
داداش یکم این متنم طولانیه امیدوارم خسته نشی
نه داداش،بازی رو بد نفهمیدم،بلکه نتیجم رو با توجه به کمیکایی که خوندم و شناختی که از بتمن و جوکر دارم گرفتم
بزار از اول شروع کنیم پس
بتمن همونطور که میدونی،بچه که بود پدر و مادرش جلو چشمش کشته شدن و این بدترین روز زندگیه بروس بود،این اتفاق یه ضایعه روانی شدید برای بروس بودش و زندگی بروس رو از حالت نرمال خارج کرد
حالا جوکر
جوکر با توجه به کمیک الن مور،یه مهندس شرکت شیمیایی بوده که چون از کارش خوشش نمیومد،استفعا داد و به عنوان یک کمدین شروع به کار کرد
ولی مشکل اینجا بود که هیچکس به جوک های نمیخندید و به همین خاطر پول زیادی درنمیوورد،و تو فقر کامل زندگی میکرد،زنشم باردار بود و چند ماه دیگه بچشون به دنیا میومد.یک روز دیگه به خودش میاد و میگه که نمیخواد بچش تو فقر به دنیا بیاد،به همین خاطر چند نفر خلافکار رو پیدا میکنه میخوان از شرکت شیمیایی دزدی کنن(همونی که جوکر قبلا اونجا کار میکرد)و بهشون میگه که راه اونجا رو خوب بلده و میخواد باهاشون در ازای سهمی شریک بشه،خلاصه اونا هر روز تو کافه هم رو ملاقات میکردن و نقشه دزدی رو میکشیدن،روز قبل از دزدی که تو کافه بودن،یه پلیس میاد و به جوکرمیگه که زنش به خاطر یه حادثه کشته شده
جوکر به شدت بهم میریزه و به همدستانش میگه که دیگه باهاشون نیست،ولی اونا با اسلحه تحدیدش میکنن و میگن الان دیگه نمیشه جا زد
بعد کلاه ردهود(یه جنایتکار معروف)بهش میدن،جوکر که میگه برای چی ،میگن بهش چون تو مهمترین فرد گروه مایی و نمیخوایم هویتت لو بره(که این دروغ بود،میخواستن اگه نقشه شکست بخوره،بگن که ردهود مجبورشون کرده،درحالی که جوکر روحشم خبر نداره از این ماجرا)
وقتی میرسد اونجا ،نگهبانا اونا رو میبینن،بعد خلافکارا میگن اون رییسمون ردهوده که مجبورمون کرده
ولی نگهبانا فقط شلیک میکنن و همدستای جوکر میمیرن
جوکر هم وحشت زده فرار میکنه،نگهبانا هم شلیک میکردن که بتمن(سال های اولش بود اون موقع)میاد و میگه دیگه بسه،و بعد میره دنبال جوکر ،وقتی بهش میرسه میگه خوب ردهود،دوباره همدیگرو دیدیم(راستی اینم بگم جوکر با نقاب ردهود،همه جارو قرمز میدید)ولی جوکر که بتمن رو قرمز وسیاه میدید وحشت کرد و خودشو تو مواد شیمیایی انداخت که از دستش فرار کنه،وقتی که تو
از اونجا اومد بیرون ،گفت که همه جاش میسوزه،نقابش رو برمیداره و….
بله،رنگ پوستش مثل گچ سفید شده بود،موهاش سبز شده بودو لباشم مثل خون سرخ
ولی اون لحظه به جای اینکه ناراحت بشه یا گریه کنه،شروع میکنه به خندیدن…..
و اینطوری هم جوکر،دچار یه ضایعه روانی بسیار شدید میشه
خوب حالا جوکر و بتمن هردو مثل همن،هردو دچار اتفاق تلخی شدن که باعث ضایعه روانی اون ها شده
حالا هر کدوم یک راه رو انتخاب میکنه
بتمن که میخواد از این بی عدالتی در حق خودش انتقام بگیره،تصمیم میگیره که با جرم و جنایت بجنگه و نزاره برای هیچ کس دیگه ای این اتفاق بیافته
جوکر هم به این نتیجه میرسه که هیچ چیزی تو این دنیا دیگه ارزش نداره،همه قوانین و عادت ها پوچن و بشر داره تلاش بیهوده ای تو این زندگی میکنه
همچنین برای تفریح ،میخواد بقیه هم درد خودشو بکشن(برعکس بتمن که نمیخواد برای هیچکس اتفاق بدی مثل خودش بیوفته)
و در واقع هدف اصلی جوکر،اینه که نشون بده هیچ کس خوب و دانا نیست،هرکسی با یک روز بد میتونه تا مرز جنون کشیده بشه
خوب پس تا الان هم متوجه شباهت ها وتفاوت بتمن و جوکر شدیم
حالا جوکر هم برای چی انقدر به بتمن گیر میده؟
چرا هم ازش خوشش میاد و هم سعی میکنه با کشتن عزیزانش اونو آزار بده؟
جوکر به خاطر این از بتمن خوشش میاد برای اینه که اونا خیلی شبیه همن
فاصله جوکر و بتمن اندازه یک تار مو هستش
و اینکه چرا به عزیزانش صدمه میزنه؟
چون همونطور که گفتم،میخواد ثابت کنه هیچکس باهاش فرقی ندارن و همه میتونن در اثر یک اتفاق بد دیوونه بشن،حتی بتمن
در واقع با این کارها میخواد بتمن رو ترغیب کنه به کشتنش،اینطوری زندگی پوچ جوکر براش معنا پیدا میکنه و میفهمه که حق با اون بوده و همه میتونن مثل اون بشن….و در واقع کشتن جوکر،همون تارموی نازک هستش که بریده میشه و اینطوری دیگه بتمن،تبدیل به خود جوکر میشه و به جنون کشیده میشه…
حالا در مورد بازی Arkham Knight
اولا این رو بگم کسی که تو این بازی هست،جوکر نیست…نه اشتباه نکنید…این خوده بتمنه،بخش سیاه و تاریک ذهن بتمن….
بزرگترین ترس بتمن تو زندگیش جوکر
حالا در مورد بازی Arkham Knight
اولا این رو بگم کسی که تو این بازی هست،جوکر نیست…نه اشتباه نکنید…این خوده بتمنه،بخش سیاه و تاریک ذهن بتمن….و اهداف و ترس های اون هم تا حدودی مال بتمنن
بزرگترین ترس بتمن تو زندگیش جوکر هست ،نه بخاطر ضاهرش و کارهاش بلکه بخاطر شباهتشون که اگه بتمن مراقب نباشه میتونه خود جوکر باشه
حالا این بازی هم همینو نشون میده،در واقع جوکر تو این بازی ،بیانگر ترس ها و تاریکی های درون بتمنه
هر حرفی که جوکر تو این بازی میزنه،درواقع حرف خوده ضمیر و ناخودآگاه بتمن هستش
بتمن توی درونش یه جوکر داره که هدف اون جوکر درون بتمن با جوکر واقعی بسیار فرق داره
در واقع این جوکر درون میخواد که شناخته بشه و همه جا ازش به عنوان یه اسطوره جنایت یادکنن،ترس این جوکر هم فراموش شدنه
بتمن تو طول بازی با این جوکر (که در واقعه خودشه،بتمن با خودش درگیر بود)در گیر بود و در نهایت هم قاطی میکنه و این جوکر رو میکشه
حالا حرف جوکر واقعی اثبات میشه،بتمن یکی رو میکشه و حالا به تاریکی سقوط میکنه(درسته که این خیال یود،ولی اگه واقعا کسی اون لحظه پیش بتمن میبود،قطعا میکشتش)
بتمن هم موفق میشه با شناخت ترس جوکر درونش اون رو شکست بده به قول شما،ولی بخش بد ماجرا اینجاس،الان خودشم داره کم کم به همون تاریکی کشیده میشه و تبدیل به همون جوکر میشه
به همین خاطر به دو دلیل
یکی لو نرفتن و عزیزاش
و دلیل مهمتر تبدیل نشدن به جوکر خودشو میکشه
دلیل مهمی هم که دارم که این جوکر،جوکر نیست،بلکه بتمنه،تو آخر بازی نمایش داده میشه
جایی که جوکر زندانی ریدلر و پنگوئن و….هست
در حالی که جوکر واقعی بزرگترین خلاف کار گاتهامه و بقیه خلافکارا مثل سگ ازش میترسم
خلاصه هرکدومم که میکشیم،بهمون میگن تو تغییر کردی(بتمن تغییر کرده)
و حتی آلفرد و گوردون هم بهش میگن
این آینده بتمن بوده،یعنی اگه بتمن زنده میموند همینطوری میشد
امیدوارم سرتونو درد نیوورده باشم
خواهش میکنم
مرسی که خوندید
به شدت اسپویل ۱۰۰ درصد برای بازی the walking dead season 1
.
.
.
.
.
.
.
.
برای من سختترین و دردناکترین و فراموش نشدنیترین کشتن بااینکه باس نبود اما کشتن lee بود lee از اون شخصیتاییه اگر به خوبی درک بشه هیچوقت از ذهن بازیباز فراموش نمیشه و چقدر سخت بود توسط کلمنتاین بکشمش :brokenheart: :deadrose:
با تشکر بابت مقاله :heart:
واقعا زدن تمام باس های لیست زدنشون ناراحت کننده بود،حتی تمام کلسوس های shadow of clossus هم میتونستن توی این لیست باشن چون واقعا زدنشون دردناک بودن
بنظرم فادر گسکوین از bloodborne هم میتونست تو این لیست باشه واقعا داستان ناراحت کننده و غمناکی داشت
مرسی که خوندید و نظر خوبتون
فقط boss :deadrose: :deadrose:
به به خیلی ممنون اقای رضایی عزیز مقاله فوق العاده بود دمتون گرم
من که با این حال که کیرا در ویچر ۳ خیانت میکنه بازم بخشیدمش و نکشتمش و با انتخابات موجود اون رو متقاعد کردم و به kaer morhen فرستادم که واقعا بهترین تصمیم موجود بود به نظرم
کسایی که بازیش کردن میدونن منظورم رو
با این انتخاب لمبرت هم از تنهایی در میاد :laugh:
:rotfl: :rotfl:
ای ناقلا
دمت گرم
:laugh: :laugh: :laugh:
خداییش با خاطراتی که باهاش داریم خیلی سخته دیگه نبینیم گرالت و بقیه شخصیت ها رو
ممنون حمیدرضاجان لطف کردی با نظرات خوب شما خستگی از تن ما در میره.
با تشکر از جناب رضایی بابت مقاله
یکی از باس هایی که بعد کشتننش واقعا ناراحت شدم دتلاف بود.( هر چند که پدر گرالت و رجیس رو درآورد 😀 )
دتلاف با این که یه ومپایر کم عقل و احساساتی بود ولی شخصیت مثبتی بود و تا آخر بازی چوب ساده بودنش رو خورد نه چیز دیگه ای…..
تشکر از شما بابت خوندن مقاله و نظر زیباتون
من نسبت به maria of the astral clocktower هم همین حسو داشتم
گرچه مث باس gehrman ، هر دو دیگری رو برای صلاح خودش میخواستیم بکشیم، ینی ماریا وقتی توی nightmare مرد روحش آزاد شد، با این حال دلم نمیومد برنمش 😀
ممنون بابت مقالهی جذابتون
تو اون دنیای خونین و سیاه…
یکدفعه یه هلو پیدا میشه…
لامصب آدم حیفش میاد بهش صدمه بزنه!حیفه،حیف!
جدا از اینکه واقعا ظاهر جذابی داره ماریا، داستان و شخصیت جذابیم داره
توضیحات سلاحش و لباسش رو بخونید عالیه
و اینکه فکر میکنم بنا به دلایلی ماریا و عروسک hunters dream یه نفرن، درواقع عروسک یه progection از ماریاست که توسط moon presence ساخته شده، صدا و لهجه و چهرشون یکسانه
در کل بلادبورن هیچوقت نمیمیره و چیزهای زیادی درش برای اکتشاف وجود داره
درسته داداش فقط من یکم منحرفم 😀
و راستش یه تئوریه دیگه هست،که میگه ماریا جزو اولین شاگرد های گرمن بوده که،گرمن هم اونو دوست داشته،به خاطر همین عروسک توی هانترز دریم(که البته خود هانترز دریم هم رویای متشکل از اون ورکشاپه تو بازیه که یه زمانی محل گرمن بوده،موقعی که فلج نشده بود)رو شبیه اون طراحی کرده
اره ماریا شاگرد گرمن بوده، ولی حقیقتش زیاد مطمئن نیستم علاقه ی بینشون رومانتیک بوده باشه 😀 😀
نه داداش بیشتر دختر پدری بوده فکر کنم
دیگه گرمن قیافش نمیخوره انقد چیز باشه که با یه دختر جوون…(البته شایدم گرمن هم جوون بود اون موقع ،چون الد هانتز مال مدت ها قبل از بازیه،کسی نمیدونه)
haytham kenway در ASSASSINS CREED 3 رو یادت نرفت؟ باس نبود؟
خیلی خوب بود این مقاله و The Boss قطعا باید در جایگاه اول قرار میگرفت ، البته برای من تنها باسی که از زدنش ناراحت شدم و میشم Lady Maria ست
مرسی که کامل خوندین و نظر دادین. خستگی ما با همین نظرات خوب شماست که در مبره و به ما برای نوشتن مقالات بیشتر برای شما انرژی میدید
سر باس دو الدن پرینس تو دارک سولز۳ هم من عذاب وجدان داشتم واسه کتشنشون…
کسایی که بازی کردن میدونن منظوره من و سرگذشت اون دو نفر رو
سر گذشت همه تو دارک سولز اینجوریه. اصلا میازاکی با اینکه دوستش دارم اما یه مرضی که داره اینکه همه را بدبخت می کنه. کوجیمام یه همچین کارایی می کنه.
من ویچر ۳ رو ۵ بار تموم کردم با تموم کوئسیت های فرعی و اصلی و undiscovered location ها ولی تو هیچکدوم از این ۵ بار کیرا متز رو نکشتم بهتره به جای اینکه بگیم به گرالت خیانت میکنه بگیم ازش سو استفاده میکرده ولی میتونی باهاش صحبت کنی که از رفتن برای مذاکره با ردوید منصرفش کنی و بفرستیش به کئر مورهن و اسناد رو هم ازش بگیری تازه اگه زنده بمونه تو بتل اف کئر مورهن بهتون کمک میکنه من که اصلا دلم نمیومد کیرا متز رو بکشم
کیرامتز عزیز دله
سیف…….. باس فایت به شدت زیبایی بود، وقتی که داستانشو میفهمیدی حماسی هم میشد…… مبارزه با سیف ناراحت کننده است ، از این لحاظ که نمیخواست شما یا هزاران قبری که اونجاست مثل آرتوریاس بشه…… نمیخواست کسی وارد تاریکی بشه…… هنر بازیسازی یعنی این…… بدون دیالوگ و کاتسین طولانی بیای شخصیت پردازی کنی اونم با محیط…… خیلی جالبه، آخرای مبارزه، وقتی جون سیف خیلی کمه، پای چپش ، درست مثل آرتوریاس که دست چپش شکسته، پای چپ اونم می شکنه و لنگ لنگان باهاتون میجنگه….. اون کاتسین اصلی هم که اگه دی ال سی رو برین، میبینین که با اکراه باهاتون میجنگه…… واقعا دم میازاکی و تیمش گرم
ممنون آقای رضایی، بازم یه مقاله متفاوت و جالب. :yes: :rose:
ولی در مورد کیرا متز تو ویچر اشتباه میکنیا، اگه مث آدم باهاش رفتار کنی 😀 بعدا حتی تو یکی از پایان ها حتی یار کمکیت میشه :laugh: درسته داره دسیسه چینی میکنه ولی حداقل حرمت شبی که با هم بودید رو باید نگه داری 😀 مطمئن باش پشیمون نمیشی.
دقیقا یادمه متال گیر ۲ و ۳ رو با هم خریدم و اول متال ۲ رو گذاشتم تو پلی ۲ و شروع کردم بازی کردن! ولی خوب گیم پلی اش اینقدر سخت بود فقط مرحله ی کشتیش رو بردم و اون مرحله که با رایدن باید بری رو دیگه توش گیر کردم نرفتم. اما متال ۳ رو وقتی پلی کردم بخدا اینقدر بازیش جذاب بود دقیقا تو یک روز البته با رنج فراوان تمومش کردم. ولی خوب آخرش گریه کردم بعد از اون همه ماجرا که برای اسنیک اتفاق افتاد و صحنه های عشقی بین ایوا و اسنیک که به سبک فیلم های جیمز باند ساخته شده بود :-* و در اخر مرگ باس تو اون فضای رمانتیک که با ترکیب ژاپنی همراه بود(شکوفه و گل های سُرخ) ادم رو کلا دیوونه میکرد! اون صحنه ی عشقی اخر ایوا و اسنیک هم که دیگه دوستان میدونن چه خفن بود! :-D. و در اخر اشک ریختن اسنیک سر قبر باس و تیتراژ بازی با اهنگ دیوونه کننده ی way to fall باعث شد تا یه هفته تو فکر بازی و داستانش باشم. چه دورانی داشتیم با پلی استیشن ۲ 😥
:yes:
سیف و ارتوریاس
مرسی از آقای رضایی.
اینکه the boss اول هست رو مطمئن بودم.
اما یه نکته:
بر اساس انتخاب هایی که تو بازی ویچر ۳ دارید میتونید از کشتن متز صرف نظر کنید.
من خودم دلم نیومد بکشمش و واسه همین نکشتمش و زنده گذاشتمش.
خواهش میکنم
مرسی که خوندید و نطر زیبایی دادید
خسته نباشید بابت نگارش مقاله :yes: :rose:
Boss: There is Only Room For One Boss And One Snake…
آره
واقعا دیالوگ قشنگی بود
که البته تو mgs4 بیگ باس به سالید میگه : دنیا دیگه نیازی به اسنیک ها نداره :-(( 😥
شما خسته نباشید برای خواندن کامل مقاله
darksouls 2 یه باس داره به اسمthe baneful که داستان دردناکی در گذشتهاش هست و کشتنش یکم سخته.اما نه خیلی
The boss که حقش بود که کشته بشه اون همه بلا سر اسنیک آورد خب از همون اول قضیه رو بهش میگفتی
برای اینکه اگه بهش میگفت دیگه اسنیک حتی یک درصدم احتمال نداشت باس رو بکشه
و اگه باس رو نمیکشت،دیگه نمیشد همه تقصیر ها رو گردن اون انداخت و اینطوری بین روسیه و آمریکا جنگ میشد و باس هم که وطن پرست بود و قطعا نمیخواست که جنگ بشه پس گذاشت همه چیز طبق برنامه پیش بره(که پایانش هم با مرگ خودش بود)
بیگ اسموک 😐
بیگ اسموک اصلا شخصیت منفی نبود
آخر بازی به cj میگه این کارارو به خاطر آمریکا و گروو استریت کرده :yes:
منفی تر از بیگ اسموک نداریم
چه سرتیتر جالبی . خیلی عالی بود . البته می تونست لیست بهتری باشه .
سلام دوستان اگه کسی دوست داره درباره گیم بنویسه و عاشق گیم هست خوشحال میشم برای سایت گیم تولید محتوا کنه
۰۹۱۶۴۰۹۵۵۴۰ لطفا متقاضیان در واتساپ پیام دهید
چه کاری داداش؟
نقد و بررسی،ترجمه،مقاله ۱۰ برتر،تحلیل داستان….؟؟
نبرد با Sif برای یکی مثل من که حیوانا دوس داره واقعا کار سختیه.بعلاوه نبرد با اون دو برادر توی دارک سولز ۳ که دوشادوش هم مبارزه میکردن و Lady Maria واقعا دردناک بود چراکه نه تنها درون بازی بلکه در درون خودم هم یه نبرد سخت داشتم هر چند اخرش با استدلال های همچون این بخاطر خودشون هم هست ضربه اخر با غم و اندوه میزدم ولی یادشون برام ماندگار شد اما شاید بدترینشون برای من توی بازی Nier Automata بود واقعا بعضی انتخابها سخت بود بویژه اخری.اخرین بازی که منو دوباره توی این احساسات غرق کرد بازی Code Vein بود گرچه با پایانش غممو شست.درکل بازیهای زیادی بودن که منو اینطوری احساسی کردن مثل nioh
ولی اگه بخوام یکی رو توی صدر قرار بدم اون Folles.چون بیشتر از هر شخصیتی میتونیم باهاش همذات پنداری کنیم.لحظاتی نادری پیش میاد که هرچی هم دلیل و برهان بیاریم نمیتونیم احساساتمون راسرکوب کنیم چراکه اگه سرکوبشون کنیم شاید دیگه اون انسان سابق نشیم و نویسنده با نکشتن Folles حداقل بخودش ثابت کرد که هنوز انسانیت درونش زندس(بنظرم مهمترین بخش وجودمون).در وصف دنیای Folles و خودمان همین بس که مردم غم و فقر همو مبینن و غرق در اه و حسرت و اشراف زاده ها عیش و نوشی هم کیشان خودشون میبینن و غرق در خوشی و ثروت.به عبارتی دو ما داریم
دقیقا همبنطوره
مرسی برای نظر خوبتون
به جای Sif انتخاب های خیلی زیاد دیگه ای می شد از سری Soulsborne انتخاب کرد انتخاب خودم Gehrman, the First Hunter هست
خیلی شخصیت های دیگه ایی هم بود که بهشون رحم کردم تو دور اول مثل مترو لست لایت میتونستی بزارین پاول به خاطر کاری که با آرتیوم کرد بزاشتین بدون ماسک خفه بشه بمیره یا ببخشینش و ماسک رو بزارین بعد به آرتیوم دیالوگ قشنگی میگه یا میتونستی تو آرخام نایت شخصیت عزرایل رو زندانی کنید یا بزارین بره و از کاراش دست بکشه(که البته بعد از کسایی که کشته بود آزادی حقش نبود) تو ویچر۳ یه شخصیت ویچر دیگه ایی هم بود اهالی یک روستا رو کشته بود و فقط یک بچه زنده مونده بود میتونستی ویچره رو بکشی یا زنده بزاری به خاطر دلایلی که میورد(البته دلایلش اونقدر هم قانع کننده نبود)
مرسی برای نظر خوبتون و خوندن مقاله شما با این نطرات به ما انرزی میدید
من بار دوم ک ویچر ۳رو تموم کردم کیرا رو کشتم، ی موزیک داغونی هم پخش میشد و ماه تو آسمون بود، ب حدی ضد حال خوردم ک چند دیقه کنترلر رو کنار گذاشتم و بیخیال بازی شدم، آخرم برگشتم یکم عقب تر و دوباره اونجا رو رد کردم و عزیز دل رو نکشتم
Keira تو ویچر ۳ رو که لازم نیست بکشی من اصلا یادم نمیاد باهاش مبارزه کرده باشم
اسپویل
برای من از همه بدتر دباس بود
البته گرمن داخل بلادبرن هم میتونیست تو لیست باشه این همه تو بازی به ما راهنمایی میکنه بعدش باید باهاش بجنگیم 😥 😥
مقاله عالی و متفاوتی بود
بابت مقاله ممنونم :yes:
اومدی همچین لیستی ساختیو الکس مرسر و توش نذاشتی :/