محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا
محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا
محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا
محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا
محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا
محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا

محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم)

مهدی رضایی
۰۹:۰۰ ۱۳۹۷/۰۳/۱۴
محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا

در قسمت قبلی بررسی آثار دیوید کیج به بیوگرافی کیج، بررسی اجمالی اولین اثر ایشان و بررسی کامل آثار دوم و سوم ایشان یعنی Fahremheit و Heavy Rain پرداختیم که امیدواریم مورد پسند شما خوانندگان محترم گیمفا قرار گرفته باشد. حال در قسمت دوم و پایانی مقاله به بررسی اثر چهارم ایشان  یعنی Beyond: Two Souls می‌پردازیم. با بررسی کامل همه‌ی جوانب این  بازی با ما همراه باشید.

Beyond: Two Souls

” I was born with a strange gift, or what they called a gift. It was really a curse. It’s ruined my life. It made me the person that I am today, a freak, a mistake, someone to hate”

محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا

Beyon: Two Souls

Beyond: Two Souls چهارمین اثر دیوید کیج است که همانطور که از نامش پیداست در مورد چیزی فراتر از جهان ماست و به ماورا و جهان بعد از مرگ هم می‌پردازد. این بازی ۱۵ سال از زندگی جودی هولمز را روایت می‌کند، از ۷ سالگی تا ۲۳ سالگی، و تمامی پیچ و خم‌ها و پستی و بلندی‌های زندگی این دختر جوان را به تصویر می‌کشد. اولین تفاوت این بازی با دیگر آثار کیج نحوه‌ی روایت بازی است که بر خلاف آثار قبلی حالت خطی ندارد و کاملا پراکنده روایت می‌شود; به طوری که ممکن است از ۸ سالگی جودی ناگهان به ۲۰ سالگی پرش کند یا بالعکس. در زمان عرضه این نحوه روایت مورد اعتراض بسیاری قرار گرفت اما واقعیت این است یکی از چیزهایی که بازی را خاص می‌کند همین روایت پراکنده و زیبایش است. اگر بازی روایت خطی داشت در اوایل بازی با یک بازی خسته کننده روبه رو بودیم و در اواسط و اواخر بازی تقریبا با یک اکشن سوم شخص و مملو از هیجان که این تناسب داستان را به کل به هم می‌ریخت و این نحوه روایت برای بازی بسیار عالی بود.

محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا

روایت پراکنده بازی

جودی هولمز که پروتاگونیست بازی است یک تفاوت عمده با دیگر هم جنسانش دارد و آن هم موجودی به نام Aiden است. آیدن یک روح است که از ابتدای تولد جودی با او همراه بوده و شما تا لحظه آخر نمی‌دانید چرا همیشه و همه جا با جودی است. آیدن در بیشتر اوقات کمک حال جودی است و حتی چندین بار جانش را هم نجات می‌دهد اما گاهی هم باعث دردسر و کلافگی جودی می‌شود. او به واسطه آیدن می‌تواند افراد را تسخیر کند، بکشد، وسایل را جابه جا کند و حتی در کامپیوترها و سیستم‌های امنیتی دست ببرد. آیدن باعث می‌شود او به استخدام CIA در بیاید، با بالاترین مقامات سیاسی آمریکا به ماموریت برود و حتی یک روح نفرین شده را از یک روستا دور کند و همه این‌ها به واسطه این روحی است که همیشه و همه‌جا با جودی هولمز است.

محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا

Aiden و دو مامور بخت برگشته

بازی در ابتدا با کودکی جودی آغاز می‌شود. جایی که او تحت مراقبت مرد و زنی قرار دارد که او را به سرپرستی قبول کرده‌اند. همه‌چیز آرام است تا این که جودی هوس می‌کند بیرون از خانه با دیگر بچه‌ها بازی کند . در حین بازی زمانی که یکی از پسران به آزار جودی می‌پردازد، آیدن تاب نمی‌آورد و پسرک را تا مرز خفگی می‌برد. در آن جاست که فیلیپ( مردی که سرپرستی جودی را دارد) متوجه می‌شود جودی یک دختر عادی نیست و او و همسرش نمی‌توانند از او مراقبت کنند و به همین دلیل او را نزد Nathan Dawkins که متخصص اتفاقات خارق‌العاده و ماورایی می‌باشند می‌برند و او هم به آن‌ها پیشنهاد می‌کند جودی را به مرکز روان درمانی خودش ببرد تا روی او تحقیقاتی را انجام دهند و در عین حال مراقبش هم باشند که مورد قبول قرار می‌گیرد. این اولین جدایی جودی از کسانی است که دوستشان دارد. بعد از این اتفاق جودی چندین تا ۱۸ سالگی پیش ناتان می‌ماند و به او و Cole که همکار داوکینز است وابستگی خاصی پیدا می‌کند که این بار هم دست تقدیر چیز خوبی را برای جودی در چنته ندارد و مجددا به واسطه یک اتفاق باید از عزیزانش جدا شود. این بار Ryan که یکی از مامورین CIA می‌باشد، واسطه ی جدایی جودی از کسانی است که به آن‌ها عادت کرده. جودی با توانایی‌های فوق العاده‌اش به CIA میپیوندد تا عصر جدیدی از زندگی‌اش را آغاز کند. عصر سیه‌روزی و بیچارگی!

محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا

شروع دوران CIA

داستان Beyond بر خلاف دیگر بازی‌های دیوید عامه‌پسند نیست. کلا موضوع ماورا و دنیای بعد از مرگ و جهان دیگر غیر از جهان خودمان چندان موضوع دلچسبی برای عامه مردم نیست; اما طرفداران خودش هم دارد. این که برای این بازی چنین موضوعی انتخاب شده اصلا اشکالی ندارد، اما می‌دانید مشکل چیست؟ مشکل این است که نویسنده بازی که خود کیج می‌باشد، مدام می‌خواهد مواردی از جهان دیگر را به ما دیکته کند. یعنی Beyond برای یک موضوع نسبتا مبهم چندین و چند فکت صادر می‌کند و قاطعانه هم بر آن اصرار دارد. مسلما کسی نمی‌داند جهان دیگر واضحا چگونه است و این کیج بهتر بود صرفا با کنار هم گذاشتن چند مورد در مورد جهان دیگر قضاوت نهایی را بر عهده‌ی خود گیمر می‌گذاشت، اما در Beyond اصلا از این خبرها نیست و این‌گونه به شما القا می‌شود که هر چیز که نویسنده فکر می‌کند قطعا و کاملا درست است و جهان بعد از مرگ فقط و فقط همین‌گونه خواهد بود و امکان ندارد شکل دیگری داشته باشد. در ادامه در مورد پایان‌بندی بازی بیشتر توضیح خواهیم داد.

بعد از این که جودی وارد سازمان سیا می‌شود، آموزش‌های لازم را به صورت شبانه‌روزی می‌بیند و تمام روزش را در پایگاه آموزشی سازمان می‌گذراند. بعد از مدتی متوجه می‌شود به Ryan که مربی آموزشی اوست علاقه دارد و در ادامه هم می‌فهمد این علاقه دو طرفه است. زمانی که جودی آموزش‌ها را می‌بینید به یک ماموریت بسیار سخت برای کشتن یک تروریست در خاورمیانه فرستاده می‌شود; متاسفانه جودی بعد از کشتن این تروریست می‌فهمد که این فرد اصلا تروریست نبوده بلکه یک کاندیدای رئیس جمهوری صلح طلب بوده که می‌خواسته کشورش را از زیر دست آمریکا خارج کند و استقلال پیدا کند که جودی با کشتن او و تمام دولتمردانش خط بطلانی بر این آرزوی مردم کشور می‌کشد. در این لحظه جودی با رایان درگیر شده و از هلی‌کوپتر بیرون می‌پرد و از همین‌جاست که جودی هولمز ۲۰ ساله مورد تعقیب پلیس‌های تمام کشور قرار می‌گیرد! بعد از این که جودی دو بار از عزیزانش جدا شد، حالا نوبت آن بود که کسی که او را عاشقانه دوست داشت از او به عنوان ظعمه و ابزار برای پیشروی اهداف سازمان استفاده کند و هیچ اهمیتی برای او قائل نباشد. چیزی که شاید هضمش برای جودی از جدایی‌های قبلی سخت‌تر هم بود.

محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا

ماموریت سخت برای جودی

در Beyond تقریبا همه‌چیز خوب پیش می‌رود. حتی حفرات اندک داستانی که در روایات خطی قبلی کیج هم وجود داشت، با وجود روایت متفاوت Beyond دیگر به چشم نمی‌خورند و لحظه به لحظه‌ی اتفاقات مهم برای مخاظب به تصویر کشیده می‌شود تا هیچ ابهامی برای شما باقی نماند. داستان آن قدر هنرمندانه روایت می‌شود که در اواسط بازی بیشتر از آن که ابهاماتی مانند هویت آیدن برایتان اهمیت داشته باشد، سرنوشت جودی و دغدغه‌های او برای فرار از پلیس و زنده ماندنش برایتان مهم است. بعید می‌دانم همذات پنداری موجود در Beyond در عنوان دیگری هم پیدا شود. فکر نمی‌کنم کسی باشد که با اعماق وجودش داستان Beyond و مشکلات جودی را در حین بازی درک کرده باشد و در قسمت Homeless بازی اشک در چشمانش حلقه نزند یا بغض نکند. Homeless اوج بدبختی‌های جودی است. نقطه آخر زندگی سیاه یک فرد است. Homeless سیاه‌ترین حالتی است که ممکن است در زندگی یک فرد پدید بیاید. بدون خانه، بدون تکیه‌گاه و تنها، بدون پول و بدون حتی یک دوست! جودی فراری از دست پلیس تنها و بی‌خانمان در برف‌ها راه می‌رود و کوچک‌ترین امیدی به دقیقه بعد هم ندارد، چه برسد به فردا و فرداها. با چند نفر مثل خودش آشنا می‌شود و در همان‌جا چندین فرصت خودکشی به دست می‌اورد که آیدن جلویش را می‌گیرد. چودی کاملا بریده است، از عزیزانش دو بار جدا شده، عشقش به مانند یک ابزار سازمانی به او نگاه می‌کرده و به غیر از همین دو سه بی خانمانی که تازه با آن‌ها آشنا شده هیچکس را هم ندارد. یکی از افراد بی خانمان، زنی حامله به نام Tuesday است که نامزدش او را رها کرده و تنهاست. فرزندی که او در ادامه با کمک جودی به دنیا می‌آورد نقش اساسی را در پایان بندی بازی خواهد داشت.

محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا

بخش homeless بازی شاهکار است.شاهکاری تکرار نشدنی

در ادامه چودی به کمک Cole هویت مادرش را می‌فهمد. او می‌فهمد مادرش وقتی او را به دنیا آورده به دلیلی نامعلوم با تزریق یک ماده‌ی بی‌هوش کننده به یک کمای همیشگی رفته و حالا هم در یک بیمارستان روانی بستری است. جودی به دیدنش می‌رود و به کمک آیدن متوجه می‌شود مادرش در یک برزخ گیر کرده و خواهان مرگ است. بعد از بیرون آمدن از مرکز روانی با همکاری کول، جئدی دستگیر می‌شود و نزد ارتش می‌رود. در آن‌جا داوکینز را می‌بیند که با ارتش کار می‌کند و در مورد پروژه‌ای خاص با او حرف می‌زند. یکی از فرماندهان بالا مقام ارتش به جودی می‌گوید کشوری دیگر راه ارتباطی با جهان ماورا را پیدا کرده و قصد دارد موجودات آن که Entities نام دارند را به جهان ما آزاد کنند که در این صورت مرگ و میر جهانی اتفاق خواهد افتاد چون در بخش Condencer دیدیم که آزاد شدن Entity ها از Infraworld چه عاقبت شومی را در پی خواهد داشت. او به جودی قول می‌دهد در صورت تخریب فعالیت‌های یک پایگاه مخصوص در این کشور دیگر تحت تعقیب CIA و پلیس نخواهد بود و آزادی کامل به او اعطا خواهد شد. جودی با یک تیم متشکل از ۳ مامور حرفه‌ای از سازمان CIA به آن کشور اعزام می‌شوند که در نهایت گیر می‌افتند و Ryan که عشق قدیمی جودی است به همراه جودی مورد سنگین‌ترین شکنجه‌ها قرار می‌گیرند. اما در نهایت جودی موفق می‌شود Field را نابود کند و منبعی که در آن Entityها بودند از بین می‌رود و ماموریت انجام می‌شود. بزرگترین سورپرایز بازی بعد از ماموریت و بازگشت جودی و هم تیمی‌هایش است; جایی که او داوکینز را می‌بیند و پاسپورت تغییر هویتش را از او می‌گیرد. داوکینز بعد از خوش و بش با جودی رازی بزرگ را برای جودی برملا می‌کند. ۱۳ سال پیش و زمانی که جودی فقط ۱۰ سال داشت، دختر و همسر داوکینز طی یک تصادف جانشان را از دست می‌دهند. داوکینز که به غیر از خانواده‌اش و جودی کسی را نداشت هیچگاه نتوانست با مرگ آن‌ها کنار بیاید، پس تصمیم گرقت با همکاری با ارتش راه ارتباطی با Infraworld را پیدا کند تا با ارواح جهان دیگر ارتباط برقرار کند. اما سورپرایز داوکینز فقط این نیست و جودی وقتی روح خانواده‌ی داوکینز را می‌بیند متوجه می‌شود که آن‌ها در عذاب هستند و در واقع Nathan تنها با آن‌ها ارتباط ندارد بلکه آن‌‌ها را در مکانی بین جهان ما و جهان ماورا گیر انداخته و مانع رفتن روح آن‌ها به Infraworld می‌شود!

محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا

اوج بدبختی جودی

جودی بعد از بیرون آمدن از دفتر داوکینز خود را در حالتی که دست و پایش بسته شده و چند سرم هم به او وصل است می‌بیند و فرمانده به او می‌گوید ما نمی‌توانیم به تو اجازه رفتن بدهیم و در عین حال نمی‌توانیم تو را هم بکشیم، پس بهترین کار این است که تو را به یک کمای دائم ببریم! درست مثل مادرت. در این جاست که جودی متوجه می‌شود مادرش هم به دلیلی شبیه خودش به یک کمای همیشگی رفته و در برزخ گیر افتاده است. آیدن مثل همیشه به کمک چودی می‌آید و با خبر کردن Ryan و Cole جودی را از رفتن به یک کمای دائم نجات می‌دهد. قبل از رسیدن کول و رایان به جودی داوکینز نزد جودی می‌آید و می‌گوید Field را غیرفعال کرده تا جهان مرگ با جهان زندگی در هم آمیخته شود و Entityها در کنار انسان‌ها زندگی کنند! جودی که می‌داند این کار چه فاجعه مرگباری را در پی خواهد داشت بعد از نجات یافتنش موضوع را به کول و رایان می‌گوید و به دنبال فعال کردن مجدد Field می‌روند. منبع موجود در پایگاه دیگر کار نمی‌کند و کول به جودی می‌گوید باید منبع اصلی که در مکانی بسیار خطرناک و مرگبار قرار دارد را فعال کنند که به آن اصطلاحا Black Sun می‌گویند. جودی، رایان و کول به سمت Black Sun می‌روند که در مسیر، کول توسط Entityهای آزاد شده مصدوم می‌شود و قادر به ادامه راه نیست. چودی و رایان به مسیر ادامه می‌دهند و در این‌جا با یکی از جالب‌ترین سکانس‌های بازی روبه رو می‌شویم. بعد از ورود به منطقه‌ای که Black Sun در آن قرار دارد، با انواع ارواح روبه رو می‌شویم که هر یک جمله‌ای را می‌گویند که در واقع حسرت‌هایشان در جهان ما را بیان می‌کند. یکی می‌گوید کاش به او می‌گفتم دوستش دارم! یکی می‌گوید کاش انقدر به او دروغ نمی‌گفتم، دیگری می‌گوید کاش هیچوقت همسرم را اذیت نمی‌کردم. دیوید کیج هیچگاه حرفش را مستقیم بیان نمی‌کند. همانطور که در فارنهایت با گرفتن صلیب از مارکوس روحیه مثبت می‌گرفتید، و به نوعی مثبت بودن اعتقادات مذهبی را بیان می‌کرد، در اینجا هم با دیالوگ چند NPC شاید حسرت‌های خیلی از انسان‌‌‌های جهان ما را در زندگی خود بیان می‌کند. یا اصلا چرا راه دور برویم؟ شاید هم حسرت‌های خود مایی که Beyond را بازی می‌کنیم را بیان می‌کند. مگر نه؟

محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا

یکی از لذت بخش ترین قسمت های بازی

در راه رسیدن به Black Sun، نیتن را می‌بینیم که جودی را تهدبد می‌کند در صورت فعال کردن Field او را می‌کشد که جودی توحهی نکرده و راهش را ادامه می‌دهد. نیتن خودش را می‌کشد و سریعا به همسر و فرزندش می‌پیوندد( که البته همین مورد هم مانند تمامی چیزهایی که در پایان بازی وجود دارد با چیزی که در قرآن و انجیل در مورد جهان دیگر گفته شده در تضاد است) در نهایت جودی موفق می‌شود به Black Sun برسد. در این‌جا بزرگترین راز بازی برملا می‌شود: مادر جودی در هنگام زایمان دو فرزند به دنیا آورده که دو قلو بوده‌اند، جودی و یک پسر مرده. پسر مرده همان آیدن است که در تمام زندگی جودی با او همراه بوده. در واقع آیدن روح برادر مرده‌ی جودی است که با او همراه شده و در تمام لحظات زندگی‌اش با او همراه است. لحظه‌ی برملا شدن این راز جزو احساسی‌ترین و بهترین لحظات دنیای گیم است. عشق پاک بین خواهر و برادر در این صحنه موج میزند و فکر نمی‌کنم لحظه‌ای که آیدن به شکل یک انسان روبه روی جودی قرار می‌گیرد و دستش را سمت خواهرش دراز می‌کند، بتوانید یا توانسته باشید جلوی بغض یا گزیه خود را گرفته باشید. این سکانس شاهکار محض و اوج توانایی یک کارگردان در ایجاد یک سکانس به یادماندنی و ماندگار است. کاری که فکر نمی‌کنم از دست کارگردان و نویسنده‌ای جز دیوید کیج براید.

محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا

انتخاب پایان های بازی

اما می‌رسیم به پایان بازی. پایان بازی متاسفانه ایرادات غیرقابل چشم پوشی دارد که حتی ممکن است به تجربه کلی بازی هم لطمه بزند. پایان بازی به طور کلبی به دو قسمت زندگی و ماورا تقسیم می‌شود که با انتخاب هر یک از این دو و با توجه به افرادی که در طول بازی زنده نگه داشته‌اید، Endingهای مختلفی خواهید دید. در صورت انتخاب Beyond دو Ending ممکن است برایتان پیش بیاید; اگر همه افراد ممکن در طول بازی را زنده نگه داشته باشید، علاوه بر سرنوشت خودتان و نمایش جهان دیگر سرنوشت آن‌ها را هم خواهید دید. اما مهم‌ترین قسمت این پایان، نمایش و توصیف جهان دیگر یا آخرت است که مملو از ایراد و مشکل است. جودی در مورد جهان ماورا می‌گوید:

اینجا یک جهان دیگر در اطراف ماست. جهانی پر از کوه و رودخانه و آبشار. هیچ خدا(!) یا شیطانی در اینجا نیست. بهشت و جهنمی هم وجود ندارد. اینجا فقط مکانی است برای ادامه زندگی بعد از مرگمان. روح من مدام آن را جست و چو می‌کند و من تاکنون فقط قطعه‌ای از آن را دبده‌ام. من در اینجا می‌توانم همه‌جا و در عین حال هیچ‌جا باشم.من‌توانم خودم را به هیچ تبدیل کنم و دوباره کامل شوم. من می‌توانم روحم را با دیگران یکی ادغام کنم یا تنهاتر از زمانی باشم که هیچ انسانی تابه حال نبوده است. همه این‌ها در اینجا تنها با نیروی انگیزه من ممکن است.

هر کسی می‌تواند اعتقادی را نسبت به مسئله‌ی جهان ماورا یا جهان آخرت داشته باشد و نظر تمامی افراد هم محترم است حال چه پزشک باشد، چه مهندس، چه یک کارگر ساده و چه دیودید کیج. اما این که در یک اثر جهانی با مخاطبین بسیار زیاد این‌گونه اعتقاد بیشتر مردم جهان( فکر می‌کنم وجود خدا را اکثر افراد جهان قبول داشته باشند) زیر سوال ببرید و روی آن مهر باطل بزنید، اصلا کار درستی نیست. حداقل کاری که دیوید کیج می‌توانست در این پایان بندی انجام دهد زیر سوال نبردن وجودیت خدا بود.

محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا

انواع انتخاب های پایان زندگی

در پایانی که شما زندگی را انتخاب می‌کنید، باز هم قسمت دیگری از ایرادات بازی خئد را نشان می‌دهد. در اینجا متوجه می‌شوید( اگر تا به حال متوجه آن نشده باشید) که انتخاب‌های شما در طول بازی به جز انتخاب‌هایی که به مرگ و زندگی Ryan ختم می‌شده هیچ تغییر اساسی در پایان‌بندی‌های بازی نداشته است. در بازی که ۷۰ درصد کاری که گیمر انجام می‌دهد انتخاب کردن است چنین سهل انگاری از طرف کارگردان به هیچ وجه قابل قبول نیست. انتخاب‌ها باید مهم باشند مثل Heavy Rain و Detroit و این مورد ضعف بزرگ و نابخشودنی Beyond: Two Souls است. در این Ending می‌توانید زندگی با رایان، زوئی( دختر Tuesday زن بی‌خانمان قسمت Homeless)، Jay( یک پسر روستایی) و یا تنها را انتخاب کند. زوئی مانند جودی از بچگی به همراه بک روح بوده و با دنیای ارواح می‌تواند ارتباط برقرار کند. بازی در مورد زوئی چیز بیشتری را به اطلاع گیمر نمی‌رساند.

محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا

مرحله The Mission مانند یک اکشن سوم شخص خالص است

در نهایت در صورت زندگی با هر یک از این افراد با Apocalypse یا اخر الزمان روبه رو می‌شویم که جودی در Epilogue بازی در مورد اتفاق افتادن آن حرف می‌زند و این که او یا زوئی تنها کسانی هستند که توانایی مقابله با آن را دارند. مورد دیگری که قابل توجه است کم شدن اعتقادات مذهبی دیوید کیج نسبت به Fahrenheit است. در آنجا لوکاس با گرفتن صلیب انرژی مثبت گرفته و مارکوس به دلیل مذهبی بودنش زندگی بسیار خوب و آرامی هم دارد اما در Beyond وجود خدا و شیطان و بهشت و جهنم به کلی زیر سوال می‌رود!

Beyond: Two Souls بازی خوبی است و نمره قبولی می‌گیرد اما نسبت به Heavy Rain یک قدم رو به عقب است. انتخاب‌های بی تاثیر و پایان‌بندی ضعیف در صورت انتخاب Beyond، مهم‌ترین ضعف‌های بازی است. Beyond ضعف فارنهایت یعنی انتخاب‌های بی‌تاثیر را مجددا تکرار کرد و نقطه ضعف Heavy Rain یعنی پوشاندن حفرات داستانی را کاملا جبران کرد.  از دیگر تمایزات این بازی نسبت به دیگر آثار این کارگزدان توجه بیشتر بر پیشروی بازی توسط گیمر می‌باشد. در دو مرحله The Mission و Haunted شما مانند بازی‌های Third Person-Shooter کاملا کنترل جودی را در اختیار دارید و حتی باید کارهایی مانند کاورگیری،تیراندازی و موتورسواری را انجام دهید که خود می‌تواند مقدمه‌ای بر پیچیده‌تر شدن گیم‌پلی بازی‌های این کارگردان باشد. بزرگترین نقطه قوتبازی هم بدون شک  ایجاد همذات پنداری بسیار عالی بین گیمر و جودی است که گویی به جای او زندگی می‌کنید و این سختی‌ها را می‌کشید که در جهان بازی‌های امروز کاملا نایاب است.

لازم به ذکر است آخریت عنوان دیودید کیج  یعنی Detroit: Become Human به تازگی منتشر شده و توسط گیمفا هم مورد بررسی کامل قرار گرفته است، لذا دیگر در این مقاله به بررسی این بازی نمیپردازیم. امیدواریم از بررسی آثار دیوید کیج که در دو قسمت برای شما خوانندگان محترم گیمفا عرضه شد نهایت رضایت را داشته باشید و از آن لذت برده باشید. نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود را با ما در میان بگذارید.

ایرانیکارت

مطالب مرتبط سایت

تبلیغات

محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا
محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا
محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا
محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا
محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا
محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا
محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا
محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

  • Hamidreza گفت:

    اینا هنرای شاهکاری ان beyond منو خیلی تحت تاثیر قرار داد

    • Hunt Showdown گفت:

      مدیر سایت……….
      چرا قسمت مربوط به معانی و توضیح در مورد کاور بازیها تموم شد……
      واقعا یکی از بهترین قسمتهای سایت بود……….

    • Mm گفت:

      تماما پیست اسکیه خو 🙂
      قابلیت کانر در بازسازی صحنه جرم ( داره به سری بتمن آرخام راک استدی طعنه می زنه شدید )
      قابلیت سیاه سفید شدن صفحه و دیدن جزئیات مختلف محیط ( خوب همون سری بتمن بازم )
      یه سری مراحل مثل مراحل مارکوس در پیدا کردن علامت های مختلف روی دیوار هایی نقاشی شده و تصویر دار شدیدا من رو یاد watch dogs 2 و uncharted 4 می اندازه
      از اون گذشته ، بعضی مراحل هم کاملا تقلیدی محسوب میشه
      مثلا اون مرحله ای که مارکوس روی یه جرثقیل بزرگ راه میره و اطرافش هم خونه های نیمه ساخت قرار داره با اون چشم انداز وسیع و نور پردازی خیره کننده ، من رو شدیدا یاد مرحله تعقیب و گریز بازی dying light روی جرثقیل با همون نور پردازی و چشم انداز و همون مناظر می اندازه . فقط با این تفاوت که این سوم شخصی هستش و اون اول شخص
      یا اون مرحله ای که کانر برای پیدا کردن مجرم ،‌صندلی زیر پاش قرار میده و میره تو اتاق زیر شیروونی . تو اون تاریکی با اون حرکتی که اندروید مجرم انجام میده . یه لحظه شبیه به جامپ اسکر های سری بازی های ترسناکی مثل out last میشه . یه تقلید کاملا مسخره برای بازی که اصلا ربطی به جامپی اسکر نداره واقعا
      مرحله به مرحله
      لحظه به لحظه
      ثانیه به ثانیه بازی یه تقلید کاملا محض از بازی های موفق دیگس
      متاسفام برای کیج

      nfs3forever
      • Mm گفت:

        الان این متن توهین بود؟؟

        • nfs3forever گفت:

          چی میگی بابا دیترویت بیکام هیومن یه شاهکاره تو دنیای بازیهای ویدئویی در کنار هوی رین و حتی بهتر از اون تجربه ای منحصر بفرد و لذت بخش بهت میده که تو هیچ بازی دیگه ای نمیتونی حسش کنی . با تصمیمات بسیار دشوار اخلاقی یا احساسی یا عقلانی در لحظه ( که اکثر مواقع نمیدونی واقعا بهترین انتخاب کدومه ! ) و پایانهای پرتعداد و کاملا متفاوت نه فقط در انتهای بازی بلکه در انتهای هر مرحله ، در یک کلام یه بازی خاص ، با شکوه و استثنائی .

      • تو زومجیم زیر نقد و بررسی بازی Detriot با آیدی Mohammad Abas M همین کامنت مسخرتو گذاشتی،الانم از اونجا کپی کردی گذاشتی اینجا،بسه دیگه مسخره بازی
        یه بار راجب Detroit این کامنتو میذاری،یه بار بر Beyond،تورو چه به این بازیا
        برو با جعبت بازی کن

      • JJSTYLE36 گفت:

        ببین پسرم شما پست اشتباه اومدی…بازی های کیج ماله گیمر هایی هست ک دنبال تجربه ایی غنی از داستانن و دنبال داستان های مفهومی…شما باید بری قسمت گیمر های سطحی (جایی ک تشریف داشتین) ک دنبال یه داستان ۴ یا ۵ ساعته کلیشه ایی و گیمپلی جالب هستن…بازی های کیج کمبود گیمپلی دارن چون اصن قرار نیس گیمپلی داشته باشن وگرنه واسه کارگردانی ک در هر نسل بهترین داستان ها،موسیقی ها و گرافیک هارو ارایه میده کار سختی نیس ک رو گیمپلی بیشتر کار کنه …برو پسرم برو …برگرد به پست های مایکرو

        • Mm گفت:

          دوست عزیز گیم های سونی اکثرا ۵،۶ ساعت و یکبار مصرف هستن قبل از کامنت گذاشتن کمی فکر کنین

          • JJSTYLE36 گفت:

            دوست عزیز من لست رو ۷ بار تموم کروم بعلاوه بخش آنلاین و هیچکدوم کمتر از ۳۰ ساعت نیس(بازی های درجه یکش) دوما من ترجیح میدم شاهکار های تاریخ بازی رو تا مدت محدود بازی کنم تا اینکه چرت های مایکرو رو بی انتها بازی کنم
            حتما سری متال گیر و ویچر هم بدرد نخور و یبار مصرفه؟
            شما اصن کامنت نذار…اگه خواستی بذاری یا یجوری پیام بذار ک کسی شک نکنه یا تو پست های گیمر های سطحی (پست های مایکرو) بذار

        • دلیلی ندارد آنقدر الکی بهم بپرید هر کس یه سلیقه ای داره ؛ اما بنظرم وقتی گیمر کنترلر دست میگیره دوست داره بازی کنه نه اینکه فیلم ببینه خب اگر میخواست می‌رفت فیلم میدید دیگه ؛؛؛ مگه میشه گیم ٬ گیم پلی نداشته باشه ؛ بنظر شخصی من اوج کار میشه داستان عالی و گیم پلی مناسب مثل ویچر
          کیج هم اگر وارد صنعت سینما میشد موفق تر بود
          مورد آخر گیمر های سطحی ؟؟؟؟؟
          شما خوبی بقیه همه بدن الان کسی که مثلاً شوتر بازی می‌کنه بده سطحیه شما خیلی خوبی

          • JJSTYLE36 گفت:

            میدونی خیلی جالبه منم اولا میگفتم بیاین باهم دوس باشیم بعد دیدم اینا دارن شورشو در میارن و درضمن من “جواب” میدم یعنی من چیزیو شروع نکردم
            بازی های دیوید کیج بازی هستن ولی سبک خودشون رو دارن و همه باهاش حال نمیکنن…ب این سبک میگن “تعاملی” چرا باید خودت تجربه کنی؟ چون انتخاب های تو مهمه ن کشی ک فیلم رو آپلود کرده و چون تو هستی ک باید با محیط ارتباط برقرار کنی ن کسی ک فیلم رو آپلود کرده
            وقتی میگم بازی سطحی منظورم قطعا هیلو نیس و وقتی میگم گیمر سطحی قطعا منظورم تعداد زیادی از فن های با شعور کل صنعت گیمینگ نیس…منظورم این عجوبه هاییه ک از ۳۶۰ شروع کردن ب گیمینگ و دیدن بازی هاش فراونه و ارزون پس بهتره و الان دارن چرت میگن…منظورم بچه هاییه ک اول رفتن بدون اینکه بدونن دارن چی میخرن رفتن ایکس باکس خریدن بعد دیدن ب دردشون نمیخوره حالا میخوان عوض کنن باباشون نمیذاره
            و بیا منطقی باشیم در نهایت بعضی بازی ها هستن با اینکه خودم طرفدارشونم (مثلا کالاف) ولی در نهایت وسیله ایی برای سرگرمی هستن و این خیلی خوبه ک گرافیک و گیمپلی خوب دارن ولی بازم میگم تو فقط میتونی از توشون سرگرمی بکشی بیرون
            بعضی بازیها هستن مثه بایوشاک(شما نقد ویدویی عالیه آقای آقا بابایی رو ببینی کاملا توجیه میشی)،بازیهای استاد کیج،لست،ویچر،هیلو،آلن ویک،متالگیر و…
            ک این بازی ها علاوه بر گیمپلی و گرافیک و موسیقی عالی بهت یه تجربه عمیق و چندلایه از داستان میدن ک از خیلی هاشون میشه نکات اخلاقی برداشت کرد
            حالا بهم بگو آیا مثلا هیلو با کالاف یکیه؟یا لست با دیز یکسانه؟
            بازم میگم کسی جبهه نگیره قطعا سری کالاف و بازی دیز عالی هستن من داشتم از ی زاویه دیگه “مقایسشون” میکردم

            • منظورتو میفهمم ولی نمی‌دونم این چه مرضیه دو گروه شدیم سونی فن و مایکرو فن انگار پدر کشتگی داریم باهم ؛ من خودم pc گیمینگ دارم و pc رو با هیچی عوض نمیکنم اما بخاطر عنوان های انحصاری رفتم ps4 ام خریدم
              هر پلتفرمی خوبی های خودشو داره

              و میگم در مورد کیج هم نظر من همونه گیم اول باید گیم باشه خیلی مثال سطحی بخوام بگم قرمه سبزی باید سبزی داشته باشه
              و بازی های کیج واقعا گیم پلی ندارن الان مثلا دراگون ایج اینکویزشن یا همون ویچر یا بایو شاک یا خیلی چیزای دگ یه داستان عمیق رو کنار گیم پلی جذاب میدن
              بنظر شخصی من بازم میگم نظر شخصی من کیج وارد سینما میشد خیلی موفق تر بود

          • nfs3forever گفت:

            داداش با بازیهای دیوید کیج حال نمیکنی کسی مجبورت نکرده بیای بررسی بازیهاش رو بخونی و تز بدی . خوش گلدون برو عمو جون ، برو دووم و دیویژن و چه میدونم اوت لست و رنبو سیکس و کالاف زامبی بازی کن .

  • خدایی به جرعت میتونم بگم که دیوید کیج یکی از برترین یا شایدم برترین کارگردان بازی های ویدیویی هست که واقعا داستان هایی که توی بازی هاش به کار میبره تا سال ها روی زبون ها میچرخن ایولله داره این مرد :yes: :yes:
    و مرسی از شما آقای رضایی بابت این مقاله :heart: :rose:

  • ستاره ها ناظر هستن…..صنعت گیم به خود میبالد که همچین فضاهایى هستن در گیم….دیوید کیج با این اوصاف در نسل هشت نسبت به نسل هفت کم کارى داشته….با این وجود از هنرمندى ایشون کم نمیشه…..امیدوارم #سم_لیک بزرگ هم از هنر جدیدش رونمایى کنه…..به نظر بنده #فارنهایت پنانسیل بهترین اثر دیوید کیج رو داشت…..پتانسیل داستانى فارنهایت حتى میتونست از باران سنگین هم بالاتر باشه ای کاش سونى به فکر ریمیک کردن فارانهایت باشه…… جا داره یادى کنیم از استاد کن لوین که بى شک نسل هشت تشنس و مسموم شده به انلاین و هنر استاد میتونه در کنار اینا ضربه اى محکم بزنه
    #افلاین_قدیم
    #سنت

  • jack گفت:

    هیچ وقت فارنهایت از یادم نمیره یک بازی بینظیر که تعریف جدید از سبک ماجراجویی رو وارد صنعت بازی کردو بعد از اون شاهکار هوی رین
    ولی بیاند و دیتروید نتونستن داستانی به خوبی دو عنوان قبل ارائه بدن و از نظر گیم پلی هم باید تغیراتی تو بازی های کیج ایجاد بشه چون واقعا دکمه زنی در برخی مراحل بیش از حده و صد البته دوربین بازی.
    با تمام این موارد همچنان بازی های کیج مثل جواهر برای این سبکن و صد البته قابل احترام

  • بیاند از لحاظ گیم پلی بهترین بازی کیج بود چون همونطور که فرمودین گیمر بیشتر دخیل بود تو گیم پلی و بعضا جاها سوم شخص مخفی کاری یا اکشن هم میشد من که خیلی لذت بردم ولی از لحاظ داستان و اتمسفر هوی رین بهترین بازی کیج بود به نظرم کیج باید از ترکیب هر دو واسه بازی های آیندش استفاده کنه یعنی داستان و اتمسفر و تصمیم گیری های پررنگ هوی رین و گیم پلی بیاند اونوقت به راحتی میتونه بهترین رو تو این سبک خلق کنه

  • Kooroshmda گفت:

    من چند بار دیترویت و بازی کردم ،کاری به متاش ندارم اماااا بی نظیر بود خیلیییی خوب بود ، من مرید کیج بودم و هستم یکی از بهتریناس صدا گذاری بخشی از بازیو هم یه ایرانی به اسم نیما فخرارا انجام داده ،خیلی حال کردم اقا خیلییی راضیم از پولی که براش دادم

  • Mm گفت:

    اقای رضایی واقعا فن بوی بازی شما دور از انتظار بود… سایت شده سایت فن بوی بازی همه نویسنده ها فن پلی استیشن هستن نمیزارن ما مایکرو فن ها نظرات خودمونو بگیم … متاسفم برای گیمفا… گیمفا هم گیمفای قدیم نه الان میخواید اینو هم تایید نکنین؟؟

  • Darkmax204 گفت:

    heavy rain شاهکار بود ایکاش بازم مثل همون بسازه…

  • ممنون اقای رضایی .خیلی منتظر قسمت دوم بودم به علت بازی فوق العاده بیاند

  • fred گفت:

    من پلی استیشن ندارم اما همیشه دوس داشتم بازیهای دیوید کیج رو بازی کنم حتی بیشتر از بازیهای ناتی داگ. یه روز یه سایتی پیدا کردم که ویدیو مراحل بعضی بازیها رو با زیرنویس گذاشته بود منم اولین بازی که گرفتم هوی رین بود اما نظرم در مورد بازی ۱۸۰ درجه تغییر کرد اصلا اون چیزی نبود که فکر میکردم
    از جنبه هنری بازی کیفیت خوبی نداره (من چیز زیادی از سینما نمیدونم اما اگه شروع و پایان بازی در نظر بگیرید کاملا اماتور گونه هس البته چند پارتی که از بیوند دیدم از نظر کارگردانی و مخصوصا بازیگری زمین تا اسمون با این فرق داره) حتی اگه بخوایم به عنوان یه بازی در نظر بگیریم باز هم اصلا بازی خوبی نیست دکمه زنی داخل بازی خیلی جاها تزئینیه خیلی جاها کسی که بازیو رد میکرد دکمه ها رو اشتباه میزد اما انیمیشن ها هیچ تغییری نمیکرد تصمیم گیری هم از اون چیزی که فکر میکنید خیلی کمتره در واقع توی ساعات پایانی بازی داستان قابل تغییره که بیشتر به خاطر اشتباهات دکمه زنیه وچیزایی به غیر از تصمیم گیریه (به خاطر همینه که اکثرا به یه پایان واحد میرسن) و فقط یه تصمیم گیری جالب داره که ایتن تسلیم بشه یا فرار کنه که در هر دو صورت تو سکانس بعدی بلیک به نورمن میگه که پرونده بسته شده در صورتیکه اگه ایتن فرار کنه هیچ چیز حل نشده
    اما بزرگترین مشکل بازی داستانشه و شخصیت پردازیه .بازی با اینکه به اندازه یه مینی سریال مدت زمان داره اما شخصیتها اصلا عمق ندارن و جاهایی از بازی که کنترل شخصیت بازیو دارین و میتونین توی محیط بگردین هیچ نکته ای در مورد شخصیتها و دنیای بازی وجود نداره و فقط کارای بیهوده مثه رفتن سر یخچال و دستشویی کردن داره
    داستان بازی هم پر از حفره و کارای غیر منطقیه (البته من چن ماه پیش بازیو دیدم و الان بازیو ندارم و شاید بعضی هاشو من بد متوجه شدم
    ایتن مارس: صداگذاری ایتن اصلا خوب نیست و صداش شبیه نریتور ویندوز هس که باعث میشه نشه باهاش ارتباط برقرار کرد. توی اول بازی اون تمام تلاشش رو میکنه تا جیسون رو نجات بده حتی اسکات میگه که اون روز فهمیدم بالاخره کسی که میخواستم رو پیدا کردم که اینقدر فداکاره اما در کمال تعجب بدون هیچ توضیحی زنش ازش جدا شده وقتی شاون گم میشه زن ایتن به پلیسا میگه که ایتن دو ماه پیش چیزایی در مورد غرق شدن تو بارون و از این حرفا گفته که پلیس به ایتن مشکوک میشه که با فرارش اون رو قاتل اوریگامی میدونن اما بازی هیچوقت توضیح نمیده که چرا ایتن همچین چیزی میگفته عملا داستان بازی بر اساس یه چیز غیر منطقی شکل گرفته
    نورمن:همونطور که گفتم مشکل بازی کم عمق بودن شخصیتهاس . توی بازی ما هیچی از گذشته اون نمی دونیم که چرا به این ماده اعتیاد پیدا کرده و چرا با اینکه یه پلیس اف بی ای هس اما اینقدر از نظر روحی ضعیفه (بازی میتونست یه داستان فرعی برای گذشته نورمن داشته باشه ). توی بازی توضیح داده نمیشه که چرا نورمن از همون اول به ایتن شک نداره
    مدیسون:مثل نورمن او هم میتونس یه داستان فرعی از گذشتش داشته باشه . چرا مدیسون از همون اول هیچ شکی به ایتن نداره . موقعی که ایتن انگشتش رو قطع کرده مدیسون از کجا اون رو پیدا میکنه . وقتی مادر قاتل اسم پسرش رو میگه (اسکات)مدیسون تعجب میکنه و حتی خونه اسکات رو هم پیدا میکنه در صورتیکه حداقل اونجوری که من بازیو دیدم این دوتا هیچوقت همدیگرو نمیشناختن

    اسکات شلبی: همونطور که گفتم بازی نکات مخفی نداره و بازیباز حتی نمیتونه به قاتل بودن اسکات شک کنه در صورتیکه یکی از مزیتهای این سبک نسبت به یه فیلم باید نکات مخفی باشه که اون کسی کنجکاوانه توی محیط میگرده از اون کسی که این کارو نمیکنه چیزای بیشتری بفهمه . مثل بقیه شخصیتها میشه ذهن اسکات رو خوند که خودش تناقضه چون یه ادم بد میتونه وانمود به انجام کاری کنه اما ذهنش هدفشو مشخص میکنه. بازی میتونست با نخوندن ذهن اسکات حالت مرموزی به اون بده. اونجایی که اسکات و لارن داخل ساعت فروشی هستن و قاتل (اسکات) ساعت فروش رو میکشه تا دفتر به دست اونا نرسه و حتی پایان بازی میبینیم که اسکات یه دفترچه رو اتیش زده اما لارن با تطابق دفترچه (احتمالا یک دفتر دیگه)با لیست افراد مشترک مجله به یه اسم یعنی برادر اسکات میرسه پس دقیقا اون چیو ورداشته(در ضمن سکانس مرگ ساعت فروش اگه دوباره نگاه کنید تناقض داره) . همونجا اسکات از لارن میخواد که اثر انگشتشو پاک کنه قبل از اینکه پلیس برسه در صورتیکه اصلا اون مگه سابقه داره که اثر انگشتش توی اداره پلیس ثبت شده باشه چرا اسکات وقتی میره پیش پاکو صورتشو پوشونده .اگه بخوایم خیلی سختگیرانه باشیم اصلا برای چی اسکات باید مدارک رو جمع کنه چون همیشه بعد از پلیس به خانواده های قربانی سر میزنه اینطوری ممکن بود پلیس بهش مشکوک بشه همونطور که لارن قضیه رو فهمید و چرا خانواده های قربانی اطلاعات مهم رو به پلیس نمیگفتن (مثل اون مغازه دار جعبه ای که از قاتل دریافت کرده بود رو به پلیس نشون نداده بود) .شخصیت گوردی کرامر با اینکه پسرش برای تفریح یه بچه رو خفه کرده و خودشم میخواد اسکات و لارن رو غرق کنه اما برای مردن پسر نگهبان ساختمونش که ۳۰ سال پیش مرده هر هفته سر قبرش گل میزاره که غیر منطقیه . اخر بازی هم اسکات با اینکه به ایتن میگه که میخواسته یه پدری پیدا کنه که برای بچش فداکاری کنه و همینطور که به جای زهر توی تست اخر اب ریخته یعنی قصد کشتنش رو نداشته اما اخر بازی میخواد بکشتش همینطور توی پایان بازی وقتی ایتن بچه اش رو نجات میده خودش بیرون میره پلیسا چند ثانیه نگاش میکنن و بعد بهش شلیک میکنن که خیلی غیر منطقی هس چون کشتن همچین مجرمی در حالی که هیچ تهدیدی نداره خودش جرمه حتی با فرض اینکه بلیک هم دست اسکات بوده پس خودش میتونس نورمن رو تعقیب کنه و کار همشونو بسازه اینجوری دیگه خلع لباس هم نمیشد
    ای وای یادم رفت اسپویل

    • AKBAROF گفت:

      بسیار زیبا تموم نواقصو اشاره کردی منم سال پیش بازیش کردم اما اصلا اون چیزی که می خواستم نبود پر از حفره داستانی بود بدترینش هم همون اخر بازی بود که به جا زهر اب ریخته بود بعد می خواست بکشتش life is strange با اینکه یک بازی تقریبا aa بود تونست برا من بهترین بازی داستان محور بشه کاری که دوناتنت تو یک بازی انجام داد داوود توی ۴ تا بازی نتونست انجام بده یعنی اصلا گیم پلی بازی از اون اول تعقییر نکرد فقط گرافیک و داستان عوض شد با احترام به طرفداران داوود ولی این زیبا نیست که یه شرکت دستت باشه انقدر ازادی عمل داشته باشی اما خروجی بازی یه بازی متوسط احساسی باشه تو بیاند که کلا خدارو برد زیر سوال تو دیترویت هم ادما شدن افراد اشغال و پست جامعه و اندروید ها فرشته هایی بودن که باهاشون بد رفتاری می شد

      • fred گفت:

        توی بخش اول مقاله یه بدبختی از بازی ایراد گرفته بود هرچند اشتباه , دو نفر ریختن سرش که تو چیزی از بازیهای کیج نمیدونی منم همون موقع وسوسه شدم اینو بنویسم حالاهم به جای جواب دادن منفی میدن

      • big_cypher گفت:

        الان لایف اصن چه ربطی به بازیهای دیوید کیج داره؟؟اصن لایف کجا اونا کجا سبکاشون سرتاپا فرق داره ولی از نظر داستان هم بخواهیم نگاه کنیم لایف مثل یه قطره میمونه دربرابر دریای بزرگی بمانند هوی رین . فارنهایت و دیترویت و اینو همه میدونن

        • AKBAROF گفت:

          به این سبک از بازی ها بازی های داستان محور میگن که توسط انتخاب ها اینده بازی شکل میگیره پس لایف هم جزوی از این خانوادست لایف هم همون جور که گفتی قطره هست اما راهشو به دل اقیانوس طرفدارا پیدا کرد بعد heavy rain شاهکاری از داوود ندیدم متاسفانه داوود از دریای بزرگش که همون ازادی عمل و بودجه یه بازی aaa بود در دیترویت به نحو احسن استفاده نکرد ۵ ساعت اول دیترویت داشتم ظرف می شستم لباس پهن می کرد و برا پیرمرده چایی با تی تاب می بردم وووو نسبتا از اواسط بازی دیترویت جون گرفت داوود قبل عرضه خیلی در مورد زیبایی های بازی صحبت می کرد حالا که عرضه شد غیبش زده صداشم در نمی یاد

          • big_cypher گفت:

            والا تا جایی که من یادم میاد شما اصن کنسول نداشتی و دوما اون kara شخصیتی که میگی لباس پهن میکردو که اصنم لباس پهن نمیکرد و ظرف میشست و کار خونه میکرد اگه درست بازیو متوجه شده باشی که نشدی و فقط چندتا گیمپلی از بازی دیدی اینه که kara یک ربات خانه داره و بازیو اینو به بهترین طرز ممکن نشون داده و کلا همین کار های خونه هم بیشتر از ۱۰ دقیقه طول نمیکشه!! و بقیه ماجرا کلا با شماس و انتخاباتون!!من خودم طرفدار لایفم حتی عروسکاشو و ارت بوکشو دیسک ساندترکاشم دارم ولی واقعا این بازی اصن در حد و اندازه شاهکاری مثل دیترویت نیست بازیای دیوید کیج درک میخواد که اونو همه ندارن واسه همین طرفداراش کم و خاصن

      • واقعا درست میگید
        این دیوید کیج کی باشه که وجود خدا رو انکار میکنه
        یکی بیاد بهش بگه بیچاره همین ثروت و پول و جونی که داری باهاش اینارو میسازی خدا بهت داده
        از نظر اخلاقی هم که زیر خط فقر هست از خبرایی که در مورد نحوه برخوردش با کارمندانش میاد مشخصه

    • old school گفت:

      ببین داداش من تمام نواقصی که شما اشاره کردی رو کاملا قبیول دارم اینا درسته ولی خودمم دیدگاه تو رو داشتم و با خودم که فکر کردم دیدم داستان توی بازی های دیوید کیح فقط وسیله ایه برای القای احساسات و مفهوماتی که کارگردان سعی در رسوندن اونارو داره و برای همین این حفره ها و ضعف ها در اون دیده میشه چون بیشتر هدف بازی های اون تحت تاثیر قراردادن مخاطب با صحنه ها و داستان احساسیه تا داستان خفن و شخصیت پردازی نمیگم که اصلا به اینا توجه نکرده اما هدف اصلیش چیزه دیگه ایه درمورد گیمپلی هم اگه بخوایم صادق باشیم اثار دیوید کیج شاید به عنوان یه بازی عرضه بشن ولی در اصل یک نوع درام_فیلم تعاملی هستن و این سبکشونه هرچند که قبول دارم که دیوید کیج باید سبک خودش رو در ضمینه تعامل خیلی بیشتر ارتقا بده

  • The joker گفت:

    اقای رضایی واقعا شعور شما از گیم بالاست ،کاملا بی طرفانه مینویسید و ضعف و قوت بازی رو بی پرده بیان میکنید ،این خیلی لذت بخشه
    خسته نباشید لذت بردم

  • بازی داستان پیچیده و درگیر کننده و به اصطلاح دیوید کیجی داره که واقعا درگیر کننده است .
    اما آقای رضایی بخش Mission این بازی از کنترل خارجه و تقریبا وظیفه بازیباز در زدن چند دکمه از پیش تایین شده خلاصه می شه . و اصلا در حد بازی های شوتر نیست .
    علتشم سبک سینمایی و داستان محور بودن بازی …

  • Fight Club گفت:

    مرسی از جناب اقای رضایی عزیز… لذت بردم
    جا داره یه اشاره کنم.. به نقد سایت همسایه…

    منتقد محترم به جای اینکه بازی رو نقد کنه….
    در یک حرکت حماسی..
    برداشته افکار و عقاید دیوید کیج رو نقد کرده
    واقعا باریکلا ذاری :yes:

    • اون منتقد سایت همسایه (رضا رو میگم) بصورت غیر قابل باوری زده تو خاکی
      نهایتا فکر میکنم ایشون درست ترین نقدی که تو زندگیش کرده نقد کتاب (گاو ها لازانیا میخورند ، خفاش ها پیتزا دوست دارند) بوده
      حیف اسم` رضا ` که روش گذاشتن
      #براش_دعا_کنیم

      • ShahinSky گفت:

        این چه اخلاق بیخودیه که اکثرمون داریم!!! غیبت
        تو اون سایت میان غیبت منتقدای اینجارو میکنن و برعکس برای همه ی سایتای گیم هست یه مشت خاله زنک که دوست دارن غیبتو بحثای خاله زنکی بوجود بیارن،
        Fact: یه ایرانی به یه ایرانیه دیگه میگه حیف که اسم عربی روت گزاشتن 😐 (جوک بود خنده لطفا)

  • Cpt . PRICE گفت:

    سلام به همگی و عرض پوزش بابت اسپم:دوستان هدست های موبایل به ps4 وصل میشن؟(به طور دقیق تر هدست sony mdrzx110ap)اگر اطلاعات موثق دارین جواب بدین لطفا.

  • mo1234 گفت:

    بدون تردید بازی های استاد کیج درش هیچگونه تردیدی نیست و قطعا این بازی جدیدش هم طبق بررسی هایی که انجام دادم یه پای مراسم گوتی در سال ۲۰۱۸ میلادی میباشد با تشکر مرسی ( مراسم گوتی مراسمی که همه ساله برگزار میشه و در آن جوایز مختلف به انواع و اقسام زمینه های بازی های مختلف داده میشه )که این بازی هم قطعا و عملا در آن مراسم خودنمایی خواهد کرد

  • ps 4 ever گفت:

    احسنت آقای رضایی مقاله عالی بود
    بازی بسیار زیبایی بود اما اشکالاتی که در مقاله بهش اشاره شد کاملا وارده و بازی جو خیلی زیبایی داشت
    اما باران شدید یه چیز دیگه بود و شاهکاری بود که دیگه تکرار نمیشه اون زندگی شاد و جو آرام و رمانتیک ابتدای بازی جاشو به فضایی غم زده و پر از درد میده و فضاسازی جوری هست که گیمر رو غرق دنیای بازی میکنه،خلاصه بازی از هرجهت شاهکاره و بهترین تو این سبکه

  • jackyy گفت:

    آثار دیدیو کیج جز شاهکارای صنعت گیم هستن ولی به نظرم بعضی وقتا از طرف گیمرا بش کم لطفی میشه شاید چون بازیاش عامه پسند نیستن ولی مطمئنم همیشه اسمش تو لیسته برترین نویسنده و کارگردانای هنر هشتم هست beyond:two souls هم مثه heavy rain واقعا جز شاهکارایه این صنعتن هنوز نشده fahrenheit و detroit: become human بازی کنم که ایناهم صد در صد بازی کنم
    مرسی بابته مقاله

  • بازی های دیوید کیج در حد یه فیلم درجه دو و سه هم نیست
    حتی اگه بازی‌های دیوید کیج تنها انحصاری های سونی هم بودن بازم ارزش خرید نداشتن چه برسه به الان که God of war و لست اف اس و غیره هستند
    و تشکر از جناب رضایی که داستان این بازی هارو نوشتن تا دیگه مجبور نشم این زباله هارو تحمل کنم

  • Last Of Us گفت:

    مرسی از مقاله
    با اینکه آخر بازی رو قبول دارم که به خدا گیر داد فلان و خیلی ناراحت شدم از این قضیه
    ولی خود بازی ابرشاهکار صنعت گیم هستش ( نظر شخصی نیست یک فکت هستش )
    بازی مثل فیلم نیست بازیگر با چهرش بتونه اشک شما رو دربیاره. ولی بازی بیاند دقیقا اینکارو با شما میکنه با داستان و چهره و …
    هیچ بازی ای این کارو نمیتونه بکنه ( غیر از لست . اینجوری هستش که این بازی ابرشاهکار هستش برای خودش. حالا هرکی هم مخالفه باشه مهم نیست )
    یعنی هوی رین و بقیه بازی های این سبکی هیچ حرفی جلوش ندارن
    این بازی اشکتون رو درمیاره اگر انگلیسیتون خوب باشه
    خوبم نباشه صحنه های بازی اینکارو میکنند
    عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ساخته
    فقط همون آخر بازی و خدا و … کارو خراب میکنه
    و شاید نمره پایینش همین باشه
    تو این ۲۶ سال تجربه بازی کردن هیچ بازی ای اینطوری اشک منو درنیاورده
    یعنی اینقدر طولانی
    بعدشم لست آف آس بود فکر کنم

  • sarfaraz گفت:

    در خصوص بازی دیترویت بنظر من این بازی سه تا مشکل اصلی داره اول اینکه داستان بازی خوبه نگارشش خوبه اما خیلی کوتاه نوشته شده مثلا ایپزود ابتدایی الیس و کارا خیلی زود منجر به فرار این دو از دست تاد میشه و بطور کلی فاصله هر ماموریت با بعدی خیلی کوتاهه بنظرم باید داستان کشش بیشتری میداشت گرچه دیترویت پر از صحنه های احساسی خصوصا پایان های مختلفش هست اما چون داستان طولانی نیست و کاراکتر ها بدون خط داستانی طولانی میرن سر ماموریت بعدی برای همین لطمه زیادی به بازی زده شده کیفیت بازی فوق العاده عالیه و بیشتر چه از لحاظ گیم پلی و چه کیفیت بیشتر شبیه یک فیلمه تا یک بازی اما بدلیل سوییچ های کم بازی بین شخصیت ها کمبود خط داستانی بین کاراکترهای اصلی و کمبود صحنه های اکشن نه تونسته نه یک فیلم کامل باشه و نه یک بازی کامل
    بنظرم اگه دیوید خط داستانی طولانی تری همراه با سویچ و اکشن بیشتری توش قرار میداد خیلی مفهومی تر از الانی که هست میشد

  • .:MRM:. گفت:

    تشکر از متن زیبا و موشکافانه تون!
    از نظر من بهترین مراحل بازی همون مرحله ی Homeless بود و مرحله ای که تو روستا هم در جریان بود گرچه به داستان اصلی بازی ارتباط کمی داشت ولی به لحاظ کارگردانی و هیجانی که داشت میشد خودش رو به عنوان یه فیلم سینمایی جداگانه در نظر گرفت.
    در مورد پایان بازی که فقط به تصمیمات آخر بازی ربط داشت هم به درستی اشاره کردید.و معتقدم چیزی که سازنده نمیتونه خوب دربیاره،اصلا از بازی حذف کنه بهتره.در مورد ماورا که مغز انسان در فهمش نقص داره،نتونسته تصویر خوبی به نمایش بذاره و کلا پایان بازی فرا تخیلی از آب دراومد.
    با این وجود این بازی به لحاظ داستان جزء ۱۰ بازی برتر عمرم به حساب میاد ولی مشکل اصلی بازی گیم پلیه!سکانسای اکشن پس از مدتی تکراری میشن و بعضی از مراحل هم به لحاظ طراحی واقعا خسته کننده ن

  • 🤘Mohsenj74 گفت:

    بخش homeless بازی شاهکار است.شاهکاری تکرار نشدنی …. این توضیح کافی بود تا بدونم کسی که متن رو نوشته قدرت درکش بالاست . در مورد پایان بازی باید بگم انسان ها نباید از حقایق بترسن هر چند هنوز قطعیتی نیست ولی جهان های موازی و خیلی بحث های دیگه هست . دیوید کیج هم نخواست چاپلوسی عامه مردم رو بکنه و با قطعیت نظر خودش رو گفت و برا من قابل احترامه … ما نباید از همه چی خوشمون بیاد

  • PENTIX گفت:

    برخلاف خیلی از گیمر ها و منتقدین , این بازی یکی از برترین تجربه های گیمینگ برای من بود و فوق العاده از تجربه کردنش لذت بردم. به هر حال بحث سلیقه اس و ممکنه یکی به این سبک بازی ها ۰ بده یکی هم ۱۰/۱۰ بده.

محلی برای بازی با احساسات| بررسی آثار دیوید کیج(قسمت دوم) - گیمفا