زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا
زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا
زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا
زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا
زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا
زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا

زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine

مهدی رحیمی
۰۹:۰۰ ۱۳۹۷/۰۱/۱۳
زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا

برای نجات خودتان از دست یک گرگ سخنگو، باید مکانی که در آن‌جا آب مزه‌ی شراب را می‌دهد پیدا کنید. داستان معمولی به نظر می‌رسد. با نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine با گیمفا همراه باشید.

زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا

از همان نگاه اول، طراحی بازی شما را جذب می‌کند.

Where The Water Tastes Like Wine یک بازی در ژانر ایندی و ماجراجویی است که در سال ۲۰۱۸ برای پلتفرم‌های ویندوز، لینوکس و مک اواس عرضه شد. بازی در چند هفته‌ی اول عرضه‌اش حتی موفق نشد مقدار فروش خود را به عدد ۵۰۰۰ برساند که با توجه به بودجه‌ی حدودا ۱۴۰ هزار دلاری، تقریبا تا این لحظه یک شکست کامل محسوب می‌شود. بارها گفته‌ام، دلیل علاقه‌ام به ژانر ایندی این است که سازندگان می‌توانند ایده‌های تازه و ریسک پذیر خود را به بازار عرضه کنند . با اینکه در مواردی این ایده‌ها بسیار مورد قبول جامعه‌ی بازیبازان قرار می‌گیرند و موفقیت بسیاری برای سازندگانشان به دست می‌آورند، در مواردی نیز این مهم اتفاق نمی‌افتد و بازی، با این که کیفیت کلی خوبی دارد، نمی‌تواند فروش خوبی داشته باشد. جانمن نوردهیگن، برنامه نویس اصلی تیم توسعه‌ی دهنده‌ی بازی گان هوم بود که در سال ۲۰۱۴ عرضه شد و توانست به موفقیت خوبی دست پیدا کند. جانمن، پس از اینکه موفقیت این بازی را مشاهده کرد، با اطمینان به ایده اش و بازی جایی که آب مزه‌ی شراب می‌دهد، شروع به توسعه‌ی این بازی کرد. اکنون، پس از چهار سال، بازی عرضه شده است و موفق شده بازخورد نسبتا خوبی نیز از منتقدان داشته باشد، اما نتوانسته به فروش بالایی برسد. حقیقت شاید تلخ در دنیای بازی‌های ویدئویی این است که حتی اگر گاهی ایده‌ی بسیار خوبی نیز داشته باشید، ممکن است به دلیل تبلیغات نامناسب، یا پرطرفدار نبودن ژانر بازیتان، موفق به فروش بالای آن نشوید. اشتباه نکنید، ژانر ایندی بسیار پرطرفدار است، منظور این است که این بازی در کل در ژانر به خصوصی قرار نمی‌گیرد و مقداری از چند ژانر را درون خود جای داده است. المان های ماجراجویی، زنده ماندن و بقا، ار پی جی و اکتشاف نیز در بازی وجود دارد که بازی را بسیار خاص می‌کند اما در عین حال، کمی از جذابیت آن برای همه‌ی مردم می‌کاهد. وقتی شما یک بازی را با یک ویژگی خاص به بازار عرضه می‌کنید، خواه آن ویژگی گیم‌پلی بازی باشد یا خواه داستان و یا هر چیز دیگری، ریسک این را نیز می‌پذیرید که ممکن است آن ویژگی خاص و نوآوری با استقبال عموم مواجه نشود.

زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا

یکی از شخصیت‌های بازی که با بیان کردن داستانی که او می‌خواهد، می‌توانید داستان او را نیز بشنوید.

با داستان بازی، که البته مهمترین بخش آن نیز هست، شروع می‌کنیم. شما یک مسافر هستید که دارید راه خود را می‌روید که به یک گرگ سخنگو برمی‌خورید. شما شروع به کارت بازی با این گرگ می‌کنید و البته شکست می‌خورید. برای نجات جان و روحتان از دست این موجود، باید شروع به گشتن در امریکا کنید وجایی که آب مزه‌ی شراب می‌دهد را پیدا کنید. این‌گونه، داستان شما در این دنیای وسیع شروع می‌شود. شما در نقش یک اسکلت غول‌پیکر، باید به جای جای قاره سفر کنید و هر جا، داستان‌های افراد مختلف را بشنوید. داستان اصلی بازی نه در مورد شما، بلکه در مورد تک تک افرادی است که در طول راه با آن‌ها برخورد می‌کنید. به طور مثال، علامتی در نزدیکی می‌بینید. وقتی به آن نزدیک می‌شوید یک علامت ظاهر می‌شود که با فشردن دکمه‌ی مناسب، یک داستان چند دقیقه‌ای برای شما گفته می‌شود. چه این داستان در مورد برخورد شما با دو دختر در جنگل باشد، چه برخورد با یک پسر فراری از خانه همراه با سگش. هر کدام از این شخصیت‌ها، داستان های خود را برای گفتن به شما دارند. بعضی از آن‌ها ترسناک، بعضی خنده دار، بعضی غمگین و بعضی چیزهای دیگر هستند. شما هر بار که این داستان ها را می‌شنوید، آن‌ها را به خاطر می‌سپارید و با یک طبقه‌بندی عجیب با استفاده از کارت‌های تاروس، بعدا می‌توانید به آن‌ها دسترسی پیدا کنید. به طور مثال یک داستان در طبقه‌ی ایمان قرار می‌گیرد، و دیگری در دسته‌ی سفر یا عشق. هدف از جمع کردن این داستان‌ها، جلو بردن داستان بازی است. در طول بازی، کمپ‌های مختلفی وجود دارد که می‌توانید در آن‌جا استراحت کنید. در هر کدام از این کمپ‌ها، افراد مختلفی قرار دارند که به نوعی، شخصیت‌های اصلی داستان محسوب می‌شوند. با آن‌ها کمی صحبت کنید و با کمی گرم گرفتن با شما، از شما درخواست یک نوع داستان می‌کنند. شاید پیرمردی که در معدن کار می‌کند، نیاز به داستانی امید بخش داشته باشد و یا پسر کوچک، داستانی ترسناک می‌خواهد تا استخوان‌هایش را بلرزاند. داستان‌های مختلفی که تا اینجای کار خود جمع کرده‌اید، اکنون به کارتان می‌آید و باید با دقت لازم و انتخاب داستان درست، همان چیزی را بگویید که آن شخصیت می‌خواهد بشنود. مثلا همان داستان ترسناکی که گفته شد، باید یکی از داستان‌های ترسناکی را که دارید برای او تعریف کنید و اگر انتخابتان از داستانتان درست باشد، آن شخصیت نیز به نوعی با شما دوست می‌شود و داستان زندگی خودش را برای شما می‌گوید. پس از اتمام این کار، گویی ناپدید می‌شود و نمادی از تفکراتش کنار آتش بر جایی می‌ماند. یکی از این نماد‌ها، یک کشیش بود که پس از ناپدید شدنش یک مجسمه همراه با یک فرشته‌ی سیاه که او را در آغوش گرفته بود نمایان شد که معنای مشکلات درونی کشیش و تقلاهای او با شیاطین درونی خودش بود. در بعضی مواقع نیز داستان مناسبی همراهتان نیست یا انتخابتان درست نبوده است. در این مواقع، باید بعدا دوباره به سراغ این شخصیت برگردید و داستان‌های تازه‌ای را که جمع کرده‌اید، برای او بازگو کنید. درصد پیشرفت شما در بازی مربوط به همین شخصیت‌هاست. هر چه داستان‌های بیشتری از این شخصیت‌های کنار آتش بشنوید، بازی برای شما به جلوتر پیش می‌رود. داستان‌ها، هر کدام، به نوبه‌ی خود بسیار خاص هستند و وقتی با هم جمع می‌شوند، یک چیز زنده و پویا را تشکیل می‌دهند. داستان‌های مختلفی که در طول بازی می‌شنوید، ممکن است بعدا به نحوی متفاوت برای شما بازگو شود. یک جور حس جادوی کوچکی نیز در طول کل داستان وجود دارد. به طور مثال حرف زدن با حیوانات که گویا چیز عجیبی به حساب نمی‌آید. یک جو تاریک در کل طول بازی نیز وجود دارد و داستان‌ها به هیچوجه شاد تلقی نمی‌شوند. البته داستان‌های امید بخشی نیز وجود دارند، اما در مجموع، جو بازی تاریک است. در کل، داستان بازی که نقطه‌ی قوت آن نیز هست، پر است از داستان‌های جذاب و گاها پیچیده، که شنیدنشان بسیار لذت بخش است. در کل بیشتر از دویست داستان وجود دارد که شنیدن تک تک آن‌ها و کامل کردن تمام بازی به حدود بیست ساعت وقت نیاز دارد که برای یک بازی با این قیمت، واقعا عالی است. البته داستان بازی کاملا بی‌نقص نیست و مشکلاتی هر چند کوچک در نحوه‌ی روایی آن وجود دارد که البته به راحتی قابل چشم‌پوشی است.

زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا

در این منو، داستان خود را انتخاب می‌کنید که بر اساس کارت های تاروت مرتب شده اند.

گیم پلی مورد بعدی بازی است که شاید بیشترین نمره در این قسمت از بازی کم شود. شما در اکثر بازی به سمت هدف بعدی خود، که داستان بعدی است راه می‌روید و با این‌که در اول بازی این تجربه‌ لذت بخش به نظر می‌نمود، در اواخر بازی کم کم شروع به خسته کردن بازیباز می‌کند. در اول بازی قدم زدن آرام به سمت مقصد همراه با آهنگی که در پس زمینه پخش می‌شود، تجربه‌ی خوبی را برای شما رقم می‌زند. شما در قالب یک اسکلت بزرگ، از اینطرف نقشه‌ی آمریکا به آنطرفش می‌روید و این بزرگ بودن، حس نسبتا جدیدی را القا می‌کند. هر چند، از تقریبا میانه‌های بازی به بعد، پیاده رفتن دیگر جذاب به نظر نمی‌رسد. البته سازندگان چند راه حل نیز برای این موضوع اندیشیده‌اند. یکی از آن‌ها، سوت زدن و راه رفتن است که کمی سرعت شما را افزایش می‌دهد. بعدی، سفر با قطار است که البته ممکن است پلیس متوجه شما شود و شما را کتک بزند و از سلامتیتان کم کند. در طول سفرتان در آمریکا، به شهرهای بزرگی نیز بر می‌خورید. در اینجا، می‌توانید کار کنید تا پول به دست آورید و با آن، غذا برای خود بخرید تا سلامتیتان خالی نشود و یا بیش از حد خسته نشوید. به طور مثال، گفته شد که اگر سوار قطار شوید، ممکن است پلیس شما را پیدا کند و حسابی کتکتان بزند که خب این از سلامتی شما می‌کاهد. مورد بعدی، در بعضی داستان‌هاست که شنیدن آن‌ها ممکن است به شما صدمه بزند. شما می‌توانید با کار کردن پول به دست آورید که البته قابل ذکر است بعضی وقت‌ها، شانس نیز در جمع کردن پول دخیل است. این بخش مدیریت منابع، با آن‌که بسیار بسیار ساده‌ است، اما به دلیل این‌که بازیباز را مجبور می‌کند حواسش به منابعش باشد، یک لایه‌ی هرچند سطحی استراتژی به بازی اضافه می‌کند که لذت بخش است. قابل ذکر است سازندگان وعده‌ داده‌اند مشکل خسته‌ کننده بودن بازی در نیمه‌ی دوم آن و سفر سریع را با انتشار آپدیت‌هایی حل کنند که این نشان می‌دهد به بازی خود اهمیت می‌دهند و می‌خواهند تا جای ممکن یک تجربه‌ی بدون مشکل را تحویل مخاطبان دهند.

زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا

اکثر بازی شما در گوشه کنار کشور با پای پیاده سفر خواهید کرد و صدای موزیک، در پس زمینه گوش های شما را نوازش خواهد داد. البته باید حواستان به مواردی مانند جانتان نیز باشد.

گرافیک بازی در مرحله‌ی بعدی قرار دارد. راستش را بخواهید، تنها دلیلی که شروع به تجربه‌ی این عنوان کردم، در اولین نگاه، یک نقاشی پر از جزییات از یک گرگ بود که چشمانم را جذب خود کرد و به نحوی، برایم بسیار جذاب می‌نمود. می‌دانم که گرافیک بازی دلیل خوبی برای شروع آن بازی نیست، ولی خب این تصویر به قدری جذاب بود که نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. خبر خوب این است که تعداد بسیار زیادی از این تصاویر زیبا در طول داستان‌گویی های بازی وجود دارند و همه‌ی آن‌ها از همان سطح دقت و کیفیت برخوردارند. هر کدام، مانند یک صحنه‌ی نقاشی به نظر می‌رسند و به خوبی، جو تاریک بازی را از لحاظ بصری منتقل می‌کنند. سطح کیفیت گرافیک هنری این صحنه‌ی داستان‌گویی اغلب در حد بسیار عالی است، اما وقتی در حین شنیدن داستان نیستید، اوضاع کمی فرق می‌کند. در حین سفر در دنیای بازی، بازی از یک گرافیک دیگر استفاده می‌کند که باز هم به نوبه‌ی خود زیبا، ولی نه در حد صحنه‌های هنری گفته شده است. گرافیک فنی بازی خوب است و در طول بازی، فریم دراپ یا مشکلات از این قبیل مشاهده نشد. موسیقی بازی، یکی دیگر از نقاط عالی بازی محسوب می‌شود. حس و حال آمریکایی در تمام طول بازی وجود دارد و هم در گرافیک و هم در موسیقی بازی، به شدت احساس می‌شود. موسیقی سبک کانتری که در بخش‌های جنوبی شنیده می‌شود و یا موسیقی‌های متفاوتی که که در شمال به گوش می‌رسد، همه و همه به خوبی نواخته شده‌اند و بعضی از آن‌ها تا مدت زیادی در خاطر شما خواهند ماند. حتی بعضی موقع‌ها یک آهنگ را در جایی دیگر با لحنی مفاوت می‌شنوید که باز هم لذت بخش است. در بخش صدا گذاری، می‌توان گقت سازندگان گل کاشته‌اند و یک صداگذاری عمیق و پرمحتوا برای تک تک شخصیت‌ها و داستان‌هایشان وجود دارد. یک راوی کل نیز در طول بازی وجود دارد که صدای کلفت و لهجه‌ی آمریکایی‌اش، بسیار به حس و حال بازی کمک می‌کند. هر کدام از شخصیت‌ها، لهجه‌ی مخصوص به خودشان را دارند که به شخصیت بخشیدن به هر کدام از آن‌ها، کمک زیادی می‌کند. در کل، بازی در بخش موسیقی و صداگذاری نیز نمره‌ی کاملی می‌گیرد.

سخن آخر:

بازی Where The Water Tastes Like Wine، مطمئنا برای همه‌ی بازیبازان مناسب نیست. ممکن است از سبک کاملا آمریکایی آن خوشتان نیاید، یا ممکن است نبود گیم‌پلی درست و حسابی برای شما کمی خسته کننده به نظر برسد. اما سفر در آمریکا و شنیدن داستان‌های مختلف شخصیت‌های آن، یک تجربه‌ی بسیار لذت بخش است. بازی مشکلاتی در بخش گیم‌پلی و روایت داستان دارد، اما در مقابل دیگر خوبی‌های آن، از جمله گرافیک هنری شاهکار و موسیقی عالی، چندان به چشم نمی‌آید. درست است که این بازی از لحاظ مالی زیاد موفق ظاهر نشد، اما این موضوع به هیچ‌وجه دلیلی بر بد بودن این بازی نیست. اگر شما از بازی‌هایی با داستان‌های غنی خوشتان می‌آید، تجربه‌ی این عنوان به شما پیشنهاد می‌شود.

زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا

ایرانیکارت

مطالب مرتبط سایت

تبلیغات

زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا
زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا
زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا
زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا
زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا
زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا
زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

زندگی، دنیایی از حکایت ها | نقد و بررسی بازی Where The Water Tastes Like Wine - گیمفا