برای سرزمینم | بررسی بازی Lost Sphear
تا کجا حاضرید برای نجات وطنتان پیش بروید؟ تا به حال شده از خود سوال کنید اگر کشوری که تمام عمرتان را در آن سپری کردهاید و با تمام وجود به آن عشق میورزید وجودیتش به خطر بیافتد چه کار میکنید؟ خانوادهتان چطور؟ اگر روزی آنها را از دست بدهید برای بازگرداندنشان تا کجا از خود میگذرید؟ همه اینها یادآور جمله ای معروف از عنوانی که ۸ سال قبل عرضه شد و با روح و روان ما بازی کرد نیست؟ پرسش فوقالعاده ای که شک ندارم شما هم در زمان خود به تفکر واداشت:How Far Can You Go To Save Someone You Love. و به راستی که چقدر برای نجات عزیزانتان تلاش میکنید؟ این جمله را نه تنها به عنوان Heavy Rain و عنوانی که هم اکنون قصد بررسی آن را برای شما عزیزان داریم میتوانیم به کار ببریم(البته اینجا بیشتر یک سرزمین ملاک است تا یک فرد خاص) بلکه داستان و مفهوم بسیاری از بازیهایی که با آنها روزمان را شب میکنیم نیز هست; حال ممکن است این مفهوم را در عنوان پر زرق و برقی مثل Heavy Rain و Silent Hill ببینیم یا آن را در عنوانی بسیار کوچکتر و با بودجهای محدودتر به نام Lost Shear.
Lost Sphear در ماه می سال گذشته معرفی شد. از همان نمایشهای اولیه بازی مشخص بود هدف شرکت سازنده، بازی است که به دور از هیاهوی عناوین AAA عنوانی را خلق کند که به نوعی احیاکنندهی سبک JRPG Classic باشد; سبکی که به عقیده بسیاری تاریخ مصرف گذشته شده و به بازسازی عمیق برای بازگشت مخاطبین به آن نیاز دارد. شرکت سازنده ی بازی RPG Factory Studio همانطور که از نامش هم پیداست یکی از زیرمجموعههای Square Enix میباشد که به طور اختصاصی برای کار روی چنین عناوینی تاسیس شدهاست. به نوعی ماموریت این استودیو ساخت JRPG هایی است که بتواند مانند شمارههای قدیمی Final Fantasy که موفقترین آنهانسخه هفتم بوده، روحی جدید در این سبک بدمد. عنوان اول آنها I Am Setsuna نام داشت که با وجود مشکلاتی که داشت توانست موفقیتی نسبی کسب کند. Lost Sphear در ۱۷ اکتبر سال قبل به صورت انحصاری در ژاپن و حدود ۳ ماه بعد یعنی در ۲۳ ژانویه ۲۰۱۸ به صورت جهانی عرضه شد. عنوان قبلی این استودیو با وجود ضعفهایی که در گیمپلی داشت به دلیل روایت بسیار خوب داستان مورد توجه اکثر منتقدین قرار گرفت و نمرات قابل قبولی هم کسب کرد; اما Lost Sphear توانسته راه عنوان قبلی را با برطرف کردن نقاط ضعف ادامه دهد تا شاهد یک عنوان نقشآفرینی بی نقص باشیم؟ در ادامه با ما همراه باشید.
داستان:وقتی از یک عنوان نقشآفرینی آن هم از نوع شرقیاش صحبت میکنیم بدون شک انتظار یک داستانسرایی کمنقص و جداب را داریم. اصلا این سبک خلق شده که با داستانهای نابش با گوشت و خون بازیبازان آمیخته شده به طوری که تا پایان اسامی سازندگان در انتهای بازی چشم از آن برندارید و حتی بعد از آن به اتفاقات آن فکر کنید; اتفاقی که در Final Fantasy VII به بهترین شکل ممکن رخ داد. اما در Lost Sphear اوضاع زمین تا آسمان با ویژگیهایی که ذکر کردیم تفاوت دارد. داستانی که این عنوان روایت میکند نه تنها همان استانداردهای لازم برای روایت یک داستان مناسب را ندارد; بلکه گاها مسیر خود را به کلی گم میکند!
داستان بازی از این قرار است که ۳ نوجوان به نامهای Katana،Lumina و Locke در سرزمینی خیالی به نام Elgarthe زندگی آرامی را میگذرانند; هر یک از این ۳ فرد به دلایل مختلفی خانواده خود را از دست دادهاند و به جز Locke که با مادربزرگ خود زندگی میکنند،کاتانا و لومینا هیچ خانوادهای ندارند. اوضاع خوب است تا اینکه هیولاهایی غولپیکر به Elgarthe حملهور شده و به غارت مردم و منطقه میپردازند. بعد از مدتی متوجه میشوید قضیه به این سادگیها نبوده و قسمت اعظمی از سرزمین شما و دیگر شهرها به کلی ناپدید شده و بسیاری از مردم نیز گمشدهاند. کاتانا که پروتاگونیست بازی است طی یک رویا متوجه میشود یک نوجوان عادی نیست و با یک قدرت خدادادی(Gift) میتواند مناطق و افراد گمشده را با استفاده از خاطرات آنها بازگرداند. کاتانا برای بازگرداندن سرزمینش به خاطرات نیاز دارد و لزوم آن که خاطرات شکل فیزیکی پیدا کنند نیاز به احساسات(Feeling) دارد. او باید احساسات مختلف را از طریق کشتن هیولاهای مختلف به دست آورد تا به وسیله آن ها در نهایت سرزمین مادریاش را پس بگیرد. شروع بازی بسیار احساسی است و با مکالمه ای عاطفی بین یک پادشاه و سربازش که آخرین نفسهایش را میکشد آغاز شده و در آخر به افسانهای که اعتقاد مردم را شکل میدهد اشاره میشود. افسانهای که طبق آن ماه جهان را آفریده و به دفعات مجدد ساخته و نابود میشود. همه این موارد باعث میشوند پتانسیل بازی برای روایت یک داستان خوب بالا باشد اما افسوس و صد افسوس که فقط در حد همان پتانسیل مانده و به مرحله عمل نرسیده است.
شخصیتپردازی ناقص کاراکترها بزرگترین مانع بر سر راه همذاتپنداری شما با شخصیتهاست. در طول داستان نهایتا چند خط اطلاعات برای هر شخصیت در اختیارتان گذاشته میشود و تمام! دیگر فکر اینکه در ادامه بیشتر با گذشته و انگیزه حضور او در داستان آشنا خواهید شد و طبق روال بازیهای این سبک با پیشروی بیشتر در گیمپلی ارتباط شما با شخصیتها بیشتر میشود را به کلی از سرتان بیرون کنید.پرداخت به شخصیت کاتانا با ارفاق خوب است اما بقیه شخصیتها به هیچ وجه پرداخت مناسبی ندارند و همین موضوع حتی ممکن است باعث شود نتوانید تا پایان بازی را تحمل کنید. دیالوگهای پرتعداد و طولانی از ویژگیهای اصلی هر نقش آفرینی ژاپنی است و نمیتوان از این بابت به بازی خرده گرفت اما اینکه دیالوگها تا چه حد مفید هستند و به روشنسازی داستان کمک میکنند نیز مهم است. در Lost Sphear در بسیاری از مواقع مکالمات صرفا جهت خالی نماندن عریضه است و به جز دیالوگهای کلیدی به ندرت میتوانید مکالمهی جالبی بین شخصیتها پیدا کنید; البته گاها حس شوخطبعی نوجوانان داستان گل میکند و به ندرت جملات طنز جالبی نثار هم میکنند. متاسفانه ضعف داستانی بازی در همینجا ختم نمیشود و روند کند داستان به همراه یک پایان مبهم که تعداد کثیری از سوالات شما را بیپاسخ میگذارد نیز به این معجون اضافه کنید تا متوجه شوید Tokyo RPG Factory تا چه حد برای مهمترین بخش یک عنوان نقشآفرینی کمکاری کرده است. گاهی بازی آنقدر درگیر مسائل حاشیهای میشود که تا به خودتان میآیید میبینید نزدیک به چند ساعت است در حال انجام کارهایی هستید که اصلا ربطی به ماموریت اصلی و حماسی شما ندارد. همانطور که گفته شد پتانسیل داستان سرایی برای Lost Sphear بسیار بالا بود اما استودیو سازنده بسیار کم از آن بهره برده است. جمله خوشایندی نیست اما Tokyo RPG Factory در این قسمت یک قدم رو به عقب برداشته است.
گیمپلی: گیم پلی بازی برخلاف دیگر عناوین نقشآفرینی شرقی که از پیچیدگیهای خاص خود برخوردارند; ساده و کاملا روان پیادهسازی شده و اگر تا به حال این دست از عناوین را تجربه نکردهاید،Lost Sphear به عنوان تجربه اول گزینه خوبیست. زاویه دوربین بازی ایزومتریک میباشد که به خوبی در وقت لازم زاویه خود را تغییر میدهد و از لحاظ دید محیط و دورین بازی به هیچ وجه مشکلی نخواهید داشت. اصولا این دست بازیها علاوه بر قسمت مبارزات قسمتی دیگر هم دارا میباشد که به روابط میان شخصیتهای اصلی در بازی میپردازد و شما با اعمالی خاص میتوانید دایرهی روابط خود با کاراکترها را افزایش دهید که اوج آن را در Persona 5 شاهد بودیم. حتی فکرش را هم نکنید که ما از چنین عنوان کوچکی توقع روابطی عمیق در حد نسخه پنجم پرسونا را داریم اما حداقل سازندگان میتوانستند با المانهای سادهای مثل انتخاب دیالوگ یا انجام ماموریتهای فرعی برای هر شخصیت (که اتفاقا در این عناوین رایج هست) به عمق روابط میان شخصیتها کمک کنند، اما متاسفانه هیچ اقدامی در این باره صورت نگرفته که نتیجه آن همانطور که گفته شد ۴ شخصیت اصلی با روابطی بسیار سظحی است که به خودی خود به داستان لطمه بزرگی وارد کرده است.
تقریبا میتوان به بخش مبارزات نمره قبولی را داد هرچند که بر خلاف انتظار این بخش هم خالی از ایراد نیست. ابتدا به نیمه پر لیوان نگاه میکنیم; مبارزات نسبتا ساده است و اگر با مکانیزمهای اصلی آنها آشنا شوید بعید است تا پایان بازی با مشکل بزرگی مواجه شوید. شیوه مبارزات،نوبتی است اما کمی با دیگر عناوین با این سبک مبارزات تفاوت دارد. شما میتوانید در هر بار که نوبت حمله به تیم شما میرسد بین شخصیتها سوییچ کنید و ملزوم به رعایت ترتیب خاصی نیستید. برای هر شخصیت سه گزینه حمله، استفاده از مهارت و آیتم وجود دارد. نوآوری جالبی که در مبارزات به کار گرفته شده آن است که در صورت انتخاب گزینه حمله یا مهارت میتوانید شخصیت مهاجم را به یک نقطه دلخواه ببرید و سپس حمله خود را انجام دهید. مثلا مهارت شخصیت Locke استفاده از یک تیر و کمان است. هنگام انتخاب این مهارت میتوانید او را در نقطه ای بگذارید که تیرهای او به جای اثابت به یک دشمن،سه دشمن را هدف گرفته و آسیب مهلکتری به گروه دشمنان وارد کند. برای استفاده از مهارت ها نیاز به MP دارید که برای پیروزی در مبارزات باید حواستان به میزان آن باشد و به خوبی آن را مدیریت کنید تا به اتمام نرسد. هر مهارت با استفاده از یک Spritnite قابل استفاده میشود; در واقع هر Spritnite یک مهارت متفاوت را به شما میدهد. کاربردیترین Spritniteها Momentum Spritniteها میباشند که بعد از به کارگرفتن آنها یک نوار مخصوص برای کاراکتر در مبارزات آزاد میشود که بعد از پر شدن آن قادر به استفاده از آن خواهید بود که نقش اساسی در پیروزی در مبارزات را ایفا میکنند. همانطور که گفته شد سیستم مبارزات با دیگر عناوین نقش آفرینی شرقی تفاوتهایی دارد; مهمترین چیز در مبارزات توجه به ATBیا زمان فعال مبارزات است که با یک نوار مخصوص برای هر شخصیت و هر یک از دشمنان مشخص میشود; زمانی که این نوار پر باشد قادر به حمله خواهید بود و در غیر این صورت نخواهید توانست حملهای انجام دهید و به همین خاطر ممکن است چند نوبت دشمن به شما حمله کند اما شما به دلیل خالی بودن ATB نتوانید حرکتی انجام دهید. همین موضوع فرصت تفکر را از بازیباز میگیرد و اجازه نمیدهد بهترین تصمیم در مبارزات اتخاذ شود; برای مثال شما در حال سوییچ کردن بین شخصیتها و چک کردن مهارتها هستید تا بهترین انتخاب را داشته باشید، اما ناگهان نوار فعال دشمن پر شده و قبل از گرفتن هر تصمیمی به شما حمله میکند و حتی ممکن است باعث مرگ شخصیتی که قصد انجام حمله را با او داشتید بشود. نبود حالت دفاع نیز خردهی دیگری است که میتوان از مبارزات گرفت و به جز استفاده از آیتمهایی که باعث افزایش قدرت فیزیکی شما میشوند هیچ راهی برای کم کردن آسیبی که از حمله دشمان به شما میرسد وجود ندارد که باعث میشود عملا هیچ راهکار دفاعی به جز فرار در بازی وجود نداشته باشد.
بخش دیگر گیم پلی به بازگرداندن افراد و مناطق مختلف برمیگردد که با استفاده از خاطرات(Memory) افراد مختلف انجام میشود. Katana به لطف قدرتی که دارد کلمات کلیدی از خاطرات افراد را استخراج کرده و با استفاده از احساسات مختلف(Feeling) به آنها شکل فیزیکی میبخشد و سپس مناطق و افراد گمشده را باز میگرداند. این قسمتها بیشتر بار داستانی بازی را به دوش میکشند و از انجا که برای بدست آوردن Feelingها ملزوم به کشتن هیولاهای مختلف هستید میتوانید نتیجه مبارزات و پیروزیهای خود را در این قسمتها مشاهده کنید. Artifactها وسایلی هستند که با استفاده از آنها میتوانید کار خود را هم در مبارزات و هم در گشت و گذار در محیط راحت کنید. آنها بنا به کاربردشان میتوانند یک Mini-Map برای شما فراهم کنند یا قدرت ضرباتتان در مبارزات را افزایش دهند.با وجود دوربین ایزومتریک، محیطهای بازی از وسعت خوبی برخوردار است و حتی ممکن است در محیط بزرگ بازی گم شوید. بیانصافی است اگر گیمپلی بازی را ضعیف قلمداد کنیم;گیمپلی Lost Sphear لحظات لذت بخشی را برای شما رقم میزند اما میتوانست از چیزی که هست بسیار بهتر و کمنقصتر باشد.
گرافیک:بلاخره به قسمتی میرسیم که لازم نیست هر لحظه به ایرادات ریز و درشت بازی اشاره کنیم و RPG Factory هر چقدر در داستان و گیمپلی کمکاری کرده در بخش گرافیک تجربه خوبی را برای ما رقم میزند. البته اشتباه نکنید منظور از این تعریفات این نیست که با شاهکاری گرافیکی مانند The Witcher 3 روبهرو هستیم. به هیچ عنوان! چون اصلا انتظار ما از چنین عنوانی فرسنگها با یک عنوان پرطرفدار AAA تفاوت دارد و وظیفه سازندگان هم خلق گرافیکی در آن سبک و سیاق نبوده و نیست. Lost Sphear در بخش هنری بسیار خوب عمل میکند و با محیطهایی رنگارنگ و زنده بسیار چشمنواز است. نورپردازی فانتزی در بازی بعید است توجه شما را به خود جلب نکند; بارش باران در شب نیز به زیباییهای گرافیک اضافه میکند. چهره شخصیتها با وجود دوربین بازی نسبتا واضح است و شاهد طراحیهای بی کیفیت و عجولانه نیستیم. در بخش فنی هم تیم سازنده بسیار خوب عمل کرده وبازی حتی در رزولوشن ۴K و بالاترین سطح گرافیکی هم کوچکترین افت فریمی نخواهد داشت و فریمریت بازی کاملا پایدار است. برگ برندهی بازی در این قسمت همان محیطهای متنوع،پرتعداد و زیبایش است که به تکراری نشدن بازی در طولانی مدت کمک شایانی میکند. کیفیت بافتهای بازی هم با توجه به حجم نه چندان بالای بازی کاملا قابل قبول است و به احتمال فراوان شما را تا پایان راضی نگه خواهد داشت.
صداگذاری و موسیقی: احتمالا هر چه از بررسی Lost Sphear میگذرد، بیشتر به قسمتهای خوب آن میرسیم. در قسمت صداگذاری، بیشتر شاهد اصوات محیط خواهیم بود تا صدای صحبت شخصیتها! و دلیل آنهم این است که به جز جملاتی که شخصیتهای قابل بازی آن هم به زبان سلیس ژاپنی(!) در طول نبردها بیان میکنند بقیه جملات( که در واقع شامل تمامی جملات بازی میشود) فقط به صورت زیرنویس برای شما نشان داده میشود. صامت بودن شخصیت اصلی(پروتاگونیست) قانونیست که از قدیم تا به امروز در نقشهای شرقی شاهد بودیم اما واقعا در صورت صحبت کردن دیگر شخصیتها کمک شایانی به زیاد شدن بار حماسی بازی مخصوصا در صحنات احساسی نمیشد؟ من که اینطور فکر نمیکنم. قطعا با یک لحن مناسب و نه حتما یک صداگذار حرفهای بیشتر از خواندن چند جمله تحت تاثیر قرار خواهید گرفت. صدای اجزای محیط اما که شامل هیولاهای بزرگ و کوچک،رودخانهها، باران و…میشود عالی کار شده و در گوشه گوشه جهان بازی صداهای مختلف و باکیفیتی را میشنویم.
موسیقی هم از دیگر نکات قوت بازی است. در عنوان قبلی این استودیو(I Am Setsuna) هم قطعات اورجینال و زیبایی برای بازی ساخته شده بود و این بازی هم از این قاعده مستثنی نیست و ساندترکهای زیبایی را در حین گشت و گذار در محیط و در نبردها میشنویم. شاید Main Theme بازی و آهنگی که در منوی ابتدایی نواخته میشود یکی از زیباترینهای امسال باشد. اما ایرادی که نمیتوان از آن گذشت تعداد کم همین قطعات زیباست. با توجه به مدت نسبتا طولانی گیمپلی،متاسفانه آهنگها زود جنبه تکرار به خود میگیرند و آن زیبایی اوایل بازی را برای شما نخواهند داشت. حتما قطعههای Lost Sphear را گوش دهید، فوقالعاده است.
نتیجهگیری: قضاوت برای عناوینی مانند Lost Sphear سخت است. چنین بازیهایی همانقدر که نکات مثبت دارند و شما را به سمت خود جذب میکنند; همانقدر هم از ایرادات بزرگ و کوچک بسیاری رنج میبرند که ممکن است شما را از خرید آن پشیمان کنند. اگر از طرفداران پروپا قرص سبک نقش آفرینی به خصوص از نوع شرقی آن هستید بازی را به پایان خواهید رساند و احتمالا از آن لذت هم خواهید برد; اما اگر کمی و فقط کمی این سبک را دوست ندارید هر چه سریعتر از Lost Sphear دوری کنید که شما را از JRPG متنفرتر خواهد کرد.
پر بحثترینها
- رسمی: Death Stranding Director’s Cut برای ایکس باکس عرضه شد
- آیپی Death Stranding دیگر متعلق به سونی نیست
- ۱۰ بازی ویدیویی با گیمپلی عالی و داستان ضعیف
- ویدیو: Marvel’s Spider-Man 2 در حالت Fidelity ویژه PS5 Pro با نرخ فریم ثابت ۶۰ اجرا نمیشود
- دیجیتال فاندری: پلی استیشن ۵ پرو نمیتواند برخی بازیها را با نرخ فریم ۶۰ اجرا کند
- دیجیتال فاندری: کیفیت Horizon Forbidden West روی PS5 Pro معادل با قویترین رایانههای شخصی است
- سونی از ۲۰۲۵ به بعد سالانه بازیهای انحصاری تکنفره بزرگی را برای PS5 عرضه خواهد کرد
- کار ساخت STALKER 2: Heart of Chornobyl به پایان رسید
- ۱۴ دقیقه از گیمپلی Indiana Jones and the Great Circle را مشاهده کنید
- گزارش: ایکس باکس درحال آمادهسازی پیشنمایشهای South of Midnight است
نظرات
بهتره اگه کسی میخوادjrpg رو تازه شروع کنه از شاهکار های این سبک مثل پرسونا ۵ شروع کنه چون همینجوریش شاید از پرسونا هم خوشتون نیاد چه برسه به اینکه اولین تجربه jrpg تون باشه و سراغ امثال این بازی برید
اتفاقاً به نظر من Persona 5 اون تعریف خاص از JRPG رو به گیمر منتقل نمیکنه
من باشم میگم برن از FF 1 شروع کنن و ببینن چه جیگری بود و الآن چه جیگری شده
به به ، یه نقد عالی که مشخصا از یه فرد باهوش و باسواد اومده . خیلی لذت بردم مهدی جان . بی صبرانه منتظر نقدهای بعدیت هستم
واسه من این بازی نمرش ۷٫۵ بود و ارزش بازی کردن و هزینه رو داشت.