پتانسیل از دست رفته | نقد و بررسی بازی Life Is Strange Before The Storm Episode 3
یک پیچش داستانی غافلگیرکننده، تمام چیزی است که در قسمت سوم انتظار ما را میکشد. اما آیا این برای نجات این بازی از منجلابی که در آن گرفتار شده است، کافی است؟ با نقد و بررسی بازی Life Is Strange Before The Storm Episode ۳ باگیمفا همراه باشید.
همانطور که در اپیزود قبل داستان ریچل و کلویی را دنبال میکردیم، به قسمتی رسیدیم که پدر ریچل به او گفت که شخصی که او در پارک دیده، در واقع مادر اصلی ریچل است. پس از آن، او شروع به گفتن داستان زندگی خود برای ریچل میکند. داستان که نقطهی قوت اصلی بازی بوده، تا به اینجای کار خوب پیش آمده است. اما تقریبا بلافاصله پس از این، مسیر رو به پایین خود را پیش میگیرد. تقریبا در هر دیالوگی که انتخاب میکنید، یک جهت گیری خاص نسبت به دیدن مادر ریچل وجود دارد. به بیان دیگر، مهم نیست شما قصدتان این است که ریچل را از مادرش دور کنید یا او را به مادرش نزدیک، بازی در هر صورت برای شما تصمیم میگیرد و خط داستانی مشخصی را برای شما تعیین میکند. پس از آن، با ریچل صحبت میکنید و تصمیم میگیرید هر جور شده به او کمک کنید که مادرش را ملاقات کند. برای اینکار، باید ون خود را درست کنید تا بتوانید به نزد او بروید. برای اینکه ون را تعمیر کنید به خانه میروید تا وسایل پدرتان را از گاراژ بردارید. در اینجا کلویی موهایش را رنگ میکند و ظاهرش به آن چیزی که در بازی اصلی بوده است، کمی نزدیک تر میشود.
پس از درست کردن ماشین، که در آن بازی بار دیگر گیمپلی بیمعنی و البته سطحیاش را به رخ میکشد، نوبت به دیدن فرانک، معامله کنندهی کلویی میرسد تا با کمک گرفتن از او، جای سرا، مادر معتاد ریچل را پیدا کنیم. گفتنی است دلیل سطحی خواندن گیمپلی، عملا عدم وجود آن است. در تمام قسمت تعمیر کردن ماشین، کار شما به گوش دادن به صحبتهای زیر لب ریچل و سپس انتخاب یک وسیله از جعبه ابزار برای تعمیر آن میشود. کمی بعد، وقتی منتظر فرانک بودیم، سر و کلهی دیمون نیز پیدا میشود و با بوجود آمدن یک درگیری، ریچل چاقو میخورد. داستان در کل، با وجود نبود انتخاب تاثیرگذار، به خوبی پیش میرود و از ثابت قدمی مناسبی برخوردار است. در مواقعی که باید، اوج میگیرد و در دیگر مواقع، با سرعت آرام خود، اجازه میدهد اتفاقات به خوبی در ذهن تثبیت شوند. کلویی ریچل را به سرعت به بیمارستان میرساند. در آنجا، پس از صحبت با ریچل، اینبار کلویی تصمیم میگیرد تنهایی وارد عمل شود و مصمم است اینبار مادر ریچل را پیدا کند. با گرفتن کد اتاق پدر ریچل، به آنجا میرود و شروع به جست و جو در وسایلش میکند. در اینجا، با یک شوک روبرو میشویم. پدر ریچل، تمام این مدت با دیمون همکاری میکرده است. با کمی کندوکاو در اینطرف و آنطرف دفتر، به این نتیجه میرسیم که پدر ریچل، به دلیل اینکه فکر میکرده مادر او با اعتیادش ممکن است به دخترش صدمه بزند، تصمیم گرفته با دیمون همکاری کند و از شر او خلاص شود. کلویی، با کمک مدارکی که در دفتر وجود دارد، متوجه میشود دلیل اینکه دیمون قبول کرده که به او کمک کند، این است که پلیس مدارکی علیه او دارد و به ازای نابود کردن مدارک، تن به این کار داده است.
در این میان، الیوت وارد اتاق میشود و به نوعی مچ ریچل را در هنگام به هم ریختن اتاق افسر، میگیرد. و پس از آن، شروع به سخنرانی در مورد این که او واقعا به ریچل اهمیت میدهد میکند. با این که نکته های خوبی را بیان میکند، اما بازی به بازیباز اجازهی تغییر عقیدهاش در مورد ریچل را نمیدهد. الیوت میگوید که از وقتی کلویی با ریچل آشنا شده، صرفا فقط در دردسر افتاده است. با این که مقداری از حرف هایش عاقلانه به نظر میرسند، اما کلویی پشت سر هم بهانه میآورد. بهتر بود بازی در این قسمت، انتخابی در جلوی پای ما قرار میداد که نظرمان را در مورد ریچل عوض کنیم و اگر میخواهیم، او را رها کنیم. اما طبق معمول، بازی شما را در یک جهت خاص در پیش میبرد. پس از کمی صحبت دیگر، بازی ما را به صحنهی بعدی و اوج این اپیزود میبرد. در همان آسیاب بادی قسمت اول، متوجه میشویم که دیمون مادر ریچل را زندانی کرده و قرار است به او مواد تزریق کند. مادر ریچل بیش از یک سال است که پاک است و تزریق این مواد، ممکن است دوباره او را به منجلاب اعتیاد بکشاند. کلویی سعی میکند جلوی این کار را بگیرد، اما موفق نمیشود. فرانک وارد ماجرا میشود و کلویی هوشیاری خود را از دست میدهد. پس از بیدار شدن، میبیند که مادر ریچل در جلوی او نشسته و سالم است. پس از کمی صحبت، کلویی سعی میکند او را قانع کند که باید دخترش را ببیند، اما مادر ریچل مقاومت میند و میگوید که بهتر است دربارهی این قضیه نیز چیزی به ریچل نگوید. هر چه نباشد، ریچل نباید پدرش را از دست بدهد. او نمیخواهد ریچل همان دردی را تجربه کند که کلویی نیز به آن دچار شده است. از دست دادن پدر، سخت است و او نمیخواهد این بار را بر روی شانههای ریچل قرار دهد.
در آخر، ریچل به سراغ کلویی میرود و باید تصمیم بگیرد که به او همه چیز را بگوید یا پیش خود مخفی نگه دارد. اگر تصمیم بگیرد همه چیز را به ریچل بگوید، اینگونه رابطهی او با پدرش خراب میشود. گفتنی است بلافاصله پس از این انتخاب، بازی پایان مییابد و ما با یک سری کاتسین روبرو میشویم که نشان از پایان بازی دارند. در این قسمت، تمام انتخاب شما فقط یک صحنه تفاوت ایجاد میکند، آن هم اینکه ریچل به خوشی در کنار خانوادهاش میخندد یا پدرش با حالتی عصبانی لیوان نوشیدنیاش را خورد میکند. در پایان به فرانک سری میزنیم که سعی میکند مدارک به جا مانده از دیمون را از بین ببرد. به دوستان دبیرستان سر میزنیم و از آخر، به تلفن ریچل که کلویی هفده بار به آن زنگ زده و کسی جواب آنرا نداده است. آخرین کاتسین، احتمالا شروع کنندهی وقایع سری اصلی است. در پایان بازی، این احساس به بازیباز دست میدهد که تمام پاداشش برای توجه کردن به داستان بازی و اهمیت دادن به انتخاب ها، فقط تفاوت در یک پلان کوچک است. این بی اهمیت نشان دادن انتخاب بازیباز آن هم تا این حد، مشکلی از طرف سازندگان برای گیمپلی انتخابیشان است.
داستان بازی در کل نقاط قوت زیادی داشت. از پتانسیل بالای آن برای خلق ماجراهای جالب و همچنین سیستم انتخاب که با توجه به آن میتوانستند موقعیت های جالبی را برای بازی خلق کنند. اما نتوانستند این پتانسیل را کامل کنند. نکتهی اصلی قوت بازی، داستان و سیستم انتخاب کردن آن بود که متاسفانه به طور بدی شکست خورد. تنها ویژگی جالبی که در کل این سیستم شاهدش بودم، این بود که اگر در شب نمایش، به جای بوسه از ریچل دستبندش را طلب میکردید، و در آسیاب بادی آنرا به مادرش میدادید، او در یکی از کاتسین های آخر بازی جلوی شما ظاهر میشد. که خب در هر صورت، هیچ تاثیری در بازی نداشت و ما نمیتوانستیم کنترلی بر روی آن داشته باشیم. وقتی نقطهی قوت بازی شما انتخاب در داستان آن باشد، بهتر است مطمئن شوید که این سیستم به خوبی روغن کاری شده و در حد عالی کار میکند. تمام دستآورد بازی، تمام زحمات بازی باید فقط در یک کاتسین در آخر بازی آن هم بصورت بسیار محدود مشاهده شود؟ اینطور فکر نمیکنم. گیم پلی بازی، خارج از سیستم انتخابی، به واقع وحشتناک است. تنها دلیلی که برای آن میبینم، این است که وسط کات سین ها خوابتان نبرد. زاویهی خشک دوربین، سادگی بیش از حد معماها و عملا نبود هیچگونه گیمپلی، چیزهایی است که نباید در یک بازی ادونچر-معمایی وجود داشته باشد.
اما هر چقدر بازی در حد انتظار ظاهر نشد، به این معنی نیست که بازی خوبی نیست یا از آن لذت نمیبرید. بازی مشکلاتی دارد، درست، ولی همهی این ها وقتی از مقایسهی آن با سری اصلی دست برداریم، کمرنگ میشوند. هر چند در داستان بازی انتخابی وجود نداشت، اما به زیبایی کار شده بود. موسیقی بازی به واقع عالی بود. در مواقع مناسب، به راستی با تصویر هماهنگ بود. گرافیک بازی هر چند ضعیف، اما در سطح قسمت های قبلی بود. بازی هر چند در کل نسبت به بازی اصلی ضعیف کار کرده بود، اما به تنهایی، میتوان از آن به عنوان یک بازی خوب یاد کرد.
نتیجه گیری:
بی اهمیت بودن انتخابها، بدترین چیزی است که به پیکرهی این بازی صدمه میزند. وقتی تمام هدف شما از بازی کردن، تغییر دادن چند جزئیات کوچک در انتهای بازی باشد، کل هدف بازی عبث و بیهوده میشود. معماهای بازی به واقع ساده و آسان هستند. گیمپلی آن خارج از بحث انتخاب ها و سیستم بک تالک، عملا وجود ندارد. اما بازی به واسطهی داستان خوب و موسیقی عالی موفق میشود به سختی خود را به سطح قابل پیشنهاد برای دیگر بازیبازان برساند.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
قسمت قبلی خیلی احساسی و تأمل برانگیز بود، خصوصاً پارت آخر اپیزود پایانی، شاید کمی زود بود برای شروع این بخش از روایت داستان، نمیدونم، مطمئناً با دِرایت تصمیم طرح و ساخت این بخش رو گرفته بودن اما بطور کل اشتباه بود و ثابت هم شد که اشتباه بود، اما از هرچی بشه انتقاد کرد مگه از موزیک میشه انتقاد کرد :-*
من که بازی رو انجام دادم و لذت بردم هرکس نظر خودشو داره تو بازی داستان محور که نمیشه انتظار گرافیک خارق العاده داشت. من که کلا حال کردم
حیف که تو ساخت سری دوم ضیف عمل کردن :-/
خیلی ضعیف!!!
توی این سبک بهترین بازی هوی رین ساخته استاد کیج کبیر هست،از دستش ندید
بابت اسپم عذر میخوام اما دوستان مگه قرار نبود ۸ دی بازی روز های رفته بیاد پس چی شد؟
۶٫۵؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:|:|:|:|:|:|:|:|:|:|:|:|
وقتی میام گیمفا احساس میکنم اومدم مهدکودک
اخه ادم تو سبک point and click میاد از گرافیک بازی ایراد میگیره اونم از این بازی که کلا تمش ابرنگیه :-/
دوست عزیز. اگر ایراد رو در نظر داشته باشید، عنوان کرده که “گرافیک بازی در حد قسمت های قبل و عملا غیر قابل قبول است.” منظور از این ایراد، همون ایرادی هستش که به قسمت قبل هم گرفته شد و منظور گرافیک فنی بازی هستش نه تم بازی و گرافیک هنری.
خوشم میاد کاربرا هم نظرتونو قبول ندارن
دوست عزیز، اگر صحت یک کامنت رو قراره با مثبت و منفیها بسنجیم که دیگه هیچی! نصف کامنتهای من و شما با اونکه درست بوده منفی خورده! لطفاً از آزادی بیان زیادی که به کاربرهامون دادیم، سو استفاده نکنید! نظر شما خیلی راحت میتونست تایید نشه اما اصلا دلیل درست یا غلط بودن یک کامنت تعداد منفیهای اون نیست. نکته بعدی هم اینه که با تعویض موتور بازی، مشکلات فنی بدی گریبان گیر بازی شدن که بعضی جاها خیلی خیلی احساس می شه. لطفاً قبل از اینکه نظر بدید همه مقاله رو کامل بخونید نه اینکه فقط به باکس نمره و کپشن های تصویر نگاه کنید. در ضمن برای اون کامنت بالای شما هم باید بگم که خیلی متشکرم. اما کسی مجبورتون نکرده به مهد کودک بیاید! شمایی که دانشگاهی هستی تو مهد کودک دنبال چی میگردی؟! لطفاً رعایت کنید یکسری قضایا رو…
به جز ایراد اول هیچ کدوم رو قبول ندارم در حقش اجحاف کردید واقعا نمرش بیشتر از این هاست
یکی از مشکلات بزرگ بازی این بود که وقته بازی رو خیلی به چیزای الکی اختصاص داده بودن (یکی از بارز ترین هاش سکانس دعوا با الیوت)…مثلا همه ما دوست داشتیم بدونم چی میشه که ریچل سر از مواد مخدر در میاره و اخرشم کشته میشه توسط اون معلمه …پایان بازی شدیدا ضعیف و مسخره بود ….البته یه پایان هم بازی داشت که اخر ریچل مادرشو می بینه ولی یه انتخاب های خاص رو باید تو بازی انجام می دادی و احتمالش خیلی خیلی کم بود که به این پایان برسی…..در کل داستان ضعف شدید داشت و خیلی سرسری نوشته شده بود….ولی بازم خیلی سرگرم کننده بود که به دنیا لایف ایز استرنج برگشتیم و امید وارم قسمته دوم سری اصلی مسله قسمته اول خوب کار کنن و بازی کاملی بیرون بدن
اولا رفیق وقتی می خوای داستان بازی رو تو حرفات لو بدی یه اسپویل الارت بدی بد نیست شاید یه بنده خدای هنوز بازی انجام نداده و با خوندن نظر شما اون حس شیرینی که هنگام بازی من و شما تجربه کردیم رو هیچ وقت تجربه نکنه!!! دوم اینکه داستان بازی ضعیف نیست این شما هستی که متوجه نشدی اسپول …………
تو فصل یک بازی ما طبق حرفایی کلویی می فهمیم ریچل دوست داشت مدل شه و همینطور یکسری عکسایی می دیدیم که مارک جفرسون گرفته بود که از تن برهنه ریچل بود ولی صورتش معلوم نبود از این می فهمیم که ریچل بخاطر اینکه فکر می کرد عکساشو مارک جفرسون که یه عکاس حرفه ای بود بگیره زودتر به خواسته اش یعنی مدل شدن می رسه می رفت پیش مارک جفرسون و ازش عکس می گرفت!!! بدون اطلاع دادن به کلویی!!! نکته دوم اینه که طبق شخصیت که ریچل داشت ازش بعید نیست اینکارو انجام میداده… مثل رابطه اش با فرانک که از کلویی مخفی کرده بود و وقتی کلویی می فهمه تا سر حد مرگ دیونه میشه!!!! این یه فرضیه هستش که ۹۰ درصد فن ها قبولش دارن یه فرضیه دیگه ای همهست که همونطور که کیت رو چیز خور کردن ریچل هم ارهههه!!! مگه کیت اهل مواد بود؟ شما جوری گفته ریچل به مواد کشیده شد هرکی ندونه فکر می کنه رفته زیر دست پابلو اسکوبار کار می کنه!!! بازی مشکلی نداره رفیق شما درست متوجه نشدی الکی ایراد نگیر
خیلی از منتقدا گفتن اخره بازی پوینت لس بوده و خیلی های دیگه گفتن اصلا نباید این بازی ساخته میشده !!! بعد شما می گی من نفهمیدم هیچی؟؟….در ضمن هر کی یه نظری داره…نظره خودتو ابلاغ نکن به بقیه …… به نظره من داستان بازی خیلی عادی و قابل حدس بود بعده اپیزود دوم و همه اینا رو نسبت به لایف ایز استرنج اصلی که خیلی جذاب تر بود دارم میگم…..متا هم که نشون میده این سری از قبلی چقدر ضعیف تر عمل کرده
والا شما که حتی جزییات کامل بازی رو نمی دونستی بعدا میایی میگی منتقدا می گن بازی مثل قبل نبود!!! خیلیا می گن نباید ساخته می شد؟ والا این شما هستی که توهم زدی فکر می کنی حرفات درسته من هرچی گفتم جزو فکت های بازی بود می تونی بری بگردی تو یوتیوب ببینی
رو گیم پلی بازی قشنگ توضیح دادن البته اگر زبانت خوب بود که وقتی خودت بازی می کردی می فهمیدی به هر حال وقتی یکی بهت لطف می کنه چیزیو که نفهمیدی رو توضیح میده ازش تشکر کن نه بیا شعر بگو برو لاقل اگر تونستی دوتا نقد از اینجا بخون بفهمی چی به چیه http://www.metacritic.com/game/playstation-4/life-is-strange-before-the-storm
امثال ign گفتن بازی زیبایی هستش بعدا شما تشخیص دادی نباید ساخته می شد…. اگر قرار باشه بنا رو متا باشه که ما نباید بیشتر بازیارو پلی بدیم… انقد متا پرست نباشید!!! عجب وضعی دارین شماها
اولا در مورد زبان صحبت نکن برای من ،،،من ایران زندگی نمی کنم ،،،،دوما اگه چشم داشتی می دیدی گفتم خیلی از منتقدا گفتن نگفتم همشون گفتن ،،،،حالا خوبه خودتم متا کریتیک رو میشناسی و بازم اگه چشم داشته باشی می بینی متای ۷۹ جلوی متا ۸۵ (متا بازی اصلی) خیلی کمتره ،،،،این شمایی که فقط نقد کسایی رو دیدی که ازش خوب گفتن ،،،اگه بیشتری ها خوب گفته بودن میانگینش انقدر پایین نمی شد ،،،و در اخر که می گی متا باز نباشیم ،،،منم نگفتم متا باز باشیم داشتم نظره خودمو می گفتم که یهو میای می گی فقط حرفه من درسته ،،،منم گفتم بیشتره منتقدا نمره کم دادن که میانگینش پایین شده ،،،نظر شخصی منو می کوبی بعد اخرش می گی نظر شخصی مهمه ؟!؟التماس تفکر
در مورد این بازی بد نگین که بهترین بازی عمرم هستش مخصوصا فصل ۱ که فصل ۲ هم واقعا عالیه…بهترین بازی جهانه چون خاصه
در مورد گیمپلی باید بگم هیچ مشکلی بهش وارد نیست آخه این بازی اصلا گیمپلی محورنیست این بازی فقط یک فیلم هست که به شما اجازه میده در انتخاب ها دخیل باشین و احساس شادی یا ناراحتی یک انتخاب رو بعد از مدتی تجربه کنید که واقعا شگفت انگیزه.
در رابطه با محدودیت انتخاب ها موافقم که تاثیرشون به اندازه قسمت قبل نبود که اونهم بنظرم دلیلش همین لاین زمانی داستان فصل دوم هست که قبل فصل اول اتفاق میفته.البته شاید همین موضوع باعث محدودیت گیمپلی بازی هم شده بود، منظورم قابلیت time rewind هست که در قسمت اول وجود داشت.
من به عنوان کسی که فصل اول رو همون ابتدا بازی کردم (حدود ۲-۳ سال پیش) از جزئیات بازی تقریبا هیچ چیز یادم نمونده بود ،خصوصا درمورد ریچل که هیچی یادم نمونده بود و اصلا نمیدونستم زندس یا مرده و فقط یه اطلاعات کمی درمورد طوفان و اینکه آدم بد داستان کیه تو یادم بود. بنابرین وقتی فصل دو رو تموم کردم کردم دوباره رفتم فصل ۱ رو انجام دادم و باید بگم تجربش با اینکه دوباره بود ولی بینظیر بود و واقعا کنجکاو بودم ببینم چی به سر ریچل اومده.حتی توجهم به شخصیت کلوئی هم بیشتر شده بود و باید بگم کلا شخصیت پردازی کرکترها خیلی جذاب تر و ملموس تر شده بود.(پیشنهاد من به کسانی که هنوز سمت این بای نرفتن اینه اول فصل ۲ رو انجام بدن بعد بیان سراغ فصل ۱٫بابت گرافیم بازی هم نگران نباشین چون تقریبا زیاد تفاوتی بین دو فصل نیست و یه جورایی میشه گفت انگار سه اپیزو به اول افصل ۱ اضافه شده.)
اسپویل
.
.
.
.
.
.
اسپویل
.
.
.
.
و لحظه باخبر شدن از سرنوشت ریچل و گریه های کلوئی واقعا ناراحت کننده بود.
پ.ن : منظورم از فصل دوم همین قسمت فرعی before the storm هست
تایید لطفا
این روزا دیگه به اسپویل میگن نقد و بررسی. با تمام احترامی که برای نویسنده قائلم باید بگم این مقاله از نظر من کاملا بی ارزش هست.
این بازی در نوع خودش فوق العادس. میخوام به سری نکات اشاره کنم که منتقد به عنوان نقطه ضعف بازی در نظر گرفته.
۱-انتخاب ها کاملا با اهمیت هست. شاید پایان تقریبن یکسان داشته باشه ولی واکنش هایی که منجر به اون پایان میشه متفاوته.
۲- این بازی درست مثل همتای قبلیش و هم چنین سری walking dead به همین سبک بوده که به روایت یه داستان میپردازه و بازی باز رو با انتخاب دیالوگ تو ماجرا دخیل میکنه. نمیفهمم منظور شما از گیم پلی چیه. در ضمن من بازی GOT رو بازی کردم که تو همین سبک هست ولی توی درگیری ها باید یه سری دکمه هارو بزنی که به نظرم اصلن جالب نبود و نباشه بهتره.
۳- شما از معما میگی در صورتی که بازی اصن puzzle نیست که بخوای به عنوان نقطه ضعف مطرح کنی. تو کل بازی یه رمز locker باید پیدا کنی که تنها معمای بازی به نظرم.
۴- به نظرم گرافیک بازی تعمدا اینجوری هست که به صورت comic باشه و من به شخصه خیلی راضیم از این نوع گرافیک بازی.
به نظر من برای کسی که این سبک بازی رو دوست داره بازی عالی هست و هیچ مشکلی نداره.