نقد و بررسی فیلم Magpie | و خداوند مرد را آفرید
«پس شیطان آن دو را وسوسه کرد و گفت پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز برای آنکه مبادا دو فرشته گردید و برای آن دو سوگند یاد کرد که من قطعا از خیرخواهان شما هستم. پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید» (سوره اعراف)
فمنیست واژهای نیست که بتوان بهسادگی از کنار آن عبور کرد. شارل فوریه (فیلسوف فرانسوی) اولین کسی بود که در سال ۱۸۳۷ کلمه فمنیسم را به کار برد. نظریه فمنیست، که از دل جنبشهای فمنیستی برخواسته به دنبال درک ماهیت نابرابری جنسیتی با استفاده از نقش زنان در جامعه و تجربه زندگی آنان است. البته ما در این مقاله قصد نداریم به تجزیه و تحلیل جنبشهای فمنیستی و میزان خوب یا بد بودن آنها بپردازیم بلکه میخواهیم تاثیرات این جنبش را در آثار سینمایی علیالخصوص سینمای امروز و فیلم «Magpie» بررسی کنیم. در سینمای کلاسیک، فمنیست نهتنها برگرفته از داستان فیلم بود بلکه گاها اثر را به فرم هنری خود نیز میرساند. بهعنوان مثال میتوان از فیلم «ریش قرمز» ساخته «آکیرو کوروساوا» کارگردان بزرگ ژاپنی نام برد. اما متاسفانه در سینما و هنر امروز، فمنیست تبدیل به ابزاری در دستان نظام سرمایهداری شده است تا دوگانهسازی مرد و زن را هم در کنار سایر دوگانهسازیهای دیگر (سفیدپوست و رنگینپوست، ملیت و مذهب و …) قرار دهد و مخاطب را درگیر مسائلی کند که پرداختن به آنها فرصت فکر کردن در خصوص مسائل بسیار مهمتر را از او بگیرد.
مواردی که عنوان شد در فیلم «Magpie» بهشدت نمایان است. مخاطب در این اثر سینمایی با یک خانواده چهار نفره مواجه است که پدر از همان ابتدای داستان، شخصیتی منفی دارد. «بن» (پدر خانواده با بازی شازاد لطیف) در مقابل دیدگان همسر خود (آنت با بازی دیزی ریدلی)، ویدئویی پخش شده از یک خانم بازیگر (آلیشیا با بازی ماتیلدا لوتز) را میبیند و به جای توجه به همسرش که در حال پرو کردن لباس برای جلسه کاری خود است، تمام تمرکز خود را بر روی مشاهده این ویدئو گذاشته است. «بن» نهتنها به ظاهر همسرش بیتوجه است بلکه موقعیت شغلی او هم برایش اهمیتی ندارد. قرار ملاقات با پرستار بچه را کنسل میکند تا همسرش با نوزادی کوچک در جلسه کاری حضور پیدا کند. زمانی که «آنت» برای «بن» و دخترشان (ماتیلدا) که از سر صحنه فیلمبردازی به خانه بازگشتهاند شام تدارک دیده است، با برخورد بد و سرد همسرش مواجه میشود. او «بن» را در شب و قبل از خواب در حال جستجوی عکسهای «آلیشیا» در لپتاپ خود میبیند. تمامی این موارد در همان پانزده دقیقه ابتدایی و مقدمه فیلم نشان داده میشود. بنابراین مخاطب از لحظه شروع بهجای کاراکتر همسر و پدر با هیولایی مواجه است به نام «بن». ساختن کاراکتر منفی باید فرآیندی را طی کند که شخصیتپردازی آن از پس روایت داستان شکل بگیرد و وقتی با کاراکتر مهمی مانند پدر و همسر مواجه هستیم این فرآیند دقت و ریزهکاریهای بیشتری را میطلبد تا مخاطب را نسبت به این کاراکتر آنتیپاتی کند. اما وقتی در همان شروع فیلم با یک کاراکتر منفی مرد (پدر و همسر) روبهرو میشویم که بهصورت آنی بر بیننده نازل میشود، هدف کارگردان تا پایان داستان را بهوضوح نمایان میکند.
وجود بچه در دنیای آقای سام یتس (کارگردان فیلم) عامل مهمی در پیشبرد اهداف پدر است اما المانی مخرب و مانع پیشرفت در زندگی مادر میشود. «بن» از طریق موقعیت شغلی دختر خود با معشوقه جدیدش آشنا میشود اما گریه و زاری نوزاد «آنت» در جلسه شغلی او، شرایط را برایش نابهسامان میکند. بنابراین علاوه بر کاراکتر «مرد» که بدون هیچ پیشفرضی از همان ابتدای داستان بد است، بچه نیز عاملی مخرب و مانع پیشرفت در زندگی «زن» میشود. دوربین کارگردان نیز در اکثر لحظات همراه با تنها کاراکتر مثبت داستان یعنی «آنت» (زن) است. چهره احساس برانگیز او که همواره با بغض و کلوزآپهای کارگردان توامان میشود، سمپات مخاطب را برمیانگیزاند. سمپاتی که مانند آنتیپات شدن پدر، نه از دل داستان بلکه با برانگیختن احساسات مخاطب با استفاده از تکنیکهای سینمایی شکل میگیرد.
کارگردان در تخریب کاراکتر مرد و بچه هیچگونه دریغی نمیکند. «بن» در هنگام خواب به گریههای نوزاد خود بیتوجه است، با صحبتهایش، همسر خود را در ذهن معشوقه جدیدش خار و ذلیل میکند تا با مظلومنمایی دل او را بهدست آورد. دخترشان نیز با خوردن یک پنکیک که مادرش پیشتر برای او تهیه نکرده بود، جذب آلیشیا میشود تا «آنت» را در تنهاترین حالت ممکن ببینیم. در این لحظه مهمترین سکانس فیلم اتفاق میافتد. «آنت» که به رابطه همسر خود و «آلیشیا» مشکوک شده است، دچار فروپاشی روانی میشود. ناگهان از خانه خارج شده و بدون پوشیدن کفش شروع به دویدن میکند. دوربین کارگردان ابتدا در خانه باقی میماند و «آنت» را همراهی نمیکند تا باز هم تنهایی او نمایانتر شود. نپوشیدن کفش و دویدن در محیط بیرون هم بیانگر بیدفاع بودن زن در مقابل مشکلات است. پلان دویدن «آنت» با نمای لانگشات فیلمبرداری میشود. او ناگهان میایستد و مایوس و منفعل به خانه برمیگردد. تمامی جزئیات این سکانس ناخودآگاه ضد زن کارگردان را آشکار میکند. او اگر به تنهایی زن در جامعهای که مردان هوسران هستند و بچهها مانع پیشرفت میشوند نقد دارد، چرا با دوربین خود کاراکتر زن داستانش را در هنگام شروع دویدن و رفتن به دل مشکلات تنها میگذارد؟ چرا در لحظاتی که زن با پای برهنه و بدون دفاع به جنگ مشکلات میرود، دوربینش را با بیشترین فاصله و دورترین نمای ممکن با او همراه میکند؟ و از همه مهمتر چرا زن در میانه راه میایستد و بهجای جنگیدن، مایوس و منفعل به خانه بازمیگردد؟
سکانسها و دیالوگهای صحنه فیلمبرداری که بازی «آلیشیا» و «ماتیلدا» را در کنار یکدیگر نمایش میدهد نیز در راستای ساختن رابطه «بن» و «آلیشیا» است و کارگردان با توشاتهایی که از این دو کاراکتر میگیرد، ساختن این رابطه را در ذهن مخاطب هموارتر میکند. در لحظاتی که تمام فکر و ذهن «بن» مشغول معشوقهاش بوده و دائما در حال پیامک فرستادن برای او است، بهترین سکانس فیلم اتفاق میافتد. «آنت» آرایش میکند و خود را در آینه میبوسد. زنی که تنها مانده است، از خودش دلزده نمیشود و با بوسیدن و ابراز علاقه به خود نشان میدهد که جای انفعال، کنشگری را چاره مشکل دانسته است. «آنت» در خلوت گریه میکند اما در مقابل دیدگان همسر و فرزندانش قوی و محکم است و هرگز اجازه نمیدهد آنها متوجه ناراحتی او بشوند. کنشمندی «آنت» ادامه دارد و او تصمیم میگیرد که خودش «ماتیلدا» را به صحنه فیلمبرداری ببرد. در اولین ملاقات میان او و «آلیشیا» دیالوگ مهمی را از زبان او خطاب به معشوقه شوهرش میشنویم؛ «داشتم تماشایت میکردم». این جمله در ظاهر مربوط به تماشای صحنههای فیلمبرداری توسط «آنت» در پشت صحنه است اما در واقع کنایه مهمی است که او در خصوص زندگی خود به «آلیشیا» میزند که بسیار بهجا و کنشمند است. دوربین کارگردان در درگیریهایی که میان «آنت» و «بن» صورت میگیرد کاملا طرف «آنت» است و حال که کارگردان توانسته است کنشگری او را به مخاطب بقبولاند، این جای درست دوربین بهشدت حس برانگیز و قابل توجه است. زمانی که «آنت» در سکانس فیلمبرداری پایانی به سمت دختر خود میرود و او را به آغوش میکشد نیز نشان از یک زن قدرتمند دارد که هرگز اجازه نمیدهد مشکلات زندگی از میزان علاقهاش نسبت به فرزندانش بکاهد. داستان در این سکانسهای مربوط به نیمه دوم فیلم، بهترین لحظات خود را سپری میکند و به شکل درست و مهمتر از آن با فرم سینمایی از زن قربانی حمایت میکند.
کارگردان هر چقدر در نیمه پایانی فیلم در مواجهه با کنشگری «آنت» خوب عمل میکند اما در مقابله با «بن» و دوگانهسازی مرد و زن به مسیر سابق خود بازمیگردد. «آنت» دوست سابق خود را در پارک ملاقات میکند و دوست او از عدم اجازه شوهرش برای کوتاه کردن موهایش سخن میگوید. باز هم دوگانهسازی و قرار گرفتن «زن» و «مرد» در روبهروی یکدیگر، آن هم نه به شکل کنشمند و دفاع از شخصیت زن بلکه با مظلومنمایی و انفعال مطلق زن. «بن» نیز در سکانسهای پایانی فیلم به اوج وقاحت خود رسیده است و در مقابل دیدگان همسرش به «آلیشیا» پیام میدهد و به «آنت» بیان میکند که قصد ترک او را دارد. و سرانجام سکانس پایانی که نهتنها بدترین سکانس فیلم است بلکه سایر سکانسهای قابل قبول نیمه دوم را نیز با خود به نابودی میکشاند. شوک شدیدی که در این لحظه به مخاطب وارد میشود نهتنها بیانگر حماقت «بن» است بلکه بیننده را نیز بهجای آنکه با کاراکتر «زن» که شخصیت اول و مثبت فیلم است همداستان کند، او را با «بن» (هیولایی که کارگردان از کاراکتر مرد خود ساخته بود) همتجربه میکند و این بدان معنی است که کارگردان هرچقدر به تخریب «مرد» ایمان دارد در عوض دفاعش از «زن» بهشدت دروغین و ظاهری است.
و خداوند مرد را آفرید تا جنبشهای فمنیستی امروزی از او موجودی به تصویر بکشند که وجودش در این دنیا جز لطمه زدن به زن، هیچ تاثیری ندارد. از نگاه این جنبشها وجود بچه که نقطه اشتراک میان زن و مرد است نیز برای یک طرف عامل رسیدن به اهداف و برای طرف دیگر المان بدبختی و پسرفت در زندگی است. فیلم «Magpie» نیز بهشدت تحت تاثیر این نگاه و طرز فکر است. نشان دادن مردی هوسباز که به زن خود بیاعتنایی میکند و شنیعترین رفتارها را نسبت به او دارد در مدیوم سینما کار اشتباهی نیست چون هستند مردانی از این دست با رفتارهایی به مراتب بدتر. مردانی که سر همسر خود را بریدهاند، دختر خودشان را به بهانه غیرت به قتل رساندهاند و اعمال شنیعتری که قابل بیان نیست انجام دادهاند. همانطور که زنانی هم هستند که برای رسیدن به معشوقشان از جان کودکان خود گذشتهاند، همسر خود را کشتهاند و … . اما مسئله اینجا است که اگر این قبیل مسائل قرار است به زبان سینما بازگو شود باید در جهت برانگیختن حس انسانی مخاطب و کنشمندی او صورت پذیرد، نه اینکه وسیلهای شود در دستان نظام سرمایهداری که با دوگانهسازی میان زن و مرد و تاثیر آن بر ناخودآگاه مخاطب به اهداف شوم خود برسد.
امتیاز نویسنده به فیلم: ۴ از ۱۰
پر بحثترینها
- تریلر معرفی بازی جدید ناتی داگ، Intergalactic، روی کانال پلی استیشن بیش از ۲۳ هزار دیسلایک دریافت کرده است
- اولین اطلاعات از بازی جدید ناتی داگ، Intergalactic: The Heretic Prophet، منتشر شد
- Astro Bot بهترین بازی سال شد؛ فهرست کامل برندگان The Game Awards 2024
- ناتی داگ از بازی جدید خود به نام Intergalactic: The Heretic Prophet رونمایی کرد
- تحلیلگر: در این تعطیلات محتوای ایکس باکس قویتر از پلی استیشن است
- رسمی: سونی تایید کرد که قصد دارد شرکت مادر FromSoftware را خریداری کند
- GTA انحصاری پلی استیشن ۲ شد زیرا سونی در مورد ایکس باکس نگران بود
- ۱۰۰ بازی برتر در تمام تاریخ پلی استیشن
- نقد و بررسی بازی Indiana Jones and the Great Circle
- Black Myth: Wukong و Elden Ring: Shadow of the Erdtree در فینال رایگیری مردمی The Game Awards
نظرات
جالبترین بخش مساله ووک و فمنیست اینکه ما یک طرف زنهایی داریم که در حال فعالیت هستن توی حوزه حقوق زنان و از اینور بوووم فیلمها و بازی هایی که ضد مرد هستن یا مرد رو نقد میکنند نویسنده و تهیه کننده و کارگردانشون و روسای اون استودیوها که به ساخت این دست فیلمها چراغ سبز نشون میدن همگی مرد هستند . حتی فیلمهای مرتبط با الجیبیتی همگی دست اندارکاراشون مردهای استریت هستن . مردهایی که توی بیوگرافیشون تعداد زیادی تعدد ازدواج و طلاق دارند ، حواشی های فمینستی زیادی هم بعدها گریبانگریشون میشه مثل تGاوز یا تعرض وووو، مردهای که در دوره زندگیشون ممکنه مخالف حقوق برابر مرد و زن یا اقلیتها باشند یا شاید هستند و به خاطر جو موجود ابراز نمیکنند . مردهایی که ممکنه نگاه هیز یا جنSی به زنان داشته باشند . اما از اینور سکان جنبشهای ضد مرد و فمینسیتی و حمایت از اقلیتها رو برعهده دارند که خودش از طنزهای روزگار هست و قسمت تاریک داستان اینجاست که تعداد زنهایی که در ساخت این اثار مشغول هستند کمتره و بیشتر تمرکزشون روی داستانهای متفاوت از جنبشهای حمایتی هست . با وجود اینکه فیلم باربری مخالف های زیادی داشت اما تعارضات و حتی وجهه تاریک این نوع حمایتها و اپیدمی ساخت این دست فیلمها که خودش هم جزوشون بود رو در یک صحنه به زیبایی به نمایش گذاشت، جایی از فیلم باربی پیش اسپانسرهاش که اون رو در حمایت از حقوق زنها و اقلیتها کمک مالی ورسانه ای میکنند و حسابی باعث درخشش میشن میره و میبینه که همگی اونها مردان سرمایه داری هستند ، که حسابی به پول و پله ای از این طریق رسیدن ،حتی کارمندان و دست اندرکارانی که در گمپینهای باربی صبح تا شب در حال تلاش برای ایجاد برابری هستند، هم مرد هستن و زنها هیچ نقشی در این فعالیتها ندارند ،باربی قشنگ سیلی واقعیت در خصوص بحث مهم دنیای اقتصاد یعنی منطق بازار و تقاضا رو میخوره و میفهمه که دنیا دست کیه .
این موضوع در جامعه هم قابل رویته.
مخصوصا توی ایران که مشکل بزرگی به نام سربازی ۲ ساله اجباری هست ولی دغدغه آقایون چیزای مربوط به خانوماست…
تقدیر دلنشینی بود خسته نباشید 🌺