نقد و بررسی فیلم Civil War | سوختن مام وطن در آتش نفرت فرزندان
فیلم Civil War جدیدترین اثر الکس گارلند کارگردان و نویسندهی مشهور آمریکایی با بازی کیرستن دانست و وگنر مورا است.
جنگ جلوهای از بدترین رذایل انسانی و فرصتی برای ابراز آن است. جنگ صحنهای از یک تئاتر تراژیک است که در آن انسان انسان نقاب خود را بر میدارد و بدترین و شومترین تمایلات خود را بدون نگرانی از چارچوبهای اخلاقی که قبلاً خود را اسیر آن میدید به نمایش میگذارد. در جنگ از انسانهای نیکرفتار و افرادی که تا چندی قبل آزارشان به یک مورچه نمیرسید اقداماتی سر میزند که حتی خودشان را بعدها به وحشت میاندازد.
جامعهشناسان و روانشناسان برای توجیه این رفتارها تئوریهای مختلفی را مطرح میکنند که به نظرم جالبترین آنها “انسانیتزدایی” است. در یک جنگ با دشمن خارجی طرفین از یکدیگر انسانیتزدایی میکنند؛ آنها دنبال نشانههایی میگردند که طرف مقابل خود را یک موجود وحشی، بیرحم و بدور از هرگونه خصلت انسانی نشان دهند.
بدین صورت آنها میتوانند دشمن خود را از مقام یک انسان نازل کرده و با او مثل یک انگل برخورد کنند. هیچکس، حتی وجدان خود انسان نیز، او را بابت شکنجهکردن یک مگس توبیخ نمیکند. پس او تنها کاری که نیاز دارد انجام دهد این است که بتواند تصور کند که موجود مقابلش یک مگس دوپا است. از اینجا به بعد فکر نکردن راحت میشود. میتوانند راحت از این مسئله بگذرند که مگس دوپای مقابلشان حامله است یا بچهها او را جلوی چشمانش از بین ببرند؛ چون اساساً دیگر تمام این موضوعات از اهمیت ساقط میشود.
به نظر من این تئوری با تمام نقاط قوتش یک سئوال مهم را بدون پاسخ میگذارد و آن هم این است که اساساً انسانیتزدایی در جنگهای بین دو ملت کار چندان سختی نیست. یک طرف مظلوم است و طرف دیگر ظالم.
قصهی مظلوم که مشخص است؛ برای بقا باید دست به هرکاری بزند و طرف ظالم نیز معمولاً از طرق مختلفی قبلاً خود را برای انجام چنین اعمالی توجیه کرده است؛ اما در جنگهای داخلی که گاهی شریرانهترین اعمال نیز اتفاقاً در آنها صورت میگیرد چه اتفاقی میافتد که افرادی از یک وطن، از یک نژاد و حتی گاهاً از یک زبان و یک خانواده قساوتهای را نسبت به یکدیگر روا میدارند که حتی یک دشمن خارجی نیز از اعمالشان سر باز میزند. این سئوالی است که در فیلم Civil War الکس گارلند سعی کرده تا پاسخی برای آن پیدا کند.
داستان فیلم Civil War در یک آمریکای خیالی و در آیندهای نزدیک در زمانی روایت میشود که ایالات کالیفرنیا و تگزاس از آمریکا اعلام جدایی کردهاند و دولت آمریکا در واکنش به این اتفاق به آنها اعلان جنگ داده است.
از طرف دیگر ایالت فلوریدا نیز علیه دولت فدرال جبههی جدیدی را باز کرده است و جنوب آمریکا را از کنترل دولت خارج نموده است. برخلاف اولین جنگ داخلی، در این جنگ اوضاع چندان به نفع دولت مستقر پیش نرفته است و نیروهای کالیفرنیا و تگزاس که در فیلم به نام نیروهای غربی خطاب میشوند به نزدیکی پایتخت رسیدهاند و انتظار میرود که واشنگتن دی.سی به زودی سقوط کند.
در این میان یک گروه خبرنگاری با بازی کیرستن دانست و وگنر مورا میخواهند قبل از سقوط پایتخت و کشتهشدن رییسجمهور با بازی نیک آفرمن با وی مصاحبه کنند و تصاویر لحظات سقوط واشنگتن را به ثبت برسانند.
در عموم پیشبینیهای سیاستمداران و داستانهایی که نویسندگان حول محور جنگ احتمالی داخلی دوم آمریکا نگاشتهاند؛ این جنگ احتمالی جنگی نژادی توصیف شده است؛ اما الکس گارلند در فیلم Civil War به سراغ خلق لور جدیدی رفته است و در این کار به معنای واقعی کلمه فوقالعاده عملکرده است.
در نگاه اول وقایع منتهی به جنگ در فیلم Civil War چندان منطقی جلوه نمیکنند؛ اما اگر به این نکته توجه داشته باشیم که ایالات کالیفرنیا و تگزاس بخش بزرگی از تولید ناخالص داخلی آمریکا را تأمین میکنند و جنبشهای جداییطلبانه در آنها، علیالخصوص ایالت تگزاس، مسبوق به سابقه است؛ متوجه میشویم که لور گارلند از احتمالی زاده شده است که علیرغم اینکه درصد احتمال وقوعش بسیار ناچیز است؛ اما همچنان یک احتمال است.
بزرگترین مشکل من با فیلم Civil War از عدم استفادهی کامل گارلند از پتانسیل این لور خارقالعادهاش آغاز میشود. در چنین مواقعی انگشت اتهام همواره به سمت فیلمنامهی اثر نشانه میرود؛ ولی به نظر من فیلمنامهی Civil War با اینکه اصلاً بینقص نیست؛ اما دلیل این اتفاق نیز نیست. دلیل اصلی بیاستفاده ماندن پتانسیل فیلم Civil War تصمیم الکس گارلند مبنی بر ساخت یک اثر سینمایی از این ایده بوده است.
زمان یک فیلم برای توصیف چنین جهان عظیمی که مولفههای مختلف سیاسی، اجتماعی و انسانی در شکلگیریاش نقش داشتهاند؛ حقیقتاً بسیار کوتاه است. علیالخصوص که الکس گارلند اصرار دارد تا به هرکدام از این بخشها نیز گریزی بزند و قسمتی از آن را به شکل مستقیم یا غیرمستقیم برای مخاطب روایت کند. او اگر این ایدهی خود را در قالب یک مجموعهی آنتولوژی روایت میکرد میتوانست هر کدام از ستونهای آمریکای اخرالزمانی خود را محور یک فصل خاص قرار دهد؛ بدون اینکه به اتمسفر و فضاسازی مد نظرش لطمهای وارد شود.
اما متأسفانه در فرم فعلی گارلند به ناچار مجبور شده است؛ بسیاری از سئوالات مخاطب در مورد وقایعی که منجر به وقوع جنگ داخلی دوم آمریکا شدهاند را بیپاسخ بگذارد. چرا میگویم ناچار؟ چون اگر او تصمیم به انجام این کار نمیگرفت یکی از دو نقطهی قوت اصلی فیلم Civil War، یعنی شخصیتپردازی و فضاسازی به ناچار باید قربانی میشد.
فیلم Civil War همانند بسیاری از آثار مشابه نیست که دغدغهی اصلی آن دوخت و دوز وقایع برای توضیح و توجیه فضای آخرالزمانی ایجاد شده در اثر باشد. فیلم Civil War تنها در مورد یک کلمه است و آن هم “انسان” است. حتی خود الکس گارلند نیز این نوع نگاه به فیلم را دستمایهی کنایه قرار داده است. در یکی از سکانسها جوئل از سربازی میپرسد که متعلق به کدام یک از نیروهای درگیر جنگ است و او با تمسخر به او پاسخ میدهد که تنها چیزی که در حال حاضر اهمیت دارد این است که فردی سعی میکند آنها را بکشند و آنها باید با کشتن او بقای خود را تضمین کنند.
در نگاه گارلند این مسئله که چه اتفاقی افتاد که منجر به جدایی تگزاس و کالیفرنیا شد و پای آن دو سرباز را به آن منطقه باز کرد یا چه اتفاقی دو فرد ناشناس را به پلی رساند که در آن جا به دار آویخته شدند؛ چندان مسئلهی مهمی نیست. برای گارلند ذات این اعمال و تأثیری که روی انجامدهندگان و بازماندگان قربانیان میگذارد مهم است. او از یک طرف به جنگ به عنوان یک بازی بقا نگاه میکند و از طرف دیگر نتایج این رولت روسی مرگبار را جلوی چشم بیننده میگذارد و به او نشان میدهد که خصلتهای حیوانی انسان که با ماسک سیاست، منطق و توجیه پوشانده شدهاند چه نتایج اسفباری را رقم میزنند و تلختر اینکه تمام این تراژدیها نتایج یک بازی ساده اما هولناک هستند که در پس پرده و علیرغم ظاهر بزک کردهاش هیچ مفهومی جز بقا وجود ندارد.
به همین دلیل گارلند به جای توضیح رخدادهای سیاسی و پیشزمینههای اقتصادی و اجتماعی جنگ داخلی دوم آمریکا، زندگی چهار انسان در طول جنگ را در کانون تمرکز خود قرار داده است. انسانهایی که برخی از آنها در گذشته بارها جنگ را تجربه کردهاند؛ اما جنگ هر بار کارت آسی جدید برای ضربه زدن به آنها رو میکند. با این حال نمیتوان گفت که گارلند از توضیح پیشزمینهی داستان خود در فیلم Civil War به طور کامل غافل شده است.
او با انتخابی هوشمندانه به جای توضیح مستقیم پیشزمینههای جنگ داخلی دوم آمریکا در ابتدای فیلم یا فلشبکزدن به گذشته از روایت محیطی استفاده کرده است. از نشانهای شهری تا دیالوگهای ظاهراً بیاهمیت همه و همه در خدمت قرار دادن سرنخی از گذشته در دستان بیننده هستند.
شخصیتپردازی اغلب کاراکترهای فیلم Civil War، علیالخصوص جوئل و لی بسیار خوب کار شده است. با اینکه کاراکترها در مورد احساسات خود خیلی در طول فیلم صحبت نمیکنند؛ اما بیننده به خوبی حس میکند که با یک شخصیت واقعی مواجه است. برای اینکه بهتر منظورم را در این رابطه بیان کنم؛ میخواهم مثالی برای تقریب به ذهن بزنم.
همهی ما در طول زندگی با افرادی مواجه شدهایم که خیلی صحبت نمیکنند و در مورد خود توضیح نمیدهند؛ اما حس درونی ما به ما میگوید که این افراد خیلی عمیقتر از چیزی هستند که به نظر میرسند و داستان مهمی از زندگی خود برای روایت دارند. داستانی که شاید خودشان تمایل چندانی به بازگو کردن آن نداشته باشند. گارلند به زیبایی هر چه تمامتر موفق به انتقال چنین احساسی به لطف نقشآفرینی خارقالعادهی کیرستن دانست و وگنر مورا به بیننده شده است. از نحوهی سیگار کشیدنهای عصبی جوئل تا نگاههای نهیلیستی لی همه این پیام را به بیننده میرسانند که چیزی که از شخصیتهای این اثر در روی پردهی سینما مشاهده میکنند تنها نوک کوه یخ است.
نقشآفرینی بازیگران در فیلم Civil War به دو بخش تقسیم میشود: خوب و خارقالعاده. تمام بازیگران در این اثر به خوبی و به زیبایی نقش خود را ایفا میکنند؛ اما سه نفر در این اثر به معنای واقعی سنگ تمام میگذارند و یکی از بهترین اجراهای تاریخ دوران حرفهای خود را به رخ بیننده میکشند.
نقشآفرینی کیرستن دانست، وگنر مورا و نیک آفرمن در یک کلام در این اثر خارقالعاده است. کیرستن دانست با اینکه در طول فیلم خیلی صحبت نمیکند؛ اما با زبان بدن خود به زیبایی هر چه تمامتر داستان ناگفتهی رنجهای لی را برای بیننده بازگو میکند و به او میگوید که لی فیلم Civil War پوکهای توخالی از آن چیزی است که وی در گذشته بوده است. جوئل شاید جزو شخصیتهای پرحرف فیلم باشد؛ او به ظاهر شوخطبع به نظر میرسد؛ اما واقعیت او چندان فرق زیادی با لی ندارد. وگنر مورا به بهترین شکل ممکن این ماسک شخصیتی جوئل را و فاصلهی زیاد آن با آنچه که در قلب او میگذرد به تصویر میکشد.
حقیقتاً نقشآفرینی نیک آفرمن در نقش رییسجمهور آمریکا از دید تماشاگران و منتقدان مغفول مانده است. او با اینکه تنها دو سکانس یکی در ابتدای اثر و دیگری در انتهای فیلم حضور دارد؛ اما در یکی از آنها چنان عملکرد درخشانی از خود بر جای میگذارد که شایستهی تحسین است. در یکی از سکانسهای ابتدایی فیلم رییسجمهور برای ضبط یک پیام ویدیویی آماده میشود. او پیام خود را چند بار با خود زمزمه میکند و سعی میکند پرقدرت و با صلابت به نظر برسد؛ اما تنها چیزی که در نگاه او دیده میشود تشویش و اضطراب است.
او چنان درمانده است که واقعاً میخواهد پیام ویدیویی خود را باور کند و از حقیقت فرار کند؛ اما داغ حقیقت هر لحظه او را از شروع رویای شیرین دروغ بیدار میکند. انتقال چنین احساساتی در مدت زمان کمتر از یک دقیقه به بیننده اصلاً کار سادهای نیست؛ اما همانند بسیاری دیگر از بازیگران کمدی، نیک آفرمن نیز موفق به خلق یک نقشآفرینی زیبا در یک اثر غیرکمدی میشود و باری دیگر توانایی هنرنمایی بازیگران فیلمهای کمدی را به رخ جهانیان میکشد. بازیگرانی که در طول تاریخ سینما همیشه دستکم گرفته میشوند.
شخصیت جسی در فیلم چه از بعد شخصیتپردازی و از چه از بعد بازی کیلی اسپینی با اینکه از نقاط ضعف فیلم نیست؛ اما از بقیه شخصیتهای فیلم Civil War حقیقتاً یک سر و گردن ضعیفتر است. جسی در Civil War بیش از اینکه به عنوان یک شخصیت مستقل اهمیت داشته باشد؛ آینهای از گذشتهی لی است. او لی جوان را قبل از آشنا شدن با رنج و بهای دانستن به تصویر میکشد و سفر او را برای تبدیل شدن به همان پوکهی توخالی که پیشتر نیز به آن اشاره کردم را روایت میکند.
واقعیت این است که این تغییرات شخصیتی جسی در طول فیلم تا حدود زیادی ناگهانی هستند و با اینکه سکانسی در اواخر فیلم عملاً نشان میدهد که جسی به چیزی بدتر از لی تبدیل شده است؛ اما این تغییرات در شخصیت او چندان برای بیننده ملموس نیستند و بازی کیلی اسپینی نیز کمکی به روشنتر کردن این موضوع برای بیننده نمیکند.
بررسی سیر تحول روحی و روانی انسان در جنگ برای گارلند بر توضیح پیشزمینهی داستانی وقایع فیلم Civil War ارجحیت داشته است و به همین دلیل پیشتر به این مسئله اشاره کردم که چرا گارلند به درستی تصمیم گرفت تا شخصیتپردازی فیلم Civil War را قربانی توضیح بیشتر در مورد لور این اثر نکند.
الکس گارلند در مقام کارگردان و به لطف برداشتهای زیبای راب هاردی موفق به خلق یک اتمسفر مرده و شبه آخرالزمانی بسیار واقعی و ملموس میشود. با اینکه زندگی در شهرهای آمریکا در فیلم Civil War هنوز زنده است و نفس میکشد؛ اما بیننده میتواند صدای پای مرگ را در تکتک سکانسهای Civil War به وضوح بشنود.
طراحی صحنهها در فیلم Civil War علیالخصوص در بخش انتهایی فیلم که نبرد واشنگتن را به تصویر میکشد بسیار عالی کار شده است؛ اما متأسفانه الکس گارلند نمیتواند از پتانسیل نبرد واشنگتن به طور کامل و برای ایجاد فضای تنشآور و استرسزا برای بیننده استفاده کند و یکی از معدود سکانسهای اکشن فیلم کمی بیروح جلوه میکند. همانطور که گفتم هدف فیلم Civil War اصلاً به تصویر کشیدن سکانسهای پر زرق و برق اکشن نیست و چنین چیزی اتفاقاً به اتمسفر فیلم آسیب میزند؛ اما پر واضح است که نبرد واشنگتن در انتهای فیلم به عنوان جلوهای از سقوط آمریکا در طی جنگ داخلی در ذهن گارلند طراحی شده است؛ جلوهای که متأسفانه در عمل به ثمر نمینشیند.
فیلم Civil War یک اثر بسیار خوب و با پتانسیلی فوقالعاده در کارنامهی الکس گارلند است. پتانسیلی که به لطف لور خارقالعاده و نقشآفرینی بینظیر هنرمندانش توانایی خلق یکی از بهترین آثار سینما و تلویزیون در قرن بیست و یکم را داشت؛ اما به دلیل خلق این اثر در مدیوم سینما که در ذات آن مدت زمان روایت داستان در آن کوتاه است؛ هرگز موفق به نمایش حد نهایی پتانسیل خود به بیننده نمیشود.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
- این ۱۵ ویژگی منحصر به فرد GTA 6 را به یک تجربه خیرهکننده تبدیل خواهند کرد
نظرات
ممنون از نقدتون اقای جلیلی🌷
فیلم فوقالعاده بود
میشه گفت بدترین نوع جنگ جنگ داخلیه چون رسما چیزی که باعث میشه تو جنگا پیروز شی از بین میره
اتحاد
خوشم اومد چه تیتر خفنی مام وطن در اتش نفرت🤯👌
الانم دقیقا وضع به همین شکل صبح تا شب درگیری بین دمکرات جمهوری خواهاست بعد ترامپ بدتر میشه دنیا وارد اشوب شد کم کم باید اماده پناهگاه باشیم
مری جین تو کجا اینجا کجا ! 🗿
فیلم در کل متوسط بود ولی ی چندتا سکانس بسیار جذاب و خفن داشت که آدم تو شوک میمونه من خودم بهش ۶.۵ میدم
🟢 شبکه ۲۴ فیلماش کلا پنجاه پنجاه هست …
یکیش خوبه
یکیش متوسطه
یکیش داغونه
…
✅ اینم جزء دسته داغونها بود، که میتونست خیلی بهتر ازین باشه
برعکس A24 یکی از خوبای هالیووده و یه نعمته براش.
من خودم بشخصه وقتی لوگوش رو اول فیلم میبینم مطمعن میشم که با فیلم بدی رو به رو نیستم
فیلمم فیلم بدی نبود میشه گفت متوسط یا متوسط رو به بالا. چرا که اضطراب و استرس جنگ داخلی رو به خوبی به مخاطب القا میکنه حتی از همون سکانس اغازین
اینکه A24 از خوبای هالیووده مهم نیست
مهم پسند بیشترین مخاطبین هست
که همه میدونن و قبول دارن
که A24 گاهی آثارش ارزشمنده و گاهی ناخوشایند
ایکاش حداقل خودت حالیت میشد چی داری میگی
✅ دیگه درجه آیکیو شما ایراد داره، مشکل من نیست
هز بدبختی های فدرال بودن