تحلیل داستان Bloodborne؛ وحشت در قلعه کینهرست
داستان در زبان فارسی مترادف و معانی زیادی دارد؛ مثلا قصه، افسانه، اسطوره، حکایت، سرگذشت، ماجرا، مَثَل، خرافه و خیلی کلمات دیگر. به نظر من همانقدر که خود داستان ارزشمند است، شیوه روایت داستان هم میتواند مهم و تاثیرگذار باشد. طی این مقاله به تحلیل داستان Bloodborne در قلعه کینهرست خواهیم پرداخت.
آقای میازاکی در ساخت عناوین سولزبورن با تزریق سبک روایت کهن الگوی تراژدی به بازیهای خود تحول عظیمی در ذهن مخاطبان خویش ایجاد کرد. معمولاً گیمرها عادت داشتند قدم به هر کجا که میگذارند تاثیرگذار باشند و با یکسری اعمال، سرنوشت هر مکان و شخصیت را تغییر دهند. حتی بازیهایی منتشر شدند که سرنوشت اشخاص بسته به انتخابهای بازیکن تغییر میکرد، اما روایت داستان در سری سولزبورن از این قاعده پیروی نمیکند. بازیکن یکی از هزاران مهره درون روایت است؛ پا به هر کجا که بگذارد تمامی اتفاقات کلیدی و مهم از قبل رخ دادهاند و بازیکن نهایتاً با بررسی و کاوش میتواند از گذشته باخبر شود؛ تاثیری بر محیط نمیتواند بگذارد چون سالها قبل از تولد شخصیتش، تمامی اتفاقات مسیر خود را طی کردهاند و سرنوشتها رقم خوردهاند.
در این موقعیت میتوان گفت بازیکن مهرهای ساده است و نمیتواند ورای تواناییهای ابتداییاش کار عظیمی انجام دهد؛ نوعی روایت واقعگرایانه که محدودیتهای بشری را به صورت بازیکن میکوبد و میگوید مهم نیست چقدر تلاش کنید، گاهی توانایی تغییر خیلی چیزها را نخواهید داشت. بعضی اوقات باید نقش تماشاگری را بازی کنید که قدم به موزه گذاشته و با حیرت به اطراف خود نگاه میکند. این نوع روایت داستانی در بازی بلادبورن به بالاترین حد کمال خود رسید و به نمایش گذاشته شد. سال گذشته با اینکه هشت سال از انتشار این عنوان میگذشت، اما یکی از بحث شدهترین بازیها در داخل توییتر بهشمار میرفت. این نوع روایت داستانی بود که عناوین سولزبورن را خاص کرد و در بین این آثار، بلادبورن بهترین نمونه از این سبک روایی را ارائه نمود. در بین مناطق و سرزمینهای این بازی قلعهای وجود دارد به نام Cainhurst که داستانش با حال و هوای متفاوتی نسبت به دیگر مناطق بازی روایت میشود. امروز ما به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت.
در ابتدای کار چه چیزی در مورد قلعه میدانیم؟ هیچ؛ جز چند کلمهای که آلفرد، دنبالهرو مکتب شهید لگاریوس، در مورد قلعه به ما میگوید: «روزی یکی از دانشجویان برگنورت به دوستانش خیانت کرد و خون ممنوعه را با خود به قلعه کِینهِرست برد. در آن مکان بود که اولین غیرانسانها از آن خونِ پست متولد شدند. موجودات شیطانیای که از خون ممنوعه بوجود آمده بودند، اعمال پاک کلیسا را زیر سوال بردند و در آن زمان بود که استاد لگاریوس، جلادانش را با خود همراه ساخت تا قلعه کِینهِرست را از وجود خونِ ناپاکان منزه سازد. سرپرست آن ناپاکان هنوز زنده است و به افتخار هدف والای سرورم، شهید لگاریوس، به دنبال راهی برای رفتن به قلعه کِینهِرست هستم».
در همین ابتدای کار از صحبتهای آلفرد چند نکته مهم دستگیرمان میشود. اول از همه اینکه مسیر ورود به قلعه مشخص نیست و رسیدن به آن بسیار دشوار جلوه میکند، چون اگر به راحتی میشد به آن مکان رفت قطعاً خیلی قبلتر، آلفرد این کار را انجام میداد. دوم اینکه مدت زیادی از نبرد میان کلیسای یارنام و قلعه کِینهِرست میگذرد؛ لگاریوس کشته شده و حالا پرونده قلعه کِینهِرست برای اهالی یارنام و کلیسا بسته شده است.
ورود به قلعه و مبحث چگونگی راه پیدا کردن به آن، خودش چند نکته را برای ما آشکار میسازد.
اولین قدم، کشتن باس Vicar Amelia و مطلع شدن از رمز دروازه جنگل ممنوعه است. اقدام بعدی پیدا کردن مسیری برای رسیدن به درِ پشتی کلینیک یوسفکا از طریق جنگل ممنوعه و سپس پیدا کردن یک دعوتنامه در کلینیک خواهد بود. مرحله بعدی کشتن جادوگر منطقه چارنل لِین است و سپس با رفتن به درۀ این مکان کاتسینی به شما نمایش داده خواهد شد که در آن، کالسکهای بدون سرنشین از راه میرسد و شما سوارش میشوید. در ادامه، روبهروی قلعه پیاده خواهید شد و به عظمت آن نگاه میکنید؛ کاتسین تمام میشود و این اتفاق، سرآغاز یکی از مرموزترین و ترسناکترین مکانهای بازی است که روایت خاصاش من و شما را امروز به اینجا کشانده.
میتوان همانند بسیاری از بازیکنان پس از پایان کاتسین، قدم به جلو گذاشت و وارد قلعهای شد که برای رسیدن به آن کلی سختی را متحمل شدهایم، اما کمی دست نگه دارید و به پشت سر خود نگاه کنید؛ پُلِ پشت سر شما خراب شده است؛ پس اسبها چگونه از آن گذشتند و شما را به این مکان رساندند؟ به اسبها نگاه کنید؛ جسد آنها بر روی زمین افتاده و بدنهایشان فاسد شده است؛ به راحتی میتوان فهمید که سالها از مرگشان میگذرد.
حال دو پاسخ برای چگونگی رسیدن به این مکان وجود دارد. پاسخ اول به ما میگوید اسبهایی که دیدیم در واقع روح اجسادی هستند که روبهرویمان قرار دارند. در پاسخ دوم به نظر میرسد که چرخه زمان در این مکان شکسته شده و گذر متفاوتی با زمانِ داخل شهر برقرار است. اسبهایی که ما را سوار کالسکه کردند، مربوط به زمان زنده بودنشان میشدند و بلافاصله بعد از ورود به محدوده قلعه، به زمان پس از مرگ خود برگشتند. باید بگویم که جواب صحیح، ترکیبی از هر دو پاسخ است و جلوتر به این موضوع بیشتر خواهیم پرداخت.
هنوز چند ثانیه از موضوع مورد بحث نگذشته که این مکان وهمانگیز دوباره ذهن شما را درگیر میکند؛ چه چیزی رخ میدهد؟ دروازه قلعه خود به خود باز میشود. در نگاه اول موضوع مهمی به نظر نمیرسد، اما اندکی تفکر در این باب لازم است. تمامی درها و دروازههای بازی توسط کارکتر شما باز میشوند که انیمیشنهای جالبی برایشان طراحی شده؛ مثلاً دروازههای عظیم را با دو دست و تلاش فراوان به همراه صدای گوشخراش کشش فلز زنگزده بر زمین باز میکنید، اما در این مکان دروازه خود به خود باز میشود؛ ولی چرا و چگونه؟ منطقه مورد بحث علاوه بر دستیابی به قدرت خون، از علوم جادوگری نیز بهره میبرد؛ به همین دلیل راه ورود به قلعه برای همه مخفی مانده بود، چون برای پیدا کردن قلعه نیاز به کشتن جادوگر منطقه چارنل لِین داریم تا طلسم از روی مسیر برداشته شود.
تا این لحظه، هر اتفاق فراطبیعیای که درون بازی میدیدید را به قدرت خون ممنوعه و گریت وانها ربط میدادید، اما درون این جهان، جادو هم وجود دارد و به نظر میرسد که اهالی کلیسا به همین خاطر حتی قبل از مباحث خون رنگپریده (Pale Blood)، از اهالی قلعه کینه به دل داشتند و دنبال فرصتی میگشتند تا راهروهای این قلعه را خونآلود کنند؛ همچون داستانهای اروپای زمان قرون وسطی که نقل میشد دادگاههای تفتیش عقاید اسپانیا هر کس که به جادو نسبت داده میشد را در ملا عام میسوزاندند. کینه میان کلیسا و قلعه کِینهِرست ریشهای تاریخی برایش رسم شده تا اتمسفر بازی را از آنچه که هست هم سنگینتر کند.
همانطور که از صحبتهای آلفرد فهمیدیم، پس از رسیدن خون خاص به محفل جادوگران و اهالی کِینهِرست، بهانه خوبی برای کلیسا محیا شد تا اهالی قلعه را قتلعام کنند و گروهی را به رهبری لگاریوس مامور این کار کردند. کمی جلوتر به نتایج این جریان خواهیم پرداخت. پس از باز شدن دروازه و قدم گذاشتن به حیاط گسترده قلعه و روشن کردن اولین فانوس که حکم بنفایرهای دارکسولز را دارد، ما دهشتناکترین موجودات این بازی را مشاهده میکنیم؛ موجودی به نامِ Bloodlicker. شمایل آنها همچون مگس است؛ روی چهار دست و پای باریک و دندهدارشان راه میروند و خون میمکند. سر و کله این موجودات کجا بیشتر پیدا میشود؟ هر جا که خون بیشتری باشد و کجا از قلعه کِینهِرست بهتر است! جایی که قتلعامای وسیع در آن صورت گرفته.
موضوعی که باعث شد دست به قلم شوم و این مقاله را بنویسم، از اینجا شروع میشود. موجوداتی که کارشان مکیدن خون است را بیرون قلعه مشاهده میکنید و میبینید آنقدر خوردهاند که شکمهایشان باد کرده و به سختی راه میروند.
ظاهر Bloodlickerها یک فاجعه و کشتاری عظیم را برای ما تداعی میکند. دیگر بازیها با نشان دادن کاتسین و فلشبک به گذشته، کشته شدن اهالی قلعه توسط مأمورین کلیسا را نشان میدهند، اما درون این بازی پیامها به شکلی متفاوت منتقل میشوند و تاثیر بیشتری هم روی مخاطب میگذارند. پس از کشتن این دشمنان، گذر از حیاط و ورود به اولین تالار قلعه، کارگرانی را مشاهده میکنید رنجور و خسته که نشستهاند و با سرعتی زیادی زمین را با دستمالی پارچهای تمیز میکنند. تالار پیش رو از تمیزی برق میزند. به قدری کف زمین تمیز است که تصویر سقف، درونش دیده میشود و با تصویر ذهنی بازیکن از این مکان کاملاً در تضاد است. طبیعتاً فکر میکردید تالار پر شده باشد از اجساد سلاخی شده، اما بازی این را به شما نشان نمیدهد. درون خیابانهای یارنام پر است از تابوتهای زنجیر شده و اجساد و لاشههای گندیده. با دیدن آنها حتماًَ فکر میکردید که با قدم گذاشتن در تالار، شواهد کشتاری عظیم را مشاهده خواهید کرد، اما بازی برعکس آن را نشانتان میدهد. جلوتر به علت این موضوع خواهم پرداخت.
در تالارهای بعدی زنانی به شما حمله خواهند کرد که ظاهر میشوند و پس از مردن، محو میگردند. آنها بر خلاف تمامی موجودات درون بازی، قطعاً روح هستند. تمامی دشمنان بازی از گوشت و خون تشکیل شدهاند و از جسم بهره میبرند؛ از شکارچیان گرفته تا گریت وانها و هیولاها. به غیر از چند استثنای کوچک، بیشترین تعامل با ارواح در بازی مربوط به این قلعه میشود. ارواح بلند قامتی که با کمی تماشا و دقت در لباسهایشان میشود فهمید نجیبزاده هستند؛ دستها و چشمهایشان با طناب بسته شده و بر روی گلویشان بریدگی عمیق و رد خون دیده میشود. یقیناً مامورین کلیسا این بلا را سر آنها آوردهاند.
در نهایت، پس از گذران تالارها و راهروهای قلعه به سقف خواهید رسید؛ جایی که بدن اسکلتمانند شهید لگاریوس در آنجاست و بر روی جایگاهی تکیه داده. پس از درگیر شدن و شکست دادنش باید تاج او را بر سر بگذارید تا درِ اتاق مخفی پشت سرش باز شود. پس از پیمودن راهپلهای سلطنتی، تعداد زیادی مجسمۀ انساننما خواهید دید و در نهایت، با ملکه روبهرو خواهید شد؛ ملکهای که علاقه به آشامیدن خون دارد. در کنار او یک تخت سلطنتی خالی مشاهده میشود و میفهمید تاجی که در دستان لگاریوس قرار داشت، متعلق به پادشاه کِینهِرست بوده است؛ پادشاهی که توسط لگاریوس کشته شده.
حالا این سوال مطرح میشود که چرا تمام افراد درون قلعه روح هستند، اما ملکه اینطور نیست؟ پاسخ ساده است؛ چون او نامیرا بوده و لگاریوس نتوانست راهی برای کشتن وی پیدا کند؛ پس چه کرد؟ با کمک جادو ملکه را درون اتاقش حبس نمود و خودش هم زندانبان ابدی او شد. لگاریوس بر سر ملکه کلاهی آهنین گذاشت تا نتواند از دیگران خون بمکد و از این طریق، نیرویی وارد بدنش نشود. جاودانگی ملکه ذاتی بود، به همین دلیل بعد از این همه سال بدن او صحیح و سالم مانده است، اما لگاریوس انسانی فانی بود که به کمک جادو خود را زنده نگه داشت، برای همین بدنش ظاهری اسکلتمانند به خود گرفت. وجود چنین جزئیاتی در بلادبورن بینظیر است.
اطراف ملکه پر شده از مجسمههایی به شکل انسان، اما مجسمههای این تالار با دیگر مجسمههای قلعه تفاوتهایی دارند؛ به عنوان مثال برهنهاند و در حالتهای خاصی قرار گرفتهاند. به نظر زمانی انسان بودهاند و افراد لگاریوس در حین برگزاری مهمانی وارد تالار شدهاند و همه را با جادویی که از قلعه به دست آورده بودند، خشک کردند؛ همچون سرِ مدوسا، اسطوره یونانی که با نگاه به افراد، آنان را به مجسمه تبدیل میکرد. در ادامه شما میتوانید مسیر رسیدن به قلعه را به آلفرد بگویید. او با لباس مخصوص فرقه جلادها به آنجا میرود و با سلاح مخصوص فرقه که شبیه چرخ کالسکه است، آنقدر بر ملکه میکوبد تا له شود. خوشحال از اینکه ملکه را از بین برده است. او میداند که ملکه نامیراست، اما زمانی که گوشت، پوست، استخوان له شده و لختههای خون ملکه را در پیش روی خود میبیند، دیوانهوار میخندد و سرمست از پیروزیاش به جسد ملکه میگوید: «جاودانگیات حالا کجاست؟». او کاری را انجام داده که شهید لگاریوس، بزرگِ فرقه، نتوانسته بود انجام دهد و به همین خاطر بسیار خوشحال است.
در ادامه متوجه میشویم که آلفرد جلوی قبر لگاریوس در شهر یارنام خود را خواهد کشت. جنگی دیگر وجود نداشت تا آلفرد در آن شهید شود؛ همچنین فکر میکرد ملکه را هم از بین برده؛ بنابراین چون زندگیاش را بیهوده میدید، خود را بر سنگ مزار لگاریوس انداخت و خودکشی کرد؛ غافل از اینکه لگاریوس اطلاع داشت ملکه نامیراست و به همین دلیل، از خود گذشتگی نمود (تفاوت بین پیروی از عقل و احساس). شما با بردن گوشت ملکه به مکانی خاص میتوانید وی را به حیات بازگردانید.
تمامی صحبتهایی که تا الان مطرح شد تنها لایهای زیرین از مفاهیم عمیق بلادبورن در یکی از مناطقاش بود. بیایید حتی از این مقدار هم عمیقتر به تحلیل و تفسیر مسائل بپردازیم. کلمه Cain به معنای قابیل است و کلمه Hurst به معنای صدمه رساندن. در مفاهیم مذهبی، قابیل از روی حسادت برادرش هابیل را به قتل رساند؛ حال چرا کارگردان بازی اسم این قلعه را قابیل گذاشته است؟ زیرا وی سعی داشته پیغامی را به ما برساند. تا به اینجای کار خیلی از بازیکنان فکر میکنند اهالی قلعه مردمی بیگناه بودند که توسط فرقه جلادین قتلعام شدند؛ اما اگر اینگونه نباشد چطور؟ همانطور که قبلا شنیدید، خون رنگپریده اولینبار توسط فردی خائن از برگنورت دزدیده شد و به قلعه راه یافت. آیا اهالی قلعه به مردم یارنام حسادت میورزیدند و با دزدیدن خون ممنوعه قصد آسیب رساندن به مردم یارنام را داشتند؟
قبلتر، درون مقاله به این موضوع اشاره کردم که کارگران قلعه در حال تمیز کردن تالار هستند و چنان ترس بر آنها فشار آورده که مغزهایشان قدرت تفکر را از دست داده و خود را گول میزنند که اتفاقی نیفتاده است. از اینها گذشته، آنها از پوست و گوشت هستند (زندهاند). این یعنی کلیسا پس از حمله به قلعه، فقط افرادی را کشت که از خون خاص استفاده کرده بودند تا از انتشار بیماری جلوگیری کند؛ حال حق با کدام جناح است؟ ما درون بلادبورن به این منطقه سفر میکنیم و تاریخ جلوی چشمهایمان ورق میخورد، اما چه برداشتی از داستان باید داشت؟ این نوع روایت در بلادبورن به بالاترین حد کمال خود رسیده.
پر بحثترینها
- ادعای مدیر سابق Sweet Baby: استودیوها سراغ ما میآیند تا داستان بازیهایشان را بهبود دهیم
- مشخصات کامل سختافزار پلی استیشن ۵ پرو فاش شد
- مدیرعامل پلی استیشن: طرفداران باید انتظارات خود را کاهش دهند، PS5 Pro یک کنسول نسل بعدی نیست
- سازنده سابق راکستار: مردم سالها از واقعگرایی GTA 6 صحبت خواهند کرد
- ۷ بازی مخفیکاری با پیشرفتهترین هوش مصنوعی دشمنان
- تماشا کنید: گیمپلی چندین بازی روی پلی استیشن ۵ پرو
- پلی استیشن ۵ پرو با قیمت نجومی وارد ایران شد
- ادعای سازنده Concord: اثری ساختیم که تجربه فوقالعادهای را به گیمرها ارائه میدهد
- تهیهکننده Final Fantasy: اسکوئر انیکس میخواهد بازیهای آینده را همزمان روی Xbox منتشر کند
- نقد و بررسی فیلم Joker: Folie à Deux | هیچ جوکری وجود ندارد
نظرات
این بازی یک شاهکاره تم قرون وسطایی محیط بی روح و سرد تنوع دشمن های بازی داستان جالب تو آثار سولز لایک بلاد بورن یک چیز دیگس فقط حیف که پورتش برای کامپیوتر نیومد
قرون وسطایی نیست.
میشه گفت قرون انتهایی
آره یکم سبک مدرن رو داره مثل تفنگ های اولیه و حالت خونه ها
چرا از خودت یچی درمیاری آخه :| به این تایم فریم بلادبورن میگن عصر ویکتوریا که ۴۰۰ سال بعد قرون وسطی ست اصلا.
خب حداقل وسط نیست قرونش :دی
ممنون از بیان اطلاعات
تمش ویکتوریایی با معماری سبک گوتیک
نمونه ای بارز از شاهکار اتمسفر در بازیهای رایانهای.
واقعا دنیای این بازی گیمر رو به درون خود میبلعید…
اتمسفرش رعب آور و در عین حال گیرا و اعتیادآور هس
دقیقاً.
حتی اگه به این سختی که در ادامه میگم نبود، ولی این حس رو به آدم القا میکرد که ولو چند قدم اونورتر بری ممکنه دشمن یا دشمنانی در کمین باشن که کارت رو یسره کنن.
کاش که یه ریمیک ازش درست کنن و پورت پی سی هم بدن….چه شود
خسته نباشید👏👏👏.
از نظر من بلادبوردن یکی از عجیب ترین و همینطور بهترین داستان رو تو کل سری سولز داره.
بعد از این همه سال همچنان کلی تئوری درمورد داستان این بازی وجود داره
بهترینه.
بلادبورن لعنتی و یکی دیمن سولز ریمیک اینا تنها شاهکار هایی هستن که هنوز نتونستم پلی بدم یعنی من شبیه ساز ps3 رو نصب کردم و دیمن رو بازی کردم ولی اینو هنوز نتونستم کی بشه بیاد رو pc
منم همین طور قراره دیمون سولز برای کامپیوتر به زودی پورت بشه ولی بلادبورن فعلا معلوم نیست
همیشه برام سوال بود چطوری یه سری توی این شهر لعنتی زندگی میکنن
اخرین فصل کمیک بلادبورن روو مطالعه کنید.
بهترین روشی که داستان پیچیده بازی رو متوجه بشید ( البته که fan-made lore حساب میشه ولی تا حدود خیلی زیادی نزدیک به وقایع اتفاق افتاده بازی هست ) داخل reddit در مورد lore بازی و dlc old hunters نوشته شده.
برای من بهترین بازی عمرم حساب میشه Bloodborne، جالبیش این جاست که من ۱۳ بار اولی که بازی رو تموم کردم نه داستانش رو میدونستم و نه همین منطقه cainhurst castle رو، بازی واقعا اعتیاد آور هست و هنوزم دارمش روی سیستم و احتمالا هیچ وقت نه remake میشه و نه patch 60fps برای PS5 میدم نمیدونم چه مشکلی با این بازی داره Sony که هم استودیو سازندش رو تعطیل کرد هم خبری ازش نیست بعد این همه مدت.
سازندهش که فرامسافتور بود!
سازنده اش Japan studio با همکاری from software بود
تنها بخشی رو که هنوز نمیدونم اینه که مالکیت IP برای Sony هست یا from software.
یعنی این عنوان لایق یه دنباله نبود؟
کسی هم نگفته ساخته نمیشه!
شک نکن ادامه داره هنوز باید odeon رو زیارت کنیم چون یه باسفایت جانانه داره
hunter ها که همینطوری نمیوفتن دنبال great one ها که بکششنشون.
اگه در نهایت لطف gehrman رو قبول کنی و از رویا قطع بشی دیگه کاری به great one ها نداری
اگه moon presence رو هم بکشی و خودت تبدیل بشی بازم مدرکی نیست که نسبت به بقیه great one ها کینه داشته باشیو ملتو بفرستی دنبالشون.
اینا همش تئوری هست حتی همین باسفایتی که میگم تئوری است حالا اینکه چجوری داستانو درست کنن یا چجوریش به عهده فرام سافتوره مخصوصا که میگن طرف غیبه دیده نمیشه همین برام سواله که اگه باسفایت شد چحوری میخوان پیادش کنن و اینم یادت نره اودئون از دست انسانا خیلی کفریه مخصوصا سر کویین یارنام و مرگو
من از بازی سولز و اینا بدم میومد اول دیمون سولز بازی کردم تا آخرشم رفتم صدرصد تروفی هم گرفتم بعدش دیگه عاشق شدم دومین بازیم بلادبورن بود که تازگی تمومش کردم البته دی ال سی اولدهانترش هنوز نشده بخرم که ادامه داره این داستان حتما نسخه ادیشن پلی چهارش بخرید البته من با پلی پنج بک دادم خلاصه عالیه بلدبودن 😁🙏
در واقع، بعیده که هیچ دنباله ای لایق این عنوان باشه…
بهترین و خاطره انگیزترین بازی که تا حالا انجام دادم
به به! چه حسن تصادف زیبایی!
شرمنده آقای حقیقی. چون تازه بازی رو گرفتم و می خوام برم سراغش مقاله رو نخوندم که اسپویل نشم. ولی شاد شدم که دیدم همچین مقاله ای رو کار کردین👌
حیف هزاران بار حیف که انحصاری بود
بازی های میازاکی و تیمش ، هیچی بهت نمیده ولی در عین حال همه چی بهت میده اگه خودت بخوای
یه هچین چیزیه که کلاس بازی هارو معلوم میکنه که در چه حدیه یه بازی و خودشو از بقیه جدا میکنه
من از غم بازی نکردن این رو پیسی میمیرم
و همچنان فن های تعصبی پیسی : نه پیسی بهترین پلتفرمه گلی بازی کرکی میزنیم 🤡🤡 باشه حالا بلاد بورن ۹ساله حسرتشو میخورید به کنار قراره حسرت جی تی ا ۶هم بخورید مزخرف ترین پلتفرم برای گیم پیسیه فقط واسه کارای دیگه مث برنامه نویسی و چیزای دیگه خوبه
اونی که مولتی پلتفرم هستش حسرت چیزی رو نمیخوره شاه پسر فقط اونی که کل زندگیش رو با یه جعبه سر کرده به بقیه پلتفرما هیت میده و فن بوی بازی در میاره… در ضمن سری nioh و Sekiro اگر بهتر از بلاد نباشن پایینترم نیستن !!
🤡
حیف Gamer که اسمتو گذاشتی
حیف گیمفا نمیزاره جواب اینا رو بدیم وگرنه کاری میکردم دیگه سمت کامنت گذاشتن نیاد
یه سی فریم معذرت
آقا من دلم برای رحمان و نظرات کارشناسانش تنگ شده
منم همینطور 🗿💔🤣🤣🤣
یک اثری هنری محض که میشه ساعتها درموردش گفتگو کرد …
خسته نباشید آقای حقیقی، واکاوی قشنگی بود و اگر میشه بیشتر از این دست مقالات بنویسید.
بچه ها ی خاطره جالب در مورد بلادبورن بگم خدمتتون،بلادبورن ب طرز وحشتناکی منو عاشق خودش کرد،اگه اشتباه نکنم حدودا شیش ماه همش بازیش میکردم،تموم سیاه چاله ها رومیگشتم و فکر کنم بالای ده بار تمومش کرده بودم،ی روز گفتم خب من ک این همه بازیش کردم بزار برم ببینم اصل داستان چی هست،درسته بازی های میازاکی همیشه خیلی راز آلوده،ولی بعد اون همه بازی کردن فکر کنم ده درصد از بازی رو فهمیده بودم،وقتی رفتم داستانو خوندم خیلی حس بدی پیدا کردم نسبت ب خودم ک چرا زبانم خوب نیست،احساس کردم فقط الکی بازی کردم،احساس میکردم عین ی ربات فقط تکرار کردم بازی رو،اون لحظه بود فهمیدم اگه ی بازی زیر نویس باشه چ نعمتیه واسه ما گیمرای ایرانی،کاش کاش کاش ی گوشه چشمی ب ما گیمرای ایرانی میداشتن بازی سازا،بخوام خیلی راحت بگم ما عاشق ترین گیمرهای دنیاییم،وقتی ک پول کنسول رو باید ماه ها پس انداز کنیم تا بتونیم بخریم،وقتی از تفریح و شکممون میگذریم تا بتونیم پول بازی و کنسول رو جور کنیم،پس ما واقعا عاشق ترین گیمرهای دنیاییم
فقط اون ی نفری که دیسلایک داده :/
شما رو نمیدونم ولی برای من یکی از مهمترین و جذابترین خصوصیات بازی سخت بودنشه، لذت میبرم وقتی قسمتی رو نمیتونم برم و بارها تلاش میکنم تا خلاصه موفق میشم، تازه وقتی موفق شدم اولش خیلی خوشحال میشم ولی بعدش ناراحت میشم که چرا تونستم کاش باز تلاش میکردم😆البته بلادبورن اولاش خیلی سخت بود وقتی هنوز بلد نبودی، در ضمن بچه ها یک سوال داشتم ، من دیمن سولز ریمیک رو بازی نکردم،ولی آلدن رینگ رو یک بارتمام کردم، بین دیمن سولز و الدن رینگ کدومش جذابتر قشنگتر و سخت تره ؟ اگه بخوام کنار lies of p یه بازی دیگه بگیرم کدوم ارزش بیشتری داره؟
داداش دیمن سولز عالیه خیلی از بلادبورن راحتر ولی سختره بسوزی کلی میای عقب سعی کن بیشتر شورت کات هاش اول هر بمب فایر پیدا کنی فعال کنی بعدش سعی کن اون آدم قوی انتخاب کنی اسمش یادم رفت همونی که شوالیه است کارکتر زنشم انتخاب کن لباس های مخفی هم زیاد داره بعدش باید حلقه های مخفی هم زیاد پیدا کنی بهترین حلقه تیفرینگع همون مرحله ی اوله یه پسری باید نجات بدی بالای یه سکو وایساده تا تو بری نجاتش بدی اون حلقه تیفرینگ دور وره همون شوالی است که نجاتش میدی اون تیفرینگ دستت کنی کمتر بهت اتک میدن
یه حلقه دیگه هم است عکس بازو روشه اونم دستت کنی آیتم بیشتری حمل میکنی
خلاصه یک حرفه سولز باز فقط میتونه تا آخرش بره و مراحل پرووایت پروبلکش کامل کنه
ممنون دمت گرم
من مثل توام . هر چی باس سخت تر باشه بیشتر حال می کنم و از باس های چالشی واقعا خوشم میاد 😁. جفت الدن و دیمن سولز عالین اما از نظر سختی الدن با اختلاف زیادی می تونم بگم سخت تره. تعریف از خودم نباشه ولی فکر کنم سختترین باس دیمن سولز منو تونست ۳ یا ۴ بار بکشه 😅. دیمن سولز در کل آسونترین بازی from software بود به نظرم ولی بازم عالیه . اما lies of p خوبه . داستان جالبی داره و چندتا boss واقعا سخت داره.
ممنون
جسارتا شما دیمن سولز نسل هفتم رفتی یا نسل نهم؟
من نسل هفتم سال۸۸روی پی اس۳رفتم نسخه ژاپنی
نسل نهمش برام ساده تر بود
من نسل نهم رو رفتم اما شنیدم نسخه نسل هفتم خیلی سختر بود
واسه منی که اولین باره اولین بازی سبک سولز لایک رو شروع کردم کابوس بود
اونم چی زبان بازیم ژاپنی بود
دمت گرم خیلی عالی بود😍
دست نویسنده درد نکنه. کارتون عالی بود
lady maria هم در اصل مال cainhurst بوده. ولی وقتی به gehrman می پیونده هم گذشته اش رو مخفی می کنه و هم قدرت هاشو
شاهکار هنری …
امیدوارم روزی برسه که این بازی پورت بشه برا کامپیوتر یا اینکه ریمیک ازش ساخته بشه
من هنوز دو دل هستم برا تجربش
نمیدانم میتونم تحمل کنم یا خیر
به به
من برای پلات و تموم کردن بازی ۲ سال وقت گذاشتم! 🤦♂️
دوباره برم بازیش کنم
دوبار تموم کردم ولی هنوزم یه چیز دیگه اس
بهترین بازی در سبک خودشه.
ممنون از اینکه بعد از مدتها دوباره به این شاهکار جاودان اشاره کردید. فقط ای کاش مقاله کمی طولانیتر میبود! البته قابل درکه.
کوتاه بود.