نقد فیلم Leave the World Behind | نابودی به دست خودمان است
Leave the World Behind نام اثری محصول ۲۰۲۳ در ژانر دلهره، راز آلود و درام است که نامهای آشنایی از کارگردان گرفته تا لیست بازیگران در آن به چشم میخورد. در ادامه با نقد فیلم Leave the World Behind همراه ما باشید.
فیلم Leave the World Behind پر از نامهای آشنا است. در لیست بازیگران آن اسامی چون ایتن هاوک، جولیا رابرتز و ماهرشالا علی به چشم میخورد. اما کارگردان فیلم نیز حداقل برای اهالی دنیای سریال نامی آشنا خواهد بود. سم اسماعیل که اکثرا او را به عنوان سازنده و نویسنده اصلی سریال مستر روبات میشناسند، کارگردانی و فیلمنامه فیلم Leave the World Behind را بر عهده دارد.
Leave the World Behind در نگاه اول یک قصه تکراری و کلیشهای دارد. با خانوادهای چهار نفره روبرو هستیم که قصد دارند برای یک سفر کوتاه به خارج شهر رفته و برای اقامت خود یک خانه مجلل با امکانات کامل را اجاره میکنند. کِلی و آماندا ( با بازی ایتن هاوک و جولیا رابرتز) به همراه دو فرزندشان یعنی آرچی و رزی، منزل خود را به قصد این سفر کوتاه ترک میکنند.
در واقع نقطه آغاز فیلم همینجا است، فیلم از لحظهای شروع میشود که آماندا مشغول جمع کردن وسایل بوده و خیلی سریع آنها را در جاده به سمت خانه اجارهای میبینیم. قصه در پنج بخش روایت میشود که البته این چند بخش کردن قصه خیلی تاثیری در روایت ندارد. اتفاقات عجیبی در محل سفر این خانواده رخ میدهد و در نهایت در شب اقامت آنها ناگهان دو نفر جلوی درب آن خانه ظاهر میشوند. این پدر و دختر ادعا میکنند که مالکان این خانه هستند که آن را برای تعطیلات اجاره میدهند. آن دو از کلی و آماندا تقاضا میکنند تا شب را در آنجا بمانند چرا که به دلیل قطعی گسترده برق امکان رفتن به خانه خودشان در شهر را ندارند. اما چه چیزی Leave the World Behind را از سایر آثار مشابه با این شیوه روایت کلیشه متمایز میکند؟
نکته مهم آنجا است که Leave the World Behind در میان یک آشفتگی و یا هرج و مرج مرموز، قصه افرادی را روایت میکند که بر روی لبه اعتماد و بد گمانی حرکت میکنند. هدف از ساخت فیلم و یا یک قصه پر رمز و راز، تنها حل کردن پازل و یا ترساندن و ایجاد استرس مقطعی نیست، Leave the World Behind تصویر بسیار مهمتر و هولناکتری را در دل این اتفاقات به تصویر میکشد.
در یک سمت با خانواده چهار نفره روبرو هستیم که در آن آماندا فردی بدبین و بدگمان است و در کل هیچ دید خوبی نسبت به مردم و انسانها ندارد. از طرف دیگر همسر او یعنی کلی، فردی خوشرو و با روابط اجتماعی بالا است که نسبت به همه چیز خوش بین بوده و به مردم باور و اعتماد دارد. از آرچی پسر خانواده خیلی چیزی نمیبینیم، اما خواهرش رزی دختر بچهای سیزده ساله با نشانههایی از افسردگی و حرفهای شنیده نشده است که از تمام این موارد به سریال مورد علاقه خود یعنی friends پناه برده و آن را تنها مایه خوشحالی خود میداند. سفر به ظاهر عادی این خانواده با اتفاقات عجیبی مثل قطع شدن کامل اینترنت، خطوط تلفن و تلویزیون همراه میشود.
حال اقامت این خانواده با حضور دو شخص با نامهای جورج و دخترش روث دچار یک آشفتگی میشود. در شبی مرموز که با قطعی کامل هر نوع وسیله الکترونیکی همراه بوده است جورج و روث خود را به درب خانه محل اقامت آماندا و خانوادهاش میرسانند. جورج و روث که ادعا میکنند صاحب آن خانه هستند و آماندا آنجا را از جورج اجاره کرده است، از بدو ورود مورد تجسس آماندا قرار گرفته و به نوعی بازجویی میشوند.
در واقع حسی از بیاعتمادی و بدگمانی در کلی و آماندا وجود دارد و کار بزرگ فیلم آنجا است که این حس در مخاطب نیز به وجود میآید. ما نیز در کنار کلی و آماندا این شک و تردید را تجربه میکنیم و گاهی نیز با آماندا همراه هستیم و معتقدیم که آنها باید جورج و روث را از خانه بیرون کرده و به این سادگی اجازه خوابیدن در آنجا را به آنها ندهند. همانگونه که آماندا با بیاعتمادی سوالاتی میپرسد تا از صحت هویت جورج آگاه شود، مخاطب نیز در کنار او همین کنجکاوی را دارد.
نکته جالب آنجاست که هنگامی که دوربین با پدر و دختر یعنی جورج و روث تنها میشود، همین بیاعتمادی از طرف روث نیز نسبت به خانواده آماندا وجود دارد. مخاطب در اینجا نیز در این بیاعتمادی با روث همراه است و بدگمانی او نیز چندان بیدلیل نیست. در واقع مخاطب با دو خانواده روبرو است که به یکدیگر تا حدی بدگمان هستند و در این میان مخاطب نیز خود به هر دو بدگمان است. این همان تجربهای است که فیلمساز قصد داشته مخاطب آن را حس کرده و پشت سر بگذارد که در آن موفق است.
در کشمکش بین این دو خانواده تنها سنگینی یک حس وجود دارد و آن بیاعتمادی است. فیلم به خوبی موفق است تا ارتباط بین این دو خانواده را شکل دهد. برای این امر فیلم این شش نفر را در چند مرحله از یکدیگر جدا کرده و در گروههای دوتایی و سهتایی کنار یکدیگر قرار میدهد. در زمانی جورج و آماندا با یکدگیر همصحبت و در همان زمان کلی با دختر جورج یعنی روث وقت میگذرانند. کمی بعد حالا این گروهها جابجا شده و جورج و کلی را کنار یکدیگر و روث و آماندا را نیز با یکدیگر میبینیم. ارتباط بین دو خانواده چهار نفره و دو نفره، رفته رفته در فیلم شکل میگیرد و از حالت خودخواهی، بیاعتمادی و بیتفاوتی به سمت اعتماد و کمک به همنوع و پشت یکدیگر بودن پیش میرود.
سوالی که هنگام تماشا مدام ذهن مخاطب و شخصیتهای فیلم را درگیر میکند، منشا این اتفاقات است. چه اتفاقی رخ داده که در تمام آمریکا وسایل الکترونیکی از کار افتادهاند، هواپیماها سقوط کرده و کشتیها به ساحل منحرف میشوند و تمام بزرگراهها نیز مسدود شدهاند؟
اما نکته مهم آنجا است که منشا و دلیل این حوادث کوچکترین اهمیتی برای فیلمساز ندارد بلکه تنها واکنش مردم و انسانها در این شرایط هرج و مرج و شرایط خطرناک مهم است.
Leave the World Behind قصد حل کردن معما به شیوه کلیشه را ندارد، بلکه قصد آن یک روایت از کشمکشهای درونی و بیرونی خانوادههایی غریبه و یا حتی آشنا نسبت به یکدیگر در شرایط حساس است. هنگامی که دو دوست بدون انگیزه شخصی مقابل یکدیگر قرار میگیرند و افراد تا حدی بیرحم میشوند که از دادن دارو به یکدیگر اجتناب کرده تا مبادا خودشان آذوقه کم بیاورند. این همان نقطهای است که Leave the World Behind را از سایر آثار مشابه با این داستان کلیشهای متمایز میکند.
شیوه تفکر شخصیتها در فیلم اینگونه است که یا آمریکا از بیرون توسط کشورهای دیگر مورد حمله قرار گرفته و یا یک نفر در راس قدرت همه این اتفاقات را کنترل میکند. اما نه نیروی خارجی و نه یک نفر در راس قدرت، بلکه مسبب این هرج و مرج و تمام این اتفاقات فقط خودمان هستیم. فیلم این موضوع را به خوبی شکل داده و به تصویر میکشد.
نکته مهم آنکه فیلم با تمرکز بر روی شش نفر و اتفاقات پیرامون آنها یک مشکل کلی در جامعه انسانی را به تصویر میکشد و این دقیقا راه حرکت صحیح در سینما است. مسیری که از شخصیتهایی خاص و متعین در شرایطی متعین به نتیجهای میرسد که حال میتوان آن را به بخشهای بزرگتری تعمیم داد. فیلم تمام شرایط را میسازد و تمام حسها و اتفاقات را بدون شعار ( به جز یکی دو مورد مثل جملات روث درباره سفیدپوستها) در دسترس مخاطب قرار داده تا آنها را تجربه کند.
تمام موارد گفته شده نشان از فیلمنامه به شدت دقیق، حساب شده و موفق است که میتواند یک قصه ساده کلیشهای را از زوایهای متفاوت نگاه کند که در آن انواع حس را به مخاطب منتقل کرده و در شخصیت و قصهپردازی عملکردی موفق داشته باشد که در آن آیینهای از انسانها در یک شرایط شبه آخرالزمانی و بحرانی را تصویر میکند.
البته که شاید فیلم چندان پایانبندی بستهای ندارد و اینگونه حس میشود که پس از مشخص شدن منشا این حوادث، ناگهان در پایان همه چیز را رها میکند. در واقع سرنوشت نهایی شخصیتها در فیلم مشخص نبوده و فیلمساز میتوانست در پایانبندی هوشمندانهتر عمل کند.
در بحث نقد فیلم Leave the World Behind علاوه بر فیلمنامه درباره کارگردانی نیز باید صحبت کرد. بین فیلمنامه و کارگردانی Leave the World Behind اختلاف سطح وجود دارد. کارگردانی فیلم، به نوعی یک کارگردانی دوگانه است. در یک سو اندازهنما و قابها در اکثر مواقع درست هستند. اما در سمت دیگر فیلم از نظر کارگردانی دچار نوعی تکنیک زدگی است که در مواقعی به حس مخاطب آسیب میزند.
فیلم پر از حرکات دوربین عجیب و غریب دورانی و پر اعوجاج است که هیچ تاثیر حسی نداشته و تنها برای به رخ کشیدن است. اکثر این حرکات سرگیجهآور که بیهوده گرفته میشوند را میتوان با دوربین ثابت نیز ثبت کرد. همچنین استفاده مکرر از دیزالو که در نود درصد مواقع تمام این دیزالوها اشتباه بوده و به شدت ضعف دارند. از دیزالو برای گذر زمان و یا حفظ پیوستگی حسی بین دو سکانس استفاده میشود که تنها یکی دو مورد آن در Leave the World Behind درست است. بنظر سم اسماعیل که هنر خود را در نوشتن فیلمنامه بار دیگر ثابت کرده است، بهتر بود مرحله پشت دوربین قرار گرفتن را به شخص دیگری میسپرد.
در پایان باید گفت Leave the World Behind اثری است که از یک داستان کلیشهای بیشترین استفاده ممکن را برده و در فیلمنامه اثری قرص و محکم است، اما در کارگردانی دارای ضعف بوده و پر از حرکات بیخودی است که بیشتر مخاطب را از فیلم به بیرون پرتاب میکند. در مجموع با اثری قابل تامل، مهم و خوب روبرو هستیم که کارش را بلد است. میتواند کاراکتر بسازد، شرایط خاصی را تعیین کند و کاراکترهایش در آن شرایط قرار داده تا شاهد کشمکشی درونی بین وجدان و احتیاط و کشمکشی بیرونی بین افراد مختلف یک جامعه باشیم، که در آن بیتفاوتی نسبت به یکدیگر نقد شده و منشا اصلی نابودی و هرج و مرج را رفتارهای خود مردم میداند که در شرایط بحرانی و مهم بر علیه یکدیگر میشوند.
پر بحثترینها
- ۱۰ حقیقت تلخ که گیمر ها نمیخواهند به آنها اعتراف کنند
- مورد انتظارترین بازی های سال ۲۰۲۵
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- روابط عاطفی در The Witcher 4 معنای عمیقتری خواهند داشت
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- این ۱۵ ویژگی منحصر به فرد GTA 6 را به یک تجربه خیرهکننده تبدیل خواهند کرد
- کارگردان Silent Hill 2 Remake از علاقه خود به ساخت یک بازی در ژانر وحشت با اقتباس از Lord of the Rings میگوید
- استراتژی ریسکی Xbox که ۱۰ سال آینده آن را تعریف خواهد کرد
- شایعه: Xbox در سال ۲۰۲۵ بازیهایی خواهد داشت که هنوز رونمایی نشدهاند
- فهرست نامزدهای بهترین بازی های سال ۲۰۲۴ گیمفا
نظرات
من از فیلم خیلی لذت بردم. با اینکه وحشت روزهای اول شروع کوید توش بود، با همه بی اعتمادی ها، ترس از جامعه، ترس از دوستان و حای ترس از خود (زمانی که به هیچ وجه و در هسچ حالتی نباید به چشمهامون دست می زدیم) اما هنوز می شد ازش لذت برد. شخصا با بیشتر نقد موافقم، اما من از حرکات دوربین خوشم اومد و به نظر من اون حس تعلیق، سکون زمان در محل وقوع داستان، در حالی که زمان در جهان خارج داره با سرعت بسیار زیادتری از معمول می گذره، و زمان کوتاه نیاز به اعتماد کردن، در حالیکه در حالت عادی نمی شه اعتماد کردرو واقعا خوب درآورده. به صورت عمومی من از فیلم بسیار لذت بردم
🔴🔴🔴🔴🔴
این دیالوگ بجا و عالی بود از فیلم:
(( من حالم از آدمها بهم میخوره ))
.
فیلم داستان جذاب و درگیرکنندهای داشت، فقط حیف که یک جاهاییش بی منطق میشد و اگر اینگونه نبود و بیشتر روی فیلمنامه کار میکردند ارزشش بیشتر ازین الانش میشد و جالبی فیلم اونجاست که میگه:
« احتمالا کار ایرانیهاست »
🔴🔴🔴🔴🔴
نظرم یه بخشی از فیلم هم به وابستگی بیش از حد بشر به تکنولوژی و اینترنت اشاره داره که اگه یک روز نباشه عملا بشر فلج میشه
اینکه فیلم قصد حل کردن معما رو نداره و میخواد کشمکش های بین خانواده ها تو مواقع حساس رو نشون بده منو یاد شاهکار leftovers انداخت.سریالی که دیمون لیندلوف این کشمکش ها رو تو یه شرایط بحرانی به نحو احسنت نشون داد.
عجب سریال شاهکاری
واقعا بعد کووید دنیای فیلم و سریال هر دو افت شدید کرد یه زمانی چه آثاری می اومد. نمونه اش همین leftovers