نقد و بررسی فصل دوم سریال Loki | بهترین سریال MCU
فصل اول سریال Loki در اوایل تابستان سال ۲۰۲۱ میلادی منتشر شد. این مینی سریال توانست نگاههای زیادی را به خود جلب کند. اکنون و پس از گذر ۲ سال و نیم، فصل دوم این مینی سریال با حفط همان عوامل قبلی و به صورت ۶ قسمت حدودا ۵۰ دقیقهای منتشر شده است.
فصل دوم سریال لوکی درست پس از اتفاقات فصل نخست آغاز میشود. زمانی که لوکی باید برای نجات سازمان اختلالات زمانی (TVA) تلاش کند. همراه با موبیوس، هانتر بی-۱۵ و تیمی متشکل از شخصیتهای قدیمی و جدید، لوکی باید برای یافتن سیلوی، قاضی رد اسلیر، میس مینت و همچنین معنای اراده آزاد و هدف باشکوه به جستجو در مولتی ورسی بپردازد که هر لحظه خطرناکتر و وسیعتر میشود.
فصل دوم Loki از آن دسته آثاری است که هر چقدر پیش میرود مهیجتر، جذابتر و بهتر میشود. خوب است برای بررسی دقیقتر این سریال اپیزود به اپیزود پیش برویم و مروری داشته باشیم.
اپیزود اول با مرور کوتاهی بر اتفاقات فصل اول شروع میشود. سپس ما شاهد لغزش زمانی کاراکتر لوکی هستیم. همچنین خود لوکی، موبیوس و هانتر بی-۱۵ در تلاش هستند تا پس از فجایع انتهایی فصل اول، کارمندان TVA را قانع کنند که باید به شیوهای جدید از این سازمان محافظت کرد.
از نظر من اپیزود اول، آینه تمام نمایی از فصل اول سریال لوکی است. همان کاراکترها، با جلوههای ویژه خوب و یک داستان علمی-تخیلی درباره زمان با مقداری هیجان و البته موسیقی متن فوقالعاده «ناتالی هولت». شروع فصل دوم قابل قبول است اما این سریال در ادامه بهتر میشود. در این اپیزود کاراکتر جدید او.بی با نقش آفرینی مردی که جدیدترین اسکار را به شکلی بحث برانگیز دریافت کرده است، کی هوی کوان، هم به ما معرفی میشود. اما حقیقتا لحن کمدی این اپیزود مثل مابقی آثار کنونی زیرژانر ابرقهرمانی، از اهمیت ماجرا میکاهد. در واقع شوخیها بی مزه نیستند ولی چندان هم نمیگیرند و نه چندان خوب است و نه چندان بد است. خوشبختانه با جلو رفتن اپیزودها این مشکل لحن هم حل میشود و رفته رفته لحن کمدی فیلم جای خودش را به لحن جدیتری میدهد. (کماکان تم کمدی حفظ میشود ولی با تعدیل شدنش در ادامه سریال به یک نقطه قوت تبدیل میشود.) در کل اپیزود اول مانند اپیزودی از فصل اول است. قابل قبول و سرگرم کننده.
اپیزود دوم اپیزودی است که شاید خیلیها آن را دوست نداشته باشند و کمک چندانی هم به پیشبرد قصه نکند ولی خودم به شخصه آن را واقعا دوست دارم. اپیزود با تعقیب «بِرَد» -با نقش آفرینی بسیار خوب رافائل کاسال- توسط لوکی و موبیوس در سال ۱۹۷۷ میلادی آغاز میشود.
کلا این فضاسازی و طراحی صحنه و طراحی لباس مینی سریال لوکی را دوست داشتم. به خوبی توانسته بودند آن حس تغییرات پوششی و مکانی را در سالهای مختلف به تصویر بکشند. اما به نظر من برتری فصل دوم سریال لوکی نسبت به فصل اول آن از همین قسمت شروع میشود. جایی که همه چیز فدای گفتن قصه و جلوه بصری نمیشود بلکه به شخصیت پردازی هم توجه ویژهای میشود. البته در اینجا هم متاسفانه با یک سری تصمیمات کلیشهای و قابل پیش بینی روبهرو هستیم اما چیزی که اهمیت دارد این است که سازندگان سعی میکنند بیننده را نه فقط به عمق داستان، بلکه به عمق شخصیتهای اصلی خود ببرند. همین موضوع است که باعث میشود سازندگان در نهایت بتوانند آن اپیزودهای پایانی درخشان را بسازند. به شخصه آن صحنه بازجویی لوکی و موبیوس از برد را به شدت دوست داشتم. به نظرم خیلی جذاب توانستند عصبانیت لوکی و موبیوس را نمایش دهند. سازندگان بی شک بخش زیادی از این موفقیت را مدیون بازی درخشان تام هیدلستون و اوون ویلسون هستند. در ادامه به نقش آفرینیهای درخشان بازیگران، بیشتر اشاره خواهم کرد.
سپس به اپیزود سوم میرسیم که کاراکتر رنسلیر و میس مینت هم نقش پررنگی در آن دارند. دوباره به گذشته و این بار به سال ۱۸۶۸ منتقل میشویم. متوجه میشویم که در این زمان رنسلیر به دستور میس مینت کتاب TVA را در اختیار یک کودک میگذارد که یکی از واریانت های کانگ فاتح با نقش آفرینی «جاناتان میجرز» است. پیشتر در انتهای فصل اول مینی سریال لوکی و در Ant-Man3 هم با ابرشرور جدید مارول آشنا شده بودیم. با نقش آفرینی جاناتان میجرزی که فوقالعاده است! متاسفانه شایعاتی راجع به جاناتان میجرز به گوش میرسد که ممکن است مارول او را کنار بگذارد. امیدوارم این بازیگر بتواند در ادامه هم در نقش را در MCU ایفا کند چرا که به نظرم یک کاراکتر به شدت کاریزماتیک و جذاب را به تصویر میکشد. این بار او در نقش واریانتی به نام «ویلیام تایملی» که یک دانشمند در قرن ۱۹ میلادی است ظاهر میشود. بار دیگر بازی او بسیار خوب است و یک کاراکتر متفاوت را به تصویر میکشد. کست این فیلم به قدری خوب است که دیدن چنین نقش آفرینیهایی کنار همدیگر واقعا لذتبخش است. همه بازیگران به بهترین نحو ممکن ایفای نقش میکنند. خود تام هیدلستون اینجا بهترین بازی خود در نقش لوکی را ارائه میدهد.
اما چیزی که درباره این قسمت دوست نداشتم و باز هم ریشه در شخصیت پردازی ناقص داشت (که بخشی از آن مربوط به فصل اول است)؛ خیانت تایملی به همراه میس مینت به رنسلیر بود. اصلا تصمیم منطقی نبود و صرفا برای پیشبرد داستان اتفاق افتاد تا سازندگان بتوانند رنسلیر را رودرروی ویلیام تایملی قرار دهند. همچنین شکرآب شدن رابطه تایملی و میس مینت هم اصلا پرداخت درستی نداشت و در مجموع سازندگان در این جنبه ضعیف عمل کردند.
اما میرسیم به نیمه دوم این مینی سریال که بهتر از نیمه اول آن است. در قسمت ۴ در ادامه داستان قسمت سوم، میس مینت و رنسلیر با همکاری یکدیگر سعی دارند تا از بقیه افراد انتقام بگیرند و آنها را بکشند تا بر تخت پادشاهی بنشینند. کماکان با توجه به شخصیت پردازی ناکافی آنها این ضعف در این قسمت هم ادامه پیدا میکند و بیننده کوچکترین حس نزدیکی با آنها ندارد. حتی به شکلی کاملا ساده هم آنها شکست میخورند و عملا تعلیق و هیجان خاصی را هم به سریال اضافه نمیکنند! یک سکانسی در این اپیزود وجود دارد که بِرَد تمام کارمندان TVA که در حبس هستند را میکشد اما این سکانس به دلیل رده سنی PG-13 حتی نمایش هم داده نمیشود و بیننده صرفا ریاکشن کاراکترها به این اجساد را میبیند! امیدوارم این معضل در ادامه MCU حل شود چرا که داستانهایی در ادامه راه مارول وجود دارند که با چنین ملاحظات سنی، مسخره میشوند!
یک سکانس بسیار جذاب و غافلگیرکننده هم در این اپیزود وجود دارد که در اصل سکانسی از اپیزود اول است! در اواخر اپیزود اول ما میبینیم که لوکی سیلوی را میبیند و ناگهان یکی از پشت با فروکردن نیزه TVA او را محو میکند. اما بیننده در آن لحظه دقیقا متوجه نمیشود که چه اتفاقی افتاد و یک علامت سوال برایش ایجاد میشود. این علامت سوال اینجا پاسخ داده میشود و سازندگان کار به شکلی تحسین برانگیز با زمان بازی کردند.
سکانس پایانی اپیزود چهارم هم غافلگیرکننده است. ما میبینیم تایملی که قرار است بافنده زمان را پس از کش و قوسهای فراوان به کار بیندازد؛ ناگهان در اثر تشعشعات بیشازحد زمانی رشته رشته و نابود میشود! پایان این اپیزود بیننده را بهت زده میکند و او را آماده ۲ قسمت پایانی دیدنی خود میکند.
به نظر من در سینما (فیلم،سریال و…) اصلیترین رکن، شخصیت پردازی است. شما اگر شخصیتی بسازید که بیننده تمام وجوه او را بشناسد و با او همراه شود؛ حتی اگر داستان شما جذابیت زیادی نداشته باشد؛ حتی اگر جلوه بصری اثرتان عالی نباشد و دهها ضعف دیگر هم در کار باشد؛ باز هم بیننده اثر شما را دنبال میکند چرا که دغدغههای شخصیت اصلی را میفهمد و برایش مسئله میشوند و دوست دارد در این سفر چند ساعته با این کاراکتر همراه باشد. برعکس این اتفاق هم صادق است. به قول معروف اگر کاراکتر شما در نیاید؛ بیننده با کاراکتر همراه نمیشود و چیزی برایش اهمیت پیدا نمیکند. حتی اگر شما بهترین تکنیکها را هم در داستان و کارگردانی و موسیقی و غیره به کار ببرید باز هم نمیتواند به اثر شما روح دهد. مینی سریال لوکی در قسمت پنجم بیننده را به دل کاراکتر لوکی میبرد و احساسات شما را درگیر میکند. کاری که شاید در ۱۰ قسمت قبلی (فصل اول و دوم) انجام نشده بود. ما لوکی را میبینیم که پس از نابودی TVA تنها مانده است و دوستانش هر کدام در دنیای دیگری هستند و دیگر او را نمیشناسند. حالا لوکی میخواهد دوباره دوستانش را کنار یکدیگر جمع کند و TVA را دوباره تاسیس کند. در این اپیزود دیالوگ بسیار خوبی هم بین سیلوی و لوکی رد و بدل میشود و لوکی به سیلوی میگوید که او خودخواه است:
- سیلوی: «البته که خودخواهم. یک زندگی میخوام. میخوام زندگی کنم. مشکلِ خواستن چیه لوکی؟! تو چی میخوای؟»
- لوکی: «میخوام جلوی Who He Remains را بگیرم.»
- نه دروغ گفتی! دوباره امتحان کن! واقعا چی میخوای؟
- – میخوام این وضعیت رو نجات بدم. میخوام همه چیزو نجات بدم.
- واقعا ]گفتن حقیقت[ انقدر سخته؟ یالا! حقیقتو بگو.
- میخوام TVA رو نجات بدم.
- چرا؟
- چون میخوام TVA برگرده.
- و بعدش؟
- میخوام دوستام برگردن. نمیخوام تنها باشم.
- میبینی؟ جفتمون خودخواهیم.
این سکانس به لطف بازی درخشان تام هیدلستون و سوفیا دی مارتینو و موسیقی متن عالی ناتالی هولت به شدت تاثیرگذار و دیدنی است. این حقیقت درباره اکثر ما صادق است. بارها شده است که به خاطر اینکه تنها نباشیم و دوستانمان کنارمان باشند بهانههای دیگری آوردهایم. بی تردید این سکانس یکی از بهترینها در طول سریال است.
در ادامه این سکانس آرک شخصیت لوکی پیش میرود و او یک رشد شخصیتی بسیار مهم دارد. او تصمیم میگیرد دوستانش را به خانه برگرداند و خودش به تنهایی به مقابله با TVA بپردازد.
در اپیزود ششم هم ما میبینیم که لوکی همه کار میکند تا بتواند با استفاده از بافنده زمان جهانها را از فروپاشی نجات دهد. اما هر کاری میکند به در بسته میخورد. در نهایت به همان زمان مرگ He Who Remains باز میگردد و سعی میکند تا جلوی سیلوی را بگیرد.
سکانسی که لوکی سعی میکند جلوی سیلوی را بگیرد و بعد از آن با He Who Remains صحبت میکند هم بسیار مهیج و جذاب ساخته شده است و بازی با زمان را به اوج میرساند. البته خوبی سریال لوکی این است که هیچوقت به قدری پیچیده نمیشود تا بیننده از درک اتفاقات عاجز باشد. پیچیدگیهایی وجود دارد اما هرگز به قدری نیستند که بیننده از اتفاقات سریال جا بماند.
جلوه بصری اپیزود آخر هم بسیار خوب است. کلا مینی سریال لوکی جلوههای ویژه خوب و کار شدهای دارد.
در پایان اما تصمیم سازندگان برای بستن آرک شخصیتی لوکی عالی است. او تصمیم میگیرد به شخصه در مرکز جهان بنشیند و تمام خطوط زمانی را با دست خودش به یکدیگر متصل کند تا از فروپاشی آنها جلوگیری کند. در واقع او خودش را فدا میکند و در فضایی پوچ به تنهایی مینشیند تا خطوط زمانی را از فروپاشی حفظ کند.
قطعا آرک شخصیتی لوکی در مینی سریال لوکی کاملا موفق محسوب میشود. او از یک خودخواه لجباز که همواره به هر قیمتی خواهان تاج و تخت بوده است حالا تبدیل به کسی شده است که خودش را فدا کرده است تا خطوط زمانی را حفظ کند. نکته جالب توجه این است که نام قسمت اول فصل اول سریال لوکی Glorious Purpose یا همان هدف شکوهمندانه است و سازندگان این نام را بر روی قسمت آخر فصل دوم هم گذاشتهاند. سازندگان با این حرکت جالب نشان دادهاند که کاراکتر لوکی در طول این سریال چه تغییرات گستردهای کرده است. هدف شکوهمندانه لوکی در اپیزود اول کجا و هدف شکوهمندانه او در اپیزود آخر کجا!
همچنین در قسمت پایانی سریال لوکی سمبلهای زیادی هم وجود دارد. برای مثال در این اپیزود ما خطوط زمانی مختلف را میبینیم که به شکل یک درخت در آمدهاند که میتواند اشارهای به درخت زندگی باشد. کلا مینی سریال لوکی تمثیلهای زیادی را در خودش گنجانده است که جای بحث و گفتگو دارد. یک اشاراتی در دیالوگها به خدا میشود که اصلا پرداخت مناسب ندارند و به هیچ وجه تاثیرگذار نیستند. مشکلی که فصل اول سریال The Boys هم داشت و حرفهایی میزد که گویا در دهان کاراکترها چپانده شده بود!
ممکن نیست که در نقد و بررسی سریال Loki به موسیقی متن عالی ناتالی هولت اشاره نشود. این آهنگساز ۴۱ ساله سابقه ساخت موسیقی متن فصل اول سریال Loki و Obi-Wan Kenobi را در کارنامه خود دارد. تم موسیقیای که او برای این سریال کار کرده است قطعا در یادها خواهد ماند و بی تردید تیتراژ سریال لوکی با آن تم خاص خودش بهترین تیتراژی است که از یک اثری در MCU به یاد داریم. امیدوارم در آینده آثار بیشتری را از این آهنگساز بریتانیایی بشنویم.
فصل دوم سریال Loki را میتوان بهترین سریالی نامید که طی این چند سال در MCU ساخته شده است. کست این سریال فوقالعاده است و بازیهای درخشانی را از اکثر بازیگران خصوصا تام هیدلستون، اوون ویلسون، سوفیا دی مارتینو و جاناتان میجرز میبینیم. در ضمن این سریال بهترین موسیقی متن را در بین تمامی سریالهای MCU داراست. فصل دوم سریال Loki علیرغم ایراداتش، سریالی مهیج و سرگرم کننده است و بی شک در ادامه آثار فاز پنجم و ششم MCU نقش پررنگی ایفا خواهد کرد.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
خوشبین ترین هوادار مارول هم انتظار چنین سریالی رو از لوکی نداشت
با این پایان ساخت فصل ۳ براش خیلی سخت میشه ولی
برای یک سریال جلوه های یک فیلم سینمایی داشت
بعد از واندا ویژن و مون نایت بهترین سریال فاز چهار و پنج بود تو فیلم ها هم فقط راهی به خانه نیست و محافظان کهکشان ۳ بعد از اند گیم قشنگ بودن بقیه رو بریز دور امید وارم با شروع ددپول ۳ مارول ایده های خفنی برای ساخت فیلم و سریال های آیندش داشته باشه و دوباره برگرده به اوج وگرنه با این وضع بخواد پیش بره با سر میخوره زمین
فوق العاده بود حتی فکرشم نمیکردم اینقدر عمیق و خوش ساخت دربیاد انصافا
واقعا فوق العاده بود. در گلدن گلوب واقعا بهش کم لطفی شد
ممنون بابت نقد🙏
واقفا لوکی بهترین سریالی بود ک از مارول دیدم و تو این اوضاع خراب مارول لوکی مث ی الماس درخشید. مخصوصا فصل دومش.
برخلاف انتظاراتم این سریال عالی در اومد
مارول وسط فیلم های حوصله سر برش یه سریال درست حسابی هم میده. فصل دومش رو هنوز نگاه نکردم ولی فصل اولش خوب بود، با این نقدی هم که خوندم مشتاق شدم فصل دوم رو هم ببینم
تازه با لوکی مارول جون گرفت بود که کپتان مارول اومد تپه نریده نذاشت
جزو معدود اثار ابر قهرمانی خوش ساخت اونم از سوی مارول و بازیگر نقش لوکی که انگار کلا این نقش فقط برای خودش نوشته شده خیلی باهم سازگارن بسیار خوب شد که سریال را بی خود کش ندادند و عالی تمومش کردند احتملا برگشت لوکی به یک سینمایی گره بخوره
پ ن: بعد از زن والتر وایت که بسیار بی چشم و رو و نفرت انگیز هست شماره دو تعلق میگیره به سیلوی خیلی هم بهم نزدیکند
تنها محصول بدردبخور این اواخر مارول همین لوکی بود. پایانش هم عالی بود به نظرم تموم شد و بهتره ادامه ندنش.
برای من پایانش از END GAME هم خفن تر بود
سه اپیزود آخرش عالی بود و کاملا حس تعلیق داشت . این سریال شخصیت لوکی رو به اوج خودش رسوند و این موفقیت سریال رو میرسونه
لوکی حرف نداره
کاور مقاله رو سعی کنید عوض کنید کمی اسپویل دارد