نقد سریال Castlevania: Nocturne | لفاظیهای پوشالی
سریال انیمیشنیِ «کسلوانیا: منظره شب» (Castlevania: Nocturne) به تازگی فصل اول آن در هشت قسمت توسط کمپانی نتفلیکس منتشر شده است.
ریشهی اقتباسی این سریال به بازیهایی ویدئویی بازمیگردد که برای اولین در سال ۱۹۸۶ توسط شرکت کونامی (کشور ژاپن) ساخته و روانه بازار شد. پس از آن نسخههای مختلفی در جهان ویدئو-گیم و تلویزیون از جهانِ «کسلوانیا» ساخته شد که تازهترینِ این اقتباسها به همین سریال پیش رو مربوط میشود.
کارگردانی این مجموعهی فانتزی بر عهدهی «سم و آدام دیتز» میباشد و صداپیشگانی همچون «ایان گلن» ، «ادوارد بلومل» ، «پیکسی دیویس» و «ریچارد دورمر» در آن به نقشآفرینی پرداختهاند. این اقتباس نتفلیکسی مستقیماً برگرفته از بازیهای Castlevania: Rondo of Blood (1993) ، Castlevania: Symphony of the Night (1997) و Castlevania: Harmony of Dissonance (2002) میباشد که قطعاً علاقهمندان به این جهان فانتزی بهتر با این نسخهها آشنایی دارند و یحتمل این سریال نیز در سه فصل ساخته و پخش خواهد شد.
داستان فصل اول در فرانسه و سال های آخر قرن هجده میلادی (اغلب ۱۷۹۲) و بحبوحهی انقلابی آن سالهای کشور فرانسه اتفاق میافتد. سه گروه اصلی، مثلثِ نژادیِ موجودات این جهان را شکل میدهند که شامل: خوناشامها (که غالباً ضدقهرمانهای داستان هستند)، جادوگران یا شکارچیهای خوناشام (قهرمانهای اصلی داستان هستند) و انسانها که شخصیتهای سفید و سیاه میان آنها پراکنده اند.
داستان در اپیزود اول با یک مقدمهی کوتاه از مرگ مادرِ «ریچر بِلمونت» توسط خوناشامی اشرافی به نام «اورلُکس» آغاز میشود که البته این کشتار نیز با رنگ و بوی انتقام صورت میگیرد و پس از آن روایت اصلی در جوانیِ «ریچر بلمونت» ادامه مییابد که وی همچون مادرش به یک شکارچیِ خونآشام تبدیل شده است اما قدرتهای جادویی مادرش را دیگر ندارد.
وی به همراه چهار جادوگر دیگرِ کاراکترهای اصلیِ قطب مثبتِ داستان را شکل میدهند که هریک خرده داستان های خود را دارند اما ضعفی که در این بین به وضوح دیده میشود، همین خرده داستان ها هستند که اصلا جا پای شخصیتپردازیِ کاراکترها را در دل داستان محکم نمیکنند و بیشتر به بهانههایی بصری تبدیل میشوند که صرفاً وجه بصریِ نحیفی باشند تا کینهتوزیِ کاراکترها نسبت به قطب منفیِ فیلم یعنی خوناشامها علتی داشته باشند.
فیالمثل کاراکتر اصلی «ریچر بلمونت» هرچند که داستان با مرگ مادر او شروع میشود اما در جوانی جز یک ترس لحظهای و در حد چند نما که در خواب میبیند چیزی ندارد یعنی ارتباطی با آن واقعه برقرار نمیکند و بیشتر غلیظ کردن آن ماجرا را شاهد هستیم و این عدم ارتباط پیش میرود تا یکهو در اپیزودهای میانی به یکباره با صدا و تصویرِ «اورلکس» به وحشت افتاده و پا به فرار بگذارد.
در ادامه در اپیزود شش که وی با پدربزرگش دیدار میکند، در اواخرِ این اپیزود به روند برگشت قدرتهای خانوادگیاش دقت کنید، همراه با پدربزرگش اسیر سربازانِ خوناشامی میشود و به یکبار با چند نمای لحظهای از دوستانش و چند قطره اشک قدرتنماییاش را میبینیم یعنی همینقدر ساده و نمایشی.
در باب سایر کاراکترها به همین صورت، از «ماریا» گرفته که داستانکِ پدرِ تازه شناخته شدهاش به جای ساحتپردازی انگیزههای کاراکتر، صرفا با همین گزاره «پدرِ تازه کشف شده» پیش میرود، کمی تعجب بعد پیشنهاد تغییر جناح و بعد هم جدایی. یا رابطه «آنِت» و «اِدارد» با اینکه اپیزود سوم در فلشبک به سرگذشت آن دو و نحوه آشناییشان میپردازد اما این پردازش هم در سطحیترین شکل ممکن است.
«آنت» یک برده در دست خوناشامی زمیندار میباشد که از چنگ وی فرار کرده و «ادارد» صرفا به او پناه داده و کمکش میکند تا از شهر فرار کند، بدون هیچ نقطه عطف شخصیتپردازانهای و بعدش هم «ادارد» بدون هیچ پرداختی یکهو از حرفهی موسیقیاییاش دل کنده و به یارِ چندآتیشهی انقلابیِ «آنت» تبدیل میشود.
حتی زمانیکه «ادارد» به جانورانِ شب تبدیل میشود باز هم فیلمنامه منطق درستی در قبال و کلهم ماهیتِ آن موجودات به ما نشان نمیدهد. دستگاهی که نمیدانیم آن کشیش کلیسا چگونه آن را بهدست آورده و بعد موجوداتی که گویا به ظاهر مطیع تمام و کمال سازندهشان (کشیش) میباشند اما بدون منطقی که حداقل در این فصل جوابگوی مخاطب باشد، «ادارد» را مضحکانه به پیش میکشاند که خلاف جانورانِ شب از قوهی تعقل برخوردار است و حتی در زندان از جانوران شب یکی دو مُرید نیز پیدا میکند اما تنها کارش در آن زندان آواز خواندن است ولاغیر. موسیقی و آوازی که برخلاف ادبیات اثر که مثلاً میخواهد زبان مشترک و انگیزشِ روح آدمیان باشد اما صرفاً کارکرد موسیقیمتن در فیلم پیدا میکند و نه بیشتر.
در جناح خوناشامها نیز وضع وخیم تر است، از «اورلکس» گرفته که با یک پیشفرض انتقامی، مادرِ «ریچر» را کشته است و بعد هم مثلاً تنها خوناشامی است که دید انتقادی داشته و به راحتی به الههی خوناشامها ایمان نمیآورد. که این ها ابدا حول این کاراکتر شخصیتپردازی محسوب نمیشوند و وجودش صرفاً کارکرد کاتالیزور در اثر پیدا میکند یعنی صرفاً هست تا چند کاراکتر نسبت به او واکنشهایی سطحی نشان دهند بدون اینکه خود او تاثیر چندانی در روند داستان داشته باشد (به جز همان کتاب دنیای مردگان) البته که نویسندگان از قبال این کاراکتر به سفارشات روز نیز چنگ زده و او را با گرایشات خاصی میبینم که همان هم جنبه دکوراتیو دارد تا دراماتیزه.
حتی الههی خوناشامها که به مسیح خوناشامها معروف است و از قسمت ششم وارد سریال میشود نیز صرفاً یک ظاهرِ شماتیکی و مبارزاتی در اثر پیدا میکند به گونهای که فقط صحّهای میشود بر نویدهای مریدانش که پیش از این به طور مداوم ظهور او را بشارت میدادند اما اینکه ریشهی قدرتهایش ماهیت نمایشی به خود بگیرد یا نیازهایش به انسانها یا حتی علل اهدافی که به زبان میآورد جنبه دراماتیکی در اثر پیدا کنند، اصلاً. همانطور که گفته وی صرفاً هست تا سریال از یکبارمصرفیاش بیش از این سقوط پیدا نکرده و پوششی باشد بر پیشگوییها و نوید ها.
همینطور و در واقع در این سریال مفاهیم بسیار عمیق انسانی/تاریخی/دینی نیز به زبان میآید که از انقلاب و وضعیت اجتماعی گرفته، تا مفهوم خدا و خواستههای وی از طریق کلیسا، شیطان و مریدانش، تنهایی کاراکترها یا مفهوم خیرّ و شرّ و … همهی اینها تقریباً به وفور و زیاد در دیالوگها شنیده میشود اما فقط و فقط جنبه شنیداری دارد و هیچ وجهِ دراماتیکی از قبال آنها در اثر پرداخت نمیشود تا در نتیجه به عبارتهایی تبدیل شوند که صرفاً دهانپرکن بهنظر بیایند.
این لفاظیها شمایل اندکی از بصریشدن به خود میگیرند اما جدیّت اصلاً؛ از انزوای خوناشامها گرفته که که از ریز و درشتشان شنیده میشود اما جز چند مبارزه با جادوگران چیزی به اثباتِ نمایشی نمیرسد تا انقلاب انسانهایش که ابداً تکلیفشان با خودشان معلوم نیست و هیچ جمعی را توانایی نمایندگی درستی ندارند. صرفا چند ادم کنار هم جمع شدهاند تا جادوگران انقلابی یا مسیحیان کلیسا (کشیش) از قبال یا بر ضدشان شعار بدهند و حتی در آخر بدون دلیل خاصی تغییر جناح داده و به سمت مسیحِ خوناشامها تغییر جهت میدهند.
فصل اول سریال «کسلوانیا: منظره شب» هرچند در ابتدا کمی کنجکاوبرانگیز شروع میشود و حتی تا اپیزود هشتم نیز این کنجکاویاش را تا حدی حفظ میکند تا ما ببینیم آخر جنگ میان جناحها به کجا میرسد اما در آخر با ناامیدی قابل توجهی تماشایش را به پایان میرسانیم جایی که جناحِ جادوگران (شکارچیان خوناشام) به هیچ دستاورد خاصی نمیرسند (میرسیدند هم چیز دراماتیکی نبود) و حتی قربانیدادنشان نیز (مادر ماریا) آنچنان التهابی برای ما ندارد و خیلی زود به فراموشی سپرده میشود یا جناح خوناشامها که گویی به طور تحمیلی و بدون نیاز خاصی و صرفا با چند حرف (اتحاد میان کلیسا و خوناشام ها) به دنبال قربانیِ انسانی میگردند.
سریال شاید از نظر طراحیهای کاراکترها و بعضاً نمایش مبارزاتیشان قابل توجه و جذاب به نظر برسند اما این ظاهر شیک با باطنهایی توخالی یا بسیار سطحی ساخته شده است به طوری که پس از تماشای کامل فصل پی میبریم که عوامل سازنده بیشتر به منبع اقتباسهای گیمی وفادار بوده و تنها سعیشان بر چپاندن حرفهای دهانپرکن و لفاظیهای پوشالی در دیالوگها بوده است، خیلی هم تمایل دارند کاراکترهای دیگرِ جهانِ «کسلوانیا» همچون «الوکارد» در ثانیههای پایانی را به سریال اضافه کنند و مدام وعده و وعیدشان به آینده باشد به جای اینکه ابتدا به درستی زمان حالشان را ارج و قرب دهند و مخاطبشان را مشتاق نمایش و سپس آینده نگه دارند از این رو و در نتیجه یکبارمصرف میشوند و جز عاشقان منبع گیمی کسی جذبشان نخواهد شد.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
- این ۱۵ ویژگی منحصر به فرد GTA 6 را به یک تجربه خیرهکننده تبدیل خواهند کرد
نظرات
نسبت به چهار فصل اصلی خیلی ضعیف بود و تنها قسمت جذاب داستان(اسپویل) همون قسمت اخر و سکانس پایانی بود که آلوکارد اومد همین.
نقد خیلی بیخودی بود!
…
نه تنها عاشقان گیم کسلوانیا، بلکه تموم علاقمندان به انیمه و انیمیشن از تماشای این سریال لذت بردن و دوستش داشتن.
من که هرکجا رفتم ازش تعریف شنیدم.
…
Castlevania: Nocturne اثری عالی، جذاب و مهیج بود با گرافیک زیبا و اکشن عالی. در آخرشم با اومدنه آلوکارد همه بیننده ها مشتاقانه منتظره فصل دوم هستند.
من فن سرسخت ۴ فصل ابتدایی سریال هستم ولی از nocturne اصلا خوشم نیومد و اصلا هم منتظرش نیستم
سلام دوست عزیز
نمیشه که منتقد رو بخاطر دادن نقدی که شما دوست نداشتی سرزنشش کرد
هرکسی نظر متفاوتی داره چون هرکس ذهنیت متفاوتی داره همونطوری که شاید یکی بازی های داستانی دوست نداشته باشه و یکی بازی های استراتژیک دوست نداشته باشه
شما و خیلی های دیگه نقد این منتقد رو دوست نداشتین چون با افکار و سلیقه شما جور در نمیاد ولی خیلی های دیگه این نقد رو دوست داشتن و با حرف دل و افکار آنها مطابقت داره و قبولش دارن
محمه که به نظر دیگران احترام بزاریم و با احترام نظر خودمونو بیان کنیم تا رو با رفتارمون آزرده خاطر نکنیم
شما نقد رو قبول داری نظره خودته به منم ربطی نداره. از نظر من نقد بیخودی بود.
پس به گفته خودت: “به نظر دیگران احترام بذار”
سلام دوست عزیز
نظر هرکسی محترمه و باید بهش احترام گزاشت من هم
ولی گفتن اینکه *نقد خیلی بیخودی بود!* این حرف درستی نیست و میشود به شکل بهتری بیان بشه تا منتقد بهش بر نخوره
منتقد اینهمه وقت گذاشته که به دقت اثر رو ببینه و بیاد اینهمه تایپ کنه که شما بهش بگی*نقد خیلی بیخودی بود* یعنی دیگه منتقد بهتره دیگه نقد نکنه بعد از این حرف شما
من نگفتم که با حرف منتقد موافقم و با شما مخالفم گفتم بهتره از کلمات بهتری برای اراعه نظراتمون انتخاب کنیم تا به کسی بی احترامی نشه یا حداقل اینطور برداشت نکنه
همونطور که گفتم :محمه که به نظر دیگران احترام بزاریم و با احترام نظر خودمونو بیان کنیم تا با رفتارمون آزرده خاطر نکنیم یا حداقل دیگران اینطور فکر نکنن
“گفتن اینکه *نقد خیلی بیخودی بود!* این حرف درستی نیست”
…
چرا حرف درستی نیست؟ … اولاً مهّم (نه محم) اینکه در درجه اول شما هم به حرف خودت عمل کنی و به نظره دیگران احترام بزاری.
ثانیاً هرکسی بیاد یکچیزی درباره یه فیلم و سریال بنویسه منتقد نیست. ماشالله امروزه به واسطه فضای مجازی همه توهم منتقد بودن برداشتن و فیلم و سریال نقد میکنن، حالا چقدر دانش اینکارو دارد خدا داند.
ثانیاً نظر یک منتقد حرفه ایی هم نهایتاً تحت شعاع سلیقه اش قرار داره. اگه یکچیزی رو دوست نداشته باشه شاهکارم باشه میکوبدش، مثل فراستی.
اسماعیل لطفا خودت با گیمفا قرداد ببند و منتقد بخش سینما و انیمه بشو و گیمفا رو نجات بده 🙏
یوزر اسکور انیمه رو تو متا نگا کردم ۴.۶ از ۱۰ بود
والا ما فن دو اتیشه بازی کسلوانیا بودیم لذت نبردیم
اول از همه رنگ پوست کاراکتر هارو عوض کردن بعد یه داستانی سرهم کردن که اصلا شبیه بازی نیست
خود انیمه کسلوانیا هم فصل ۱ و ۲ اش خوب بود بقیه اش اشغال بود
و اینکه ریتچر بلمونت بازی خیلی خفن تر بود تا اینی که تو انیمه در اورده بودن
این انیمه ها اقتباس بودن. قرار نیست که دقیقاً داستان گیم ها رو درست کنن. در هر اقتباسی تغییرات وجود داره.
…
فن دو آتیشه کلاً یعنی طرفداری بی فکر و از روی احساسات شدید. مثل همون طرفداران فوتبال که بعداز شکست تیم ـشون صندلی ورزشگاه رو داغون میکنن.
بله در اقتباسی تقییرات وجود داره ولی شدیدا با این که رنگ پوست کاراکتر عوض شه و اینکه چندتا از اصلی ترین بخش های داستانو تغییر بدن مخالفم مثل سندمن که نصف کاراگترا سیاه پوست بودن 😐 ، هرچند اونجا داستان خوب بود
نمیدونم چرا تو اقتباسا سفید پوست هارو سیاه میکنن اما برعکسش رو نه ؟
و اینکه یه اسپویل شدید
.
.
.
.
.
الوکارد اخر فصل ۱ چه غلطی میکرد دقیقا ، اگه مثلا تو اخرای فصل ۲ سر و کلش پیدا میشد یه چیزی ( تو بازی ها Richter تا سمفونی شبانه الوکارد رو نمیبینه 😐
و درضمن باشه شما با فکری و ما بی فکر D:
نمیدونم چرا غربی ها اصرار دارند فکر کنند تنها قشر تاریخ که از بردگی زجر کشیده ، فقط سیاه پوست ها هستند
تاریخچه بردگی خیلی قبل تر از این حرف هاست و تمام ملت ها زجرش رو چشیدند . از حمله یونانی ها و رومی ها و اعراب و مغول ها به ایران و به بردگی گرفتن مردم ایران ، حمله چین به کره و ژاپن در تاریخ تا هزاران ملت دیگه ، حتی تو اروپا از حمله وایکینگ ها به سایر اروپا حمله کردند و کلی آدم به بردگی گرفتن
داستان سریال تو دوران انقلاب فرانسه جریان داره . جایی که مردم از شدت ظلمی که بهشون میشده علیه حکومت انقلاب کردند ، اگه کسی تاریخ خونده باشه میدونه وضع مردم اون موقع دست کمی از برده بودن نداشته و اشراف هر کاری دلشون میخواست باهاشون میکردند ، حتی بزور مجبورشون میکردند مفت و مجانی داخل زمین براشون کشاورزی کنند و در عوض حتی غذا هم بهشون ندن که هیچ ، حتی میتوانستند لباس که به تن دارند هم ازشون بگیرند
تو چنین وضعیتی داستان میاد دو تا سیاه پوست میاره ، چند تا قسمت اول و ملاقتش با بقیه بهم این حس رو میداد که دائم داره به بقیه میگه که شما نصف ما هم بدبختی نکشیدید ، پاشید یه حرکتی بزنید
ایران نصف جهان بردش بودنا
نسبت به اون فصل های اصلی که قبلا پخش شد این یکی خیلی ضعیف بود و بعد دو یا سه قسمت بیخیالش شدم
افت خالص نسبت به فصل ۲
اصلا مثل چهار فصل قبلی جذاب نبود بعضی کارکترا تصمیمات بشدت احمقانه میگرفتن که با خودت میگی مگه اینا احمقی چیزی هستن
(اسپویل)
مثل رفتن به مهمونی خوناشام ها و الکی کشته شدن یکی از اعضا گروه
انقدر فصل اول جذاب بود که همش تو دو روز دیدم, بنظرم نه تنها از سریال اصلی چیزی کم نداشت بلکه از نظر ریتم داستان و هیجان از فصل اول کسلوانیا هم بهتر بود.
من نسخه Castlevania ۲۰۱۴ بازی کردم و واقعا یه گیم شاهکار بود و نسخه قبلیشم داستانشو تقریبا میدونم ولی اصلا از این انیمیشن خوشم نیومد نه از کارکتراش و نه از داستانش هم(خطر اسپویل) اون خونآشام ک…نیو حالمو داشت بهم میزد آخه کثافت نجس تو که قبلا زن داشتی حالا نمیدونم واقعا این داخل بازیش ک…نی بوده یا اینم یه هنرنمائی از نتفلیکسه چون هیچ کدام از اون نسخه هاشو که نام بردین بازی نکردم ولی واقعا Castlevania ۲۰۱۴ عالی بود نمیدونم چرا دیگه دنباله ای واسش نساختن
منظورت ۲ lords of shadow هه
این بازی یکی از بازی هایی که بهش در نمره دادن ظلم شده واقعا شاهکاره ولی باز یکش نمیشه
آره منظورم lords of shadow 2 هست و یکشم یادمه میخواستم بازی کنم و متاسفانه یه مشکلی داشت روی کامپیوتر نصبش کرده بودم فکرکنم مشکلش کنترلرش بود وقتی به یه باس خیلی بزرگ میرسیدم یادمه بخاطر همون مشکلی که داشت نمی تونستم شکستش بدم و متاسفانه از اون جلوتر نشد برم
امیدوارم ۳ رو بسازن
سری کسلوانیا واقعا حیفه
به جا ساخت بازی چرت اینارو احیا کنن
آره واقعا البته امسال خیلی سال بسیار عالی ازنظر گیمی و همینطور ناامید کننده برای من بود چون من عاشق مورتال بودم و اصلا اونو یه جور دیگه دوست داشتم ولی متاسفانه بااین گند جبران ناپذیری که اینازدن به داستان ، تاریخچه مورتال و هویت کارکترا که دیگه برای من مرد ولی کلی بازی های عالی مثل تیکن و استریت فایتر و چندتا بازی فایتینگ انیمه ای و … داره میاد(بجزء استریت فایتر چون چند ماه پیش اومده) که واقعا منتظرشونم ، یادمه حدود یک سال پیش یه خبر ازش اومده بود که میخوان سومشم بسازن ولی انحصاری سونی میگفتن قراره باشه امیدوارم اگر قراره دنبالشو بسازن انحصاری نباشه و یه حرفیم به مدیران محترم سایت دارم همین امروز کارکتر رینا برای بازی تیکن ۸ معرفی کردن که تمامی سایت های دیگه قرارش دادن جزء شما با تیکن مشکلی دارین؟ چون تمام اخبار بازیهارا قرار میدین جزء تیکن که اصلا پوشش درستیش نمیدین
ایکاش این شیردوشی هارو کونامی هم بلد بود
نسبت به سری قبل شخصیت پردازی ضعیف بود
فضای داستان به نظرم جالب تر از قبلی بود
داستان با وجود انقلاب فرانسه و برده داری خیلی پیچیدگی مزخرفی داشت و عملا برای لذت بردن اون قسمت ها رو نادیده میگرفتم که میتونم بگم ۶۰ درصدش اون بود
شخصیت ریکتر خیلی جاداشت بهش پرداخته بشه ولی واقعا به خوبی ترور نبود
انتاگونیست اصلی که هیچ اثری ازش نبود تا اخرا ولی وقتی اومد هم واقعا ناامید کننده بود خدا کنه مثل الوکارد دراکولا هم بیارن یا حداقل مرگ رو
با وجود ۸ قسمت از فصل اول خیلی ضعیف تر از فصل یک چهار قسمتی سری اول عمل کرد که به نظرم میتونن بهبودش بدن اگه صرفا برن سراغ اصل کسلوانیا نه انقلاب و برده داری که اینجوری خود به خود شخصیت پردازی هم بهتر میشه
قبلیا بهتر بودن
انتقال!، انتقال مفاهیم و احساسات توی سریال ضعیف بود،نمی تونست به هیچ وجه با لحظاتش شما رو درگیر کنه یا به تکاپو بندازه(به جز قسمت آخر و حضور آلوکارد)،شما در حال تماشای اثری هستید که از نظر گرافیک و اکشن کاملا جذابه،در جاهایی مفاهیم و خیر و شر ذهن شمارو درگیر میکنه،اما نمی تونه در لحظات خطر به شما اون حس «وای یعنی الان چی میشه» رو انتقال بده،یا نمی تونه شما رو به درستی با خشم ریچر پیوند بزنه چون اگر خشمگینه و دنبال انتقام پس نباید با دیدن اولرکس فرار میکرد،از طرفی هم شخصیت آنت رو متاسفانه خیلی ناگهانی،سریع و فشرده سعی به پردازشش داشتن و به همین دلیل ما از همراهی و درکش عقب موندیم و یهو به خودمون اومدیم و دیدیم داره با نیاکانش حرف میزنه!،خلاصه که جاهایی ارتباط با داستان و اهداف شخصیت ها(مخصوصا اولرکس) سخت میشد، اما باز هم جذابیت هایی داشت، اما یه حس غیر قابل انکار اینه که تا حضور آلوکارد عملا هیچ اتفاق خاصی انگار نیفتاده بود و تنها اتفاق داستانی مهمش همین بود نمی دونم شاید فقط من اینطور فکر میکنم🤔😅