دارک سولز یعنی زندگی؛ نگاهی متفاوت به ارواح تاریک

من یک آزارطلب هستم، بنابراین وقتی این نوع بازیها را میسازم… جوری هست که میخواهم با من رفتار شود.
پادکست ژاپنی Game no Shokutaku
هیدتاکا میازاکی
شاید اگر او آزارطلب نبود، نه Dark Souls و نه Elden Ring به وجود نمیآمدند. البته به عقیده خودم، میازاکی بدون شک فقط یک آزارطلب طناز نیست. بله، جدا از اینکه احتمالا حرفش یک شوخی خطاب به رسانههای خارجی بوده، رد پایی از فلسفه و هالهای از روانشناسی در حرفها و بازیهای ویدیوییاش پیدا میشوند. فلسفه و هالهای که به ما غیرمستقیم میگویند: «دارک سولز یعنی دقیقا خودِ زندگی…»
با ما همراه باشید.
دیباچه: آنقدرها هم دروغ نمیگفت

همین چند ماه قبل بود که برای نخستین بار Dark Souls 1 را داشتم تجربه میکردم. خیلی دلم میخواست بتوانم تمام محیطهای عجیب و زیبای ارواح تاریک را ببینم، اما صفحه You Died همیشه مزاحم میشد و دست بردار نبود. به طوری که ناراحتی بدی وجودم را فراگرفت.
ولی لحظهای به خودم گفتم: «ببینم آیا من تنها مشکل دارم؟ یا بقیه هم هستند؟» با چنین فکری، پناه بردم به نظرات منفی مردم:
بعد از تمام کردن Elden Ring و دیگر دارک سولزها آمدم. اما میبینم کنترلها به شدت سخت و کند هستند. بدترین بازی سولزلایک عمرم بود.
Dark Souls اصلا قابل بازی کردن نیست؛ بسیار سخت و غیرقابل تحمل است.
به هیچ وجه درک نمیکنم که چرا اینقدر معروف شده؛ دارک سولزِ افتضاح!
خطاب به آنهایی که آمدهاند نظرات منفی را بخوانند. اگر شما هم آمدهاید که مثل بقیه گریه کنید، مشکل از خودتان است. چون Dark Souls یعنی ضربه، دفاع و جاخالی دادن بههنگام.
نظر چهارم کمی دلسردم کرد. لیکن بعد که برای دومین بار برگشتم، دیدم گویا آن طوریها که من فکر میکردم نبود و آنقدرها هم دروغ نمیگفت.
باب اول: سولزلایک به معنی الفبای مهارت

سولزلایک یک طراحی متفاوت و چالش برانگیز است تا به شما بفهماند همیشه قرار نیست پشت سرهم و بیهوده دو سه دکمه را فشار دهید و بعد بروید به سراغ باس فایت بعدی. میخواهد بگوید زندگی آنقدرها نیز مثل بقیه بازیهای ویدیویی آسان نیست؛ مهارت و تمرین میطلبد…
گفتم سولزلایک، اما اصلا خود این کلمه چه معنایی میدهد؟ Soulslike یا Souls-like یعنی همان ژانر سختی که برای اولین بار در Demon Souls ارائه شد. درواقع واژه سولز را میتوان اشارهای به بازیهای ویدیویی ساخته شده توسط هیدتاکا میازاکی، خالق همین ژانر دانست. اما به چه دلیل چنین ژانری را او به میدان صنعت بازیسازی آورد؟
غمانگیز است اگر بدانیم که میازاکی زندگی فقیرانهای داشته و مانند هرکسی مشکلات خاص حیات خودش را تحمل میکرده. جالب اینکه والدینش اصلا به او اجازه استفاده از بازیهای ویدیویی را نمیدادند! طوری که تنها از بازیهای تختهای و امثال آنها برای سرگرمی و تفریحش استفاده میکرد.
در مصاحبهای از او وقتی علت سخت بودن سولزلایک را پرسیدند، میازاکی گفت که میخواسته تا ما سختیها و مشکلات را یاد بگیریم و سپس، حس موفقیت را در خود احساس کنیم. گویا در حقیقت یاد دادن صبر و لذت بعد از انتظار کشیدن، هدف او در خلق سولزلایک بوده است. بنابراین من همین الان میتوانم وضعیت افرادی که Dark Souls یا Elden Ring را پلات کردهاند تصور کنم؛ بدون شک عجب اسطورههای صبوری هستند. اما آیا این فرمول میازاکی همه را اسوه صبر میکند؟
باب دوم: زندگی یعنی Dark Souls شیرین و تلخ

برخی زندگی را تنها به یک فنجان قهوه تلخ دلچسب تشبیه میکنند. ولی کاملا در اشتباهند. چرا که تلخی یک فنجان قهوه متداول و تکراری میماند. برخی هم زندگی را در کل فقط عسل شیرین میدانند. حال آنکه هیچ کس حتی ثروتمندان بیدرد نیز آنقدرها هم زندگیهایشان شیرین و عسلی نیستند. هرچند که میدانم برخی مخالفت میکنند و میگویند: «آنها مشغله دارند، نه دردی مثل ما و…» در پاسخ چنین افرادی حرفی ندارم و نمیدانم چه بگویم.
ولیکن این را قطعا میدانم؛ این را قطعا میدانم که Dark Souls پر از شیرینیها، تلخیها، غافلگیریها و سختیها و مشکلات متفاوت است. بخندید و باور نکنید؛ اما همه (از جمله خودم) از کودکی باید یاد میگرفتیم که زندگی یعنی Dark Souls (ولی بدون تقلب). باید به ما میگفتند: «اینها را ببین، بازی کن، اما بدان که زندگی تو مهدکودک و پارک و شهربازی و غیره نیست.» ما که فقط برای صرفا خوشگذرانی و خوش بودن همانند سریالهای عاشقانه و کلیشهای نیامدهایم، آمدهایم؟
اگر بله میگوییم، متاسفم. چون هستی عشق و خوشی ما دوامی ندارند. عاقبت به خاک و خداحافظی و خدای ناکرده، گریه بستگان خودمان ختم میشوند (البته دور از جان ما و عزیزان زندگیمان؛ خدا نکند.). تازه معلوم نیست بعدش چه بلایی بر سرمان میآید؛ و آیا به راستی دنیای دیگری پس از مرگ، برای انسانی که دوست دارد تا ابد باشد و خوشی کند، هست؟ نمیتوانم پاسخی دقیق بدهم. اینجا هرکسی باتوجه به عقیده خودش باوری دارد. ولی من معتقدم که زندگی دیگری خواهم داشت؛ همان طور که در دارک سولز همیشه رجعت و بازگشت به دنیای ارواح وجود داشت.

از رجعت در دنیای دارک سولز بگذریم، میخواهم بگویم که گل لاله در ادبیات فارسی ایران زمین، نماد جوان و جوانی است. اکنون از خود بپرسید که اگر باغبانی بیاید و تا میتواند به لاله آب بدهد و به قول خودمانی، همیشه لیلی به لالایش بگذارد، به راستی آیا چنین گلی لاله واقعی خواهد شد؟ مقایسهاش کنید با آن گل لاله که تصادفاً از وسط آسفالت سخت خیابان، سرش را بیرون آورده و کمترین آب به او میرسد. به نظرتان وقتی گرداب سختیها و مشکلات از راه برسد، کدام یک دوام میآورد و زنده میماند؟
اینجا نظریههای چارلز داروین از راه میرسند و به ژنتیک یا رخدادهای تصادفی و غیره ربطش میدهند، بحث انتخاب طبیعی را پیش میکشند و میگویند: «طبیعت انتخاب میکند که چه کسی زنده بماند، چه کسی بمیرد.» قطعا گل لالهای که سختیهایی را چشیده، راحتتر میتواند اوضاع دردناک را تحمل کند. باور ندارید؟ پس مثال واضحتر بزنم: «اگر ایلان ماسک را به سومالیا تبعید کنند و ثروت و تمام زندگیاش را همرتبه یک سومالیایی قرار دهند، به احتمال زیاد خودکشی میکند. چون اولا دچار شوک اجتماعی-فرهنگی شدیدی میشود، ثانیا از فضای راحتی و خوشبختی، به فضای ناراحتی و سختی منتقل شده. پس امکان ندارد بتواند چنین سختی وحشتناکی را تا آخر عمرش تحمل کند.»
دو درویش خراسانی مُلازم صحبت یکدیگر سفر کردندی. یکی ضعیف بود که هر به دو شب افطار کردی و دیگر قوی که روزی سه بار خوردی.
اتفاقاً بر درِ شهری به تهمتِ جاسوسی گرفتار آمدند. هر دو را به خانهای کردند و در به گل برآوردند.
بعد از دو هفته معلوم شد که بیگناهند. در را گشادند، قوی را دیدند مرده و ضعیف جان به سلامت بُرده.
مردم در این عجب ماندند.
حکیمی گفت: خلاف این عجب بودی، آن یکی بسیارخوار بوده است، طاقت بینوایی نیاورد، به سختی هلاک شد. وین دگر خویشتندار بوده است، لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و به سلامت بماند.
چو کمخوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید، سهل گیرد
وگر تنپرور است اندر فراخی
چو تنگی بیند، از سختی بمیرد
گلستان سعدی؛ در فضیلت قناعت؛ حکایت ششم
آری. درحقیقت، زندگی ما یک دارک سولزِ تمام عیار است. این به هیچ وجه قابل انکار نیست و همان طور که گفتم، حتی ثروتمندان بیدرد نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
باب سوم: اثر حلقه

تصور کنید دانش آموز یک مدرسه در شهری به سردی شهرستان زیبای سراب آذربایجان شرقی هستیم و زنگ آخر میخورد. ما میخواهیم با خوشحالی تمام و هرچه زودتر کلاس را ترک کنیم، اما ناگهان یادمان میآید که چه دردسرهایی که پیشرو نداریم:
۱- گرسنه هستیم.
۲- خیلی احساس تشنگی میکنیم.
۳- هوا سرمای سوزناکی دارد و برفی است.
۴- مسیر مدرسه تا خانه پر از مانع و بسیار طولانی شده.
با تمام توان و نیروی خود، چنین رنجها و دردهایی را تحمل میکنیم تا به منزل، یعنی پناهگاهی به دور از مشکلات برسیم. و وقتی وارد خانه میشویم، ناگهان چشمانمان به هدیههایی شگرف میافتد: «غذا، آب، نشستن کنار یک بخاری روشن در جایی دنج و راحت…»
بدون ذرهای تردید، یک حس لذت خاص را آن موقع از زندگیمان احساس میکنیم. لذتی که پاداش طبیعی ماست به خاطر شکست دادن یا فائق آمدن بر مشکلات. لذتی که آرام آرام، ترشح هورمون دوپامین (هورمون خوشحالی) به وجودمان بخشیده. چنین اتفاقی را میگوییم: «اثر حلقه» فکر میکنم بتوانم بگویم چون دوست داریم این لذت مخصوص، مثل حلقه تکرار بگردد، این نام خوبی برایش است.
حال Dark Souls به باور من، که حقیرِ محفل شما هستم، اولین و تنها فرنچایزی است که قویترین اثر حلقهها را به ما تقدیم میکند؛ پس از شکست هرباس فایت یک نفس عمیق میکشیم، حرف ندای آرامشبخشی مثل آه را سر میدهیم و درنهایت، با احساسهای لذت خاص، ادامه ماجرایش را دنبال مینماییم… میبینید؟ حالا شاید مثالهای زندگی کاملا قابل قیاس با فضای Dark Souls به نظر نرسند. ولی همان طور که گفتم، به نظر نرسند. نظر خطا میکند و باطن فلسفی نشان میدهد که خانهی حیات و زندگی، یک حیاط خلوت برای Dark Souls است.
خارج از میدان: البته ترجمه اصلی و لفظی میشود: «حلقه اجبار» یا «حلقه کشاندن/وادار کردن رو به جلو» که به نظرم خیلی مثبت نیست و صورتی منفی در ذهن تشکیل میدهد. برای همین، ضمن عذرخواهی فراوان، ترجیح دادم که Compulsion Loop را اثر حلقه بنامم.
البته افرادی هستند که با سولزلایک هیچ ارتباطی برقرار نمیکنند و اثر حلقهی سولزلایک را درک نمیکنند. ولیکن قرار نیست چنین افرادی را ناتوان بخوانیم؛ باید ببینیم چرا اینطور میشود که خب، پاسخش واضح است: جریان Flow.

موقعیتی را ببینید که شما به عنوان یک بازیکن پینگ پنگ قرار گرفتهاید. چهار حالت برای شما احتمالا وجود خواهد داشت:
- خستگی و بیحوصلگی: میزان مهارت شما نسبت به رقیبتان آنقدر بالاست که خسته و بیحوصله میشوید و ترجیح میدهید بازی را رها کنید.
- اضطراب و نگرانی: مهارت رقیبتان به شدت بالاست، یعنی درست برخلاف شما. اینجا دچار اضطراب و نگرانی میشوید و لذتی نمیبرید.
- بیحالی و بیرمقی دوطرفه (صفر در نمودار): شما و رقیب جلویتان نمیتوانید درست با همدیگر ارتباط برقرار کنید و بنابراین، بازی پینگ پنگ طوری که باید و شاید پیش نمیرود. نتیجه اینکه هردو نفر بیحال و بیرمق خواهید شد.
- لذت سیال یا روان (Flow): توپ پینگ پنگ چپ و راست حرکت میکند و ایستادن در خیالش نیست، مگر در مواقعی متعدد. به هرحال، شما و رقیبتان از بازی کردن با همدیگر لذت میبرید و وارد جریان Flow میشوید.
این چهار موقعیت میتواند برای هرشخصی در فضای ارواح تاریک رخ دهد. اما سه حالت اول برای کسانی است که ارتباطی با این ژانر برقرار نمیکنند.
در هرصورت، زندگی هم همین گونه هست. برخی از رقیبشان (زندگی) لذت میبرند، برخی حوصلهشان سر میرود و افسرده میشوند، برخی حالت صفر دارند و برخی نیز جز نگرانی و اضطراب، احساسی ندارند. تمام اینها قابل کنترل هستند. اما تنها برای افرادی که Dark Souls برایشان کلاس درس باشد، حتی اگر ارتباط با آن برقرار نکنند…
باب چهارم: Dark Souls برای همه کلاس درس نیست

Dark Souls برای همه کلاس درس صعود در زندگی نیست. متاسفانه برای برخی عامل سقوط است. نه! برخی نه! بدبختانه اگر عدالت داشته باشیم و به اطراف خویش نگاهی بیندازیم، میفهمیم که اکثریت از زندگی مینالند. خیلی کم پیش میآید که کسی بگوید: «من دارم از زندگیام لذت میبرم.» چرا که بیهوده به مشکلات زندگی و جامعهمان چنگ میزنیم و پیش خودمان تصور میکنیم: «حتما جایی در کره خاکی کوچکی به نام زمین یا Earth، افرادی وجود دارند که بدون هیچ بلا و فتنهای زندگی کنند. اما افسوس که ما جزء آن افراد نیستیم.» در پاسخ میگویم:
From snowflakes to sunflowers, starfish to sharks, symmetry is everywhere in nature.
از ذرههای برف تا گلهای آفتابگردان، از ستارههای دریایی تا کوسهها، تقارن همه جا در طبیعت هست.
Nature prefers symmetry and simplicity – University of Oxford (دانشگاه آکسفورد)
حال بیایید با همدیگر درباره این موضوع نیز فکر کنیم تا به یک نتیجه مورد نظر برسیم: «وقتی تقارن در جهان و هستیِ طبیعت حاکم است و ما در دل طبیعتی نشستهایم که خودمان با قوانین ریاضی، آهنی و مصنوعیاش کردهایم، آیا تقارن در زندگی ما وجود ندارد؟ و تقارن آیا همان عدالت در اندازه نیست؟» شاید بگوییم: «هرگز! نیست! تصویر زیر را ببین. کجایش تقارن دارد، هان؟» اما ناگاه با هم میگوییم: «مشکلی نیست. به عکس بعد از طبیعت زیبا نگاه کنیم.»


ما ظاهر ترازو را میبینیم و میگوییم: «الان این دقیقا تقارنش کجاست؟» دقت کنیم! حتی در ترازوی بالا که تقارن ندارد هم تقارن در اندازه داریم! بالانس و میزانی خاصی که ترازو ایجاد کرده، همه زیرمجموعه قانون تقارن وزن و اندازه در فیزیک هستند. پس این طور نیست که اگر چیزی به چشم ظاهر ما تقارن ندارد، بیعدالت در تقارن یا بدون عدالت در اندازه باشد.
شاید بتوان گفت پس دردهای زندگی نیز همین طور هستند. یعنی شاید دردهای “همه ما” با هم در عدالت و یکسان باشند؛ ولی تفهیم و درکش متاسفانه سخت به نظر میرسد. (البته اینجا یکسان بودن به معنای یکنواخت بودن مثل تلخی قهوه نیست).
حال اگر شخصی واقعا اهل و مرد سختی در فضای مَجاز (غیرواقعی مثل دنیای بازیهای ویدیویی) باشد، یعنی به واقع اهل و مرد فرنچایز Dark Souls باشد، چنین چالش میزانی را متوجه است و حتی از سختیهای زندگی هم ملول نمیشود. آخر وقتی مثلا سختیهای وحشتناک را در فضای مَجاز ارواح تاریک تحمل میکند، در فضای واقعی (زندگی) تحمل نکند!؟ یا در مثالی خارج از بحث، وقتی از طبیعتهای محیط Red Dead Redemption 2 لذت میبرد، از طبیعتهای واقعی لذت نبرد!؟

حالا از کجا بفهمیم که Dark Souls برای ما دلیل صعود یا سقوط در زندگی خواهد شد؟ (البته بحث افرادی که با این فرنچایز ارتباط ندارند جداست. آنها نگران نباشند. فقط تا انتها لطف نمایند و همراهی کنند.) مستطیل سبز رنگ عوامل صعود را میگوید و مستطیل قرمز نیز عوامل سقوط:
صعود است اگر…
- با تمرین، دقت و فکر پیش برویم. همین طور یکهویی و عشقی به دریا نزنیم.
- You Diedها برایمان شاید دردناک باشند، اما با یک لبخند، آنها را تبدیل به درسهایی برای حرکت بعدی خود بکنیم.
- قرار نیست از کتک خوردنهای کاراکتر لذت ببریم؛ تنها میخواهیم سختیها را تحمل نماییم.
- و غیره.
سقوط است اگر…
- تنها به خاطر اثر حلقه به Dark Souls بچسبیم. به طوری که از فرط ترشح دوپامین، دچار بیماری اعتیاد به بازیهای ویدیویی شویم.
- با You Diedها اعصابمان به حدی خرد شود که هوس آسیب زدن به خود، دیگران یا اشیا بکنیم.
- از دیدن کتک خوردن کاراکتر لذت ببریم و حسابی بخندیم.
- و غیره.
موارد خیلی بیشتری را میشود گفت. ولی خب ما به همین تعداد بسنده کرده و بقیه را به تفکر خودتان واگذار میکنیم.
باب پنجم: میازاکی هم You Diedهای خودش را دیده بود

شاید باور نکنید. ولی میازاکی هم از همان آغاز حرفهاش، دقیقا همان You Diedهای خودش را جلوی چشمانش دیده بود. درست وقتی که در Tokyo Game Show، بازی ویدیویی Demon Souls به نمایش درآمد، واکنشهای منفی فجیعی امیدش را درهم شکست. چنان ناامیدیاش شایع و وحشتناک بود که سونی میترسید این بازی را خارج از ژاپن منتشر کند. البته FromSoftware هم آماده یک شکست مفتضحانه و رسوا شده بود. آخر فرهنگ شرقی ژاپن، پذیرای چنین اثری نبود.
تا اینکه سرانجام، Demon Souls راهش را به غرب کشید و به مردمان آنجا رسید. ولی ناگهان اتفاق عجیبی افتاد؛ همان بازی که در ژاپن به شدت سرکوب شده بود، اینجا از هیچ به همه رسید، صدها جایزه گرفت، تحسین همگان را برانگیخت و نمرات بالایی از منتقدان کسب کرد. آخر میازاکی به خاطر طراحی یک گیمپلی سخت، چالش برانگیز و اعتیادآور، موفق به نوشتن نام خود به عنوان خالق ژانر سولزلایک گردید.
حالا که ژاپن چنین تعریفها و تحسینهایی را از سمت غرب شنید، دچار شوک و تغییر فرهنگ در پذیرش Demon Souls شد. به وجهی که سرانجام، علاقه بیشتر به این ژانر در سرزمین آفتاب به وجود آمد. هرچند که هنوز هم بازیهای هیدتاکا میازاکی، نسبت به ژاپن اگر مقایسه بخواهیم بکنیم، در غرب طرفداران بسیار بسیار بیشتری دارد.
اما از سمتی دیگر، عدهای معتقدند سولزلایک، ژانری بر ضد سلامت روان و جسم آدمیزاد است. اینکه کسی مثل اکثریت ژاپنیها، ارتباط برقرار نکند، ربطی به تحمل سختیهای زندگی، اثر حلقه یا جریان Flow ندارد. خب البته دلیلی بسیار عجیب میآورند که میتوانید آن را در مصاحبه زیر بخوانید و من نیز، پایان حرفم را همین میگذارم. این گفتگو از پادکست ژاپنی Game no Shokutaku گرفته شده (لازم به ذکر است که این برنامه دو مجری داشته).
خارج از میدان موضوع بحث: حرفهایم بیشتر حالت نمادین داشتند و بنابراین، هرگز مدرکی بر حق بودن و درستی ژانر سولزلایک نیستند. همان طور که در ادبیات فارسی، به شیر صفت شجاعت انسان را میچسبانیم؛ اما آیا شیر خودش واقعا و ذاتا مثل یک انسان شجاع است؟ اصلا آیا شیر هرکاری کرد را میتوان بر پایه شجاعتش نوشت؟ خیر. پس من هم در متنم هرچه از ژانر سولزلایک گفتم، دفاع یا تعریف از کیفیت، کمیت یا ماهیتش نبود. بلکه صرفا همانند کنایه، ضرب المثل یا نماد در ادبیات فارسی بود.
حکایت همچنان باقیست: این گونه ساختمش…

مجری: آیا حین توسعه، کل تیم به این فکر میکردند که بازیکن توی بازی چطور با یک لبخند میمیرد؟
میازاکی: نه، اینطور نبوده. رسانههای خارجی بعضی وقتها همین سوال را از من میپرسند و میگویم نه. حتی از من پرسیدند که “چرا تو اینقدر سادیسم (آزارگرایی) داری؟” خب درباره بقیه اعضای تیم نمیدانم، اما من درحقیقت مازوخیست (آزارطلب) هستم… یک آزارطلب فجیع هستم، بنابراین وقتی این نوع بازیها را میسازم… جوری هست که میخواهم با من رفتار شود.
مجری: اوه.
میازاکی: “من میخواهم این طوری کشته بشوم” این گونه ساختمش.
مجری: شگفت انگیز است! این آخرِ یک آزارطلبی شدید به نظر میرسد.
میازاکی: چیزی هست که مردم نمیفهمند؛ ولی این لذت من است.
مجری: واقعا؟ میخواهی توی یک جنگل عمیق با مشتِ یک قارچ عظیم کشته بشوی!؟
میازاکی: بله، بله. و ناحیه نفرین… وقتی نفرین بشوم…

مجری: میخواهی از بارش یک عالم تیر بمیری!؟
میازاکی: لذت بخش است. من دوستش دارم، اصلا میخواهم رویش تاکید هم بکنم.
مجری: باور نکردنیست!
میازاکی: من درباره تخیلات باقی اعضای تیم نمیدانم، اما این تخیلات را از جانب یک آزارگرا نمیسازم، بلکه از جانب یک آزارطلب میگویم: «من میخواهم این بلاها سرم بیاید.»
مجری: اوه! واو!
میازاکی: واقعا دوست دارم. البته جوابهای عجیب و غریبی از رسانههای خارجی میگیرم. آنها به من گفتند: «درباره چه چیزی داری صحبت میکنی!؟»

نظر شما درباره دارک سولز یعنی زندگی چیست؟
و آیا به نظرتان بازیهای سولزلایک بر ضد سلامت روان و جسم هستند؟
ممنونم از همراهی شما دوستان عزیز گیمفایی 🌹
موفق باشید




















پر بحثترینها
- گپفا ۲۸؛ در یک ماه گذشته چه بازیهایی تجربه کردهاید؟
- فروش ضعیف Assassin’s Creed Shadows در ژاپن
- بازیهایی که از نهایت توان کنسول مقصد خود استفاده کردند (قسمت اول)
- دراکمن: Intergalactic: The Heretic Prophet هماکنون قابل بازی است
- تاکید دراکمن بر عدم تضمین ساخت The Last of Us Part 3
- یک نسخه ویژه از سری The Last of Us در راه است
نظرات
۱. بدون شک دنیای دارک سولز اعتیاد آوره . چون لذتی که بعد زحمت فراوانی که مثلا برای از بین بردن یک باس میکشی ، وصف نشدنی هست
فتح قله دماوند بهت حس بهتری میده یا فتح تپه های تورقوزآباد ؟ بله جواب مشخصه و البته زحمتی هم که میکشی خیلی خیلی بیشتره
بقول قدیمیا : ” هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد ” اونم چه هندوستانی بهتر از دنیای استاد میازاکی
۲.ضد سلامت و روان ؟ اتفاقا برعکس یک تمرین بی نقص برای ارتقای سلامت هستند !
صبورتر شدن و کنترل خشم – درس گرفتن از اشتباهات و نا امید نشدن – کنترل تمرکز و توجه بیشتر به جزئیات برای حل مسئله و …
یک سولز پلیر واقعی شک نکنید ریج نمیکنه و اگه تازه وارد هستین به مرور آبدیده میشین
چه دلایل بچگانه ای…. سولز مگه فیزیک های پیشرفته داره که بخوای با ضربه خوردن کارکتر هاش بخندی؟ اون مال موتور رگدال کبیره وگرنه مال سولز یه افکت کودکانست. یه بازی خشک و خالی بدون حداقل های نسل هشت.
بنظرم اگه بازی در قالب یه ارت هنری تک بعدی طراحی میشد و وارد pinterest میشد بهتر بود، تا اینکه بخواد گیم تلقی بشه
یه بازی نقش آفرینی و چارتا ضرب و تقسیم برای زد و خورد رو خیلی نمیشه گیم حساب کرد چون بهترشم تو اندروید هست….
گیم واقعی یعنی بازی بعدی راکستار
و اینجاست که صنعت گردن هنر رو میشکنه
لامبورگینی سواری gta 6 ارجهیت داره به الاغ سواری الدن
شما هم با این نسلتون
یکم زیادی gta بازی کردی
تیتر مقاله، به شدت حق بود…👌
دارک سولز یعنی زندگی…
البته نه تنها دارک سولز، کل بازی های سولزبورن فرام سافتور یعنی زندگی…
بازی های سولز، تصورات شما رو از بازی ویدئویی تغییر میدن و اونو به سطح های بالاتری میبیرن…
هم قدرت شما رو، هم ذهنیت و هوش شما رو و هم معنویت شما رو…
شمایی که بازی های سولز رو تجربه میکنی، بعدش درهای جدیدی از ویدیو گیم به روت باز میشه…
ممکنه دیگه از یه سری سبک ها خوشت نیاد و یا بازی ها رو کلا روی سژح سختی بالا تحربه کنی تا تجربه های مشابهی داشته باشی…
کلا باعث میشن هی بخوای چیز های مشابه رو تجربه کنی…
این اتفاقی هست که برای من و خیلی های دیگه که عاشق این بازی ها هستن افتاده و به سایر افرادی که این بازی ها رو تحربه نکردن، بازی ها براشون دیگه جذابیتی نداره و خسته شدن، به شدت تجربه تک تک این آثار رو پیشنهاد میکنم…
بهترین خاطرات گیمیم رو بازی های سولزلایک ساختن ممنون از میازاکیبه خاطر خلق همچین اثر های هنری
دارک سولز یعنی مرگ ….
مرگی همراه با زجر ..
سلام بر شما یار عزیز گیمفایی
دور از جون 😅
ممنونم از همراهیتون 🌹
مخلصم آقای اسدی
واقعا پست های قشنگ و جالبی میزارین ..
مخصوصا گیوتین ..
تشکر و خسته نباشید به آقای اسدی
قبلا یک سری مقاله تو گیمفا بود راجع به داستان دارک سولز که واقعا زیبا بود اگه امکانش هست برای بقیه بازی های سولز بورن هم همینکار رو انجام بدین
اونی که اینارو می نوشت، سردبیر قبلی بود که الان رفته…
الان آقای اسدی میتونه همون راه رو البته با یه سطح بالاتر و قلم زیبا تر ادامه بده البته اگه خودش دوست داشته باشه…
سلام و درود بر شما 🌹
سلامت باشید
آره اگه اشتباه نکنم مال جناب آقای آقابابایی بودن اونا.
ممنونم از اینکه همراهی کردید و از پیشنهاد ارزشمندی که بیان فرمودید؛ حتما ان شاءالله. ولی اگه موفق نبودم برای نوشتنش پیشاپیش ببخشید 💐🙏🤗
تمام بازی ها سولز لایک هستن، تمام بازی ها دارک سولز و الدن رینگن فقط کافیه سطح درجه سختی هر بازی و تا انتها بالا ببریم. تنها تفاوت بازی های سولز و بقیه اینه که سری سولز به صورت پیش فرض روی اخرین درجه سختیه بازیه و نمیشه تغییرش داد. ولی بازی های دیکه رو میشه رو هر درجه سختی بازی کرد.من میتونم کلی بازی معرفی کنم که سختیشون از دارک سولز بسیار بالاتر تر باشه و بعد از شکست هر باس همون حسی بهتون دست بده که توی زدن باس های سولز بعد از بارها مردن بهتون دست میداد ( شادی و غرور). منتها برای شماها سولز خیلی خاص تره چون نمیتونید و راهی ندارید درجه سخای بازی و تغییر بدید چاره ای ندارید چون رفتنش و تموم کردنش. کافی بود دارک سولز ها هم درجه سختی داشته بودن تک تکتون روی سطح آسون یا نرمال پلی میدادید مگه اینکه بخواین پلاتش کنید و تروفی درجه سختی بالا رو لازم داشته باشید . برای شروع و یا امتحان دویل می کری ۵ و روس اخرین سطح سختی تجربه کنید.
دارک سولز یعنی زندگی
به نظر من سری دارک سولز و الدن رینگ سخت نیستن چون با کمی حوصله برای فارم کردن بازی خیلی خیلی آسون هم میشه
به نظر من سخت ترین بازی ساخته شده توسط میازاکی بازی سکیرو عه چون بحث فارم کردن هیچ معنی ای نداشت تو بازی و فقط با کشتن باس ها قدرتت زیاد میشد پس باید زمان زیادی رو برای تمرین دفاع و حمله در زمان مناسب تمرین میکردی که بتونی یه باس رو بکشی.
سکیرو واقعا بازی سخته ولی اگه توش پرو بشی میتونی تمام باس فایت های گیم رو به گریه بندازی
من فعلا دارم نسخه یه یک رو پلی ودم
بازیه خوبی بید
پ.ن:چطور میشه پایرومنسر فلیمو ارتقا داد؟
دوست عزیز تشریف بیارین تو گروه From Software تو سایت، در خدمتتون باشیم ❤️
دوستان هم راهنمایی تون میکنن هم با چیزهای جدید آشنا میشید…
سلام بر شما
راستش من با عبارتی که فرمودید الان دچار گیرپاژیدگی شدم. 😅
انگلیسی عبارت رو بنویسیدش شاید بتونم کمکی از دستم بربیاد و خدمتتون بگم. 🌸
ممنونم از همراهی شما 🌹
آقای اسدی سلام منظورشون Pyromancy flame 🔥هست😅
سلام و نور 🌹
آهاااااا! 😂
ممنونم از شما
باید پیش یه سری افراد خاص بری اون دست اتیشیتو قوی کنی بعد میتونی از پایرومنسی های قوی تر استفاده کنی
بهتره ویدیوی اموزشی ببینی
مقاله تامل بر انگیزی بود برای من . مخصوصا که امسال هم کنکور دارم حس می کنم با باسفایت آخر الدن رینگ قراره رو به رو شم😁. انشالله همه کنکوریا بترکونن و با تشکر از این مقالات زیبای شما آقای اسدی💪🏻🔥
سلام بر شما یار و همراه همیشگی گرانقدر 🌹
ها ها! چه مثال باحالی 😅👌👍
ان شاءالله که موفق باشید ❤ براتون موفقیت و بهترینها رو آرزومندم (هم شما و هم دیگر دوستان کنکوری💐).
ممنونم از همراهیتون 🌸🌸🌸
الان دیگه کنکور تموم شد باس فایت رو زدی؟
نه نه ؛ امسال دارم کنکور یعنی اردیبهشت ۱۴۰۳
آها اوکی 🤝🏻
بنده تو دارک سولز ۳ نمیدونستم میشه رو دشمن لاک کرد و تا آخر بازی با بدبختی همش در حال تنظیم زاویه دوربین بودم
You are a legend
You too bro
منی که وسطای سه هستم و یک هم تموم کردم و از لاک کردن رو دشمن بدم میاد🗿
تا آخر بدون لاک کردن برو بیشتر حال میده
باورت پیشه اصلا راحت نیستم با لاک کردن. اصلا نمیتونم خوب بزنم وقتی لاک میکنم
خودم موقعی که فهمیدم میشه لاک کرد رو دشمن بازی اون مزه قبلو نمیداد بهم ولی به خودم میگفتم این بی همه چیزو چطور بدون لاک کردن شکست دادم
لاک کردن تمرکز رو میبره بالا بازی خیلی آسون تر میشه من باس گیل رو مثلا میگم که بدون لاک کردن ۳ برابر سخت تره
لاک نکنی ۳ تن هم وزن زره و شمشیرت باشه، چه شود
من گارگویل باس سوم دارک یک رو هم بدون لاک کردن رفتم. یه حرکت داره یه لحظه سریع میره اسمون با دمش از پشتت میزنتت باورت میشه ترجیح دادم ۱۸۰ درجه برگردم سپر بگیرم تا اینکه بخوام لاک کنم
من لذت میبرم باس های الدن رینگ رو شکست میدم یه لذت خاصی داره من قشنگ هر وقت ناراخت یا اعصابم خورده میرم سراغ باس های الدن رینگ
البته من فقط بلاد بورن و الدن رینگ و بازی کردم
سری سولزو نمیدونم
من وقتی حالم بده یا بهتر بگم حالم خوبه، با جنگیدن با باس های الدن عصبی تر میشم و حس و حال ناخوشایندی حاکم میشه توم. خیلی سمه
دارک سولز یعنی میازاکی
میازاکی یعنی YOU DIED
میازاکی: لذت بخش است. من دوستش دارم، اصلا میخواهم رویش تاکید هم بکنم.👌
خب مسئله اینجاست که من یکی اونقدرا آزار طلب نیستم! بازی خوب برای من بازی ای هست که وقتی بازیش نمیکنم هم بهش فکر میکنم و دوست داشته باشم هرکاری دارم زودتر تموم شه تا برگردم به اون بازی نه بازی ای که دوست دارم زودتر تموم شه تا از دستش خلاص شم! من دلم چالش میخواد در ویدیو گیم ولی اینکه ده ساعت با یه باس جون بکنم و بازم نتونم شکستش بدم (مگه این ده ساعت فعالیت فرعی و گرایند تکراری انجام بدم) دیگه چالش نیست، شکنجه هست! نظرات متفاوته ولی عموما اجماع دارن که بلادبورن و الدن رینگ بهترین بازی های مجموعه هستن. من بلادبورن رو خیلی خیلی دوست داشتم ولی از الدن رینگ (با اینکه در شاهکار بودنش شکی نیست) متنفرم! به god skin due رسیدم دیگه ادامه ندادم.
یکی از دلایلی که دارم کلا شیفت میکنم به سمت نینتندو همینه. تنها کمپانی ای که واقعاً هنوز کانسبت فان در گیم رو درک میکنه همونه. میدونن که برای لذت بردن از بازی لازم نیست تبدیلش کنید به فیلم سینمایی یا شکنجه. Breath of the wild و tears of the kingdom هردو چالش دارن ولی به شدت فان هستن. فعالیت های فرعی که در قالب shrine برای آپگرید استفاده میکنی لذت خالصه و هیچ عذابی درش نیست.
بازی سولز آزارت نمیده یه دردی با لذت بهت میده سعی کن ازش لذت ببری :دی
کلا اینکه باید سبکتو انتخاب کنی و طرف یه بازی هایی نری اگه آزارت میدن
مثله من که هیچ وقت به خودم اجازه نمیدم برم طرف zelda
سلام بر شما دوست عزیز گیمفایی
باید اعتراف کنم که تا قسمتی ابری همنظریم! من هم با بازیهای نینتندو موافقم.
ممنونم از همراهیتون 🌹
به هر حال هر کی نظری داره
بلادبورن چون انحصاری سونیه بازی فرا شاهکاریه خیلی جدی نگیر