آنالیز: تاثیر دئوس و دیابولوس اکس ماکینا بر سرگرمی روایی
اگر صدها سال پیش به پای یک نمایش تئاتر مینشستید، اصولاً در دقایق انتهایی شاهد شخصی روحانی و مقدس (خدا) بر یک شیء ماشینگونه بودید که اتفاقی شوم و نحس را ناگهان از میان میبرد و پایانی مطلوب و خیر را به شما تقدیم میکند، حال این ماشین و خدا میتوانست در قالب یک درشکه بر صحنۀ نمایش فرود آید یا شکل دیگری به خود بگیرد. سالها بعد، در دنیای مدرن، همچنان دئوس اکس ماکینا سینما، تئاتر، بازیهای ویدیویی، رمان و سایر مدیومهای داستانی را آلوده میکند. این پدیده در اکثر موارد نه تنها تاثیر مخرب خود را بر فیلمنامه حفظ کرده است، بلکه با گذر زمان و استفاده از آن در آثار بزرگ، داستان را در قالبی قابل پیشبینی مطرح میسازد و البته در ازای آن، آینده را برای «فرنچایز» و «کاراکترهای محبوب» تضمین میکند.
حال اگر از معنای لغوی و تاریخچه گذر کنیم، دئوس اکس ماکینا (Deus Ex Machina) با استناد بر بنیاد تاریخی، به عنوان اتفاقی در خلال سکانسهای حساس و به ویژه پایانی مطرح میشود که خارج از پلات اصلی، طرح روایی یا حتی منطق فیلمنامه، مصیبت یا گرهای حل ناشدنی در فیلمنامه را برطرف میسازد. پدیدۀ دئوس اکس ماکینا تنها قاتل منطق روایی محسوب نمیشود، بلکه در مدت زمان طولانی، میتواند فیلمنامهها را قابل پیشبینی کند، همانطور که در بسیاری از آثار روایی، شاهد این قضیه هستیم و تاثیر خودش را گذاشته است. با این وجود، خالقانی نیز هستند که با آگاهی بر این مبحث، از دئوس اکس ماکینا دوری میکنند که به قالب روایی سرزنده، واقعگرایانه، غیرقابل پیشبینی، درگیرکننده و آموزنده منجر خواهد شد.
اما آیا هر گونه تاثیرپذیری فیلمنامه از عوامل خارجی و ماورائی به تصنع منجر خواهد شد و کیفیت قصه را کاهش میدهد؟
عقیده بر آن است که خارج از سکانسهای سرنوشتساز، برای طرحریزی مقدمات یک قصه یا اختتامیهای خارج از پایانبندی اصلی، میتوان از عوامل ماورایی یا خارج از فیلمنامه بهره برد. به عبارت دیگر، اتفاقات میتوانند بر بستر زد و خورد، تصمیمگیریها، دسیسهچینیها یا خیرخواهیهای عوامل خارجی شکل بگیرند، اما در حین عمل اصلی، ترجیح بر آن است که از دستان پشت پرده، قدرت برتر یا هر چیزی که خارج از فیلمنامه ناگهان موانع را میدرد (یا حتی برای هیجان کاذب مانعی غیرمنطقی به وجود میآورد)، دوری کنیم.
در دیدگاه مدرن، تمامی مباحث فوق پابرجا هستند، گرچه موارد بیشتری (مانند اتفاقات شانسی به نفع پروتاگونیست) در زیرمجموعۀ مفهوم دئوس اکس ماکینا قرار میگیرند. به عنوان مثال در «۲۲ قانون روایت از استودیوی پیکسار» آمده است:
اتفاقات شانسیای که کاراکترها را به دردسر میاندازند مورد قبول هستند، اما نجات آنها از مخمصه «به لطف اتفاقات شانسی» تقلب محسوب میشود و به دل نمینشیند.
زنجیرۀ حوادث در یک قصه اما، به این سادگی رقم نمیخورد و میتوان سناریوهای گوناگونی را مورد بررسی قرار داد که «اتفاقات شانسی» در آنها باعث بهبود و جذابیت روایت شود. به عنوان مثال، اگر زنجیرۀ اتفاقات شانسی و رخ داده به دست پدیدهای خارج از «فیلمنامه»، یک کاراکتر اساسی را نجات دهد و کاراکتر محوری دیگر را در مخمصهای بزرگتر قرار دهد، آنگاه میتوان این رویکرد را قابل قبول دانست.
- دئوس اکس ماکینا در حقیقت راه حلی برای یک مشکل یا گره است. توییستهای ناگهانی که درک ما از داستان را تغییر میدهند، در زیرمجموعۀ دئوس اکس ماکینا قرار نمیگیرند.
- دئوس اکس ماکینا باید ناگهانی و غیرمنتظره باشد. در مقدمه یا اواسط داستان نباید پیشزمینۀ دئوس اکس ماکینا چیده یا به آن اشاره شده باشد و اگر هم این اتفاق رخ داد، در نهایت نباید راه حل طبیعی برای مشکل به نظر برسد.
- زمانی از دئوس اکس ماکینا استفاده میشود که شاهد موقعیتی ناامیدکننده هستیم که گویی راه حلی برای آن وجود ندارد. اگر با کمی منطق جمعی یا با پاسخی ساده بتوان آن راه حل را توجیه کرد، آنگاه دیگر دئوس اکس ماکینا رخ نداده است.
- دئوس اکس ماکینا کاملاً خارج از فضای کاراکترها و تصمیماتشان در طول داستان رخ میدهد و راه حل از سوی کاراکتری مطرح میشود که تا به آن لحظه هیچ تاثیری روی داستان نداشته یا در بهترین حالت ممکن، تاثیرکوچکی در داستان داشته است.
در دنیای مدرن قصهپردازی، دئوس اکس ماکینا میتواند در قالبهای متنوعی نیز دیده شود. به عنوان مثال، گاهی اوقات به صورت واژگون مطرح میشود و در مواردی نیز زمینهچینی میکند:
در هر نسخه از سری Mortal Kombat، کاراکتر Raiden، خداوندگار رعد و برق و محافظ زمین، در بهترین موقعیت برای نابودی لحظهای دشمنان قرار دارد، اما در داستان توضیح داده میشود که به دلیل فرمان سرسختانۀ «خدایان کهن»، باید بخشی از قدرت الهی خود را از دست دهد و به دنبال آن، از مبارزان دیگر و بخش کوچکی از قدرت خود بهره ببرد.
در بازی Journey، دقایقی پیش از اتمام بازی، دئوس اکس ماکینا رخ میدهد. کاراکترهای اصلی برای بالا رفتن از کوه با چالش مواجه میشوند و در سرمای طاقتفرسا، تا سر حد مرگ یخ خواهند زد. اما ناگهان اجدادشان به آنها انرژی الهی عطا کرده تا بر این سختی پیروز شوند. در حالی این اتفاق رخ میدهد که این اشخاص الهی پیش از این تاریخچۀ تمدن را با تصاویر به کاراکترهای اصلی آموزش داده بودند و حضوری موثر یا فیزیکی نداشتند.
به طور کلی در انیمهها به وفور شاهد دئوس اکس ماکینا هستیم، سری Naruto بارها از دئوس اکس ماکینا استفاده کرده است. به عنوان مثال، در بخشی از داستان، ساسکه هیچ چاکرایی ندارد اما ناگهان یک سرپنت بزرگ احضار میکند. به عنوان مثالی دیگر، پس از مرگ بخش عمدهای از کارکترها، ناگاتو ناگهان از ابزار خود استفاده میکند تا همه را به زندگی باز گرداند!
از راه رسیدن عقابها در Lord of the Rings: Return of the King:
دیابولوس اکس ماکینا
دیابولوس اکس ماکینا، به معنای «شیطان از سوی ماشین» (Devil from the Machine)، در نقطۀ مقابل دئوس اکس ماکینا قرار میگیرد و همتای آن محسوب میشود. دیابولوس اکس ماکینا زمانی رخ میدهد که حوادث طوری خارج از فیلمنامه و به صورت ناگهانی مطرح شوند که وضعیت برای کاراکتر اصلی وخیم شده و به نفع شرور تمام شود.
- اغلب اوقات نویسندگان از دیابولوس اکس ماکینا استفاده میکنند تا شرور اصلی شکست نخورد و داستان تمام نشود.
- درست به مانند دئوس اکس ماکینا، صرفاً قرار نیست در انتها و پایانبندی شاهد دیابولوس اکس ماکینا باشیم، اما اصولاً این اتفاق در پایان رخ میدهد.
- دقت داشته باشید که گاهی اوقات با نویسندگی صحیح، میتوان دیابولوس اکس ماکینا را منطقی جلوه داد یا آن را برای مخاطب لذتبخش کرد؛ به خصوصی در رابطه با پایانهای داونر. پایان داونر زمانی رخ میدهد که پایان از حالتی غمانگیز به تراژیک میل کند و حتی روند ناراحتکنندهتر شود. در این صورت دیابولوس اکس ماکینا میتواند کاراتر عمل کند و از تاثیر منفی خود فاکتور بگیرد.
موسیقی Blasphemous Rumors از Depache Mode، در مورد دختری است که در سن ۱۶ سالگی خودکشی میکند. او نجات مییابد و یاد میگیرد که از زندگی لذت ببرد، اما مدتی بعد در یک سانحۀ رانندگی جان خود را از دست میدهد.
در اختتامیۀ بازی Half-Life، اگر با G-Man متحد نشوید، ناگهان بدون هیچ سلاحی در میان جمعی از بیگانگان Xen قرار میگیرید تا بدون امید، شکست بخورید.
پس از سرقت بانک در Red Dead Redemption 2، همه چیز مطابق میل اعضای ون در لیند پیش میرود تا بتوانند با پولی که به دست آوردهاند، در سرزمینی جدید زندگی کنند. اما ناگهان طوفان کشتی آنها را به همراه تمام پولها غرق میکند، اما کاراکترهای اصلی را زنده نگه میدارد.
در دنیای The Witcher دیابولوس اکس ماکینا به تعداد رخ میدهد تا دنیای خاکستری و کرپسَک آن را توجیه کند.
در پایانبندی انیمۀ Cowboy Bebop نیز به نوعی دیابولوس اکس ماکینا رخ میدهد.
در تمام فیلمهای Halloween که مایکل مایرز به نوعی مضحک زنده میماند، دیابولوس اکس ماکینا رخ میدهد.
در پایانبندی فیلم Vertigo از آلفرت هیچکاک.
کتاب رامایانا از ولمیکی: پس از آن که راما همسر خود، سیتا، را نجات داد و در برابر شیاطین پیروز شد، تاج سلطنت را از آن خود میکند و سپس همسر خود را در برابر دو محاکمه در برابر آتش قرار میدهد، زیرا باور دارد زمانی که گروگان گرفته شده بود، همسرش به او خیانت کرده است. در نهایت، با حکم دادگاه دوم، سیتا توسط زمین بلعیده میشود.
دیابولوس اکس نیهیلو
دیابولوس اکس نیهیلو، به معنای «شیطان از پوچی» (Devil from Nothing)، زمانی رخ میدهد که هدف، مسیر را توجیه کند یا به عبارتی «پایان قصه» مقدم بر مسیر روایت باشد. در چنین موقعیتهایی، ناگهان حوادثی رخ میدهند یا دشمنی سهمگین و فراتر از باورها ظاهر میشود که تمامی قهرمانان را تحت تاثیر جدی خود قرار میدهد و ناگهان نیز از میان میرود.
استودیوی فرام سافتور (From Software) علاقهای وصف ناشدنی به پدیدۀ دیابولوس اکس نیهیلو دارد که به لطف پلات پر رمز و راز، روایت غیرمستقیم و کوئستهای جانبی پیچیده، آن را جذاب جلوه میدهد:
در بازی Bloodborne، موجودی خداگونه به نام The Moon Presense هاب اصلی بازی (Hunter’s Dream) را خلق کرده و شکارچیان را تحت کنترل گرفته تا با کابوسها و هیولاها مقابله کنند. با وجود تاثیر غیرقابل انکار او در طرح کلی داستان، تنها اشاره به حضور فیزیکی او در پایان حقیقی بازی رخ میدهد که باید با او مبارزه کنید و پایان حقیقی نیز ناشی از حضور چند دقیقهای او خواهد بود.
نمسیس در بازی Resident Evil 3: Nemesis به نوعی نماد دیابولوس اکس نیهیلو محسوب میشود. بر خلاف سایر مخلوقات آمبرلا (Umbrella) که پرونده یا توضیحی پیرامون تولد و ریشۀ آنها وجود دارد، در هیچ یک از مدیومهای کنون (canon) جزئیاتی پیرامون شکلگیری نمسیس به مخاطب ارائه نمیشود. بهترین اطلاعاتی که در دست داریم، این است که به دنبال تزریق انگل NE-T به یک تایرنت، شعبۀ فرانسۀ آمبرلا، نمسیس را خلق کرد. جالب است بدانید که در یکی از فیلمهای Resident Evil، به ریشۀ نمسیس پرداخته میشود.
در Naruto Shippuden، کاراکتر کاگویا (Kaguya) ناگهان ظاهر شده و مشخص خواهد شد که دلیل اصلی تبدیل قبیلۀ اوچیها به نیروهای شر بوده است و البته بعد از نبردی کوتاه نسبت به سایر مبارزات انیمه، این شرور مهر و موم میشود. در ابتدا تمام هدف او نابودی مادارا است، زیرا نویسندۀ انیمه به طور تصادفی کاگویا را بیش از حد قوی مطرح میکند.
اگر به مطالعۀ این نوع مطالب علاقه دارید، پیشنهاد میکنم مقالۀ زیر را نیز مطالعه کنید:
پر بحثترینها
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- نقدها و نمرات بازی STALKER 2 منتشر شدند
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- پلی استیشن برای ۱۰ سال متوالی نمایندهای برای بهترین بازی سال داشته است
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- بازی Death Stranding Director’s Cut دومین بازی پرفروش ایکس باکس شد
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
- رسمی: شرکت مادر FromSoftware پیشنهاد خرید از سوی سونی را تایید کرد
- بازی GTA V با این هدف ساخته شد که از هر نظر بهتر از GTA IV باشد
نظرات
جونم نمسیس
.
چی بود زمان خودش
خسته نباشید
مقاله جالبی بود
سلام آقای کریمی خسته نباشید
یه سوال ازتون داشتم
چطور باید واسه پیوستن به تیم تحریریه گیمفا اقدام کنم؟
باید گیمفا رو بخری 🗿😂
فقط اگه اتزیو اجازه بده D:
خسته نباشید
مقاله ی جالبی بود اما کوتاه
حتما در وقت مناسب میخونم مقاله رو ولی همین که تیتر رو درست بتونم بخونم باید بهم جایزه بدین😅😅
شخصا حاضر نیستم داستانی برام روایت بشه که از دئوس اکس ماکینا داخلش استفاده میشه،اون عامل غیر منتظره بودن عملا منجر به سریع رخ دادن اتفاقات میشه، در نهایت مخاطب به خودش میاد و می بینه کل منطق روایی داستان در چند دقیقه مچاله شده
بلعکس رویکرد دیابولوس اکس ماکینا/نیهیلو می پسندم. دوبلکس اکس ماکینا حتی اگر اواسط داستان هم رخ بده هم سازگاری بیشتری با منطق روایی داره هم به هیجان انگیز تر شدن داستان کمک می کنن
نیهیلهو هم می تونه منجر به غنایی بیشتر پایان بندی بشه
در کل، هر سه در اکثر اوقات به عنوان آلایندۀ فیلمنامه مطرح میشن که منطق رو زیر پا میذارن. اگر غرق شدن در داستان به واسطۀ یک رویکرد واقعگرایانه و ملموس و قابل ارتباط منطقی مد نظر ما باشه، باید از این موارد در نوشتن فیلمنامه دوری بشه. اما خب گاهی اوقات میتونن به خوبی پشت یک نویسندگی جذاب برخی موارد رو پنهان کنن.
مثلاً در اوایل سریال Better Call Saul که توکو سالامانکا کاراکتر اصلی (ساول) رو به بیابان میبره و هیجان داریم که چجوری از این مخمصه خودش رو رها میکنه، نویسندگان با هوشمندی و دیالوگ نویسی صحیح و منطقی یک سناریو و رهایی ملموس برای کاراکتر اصلی خلق میکنن، اما اگر ناگهان پلیس گشت ظاهر میشد و به نوعی ساول فرار میکرد، اونوقت دئوس اکس ماکینا رخ داده بود.
حالا این سناریو برای کاراکتر منفی (بارها برای جوکر و موریاتی پیش اومده) هم میتونه شکل بگیره اگر منطق پشت رهایی یک کاراکتر از مخمصه وجود داشته باشه تا این که عاملی خارج از فیلمنامه عامل رهایی باشه، خیلی جذابتره برای ما مخاطبها چون همیشه انسان با چیزی ارتباط میگیره که ملموس یا با منطقش همخوانی داشته باشه.
خدا قوت اقای کریمی
گندالف خاکستری یا سفید؟
با کدومش بیشتر حال میکردید؟
خسته نباشید آقای کریمی
از خوندن متنتون لذت بردم
فک میکنم از پدیده (دیابولوس اکس ماکینا) تو بازی مافیا ۱ هم استفاده شده
اسپویل:
تو اون بازی روایت در آخر و به صورت ناگهانی باعث مرگ شخصیت اصلی میشه و دون سالیاری نقش منفی همچنان زنده س)
یا تو مافیا ۲ شخصیت هنری ناگهان از طریق یه عامل تقریبا ناشناخته کشته به صورت کاملا فجیح کشته میشه
البته باید بگم چون زیاد سر در نمیارم از این قضایا احتمال میدم که تو اون داستان از این موارد استفاده شده باشه
من همه جا هستم انقدر معروفم😂😂
مقاله جذابی بود
خسته نباشید جناب کریمی
نهایتا خدای دئوس اکس ماکینا رو میشه شخصیت میگ میگ دونست 🙂 (اگه اشتباه نکنم)
خیلی مقاله ای خفنی بود ترجمه بود یا ارجینال ؟
ولی تیتر و عکسس یه جوریه اصلا جذاب نیست اتفاقی بازش کردم خوندم 🗿
نقل قول : ” در ابتدا تمام هدف او نابودی مادارا است، زیرا نویسندۀ انیمه به طور تصادفی کاگویا را بیش از حد قوی مطرح میکند.”
فک کنم اینجا اشتباه کردین میخواستین بگین ب طور تصادفی مادارا رو بیش از حد قوی مطرح می کند
حیف مانگای ناروتو که بدترین تیم تاریخ جهان انیمه شو ساخت
گرافیک که افتضاح فیلر پشت فیلر اونم تو اوج داستان
منکه انیمه اش دنبال نکردم مانگا رو خوندم
کارگردانش هم افتضاح بود صحنه های حماسی رو ابکی میکرد
تیمی که بلیچ ساخته حرفه ای ترین استدیو انیمه س بنظرم
ناروتو با این حجم از محبوبیت چرا یه بودجه درست حسابی و یه استدیو حرفه ای براش در نظر نگرفتن بسازش؟ 🤔
جالبه. دوست دارم یک نمونه از DEM اضافه کنم! گاهی با پیشرفت مخاطب و گذر فهم اون از کلیشه های هنر مدرن و حتی تا حدودی فرا مدرن، موثر ترین و قوی ترین اجرا های کلیشه ها بگونه ای دیگر هستن. اونم در رابطه با یکی از کهن ترین تروپ ها مثل خدای در دستگاه که امروزه از معناش کاسته شده و از طرف دیگه جذابیتی واسش نمونده. اما شاید تو تاثیرگذار ترین مانگا و انیمه علمی تخیلی در خود ژانر، Akira، هست که جوابی به این همه کلیشه سازی از واقعه ای انقلابی می بینیم. ما تقریباً طی تمامیت طول داستان سایه ی دو دستگاه غولپیکر در فضا با قدرت مداخله از جنس deus ex machina حس می کنیم اما در اینکه قدرت خداگونه هر یک از این لیزر های آسمانی پلید هست یا نیک، یا اینکه اصلا در عمل این قدرت چه کار می کنه، خودمون رو بیش از همیشه با deus ex machina چشم تو چشم میبینیم و به جای اینکه حس تقلب به ما القا شده باشه، حس می کنیم با قانونی از این دنیا مواجه هستیم. دئوس اکس ماکینا در آکیرا کالبد شکافی میشه. اسپویل می شه اگه بخوایم زیبایی پیاده سازی دئوس اکس ماکینا در چنین آثاری به جزئیات بگیم. اما میگم به نظرم آکیرا بهترین تصویر مدرن از DEM به رخ می کشه، اینکه مثلا خود deus به معنای قطعی خدای نیکی نیست و تنها به معنای قدرتی فراتر از انسان زمینی هست، قدرت در دستگاه. مثل deus otiosus خدای خاکستری یا قدرت بی اعتنا، یا deus deceptor خدای فریبکار یا پلیدی… در هیچ جای دیگه به این زیبایی به تصویر کشیده نشده. و از سوی دیگه این آکیرا بیش از همیشه به ریشه نزدیک هست با وجود ساختار شکنی از کلیشه هایی که نام DEM یدک می کشن: در حالی که کلمه دستگاه انگار به کل از معنای ناب این واژه ها کنده شده، تا DEM به یک کلیشه کمک تقلیل داده شه، Akira می گه چرا DEM انقدر در تئاتر وقت همه رو به وجد میاورد: خدا با ماشینی ساخته انسان قدرت به زمین میاره. این مهم با مداخله الهی که تا به اون روز در کلیشه های دین و ادبیات و افسانه ها بود تفاوتی داره که در اغلب نمونه های مدرن دیگه دیده نمی شه. DEM، یک خدای عادی از آسمان نیست. شگفتی اینجاست که ماشینی در کار هست!