تغییرات مهم سریال ارباب حلقهها نسبت به کتابها
سازندگان سریال ارباب حلقهها تغییراتی در این اثر نسبت به کتابها انجام دادهاند که برخی از آنها سوالبرانگیز هستند.
فصل اول سریال ارباب حلقهها: حلقههای قدرت (The Lord of the Rings: The Rings of Power) بالا و پایینیهای خودش را داشت که از جمله آنها میتوان به فوران باشکوه کوه دوم (Mount Doom) یا داستان کاملا عجیب و غریب میتریل اشاره کرد. حالا که فصل اول سریال به پایان رسیده، نگاهی به کل داستان این فصل خواهیم داشت و تغییرات مهم آن نسبت به کتابها را بررسی خواهیم کرد.
در مقایسه با ابتدای فصل، قسمتهای پایانی توانستند مسیر داستانی که این سریال در پیش دارد را برای مخاطبان روشنتر کنند و این در حالی است که سوالات بیشتری را نیز ایجاد کردهاند. ظاهرا بینندهها برای فصل دوم سریال «ارباب حلقهها» باید مدت زمان بیشتری را صبر کنند و همین نیز باعث میشود تا در این حین، به مقایسه این اثر با کتابها بپردازند.
یکی از مشکلات هر اقتباس سینمایی یا سریالی، حتی موفقترین اقتباسها، آن است که داستان اصلی موجود در ذهن بیننده را به هم میریزند و بیننده به سختی میتواند عناصر داستانی اقتباس شده از منابع اصلی را با ابداعات تازه در داستان جدا کند. به عنوان مثال، برخی از طرفداران سائورون را تنها به عنوان یک چشم آتشین میشناسند و اطلاعات کمی در مورد گذشته او دارند. در هر صورت، در ادامه همراه با ما باشید تا به بررسی تغییرات فصل اول سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» نسبت به منابع اصلی بپردازیم.
تفاوتهای سریال حلقههای قدرت با کتابها
- شخصیت فینرود ماموریت و انگیزههای متفاوتی داشت
- شاه گیل گالاد قدرتی برای فرستادن الفها به والینور ندارد
- قبلا نیز کسانی بودند که دعوت به والینور را رد کردند
- گیل گالاد حاکم تمام الفها نیست
- گیل گالاد حاکمی منصف و عادل توصیف شده است
- سنگهای پالانتیری آینده را نشان نمیدهند
- الندیل در حکومت نیومنور جایگاه بالاتری داشته است
- رویدادها به صورت فشردهتر روایت میشوند
- عدم حضور شخصیت کلبورن
- زیرداستان مربوط به میتریل
- تغییر در نحوه ساخت حلقههای الفها
- ابداعات تازه سازندگان برای سریال
ماموریت فینرود
در ابتدای سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» انگیزههای شخصیت گالادریل با بازی مورفید کلارک (Morfydd Clark) به عنوان ترکیبی از چندین عامل مختلف معرفی میشود. برادر او به نام فینرود با بازی ویل فلچر (Will Fletcher) عهد بسته تا سائورون را پیدا و نابود کند اما سائورون زودتر او را میکشد. همین نیز باعث شده تا گالادریل انگیزهای دو برابر داشته باشد. او در عین اینکه میخواهد انتقام مرگ برادرش را بگیرد، به دنبال آن است تا عهدی که فینرود بسته است را کامل کند.
با اینکه ماموریت فینرود به خوبی در داستانهای تالکین جای میگیرد اما بخشی اعظمی از آن تنها برای سریال خلق شده است. در کتابها، فینرود هیچ گاه عهدی برای کشتن سائورون نبست و در آن موقع، ارباب تاریکی اصلا پنهان نشده بود که فینرود بخواهد او را پیدا کند. در حقیقت، سائورون راحت روی تخت خود در قلعه شیطانیاش نشسته بود، قلعهای که او با برنامهای شرورانه از الفها بدست آورده بود.
فینرود در حال کمک به مردی به نام برن (Beren) برای بدست آوردن سیلماریل از تاج مورگوث بود که با سائورون روبهرو میشود و در حقیقت، خود سائورون او را نمیکشد. فینرود در سیاهچالهای سائورون و از شدت زخمهایش ناشی از درگیری و کشتن یک گرگینه با دستهای خالی از دنیا میرود.
مطمئنا کشته شدن فینرود به دست سائورون در سریال باعث شده تا تقابل سائورون و گالادریل جذابتر و مهیجتر باشد اما در کل باید گفت که این بخش از سریال انحرافی کامل نسبت به کتابها به شمار میرود.
قدرت گیل گالاد برای فرستادن الفها به والینور
تفاوتهای مهمی بین شخصیت گیل گالاد در کتابها و همچنین نسخه آن در سریال با بازی بنجامین واکر (Benjamin Walker) وجود دارد. یکی از اولین و برجستهترین تغییرات این شخصیت نسبت به کتابها آن است که در قسمت اول، او قدرت آن را دارد تا الفها را به والینور بفرستد.
در همین جا نیز الروند با بازی رابرت آرامایو (Robert Aramayo) بیان میکند که هیچ کس تاکنون احضار به والینور را رد نکرده است و همین جمله نیز سنگینی این موقعیت را دو چندان میکند. باید گفت که برخی از این موارد کاملا نابجا و برخی دیگر نیز تناقضی آشکار هستند.
اول اینکه حتی شاه اعظم نولدور نیز قدرت و اختیار آن را ندارد که سفر به والینور را به کسی عطا کند. این سفر هدیه و دعوتی از سوی خود والار (والاها) است و چیزی نیست که هر شاه الفی بتواند آن را بذل و بخشش کند.
عدم پذیرش دعوت به والینور از سوی الفها
از سوی دیگر، بسیاری از الفها قبل از گالادریل نیز بازگشت به والینور را رد کردهاند. در حقیقت، اولین باری که والار الفها را برای بازگشت به والینور دعوت کردند، گروهی از آنها مستقیما این دعوت رد کردند و برخی نیز در میانه راه از آن منصرف شدند و تنها گروه کوچکی از آنها توانستند خود را به والینور برسانند.
در پایان عصر اول سرزمین میانه نیز الفها بار دیگر دعوت شدند و در آن زمان نیز تنها برخی از آنها این دعوت را پذیرفتند و این به معنای آن است که تمام الفهای حاضر در عصر دوم، دعوت بازگشت به والینور را رد کردهاند. البته لازم به ذکر است که تالکین در نوشتههای خود اشاره کرده که در عصر دوم، گالادریل بخشش یا حکمی از سوی والار را نپذیرفته است.
گیل گالاد حاکم تمام الفها نیست
از سوی دیگر، گیل گالاد در سریال به عنوان پادشاهی به تصویر کشیده میشود که بر الفهای سیلوان در تیرهاراد نیز قدرت دارد چراکه آروندیر با بازی اسماعیل کروز کوردووا (Ismael Cruz Cordova) که الفی جنگلی است، در شروع سریال از دستورات شاه گیل گالاد پیروی میکند.
باید گفت که گیل گالاد به عنوان پادشاه اعظم نولدور شناخته میشود و الفهای سیلوان نیز در نولدور سکونت ندارند. به همین دلیل نیز گیل گالاد هیچ قدرت روی آنها ندارد و آنها بخشی از پادشاهی او محسوب نمیشوند.
خصوصیات گیل گالاد
با این حال، تفاوت سوالبرانگیز و مهم این بخش از سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» با کتابها به خود شخصیت گیل گالاد باز میگردد. در کتابها از گیل گالاد به عنوان پادشاهی عادل و منصف یاد میشود که خاطرات والینور در سرزمین میانه را حفظ کرده و تحت تاثیر نقشههای شوم سائورون قرار نگرفته است، در حالی که کلبریمبور با بازی چارلز ادواردز (Charles Edwards) فریب سائورون را میخورد.
این در حالی است که گیل گالاد در فصل اول سریال به عنوان حاکمی دغلکار و غیرصمیمی به تصویر کشیده میشود که با نگرشی تحقیرانه با الروند رفتار میکند و ظاهرا نیز کاملا با کارهای کلریمبور موافق است، در حالی که در کتابها نسبت به اقدامات کلیریمبور کاملا بدبین بوده است.
از سوی دیگر، در قسمت پایانی سریال، او اولین کسی است که امید خود را از دست میدهد و تلاش بیشتری برای جلوگیری از ناپدید شدن الفها نمیکند. این در حالی است که در کتابها او به عنوان شخصی بسیار امیدوار توصیف شده است. البته این امکان وجود دارد شخصیت گیل گالاد در ادامه سریال توسعه پیدا کند و شبیه به کتابها شود.
پالانتیری آینده را نشان نمیدهد
پالانتیریها (Palantíri) در سرزمین میانه از تواناییهای بسیار زیادی برخوردار هستند. از آنها میتوان برای تماشای فواصل بسیار زیاد در فضا و زمان استفاده کرد و برخی افراد نیز میتوانند با استفاده از آنها با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. این در حالی است که هر پالانتیری توانایی متمایزی دارد.
البته تالکین در نوشتههای خود تاکید کرده که از پالانتیری تنها میتوان برای مشاهده گذشته استفاده کرد. آنها قدرت نمایش آینده را ندارند و از همین رو، رویای گالادریل و میریل از موج خروشانی که به جزیره نیومنور میآید، اصلا مطابق با کتابها و همچنین تواناییهای این سنگها نیست.
جایگاه الندیل در نیومنور
در سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» اِلندیل با بازی لوید اوون (Lloyd Owen) توسط فارازون با بازی تریستان گرول (Trystan Gravelle) به عنوان مردی توصیف میشود که اجداد نجیبی دارد. با این حال، داستان وی در کتابها بسیار پیچیدهتر است.
فارازون باید به خوبی الندیل را بشناسد چراکه او زمانی با پدر الندیل دوست صمیمی بوده و خانواده آنها برای مدتها از مشاوران نزدیک شاه نیومنور بودند. البته این احتمال نیز وجود دارد که در ادامه سریال، الندیل به جایگاههای بالاتری در پادشاهی نیومنور دست پیدا کند اما باید گفت که داستان او با نوشتههای تالکین متفاوت است.
یکی دیگر از تغییراتی که در اینجا به چشم میخورد، سوارهنظام نیومنور است. همانطور که الندیل توضیح میدهد، اهالی نیومنور اسب نیز دارند اما بیشتر از آنها برای تفریح و ورزش استفاده میکنند، نه برای مسائل جنگی.
تغییر خط زمانی رویدادها
اتفاقات و رویدادهای مختلف در کتابهای ارباب حلقهها به ترتیب خاصی و در یک خط زمانی مشخص رخ میدهند و این در حالی است که این خط زمانی در سریال کاملا به هم ریخته احساس میشود.
به عنوان مثال، ظهور و سقوط نیومنور در طول چند هزار سال صورت میگیرد اما در سریال تنها به چندین سال از عصر دوم سرزمین میانی خلاصه شده است. این در حالی است که ساخت حلقههای قدرت مدتها قبل از حکومت میریل بوده اما در سریال، این دو رویداد با یکدیگر هم زمان شدهاند.
باید گفت که تغییر و فشرده کردن خط زمانی رویدادها به دلیل همگام نگه داشتن شخصیتهای فانی و جاودانه با یکدیگر ضروری بوده است اما این کار میتواند منجر به برخی از اشتباهات و مسائل گیجکننده در مورد توالی وقایع شود.
ناپدید شدن شخصیت کِلبورن
شوهر گالادریل به نام کلبورن (Celeborn) یکی از کاراکترهای مهم به شمار میرود که در فصل اول، به ناپدید شدن و حتی مرگ او اشاره میشود که با نوشتههای تالکین در تضاد است. در کتابها هیچ گاه کلبورن ناپدید نمیشود، البته لازم به ذکر است که او و گالادریل برای مدتی در عصر دوم سرزمین میانی از یکدیگر جدا بودند.
این جدایی نیز به دلیل آن بوده که گالادریل از داخل خزاد دوم (Khazad-dûm) عبور میکند اما کلبورن از انجام این کار امتناع میکند. از سوی دیگر، در کتابها هیچ گاه اشاره نشده که گالادریل فکر میکند همسرش مرده است.
خط داستانی مرتبط با میتریل
یکی دیگر از تغییرات فصل اول سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت»، سنگ میتریل و خواص درمانی آن است. در قسمت پایانی فصل اول اشاره میشود که داستان ریشههای هیتاگلیر (Roots of the Hithaeglir) حقیقت داشته است. بر طبق این داستان، سنگهای میتریل به نحوی از نور والینور نشات گرفتهاند و خواص درمانی دارند اما این موضوع نسبت به منابع اصلی بسیار متفاوت و متناقض است.
میتریل به عنوان منبعی بسیار نادر شناخته میشود و تنها منبع آن در سرزمین میانه در خزاد دوم قرار دارد اما باید گفت که در والینور و همچنین نیومنور نیز این سنگ به چشم میخورد و اصلا نشات گرفته از آذرخش درخت سیلماریل نیست. در حقیقت، تالکین در کتابهای خود هیچ گاه نگفته که میتریل ارتباطی با سیلماریلها یا جادوی الفها دارد.
با اینکه در کتابهای تالکین نیز به ناپدید شدن الفها اشاره میشود اما این اتفاق به آن قریبالوقوعی و سرعتی نیست که در سریال اشاره میشود. این کار فرآیندی بسیار طولانی است و ارتباط چندانی نیز با از بین رفتن نور والینور ندارد. در حقیقت، نور والینور تنها درون الفهایی که نور دو درخت والینور را دیدهاند، وجود دارند و باید گفت که بسیاری از الفها در نولدور و پس از نابودی درختها به دنیا آمدهاند.
پس این به معنای آن است که ناپدید شدن نور والینور در سریال تنها مربوط به کسانی است که نور درختان والینور را دیدهاند و مربوط به تمام الفهای سرزمین میانه نیست. باید توجه داشت که در کتابهای تالکین فرآیند ناپدید شدن بر تمام الفها تاثیرگذار است و این اتفاق هیچ ارتباطی با نور والینور ندارد؛ در حقیقت این فرایند در کتابهای تالکین شبیه به گذر عمر است.
الفها افسانه ندارند
یکی دیگر از تغییرات در سریال «ارباب حلقهها»، داستان «ریشههای هیتاگلیر» است که از آن به عنوان افسانهای برای بازگو کردن خاستگاه سنگهای میتریل استفاده شد. در سریال نشان داده میشود که یکی از سیماریلها (سه گوهر ساخته شده توسط آهنگر الف به نام فینور) در زیر درختی در بالای کوهستان مهآلود قرار دارد و در همین حین نیز نبردی بین یک بالروگ و یک الف (احتمالا پسر فینور) در آنجا رقم میخورد. آذرخشی باعث میشود تا نور درخت و سیلماریل به داخل کوهستان نفوذ کند و تبدیل به سنگهای میتریل شود.
در دنیای تالکین، الفها برای مدتهای بسیار طولانی زندگی میکنند و تعداد نسل آنها بسیار اندک است و برای آنها، شروع هستی چندان دور نیست، پس وجود افسانه کاملا غیرمنطقی به نظر میرسد. برخی از الفها حتی قبل از اینکه به سرزمین میانه بیایند، در والینور حضور داشتند و شاهد از بین رفتن درختان والینور نیز بودند.
پس زمانی که الروند از افسانه صحبت میکند، کاملا غیرمنطقی سخن میگوید. او از همه افراد دیگر باید بهتر از سرنوشت واقعی سیلماریلها باخبر باشد چراکه او حداقل یکی از آنها را به چشم دیده است. در حقیقت هیچ کدام از سیلماریلها به سنگهای درخشان و جادویی در کوهستانهای مهآلود تبدیل نمیشوند.
یکی از سیماریلها روی پیشانی پدر الروند در آسمان شب قرار دارد و دو مورد دیگر نیز در اختیار مائدروس و ماگلور قرار گرفتهاند. باید گفت که الروند از سرنوشت تمام سه سیلماریل باخبر است و اینکه او از افسانه هیتاگلیر سخن میگوید، واقعا عجیب است.
تغییر در نحوه ساخت حلقهها
در سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» اشاره میشود که ساخت حلقههای الفها به دلیل بحران در منابع میتریل بوده و یکی از جنبههای داستان به شمار میرود که با منابع داستانی منطبق است. قسمت پایانی سریال آشکار میکند که هالبرند با بازی چارلی ویکرز (Charlie Vickers) در حقیقت همان سائورون بوده و تاثیر او روی ساخت حلقهها نیز به شکلی تصادفی بوده است که با نوشتههای تالکین در تنقاض قرار دارد.
در کتابها، سائورون در ظاهر آناتار، ایده اصلی ساخت حلقهها را ارائه میکند و در حقیقت، فریبکاری او باعث میشود تا کلبریمبور این پروژه را ادامه بدهد. با این حال، در سریال، سائورون در ظاهر هالبرند بسیار دیر به این پروژه اضافه میشود و اصلا هیچ تاثیری روی مطرح شدن ایده ساخت حلقهها ندارد و تاثیر او در فرآیند ساخت آنها نیز اندک است.
اینکه حلقهها لزوما باید از میتریل ساخته شوند نیز یکی دیگر از مسائلی است که در کتابها به چشم نمیخورد. حلقهای که گالادریل در دست میکند، نِنیا نام دارد و از آن به عنوان حلقه میتریل یاد میکنند. ویژگی متمایز آن نیز این است که این حلقه از میتریل ساخته شده و دیگر حلقهها این گونه نیستند.
ابداعات تازه برای سریال
موضوعات و داستانهای مختلفی در سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» وجود دارند که نه تنها در تناقض با منابع اصلی نیستند بلکه اصلا در کتابهای تالکین به چشم نمیخورند و سازندگان سریال تنها از آنها برای پر کردن برخی از خلاءهای داستانی استفاده کردهاند.
به عنوان مثال، دوستی الروند و دورین، یکی از قویترین و بهترین عناصر داستانی فصل اول به شمار میرود اما تالکین هیچ گاه به این دوستی اشاره نمیکند. البته تالکین اشارهای به توانایی الروند در خواندن نشانههای مرموز دورفها دارد.
دوین سوم و چهارم نیز بر طبق رویدادهای عصر دوم سرزمین میانی، در یک زمان زندگی نمیکردند. ایده معاصر بودن این دو نیز مشکلاتی را در مورد تناسخ دورین در نسلهای بعدی ایجاد میکند.
یکی دیگر از ابداعات تازهای که در سریال «ارباب حلقهها» وجود دارد، مربوط به نابینایی میریل است. در حقیقت، کل سفر او به سرزمین میانه تنها مخصوص این سریال خلق شده است. از سوی دیگر، میریل به دلیل آنکه نابینا است و همیشه باید شخصی همراه او باشد و آن طور که باید توانایی حکومت ندارد، توسط فارازون از قدرت کنار گذاشته میشود.
در این مطلب به بررسی برخی از تغییرات مهم سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» نسبت به کتابهای نوشته جی آر آر تالین پرداختیم. نظر شما در مورد این تغییرات چیست؟
منبع: کولایدر
پر بحثترینها
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- ناراحتی کارگردان Black Myth: Wukong بابت نبردن جایزه بهترین بازی سال
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- نکات مخفی تریلر بازی جدید ناتی داگ، Intergalactic، که شاید متوجه آنها نشده باشید
- گپفا ۲۵؛ تریلرهای مورد علاقه شما از مراسم The Game Awards 2024
نظرات
اصولا تغییرات اساسی نشان از یه سریال بد نیست خود پیتر جکسون در سه گانه های خود خیل از کتاب تبعیت نکرده و راه خودش رو رفته و بنظر من کپی کردن تمام اطلاعات کتاب درون یک فیلم یا سریال خسته کننده میکنه چون کسایی که کتاب رو خوندن انتظار دارن روایت تازه تری رو شاهد باشن تا تکراری بودن همان اثر در قالب تصویر . یه نقطه دیگه ای هم که هست اینه که کلا مقایسه فیلم با یک سریال کلا بزرگترین پارادوکس ممکنه و درک نمیکنم که چطور میشه روند یک سریال که اصولا آروم پیش میره با روند یک فیلم که ریتم تندتری داره کنار یکدیگر مقایسه کرد.
در مورد این سریال هم این مورد هم پیش اومد.
پیتر جکسون شاید تا حدودی داستان رو تحریف کرده ولی بقیه موارد لازم برای یک فیلم رو توی بالاترین سطح ممکن نگه داشته انتخاب بازیگر، شخصیت پردازی، فیلمنامه نویسی، طراحی صحنه، دیالوگ ها، جلوه های ویژه و… همه توی بالاترین سطح هستن اما سریال نه تنها داستان اصلی رو بی مورد و به طرز مسخره و غیرمنطقی ای تحریف کرده علاوه بر اون توی بخش های دیگه هم سطح خیلی ضعیفی داره اگه قراره داستان تحریف بشه باید توی بقیه موارد جبران بشه نه که هم داستان تحریف بشه هم توی بقیه قسمتا ضعیف عمل بشه
همین تفکرات امثال شما باعث میشه که دیگه اقتباس های درخشان و چشمگیری نبینیم و فیلمسازا بیشتر ب سمت مدرنیته کردن آثار و نابودی آثار ادبی و فانتزی برن، درسته که اقتباس ها بطور کامل از کتابها پیروی نمیکنن و سبک و سیاق سینمایی فرق میکنه با کتاب و رمان اما بشرطیکه به محتوای منبع اصلی احترام گذاشت به تفکرات و فرهنگ نوشتن نویسنده احترام گذاشته بشه نه اینکه فقط از اسمش سواستفاده کنه واسه جذب مخاطب و بعد یه اثر کاملا متفاوت و تحریف شده بسازه که فرسنگ ها از تفکرات نویسنده و محتوای و توصیفات اصلیه داستان دور بشه، پیتر جکسون اگه کمی تغییرات توی داستان ایجاد کرد ولی هیچوقت از توصیفات اصلی تالکین و فرهنگ ساخت دنیای عظیمش دور نشد بخاطر همینم فیلماش ماندگار و شاهکار شدن و با گذشت چندین سال از ساختشون هنوز هم برای همه تازگی و جذبه دارن و کلا وایب حماسی و باستانی دنیای تالکینو بخوبی برای مخاطب ایجاد میکنن ولی این سریال هیچ چیزش شبیه داستان و توصیفات تالکین نیست و فیلمنامه تحریف شده و سطحی بچگانه ای داره و نویسنده های بی تجربش فقط میخان داستانو مدرن کنن و هیچ هنری در به تصویر کشیدن دنیای تالکین ندارن
جدای از تفاوت های سریال و کتاب تو فصل اول بیشتر سعی کردن برای هرکدوم از کارکترای مهم یه خط داستانی درست کنن تا بیننده ها بیشتر با خلق و خوی اونا اشنا شن
فکنم اصلی ترین دلیل خسته کننده بودن فصل اول هم همین بود
به احتمال خیلی زیاد فصل دوم نمره خیلی خوبی بگیره چون دیگه بجز سیردان کشتی ساز و یکی دوتا شخصیت دیگه شخصیت های مهم معرفی شدن و قرار نیست خط داستانی خسته کننده برا شناختن شخصیتا رو تو فصل دوم ببینیم
سازنده های سریال داستان گوهای خوبی نیستن بنظرم. به فصل دومم امیدی ندارم حقیقتش. آمازون بنظرم تو این نوع از سریالا کار بیشتری نیاز داره بنظرم. سریال چرخ زمان هم خراب کردن همینجوری.
باید در نظر بگیریم که تمام اقتباس های سینمایی بطور کامل از کتابها پیروی نمیکنن بهرحال برای جذابتر شدن به سبک سینمایی شخصیت های ساختگی اضافه میشن یا بعضی از وقایع حذف میشن پیتر جکسونم تو فیلماش تغییراتی داشت ولی تغییر و تحریف نباید طوری باشه که ب شعور طرفداری تالکین توهین بشه و از تفکرات نویسنده اصلی فاصله بگیره، سریال آمازون تقریبا یه دنیای جدید با فرهنگ جدید و مدرن ساخته بعد اسمشو گذاشته ارباب حلقه ها و نویسنده ها و کارگردانایی رو بکار گرفته که خیلی ضعیفن و بدرد اقتباس از متون و دنیای پیچیده تالکین نمیخورن و سطحی و بچگانه فکر میکنن، دنیای تالکین پر از شخصیت ها و مکان های پیچیده و همچنین زبان ها و فرهنگ های مختلفی که تالکین تمام عمرشو صرفش کرد و نباید بدست یه عده آدم بی تجربه بیفته که فقط میخوان یه سریال بسازن که از سیاستهای امروزی مث برتری طلبی، فمینیسم، نژادگرایی و تبدیل کردن حالت باستانی و حماسی به حالت مدرن و امروزی پیروی میکنه خب اینجوری عمق اثر و جذبش واسه مخاطب از بین میره و بخاطر همین چیزاس ک فصل اول این سریال ناامید کننده بود و کلی امتیاز منفی گرفت
بابا این سریال درکل هم گند زده به آثار تالکین و هم گند زده به اون همه خاطره خوبی که از سگانه جکسون داشتیم،
فینرود و گالادریل که از دسته الفهای نولدور هستن بعد از دزدیده شدن سیلماریل ها توسط ملکور با فئانور و پسراش همسو میشن و علیه والار شورش میکنن و میان به سرزمین میانه و دیگه اونجا الفها کلا درگیر جنگ های بزرگی با ملکور میشن اصلا اینجوری نبوده فینرود یا گالادریل دنبال سائورون باشن اصن تو این دوران گالادریل کلا تو پادشاهی دوریات و دور از برادرش زندگی میکرد و هیچ نقشی تو جنگ ها نداشت و اصلا دنبال انتقام گرفتن از سائورون نبود اصن تو کتابا گالادریل هیچ ارتباطی با سائورون نداشت بعدشم با کلبورن ازدواج میکنه و صاحب یه دختر میشه کلا گالادریل هیچوقت جنگجو نبوده،
گیل گالاد پادشاه عالی الفهای نولدوره که قلمروش سرزمین لیندون بود و اون الف اروندیر که یه شخصیت ساختگیه و تو کتابا نیست مثلا یه الف سیلوان هستش و در نهایت از دسته الفهای تلریه( الفهای تلری بزرگترین دسته از الفها بودن و بیشتر دوران شکوه و پادشاهیشون دوران اول سرزمین میانه بوده وقتی دوران اول تموم میشه و بخش بزرگی از سرزمین میانه یا همون بلریاند زیر آب میره باقیمانده الفهای نولدور پادشاهی لیندون به رهبری گیل گالاد تشکیل میدن و بعضی از الفهای تلری مثل اروفر و پسرش تراندویل که نمیخاستن زیر سلطه نولدور ها باشن میرن به سمت شرق سرزمین میانه تو گرین وود الفهای جنگلی رو جمع میکنن و یه قلمرو واسه خودشون تشکیل میدن)
اون جریان محو شدن الفها اصلا اینجوری نبود که تو سریال الفها دارن خودشونو ب در دیوار میزنن واسه میتریل واقعا بی معنیه(درسته الفها نامیرا و جاودانه هستن ولی طی هزاران سال دچار فرسودگی میشن و اون حلقه ها بهشون کمک کرد تا سرزمین هاشون بهبود ببخشن و جلوی فرسایش زمانو بگیرن نه اینکه فک کنین هر الفی باید یه تیکه میتریل بهش وصل باشه تا شارژ بشه) یا مثلا اون داستان شکل گرفتن مسخره میتریل یا داستان شکل گرفتن موردور و کوه نابودی اصن نمیدونم تو مغز نویسنده های این سریال چی میگذره خب لعنتیا شما که خلاقیتتون انقد افتضاحه حداقل از کتاب پیروی کنین دیگه داستانای مسخره چیه از خودتون درمیارین،
میریل هم هیچوقت ملکه حاکم نومنور نشد اصن فارازون امانش نداد فارازون یه لرد جنگجو و مقتدر بود که پادشاهی و غصب کرد و بزور با میریل ازدواج کرد و اصن داستان رفتن میریل به سرزمین میانه و کور شدنش همش ساختگیه اصن میریل تو کتابا هیچ نقش خاص وکلیدی نداشت ولی خب یه چیزی هست به اسم فمینیسم که فارازون رو با اون همه اقتدار و تکبر و قدرت تبدیل کرده به یه موش ترسو و میریل شده ملکه و جنگجو و همه کاره، یا ایسیلدور که یه جنگجوی قوی بود و پادشاهی گوندور و بهمراه برادرش تشکیل میده تو سریال مث یه احمق پخمه س آخه از یه همچین شخصی چطور انتظار دارین پادشاهی با عظمت گوندور تشکیل بده و برج میناس ایتیلو بسازه یا سائورون مهربون و خوشقلبی که عاشق گالادریل میشه آخه سائورونو چه به عشق و عاشقی اونم گالادریل که کلا در تضاد با سائورونه اصن سائورون نمیتونه یه شخص نورانی مث گالادریلو تحمل کنه(البته تو سریال گالادریل اصلا اون بانوی رهبر و بادرایت و نورانیه تو کتابا نیست و فقط یه دختر بچه بی عقله که عاشق جنگ و خونریزیه و هیچ بویی از نژاد درخشانش نبرده)، هرچی از بد بودن این سریال بگم کم گفتم آخه چرا باید اینهمه سال انتظار این سریالو میکشیدم و بعدش بشه این😑 اصلا گاهی اوقات با خودم میگم آمازون و اون نویسنده های احمقش واقعا مطمعنن که دارن رو کتابای تالکین کار میکنن😐
میتریل دنیای امروز که آمریکا بخاطرش میجنگد نفت است :)و در خاور میانه هست در میدل ارث
این همه تغییر نسبت به کتاب های تالکین نتیجه ای به غیر از شکست برای سازندگان سریال به ارمغان نیاورد.