نگاهی بر آثار شوتر اول شخص آندرریتد؛ شلیکهای بیصدا
در این مقاله قرار است نگاهی عمیق بر ژانر شوتر اول شخص بیندازیم و آثاری را از این ژانر معرفی کنیم که احتمالا آنها را تجربه نکردهاید.
ژانر شوتر اول شخص را شاید بتوان محبوبترین ژانر صنعت بازیهای ویدیویی دانست چرا که از پیر و جوان، کوچک و بزرگ همه و همه به پای عناوین مختلف این ژانر مینشینند. از آثار شوتر اول شخص کلاسیک همچون DOOM و Duke Nukem گرفته تا عناوین مدرن همچون Call of Duty و Battlefield که نامهایی بسیار آشنا بین گیمرها محسوب میشوند. اما در دو دههی اخیر، آثار زیادی در این ژانر عرضه شدند که با وجود ایده و ساختار جذابشان، موفق نشدند آن چنان مورد توجه قرار بگیرند و ما امروز قصد داریم برخی از آنها را از زیر گرد و غبار بیرون بکشیم و یادی کنیم از تجربههای متفاوتی که برای طرفداران این ژانر به ارمغان آوردند.
Bulletstorm
شخصا به واسطهی مجلهی دنیای بازی با عنوان Bulletstorm آشنا شدم چرا که این بازی، روی جلد شمارهی صد و یکم این مجله که در شهریور ماه سال ۱۳۹۰ منتشر شد نقش بسته بود. Bulletstorm یک اثر شوتر اول شخص به شمار میآید که با همکاری دو استودیوی People Can Fly و Epic Games ساخته و توسط کمپانی EA در سال ۲۰۱۱ برای کنسولهای نسل هفتم و PC منتشر شد.
Bulletstorm از گیمپلی بسیار نوآورانهای در بین آثار شوتر اول شخص آن دوره برخوردار بود اما متاسفانه در سالی عرضه شد که بسیاری منتظر بازگشت دو غول ژانر شوتر اول شخص یعنی Call of Duty و Battlefield با نسخههای COD: Modern Warfare 3 و Battlefield 3 بودند. این دو بازی سایهای بزرگ روی Bulletstorm افکندند که باعث شد نتواند در زمان عرضهاش آن طور که لیاقتش را داشت دیده و شناخته شود.
با این وجود، این عنوان موفق به دریافت نمرات بسیار خوبی از سوی منتقدان و پلیرها شد. بسیاری از منتقدان این بازی را به خاطر مکانیزمهای جذاب گیمپلی، وجود آزادی عمل برای پلیر، تنوع اسلحهها و گان پلی سرگرم کنندهی آن ستایش کردند. از سوی دیگر فروش این عنوان آن چنان راضی کننده نبود چرا که این اثر تا سال ۲۰۱۳ کمتر از یک میلیون نسخه فروش داشت!
مدیر عامل وقت کمپانی Epic Games، آقای Mike Capps در این باره گفته بود که Bulletstorm برای آنها سودآور نبوده است و این در حالی است که یک منبع ناشناس در کمپانی EA به عملکرد ضعیف این بازی از نگاه این کمپانی اشاره داشت چرا که EA انتظار فروشی معادل عناوین فرنچایز Gears of War را از این اثر داشته است.
Capps همچنین به فروش بسیار پایین این بازی روی پلتفرم PC اشاره داشته است و یکی از دلایل آن را دسترسی غیر قانونی و کرکی به این عنوان روی PC معرفی کرده است هر چند که دلیل اصلی آن را پورت ضعیف نسخهی PC این اثر میدانست. Capps همچنین اشاره کرد که یک دنباله برای این بازی وارد مراحل توسعه شده بود اما به دلیل توسعهی عنوان Gears of War: Judgement توسط استودیوی People Can Fly، این پروژه به حاشیه رفت. چند سال بعد این استودیو از کمپانی Epic Games جدا شد و توانست لایسنس Bulletstorm را نیز حفظ کند.
آقای Sebastian Wojciechowski مدیر عامل PCF در همین راستا اظهار داشت که استودیوی او میخواهد که جانی دوباره به این عنوان بدهد اما این مسئله جزو اهداف کوتاه مدت آنها محسوب نمیشود اما اگر روزی تصمیم به ساخت یک دنباله برای آن بگیرند، سعی میکنند آن را به اثری محبوبتر تبدیل کنند. لازم به ذکر است که نسخهی ریمستر این بازی با نام Bulletstorm: Full Clip Edition روی کنسولهای نسل هشتمی در دسترس میباشد و اگر هنوز آن را تجربه نکردید پیشنهاد میکنم حتما به سراغ آن بروید.
Timeshift
عنوان Timeshift تجربهی بسیار خاصی در دوران خودش محسوب میشد که متاسفانه افراد زیادی موفق به تجربهی آن نشدند و یا حتی به کلی از وجودش بیخبرند. Timeshift توسط استودیوی Saber Interactive توسعه یافته و کمپانی Vivendi Games نیز وظیفهی انتشار آن را بر عهده داشته است. این عنوان در ابتدا تنها برای عرضه روی دو پلتفرم PC و Xbox 360 برنامهریزی شده بود اما در طی مراسم Gamer’s Day کمپانی سونی در سال ۲۰۰۷، اعلام شد که این بازی برای کنسول PS3 نیز عرضه میشود. به این ترتیب Timeshift در تاریخ ۳۰ اکتبر سال ۲۰۰۷ برای پلتفرمهای PC و XBOX 360 و در ۱۹ نوامبر برای کنسول PS3 عرضه شد.
اگر این اثر را تجربه نکردهاید احتمالا از نام آن میتوانید حدس بزنید که ایدهی کلی بازی حول محور چه میگردد. در دنیای Timeshift دانشمندان در راستای ساخت یک ماشین زمان، دو لباس با نامهای Alpha و Beta خلق میکنند. Alpha Suit یک نمونهی آزمایشی ابتدایی محسوب میشود در حالی که Beta از قابلیتهای نظامی برخوردار است. پس از ساخته شدن این دو لباس، دکتر Aiden Krone با دزدیدن نمونهی Alpha به سال ۱۹۳۹ سفر کرده و با ایجاد تغییراتی در زمان، خود را به رهبر دنیا تبدیل میکند.
شما در نقش یک کاراکتر بینام و نشان که در واقع یکی دیگر از دانشمندان این پروژه به شمار میآید با استفاده از لباس Beta، به دنبال Aiden Krone به سال ۱۹۳۹ سفر میکنید تا لباس Alpha را از او پس گرفته و زمان را به حالت اول بازگردانید.
لباس Beta به شما اجازه میدهد زمان را آهسته یا متوقف کنید و حتی در برخی مواقع آن را به عقب بازگردانید که در واقع هستهی اصلی گیمپلی محسوب میشود! همچنین پازلهایی در طول بازی وجود دارند که از این قابلیتها بهره میبرند و به همین دلیل حل آنها برای پلیر جذابتر میشود.
گانپلی Timeshift بنده را به شدت به یاد اولین نسخهی F.E.A.R میاندازد و شخصا از آن لذت میبرم اما ساختار آن حتی در زمان خود نیز توانایی رقابت با عناوین هم ردهی خود همچون Call of Duty 4 را نداشت و یکی از مواردی بود که مورد انتقاد قرار گرفت. این در حالی است که بسیاری از مکانیزمهای خاص بازی که حول محور ایدهی زمان میگشتند مورد ستایش منتقدان و پلیرها قرار گرفتند.
Timeshift به نوبهی خود، در طول زمان توسعهاش به شدت دستخوش تغییرات شده است و دلیل آن نیز دست به دست شدن آن از ناشری به ناشر دیگر و تاخیر خوردن آن بود که تا حدودی یکی از دلایل کمتر دیده شدن آن نیز به شمار میآید. در ابتدا قرار بود کمپانی آتاری نقش ناشر این اثر را ایفا کند اما در ۲۰ آپریل سال ۲۰۰۶ حق نشر آن به Sierra Entertainment منتقل شد و حدود چهار ماه بعد در ماه آگوست، این بازی برای بار دوم تاخیر خورد.
همچنین سازندگان چندین دمو را در سال ۲۰۰۶ در اختیار گیمرها قرار دادند که متاسفانه با بازخوردهای منفی روبهرو شد و در کنار آن، تاخیرها و خاموشی بازی در مدیا و رسانهها باعث شد بسیاری تصور کنند که این پروژه به طور کلی کنسل شده است.
حدود یک سال بعد از انتقال حق نشر این عنوان به کمپانی Sierra Entertainment، در تاریخ ۱۰ آپریل ۲۰۰۷ کمپانی Vivendi Games اعلام کرد که بر ساخت Timeshift نظارت داشته و قرار است تغییرات زیادی در آن ایجاد کنند. یکی از این تغییرات، جایگزینی کاراکتر ابتدایی این بازی Michael Swift با یک فرد بینام و نشان بود. دلیل سازندگان برای این کار این بود که میخواستند پلیر احساس کند که خود در نقش پروتاگونیست اصلی بازی قرار دارد.
علاوه بر آن، ایدهی لباسهای Alpha و Beta نیز طی همین تغییرات به این اثر اضافه شد. پس از این تغییرات در طول سال ۲۰۰۷ و تا قبل از عرضهی رسمی بازی، چندین دمو از آن منتشر شد که باعث شد که دوباره تا حدودی نام آن بین جامعهی گیمرها به چشم بیاید.
در آخر عنوان Timeshift در زمان عرضه توانست نمرات نسبتا خوبی را دریافت کند و به میانگین ۷۰ روی کنسولها و ۷۱ روی PC دست یافت این در حالی بود که میانگین نمرات کاربران روی دو پلتفرم PC و XBOX 360 به ترتیب ۷.۶ و ۷.۸ بود که نشان دهندهی لذت بخش بودن تجربهی این بازی برای اکثریت مخاطبانی بود که آن را تجربه کردند.
Timeshift ایدهی جالب زمان را به شکلی متفاوت در یک اثر اول شخص قرار داده بود و با خصوصیات خاص خودش سعی بر ارائهی یک تجربه خاص داشت اما به دلیل مشکلات توسعه و همچنین مارکتینگ ضعیف نتوانست آن طور که باید و شاید دیده شود و قطعا با گیمپلی سرگرم کنندهی خودش جزو عناوین آندرریتد این ژانر قرار میگیرد و از همین رو تجربهی آن خالی از لطف نیست.
Darkwatch
امکان ندارد بحث از عناوین آندرریتد شوتر اول شخص باشد و نام Darkwatch به گوش نخورد. این اثر برای زمان خودش در یک کلام “فوقالعاده” بود. اگر این اثر را تجربه نکردهاید بگذارید کانسپت کلی آن را برایتان شرح بدهم و بعد شما به من بگویید آیا این ساختار جذاب هست یا خیر؟
سازندهی این اثر استودیوی High Moon است که احتمالا آن را با آثاری همچون بازیهای Transformers و یا Deadpool به یاد میآورید. این استودیو همچنین امروزه به عنوان یک استودیوی پشتیبان در ساخت برخی نسخههای Call of Duty همکاری میکند. Darkwatch توسط کپکام در آمریکای شمالی و یوبیسافت در اروپا برای دو کنسول XBOX و PS2 در سال ۲۰۰۵ عرضه شد و توانست با بازخوردهای مثبتی روبهرو شود و اکثریت ستایشهای حول محور آن به خاطر ساختار و فضاسازی متمایز کننده و خاص آن بود.
Darkwatch در آریزونای سال ۱۸۷۶ و در دنیایی تاریک جریان دارد. پلیر در نقش Jericho Cross قرار میگیرد که در ابتدای بازی قصد دزدیدن قطاری را دارد که از قضا در حال انتقال یکی از بزرگترین دشمنان فرقهی Darkwatch به نام Lazarus Malkoth که در واقع یک خون آشام بسیار قدرتمند است بود. طی اتفاقاتی Jericho به طور ناخواسته Lazarus را آزاد کرده و در همین حین توسط او گاز گرفته میشود.
این مسئله آرام آرام او را به یک خون آشام تبدیل میکند که در ادامهی بازی تاثیر به سزایی در روند داستان و گیمپلی خواهد داشت. Jericho حتی پس از این اتفاق اسب خود را نیز گاز میگیرد و او را به یک اسب نامیرا تبدیل میکند که از چشمها و دهانش آتش و بخار بیرون میآید! پس از این، Jericho مجبور میشود به دلیل آزاد کردن یکی از خطرناکترین موجودات دنیای بازی، به فرقهی Darkwatch بپیوندد و اشتباهش را جبران کند.
Darkwatch در کنار یک گانپلی جذاب، فضاسازی عالی و داستانی درگیر کننده رو به پلیر ارائه میداد. از آن جایی که نیمی از وجودتان یک خون آشام بود، در طول بازی قدرتهای مختلفی به دست میآوردید که در تنوع گیمپلی تاثیر به سزایی داشتند.
علاوه بر آن این بازی انتخابهایی را در مقابل شما قرار میداد که انسانیت شما را به چالش میکشید به طوری که انتخابهای مثبت و شیطانی هر کدام مزایا و ضررهای مختص به خود از جمله قدرتهای خاص را برای پلیر به همراه داشتند و در اینجا شما مشخص میکردید که میخواهید یک انسان باقی بمانید یا تسلیم نیمهی تاریک وجودتان بشوید، یک مکانیزم جذاب در زمان خودش که به شدت به روند پیشروی بازی تنوع میبخشید.
این بازی در زمان عرضهاش با بازخوردهای بسیار مثبتی از سوی گیمرها روبهرو شد. همچنین تعداد زیادی از منتقدان نیز این اثر را به خاطر خصوصیات خاص آن از جمله فضاسازی و گیمپلی منحصر به فردش مورد ستایش قرار دادند. آقای Bob Colayco، منتقد Gamespot با اختصاص دادن نمرهی ۷.۹ به Darkwatch، دربارهی آن چنین نوشته است:
اگر به دنبال یک تجربهی شوتر قدرتمند هستید Darkwatch شما را ناامید نخواهد کرد
Bob Colayco – Gamespot
بد نیست بدانید Darkwatch قرار بود یک دنباله نیز دریافت کند که در بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ برای کنسولهای نسل هفتم در دست ساخت قرار داشت حتی در سال ۲۰۰۶ نیز یک دموی فنی از آن به نمایش در آمد و قرار بود بیشتر به ریشههای فرقهی Darkwatch در روم باستان بپردازد! طراح ارشد این بازی آقای Paul O’connor دربارهی گسترش دنیای Darkwatch چنین اظهار داشته است:
ما نه تنها میخواستیم داستان Jericho Cross را روایت کنیم بلکه {قصد داشتیم} داستان Darkwatch به عنوان یک سازمان از ریشههای آن در روم تا سرنوشت پایانیاش در آیندهی زمین را روایت کنیم
Paul O’connor
متاسفانه این مسئله به واقعیت نپیوست چرا که نسخهی دوم این بازی در آخر کنسل شد و از پس از آن این استودیو تنها به ساخت آثار لایسنس شده همچون Transformers پرداخت و امروزه نیز تنها به عنوان یک استودیوی پشتیبان در راستای ساخت عناوین مختلف Call of Duty فعالیت میکند. در آخر باید بگویم Darkwatch یک تجربهی به شدت جذاب است که نباید از دستش بدهید بنابراین اگر به کنسولهای مقصد این بازی دسترسی دارید حتما به سراغ تجربهی آن بروید.
The Darkness 2
این مورد نیز همچون مورد قبلی جزو عناوین بسیار خوب اما نسبتا ناشناختهی این ژانر به شمار میآید که به نظرم برای پایان دادن به مقاله بسیار مناسب است و احساس میکنم اگر در این مقاله از آن یاد نکنم ارزش مقاله به میزان زیادی کاهش مییابد. The Darkness 2 ایدهای را در خود جای داده است که تا همین امروز نه تنها روی کاغذ بلکه در عمل نیز همچنان خاص و متمایز کننده است و به راستی آن را به یک تجربهی به شدت لذت بخش و خاص تبدیل میکند.
قبل از اینکه به سراغ توضیح دربارهی این بازی بروم باید بگویم نسخهی ابتدایی این اثر تنها برای دو کنسول PS3 و XBOX 360 در دسترس است و آن نسخه نیز همچون نسخه دوم خود یک اثر فوقالعاده جذاب و آندرریتد محسوب میشود اما برای جلوگیری از طولانی شدن بیش از حد این بخش، بنده تنها به نسخهی دوم آن که دسترسی به آن آسانتر است، میپردازم.
The Darkness 2 توسط استودیوی Digital Extremes توسعه یافت و ناشر آن نیز کمپانی 2K Games بود. این بازی در تاریخ ۷ فوریهی سال ۲۰۱۲ در آمریکای شمالی عرضه شد و بر خلاف نسخهی ابتدایی خود، علاوه بر دو کنسول نسل هفتمی XBOX 360 و PS3، برای پلتفرم PC نیز عرضه گردید.
تم داستانی عناوین The Darkness حال و هوای مافیایی دارد. داستان نسخهی دوم پس از جریانات نسخهی ابتدایی این بازی روایت میشود و حالا پروتاگونیست آن، Jackie Estacado به رئیس خانوادهی Franchetti تبدیل شده است. نیروی اهریمنی The Darkness که برای نسلهای مختلف در خانوادهی Estacado در جریان بوده است و در نسخهی ابتدایی به Jackie منتقل شد، در این نسخه نیز نقش برجستهای ایفا میکند و حال Jackie به طور کامل بر قدرتهای خود مسلط شده است.
داستان بازی دو سال پس از جریانات نسخهی اول روایت میشود و Jackie را به تصویر میکشد که نیروی اهریمنی خود را خفه کرده است و همچنان با مرگ دوست دخترش کنار نیامده است. در همین حین جان او توسط گروهی به نام the Brotherhood مورد سوء قصد قرار میگیرد و همچون جرقهای، یک جنگ مافیایی تمام عیار را شروع میکند. حالا دوباره The Darkness آزاد شده است و Jackie نیز باکی از سلاخی کردن دشمنان خود ندارد.
در حالی که داستانسرایی The Darkness 2 بسیار جذاب است و یکی از نقاط قوت این عنوان محسوب میشود اما چیزی که آن را از دیگر شوترهای اول شخص متمایز میکند گیمپلی و مکانیزمهای خاص مربوط به آن است. برجستهترین خصوصیت گیمپلی این عنوان، دو هیولایی هستند که روی شانههای Jackie قرار دارند و تقریبا میتوان گفت مثل دو دست اضافه عمل میکنند با این تفاوت که تواناییهایشان بسیار فراتر از یک دست معمولی است.
این هیولاها در طول مبارزات، کمک به سزایی به شما میکنند و این اجازه را به پلیر میدهند که هم زمان از اسلحههای خود نیز استفاده کند. راستی آیا به قابلیت Dual Wield این بازی اشاره کردم؟ درست است، شما میتوانید به طور هم زمان که در حال خوردن قلب دشمنانتان با استفاده از هیولاهای همراهتان هستید، از اسلحههای مختلف بازی به صورت دوتایی استفاده کنید و لازم به ذکر است که این اسلحهها لزوما نیازی نیست که از یک نوع باشند! همهی این موارد به علاوهی یک سیستم ارتقا بالانس و تاثیرگذار، تجربهای به شدت سرگرم کننده را به ارمغان میآورد که متاسفانه تا حدود زیادی ناشناخته باقی مانده است.
The Darkness 2 در زمان عرضه همچون نسخهی ابتدایی خود با بازخوردهای بسیار مثبتی چه از سوی طرفدارانش و چه از سوی منتقدان روبهرو شد. بسیاری از منتقدان داستانسرایی، گیمپلی و شخصیتپردازی بازی را ستایش کرده و آن را درگیر کننده خواندهاند اما با این وجود تا به امروز این عنوان نه تنها جزو آندرریتدترین آثار ژانر شوتر اول شخص محسوب میشود بلکه یکی از ناشناختهترین عناوین منتشر شده زیر پرچم آن نیز به شمار میآید. بنده شخصا به شما پیشنهاد میکنم اگر از عناوین اول شخص لذت میبرید، به سراغ تجربهی این بازی بروید و مطمئن باشید که پشیمان نخواهید شد.
سخن پایانی
اگر کمی عمیقتر در ژانر شوتر اول شخص فرو بروید، عناوین بسیار جالب و متفاوتی خواهید یافت که از ایدهها و ساختار جذاب و متمایز کنندهای پیروی میکنند. بنده امروز در این مقاله تنها به بخشی از عناوین ناشناخته اما جذاب این ژانر پرداختم که به نظرم نیاز به توجه بیشتری داشتند. همچنین دوباره تاکید میکنم که اگر دو عنوان پایانی مقاله را تجربه نکردهاید حتما به سراغشان بروید چرا که به راستی آثاری جذاب و خوش ساخت هستند.
اگر از این مقاله لذت بردید و دوست دارید که در قسمتی دیگر به عناوین بیشتری در این ژانر بپردازیم حتما در بخش نظرات برایم بنویسید. همچنین اگر هر یک از آثار مذکور را تجربه کردید حتما نظر و تجربهی خودتان را با من به اشتراک بگذارید.
پر بحثترینها
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- نقدها و نمرات بازی STALKER 2 منتشر شدند
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- پلی استیشن برای ۱۰ سال متوالی نمایندهای برای بهترین بازی سال داشته است
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- فیل اسپنسر: تولید کنسولهای ایکس باکس در نسلهای آینده متوقف نخواهد شد
- فیل اسپنسر: STALKER 2 یکی از مدعیان بهترین بازی سال است
- بازی Death Stranding Director’s Cut دومین بازی پرفروش ایکس باکس شد
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
نظرات
عالی بود
خسته نباشید
همین چند ماه پیش دارکنس دو رو بازی کردم و واقعا فوقالعاده فان بد
کیلزون تو لیست نبود😂
کیلزون آندرریتده !؟
چون نزدیک به یه دهه خبری ازش نیست دلیل نمیشه تو زمان خودش شناخته شده نباشه !!
برای مقاله بعدی :
Singularity «اگه درست نوشته باشم»
Rage 2011
سری Painkiller
Syndicate 2012
Prey 2006 +
درسته Syndicate هم میتونست جایی تو این مقاله داشته باشه . راستی دارک سکتور رو هم بهم معرفی کردن ولی اصلا برای من جذابیتی نداشت . Rage تا حد زیادی شناخته شده است .
قطعا بهترین بازی این لیست، Darkness II هست داستانش واقعا زیباست شک نکنید و سازندگان گرافیک بازی حالت Comic ساختند که خیلی خفن از آب دراومده. مخصوصا آخر بازی که دیوونه میشه و فرار میکنه به پشت بوم ۲ حالت انتخابی میده به بازیکن که دست دختره رو بگیره یا خودشو پرت کنه پایین که هرکدوم مسیر پایانی جدایی ایجاد میکنه واقعا محشره این بازی هرچی بگم کم گفتم
سازنده این بازی، یعنی Digital extremes بازی Dark sector و bioshock و Warframe رو هم ساخته که احتمالا با همش اشنا هستین. منتها کاش یه Darkness III هم میساخت که خیلی ساله تو دل من و هوادارا مونده (از ی جایی به بعد خودشونو با warframe و dlc هاش مشغول نگه داشتند)
بنده خدا استودیو high moon خیلی کم توجهی بهش میشه تو بحث شوتر واقعا کارهاش سرگرم کنندست خودم ددپول و ترنزفورمرز رو خیلی دوست داشتم
این darkness عالی بود خیلی منتظر بودم شماره یکشم روی پی سی پورت شه دو شو ۴ بار رفتم فوق العادست اون حس قدرتش البته بدون سانسورشو از نظر تیکه تیکه کردن نسخه اولیش که اومد سانسور شده بود مثلا بعدش نسخه کامل ترش اومد که اصلا زمین تا آسمئن تجربش فرق می کرد و این که خیل یحیف شد که کناز گذاشته شده مثل bullet strom و Fear واقعا حیف که این شاهکار را باید ببمونن خاک بخورن بعد باید هر سال کالاف بدن خورده مردم.
از آخرین نسخه Fear خیلی لذت بردم با اینکه نمره جالبی هم کسب نکرد!
Fear
هم هر سه تا نسخه خوب بود ولی قسمت یک و دومش عالی بودن
فقط اولتراکیل و دیگر هییچ
تو این لیست عاشق بازی های Bulletstorm و The Darkness 2 بودم
ممنون بابت مقاله
آخ The Darkness عجب چیزی بود… مخصوصا داستانش.
The Darkness 2 رو فکر کنم حدود ۴ بار تموم کردم و به شدت خوشساخت بود.
راستی اسم روزنامه دنیای بازی آمد چه حیف شد که روزنانش دیگه چاپ نشد.
لیست باطله،
کیلزون و کراس فایر نیستن
time shifte یکی از بهترین شوترهایی بوده که در طول عمر گیمریم بازی کردم و از تجربش بسیار لذت بردم . اون صحنه هایی کنترل زمان زیر بارش باران هنوزم دیونم میکنه .
صدای شلیک نشنیدم
کلا بنظرم همه ی شوترها بجز کال آف آندرریتدن. 😂
آقای زرمهر اتفاقا من هم شماره ۱۰۱ مجله دنیای بازی رو سال ۹۰ خریدم و دقیقا تصویر بازی Bulletstorm رو روی مجله ش یادمه ، الان دیگه اون شماره رو ندارم ولی شماره ۱۰۰ که تصویر گیرز آف وار روشه و یه شماره دیگه از مجله دنیای بازی رو دارم … چقدر من از این مجله دنیای بازی خاطره دارم …. البته به غیر از دنیای بازی اون قدیما یه مجله دیگه هم بنام (بازی رایانه) بود که اون همراه مجله یه دیسک CD هم داشت که حاوی تریلرها و گیم پلی بازیها بود ، لامصب چه دورانی بود
عالی بود ممنون