نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا
نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا
نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا
نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا
نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا
نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا

نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی

حسین غزالی
۱۷ آذر ۱۴۰۱ - 17:12
نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا

برای من قصه‌ای بخوان. برای من دربارۀ نوشتن از بازی‌های ویدیویی بگو تا شب شود.

حبیب همان پسربچۀ نه ساله‌ای است که احتمالاً تا حالا در هیچ داستانی علی‌الحساب نامش روی دست نویسنده‌ای نمانده؛ او پسربچه‌ای است که اصولاً قبل از رسیدن به سن تکلیف مقدار زیادی از عمرش را با بازی‌های ویدیویی می‌گذراند. در شب‌ها، در روزها، در روزهایی که نمی‌دانست شب هستند، در روزهایی که می‌دانست ساعت چند است و در روزهایی که نمی‌دانست. از پشت شیشه‌های اتاق آبی‌رنگش به تلاقی ابرهای تیره‌تری که شب‌ها می‌شد عبورشان را از روبه‌روی ماه دید. یک شب حبیب به‌نظر دیگر حوصلۀ بازی نداشت و تصمیم گرفت که دلی به بیرون از اتاق کوچک سه یا چهار متری‌اش بزند که جای یک تخت خواب بیش‌تر ندارد؛ بنابراین این پسربچه به همراه پدربزرگش راهی کوچه شد و از آن‌جا که می‌دانست پدربزرگ اغلب شب‌هایش را با پاهای قدم‌زنان روی آسفالت در تاریکی شب و چراغ مهتابی‌های شهری طی می‌کند، باقی ماندش تا حوالی دیروقت‌های شب منحصراً برای او اشکالی نداشت و البته او هنوز کودک بود. ولی با این وجود، ناگهان چشمانش را بالا کشید و به آسمان نگاه کرد:

صدایی در خواب برای حبیب آمد و گفت: «تکان نخور! بالاخره گیر افتادی حبیب. فکر کردی که می‌توانی از دست من فرار کنی؟ من قلبت هستم. تو این‌طور به‌دنیا نیامدی حبیب. تو اهل بیخیالی نبودی. به تو نمی‌آید که این‌قدر بی‌ملاحظه باشی. به تو نمی‌آید که اصل و اساس زندگی را کنار بگذاری و بقیه دنیا را بیخیال شوی. فکر کردی که من برای چه این‌جا هستم؟ برای این‌که هرموقع اشتباه کردی، هرموقع راهت کج شد و افتادی روی زمین و گِلی شدی، بهت بگویم که پاشو حبیب! پاشو..» حبیب نگاهی به آسمان شب کرد. قطره‌ای از چشم چپش خارج شد و سپس قطره‌ای دیگر به تلاقی از راست آمد.

بیا از ابتدای قصه شروع کنیم. قبل از این‌که بازی‌های ویدیویی را کنار بگذاری و بزرگ شوی. بیا بازگردیم به زمانی که نوشتن از بازی‌های ویدیویی عمدتاً به‌دلیل خیال واهی بر ساده‌تر بودن زمان تفریح بود و گذران اوقات؛ اما زمان در واقعیتش برای تفریح و گذران اوقات نبود و وقتی که با روزگار آشنا شدی، آن‌گاه دانستی که تصور سابق اوهامی است. بیا بگوییم از زمانی که بازی‌های ویدیویی وسیله‌هایی بودند برای کودکی و همراهان سکوت‌آمیز شب‌های پسربچه‌های خوب. برای چرخش روزها با احساس صادقیت بچه‌گانه و دست‌انداختن بر گردن رفیق‌هایی پشت اِل‌ای‌دی.

وقتی که همه بازار بودند تا تو با سی‌دی‌های قدیمی خش‌دار و کامپیوترهای مگابایتی تنها بمانی و در کودکی‌ات در دیجیتالیزه شدن دنیا غرق باشی و بقیه گاهی طعنه بزنند. آن‌گاه بود که در واهمه و اضطراب بی‌توجهی، به دلایل واهی سر از خواب و خیال‌هایی درآوردی که از صفرها و یک‌ها پر شده‌اند و اعداد و حروف‌های نامفهوم. پشت سی‌دی، مشتی عبارت بودند که صورت شخصیت‌های بازی را می‌ساختند. در کودکی می‌توانستند زیر آسمان شب، و تمام رازهای دیجیتال دنیا تو را تنها بگذارند. در آغوش چیزهای مصنوعی؛ آدم‌های کامپیوتری، آب‌های کامپیوتری، سیب‌ها و میوه‌های کامپیوتری، عشق‌های کامپیوتری و درنهایت، ناملایمی بزرگ کامپیوتری.

«حبیب» پسربچه‌ای بود که در دوران دبستانش یا حتی پیش از آن‌، شب‌های مهتابِ کم‌نورِ ساکت از دل‌آرامی زندگی‌اش را تا حد زیادی با پلی استیشن می‌گذراند. حبیب کودکی بیش نبود اما به‌خوبی می‌دانست که هنوز زمان بزرگ شدن نرسیده. نیازی نبود خیلی نگران آن‌چه که بیرون از صفحۀ تلویزیون مات نقره‌ای رنگ سونی می‌گذرد باشد. به‌دلایل فعلاً نامشخصی، از ابتدای قرن بیست و یکم تا بعد از آن، او احساس طمأنینه و تفائل به خیری داشت که به‌مداومت می‌آمد و می‌رفت و این احساس با او باقی ماند. یک مسئلۀ معطوف به خیری که همیشه قلب نویسنده را برای حبیب می‌تپاند، ترسش از تاریکی بود. وقتی پسربچه‌ای بود و بازی کردن بازی‌های مثبت شانزده سال و دیدن فیلم‌های ترسناک تأثیرشان را گذاشته بودند، او به دستگاه سی‌دی‌پلیر سونی‌اش پناه می‌برد تا نترسد؛ در عین حال، در واقعیت دنیا، آن‌که او را آفریده بود مراقبش هم بود. بنابراین وقتی حبیب این‌ها را نمی‌دانست –عمدتاً به این دلیل که موقف کودکی و اقتضائات سنی تاثیرگذار بودند– و دستگاه سی‌دی‌پلیر هم جواب نمی‌داد، او صورتش را روبه آسمان می‌برد و حتی اگر در فاصله صورتش تا یک ابر در شبانگاه، سقفی سیمانی جای گرفته بود، در قلبش با بهترین همراه و مراقب ممکن بود.

این‌جا اولین نقطۀ تحول «حبیب» است.

در این زمان حبیب بزرگ‌تر شد ولی نه به اندازۀ کافی. دوران مدرسه درحالی که دوران مدرسه مثل رویایی چند ساعته درنظرش می‌آمد، رسیدن به دوران بزرگ‌تر شدن، رشد کردن و یاد گرفتن چند مسئلۀ مهم در زندگی. زمانی که او پای فوتبال ۲۰۰۶ می‌نشست، زمانی که مربع را بیش از اندازه فشار می‌داد و توپ به هوا می‌رفت، ماجرای مردی کم‌حرف که در شهر می‌توانست خیلی غیرمنتظره قفل و کلید هر ماشین را باز کند و آن دکمۀ چشمک‌زنی که وقتی خاموش بود، گویی که خواب است و چراغش قرمز می‌شد. او دستگاهش را در فضای خالی کمدها نگه داشته بود و به آن نگاه می‌کرد. می‌دانست که در آن حوالی و در آن اطراف، قبل از همۀ این‌ها، چندین سال پیش، دوستی داشت که می‌توانست در پانزده روز و شاید هم کمتر، تکن ۵ را تمام کند. گاهی همان‌جا می‌نشست. از دوردست به تلویزیون نقره‌ای رنگ نگاه می‌کرد. دیسک تکن ۵ را از او هدیه گرفته بود؛ در آخرین روزهای حضورش در خانه‌شان. زمانی که می‌خواست برود، دوست نگاهش کرد و گفت: «برای تو باشد.» و البته حبیب می‌دانست که احتمالاً بعد از آن چندان هم تکن ۵ را بازی نمی‌کند. با این وجود اخلاق و منش درست ایجاب می‌کرد که او هدیه را قبول کند و تشکر کند. و دیسک سونیک را هم بپذیرد که زمانی روی سگا مگا درایوش تحت عنوان کارتریج اجرا می‌شد و حالا دوستش رفته و معلوم نیست که سگا مگا درایوش کجاست.

احتمالاً نوعی تجدید داستان قدیمی که به او می‌گوید سگا مگا درایو و تمام کنسول‌های مشابهش، روزی از کار می‌افتند و روزی هم دور می‌افتند و آدم‌ها تا دستشان به واقعیت زندگی بند نباشد، سرنوشتش بدتر از مگا درایو و پلی استیشن‌های پوسیده است. فقط این‌که این‌ها قلب ندارند و نمی‌فهمند و کارایی‌های مصرفی دارند و روح ندارند و آدم قلب دارد و روح دارد و اگر زندگی‌اش را به شیوه‌های ناجوان‌مردانه دود کند، اولین چشمی که اشکش از دود می‌افتد، چشم خودش است. ولی احتمالاً او چندان هم حاضر به قبول کردن این گزاره‌ها نبود. بیش‌تر به این دلیل که راوی در مقطع متفاوتی از حبیب قرار داشت و زمانی که او این توصیفات را از زندگی حبیب به‌زبان می‌آورد، حبیب هنوز مشغول گشتن دنبال مگا درایوش بود. زیر کمدها، در کشوها، زیر قالی‌ها و حتی در زباله‌دانی‌ها.. همه‌جا می‌گشت ولی پیدایش نمی‌کرد. او فقط یک تصویر پیدا کرد که روی آن در گوشۀ راست پایینی‌اش نوشته بود: «تلف شدن زندگی زیر انبار کدنویسی‌های دیجیتال بدترین سرنوشت ممکن است.»

آناً لبخندی زد. می‌دانست که این هم از دسته‌گل‌های طبق معمول راوی است که آن‌جا زیر کمد انداخته تا حبیب یادش بیاید که باید دنبال چیزهای مهم‌تری بگردد.

تلف شدن زندگی زیر انبار کدنویسی‌های دیجیتال بدترین سرنوشت ممکن است.

این‌جا دومین نقطۀ تحول حبیب است.

تقدیم به حبیب

M2CianA.Offمهدى قانع‌پسندامیررضا ایزدپناه? am i mehdiP.morgan 𔓙Dota2memosnowgirl77darkhawkdamhazerSina Fateminezhad:))Mmfb🏴همسایه ( فن بوی = پنچری )علیVisible 6-tigh man𝐆𝐞𝐫𝐚𝐥𝐭علی غروبیmore

مطالب مرتبط

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

  • هنوز نخوندم… ولی عکس ها و تیتر زیرشون عجیب گنگه 😳🤔

    Moein MM2ꪖꪜꫀꪀᧁꫀ尺 ᣗᐡᣕᣕᕝᣗSina Fateminezhadهمسایه ( فن بوی = پنچری )علیOmidarshia.ya.momehmehMgoods.more
  • god of war گفت:

    باورم نمی شه
    بد ترین خبری بود که می تونستم توی گیمفا بخونم
    امید وارم خداوند همراهتون باشه
    همیشه پیش من عزیز هستید اقای غزالی

    Moein MM2ꪖꪜꫀꪀᧁꫀ尺 ᣗᐡᣕᣕᕝᣗDota277همسایه ( فن بوی = پنچری )HadesعلیVisible 6-tigh manحسین غزالی.more
  • ممنون اقای غزالی زیبا و تاثیر گذار بوود

    Moein MM2ꪖꪜꫀꪀᧁꫀ尺 ᣗᐡᣕᣕᕝᣗAMIR WAZOWSKIDota277همسایه ( فن بوی = پنچری )HadesعلیVisible 6-tigh manحسین غزالیmore
  • Sami 227 گفت:

    و یک مقاله شاهکار دیگر از آقای غزالی عزیز که همیشه مثل الماس بین دیگر مطالب گیمفا میدرخشه
    خسته نباشید آقای غزالی از اول تا آخرش لذت بردم

    Moein MM2Sami 227AMIR WAZOWSKIDota277همسایه ( فن بوی = پنچری )Hadesعلیامیر حسینVisible 6-tigh manmore
  • درود:
    یکی از نویسنده های ممتاز برای بنده بودید البته همه نویسنده های عزیز فوق العاده هستند.
    شماهم مثل اقای بابایی در دل بنده همیشه حضور خواهید داشت با مقاله هایتان بسیار لذت بردیم انشالله هر جای هستید و می خواهید بروید سلامت و پیروز باشید.♥️

    Moein MM2ꪖꪜꫀꪀᧁꫀ尺 ᣗᐡᣕᣕᕝᣗAMIR WAZOWSKIDota277Sami 227همسایه ( فن بوی = پنچری )علیVisible 6-tigh manحسین غزالیmore
  • Geralt گفت:

    اگه دارید میرید امیدوارم هر جا در سلامت باشید🌹

    Moein MM2AMIR WAZOWSKI77همسایه ( فن بوی = پنچری )Visible 6-tigh manحسین غزالییوهانOctane💚
  • Truegamer گفت:

    با سپاس فراوان نوشته های شما آقای غزالی تنها نوشته هایی است که همیشه تا انتها خوانده ام و هم لذت برده و هم به فکر فرو رفته ام نوشته های شما چه در نقد هایتان و چه در مرور بازی های گذشته بسیار دلنشین هستند …
    متاسفانه این روزها دیگر کسی نمانده که بخواهد برایمان از فلسفه بازیها و حرفهای پنهان شده در فریم های بازیها برایمان بگوید در تمام طول این پانزده سالی که مشغول بازی کردن هستم همبشه در جستجوی یک پیام و یک حرف در بازی ها بودم و خیلی خوشحالم که با خواندن مقاله ها و نوشته های شما تونستم به اطلاعات خودم اضافه کنم امیدوارم مثل همیشه برایمان بنویسید ….
    با تشکر فراوان 🌹

    بنده خدا77همسایه ( فن بوی = پنچری )علیVisible 6-tigh manحسین غزالییوهانSami 227امیر حسینmahdi12345
    • سپاس از شماست. صادقانه اگر بگم، داشتن مخاطبی مثل شما مایه مباهات و فخرفروشی بنده است. من هم خیلی از این بابت تکون خورده بودم؛ یک روزی اومد و دیدم واقعاً دیگه کسی نمونده که با هنر قدیم نوشتن، از بازی‌های ویدیویی بگه؛ از تجربه‌های عجیب و غریبی که راهشون رو به اعماق ریشه‌های قلب هر آدم اهل ذوقی باز می‌کنند. خیلی ارادت‌دارم؛ مرامتون و مهر و محبتتون من رو شرمنده کرده. همیشه در پناه خدای بزرگ و مهربون باشید.

      77TruegamerSami 227Mmfb🏴علی
  • Wounds گفت:

    “او به دستگاه سی‌دی‌پلیر سونی‌اش پناه می‌برد تا نترسد؛” من واقعا این جمله را زندگی کردم.دورانی را به یاد میارم که بازی کردن جرم بود و داشتن پلی استیشن هم آلت جرم،منم مجرم .شاید این جمله من برای خیلی از کاربرها چیز عجیبی باشد اما وقتی به گذشته رجوع می کنم دورانی را به خاطر دارم که بار ها به خاطر تجربه گیم شماتت شدم؛ های پسر به درس و مشقت برس ، های پسر کم تو خونه پایی این دستگاه کوفتی بشین برو بیرون با هم سالانت فوتبال بازی کن (اون لحظه دلم می خواست داد بزنم منم دارم فیفا ۰۶ بازی می کنم ولی هیچ وقت تن صدای من بالا نمی رفت) .آقای غزالی راستش را بخواهید به نظر من نوشتن از بازی های ویدئویی برای مخاطبینش هیچ وقت تمام نمی شود شاید این نوشته ها را به اشتراک نگذارند شاید برای کسی نقل نکنند اما همیشه با یک تلنگر غرق می شوند در گذشته آن آرامشی که ازش صحبت کردید آن آرامشی که هر چی سن مون بالاتر رفت دیگه پیداش نکردیم.مقاله های شما همیشه برای من حکم آن تلنگر را دارند من معتقدم فکر کردن به گذشته و چرخ زدن در خاطرات نوعی نوشتن است اما نه چرخاندن قلم بر روی کاغذ نه تایپ کردن در صفحات اینترنت بلکه نوشتن در حافظه و یادآوری این موضوع که بخشی از هر انسانی در گذشته جا می ماند شاید به همین دلیل است که وقتی چشمم به دیسک onimusha 3 می خورد از ژاپن تا فرانسه را برای هزارمین بار طی می کنم و برای هزارمین بار نوبوناگا را شکست می دم و بر می گردم . در نهایت بر خلاف تیتر مقاله من معتقدم گیمر جماعت حتی اگر بخواد هم نمی تواند نوشتن از بازی های ویدئویی را کنار بگذارد

    Truegamer77Sami 227Sina Fateminezhadهمسایه ( فن بوی = پنچری )حسین غزالی
    • ممنونم بابت توصیفات قشنگی که نوشتید؛ اون‌چیزی که مراد هر نویسنده‌ای هستش توی دنیا، اینه که مخاطبش بتونه احساس کنه مطلب رو. شب‌های عجیبی بودند و عجیب‌تر از همه، بچه‌هایی بودن که تازه در لبه قرن بیستم با پدیده‌های جدیدی آشنا شده بودن و نمیدونستن چه‌طور باید ازشون استفاده کنند. نتیجه این‌که به‌نظرم ترکیب عجیبی از پیشینه‌های زندگی اون بچه‌ها و یک جعبۀ پلاستیکی به‌نام پلی استیشن یا سی‌دی‌پلیر به‌وجود میومد. بچه‌ها میدونستن کار سی‌دی‌پلیر فیلم پخش کردنه، اما استفاده از سی‌دی‌پلیر برای نترسیدن از تاریکی و سکوت شب، پدیده عجیبی بود. ولی واقعیت امر اینه که نوشتن از بازی ویدیویی به‌عنوان یک ارتباط دو طرفه بین مخاطبی که میخونه و خاطبی که مینویسه، این ارتباطه داره از بین میره؛ خیلی دلایل داره. ملموس‌ترین دلیلش که هم من و هم شما کاملاً باهاش آشنا هستید، همون افرادی هستند که همه رو با پرستیدن بازی‌های سونی و ناتی‌داگ و بازی با کلمات و راه انداختن دعواهای الکی سرویس کردن. در نتیجه وقتی مطالب کپی پیست هم دیگه میشن، و نه معلمی هست و نه بزرگ جمعی دیگه مونده که این به‌اصطلاح «منتقدان بازی» بدونند که معیار و اصول نوشتن از بازی ویدیوی چیه، خب اونوقت معلومه که چه اتفاقی میفته. نتیجه‌اش این‌که شما سرچ میکنی مثلا «نقد فلان بازی»، بعد میبینی که به‌به! انگار یک بلانسبت رباتی اومده و همه رو کپی پیست کرده؛ انگار که این «منتقدان بازی» کلاً مغز مستقلی ندارن، چون همه نمره‌ها و نظراتشون توی دستگاهی تولید شده که نمراتش از قبل مشخصن، و جملاتش هم از قبل مشخصن! مثلاً راه دوری نریم. همین‌جا توی گیمفا هم میتونید کلی از این مطالب پیدا کنید. مثالی از جملات:
      . در بازی فلان شاهد گرافیک فنی و هنری خوبی هستیم و کیفیت تکسچرها در سطح بسیار خوبی قرار دارند.
      . گیم پلی بازی فلان در سطح بسیار قابل قبولی قرار داد و شاهد تنوع در نوع مبارزات و حملات هستیم.
      . شخصیت‌پردازی بازی در سطح خوبی قرار داد و شاهد حضور شخصیت‌های مختلفی هستیم.
      خب حالا این وسط، دیگه مخاطب کجای کار قرار میگیره؟ این طرز از نوشتن، به‌علاوه سبکی که میشه اسمش رو گذاشت، «ستایش نامه نویسی فن بوی توهمی»، رسماً توهین به شغور و عقل مخاطب هستند. تا این جای کار رو میشه گذشت؛ اما وقتی میرسیم به عصر حاضر که دیگه حتی خبری از نوشتن نیست و گردش مطالب خلاصه شده در ویدیوهایی که یک نفری که الی ماشاءالله هستن، میاد و دهنش رو نیم متر به نشانه تعجب باز میکنه و ادا درمیاره که داره بازی میکنه و «لتس پلی» میگیره و وب‌سایت رو باز میکنی پر از ده برتر و مطالب گول زننده برای بچه‌های بیچاره دوازده ساله است، اون‌موقع است که واقعاً باید فاتحه نوشتن از بازی رو خوند. مخصوصاً این‌که خیلی از وب‌سایت‌هایی که زمانی حتی شده به رقابت، اما به‌صورت کلاسیک هم‌پایه گیمفا کار می‌کردند و تمرکزشون روی مطالب نوشتاری بود و هنر کادرش، الان دیگه نیستن یا کمرنگن و یا حتی خودشون هم وارد این چرخه تولید لتس پلی و ویدیوی خنده‌دار شدن. با این‌وجود، هنوز هم مایلم که بعد از خداحافظی با هنرمندی توی نوشتن، هنوز هم از هنر بازی‌های ویدیویی گفته بشه و زحمات همه کسانی که در گذشته از وقت و عشقشون مایه گذاشتن، برای اینکه با تمام وجود و هنر و علاقه بنویسن، هدر نره.
      شرمنده اگر زیاده‌گویی میکنم. خیلی ارادت دارم خدمت شما.

      بنده خداTruegamerSami 227Sina FateminezhadWoundsMR.BADGUY
      • Wounds گفت:

        چقدر عالی توصیف کردین استفاده از یک کنسول که حتی بچه ها توان تلفظ اسمش را هم نداشتن و به همان واژه سونی قناعت می کردن.هیچ بچه ای فکرش را هم نمی کرد یک سی دی پلیر بتونه اون از ناملایمات پیرامونش بکنه و غرق در شادی کند.صحبت ها تون در مورد از بین رفتن این ارتباط کاملا قبول دارم وقتی داشتم مقاله را می خواندم و رسیدم به بخشی که از افرادی معذرت خواهی کردید که نمی خوانند، حس کردم حتی شما به عنوان نویسنده وقتی داشتید این مطلب می نوشتین می دانستین افرادی چه بسا زیاد قرار نیست این مقاله را بخوانند اما با اینحال سعی در ایجاد ارتباطی داشتید که هیچ وقت شکل نمی گیرد اینجا دقیقا نقطه خداحافظی با هنر نوشتن از بازی های ویدئویی است.می شود در مورد چرایی از هم گسستن این ارتباط یا نوع ارتباطی که مخاطب کنونی خواهان آن است ساعت ها نوشت و بحث کرد.موضوعاتی که به آن اشاره کردید حقایق ملموسی هستند که امروزه با آن مواجهیم.در دوراتی به سر می بریم که نه آن نگارنده ها یا تولید کننده های محتوا اهمیت جایگاه شان را درک می کنند و نه آن مخاطب ارزشی برای خودش قائل است .محتواهایی به اصطلاح گیمینگی تولید می شوند که واقعا یک ابتذال به تمام معنا هستند و در عین حال باز خورده های مثبت فراوانی توسط گیمرها دریافت می کنند انگار برای این قشر بازی های ویدئویی هیچ جایگاه هنری یا حتی عاطفی ندارد
        دشمن تون شرمنده،بی تعارف مثل خواندن نوشته ها تون گفت و گو با شما همیشه لذت بخش بوده،شما باید ببخشید که تا کامنت تون دیدم دوباره چند خط از این ذهن شوریده سرازیر شد بس که عزیزی

        GrandWardenحسین غزالی
نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا