نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا
نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا
نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا
نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا
نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا
نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا

نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی

حسین غزالی
۱۷ آذر ۱۴۰۱ - 17:12
نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا

برای من قصه‌ای بخوان. برای من دربارۀ نوشتن از بازی‌های ویدیویی بگو تا شب شود.

حبیب همان پسربچۀ نه ساله‌ای است که احتمالاً تا حالا در هیچ داستانی علی‌الحساب نامش روی دست نویسنده‌ای نمانده؛ او پسربچه‌ای است که اصولاً قبل از رسیدن به سن تکلیف مقدار زیادی از عمرش را با بازی‌های ویدیویی می‌گذراند. در شب‌ها، در روزها، در روزهایی که نمی‌دانست شب هستند، در روزهایی که می‌دانست ساعت چند است و در روزهایی که نمی‌دانست. از پشت شیشه‌های اتاق آبی‌رنگش به تلاقی ابرهای تیره‌تری که شب‌ها می‌شد عبورشان را از روبه‌روی ماه دید. یک شب حبیب به‌نظر دیگر حوصلۀ بازی نداشت و تصمیم گرفت که دلی به بیرون از اتاق کوچک سه یا چهار متری‌اش بزند که جای یک تخت خواب بیش‌تر ندارد؛ بنابراین این پسربچه به همراه پدربزرگش راهی کوچه شد و از آن‌جا که می‌دانست پدربزرگ اغلب شب‌هایش را با پاهای قدم‌زنان روی آسفالت در تاریکی شب و چراغ مهتابی‌های شهری طی می‌کند، باقی ماندش تا حوالی دیروقت‌های شب منحصراً برای او اشکالی نداشت و البته او هنوز کودک بود. ولی با این وجود، ناگهان چشمانش را بالا کشید و به آسمان نگاه کرد:

صدایی در خواب برای حبیب آمد و گفت: «تکان نخور! بالاخره گیر افتادی حبیب. فکر کردی که می‌توانی از دست من فرار کنی؟ من قلبت هستم. تو این‌طور به‌دنیا نیامدی حبیب. تو اهل بیخیالی نبودی. به تو نمی‌آید که این‌قدر بی‌ملاحظه باشی. به تو نمی‌آید که اصل و اساس زندگی را کنار بگذاری و بقیه دنیا را بیخیال شوی. فکر کردی که من برای چه این‌جا هستم؟ برای این‌که هرموقع اشتباه کردی، هرموقع راهت کج شد و افتادی روی زمین و گِلی شدی، بهت بگویم که پاشو حبیب! پاشو..» حبیب نگاهی به آسمان شب کرد. قطره‌ای از چشم چپش خارج شد و سپس قطره‌ای دیگر به تلاقی از راست آمد.

بیا از ابتدای قصه شروع کنیم. قبل از این‌که بازی‌های ویدیویی را کنار بگذاری و بزرگ شوی. بیا بازگردیم به زمانی که نوشتن از بازی‌های ویدیویی عمدتاً به‌دلیل خیال واهی بر ساده‌تر بودن زمان تفریح بود و گذران اوقات؛ اما زمان در واقعیتش برای تفریح و گذران اوقات نبود و وقتی که با روزگار آشنا شدی، آن‌گاه دانستی که تصور سابق اوهامی است. بیا بگوییم از زمانی که بازی‌های ویدیویی وسیله‌هایی بودند برای کودکی و همراهان سکوت‌آمیز شب‌های پسربچه‌های خوب. برای چرخش روزها با احساس صادقیت بچه‌گانه و دست‌انداختن بر گردن رفیق‌هایی پشت اِل‌ای‌دی.

وقتی که همه بازار بودند تا تو با سی‌دی‌های قدیمی خش‌دار و کامپیوترهای مگابایتی تنها بمانی و در کودکی‌ات در دیجیتالیزه شدن دنیا غرق باشی و بقیه گاهی طعنه بزنند. آن‌گاه بود که در واهمه و اضطراب بی‌توجهی، به دلایل واهی سر از خواب و خیال‌هایی درآوردی که از صفرها و یک‌ها پر شده‌اند و اعداد و حروف‌های نامفهوم. پشت سی‌دی، مشتی عبارت بودند که صورت شخصیت‌های بازی را می‌ساختند. در کودکی می‌توانستند زیر آسمان شب، و تمام رازهای دیجیتال دنیا تو را تنها بگذارند. در آغوش چیزهای مصنوعی؛ آدم‌های کامپیوتری، آب‌های کامپیوتری، سیب‌ها و میوه‌های کامپیوتری، عشق‌های کامپیوتری و درنهایت، ناملایمی بزرگ کامپیوتری.

«حبیب» پسربچه‌ای بود که در دوران دبستانش یا حتی پیش از آن‌، شب‌های مهتابِ کم‌نورِ ساکت از دل‌آرامی زندگی‌اش را تا حد زیادی با پلی استیشن می‌گذراند. حبیب کودکی بیش نبود اما به‌خوبی می‌دانست که هنوز زمان بزرگ شدن نرسیده. نیازی نبود خیلی نگران آن‌چه که بیرون از صفحۀ تلویزیون مات نقره‌ای رنگ سونی می‌گذرد باشد. به‌دلایل فعلاً نامشخصی، از ابتدای قرن بیست و یکم تا بعد از آن، او احساس طمأنینه و تفائل به خیری داشت که به‌مداومت می‌آمد و می‌رفت و این احساس با او باقی ماند. یک مسئلۀ معطوف به خیری که همیشه قلب نویسنده را برای حبیب می‌تپاند، ترسش از تاریکی بود. وقتی پسربچه‌ای بود و بازی کردن بازی‌های مثبت شانزده سال و دیدن فیلم‌های ترسناک تأثیرشان را گذاشته بودند، او به دستگاه سی‌دی‌پلیر سونی‌اش پناه می‌برد تا نترسد؛ در عین حال، در واقعیت دنیا، آن‌که او را آفریده بود مراقبش هم بود. بنابراین وقتی حبیب این‌ها را نمی‌دانست –عمدتاً به این دلیل که موقف کودکی و اقتضائات سنی تاثیرگذار بودند– و دستگاه سی‌دی‌پلیر هم جواب نمی‌داد، او صورتش را روبه آسمان می‌برد و حتی اگر در فاصله صورتش تا یک ابر در شبانگاه، سقفی سیمانی جای گرفته بود، در قلبش با بهترین همراه و مراقب ممکن بود.

این‌جا اولین نقطۀ تحول «حبیب» است.

در این زمان حبیب بزرگ‌تر شد ولی نه به اندازۀ کافی. دوران مدرسه درحالی که دوران مدرسه مثل رویایی چند ساعته درنظرش می‌آمد، رسیدن به دوران بزرگ‌تر شدن، رشد کردن و یاد گرفتن چند مسئلۀ مهم در زندگی. زمانی که او پای فوتبال ۲۰۰۶ می‌نشست، زمانی که مربع را بیش از اندازه فشار می‌داد و توپ به هوا می‌رفت، ماجرای مردی کم‌حرف که در شهر می‌توانست خیلی غیرمنتظره قفل و کلید هر ماشین را باز کند و آن دکمۀ چشمک‌زنی که وقتی خاموش بود، گویی که خواب است و چراغش قرمز می‌شد. او دستگاهش را در فضای خالی کمدها نگه داشته بود و به آن نگاه می‌کرد. می‌دانست که در آن حوالی و در آن اطراف، قبل از همۀ این‌ها، چندین سال پیش، دوستی داشت که می‌توانست در پانزده روز و شاید هم کمتر، تکن ۵ را تمام کند. گاهی همان‌جا می‌نشست. از دوردست به تلویزیون نقره‌ای رنگ نگاه می‌کرد. دیسک تکن ۵ را از او هدیه گرفته بود؛ در آخرین روزهای حضورش در خانه‌شان. زمانی که می‌خواست برود، دوست نگاهش کرد و گفت: «برای تو باشد.» و البته حبیب می‌دانست که احتمالاً بعد از آن چندان هم تکن ۵ را بازی نمی‌کند. با این وجود اخلاق و منش درست ایجاب می‌کرد که او هدیه را قبول کند و تشکر کند. و دیسک سونیک را هم بپذیرد که زمانی روی سگا مگا درایوش تحت عنوان کارتریج اجرا می‌شد و حالا دوستش رفته و معلوم نیست که سگا مگا درایوش کجاست.

احتمالاً نوعی تجدید داستان قدیمی که به او می‌گوید سگا مگا درایو و تمام کنسول‌های مشابهش، روزی از کار می‌افتند و روزی هم دور می‌افتند و آدم‌ها تا دستشان به واقعیت زندگی بند نباشد، سرنوشتش بدتر از مگا درایو و پلی استیشن‌های پوسیده است. فقط این‌که این‌ها قلب ندارند و نمی‌فهمند و کارایی‌های مصرفی دارند و روح ندارند و آدم قلب دارد و روح دارد و اگر زندگی‌اش را به شیوه‌های ناجوان‌مردانه دود کند، اولین چشمی که اشکش از دود می‌افتد، چشم خودش است. ولی احتمالاً او چندان هم حاضر به قبول کردن این گزاره‌ها نبود. بیش‌تر به این دلیل که راوی در مقطع متفاوتی از حبیب قرار داشت و زمانی که او این توصیفات را از زندگی حبیب به‌زبان می‌آورد، حبیب هنوز مشغول گشتن دنبال مگا درایوش بود. زیر کمدها، در کشوها، زیر قالی‌ها و حتی در زباله‌دانی‌ها.. همه‌جا می‌گشت ولی پیدایش نمی‌کرد. او فقط یک تصویر پیدا کرد که روی آن در گوشۀ راست پایینی‌اش نوشته بود: «تلف شدن زندگی زیر انبار کدنویسی‌های دیجیتال بدترین سرنوشت ممکن است.»

آناً لبخندی زد. می‌دانست که این هم از دسته‌گل‌های طبق معمول راوی است که آن‌جا زیر کمد انداخته تا حبیب یادش بیاید که باید دنبال چیزهای مهم‌تری بگردد.

تلف شدن زندگی زیر انبار کدنویسی‌های دیجیتال بدترین سرنوشت ممکن است.

این‌جا دومین نقطۀ تحول حبیب است.

تقدیم به حبیب

M2CianA.Offمهدى قانع‌پسندامیررضا ایزدپناه? am i mehdiP.morgan 𔓙Dota2memosnowgirl77darkhawkdamhazerSina Fateminezhad🤘Mohsenj74Mmfb🏴همسایه ( فن بوی = پنچری )علیVisible 6-tigh man𝐆𝐞𝐫𝐚𝐥𝐭علی غروبیmore

مطالب مرتبط

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

  • هنوز نخوندم… ولی عکس ها و تیتر زیرشون عجیب گنگه 😳🤔

    Moein MM2ꪖꪜꫀꪀᧁꫀ尺 ᣗᐡᣕᣕᕝᣗSina Fateminezhadهمسایه ( فن بوی = پنچری )علیOmidarshia.ya.momehmehMgoods.more
  • god of war گفت:

    باورم نمی شه
    بد ترین خبری بود که می تونستم توی گیمفا بخونم
    امید وارم خداوند همراهتون باشه
    همیشه پیش من عزیز هستید اقای غزالی

    Moein MM2ꪖꪜꫀꪀᧁꫀ尺 ᣗᐡᣕᣕᕝᣗDota277همسایه ( فن بوی = پنچری )HadesعلیVisible 6-tigh manحسین غزالی.more
  • ممنون اقای غزالی زیبا و تاثیر گذار بوود

    Moein MM2ꪖꪜꫀꪀᧁꫀ尺 ᣗᐡᣕᣕᕝᣗAMIR WAZOWSKIDota277همسایه ( فن بوی = پنچری )HadesعلیVisible 6-tigh manحسین غزالیmore
  • Sami 227 گفت:

    و یک مقاله شاهکار دیگر از آقای غزالی عزیز که همیشه مثل الماس بین دیگر مطالب گیمفا میدرخشه
    خسته نباشید آقای غزالی از اول تا آخرش لذت بردم

    Moein MM2Sami 227AMIR WAZOWSKIDota277همسایه ( فن بوی = پنچری )Hadesعلیامیر حسینVisible 6-tigh manmore
  • Porfosor گفت:

    فکر کنم نویسنده هستی آقای غزالی

    ꪖꪜꫀꪀᧁꫀ尺 ᣗᐡᣕᣕᕝᣗdarkhawkVisible 6-tigh manحسین غزالییوهان
  • Fernando گفت:

    درود:
    یکی از نویسنده های ممتاز برای بنده بودید البته همه نویسنده های عزیز فوق العاده هستند.
    شماهم مثل اقای بابایی در دل بنده همیشه حضور خواهید داشت با مقاله هایتان بسیار لذت بردیم انشالله هر جای هستید و می خواهید بروید سلامت و پیروز باشید.♥️

    Moein MM2ꪖꪜꫀꪀᧁꫀ尺 ᣗᐡᣕᣕᕝᣗAMIR WAZOWSKIDota277Sami 227همسایه ( فن بوی = پنچری )علیVisible 6-tigh manحسین غزالیmore
  • Espresso گفت:

    اگه دارید میرید امیدوارم هر جا در سلامت باشید🌹

    Moein MM2AMIR WAZOWSKI77همسایه ( فن بوی = پنچری )Visible 6-tigh manحسین غزالییوهانOctane💚
  • Truegamer گفت:

    با سپاس فراوان نوشته های شما آقای غزالی تنها نوشته هایی است که همیشه تا انتها خوانده ام و هم لذت برده و هم به فکر فرو رفته ام نوشته های شما چه در نقد هایتان و چه در مرور بازی های گذشته بسیار دلنشین هستند …
    متاسفانه این روزها دیگر کسی نمانده که بخواهد برایمان از فلسفه بازیها و حرفهای پنهان شده در فریم های بازیها برایمان بگوید در تمام طول این پانزده سالی که مشغول بازی کردن هستم همبشه در جستجوی یک پیام و یک حرف در بازی ها بودم و خیلی خوشحالم که با خواندن مقاله ها و نوشته های شما تونستم به اطلاعات خودم اضافه کنم امیدوارم مثل همیشه برایمان بنویسید ….
    با تشکر فراوان 🌹

    بنده خدا77همسایه ( فن بوی = پنچری )علیVisible 6-tigh manحسین غزالییوهانSami 227امیر حسینmahdi12345
    • سپاس از شماست. صادقانه اگر بگم، داشتن مخاطبی مثل شما مایه مباهات و فخرفروشی بنده است. من هم خیلی از این بابت تکون خورده بودم؛ یک روزی اومد و دیدم واقعاً دیگه کسی نمونده که با هنر قدیم نوشتن، از بازی‌های ویدیویی بگه؛ از تجربه‌های عجیب و غریبی که راهشون رو به اعماق ریشه‌های قلب هر آدم اهل ذوقی باز می‌کنند. خیلی ارادت‌دارم؛ مرامتون و مهر و محبتتون من رو شرمنده کرده. همیشه در پناه خدای بزرگ و مهربون باشید.

      77TruegamerSami 227Mmfb🏴علی
  • Wounds گفت:

    “او به دستگاه سی‌دی‌پلیر سونی‌اش پناه می‌برد تا نترسد؛” من واقعا این جمله را زندگی کردم.دورانی را به یاد میارم که بازی کردن جرم بود و داشتن پلی استیشن هم آلت جرم،منم مجرم .شاید این جمله من برای خیلی از کاربرها چیز عجیبی باشد اما وقتی به گذشته رجوع می کنم دورانی را به خاطر دارم که بار ها به خاطر تجربه گیم شماتت شدم؛ های پسر به درس و مشقت برس ، های پسر کم تو خونه پایی این دستگاه کوفتی بشین برو بیرون با هم سالانت فوتبال بازی کن (اون لحظه دلم می خواست داد بزنم منم دارم فیفا ۰۶ بازی می کنم ولی هیچ وقت تن صدای من بالا نمی رفت) .آقای غزالی راستش را بخواهید به نظر من نوشتن از بازی های ویدئویی برای مخاطبینش هیچ وقت تمام نمی شود شاید این نوشته ها را به اشتراک نگذارند شاید برای کسی نقل نکنند اما همیشه با یک تلنگر غرق می شوند در گذشته آن آرامشی که ازش صحبت کردید آن آرامشی که هر چی سن مون بالاتر رفت دیگه پیداش نکردیم.مقاله های شما همیشه برای من حکم آن تلنگر را دارند من معتقدم فکر کردن به گذشته و چرخ زدن در خاطرات نوعی نوشتن است اما نه چرخاندن قلم بر روی کاغذ نه تایپ کردن در صفحات اینترنت بلکه نوشتن در حافظه و یادآوری این موضوع که بخشی از هر انسانی در گذشته جا می ماند شاید به همین دلیل است که وقتی چشمم به دیسک onimusha 3 می خورد از ژاپن تا فرانسه را برای هزارمین بار طی می کنم و برای هزارمین بار نوبوناگا را شکست می دم و بر می گردم . در نهایت بر خلاف تیتر مقاله من معتقدم گیمر جماعت حتی اگر بخواد هم نمی تواند نوشتن از بازی های ویدئویی را کنار بگذارد

    Truegamer77Sami 227Sina Fateminezhadهمسایه ( فن بوی = پنچری )حسین غزالی
    • ممنونم بابت توصیفات قشنگی که نوشتید؛ اون‌چیزی که مراد هر نویسنده‌ای هستش توی دنیا، اینه که مخاطبش بتونه احساس کنه مطلب رو. شب‌های عجیبی بودند و عجیب‌تر از همه، بچه‌هایی بودن که تازه در لبه قرن بیستم با پدیده‌های جدیدی آشنا شده بودن و نمیدونستن چه‌طور باید ازشون استفاده کنند. نتیجه این‌که به‌نظرم ترکیب عجیبی از پیشینه‌های زندگی اون بچه‌ها و یک جعبۀ پلاستیکی به‌نام پلی استیشن یا سی‌دی‌پلیر به‌وجود میومد. بچه‌ها میدونستن کار سی‌دی‌پلیر فیلم پخش کردنه، اما استفاده از سی‌دی‌پلیر برای نترسیدن از تاریکی و سکوت شب، پدیده عجیبی بود. ولی واقعیت امر اینه که نوشتن از بازی ویدیویی به‌عنوان یک ارتباط دو طرفه بین مخاطبی که میخونه و خاطبی که مینویسه، این ارتباطه داره از بین میره؛ خیلی دلایل داره. ملموس‌ترین دلیلش که هم من و هم شما کاملاً باهاش آشنا هستید، همون افرادی هستند که همه رو با پرستیدن بازی‌های سونی و ناتی‌داگ و بازی با کلمات و راه انداختن دعواهای الکی سرویس کردن. در نتیجه وقتی مطالب کپی پیست هم دیگه میشن، و نه معلمی هست و نه بزرگ جمعی دیگه مونده که این به‌اصطلاح «منتقدان بازی» بدونند که معیار و اصول نوشتن از بازی ویدیوی چیه، خب اونوقت معلومه که چه اتفاقی میفته. نتیجه‌اش این‌که شما سرچ میکنی مثلا «نقد فلان بازی»، بعد میبینی که به‌به! انگار یک بلانسبت رباتی اومده و همه رو کپی پیست کرده؛ انگار که این «منتقدان بازی» کلاً مغز مستقلی ندارن، چون همه نمره‌ها و نظراتشون توی دستگاهی تولید شده که نمراتش از قبل مشخصن، و جملاتش هم از قبل مشخصن! مثلاً راه دوری نریم. همین‌جا توی گیمفا هم میتونید کلی از این مطالب پیدا کنید. مثالی از جملات:
      . در بازی فلان شاهد گرافیک فنی و هنری خوبی هستیم و کیفیت تکسچرها در سطح بسیار خوبی قرار دارند.
      . گیم پلی بازی فلان در سطح بسیار قابل قبولی قرار داد و شاهد تنوع در نوع مبارزات و حملات هستیم.
      . شخصیت‌پردازی بازی در سطح خوبی قرار داد و شاهد حضور شخصیت‌های مختلفی هستیم.
      خب حالا این وسط، دیگه مخاطب کجای کار قرار میگیره؟ این طرز از نوشتن، به‌علاوه سبکی که میشه اسمش رو گذاشت، «ستایش نامه نویسی فن بوی توهمی»، رسماً توهین به شغور و عقل مخاطب هستند. تا این جای کار رو میشه گذشت؛ اما وقتی میرسیم به عصر حاضر که دیگه حتی خبری از نوشتن نیست و گردش مطالب خلاصه شده در ویدیوهایی که یک نفری که الی ماشاءالله هستن، میاد و دهنش رو نیم متر به نشانه تعجب باز میکنه و ادا درمیاره که داره بازی میکنه و «لتس پلی» میگیره و وب‌سایت رو باز میکنی پر از ده برتر و مطالب گول زننده برای بچه‌های بیچاره دوازده ساله است، اون‌موقع است که واقعاً باید فاتحه نوشتن از بازی رو خوند. مخصوصاً این‌که خیلی از وب‌سایت‌هایی که زمانی حتی شده به رقابت، اما به‌صورت کلاسیک هم‌پایه گیمفا کار می‌کردند و تمرکزشون روی مطالب نوشتاری بود و هنر کادرش، الان دیگه نیستن یا کمرنگن و یا حتی خودشون هم وارد این چرخه تولید لتس پلی و ویدیوی خنده‌دار شدن. با این‌وجود، هنوز هم مایلم که بعد از خداحافظی با هنرمندی توی نوشتن، هنوز هم از هنر بازی‌های ویدیویی گفته بشه و زحمات همه کسانی که در گذشته از وقت و عشقشون مایه گذاشتن، برای اینکه با تمام وجود و هنر و علاقه بنویسن، هدر نره.
      شرمنده اگر زیاده‌گویی میکنم. خیلی ارادت دارم خدمت شما.

      بنده خداTruegamerSami 227Sina FateminezhadWoundsMR.BADGUY
      • Wounds گفت:

        چقدر عالی توصیف کردین استفاده از یک کنسول که حتی بچه ها توان تلفظ اسمش را هم نداشتن و به همان واژه سونی قناعت می کردن.هیچ بچه ای فکرش را هم نمی کرد یک سی دی پلیر بتونه اون از ناملایمات پیرامونش بکنه و غرق در شادی کند.صحبت ها تون در مورد از بین رفتن این ارتباط کاملا قبول دارم وقتی داشتم مقاله را می خواندم و رسیدم به بخشی که از افرادی معذرت خواهی کردید که نمی خوانند، حس کردم حتی شما به عنوان نویسنده وقتی داشتید این مطلب می نوشتین می دانستین افرادی چه بسا زیاد قرار نیست این مقاله را بخوانند اما با اینحال سعی در ایجاد ارتباطی داشتید که هیچ وقت شکل نمی گیرد اینجا دقیقا نقطه خداحافظی با هنر نوشتن از بازی های ویدئویی است.می شود در مورد چرایی از هم گسستن این ارتباط یا نوع ارتباطی که مخاطب کنونی خواهان آن است ساعت ها نوشت و بحث کرد.موضوعاتی که به آن اشاره کردید حقایق ملموسی هستند که امروزه با آن مواجهیم.در دوراتی به سر می بریم که نه آن نگارنده ها یا تولید کننده های محتوا اهمیت جایگاه شان را درک می کنند و نه آن مخاطب ارزشی برای خودش قائل است .محتواهایی به اصطلاح گیمینگی تولید می شوند که واقعا یک ابتذال به تمام معنا هستند و در عین حال باز خورده های مثبت فراوانی توسط گیمرها دریافت می کنند انگار برای این قشر بازی های ویدئویی هیچ جایگاه هنری یا حتی عاطفی ندارد
        دشمن تون شرمنده،بی تعارف مثل خواندن نوشته ها تون گفت و گو با شما همیشه لذت بخش بوده،شما باید ببخشید که تا کامنت تون دیدم دوباره چند خط از این ذهن شوریده سرازیر شد بس که عزیزی

        GrandWardenحسین غزالی
  • اقای غزالی به غیر از پیش گفتار (( تقریبا دیباچه)) ، جملاتتون کاملا ملموس بودند برام و حتی تعریفی جالبتر برای برخی کلمات جایگزین ذهنم شد مخصوصا همون نوستالژی که اگرچه میتونه بد یا خوب باشه بازم به قولی (( عزادار))شیم، همه چی ودست پیش میرفت تا اینکه به مرثیه سرایی رو رسیدم و فهمیدم هیچی نفهمیدم😂😂، واقعا متنتون ملات داره یه بار دیگه باید بخونمشون😂 عالی انشالله همیشه پاینده باشید

    AMIR WAZOWSKISami 227همسایه ( فن بوی = پنچری )A.A17Visible 6-tigh manحسین غزالی
  • Farid گفت:

    واقعا انگار تو یه محیط سر بسته گیر کردم و هرچقدر حرکت میکنم دوباره به همونجایی که اول بودم میرسم
    انگار زندگی معنایی نداره
    معنا هایی که پیدا میکنم یا پوچن و یا اینک زود منقضی میشن
    نمیدونم شاید اصلا این دنیا معنی ای نداره
    شاید ما هستیم ک فقط باشیم درد بکشیم و هی منتظر یه مرهم زود گذر باشیم
    بعضی موقع از درد های این دنیا به خواب پناه میبرم اما امان از اون روزی ک این خواب هم پر بشه از هیاهوی مضطرب کننده این دنیا
    نمیدونم
    ولی خب دنیا از نظر من ترسناکه پر از آدم های مختلف پر از انسان هایی ک هر چقدر هم بخوای نمیتونی اون منظور درون قلبتو بهشون برسونی
    نمیدونم منظور شما رو گرفتم یا نه
    نمیدونم درک و فهمم در حدی هست ک اصلا منظور این جملات رو بگیرم یا نه
    در نهایت حداقل باید بگم متن زیبایی بود و لذت بردم

    TruegamerAMIR WAZOWSKI77XERXESSami 227همسایه ( فن بوی = پنچری )حسین غزالی.
    • سلام فرید جان. من این پست رو زدم تا دقیقاً همینطوری صحبت کنیم با هم. اصلاً دلیل همه این‌کارها همینه. بنابراین، باوجود محبتتون، لطفاً ما رو بیش از اندازه بزرگ نکنید؛ شما همه جملات رو متوجه میشید و هرجا رو هم متوجه نشدید، عیب از شما نیست و از منه.
      ولی درباره این‌که گاهی آدم در چرخه تکرار و ناامیدی قرار میگیره، واقعیت اینه که شاید الان شنیدنش برای شما خنده دار باشه، اما منقضی شدن و بی‌فایده شدن سبک‌های مختلف زندگی باید بهترین موتور جستجوی شما باشه برای پیدا کردن بهترین زندگی ممکن از بین همه این مسیرها. امیدوارم تا حدودی به من اعتماد داشته باشید وقتی بهتون میگم که زندگی به‌هیچ وجه من‌الوجوه، و به هیچ شیوه و هیچ طریقی پوچ نیست. هرطور حساب کنید، چیزهای زیادی هست که هنوز درمورد دنیا نمیدونید و راه‌های زیادی هست که نرفتید. بنابراین، آدم نمیتونه از روی ندانسته‌هاش بیاد و حکمی صادر کنه مبنی بر اینکه دنیا پوچ است. بله، دنیا گزند داره و دنیا به‌شدت خیانت‌کاره، اما این خیانت‌کار بودنش شاید، شاید نوعی راه‌نمایی باشه؛ و وقتی می‌گید که «هرچقدر هم بخوای نمیتونی اون منظور درون قلبتو بهشون برسونی»، شاید این هم نوعی راه‎‌نمایی باشه. من بارها میگم و گفتم به کسانی که تصور دارند زندگی خالیه: جستجوی برای یافتن معنا توی ذات انسانه؛ همین الان که شما سعی میکنی از دل این مطلب ناچیز و به‌دردنخور معنایی استخراج کنی، خودش برای من مهم‌ترین برهانه که آدم، موجود معنا محوریه. یعنی زندگیش بر پایه اتصال به یک معنایی بزرگ‌تر از خودش رقم میخوره. حالا اینکه این معنی چی باشه، شاید گاهی اوقات جلوی چشم ما باشه و نبینیمش، شاید هم توی یکی از مسیرهای نرفته ما باشه. مطمئنم جوابش زیاد سخت نیست. کمی ممارست می‌خواد و شجاعت برای علم‌اندوزی و گشتن سوراخ سمبه‌های دنیا.
      موفق باشی همیشه فرید جان؛ مطمئنم پیداش میکنی اگر بخوای.

      P.morgan 𔓙Sami 227Sina Fateminezhadهمسایه ( فن بوی = پنچری )امیر حسینشرک
      • Farid گفت:

        ممنون قطعا همین طوره که میگید
        وقتی به گذشته خودت نگاه میکنی تازه میفهمی که چقدر به تکامل رسیدی
        اما خب این به تکامل رسیدنه پردرده اما میشه گفت ارزشش رو هم داره
        درباره متن الان که دوباره مطلب رو خوندم این نکته رو باید بگم که انسان ذاتا همیشه پاداش آنی رو به ماداش طولانی مدت ترجیح میده
        مطالب بی معنی و گزافه گویی های درون سایت های گیمینگ متاسفانه به دلیل اینکه دارای پاداش آنی (احساس لذت و خنده) بیشتر طرفدار دارن تا مطالب پر محتوا
        و همچنین
        نمیشه به کسانی که این محتوا های سَبُک رو تولید میکنن خرده گرفت چون بیشتر این خود ما هستیم که به این جور موارد بها میدیم
        اگر من به نوعی ارزش وقت خودم رو بدونم هیچ وقت نمیام این زمان خودم رو صرف مطالب پوچ کنم ولی خب متاسفانه اتفاقیه که داره میوفته
        پ.ن: واقعا دست به قلمتون خیلی خوبه 💕

        حسین غزالی
  • از قشنگ ترین متن هایی بود که با وجودم درک کردم ، چشام خیس شد😅خیلی با شما و قلمتون آشناییت نداشتم آقای غزالی ولی همین مقاله به من ثابت کرد نویسندگی هنره حتی اگه راجع به ویدیو گیم باشه ، یه اثر هنری هیچوقت از ارزشش کم نمیشه حتی اگه بین افراد کمی شناخته شده باشه هستنو خواهند بود کسایی که درکش کنن

    Danialامیر حسینArminVisible 6-tigh manحسین غزالیSami 227همسایه ( فن بوی = پنچری )
  • Omid گفت:

    “می‌خواهم مثل کسانی نباشم که تمام زحمات بزرگان گذشته را هدر دادند و تمام عمرشان را صرف نوشتن ده برتر و برترین‌ بازی‌های فلان و بهمان کردند. می‌خواهم یاد بگیرم و یاد بدهم؛ از بازی‌های ویدیویی به‌عنوان مضامین بزرگی یاد کنم که باعث شدند نگرانی را کنار بگذارم و به راستی عشق بورزم.”…..عالی بود جناب غزالی👏🏻👏🏻🌹🌹❤❤عالی بود، دستمریزاد.

    حسین غزالیSami 227ژنرال اردکهمسایه ( فن بوی = پنچری )
  • مرثیه ی آغازین درد آور و احساسی شروع
    و مرثیه ی پایانی میخکوب کننده و منطقی به پایان رسید…

    خدا قوت حسین جان… خدا قوت…♥️

    حسین غزالیSami 227ژنرال اردک
  • Hollow knight گفت:

    ممنون بابت این دلنوشته از خوندنش لذت بردم

    شما در زمینه دیگه ای غیر گیم فعالیت نمی کنید؟ اگه می کنید که خیلی خوشحال میشم یه چند تا مقاله در مورد بعضی انیمه ها بنویسدید، ضربه اول رو هم محکم بزنید و یه مقاله در مورد march comes like a lion و به خصوص شخصیت رِی بنویسید خیلی دوست دارم یه مقاله با قلم شما راجب این انیمه بخونم. (لطف کنید روی منو زمین نزنید 🙂)

    حسین غزالی
    • سلام! واقعاً شرمنده‌ام وقتی این رو میگم بهتون اما من سررشته خاصی توی بحث انیمه ندارم. حتی در سطح مبتدی هم نیستم. پایین صفرم! ای کاش میتونستم؛ ولی این اثری که معرفی کردید رو یه نگاهی میکنم حتماً ببینم چطوریاست. خودتون میبینید که؛ این‌همه سال رو پای یاد گرفتن درباره بازی‌ها گذاشتیم و هنوز هم چیزی بلد نیستیم. حالا فکر کنید اگر بخوام برم سراغ انیمه چند سال دیگه باید برگردید :))
      خیلی من رو ببخشید لطفاً اگر میبنید چیزهای زیادی بلد نیستیم.

      Dota2Hollow knight
  • فاز متن برام قابل درک نیست ولی هر چی هست خیلی نابه:),
    همون همیشگی دیگه ، نمیشه گیر داد به نوشته های شما
    چه دل نوشته چه نقد چه مقاله ، فرق نداره ، همه محشرن

    حسین غزالی
  • Emmat گفت:

    اول از همه باید یک تشکر جدی کنم از آقای غزالی عزیز که با خون این هنر رو نوشتن ، امیدوارم که این هنر توی مغز من مثل یک دیوار نگاره حک بشه ، هر چند مغز من در اواسط گم شد توی کلمات و سخنان اما قلب من همچنین با سرعت ادامه میده ، در جایی که بلاخره من موندم و قلب کوچک من و تحلیل کردن رو فقط و فقط قلب انجام میده.
    نمی‌دونم چطور بگم ولی فقط می‌نویسم امیدوارم کسی که میخونه از دیدگاه دیگه‌ای نگاه کنه ، اینجا مکانی هست که عقل گم میشه ، نمیشه با عقل و منطق فکر کرد ، فقط و فقط با قلب و عشق ، جایی که نوستالژیک حاکم بی چون و چرایی اندیشه هست ، اینطور بگم که قسمتی از مقاله عشق هست اما نمیشه بخاطر عشق از درس های وجود داره ، درس نگرفت ‌.
    در نهایت میخواستم به این اشاره کنم که آقای غزالی در مقالات شما میشه به دوران شیرین کودکی اشاره کرد که سعی میکنید درس بدید که کودکی پاک و زیبا هست اما باید از این مورد گذر کرد اما نه به تلخی رنگ سیاه.
    این مورد رو هم بگم که قسمتی از مقالات شما همیشه کودکی و ابرو های بلند پروازانه ما اشاره میکنید ، امیدوارم سالم و پر انرژی بمونید و این شخص رو بخاطر تنبلی ذهن ببخشید (:

    Final seyedFaridحسین غزالی
    • سلام اِمِت‌جان گل. قبل از همه‌چیز، لطفاً این‌قدر شکست نفسی نکنید. این‌که همیشه شما از وجود نازنینتون منت می‌ذارید و این خرده‌نوشته‌های ما رو می‌خونید، بیش‌تر من رو مدیون شما می‌کنه و شرمنده و خجالت‌زده میشم. نوشتن از قلب و بازی‌ویدیویی که به قلب وصل میشه سخته؛ البته اگر آدم اهل دل باشه، همه‌چیز به دل و قلبش وصل میشه. ولی چرا شما احساس می‌کنید که گاهی، مثل این‌جا، آدمی فقط قلبه؟ آدمی گوشه و چشمه و دست و پا و تقدیر و ذهن و تحلیله؛ استادی داشتم که همیشه نصیحتم می‌کرد و هشدارم میداد که مبادا تصمیمات زندگی و روزگارم رو بسپارم به عواطف و احساساتم؛ عواطف و احساسات میتونند گاهی گول‌زننده باشند و نامطمئن و پر از شک و تردید. ولی این برداشت رو شما خودتون درست کردید وقتی گفتید: «اینطور بگم که قسمتی از مقاله عشق هست اما نمیشه بخاطر عشق از درس های وجود داره ، درس نگرفت» هرچی که باشه، عاطفیت زیاد حتی توی خوندن نوشته‌ای ممکنه چشم آدم رو روی بقیه جنبه‌هاش ببنده. اما بازهم این توضیحاتتون از نوشته‌ها و اشاراتتون به درس‌های کودکی برای من محشره؛ مایه خوشحالی و تسلی خاطره که شما رو دارم حقیقتاً. از صمیم قلب خوندن نوشته‌هاتون و بیانی که خودتون ارائه میدید تجربه عزیزیه.

      P.morgan 𔓙
  • خدا قوت آقای غزالی . مطلب درست و صحیحی بود ، بازی های ویدیویی می تونن تو رشد و به کمال رسیدن انسان اثر داشته باشن . یادم میاد زمانی رو که حدود یه دهه پیش می رفتم به خونه خاله ام و با پلی استیشن پسر خاله ام gta sa رو بازی می کردم . اون موقع تو اون جهان بزرگ غرق می شدم و ساعت ها مشغول اکتشاف اون دنیا بودم . روز ها و شب های لوس سانتوس رو می دیدم و مردمش رو . یادم میاد اون زمانی رو که بدون اینکه به نمره متاکریتیک بازی ای توجه کنم و به بحث های مزخرف و حاشیه ای توجه کنم بازی ای رو نصب می کردم و ازش لذت می بردم . یادم میاد زمانی رو که با سیستم ضعیفم سونیک های قدیمی رو بازی می کردم و با موسیقی گوش نوازشون انس می گرفتم .

    متاسفانه الان جامعه گیمینگ از اصل چیزی که ازش بوده فاصله گرفته . همش شده حاشیه ، دیگر فضاهای تیره و تاریک و اتمسفر سایلنت هیل مورد توجه نیست ‌. دیگر تکه کلام های سالید اسنیک که خطاب به کلنل کمپبل درباره زندگی ، رفاقت ، هدف، سیاست و غیره میگه مهم نیست . دیگه سفری که مکس پین برای انتقام و عشق طی کرد مهم نیست …

    متاسفانه الان جامعه بزرگ گیمینگ درگیر حاشیه شده ، و این منو می ترسونه . می ترسم این جامعه بیشتر از این تبدیل بشه به صنعت تولید کالایی که فقط مصرف مهمه و توش خبری از هیچ هنری نیست ، جایی که تبدیل بشه به یه شهری پر از خونه های قشنگ ولی پر از خالی .

    Dota2امیر حسینحسین غزالیSami 227Sina Fateminezhadژنرال اردک
  • shadow71 گفت:

    دیگه هیچ چیزی مثل قبل نیست و همه چیز بی معنی شده

  • G.LN گفت:

    آقای غزالی ممنون ازین متن و درددل(تا حدودی) زیبایتان به شخصه با اینکه الان ۲۵ سالمه اما میخوام بگم نوشته های شما برخلاف تصور خودتون نه پر از لغات کج و معوج و برگرفته از فرهنگ معین و نه نوشته هایتان برخلاف بعضیای دیگه جانبدارانه.
    توصیفات شما چه در نقدهاتون و چه سایر مقالاتتون از وقایع اطراف شاعرانه و البته زیبا و بدور از هرگونه توهین و یا جانبداری بوده و هست و حتی نقدی که به گونه ای هنرمندانه به خیلیا صرفا برا جذب مخاطبان کم سن و سال…. کردید همچنان بدور از هر گونه جانبداری یا توهین دیدم.
    در مورد این مقاله یه توضیحی اضافه کنم انسان همیشه علاقه ی عجیبی به گذشته و نوستالژی داره.
    این مقاله رو دیدم یاد فیلم midnight in Paris اثر woody Allen افتادم. همیشه مقاله های شما را تا آخر خوندم و لذت بردم.
    همچنان معتقدم نقدهای هنرمندانه تون از بازیهای ویدیویی هم شما و هم توضیحات جذاب آقای آقابابایی باعث شد عاشق بازیهای ویدیویی بشم.
    راجب تاثیرات نقداتون هم بایستی بگم ،دیدگاه و نقدهای شما باعث شد بازی همچون GT7 رو زیر و رو کرده و توضیحات ماشینهای قدیمی را با جزئیات بخونم و بازی کنم و به این بازی عشق بورزم.
    همچنان منتظر نقدهای دیگه تون از بازیها و زیبایی شناختی و توصیفات شما از بازیهای دیگه هستم.
    امیدوارم موفق و پایدار باشید
    ممنون ازین متن زیباتون که با خوندنش یه لبخند بر روی لبهای هر خواننده ای که تا آخر خوانده، و نه درک کامل چونکه درک کامل نوشته های یک نویسنده به خاطر محدودیتهای نوشتاری همچنان سخت هستش، بلکه درک نسبی نسبت به نظر نویسنده داشته، این تاثیر رو گذاشته.🌺🌺🌺

    حسین غزالی
    • نه از من تشکر نکنید. من ممنونم از شما که با بودنتون لبخند میذارید روی صورت ما؛ داشتن رفقا و همراهانی مثل شما سعادتیه که خدای رزاق به ما ارزونی کرده و همیشه یک تشکر از شماست و یک دنیای ناتمام تشکر از خدا که همچین آدم‌های خوش‌قلب و ذوقی رو منتشون رو سر ما گذاشته. درباره گرن توریسمو و غیره، که گرن توریسمو ۷ فقط یک بخش کوچیک از توانایی بازی هاست، نکته اینه که کار نویسنده بازی هم همینه. اینکه کاری کنه مخاطبش بازی‌های ویدیویی رو، یا شاید هم دنیا رو طور دیگه‌ای ببینند و این نهایت هنر هر اهل دلیه. بازم ممنونم و بازم ممنونم. منم منتظر شما می‌مونم که بازهم برگردید و شرفیاب بشیم.

      G.LN
  • بعد از خانواده در قلب من جا دارید مرسی از زحمات شما

    حسین غزالی
  • GrandWarden گفت:

    باز هم یک نوشته فوق العاده زیبا، خواندنی و دلی که دل ما رو هم با خودش برد… خسته نباشید میگم بهتون جناب غزالی عزیز و خوشحالم که مطالعه این نوشتار رو به امروز و در واقع “سر فرصت و تمرکز کامل” موکول کردم تا بتونم بهتر و بیشتر عمق واژگان رو درک کنم.
    در درجه اول خوشحالم از اینکه ظاهرا هدف از این مقاله، خداحافظی شما از گیمفا نیست که واقعا مایه دلگرمی ماست.
    چقدر این مبحث نوستالژی موضوع عجیبیه. وقتی به گذشته و بازی هایی که در سالیان قبل عرضه میشن نگاه میکنم، ناراحتی تمام وجودم رو فرا میگیره. نمیدونم واقعا Nostalgia is overrated درسته یا نه ولی غرق شدن در خاطرات و خاطره بازی با عناوین نوستالژیک یکی از کارهایی که هر چند وقت یبار خودم رو درگیر باهاش میبینم.
    اما در مبحث “مرگ نویسندگی در صنعت بازی”، به نظرم فقط صنعت بازی نیست که نویسندگی به معنای واقعی کلمه در اون جایی نداره؛ جامعه امروز و انسان امروزی و به بیان بهتر “نسل امروزی” متاسفانه فقط و فقط تمایل به دیدن سطح و زرق و برق درخشش اون سطح هستند و تمایلی به عمق ماجرا ندارند.
    برای مثال همین petscop موجود در مقاله مبحث بسیار جالبیه؛ یک بازی که فقط در اختیار همون paul عزیز خودمون و هیچ کس تجربه اش نکرده اما به دلیل عمق ماجرا در اوایل خیلی از افراد رو تونست با خودش همراه کنه. به نظرم خیلی خوب میشه اگر در یک مقاله. مجزا به این بازی و داستان های جالبش پرداخته بشه.
    امیدوارم همیشه شاد و تندرست باشید و باز هم ما رو از این نوشتارهای زیبا بهره مند کنید.🌹

    محمدامین حیدریحسین غزالیDota2
    • سلام گرندواردن عزیز. ممنونم بابت همه این مدتی که باهم هم‌صحبت بودیم. این رو جداً میگم. بودن کنار شما هنوز هم باعث افتخاره؛ بعدها هم همینطور میمونه تا زمان هست. بودن شما هم مایه دلگرمی منه. این احساس دلگرمی متقابله. همیشه منتظرتون هستم.
      موضوع نوستالژی عجیبه؛ من تصور میکنم که آدم‌ها برای از دست دادن زمان عزاداری می‌کنند. ماجرای عزاداری فقط مربوط به پایان حیات نیست؛ مروبط به پایان دوستی‌ها و رفاقت‌ها و حتی وسایل ساده هم میشه. زمان که مهم‌ترین داشته آدم دل‌دار و خودآگاهه، از دست رفتنش حقیقتاً مایه تأسف و تأثر میشه براش. به‌خاطر همینه که تلف کردن زمان برای آدم‌های واقعی بدترین درد دنیاست. بنابراین، حالا تصور نمیکنم اورریتد باشه. اما چاله چوله‌هایی هم داره؛ کلاً هرچیزی توی دنیا استفاده غرض‌ورزانه هم داره. عزاداری برای گذشته مهمه؛ آدم رو برمیگردونه به اصلش گاهی. به اون چیزهایی که قایم شده بودن توی دلش و نمیدونسته. باید فهمیدش و دونست که انگیزه‌ایه برای بهتر شدن و یاد گرفتن. درباره نوشتن از بازی‌ها حق دارید؛ فقط درباره بازی‌ها نیست؛ همه‌جا مرده و واقعاً گذر روزگاره و ناگزیریم از تماشای چرخیدن فلک. ولی لااقل، تا زمان هست میشه بهش محبت ورزید و دوستش داشت.
      عزیز مایی گرندواردن جان و رفیق خوب. ان‌شاءالله که همیشه در پناه خدا، بازم لطف کنی به رفیقتون. ما هم که همیشه منتظریم.

      محمدامین حیدریGrandWarden
  • Dota2 گفت:

    خیلی دنیاهامون شبیه هم بود و شما چیزی نوشتی که امثال من از نوشتنش عاجز هستند. نتونستم متن رو تموم کنم. به قولِ شما: سریع چشمانش تَر می‌شدند و دوست داشت دو متر زیر خاک برود و بمیرد. چشمانش را با دستانش گرفت تا بیش از این خالی نشوند.
    بدترین دوره زندگیم رو دارم پشت سر میزارم. چیزی واسه از دست دادن ندارم ولی من تلاش میکنم و با تلاش زنده ام. شاید قسمت بود امروز تو همین لحظه این متن رو با تردید باز کنم و شروع کنم به خوندنش. یک دنیا ممنونم بابت زحمتی که برای نوشتنش کشیدید

    حسین غزالی
  • سلام خدمت دوستان و مخصوصا آقای غزالی.

    از اعماق وجود و افکارم تونستم احساسات فرای متن رو لمس کنم.به عنوان کسی که در حد بازی کردن و یه تفسیر (که شاید نشه اسمش رو گذاشت تفسیر) با بازی های ویدویی ارتباط داره به خودم اجازه نمیدم که درباره «هنر نوشتن در مورد بازی های ویدیویی» حرفی بزنم.

    اما این گیرایی متن و بازی با کلمات نسبتا سنگین برای عوام که به شکلی قصدش هم مزاح هم درگیر کردن مغز خواننده تونست من رو مجبور کنه که دوباره به سمت نویسندگی برگردم.
    اینکه میگم نویسندگی منظورم در حد اعلی نیست! در حد دل نوشته های شبانه که همراه با یه بیت شعر از خودم تموم شون می کردم.

    شخصا نمی تونستم جلو‌ی خودم نیایستم و بگم مگر میشه از کسی که تو رو دوباره به عشق و علاقه ات برگشت داده، بدون یه تشکر خشک و خالی بگذری

    خواستم از اعماق وجود تشکر کنم که تونستید یه جرقه منتهی به آتش عشق داخل قلبم ایجاد کنید.
    قدرت نویسندگی تون رو ستایش می کنم!
    پیروز و سلامت باشید

    حسین غزالی
    • امیرجان، افتخار منه که شما متن رو دوست داشتید؛ آرزوی هر کاتبیه که دستش رو از پشت شیشه‌های ال‌ای‌دی و ال‌سی‌دی کامپیوتر برسونه به شونه‌های مخاطبش؛ به شونه‌های خواننده‌اش و این‌طوری، مثل خود بازی‌هایی که ازشون حرف میزنه، عاطفه‌مند باشه؛ احساس داشته باشه و با تمام عشق برسونتشون به خواننده‌اش. فرای مکان و فرای زمان؛ از دنیایی به دنیای دیگه. ارادت داریم بابت توصیفات مهربانانه و صمیمی و دلی‌تون. بالاخره یکی هم بود که باعث بشه ما عاشق این عشق و علاقه نوشتنی بشیم. آدمای بزرگ کم‌اند اما همیشه پیدایشون میشه در طول زمان؛ درست مثل اسکایریم که همیشه یک زاده اژدهایی از دل دخمه‌ها و کوهساران سرزمین افسانه‌ای پیدا میشد.
      خیلی ممنونم قربان. ما رو فقط شرمنده و خجالت‌زده میکنید.
      شما هم همینطور.

  • خسته نباشید آقای غزالی ❤️👌
    بخش داستان حبیب خیلی منو یاد بچگی خودم مینداخت
    زمانی که هیچ دغدغه ای نداشتم و ساعت های زیادی از عمرم رو پشت سیستم مشغول انجام بازی هایی مثل assassin’s creed 1 و gta sa بودم
    دورانی که واقعا حتی از بی هدف چرخیدن توی دنیای بازی ها لذت میبردم
    برخلاف الان که خیلی از بازی ها رو بدون لذت قبل انجام میدم و تنها هدفم تموم کردن اون بازی هاست…

    Dota2حسین غزالی
  • setiz گفت:

    من فقط و فقط برای نوشتن نظر زیر این پست حساب ساختم ، بعد از نزدیک ۲ سال بودن در گیمفای عزیز. آقای غزالی ، من حتی نمیدونم که از شما مقاله ای خونده بودم یا نه ، حتی شمارو نمیشناسم ، ولی دورادور به آغوش میکشمتون و از صمیم قلب ازتون تشکر میکنم ، ازتون ممنونم برای اینکه هنوز هم توی همچین دنیای بی رحم و خشک شده ای ، شما هستید و عاشق نویسندگی ، بازی سازی و از همه مهم تر نوشتن از بازی ها و برای بازی ها هستید. با خوندن مقالتون هم بغض کردم و هم لبخند زدم ، درسته که هیچوقت همدیگه رو ندیدیم ولی شما دوست خوب من هستید و چقدر بابت وجودتون خوشحالم. ممنونم ، خیلی خیلی ممنونم بابت وجود داشتنتون 🙏💗

    حسین غزالی
    • هنوز هم بعد از این‌همه مدت، دیدن همچین نظری باعث میشه تا من زبونم گره بخوره و کلمه لازم رو برای تشکر پیدا نکنم. گاهی بهتره آدم چیزی نگه؛ ولی نگرانی از این بابت که چیزی نگفتن به معنی اهمیت ندادن تلقی بشه، جواب دادن رو لازم میکنه. نه؛ خیلی اهمیت دارید برام و دوست دارم زیادِ زیاد بدونید که چقدر این چهار خطی که نوشتید برای من ارزشمنده. اگر میتونستم قایمش میکردم و حتی اگر نتونم ابرازش کنم، باید بدونید که چقدر منم مثل شما، بابت وجودتون ممنونم. من لیاقت دوست بودن رو ندارم؛ اگر اجازه بدید خدمتگزار شما بمونم. جاتون توی قلبه و مهرتون به دل میشینه. ممنونم. دیگه چیزی نگم؛ کم آوردم و کلمات رو گم کردم.

  • آفرین به این قلم
    آفرین به شعور
    آفرین به این نگاه زیبا
    واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم از کار شما حسین عزیز
    آخرین تصویری که از سایت های گیم وطنی تو ذهنم مونده بود
    دعوا کردن نوجوان های دبیرستانی بر سر ایکس باکس و پلی استیشن بود
    مدتها بود که تو سایتهای ایرانی نمیومدم و صرفا دنیای گیم رو از طریق کانال های یوتویوبی رسانه های جریان اصلی دنبال میکردم
    راستش اومده بودم مراسم گیم آوارد رو دانلود کنم – چون تو یوتویوب خیلی از موسیقی ها و اجراهای زنده مراسم
    به خاطر کپی رایت بدون صدا آپلود میشه
    اتفاقی به دل نوشته شما برخوردم
    خیلی حرف دارم که تو حوصله کامنت نمیگنجه
    همیشه یه دیوار بزرگ رو تصور میکردم – بین جامعه گیمرهای فعلی با گیمرهای هم نسل من
    اکثر گیمرهای قدیمی به خاطر شرایط فاجعه بار کشور ما
    و این که فشار زندگی دیگه مجالی نمیده که کوچکترین زمانی رو واسه عشقشون داشته باشن برای همیشه از این دنیا جدا میشن
    تعداد محدودی خوش شانس تر احتمالا به خاطر شرایط مالی بهتر همچنان سفرمون ادامه داره سفری از نسل گیم های کاتریجی و مجله های چاپی خارجی
    این نسل تو زمونه متفاوتی نفس کشیده – ادبیات متفاوت – و سلیقه متفاوت
    از نظر من با این که خیلی باهوشه اصلا حوصله فکر کردن نداره با این که خوب میفهمه – نمیخواد تو هیچ چیزی عمیق بشه
    نسلی که کمتر به یاد دارم احساس کرده باشم چیزی به نام درد مشترک رو فهمیده باشه
    ممنون حسین غزالی نازنین که به این نسل امیدوارم کردی

    حسین غزالی
    • قربان شما؛ خیلی خواهش می‌کنم. راستش دنیا و روزگار میچرخند، زمونه‌ها و آدما عوض میشن؛ یه روز هم ما نیستیم ولی نتیجه و تلاش بر پیدا کردن معنی میچرخه. معنی هم وقتی بیاد در گردون بزرگی مثل تاریخ، دیگه نسل بندی آدم ها معنی نداره. حقیقت و درستی و پیدا کردن راستی توی زندگی از هر چیز کوچک و بزرگی، حتی از دل یک بازی ویدیویی، سبک زندگی انسان های بزرگه و همیشه ثابت و جاودان میمونه. چه برای ما، چه برای مرد بزرگی در قرن پنجم و چه برای حضرت مسیح دو هزار سال پیش. دنیا هرچقدر پیر بشه، دارایی واقعی آدم های واقعی همیشه جوون میمونه.
      خیلی ممنونم از محبتتون و مهرتون

نامه‌ای کوچک درباره نوشتن از بازی‌های ویدیویی - گیمفا