نگاهی به فیلم قهرمان؛ بهنام ترس که حصار را کشید
پس از تماشای «قهرمان» در کمال تعجب سوال میشود؛ چرا فرهادی کتوشلوارِ رحیم را با دمپایی سِت نکرد؟ جواب میآید لابد یادش رفته. وگرنه فیلمساز از جان مایه گذاشت تا هم لقمهی جایزهبگیریاش را خوشخوراکتر کند و هم مخاطب کاسهای ترحم نذر رحیمِ فلکزده و فیلم چنددَرِخورِ فرهادی کند.
سینمای اصغر فرهادی را میتوان مهمترین اتفاق سینمایی دهه ۸۰ و ۹۰ ایران تلقی کرد. لاجرم واکنشهای مثبت فیلمسازان و مخاطبان دنیا در این ۲ دههی درخشش جهانی، برایش از خرس طلای جشنواره برلین تا اسکار و نخل طلای کن را به ارمغان آورد.
فرهادی بهواسطه تبحرش در فیلمنامهنویسی، اولین فیلمساز سینمای ایران است که در نماد سینمای قصهگو به سطح بینالملل معرفی شد و افتخارات بسیاری کسب کرد. با ساخت «فروشنده» ورق برگشت و خروجیِ تخصصاش به فاجعهای مثالزدنی منجر شد. فیلمی که با گذشت ۶ سال از عمرش، دو قطبی مخالف و موافق عجیبی را برای او و سینمایش بهوجود آورد.
انگشت عقل روی ماشهی حقیقت
در فیلم «A Hero» فضای دوقطبیِ مخالفان و موافقان بهکل بالا گرفت. اثر از فیلم قبلی فیلمساز عقبتر و ضعیفتر است. مضاف بر آن، در بحبوبهی خشم مردم بهواسطه پاندمیِ کرونا و شرایط بد اقتصادی، موجب شد تا فرهادی و فیلمش متوجه موجی تازه شوند. موجی که جوانب سینماییاش بهجا بود اما جوانب حاشیهای و غیرسینماییاش نه. مواضع و کنشهای سیاسی-اجتماعی این فیلمساز در طول ۱ دهه اخیر و پر حادثه نیز مورد انتقاد عده کثیری قرار گرفته است که پیشتر بهطور مفصل به آن پرداختیم.
نکتهای کوچک در این میان مغفول میماند؛ دودستهگیِ مخالفان. اینها یا مخالف نقدهای منفیِ این فیلماند، یا دیدگاههای سیاسی و بیپردهی فرهادی، به مذاقشان خوش نیامده است. باری به هر جهت، حذف فرهادی از مراسم اسکار ۲۰۲۲ دور از انتظار بود و حسنختامی بینالمللی به این نوع سینما.
«قهرمان» جزئیتیست از کلیّت سینمای فرهادی اما دراصل، این فیلم، فرهادیترین فیلمِ اصغر فرهادیست. گذشته از این، از دیدگاهی کاملا سینمایی، فیلم «قهرمان» را فیلمی نمیبینم که پتانسیل این را داشته باشد مانند آثار قبلیِ کارگردان، مورد استقبال مخاطبان بسیاری قرار گیرد. [چرا؟] به این خاطر که ۱. کیفیت ساختاری نه تنها قابل قبول نیست که حتی از اثر بدِ قبلی نیز بدتر است. ۲. سوژهی فیلم امروزی نیست؛ ملتی که با بیحوصلگی تمام در عصر همهگیریها و امپراطوری رسانه در تلاش برای بقا و تماشای شوآف یکدیگرند، سوژه فیلم فرهادی فرسنگها با دغدغهشان فاصله دارد. گویی فرهادی حتی دیگر زیستِ مردمی و اجتماعی هم ندارد. ۳. گمنامیِ اکثریتِ تیم بازیگری. اینها دمدستیترین علل قهر مخاطب با سینمای اصغر فرهادی تلقی میشود.
چند ماه قبل به همراه دیگر همکارانم به بررسی پرونده سینمای اصغر فرهادی پرداختیم. آنجا نوشتم [و چند پارهای تکرار میکنم] این سینمای ملودرامِ فرهادی [نه رئالیستی و نئورئالیستی]، کنشگریِ دراماتیکِ کاراکترهای اخلاقگرا و طبقهمتوسطیاش تماما مجعول و چاپیاند. شخصیتهای آثار فرهادی بهواسطه اوضاع سیاسی و اقتصادیِ جامعه، در معاش شخصی و خانوادگی درماندهاند اما باورها و نظام فکریشان را هرگز زیرپا نمیگذارند. همین میشود که فیلمساز نگاهش به آنها اساسا سمپاتیک است و مخاطبِ ایرانی با این مشقتها و زمین خوردن و بلند شدنهای شخصیتها همذاتپنداری میکند.
دوراهی انقیاد و تمرد
موقعیتهای درنیامدهی آثار فرهادی ما را متاسفانه به این اصل وصل میکند که در سینمای فرهادی، این وقایع هستند که جای واقعیتها را میگیرند. کارگردان رویکردش برای فرار از آن موقعیتهای درنیامده، توسل جستن به التهابسازیهای سادهانگارانه و بیخاصیت است بلکه در پدید آوردن غافلگیریهای تشدیدشده در مخاطب موفق بوده باشد [که نیست]. ساختمان درام و بانک عاطفی آثار فرهادی بازیچه درنیامدههای او میشوند و به زعم دوستان، این هنر و سینمای فرهادیست. ردپای فیلمساز تماما در اثر دیده میشود و دوربین مداخلهگر و قاضیاش نیز سوگیریهای احساسی و ارزشی با خود به همراه دارد.
همانند سبک همیشگی فیلمساز، محرک پیشبرندهی اثر فرهادی قرار است حقیقتِ اخلاقیاش را با خلق بحران روی بحران دیگر و دامن زدن به حوادث قبلی عریان کند. قصه در شیراز روایت میشود؛ رحیم (با بازی امیر جدیدی) در قامت شخصیتی خامدل و سادهلوح که از همسر سابقش طلاق گرفته و یک فرزند لکنتدار دارد، بدهکارِ باجناقِ سابقاش بهرام (محسن تنابنده) است و در زندان مشغول سپری کردن تاوانِ بدهکاریاش است. و حالا بهواسطهی عشقِ تازهاش، فرخنده (با بازی سحر گلدوست) کیفی به دستش رسیده که حاوی ۱۷ سکهی طلاست.
پس رحیم با گرفتن ۲ روز مرخصی از زندان، راهیِ مسیر و ماجراجویی جدیدش میشود. گویا راه نجات پیدا شده و رحیم میتواند بخش عمدهای از بدهیاش را بهوسیلهی فروختن این غنیمت و مالِ بیصاحب، بازپس دهد و آزاد شود اما تصمیم میگیرد صاحب کیف را بیابد. خط تولید کارخانه بحرانسازی فرهادی و تعلیقهای درنیامدهاش از طریق ایجاد گره در دل گره، رحیم را درگیر وقایعی میکند که بیا و ببین. بهطوری که اگر با خود بگویی «که چی؟»، یا بحران جدید را حذف کنی، بدون لطمه، هیچ اتفاقی نمیافتد و عملا فیلم در نیم ساعت تمام میشود!
گُلِ ته سبد نه سر
چرا گفتم «فرهادیترین اثر فرهادی» همین فیلم است؟ بهدلیل اینکه کارگردان در اثر به سمت مشکلسازی و مسئلهپروریِ زیستی و جهانیِ قهرمان فیلم در تعمیم با اوضاع اجتماعی-تاریخیِ حال حاضر قدمی جدید برداشته است. این تکنیک مسئلهمحوریِ قهرمان فیلم [کاش قهرمان بود]! مخاطب را در وادی نشخوار فکری و گرهگشاییهای ذهنی نمیاندازد. مخاطب مستقیما از همان ابتدا حقیقت بحرانیِ را عریان میبیند و منتظر تعلیق و بحرانسازیهای قطرهای نمیماند.
اول بسمالله کاراکترمحوری راس فیلمنامه [کاش بود] قرار میگیرد و بیننده بهدنبال کاوشگریِ اخلاقی با رحیم میشود. با ژستی [بهتر بگویم؛ ادا] داستایوفسکیوار، خامدلان و بیچارگان را با شخصیت کمگناه همراه و متحد میکند. به بیانی سادهتر، [مثلا] فیلمساز تلاش کرده گامی متفاوت از آثار قبلیاش بردارد. «قهرمان» خیلی میخواهد گل سرسبد سینمای فرهادی باشد، آن هم با ساختارشکنی و ترکیب فرمول نوگرایی و کهنهگیِ فیلمساز. اما در دام خود میافتد و در این ارائهی جدید وامیماند و لنگدرهوا. [مثل کاراکترهایش]!
ایراداتی که در ساختار سینمایی فیلم وجود دارد، فقط معطوف به فیلمنامهی بیبن و مایهاش نمیشود. فیلمنامه بدون چهارچوب، بهتبع در تمامی ارکانش لق میزند. شخصیتپردازیها ناقصاند و کاراکترها زیستگاه و شناسنامه درست و حسابی ندارند و چون و چرایشان را نمیفهمیم. فرهادی که استاد ارتباط سمپاتیک داشتن با اشخاص داستانش است؛ اینجا آن را ندارد. بجز یکی دو سکانس، رحیم تماما با یک دست لباس و دمپایی دیده میشود. چرا؟ اصلا کیف از کجا آمد؟ چرا از فروش طلاها منصرف میشود؟ وجداندرد دم هجله؟ فرزند لکنتدارِ خود را لوحبهدست در جستجوی یافتن صاحب کیف میکشاند. چرا؟ زن و بچهی آن مرد اعدامی در خیریه از کجا آمدند؟ رحیم که دیگر تاب و تحمل قفس را ندارد چرا ۳۲ میلیون را میبخشد؟ با ایمان رحیم بازی میکند یا ناخودآگاه مخاطب؟
پاسخ تمام «چرا»ها مشخص نیست و نمیدانیم. فیلمساز عامدانه شخصیت اصلی را تا جا دارد لتوپار جلوه میدهد و موقعیتهای بیخودِ احساسی را فراهم میسازد تا هم قهرمانسازی را به غلط نمایش دهد و هم ترحم مخاطب را گدایی کند. رحیم نه قهرمان، که ضد قهرمان، فیلم، نه سیاسی، که سیاستزده است. یا آن متلک و تیکهی سیاسی راننده تاکسی در دفتر حراست که شبیه جمله «باید با بولدوزر کوبید این شهرو از نو ساخت» از عماد در «فروشنده». گفتن از فضا و مکان هم که شوخیست. راستی کارکرد لهجه شیرازی در فیلم چه بود؟ بیحاصل و نامتناسب.
در بحث اجرا که خرماپزان است؛ بهقدری کارگردانی گرم و دلچسب است که حد ندارد! انگار نه انگار فرهادیِ بینالمللی خالق اثر است و گویی یک کارگردان فیلم اولی پشت فیلم ایستاده. اگر فیلم را کسی دیگر جز فرهادی میساخت، هو میشد و دستاویز تمسخر قرار میگرفت. همان دوربینِ رودست، همچنان مداخلهگر، بیتعین و ترسو است. یک نما دوربین کف راهپله سالن زندان رها شده. در نمایی دیگر، دوربین در اکستریم لانگشات نقش رستم رها شده. در سکانسی دیگر دوربین در صندلی شاگرد چسبیده به شیشهی ماشین و نظارهگرِ کوه هستیم؛ در همین حین کات زده میشود به صورت رحیم و کات به پیاده شدنش. نمای آخر فیلم که کلاس کارگردانیست؛ دوربین کج رها شده، راست کادر دیوار، وسطش درب ورودی، و سمت چپش بخش نگهبانی. این ایرادات وحشتناک، این میزانسن چلاق و این دکوپاژ معیوب فقط از یک کارگردان آماتور برمیآید نه فرهادی.
میخی بر تابوت
فرهادی بهخوبی فهمیده که سینما بشدت ایدئولوژیک است و میداند مبنای جهانیِ مردمشناسی [مطالعه فرهنگ و فضای معنایی]، دین است که یک نظام معنایی میسازد. بیربط نیست که فیلمساز دست روی ایستادگی باورهای کاراکترها و زیست دینیشان گذاشته و با ناخودآگاه مخاطب بازی میکند. این موضوع ریشه در تاریخچه سینما دارد؛ آنجا که پس از جنگ جهانی، امثال «آدورنو» و «هورکهایمر» که در سینمای اکسپرسیونیستی آلمان میزیستند، مدیوم سینما را ایدئولوژیک تفسیر کردند. بماند که آنها روی فرهنگ مطالعه میکردند نه اقتصاد، بماند که گرایشات مارکسیستی و فاشیستیشان آنها را به امریکا و انقلاب سوسیالیستی سوق داد و نتیجه [توتالیتاریسم امریکا] این شد که سینما را مختص طبقه ضعیف جامعه و ابزاری برای فریب آنان تعریف کردند.
محافظهکاری مرسوم فرهادی اینبار کمی واضحتر و بیپردهتر شده اما در حد همان شعارها و تیکهپراکنیهای سیاسی میماند. وسطبازی به حد اعلا. فرهادی از امپراطوری رسانه و قدرت شبکههای اجتماعی میگوید ولی در سایه. چرا از فیلترینگ یا ساختار دیجیتالیِ حاکم بر جامعه نگفت؟ به آغوش کشیدن خواهر و برادر را ضبط میکند اما از پشت دیوار. دلتنگی و وصال را نمایش میدهد، اما در وانت و در دیالوگ. از کنشمندیِ مثلا سیاسیِ رحیم میگوید، اما در سالن فوتسال. به راستی بهای این تعلیق مبتذلگونه چیست؟
از اینها قهرمان در میآید؟ اگر فرهادی صرفا فیلمساز است و نه کنشگر، تکلیف این رویکردِ بیرونزده و روشدهیِ سیاسی-اجتماعیِ موجود در آثارش چیست؟ از گلوله سیاست با خفهکنِ جهل میگوید اما در سایه؛ همین است که داستان رویکرد خود و آثارش «یکی به میخ و یکی به نعل زدن» میشود. تنها نکتهی مثبت فیلم، اول، پذیرفتنِ بهاندازه بودنِ شخصیت «فرخنده»، دوم اجرا و بازی کمنظیر این شخصیت توسط «سحر گلدوست» است و بس.
اصغر فرهادی با فیلم «قهرمان»، واقعیت یا حقیقت را در خدمت مسائل و اهداف خود میگیرد و مخاطب را سینوسیوار در همراهیِ کاراکترهای آنتاگونیست و پروتاگونیست اثرش بالا و پایین میکند. مدیوم سینما، صراحتطلبی انسان معاصر و قرائت ماتریالیستیِ زندگیِ اوست، ما با کلاس اخلاق طرف نیستیم که فیلمساز نه تنها قصد ارتزاق از آن، که تدریس را هم دارد. همین میشود که در «قهرمان»، فرهادی هر چه در چنته دارد رو میکند تا اینبار امضای خود را پررنگتر بزند. فیلمساز وسطباز و محافظهکار ما، اینبار اخلاقمداری و نفی شخصی را طوری در رینگ قرار میدهد که در لفافه بگوید جامعه معاصرمان نه تنها وجود و توانایی مواجهه با این حقیقت را ندارد، که از آن فراری است.
«قهرمان» سرگرمکننده نیست، فرم و تکنیکاش هم پرت و پلاست، پس هرگز به جذابیت و زیبایی نمیرسد. حواشی پس و پیشاش هم مزید بر علت شد تا کارگردان، رانت داخل و توجه برخی از مخاطبان عام را از دست بدهد. فرهادی، پایان را برای ادامه خواست، اما بیخبر از آنکه در زمینِ کدورت با دستهای تاریک، این خود شخص اوست که ویرانی را از قاب زوال تنفس میکند. درست آن بود که فیلمساز تن به این حواشی و بازیهای ساختگی ندهد اما به قول معروف بد باختی داد. چه قند چه زهر، باید پذیرفت که چکِ سینمای اصغر فرهادی دیگر نزد من مخاطب پاس نمیشود.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- مورد انتظارترین بازی های سال ۲۰۲۵
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
در حد سینمای ایران عالی بود اما اسکار نه البته اسکار هم دیگه الان الکی شده اما واقعا خوب بود دلیل هیت الکیو نمی فهمم
چند تا چیز باعث شد اسکار نگیره
یک..نمایش تبلت در دست بچه ! اقای فرهادی باید مردم ایران عقب مونده تر نشون میدادی !
دو..نمایش یک شاسی بلند ! اقای فرهادی مردم ایران رو باید سوار گاری و خر نشون میدادی
سه..صحنه رقص ! اقای فرهادی مردم ایران همیشه در مال گریه و غم اندوهن …
اینارو رعایت کنی تو فیلم بعدیت حتما اسکار میاری.متاسفم برا این کارگردان
باش تو برو یوزارسیبتو ببین
دوست عزیز از حق نگذریم بهترین سریال تاریخ از نظر من یوسف پیامبره :/
این دیگه چه نقدیه😐😡
فیلم تو کن جایزه برده بعد میاین میکوبینش؟😡😐
یعنی شما از کن بیشتر میفهمید؟😡😐
ها؟😡
درود به اصغر فرهادی با این فیلم فوق العاده . واقعا نمیدونم چجوری اسکار نگرفت هم فوق العده بود هم قشنگ و عالی.
امیدوارم حق فیلم های بعدی اصغر فرهادی خورده نشه و بتونه حماسه آفرین باشه .
آقای امیر حاجی زاده شما اگر از فیلم خوشتان نمیاد ما که لذت بردیم
از فرهادی از همون اول بدم میومد همه فیلم هاش مثل همه فقط هر کدوم نحوه به تصویر کشیده شدن بدبختی ایرانی ها رو نشون میده همین این هم یه فیلم افتضاح دیگه هست تو کارنامش
باورم نمیشه همچین آدمی رو با کارگردان های بزرگ ایران و حتی کارگردان هایی مثل اسکورسیزی یکی میدونن یا حتی مقایسه میکنن !