سفر به متن تصویر/چرخ دنده های جنگ/قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر/چرخ دنده های جنگ/قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر/چرخ دنده های جنگ/قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر/چرخ دنده های جنگ/قسمت اول - گیمفا

سفر به متن تصویر/چرخ دنده های جنگ/قسمت اول

فرشید عبداله پور
۱۵:۰۰ ۱۳۹۲/۰۴/۰۱
سفر به متن تصویر/چرخ دنده های جنگ/قسمت اول - گیمفا

همیشه وقتی کار را تا پایان میبری و مشکل را حل میکنی به خیال این نشسته ای که دیگر تمام شده است ولی همیشه پای مشکلی دیگر در سر راهت باز میشود.همیشه از فرود مشکلات در فرودگاه زندگیت میترسی و ترس تو مانع آن نمیشود که مشکلات مانند باد سرد زمستانی طبیعت نحیف تو را سیلی نزنند.باید با دشمنانت با مشکلاتت مقابله کنی.روزی روزگاری خاطراتی خوب بود ولی حال نیست.زمانه عوض شده است.گاهی شادی و گاهی تلخی این رمز زندگی بی حیای امروز است.آماده ای برای نبرد سخت زندگی؟مرد این راه پر خطر هستی؟این را بدان که گویند با توایم و همراه توایم و پشتت به کسانی گرم است ولی در راه تنهای تنهایی.حتی خدا هم گاهی تنها نظاره گر چالش تو با مشکلات است زیرا یک پدر در آرزوی رسیدن فرزندش به مقام بلوغ مینشیند و مینگرد و آن گاه…

خاطرات خوب افسانه اند

روزگاری سیاره ای با نام SERA وجود داشت که از نظر مردم ساکنش بهترین مکان برای زندگی و البته مقدس بود.خانه هایی پر زرق و برق و شهری امن و امان و زیبا.مردمانی که تمدنی با جلوه و شکوه بزرگی را بر ماسبق خود میدیدند.زیر این سیاره زیبا ماده با ارزش و جالبی به نام IMULSION وجود داشت که در کنار با ارزش بودنش باعث بوجود آمدن اختلافاتی با کشورهایی که این ماده را نداشتند شد.کشورهای ندار به جان کشورهای دارای این ماده افتادند و جنگی با نام پندولوم را به راه انداختند.این ماده نوعی انرژی هسته ای محسوب شده و از آن بمبی با نام لایت مس که بسیار نیز قدرتمند بود را تولید میکردند.اتحاده ای با نام cog برای کنترل اوضاع کشورها به منظور دخالت در امور سیاسی و ریشه کن کردن جنگ ها تشکیل شد.شخصیت اول این بازی مارکوس فینیکس نیز عضوی از این سازمان بود.نشان این سازمان برای سربازانش چرخ دنده ای ۸ پر بود که دارای ۸ نماد بود.دستور,پشتکار,صداقت,کوشش,وفاداری,افتخار,ایمان و البته فروتنی.این سازمان کم کم جنگها را به پایان برد و اوضاع را سر و سامان داد تا اینکه آب در دل مردم کم موج شد و آنها به خیال آسوده به زندگی خود ادامه دادند تا اینکه آن روز…آن روز لعنتی…روز امرجنسی…

free gears of war wallpaper

۲۴ ساعت لعنتی

در مدت ۲۴ ساعت لشکرهایی از لوکاست ها که در راه هایی زیرزمینی در طبقات پایینی زمین زندگی میکردند به روی زمین آمدند و حدود یک چهارم مردم را قتل عام کردند و خون ریختند و بیشتر سیاره را نابود کردند و به مخروبه ای تبدیل ساختند.cog برای سر و سامان دادن بیشتر اوضاع از تمامی افراد و مردم خواست تا به منطقه ای که دارای سنگ گرانیت و سختی بود و لوکاست ها نمیتواستند آنجا نفوذ کنند بروند با نام جسینتو.پدر مارکوس در حال تحقیق در مورد محل زندگی لوکاست ها بود در آکادمی در شرق سیاره.او گیر افتاده بود و مارکوس رفت که به دنبال وی برود که انگ ترسو بودن و خیانت کار بودن را به وی زدند و به خاطر خدماتش او را از اعدام معاف ولی به ۴۰ سال زندان محکوم کردند.کم کم نیروها تلف شدندو راهی به جز بخشش گناهکاران خدازده نبود.بنابراین مارکوس بخشیده شد ولی بایستی تا پای جان جلوی این نامردان لوکاست نام میایستاد.مارکوس و کول و برد و دومینیک ماموریتهای مختلفی رو انجام میدادند از جمله محافظت از resonator که تونلهای لوکاست ها را شبیه سازی میکرد.تیم پس از محافظت به سرعت به سوی آکادمی که پدر مارکوس نیز پروژه ای مخفی را در آنجا انجام میداد حرکت کردند.آنها اطلاعت مخفی را دانلود کرده و به سمت قلعه لوکاست ها حرکت کردند و در نهایت با آپلود کردن اطلاعات در بمب لایت مس آن را به سمت تونلها شلیک کردند و لوکاست ها را شرمنده کردند.اما این پایان ماجرا نبود!!ملکه لوکاست ها خودنمایی کرد و…

gears of war3

خودم کردم که …

لایت مس را که بچه ها فرستادند به تونلها دو تا داستان پیچیده را برای انسانها ساخت.یکی اینکه imulsion را تبخیر کرده و استنشاقش به شدت کشنده بود و دوم اینکه هیولایی که خدای لوکاست ها بود را زنده کرد!مارکوس و دومینیک و باقی بچه ها بیمارستانی را پاکسازی میکنند و فلش بک هایی از خاطرات تصویر در دست دومینیک.بله تصویر همسر او ماریاست.ماریا وقتی ۱۱ سال داشته همسایه دومینیک شده و آنها نم نم با یکدیگر دوست شده اند و پس از مدتی ماریا به دومین میگوید که باردار است و آن دو با علاقه قبلی و تشدید و تحکیم رابطه ازدواج میکنند.زندگی بر وفق مراد و ثبت نام دومینیک در ارتش و مخالفت مادر وی.حمله بزرگ روز اضطرار و مرگ دو فرزند ماریا و دومینیک و شوک بزرگ به هر دوی آنها و پناه بردن دومینیک به خط مقدم و افسردگی و در نهایت گم و گور شدن ماریا و اثری از او نبودن وی.دومینیک با خود عهد میبندد که وی را بیابد و سر و سامانی به زندگیش بدهد.محل زندگی لوکاستها که همان hollow یا تونلها نامیده میشود مانند کندو زنبور عسل هست و البته دارای دو بخش خارجی و داخلی است.بخش خارجی را بچه ها مورد حمله قرار دادند ولی بخش اصلی یعنی داخلی که پایتخت لوکاست ها یعنی نگسوز در آن قرار دارد سالم باقی مانده بود.نم نم بچه ها با کسب اطلاعات راجع به به پایتخت لوکاست ها و البته محل استقرار ملکه به سمت این شهر حرکت میکنند.البته آن غول بزرگ کرم مانند که پس از انفجار بمب به  راه افتاده بود نیز بر و بچس نابودش کردند.دومین از مارکوس میخواهد که کمی به دنبال همسرش ماریا بگردند.جک از بچه های تیم ماریا را میابد در حالی لاغر و افسرده و داغون شده است.این شوک بزرگتری را برای دومین به ارمغان آورد.او راهی جز مرگ ماریا برای گریز از این حال اسفبار پیدا نمیکند.در حالیکه میگوید دوستت دارم شلیک میکند به تمام خاطرات خوبی که با تنها همسر و معشوقه زندگیش داشت!!حالا بچه ها خشمگینتر به دنبال ملکه میروند.راه از بین بردن دست جمعی در دستان خود ملکه بوده است.فروکش کردن جسینتو و هجوم آبهای اطراف این شهر به داخل تونلها و از بین رفتن دسته جمعی لوکاست ها.کم کم بچه ها مقاومت بیشتری انجام داده و موج یکی از انفجارهای عظیم باعث خالی شدن زیر شهر جسینتو شده و سیلی عظیم بر تونلها روانه میگردد.اما باز هم صدایی از ملکه شنیده میشود که دنیای شما رو به نابودی خواهد رفت و باقی کرکریهایی که خواند.از طریق امواج رادیویی صدای آدام فینیکس پدر مارکوس شنیده میشود که میگوید.من آدام هستم.این چه کاری بود که کردید.خجالت نکشیدید.حالا قصتون پیچیده تر شده.فروکش کردن جسینتو و سیل در درون تونلها ماجرای بدتری را رقم زده است و…

پایان قسمت اول

مطالب مرتبط سایت

تبلیغات

سفر به متن تصویر/چرخ دنده های جنگ/قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر/چرخ دنده های جنگ/قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر/چرخ دنده های جنگ/قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر/چرخ دنده های جنگ/قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر/چرخ دنده های جنگ/قسمت اول - گیمفا

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

سفر به متن تصویر/چرخ دنده های جنگ/قسمت اول - گیمفا