نقد و بررسی The Wild at Heart؛ ماجراجویی در جنگل افسانه ای
سری Pikmin از جمله بازیهای قوی شرکت نینتندو است که با وجود ایده قوی تا به حال عناوین زیادی مشابه آن ساخته نشده است. The Wild at Heart عنوانی است که سعی داشته گیمپلی سری Pikmin را با داستانی لطیف و جذاب ترکیب کند. در ادامه به بررسی این بازی میپردازیم تا ببینیم تا چه حد موفق بوده است.
ابتدا مختصری در مورد تیم سازنده بازی صحبت میکنیم. سازنده این بازی استودیوی Moonlight kids است. افراد این شرکت مستقل در سه شهر Spokane، آتلانتا و پورتلند مستقر هستند و تیمی خلاق و قدرتمند و در عین حال کوچک را تشکیل میدهند. افراد حاضر در این استودیو بعضاً بر روی بازیهای دیگری هم کار کردهاند اما بازی The Wild at Heart اولین عنوان رسمی و بزرگ آنان محسوب میشود. با توجه به کیفیت خوب اولیه اثر، این عنوان حمایت Humble Games را که ناشر نسبتاً قدرتمندی برای بازیهای مستقل محسوب میشود و فروشگاه Humble Bundle را هم در اختیار دارد، جلب کرد و از این رو مراحل ساخت بازی به خوبی پیش رفت. به علاوه کیفیت خوب نمایشهای بازی در E3 و نمایشگاههای دیگر نظر مایکروسافت را هم جلب کرد تا بازی را تحت پوشش سرویس Game Pass قرار بدهد.
داستان بازی The Wild at Heart
با این مقدمه به سراغ داستان بازی میرویم. شخصیت اصلی بازی پسری به نام Wake است که اکثر اوقات در خانه تنهاست و با وسایلی که جمع کرده اقدام به ساخت وسایل مختلف میکند. اوضاع خانوادگی او چندان خوب نیست. روزی او به همراه دوست صمیمیاش به سمت جنگل خارج محل سکونتشان میروند اما در راه، به طرز عجیبی وارد یک دنیای جادویی و عجیب و غریب میشوند. جنگلی که کمی اوضاع به هم ریختهای دارد و به همین دلیل آنان تصمیم میگیرند تا به ساکنان آن کمک کنند که اوضاع را بهبود ببخشند.
بازی داستان لطیفی را روایت میکند که در لایههای زیرین خود، مفاهیم روانشناسانهای هم پنهان شده است. اتفاقات داستان بازی تا حدی ریشه در وضعیت نا به سامان زندگی شخصیت اصلی بازی دارند که در این دنیای جادویی به شکل دیگری نمود پیدا میکنند.
شخصیتهای بامزه و جالب
در طول داستان بازی، با شخصیتهای بامزه و جذاب مختلفی رو به رو خواهید شد. شاید تعداد این افراد خیلی زیاد نباشد، اما همگی آنان شخصیتهای بهیادماندنی و جذابی هستند. علاوه بر این، دیالوگهای بازی عموماً بار طنز و شوخطبعی بالایی هم دارند که منجر به سرزنده شدن داستان بازی میشود.
به طور کلی بازی از نظر داستانی وضعیت خوبی دارد. شخصیتهای بهیادماندنی، در کنار داستان و روایت مناسب که میتواند در مدت زمان حدوداً ۱۰ ساعته بازی، به خوبی بازیکنان را با این عنوان همراه کند همگی از عواملی هستند که باعث میشود بازی به خوبی از این بخش نمره قبولی را بگیرد. علاوه بر این، بازی لایههای روانشناختی هم در پشت پرده داستان خود دارد که باعث میشود داستان بازی هدفمند باشد و بتواند روی افراد بیشتری تأثیرگذار باشد. در نتیجه میتوانیم بازی را از این بعد کاملاً موفق بدانیم.
گیمپلی The Wild at Heart
بعد از داستان نوبت به گیمپلی بازی میرسد. همان طور که در مقدمه هم گفته شد، بازی به شدت شبیه بازی Pikmin است. در طول بازی، موجودات کوچک و بامزهای وجود دارند که با دیدن شما، تحت کنترلتان در میآیند. کارهای مختلفی را میتوان در طول بازی بر عهده این موجودات گذاشت و اصلیترین مکانیزم بازی مبتنی بر استفاده از آنان است.
تواناییهای Spritelingها
از یکسو، این موجودات که Spriteling نام دارند، در تعداد بالا قدرت قابل توجهی دارند و میتوانند اجسام سنگین را جابهجا کنند. به علاوه میتوانند با همکاری هم سازههای سادهای نظیر پلهای چوبی را تشکل بدهند. حمله به دشمنان و موجودات شروری که در جنگل بازی پراکنده هستند هم دیگر وظیفه این موجودات است. این که در هر لحظه این موجودات چه کاری انجام بدهند، به این بستگی دارد که آنان را به چه نقطهای پرتاب کنید. با پرتاب کردن آنها به هر نقطهای، آنان سعی میکنند کاری که توان انجامش را در آن نقطه دارند شناسایی کرده و آن کار را به انجام برسانند.
همانند بازی Pikmin، در ابتدا فقط نوع سادهای از این موجودات در اختیار شما قرار میگیرد ولی به تدریج با انواع دیگری از این موجودات برخورد میکنید. بعضی از آنها توانایی ایجاد آتش را داشته و برخی دیگر نیز توانایی منجمد کردن را دارند. هر کدام از این موجودات برای معماهای خاصی از بازی قابل استفاده هستند و به علاوه بعضی از دشمنان بازی هم نسبت به نوع خاصی از ضربات این موجودات ضعف دارند. بدین ترتیب در طول زمان، به تدریج معماهای مبتنی بر این شخصیتها پیچیدهتر میشوند و تنوع گیمپلی بازی افزایش مییابد.
قابلیتهای شخصیتهای اصلی
شخصیتهای اصلی تحت کنترل شما هم در حل معماهای بازی نقش دارند. شخصیت Wake، وسایل مختلفی را اختراع کرده است که در این جنگل جادویی با آنها رو به رو شده و میتواند از قابلیتهایشان استفاده کند. یکی از اصلیترین وسایل، نوعی جاروبرقی است که میتواند آیتمهای مختلف را به سمت خود بکشاند. به علاوه Spriteling هایی که در گوشههای غیرقابل دسترس قرار دارند را میتوانید به کمک این جاروبرقی به سمت خودتان بکشید تا به گروه شما ملحق شوند. این جاروبرقی توانایی انداختن تنه درختان و ایجاد پل را هم دارد. در نتیجه از آن در حل معماهای زیادی استفاده میشود.
شخصیت دیگر بازی که Kirby نام دارد و دوست Wake است هم تواناییهای خاص خود را دارد. او به یک فانوس جادویی دسترسی دارد که به کمک آن میتوان بعضی موانع جادویی موجود در محیط را از میان برداشت. ترکیب تواناییهای این دو به همراه قابلیتهای گوناگون Spriteling ها باعث خلق معماهای جذاب و متنوعی در بازی میشود. این معماها اکثراً کیفیت خود را تا اواخر بازی حفظ میکنند و خیلی تکراری نمیشوند.
با این وجود در مورد معماهای بازی باید به این نکته توجه کرد که اکثر آنها درجه سختی نسبتاً آسان یا متوسطی دارند. کمتر معمایی در بازی وجود دارد که درجه سختی آن را بتوان دشوار یا چالشبرانگیز دانست. در نتیجه، افرادی که در زمینه بازیهای معمایی و پازل حرفهای هستند و عناوین مختلفی را انجام دادهاند، شاید از نبود معمای چالشبرانگیز جدی در این بازی چندان خوشحال نشوند.
سیستم مبارزات The Wild at Heart
همان طور که گفته شد، بازی سیستم مبارزه هم دارد. بیشتر مبارزات بازی متکی بر Spriteling ها است و به خصوص بعد از اضافه شدن انواع مختلف آنان، باید به شکل هوشمندانهای آنان را انتخاب کنید که بیشترین اثرگذاری را روی دشمنان داشته باشید. در این میان سیستم روز و شب هم وارد بازی میشود. به طور کلی در شب دشمنان بسیار قدرتمندی وارد بازی میشوند که عملاً امکان مقابله با آنها وجود ندارد و در اکثر اوقات بهترین تصمیم رفتن به کمپ اصلی بازی و استراحت در آن تا فرارسیدن صبح است.
نرخ بالای تغییر وضعیت شب و روز، با توجه به این که عملاً در شب محیطهای بازی به دلیل دشمنان بسیار سخت غیرقابل پیمایش هستند، باعث میشوند که بازی کمی از ریتم بیفتد. عملاً این مکانیزم شب و روز هر چند از لحاظ کلی ایده خوبی بوده، ولی پیادهسازی آن به شکلی انجام شده است که به جای بهبود کیفیت بازی تا حدی تبدیل به یک عامل بازدارنده در طول مراحل میشود.
مدیریت منابع و Crafting
مکانیزمهای گیمپلی بازی محدود به موارد بالا نمیشود. سازندگان مکانیزمهای مدیریت منابع و همچنین سیستم Crafting و ساخت آیتمهای مختلف را هم وارد بازی کردهاند. به کمک سیستم Crafting میتوان آیتمهای جذابی را برای پیشروی در بازی ساخت و همچنین با تعمیر برخی قسمتهای محیط، به تواناییهای ویژه و منحصر به فردی دست پیدا کرد.
از طرف دیگر، برای در اختیار گرفتن Spriteling ها به اندازه کافی نیاز به مدیریت منابع درست دارید. اگر در این زمینه بیفکر رفتار کنید، به مرور در قسمتهای نهایی بازی با مشکل رو به رو خواهید شد و در نتیجه باید از همان ابتدا حواستان به مصرف درست منابع باشد.
این بخش هم همانند مکانیزم روز و شب همانند یک تیغه دو لبه عمل کرده است. از یکسو به طور کلی وجود مکانیزمهای مختلف باعث تنوع بیشتر بازی شدهاند ولی به طور کلی، مکانیزم مدیریت منابع، تمرکز اصلی بازی نبوده است. با این وجود این مکانیزم در بعضی قسمتها باعث میشود که عناصر اصلی گیمپلی که مربوط به حل معماها با Spriteling هاست به حاشیه برود و تا حدی روند بازی را در بعضی قسمتها تکراری و خستهکننده میکند.
در این میان لازم است به سیستم کنترلی بازی هم اشاره کنیم. هر چند در اکثر اوقات این سیستم عملکرد مناسبی دارد، ولی گاهی اوقات برای حرکت کردن در محیط و یا هدفگیری برای پرتاب Spriteling ها عملکرد آن کمی دست و پاگیر و آزاردهنده میشود. هر چند این مشکلات در حدی نیستند که آسیب جدی به بازی وارد کنند، اما به هر حال نکته منفی محسوب میشوند.
وجه تمایز اصلی بازیهای مشابه Pikmin با سایر عناوین
اگر از این موارد گذر کنیم، در اصل باید به دلیل ذات جذاب سیستمهایی شبیه بازی Pikmin اشاره کنیم. این بازیها، همانند بازیهای استراتژی، باعث میشوند که بازیکنان نیاز به فکر و برنامهریزی برای پیش برد اهداف خود داشته باشند. با این حال چیزی که آنان را از بازیهای استراتژی رایج متمایز میکند و باعث میشود که فضای خاصی داشته باشند، در این است که در عناوین استراتژی، بازیکن عموماً در نقش نوعی حاکم و فرمانروا است که روی تمامی بخشهای یک سرزمین نظارت کامل دارد، اما در این بازیها، شما همچنان یک شخصیت در این بازی هستید که هر چند توانایی فرمان دادن و کنترلی یکسری موجودات را دارید، اما به هیچ وجه کنترل کاملی روی تمامی المانهای محیط ندارید و همین موضوع باعث خلق چالشهای جذابی در این بازیها میشود.
به طور کلی و با تمام مواردی که گفته شد، میتوان به این نتیجه رسید که گیمپلی بازی در مجموع لذتبخش و قابل قبول است. یکسری از مکانیزمهای بازی که تمرکز اصلی آن نیستند، گاهی اوقات باعث میشوند که بازی از ریتم بیفتد و خستهکننده بشود ولی اکثر اوقات، به دلیل طراحی خوب و جذاب قسمتهای اصلی گیمپلی، بازی کیفیت بالای خود را حفظ میکند و در مجموع میتواند لحظات سرگرمکننده و جذابی را برای مخاطبان ایجاد کند.
گرافیک The Wild at Heart
گرافیک هنری شاهکار
بعد از گیمپلی نوبت به گرافیک بازی میرسد. از بعد هنری، بازی یک شاهکار به تمام معناست. سازندگان برای این بخش از نوعی نقاشیهای آبرنگی استفاده کردهاند و محیطهای مختلف بازی را به کمک آنها ساختهاند. محیطهای بازی سرزندگی و شادابی بالایی دارند و تکتک بخشهای آنها به شکلی جذاب و زیبا طراحی شده است. از شخصیتهای اصلی گرفته تا دشمنان و هر آن چه که در بازی میبینید، فوقالعاده طراحی شده است. نقطه اوج این طراحیها هم Spriteling های بامزهای هستند که هسته اصلی گیمپلی را هم تشکیل دادهاند. این Spriteling ها را میتوان یکی از اصلیترین عوامل شادابی بازی دانست.
گرافیک فنی
از بعد فنی هم بازی وضعیت خوبی دارد. این عنوان با موتور Unity ساخته شده است و ساختاری ۲٫۵ بعدی دارد. البته قطعاً این ساختار در خود موتور به صورت سهبعدی پیادهسازی شده است. یکی از دستاوردهای سازندگان، هماهنگ کردن نحوه حرکت و تعاملات تعداد بالای Spriteling ها در قسمتهای مختلف بازی بوده است. به دلیل تعداد بالای این موجودات، پیادهسازی درست آنها از لحاظ گرافیکی به شکلی که سربار زیادی ایجاد نشود و همچنین هندل کردن سیستمهای مسیریابی، اهمیت بالایی داشته است. سازندگان بازی در مصاحبههای خود گفتهاند که برای مسیریابی، از سیستم NavMesh خود موتور Unity استفاده کردهاند و بعد از تغییراتی، به خوبی به نتیجه دلخواه خود رسیدهاند.
بازی از نظر پرفرمنس و همچنین باگ هم مشکلات چندانی ندارد. عرضه یک بازی مستقل به شکل پولیش شده و بدون مشکلات جدی، نیاز به تلاش جدی از سوی سازندگان دارد و نبود باگها و مشکلات پرفرمنسی اساسی در بازی از همان زمان عرضه، نشان از تلاش بالای سازندگان برای عرضه یک عنوان تمیز و بی ایراد دارد و از این بابت باید به آنها تبریک گفت.
موسیقی و صداگذاری
در نهایت به موسیقی و صداگذاری بازی میرسیم. در زمینه موسیقی، هر چند عملکرد بازی را نمیتوان شاهکار و بهیادماندنی دانست، ولی در کل بازی از این لحاظ هم کیفیت قابل قبولی داشته و ایراد جدی در آن مشاهده نمیشود. موسیقی بازی در اکثر اوقات جوی آرام و البته جادویی را ایجاد میکند و در هنگام مبارزات هم موفق میشود به خوبی حس تنش موجود در صحنه را به بازیکنان منتقل کند. در زمینه صداگذاری، هر چند از لحاظ صوتی شاهد صداگذاری دیالوگهای بازی نیستیم، اما در زمینههای دیگر نظیر صداهای مختلف استفاده شده در محیط و همچنین صدای موجودات گوناگون، بازی تقریباً بینقص عمل کرده است و ایراد جدی در این زمینهها مشاهده نمیشود.
نتیجهگیری نهایی
بازی The Wild at Heart، عنوان جذابی است که با الهام از سری Pikmin ساخته شده است. مکانیزم اصلی این بازی، فرمان دادن به موجوداتی کوچک برای پیشبرد اهداف بازی است و در این زمینه معماهای باکیفیتی پیش روی بازیکنان قرار میگیرد. هر چند ایراداتی در سایر مکانیزمهای گیمپلی بازی وجود دارد، اما کیفیت کلی اثر از لحاظ گیمپلی بسیار خوب بوده و در کنار آن، با داستان درگیر کننده و گرافیک هنری شاهکار رو به رو هستیم. The Wild at Heart بازی مستقل باکیفیتی است و میتوان آن را به طرفداران بازیهای معمایی، پازل و همچنین افرادی که علاقهمند بازیهای متفاوت هستند، توصیه کرد.
نکات مثبت:
- داستان زیبا همراه با المانهای طنز و همچنین درونمایه روانشناختی
- شخصیتپردازی خوب
- مکانیزم اصلی گیمپلی به خوبی پیادهسازی شده است.
- گرافیک هنری شاهکار
- وضعیت بسیار خوب بازی از لحاظ پرفرمنس و نبود مشکلات مختلف فنی نسبت به سایر عناوین مستقل
نکات منفی:
- بعضی از المانهای گیمپلی نظیر چرخه شب و روز و سیستمهای مدیریت منابع، بیشتر دست و پاگیر هستند و آنقدر که باید مؤثر واقع نمیشوند.
- نبود معماهای دشوار برای افراد حرفهای در این سبک
- کنترل بازی گاهی اوقات آزاردهنده میشود.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
گرافیک هنری و سبک طراحی بازی منو جذب کرد.
ممنون آقای نامجو این بازی رو نمیشناختم اما الان واجب شد که تجربش کنم :yes:
بازی هارو فقط بر اساس گرافیک فنی با هم مقایسه نکنید. اصلا سبک این دوتا باهم فرق داره. هدف از ساخت بازی ها هم متفاوته. تعداد افرادی که روی بازی کار کردن، بودجه بازی و… همشون تفاوت دارن.
وای خدای من امثال شما هنوز منقرض نشدید؟ آخه این بازی چه ربطی به RE: Village داره که میآی مقایسهشون میکنی
این اثر هنر خالص و نشان دهنده عشق سازندههاش هست که بدون هیچ حامی و با بودجهای محدود تونستند چنین زیبایی بینظیری رو خلق کنن. ازت خواهش میکنم بزرگ شو و قبل از نظر دادن فکر کن و دیدتو وسیع کن.
این بازی ناب و خلاقانست
ولی اون چی؟
بدون بازی کردن یه همچین جیزی نگو
اون لیدی خلاقیت نیست؟ 🙁
راستی این بازی فقط رو pc هست یا نسخه سوییچشم میاد؟
نه واقعا
اینم فعلا فقط رو پیسی و ایکس وانه
احتمالا یه مدت دیگه نسخه ی سوییچشم بیاد
بازی رو به خاطر گرافیک واقع گرایانه بازی می کنی؟
من حرفی ندارم :-/
کسایی که گیمپس دارند این عنوان رو از دست ندن.
طرز فکرت خیلی خیلی عجیبه 😐
چرا قیمه ها رو میریزی تو ماستا؟! 😐 😐
بازی اول شخص ترسناک بقا رو میای با بازی فانتزی مسایقه میکنی 😐
من برم چشامو با اسید بشورم 😮
خیلی جالب به نظر میرسه
مرسی امیر مهدی جان