عواقب پیشبینی نشده | بررسی داستان سری Half-Life – قسمت اول
مجموعه Half-Life در تمامی این سالها و با وجود عرضه بازیهای مختلف، همواره به عنوان فرنچایزی که داستان پیچیده، جذاب و درگیر کنندهای داشته، در ذهن طرفداران ماندگار شده است. مجموعهای که در یک نقطه حساس به پایان رسید و از آن زمان طرفداران منتظر عرضه ادامه داستان این سری هستند. شاید تا یکی دو سال پیش، عرضه نسخه بعدی این سری محتمل به نظر نمیرسید ولی اکنون و بعد از عرضه Half-Life: Alyx، میتوانیم امیدوار باشیم که در آینده شاهد ادامه داستان این سری باشیم. با توجه به این موضوعات، در این مقاله قصد داریم که به طور مفصل، به داستان این سری بپردازیم.
توجه: بدیهی است که با توجه به ذات این مقاله، سرتاسر آن شامل اسپویل داستانی خواهد بود. البته خیلی از افراد هستند که به هر حال با وجود کیفیت بالای نسخههای قبلی این سری، به دلیل قدیمی بودن آن قصد تجربه آن را ندارند و میتوانند از این مقاله استفاده کنند؛ با این وجود اگر قصد دارید داستان بازیهای این سری را خودتان تجربه کنید، به این نکته توجه داشته باشید که این مطلب، به طور کامل داستان این سری را اسپویل میکند.
در این مقاله، به داستان نسخههای اصلی این سری به ترتیب زمان عرضه میپردازیم و فصل به فصل آن را شرح خواهیم داد. طبیعتاً از نسخه اول این سری شروع میکنیم.
Half-Life
فصل اول:
در این بازی شما در نقش دانشمندی به نام گوردون فریمن (Gordon Freeman) قرار دارید. در ابتدای بازی، او سوار بر یک واگن برقی (تراموای) راهی یک آزمایشگاه زیرزمینی به نام Black Mesa میشود تا بررسیهایی را از آن جا به عمل آورد. در مسیر راه هم از دور سربازی به نام بارنی کالهون (Barney Calhoun) را مشاهده میکند که در ادامه بازی هم نقش مهمی را ایفا خواهد کرد. در همین حین هم شاهد این هستید که در بلندگو، صحبتهایی در مورد سطح سلامتی افراد ناشی از حضور موارد رادیواکتیو شده و در همین زمان هم شاهد عبور واگن خودتان از روی محل عظیمی پر از زبالههای رادیواکتیو هستید.
پس از عبور این واگن و رسیدن به بخشهای زیرزمینی آزمایشگاه، درهای باز شده و گوردون فریمن وارد این مکان عجیب و غریب میشود. در آن جا شاهد موشکهای هستهای مختلفی که به صورت آماده برای شلیک قرار داشته و همچنین رباتهای کارگر عجیب و غریبی که بعضاً هم خراب هستند را مشاهده کرده و به مسیر خود ادامه میدهد.
در نهایت واگن به مقصد خود رسیده و متوقف میشود و در همین حین، میتوانید فرد مرموزی را در یک واگن دیگر مشاهده کنید. فردی که در ادامه از آن به نام G-Man یاد خواهد شد و نقش فوقالعاده اساسی در کل داستان این سری ایفا میکند. در نهایت با این مقدمه، داستان این عنوان شروع میشود.
فصل دوم:
گوردون فریمن، بالاخره به آزمایشگاهی به نام آزمایشگاه مواد غیرعادی (Anomalous Materials Laboratory) میرسد. در این جا میفهمید که ظاهراً این محل کار اصلی خود گوردون فریمن است. او در آن جا، لباسی به نام Hazardous EnVironment suit که به مخفف HEV نامیده میشود را پوشیده و راهی کار خود میشود. در این جا او متوجه میشود که افراد به یک ماده عجیب و غریب ویژه دست یافتهاند و برای همین پروسه عادی کاری متوقفشده است وظیفه او، به عنوان یکی از افراد تأثیرگذار در پروژه است که فرآیند تست آن را انجام دهد.
در نتیجه گوردون فریمن به اتاق و تالار بزرگ تست رفته و دکمه شروع به کار دستگاه خاصی به نام طیف سنج ضد جرم (Anti-Mass Spectrometer) را میزند. از آن جایی که خود او هم تا حدی نگران آزمایش است، از بلندگوها اطلاع میدهند که «فرآیند استاندارد برای یک گونه غیر استاندارد» را اجرا خواهند کرد و به این ترتیب به او اطمینان میدهند که فرآیند کلی امن و استاندارد خواهد بود. در این هنگام، گوردون فریمن هم محموله حاوی کریستال عجیب کشف شده که با کد GG-3883 مشخص شده را به درون دستگاه هل داده و ناگهان انفجارها و رفتارهای عجیب و غریبی همراه با به وجود آمدن نورهای سبز عجیب از دستگاه سر میزند. دانشمندان بیرون به او اخطار میدهند که فوراً دستگاه را خاموش کند ولی گوردون فریمن هیچ صدایی را نمیشوند و ناگهان، همه چیز سیاه شده و او خودش را در یک دنیای بیگانه و فضایی فراتر از ابعاد جهان مشاهده میکند و شاهد موجودات فضایی عجیبی است که با تعجب به او خیره شدهاند و با یک انفجار دیگر، ناگهان به دنیای معمولی برگشته و شاهد این است که سالن آزمایش تخریب شده و آزمایشگاه به طور کلی در وضعیت بسیار بدی قرار گرفته است.
این رویداد، زمینه ساز تمامی اتفاقات مجموعه Half-Life است. رویدادی بسیار مهم که در بازی از آن با عنوان Resonance Cascade (آبشار رزونانس) یاد میشود.
فصل سوم:
با این اتفاق، ساختمان کلی آزمایشگاه دچار آسیب بسیار جدی شده و از طرف دیگر، موجودات فضایی عجیب و غریبی هم از دنیایی که گوردون فریمن برای لحظاتی وارد آن شده بود و ذن (Xen) نام دارد نیز وارد این محل شده و به آن حمله کردهاند. به علاوه معلوم میشود که همه تلفنها هم قطع شدهاند و در نتیجه یکی از همکاران گوردون یعنی دکتر ایلای ونس (Eli Vance) از او میخواهد که از آزمایشگاه خارج شده و درخواست کمک کند. در این میان، گوردون هم برای پیشروی در این محیط یک دیلم (Crowbar) که سلاح نمادین این سری محسوب میشود را پیدا کرده و با توجه به آسیب دیدن تراموای، مجبور میشود که سعی کند از طریق راههای درون تأسیسات، مسیری را به بیرون پیدا کند و در این میان با دشمنان مختلفی از موجودات فضایی عجیب و غریب نظیر Headcrab ها رو به رو میشود که باید آنها را از بین ببرد. ضمن این که در طول مسیر، بارها او G-Man را در نقاطی کاملاً دور از دسترس مشاهده میکند که از دور نظاره گر رفتار گوردون است.
فصل چهارم:
بعد از این وقایع، گوردون به بخش اداری ساختمان میرسد. جایی که بسیاری از گارد امنیتی ساختمان و دانشمندان و محققان در پشت درهای بسته اتاقها پناه گرفتهاند تا از حمله موجودات بیگانه در امان باشند و گوردون فریمن هم باید از میان این راهروهای پر از موجودات فضایی پیشروی کند تا بتواند به بیرون ساختمان دسترسی پیدا کند. مهمترین اتفاق داستانی این فصل، این است که گوردون فریمن از صحبتهای کارکنان ساختمان متوجه میشود که ظاهراً نیروهای نظامی به محل اعزام شدهاند تا انسانها را از این ساختمان نجات بدهند.
فصل پنجم:
بعد از این، گوردون شروع به پیشروی در بخشهای دیگر ساختمان نظیر انبارها و قسمتهای دیگر میکند تا بتواند راهی را به بیرون از این ساختمان پیچیده پیدا کند. در نهایت، او به یک اتاق میرسد و در کمال ناباوری مشاهده میکند که نیروی نظامی اعزامی، اقدام به کشتن یکی از دانشمندان میکند. در این جا گوردون فریمن با حقیقت تلخی رو به رو میشود؛ نیرو Hazardous Environment Combat Unit یا HECU که به این مکان اعزام شدهاند، قرار نیست که کسی رآنجات بدهند. آنها مأمور شدهاند که نه تنها موجودات فضایی، بلکه تمامی کارکنان و هر شخص مرتبط با این قضایا را بکشند تا به هیچ وجه فاجعه پیش آمده رسانهای نشود و هیچ کسی از آن خبر دارد نشود.
در نهایت، او با عبور از میان سربازان متعدد، به سطح زمین و خارج از این آزمایشگاه زیر زمینی میرسد و متوجه میشود که اوضاع بسیار بدتر از چیزی است که فکر میکرده. بخش اعظم تأسیسات تحت کنترل نیروهای نظامی در آمده است و تحت یک بمباران شدید از سوی توپخانه جنگی است. در نتیجه با توجه به اوضاع بسیار نامساعد، او مجبور میشود که به درون ساختمان برگرد. در آن جا، یکی از دانشمندانی که زنده مانده است، به او میگوید که تیم لاندا (Lambda Team) که در بخشی به نام Lambda Complex قرار دارند و گروهی از دانشمندان اصلی پروژه هستند، ممکن است راهی برای بستن دروازه چند بعدی که به دنیای بیگانگان باز شده است پیدا کنند و از این جا گوردون مأموریت پیدا میکند تا به دنبال آنان بگردد.
فصل ششم:
گوردون پس از آن و با پیشروی در ساختمان، وارد یک ناحیه به شدت حفاظت شده از تأسیسات Black Mesa میشود که مربوط به زمانی است که از آن به عنوان سیلوی موشکی استفاده میشود. این مکان پر از ماشینآلات بزرگ بوده و همچنین تبدیل به محلی برای دپوی زبالههای سمی شده است. این مکان به دلیل وضعیت سمی و همچنین حضور نیروهای زیاد بیگانگان، نتوانسته فعلاً به کنترل کامل نیروهای HECU در بیاید.
پس از آن گوردون با پیشروی و رسیدن به یک سیلوی تست موتور موشک، به چند موجود فضایی شاخهای و عجیب و غریب با نام دقیق Hypersuctor sensitive بر میخورد که از آنها به طور ساده با نام شاخک یا tentacle نام برده میشود. این موجودات چندین متر طول داشته و کشتن آنها به شدت دور از ذهن به نظر میرسد، اما گوردون فریمن با فعال کردن خطوط سوخت، اکسیژن و برق رسانی اتاق، موفق میشود که موتور موشکی که در اتاق تست قرار دارد را روشن کرده و از طریق شعله بسیار سوزان موتور، این موجودات را از میان بردارد.
فصل هفتم:
پس از این اتفاقات، گوردون به قسمتی موسوم به «بخش E انتقال مواد» یا Sector E Materials Transport میرسد. در این جا او با یک هیولای بیگانه عظیمالجثه وحشتناک دیگر به نام Gargantua رو به رو میشود که به راحتی نیروهای HECU را میکشد. در این حین، او از یکی از نیروهای امنیتی حاضر در محل، متوجه میشود که با راه اندازی ژنراتور این بخش، شاید بتوان از واگن آن استفاده کرد. به همین دلیل او راهی یک اتاق دیگر میشود که پر از موجودات فضایی کوچک ولی مهاجمی به نام Houndeye است و بعد از بین بردن آنها، موفق میشود که ژنراتور را به سختی فعال کرده و از طریق سوئیچهای موجود، برق را به قسمت مد نظر هدایت کند. بدین ترتیب، در اثر قرار گرفتن Gargantua در معرض خطوط برق فشار قوی، این هیولا کشته شده و گوردون هم موفق میشود که از طریق واگن تراموای، به مسیر خود ادامه بدهد. نکته عجیبی که گوردون متوجه آن میشود، این است که در تمام طول این وقایع عجیب و غریب و سخت، G-Man از مکانهای مختلفی نظاره گر وقایع عجیبی است که اتفاق میافتد و در عین حال هیچ تلاشی برای دخالت یا کمک انجام نمیدهد.
فصل هشتم:
پس از این رویدادها، گوردون همراه با واگن از این محل خارج میشوند. پس از آن او از طریق یکی از گاردهای امنیتی اولیه ساختمان، متوجه میشود که باید به محل پرتاب موشک ارتفاع بالا (High Altitude Launch Center) برود و یک ماهواره را از آن جا به فضا شلیک کند. ظاهراً انتظار میرود که تیم لاندا که متشکل از دانشمندان اصلی پروژه هستند، بتوانند از طریق این ماهواره، اثرات Resonance Cascade را خنثی کنند.
علاوه بر این، او میفهمد که HECU قصد نابودی و کشتار کاملاً تمام عیار را دارند و با تجهیزات بسیار زیادی، از جمله تیربار، موشک انداز و تک تیرانداز به این محل آمدهاند تا مانند یک میدان جنگ واقعی، هر کسی را که میبینند از پای در آورند.
به هر حال گوردون با تلاشهای فراوان، موفق میشود که دوباره به سطح زمین و به نقطهای نزدیک به ایستگاه پرتاب ماهواره برسد و با سختی فراوان، موشک و ماهواره را که از قبل آماده پرتاب بودند، به فضا بفرستد.
فصل نهم:
بعد از این وقایع، گوردون دوباره به تأسیسات زیرزمینی بر میگردد و در آن جا با یک هیولای ترسناک فضایی دیگر به نام Ichthyosaur رو به رو میشود. خوشبختانه در همان نزدیکی، او سلاحی به نام Black Mesa Crossbow که یک کمان ویژه و مناسب برای کشتن این هیولاها است را هم پیدا کرده و به این طریق میتواند از این محیط خطرناک هم فرار کند.
پس از آن، گوردون فریمن با گروه دیگری موسوم به Black Ops که نیروهای عملیات ویژه نظامی هستند رو به رو میشود و میفهمد که اوضاع از چیزی که فکر میکرد خرابتر است و در اصل، با چندین لایه توطئه مختلف طرف هستیم. گروه Black Ops هم یک واحد نظامی دیگر هستند که مأمور شدهاند نیروهای HECU را که مسئول پاکسازی کامل محیط بودند، بکشند تا به جز این تیم ویژه چندنفره، هیچ سرباز دیگر وابسته به نیروهای نظامی از فجایع اتفاق افتاده با خبر نباشد و همه سرنخها از بین برود. روشی هم که قرار است این گروه به کار ببرند، این است که بعد از یکسری پاکسازی اولیه، با یک موشک هستهای، کل پایگاه را به طور تمام و کمال از بین برده و از صحنه روزگار محو کنند. در اثنای همین اتفاقات، فریمن توسط دو تا از سربازان HECU دستگیر شده و آنها بعد از گرفتن همه سلاحهای گوردون، او را به درون یک دستگاه فشرده سازی زباله میاندازند تا کشته شود. البته نکته جالب و خنده دار این جاست آنها فراموش میکنند که کلیدیترین سلاح گوردون یعنی دیلم (!) معروفش را از او بگیرند!
فصل دهم:
گوردون فریمن، به کمک همان دیلم (!) و به سختی فراوان موفق میشود از دستگاه فشرده ساز زباله فرار کند و دوباره به سطح زمین رسیده و از آن جا وارد بخش متروکه پایگاه که قرار بوده برای دپوی زبالهها استفاده شود میرسد. بعد از عبور از میان دستگاههای عجیب و غریب مربوط به دفع، له کردن و یا انتقال ضایعات سمی و خطرناک، با سختی فراوان گوردون فریمن موفق میشود از این بخش پایگاه هم خارج بشود.
فصل یازدهم:
پس از خارج شدن از آن بخش متروکه پایگاه، او به بخش سری و ممنوعهای از پایگاه میرسد و در آن جا متوجه میشود که حضور این موجودات فضایی عجیب و غریب بعد از رویداد، اولین برخورد انسانها با آنان نبوده است و تیمی متشکل از دانشمندان اصلی پروژه، از مدتی قبل، گونههای مختلفی را از این دنیای عجیب فرا ابعادی که Xen نام دارد، جمع آوری میکردند و برای مطالعه به این ساختمان میآوردند. بدین ترتیب او میفهمد که دانشمندان اصلی این پروژهها، از وجود این موجودات عجیب خبر داشتند و جریان پیچیدهتر از چیزی است که او فکر میکرده.پس از سر در آوردن از بخشی از این قضایا، او با یک نیروی نظامی فضایی که از آنها با نام Alien Grunt یاد میشود هم رو به رو شده و موفق میشود که سلاح پیشرفته آنان که Tau Cannon نام دارد و بسیار قدرتمند است را به دست بیاورد و بدین ترتیب آماده میشود که بتواند به جست و جوی خود برای یافتن محل تیم لاندا ادامه داده و با پیدا کردن این سلاح، امکان مقابله با نیروهای HECU را هم پیدا میکند.
فصل دوازدهم:
گوردون دوباره به روی سطح زمین باز میگردد و میبیند که نبرد بزرگی بین نیروهای HECU و موجودات فضایی در این جا شکل گرفته است. در بین موجودات فضایی درگیر Alien Grunt ها، Garngantua ها و همچنین موجودات دیگری به نام ورتیگان (Vortigaunt) ها هم به چشم میخورند. ورتیگانها موجودات باهوشی هستند که در ادامه داستان این سری هم نقش بسیار پررنگی را ایفا کرده و اهمیت بسیار بالایی دارند. به هر حال با اضافه شدن به تعداد موجودات فضایی، کمکم وزنه مبارزه به سمت آنان سنگینی کرده و HECU شروع به از دست دادن مواضع خود میکند. در این میان، گوردون هم باید از صخرهها بالا رفته و در عین حال حواسش باشد که گیر هیچ کدام از دو گروه نیفتد، چون موجودات فضایی که به خاطر انسان بودن او را خواهند کشت و نیروهای HECU هم که وظیفه دارند او را بکشند. به هر حال بعد از کش و قوسهای فراوان، گوردون فریمن دوباره به نقطه نسبتاً امنی در زیر زمین میرسد.
فصل سیزدهم:
«فریمن را فراموش کنید. ما پایگاه را ترک میکنیم. اگر اهداف بمبارانی مد نظر دارید، آنها را روی نقشه تاکتیکی مشخص کنید، وگرنه گورتان را از این جا گم کنید.»
اینها سخنان فرمانده HECU خطاب به افرادش است. آنها میبینند که در نبردی نابرابر با موجودات فضایی گیر افتادهاند که تقریباً امکان پیروزی در آن وجود ندارد و علاوه بر آن، با وجود تلاشهای فراوان برای کشتن فریمن که در طول مأموریت برای آنان مشکل ایجاد کرده است، همچنان موفق به کشتنش نشدهاند و در نتیجه تصمیم میگیرند که پایگاه را ترک کرده و برای همین، دستور حملات سنگین توپخانهای و هوایی به پایگاه برای پوشش عقب نشینی صادر میشود.
در همین زمان، گوردون هم در انبارهای زیرزمینی از شر حملات بیامان آتش توپخانه پناه گرفته است و از میان راهروها و اتاقهای مختلف عبور کرده و با عبور از میان موجودات فضایی و کشتن تعدادی از آنها، بالاخره موفق میشود که به Lambda Complex که محل حضور تیم لاندا و دانشمندان اصلی پروژه بوده است، برسد.
فصل چهاردهم:
گوردون فریمن با رسیدن به این ساختمان، متوجه میشود که در این مکان، دانشمندان اصلی Black Mesa دستگاه پیچیدهای ساختهاند که امکان تلپورت شدن به دنیای Xen را به دانشمندان میداده و آنها از این طریق اقدام به جمع آوری نمونههای مختلف از آن مکان کرده و از وجود این موجودات با خبر شده بودند.
بعد از صبحت کردن با چند نفر از پرسنل آن جا، گوردون متوجه میشود که با وجود ارسال ماهواره، تیم دانشمندان موفق نشدهاند که اثر واقعه فاجعه بار Resonance Cascade را خنثی کنند و دلیل این موضوع هم این است که یک موجود فوقالعاده قوی و قدرتمند، در سمت دیگر شکاف میان ابعادی ایجاد شده، یعنی از دنیای Xen آن را باز نگه داشته است و جلوی بسته شدن آن را میگیرد. از این رو باید گوردون به دنیای Xen رفته و این موجود قدرتمند را بکشد تا جلوی حمله بیوقفه موجودات فضایی به زمین را بگیرد.
پس از این، گوردون آماده سفر به Xen از طریق دستگاه پیشرفته شده وسیلهای برای انجام پرشهای بسیار بلند را هم به دست میآورد. ضمن این که گروهی از موجودات فضایی با نام Alien Controllers که توانایی ذهنی بسیار قوی در به کنترل در آوردن افراد دارند هم به این پایگاه حمله میکنند که به هر حال حمله آنها تا حدی دفع شده و دانشمندان موفق میشوند یک پورتال برای گوردون ایجاد کنند که اوارد دنیای Xen بشود.
فصل پانزدهم:
در این فصل، گوردون بالاخره به طور تمام و کمال با Xen که محل زندگی طبیعی موجودات فضایی عجیب و غریبی است که به زمین حمله کردهاند، رو به رو میشود. محیطی بسیار عجیب و پر از جزایر معلق که در آن بعضاً یکسری محققین انسانی که پیشتر به آن سفر کرده و کشته شدهاند هم دیده میشوند. برای سفر بیشتر، باید او یک پورتال دیگر را در یکی از این جزایر معلق فعال کند تا بتواند به مناطق بیشتری برود.
فصل شانزدهم:
مهمترین اتفاق این فصل، رو به رو شدن گوردون با یک موجود فضایی بسیار قدرتمند به نام Gonarch است که در یکی از جزایر در لانهاش قرار داشته و گوردون برای رسیدن به پورتال، باید او را بکشد. این موجود در اصل در اثر تغییرات و تکامل Headcrab ها به وجود آمده و تبدیل به موجودی بسیار قدرتمند شده است. Headcrab های خیلی خیلی کمی موفق میشوند که به این حد از تکامل و قدرتمند بودن برسند و در طول کل این سری هم گوردون فریمن تنها با یکی از آنها رو به رو میشود. او در نهایت با تلاش و سختی فراوان موفق به انجام این کار هم میشود.
فصل هفدهم:
بعد از این وقایع، گوردون فریمن که به شدت منابع و مهمات خود را در مبارزه با Gonarch از دست داده است، به راه خود ادامه داده و از طریق یک تلپورتر، به یک تأسیسات عجیب و غریب منتقل میشود. او متوجه میشود که این تأسیسات، در اصل یک کارخانه برای کلون کردن و تولید تعداد زیادی از Alien Grunt ها است و ارتش بزرگ موجودات فضایی در چنین تأسیساتی از طریق کلون کردن، تکثیر شده و بیشتر میشوند. همچنین او تعدادی ورتیگان کارگر را هم در آن جا مشاهده کرده و متوجه میشود که ورتیگانها به نوعی در حالت بردگی به سر میبرند و کنترل ذهن آنان از دستشان خارج شده است و توسط نیرو قدرتمندی به بردگی گرفته شدهاند و ذاتاً موجودات بد و خشنی نیستند.
فصل هجدهم:
در نهایت و بعد از تلپورت شدن به یک غار عظیم، گوردون با موجود قدرتمندی که دروازههای میان ابعادی را باز نگه داشته بود، رو به رو میشود. موجودی قدرتمند از لحاظ ذهنی به نام Nihilanth که از نظر ظاهری شبیه یک جنین با ابعاد بسیار بزرگتر و سری به شدت متورم است. به دلیل ساختار بدنی آسیبپذیر، او توسط سستمی محافظت میشود که دیواری دفاعی و ترمیم شونده دور او ایجاد کردهاند و گوردون باید این ابتدا این سیستمها را از کار بیندازد تا در نهایت بتواند به بدن این موجود شلیک کرده و در نهایت مغز بسیار بزرگ او را هدف حملات خود قرار بدهد. در اصل Nihilanth، آخرین بازمانده از نژادی است که توسط گروهی دیگر که در نسخههای بعدی مشاهده خواهیم کرد، مورد حمله و کشتار قرار گرفتهاند و او به عنوان آخرین نمونه از این گونه، قصد داشته تا با به بردگی گرفتن ورتیگانها و حمله به مناطق دیگر، قدرتمند شده و علیه نژادی که نسل او را به بردگی گرفته و منقرض کردند، به مبارزه بپردازند. هر چند همه این مسائل را گوردون در این بخش متوجه نمیشود و بخشی از این اطلاعات، در نسخههای بعدی به او داده میشود ولی در همین جا و با توجه به یکی از دیالوگهای Nihilanth که میگوید “Their slaves… we are their slaves… we are…” یعنی ما برده آنان هستیم، میتوان متوجه شد که نیروهای بسیار قدرتمندی از Nihilanth هم وجود دارند که باید بسیار خطرناکتر باشند و در اصل Nihilanth برای در امان ماندن از آنها به Xen که یک دنیای میان چند بعد است، فرار کرده. به هر حال گوردون موفق میشوند که Nihilanth را کشته و او با یک انفجار سبز رنگ از بین میرود و در اثر این انفجار و تأثیرات ناشی از آن، حواس فیزیکی گوردون فریمن هم تا حدی تقویت میشوند.
پایان بازی:
در نهایت، گوردون خودش را در دنیای Xen و در مقابل G-Man میبیند. فرد مرموزی که در تمام بخشها، گاه و بی گاه از نقاطی دور از دسترس او را زیر نظر داشته و حالا مستقیم به سراغ گوردون فریمن میآید و او را به خاطر عملکردش تحسین میکند و سپس میگوید که «کارفرمایانش» پذیرفتهاند که گوردون، «پتانسیل نامحدودی» دارد و از این رو به او پیشنهاد یک قرارداد و کار را میکنند. این که G-Man دقیقاً برای چه کسانی کار میکند و کارفرمایان او کیستند، چیزی است که هنوز هم بعد از تمامی نسخههای Half-Life مشخص نشده است.
به هر حال، بعد از این صبحت ها، ناگهان گوردون به همراه G-Man به یک واگن تلپورت میشود که با سرعت زیادی در فضا در حرکت است. پیشنهاد G-Man هم به او این است که گوردون پا به پرتالی که در آن جا باز شده است بگذارد تا از این طریق، موافقت خود را با همکاری با آنان اعلام کند. گوردون فریمن هم میداند که با توجه به چیزی که تا به حال از G-Man دیده است و این که او همواره در شرایط سخت و دشوار از دور حواسش به او بوده و با وجود تمامی این مشکلات، کوچکترین مشکلی برای G-Man پیش نیامده است، احتمالاً رد کردن پیشنهاد او منجر به نبرد با G-Man میشود که در آن کوچکترین شانسی برای پیروزی را نمیتوان برای گوردون متصور دانست. پس به ناچار پیشنهاد او را قبول میکند و بدین ترتیب، با قدم گذاشتن به درون آن پرتال، گوردون خودش را در یک خلأ بیانتها میبیند و از طریق G-Man به وضعیت سکون یا Stasis وارد میشود. آخرین جملات G-Man به او هم در گوشش طنین انداز میشود: «عاقلانه عمل کردید، آقای فریمن. من شما را در جلوتر خواهم دید …» و بدین ترتیب، اولین نسخه Half-Life در وضعیت مرموزی به پایان میرسد.
حال که داستان Half-Life 1 را شرح دادیم، باید به سراغ نسخههای فرعی و بستههای الحاقی آن یعنی Opposin Force، Blue Shift و Decay برویم. ابتدا از Half-Life: Opposing Force شروع کرده و سپس سراغ Half-Life: Blue Shift میرویم. بسته الحاقی Decay و نسخههای مختلف Half-Life 2، در قسمت بعدی مقاله بررسی خواهند شد.
Half-Life: Opposing Force
در این عنوان که نسبت به بازی اصلی هم تا حدی تمرکز بیشتری بر بخشهای اکشن شده است، بازیکنان در نقش فردی به نام Adrian Shephard قرار میگیرند که یکی از افراد رده بالای گروه HECU است که به مقر Black Mesa برای کشتن همه ارسال شدهاند.
فصل اول:
با شروع مأموریت، شما در نقش آدرین شپرد قرار میگیرد که از طریق هوایی در حال انتقال به همراه همرزمان خود به Black Mesa است تا عملیات پاکسازی و کشتن همه را انجام بدهند و در این هنگام، ناگهان آنها مورد حمله یک سفینه فضایی قرار گرفته و هواپیمایشان که V-22 Ospreys نام دارد، سقوط کرده و در آدرین هم در اثر سقوط از سایر افراد خود جدا افتاده و بیهوش میشود. در این حین او چند بار به شکل ناقص به هوش میآید و شاهد نبرد بین فضاییها و نیروهای همرزم خودش است که اکثراً توسط فضاییها کشته شده و در نهایت او به بیهوشی کامل میرود.
فصل دوم:
بعد از به هوش آمدن، آدریان شپرد میبیند که در یک درمانگاه قرار دارد که نزدیک محل سقوط آنان قرار داشته و او هم توسط تعدادی از دانشمندان پرسنل Black Mesa به آن جا منتقل شده است. او با صحبت با دانشمندان متوجه میشود که همه همرزمان همراهش در سفینه، توسط فضاییها کشته شدهاند و او تنها بازمانده است. پس از آن، او از طریق ارتباطات رادیویی، متوجه میشود که نیروهای HECU قصد تخلیه منطقه را دارند. این نشان میدهد که او در بخش عظیمی از بازه زمانی درگیری بین HECU و فضاییها بیهوش بوده است و تنها در لحظات عقب نشینی آنان، بهوش آمده است.
فصل سوم:
با توجه به این که او از تخلیه مکان مطلع میشود، تصمیم میگیرد که به نقطه تعیین شده برای خروج از منطقه که توسط HECU مشخص شده است برسد تا بتواند از این منطقه فاجعه بار فرار کند. در حین حرکت به سوی آن نقطه، او برای اولین بار با نژاد مرموزی از موجودات فضایی به نام Race X رو به رو میشود که در حال جمع آوری انسانها برای انجام مطالعات روی آنان در دنیای خودشان هستند. به هر سختی که هست و با مبارزه با این موجودات، او خودش را به نقطه تعیین شده میرساند اما متوجه میشود G-Man اوضاع را طوری تغییر داده که هلیکوپتر مجبور شده زودتر از موعد و قبل از رسیدن او، محل را ترک کند و در نتیجه، او مستأصل، مجبور به بازگشت به Black Mesa میشود.
فصل چهارم:
با توجه به اتفاقی که در فصل قبل افتاد، شپرد مجبور میشود که به مقر اصلی تأسیسات برگردد تا در آن جا به دنبال بعضی از همرزمان خودش که مانند او بدشانس بودهاند و در محل باقی ماندهاند، گشته و به کمک آنها یک راه جایگزین برای خروج از این مکان پیدا کنید. در راه، او با تعدادی از ورتیگانها و همچنین یکسری انسانهایی که توسط Headcrab ها به نوعی تبدیل به زامبی شدهاند، رو به رو شده و مجبور به مبارزه با آنان میشود. در نهایت او میتواند تعدادی از همرزمان خود را که در این تأسیسات رها شدهاند، پیدا کرده و به آنها ملحق میشود تا بتوانند با کمک هم، از این جا خارج شوند.
فصل پنجم:
بعد از جنگ با تعدادی از ورتیگانها در بخش اداری ساختمان، آدرین و همرزمان او سعی میکنند که از سیستم انتقال قدیمی ساختمان برای رفتن به بخش Lambda و فرار از این مکان اقدام کنند. در این هنگام، آنها از یک آشیانه هواپیما عبور میکنند و در آن جا با نیروهای Black Ops رو به رو میشود. نیرویی که وظیفه پیدا کرده نیروهای HECU را هم بکشد تا شواهد رویداد فاجعه بار این جا، به طور کامل از بین برود. به این ترتیب او متوجه میشود که اوضاع پیچیدهتر از چیزی است که فکرش را میکرده و در حالی که خودشان مأمور کشتن دانشمندان منطقه شدهاند، به گروهی از مأموران بسیار کارآزموده ویژه هم وظیفه کشتن آنان داده شده که همه شواهد از بین برود. او میبیند که این گروه، در حال بارگیری کلاهک هستهای به درون یک کامیون هستند که بعداً از آن برای نابودی کل پایگاه از طریق انفجار هستهای استفاده کنند. به هر حال شپرد به همراه افرادش با آنها درگیر میشود و بعد مقداری تلفات، موفق میشود که بالاخره به سیستم انتقال ریلی که به Lambda Complex متصل میشود، برسد.
فصل ششم:
این فصل، به نوعی در نقش قسمتی است که قصد دارد تا حدی وقایع کلی Half-Life را به یاد بازیکن بیندازد. در این فصل، آدرین به Lambda Complex میرسد و مشاهده میکند که گوردون فریمن به Xen منتقل میشود. از این رو، او هم برای این که راه خروجی پیدا کند، از تلپورتر استفاده کرده و خودش را به Xen منتقل میکند.
در این فصل از بازی، آدرین قرار است که از طریق پورتال دیگری به Xen منتقل شود. در صورتی که شما به عنوان بازیکن بازی تلاش کنید که از طریق پورتالی که فریمن را به Xen منتقل کرده به آن جا بروید، با پایان زودهنگام بازی که در اصل پایان اصلی آن محسوب نمیشود رو به رو میشوید که در آن شپرد، کشته شده و G-Man اعلام میکند که «سوژه تلاش کرد که پارادوکس موقت ایجاد کند.» و به همین دلیل، او را مردود اعلام کرده و به نوعی میکشد. هر چند این پایان به هیچ وجه پایان اصلی بازی نیست و صرفاً به عنوان یک نکته مخفی در آن قرار داده شده است.
فصل هفتم:
بعد از مدتی گشت و گذار در Xen، آدریان از آن خارج شده وارد یک آزمایشگاه زیرآبی در Black Mesa میشود که در آن Ichthyosaurs ها نگهداری میشوند. در این جا، او با آزاد کردن یک دانشمند که در این منطقه زندانی شده است، متوجه میشود که باید دوباره به Xen بازگشته و از طریق جا به جایی در آن خودش را به بخش جدیدی از تأسیسات برساند.
فصل هشتم:
شپرد، از طریق جا به جایی بین Xen و محیط آزمایشگاه، وارد اتاقهای مختلفی و بعضاً بسیار بزرگی میشود که به شکل گلخانه طراحی شده و در آن گیاهان دنیای Xen نگهداری شده و روی آنان مطالعاتی انجام میشود. در نهایت او به یکی از بخشهای صنعتی قدیمیتر تأسیسات میرسد و در آن جا یک پیغام رادیویی از همرزمانش دریافت میکند که ظاهراً مشغول جنگ با یک موجود عظیمالجثه و عجیب فضایی شدهاند.
فصل نهم:
آدرین خودش را به افرادش میرساند و متوجه میشود آنها درگیر جنگ با یک موجود کرم مانند عظیمالجثه شدهاند که از طریق چشمانش به دیگران آسیب میزند و بسیاری از افراد را کشته است. این فصل به طور کامل، حول درگیری آدرین با این کرم عظیمالجثه که Pit Worm نام دارد سپری شده و در نهایت آدرین موفق میشود که از طریق خالی کردن زبالههای سمی آزمایشگاهی، این موجود را بکشد. این بخش از بازی تا حدی یادآور مبارزه با Tentacle در نسخه اصلی Half-Life است.
فصل دهم:
در این فصل، آرین به بیرون پایگاه میرسد و شاهد درگیری بین موجودات Race X با سربازان Black Ops که شامل تکتیراندازهای حرفهای هم هستند و همچنین باقی مانده نیروهای HECU است که در منطقه حضور دارند و همگی در یک جنگ سهطرفه با هم درگیر شدهاند. در نهایت، آدرین از میان آنها عبور کرده و مجبور به گذر از کانالهای زیرزمینی و فاضلاب میشود. در آنجا او با لانه موجوداتی وحشی و قدرتمند به نام Voltigore رو به رو میشود (با ورتیگانها اشتباه نگیرید، Voltigore ها از نژاد Race X هستند و ربطی به ورتیگانها ندارند). او با کشتن تعدادی از آنها، موفق میشود خودش را به سد هیدروالکتریکی که در نسخه اول هم نمایی از آن را دیده بودیم، برساند و در آن جا با یک هیولای فضایی دیگر، یعنی Gargantua رو به رو شده و مشاهده میکند که تعدادی از نیروهای HECU هم درگیر مبارزه با آن هستند. شپرد با تاکتیک استفاده از مواد منفجره، موفق به کشتن این موجود شده و از طریق لولههای آب سد، از این محل خارج میشود.
فصل یازدهم:
در این فصل، آدرین خیلی بیشتر از نقشه گروه Black Ops برای Black Mesa آگاه شده و مطمئن میشود که آنان قصد دارند کلاهک هستهای را که در فصل پنج مشاهده کردیم، فعال کرده تا بدین ترتیب پایگاه را به طور کامل منهدم کنند. شپرد به سختی جلوی آنان را که پشتیبانی توپخانهای را به همراه داشته و یک هلیکوپتر جنگی آپاچی هم به آنان کمک میکند، گرفته و موفق به کشتن نیروهای Black Ops و غیرفعال کردن کلاهک میشود؛ اما ناگهان سر و کله G-Man پیدا شده و او دوباره بمب هستهای را فعال میکند.
فصل دوازدهم:
از آن جایی که امیدی به مقابله با G-Man که به نظر میرسد بازیگردان کل اتفاقات بوده، نیست، شپرد از آن محله رفته و به انباری میرسد که پر از موجودات Race X است و نیروهای Black Ops نیز درگیر مبارزه با آنان هستند. در یکی از این محلها، او متوجه میشود که از طریق یک پورتال بزرگ که به دنیای Race X باز میشود، یک هیولای عظیمالجثه که Gene Worm نام دارد رو به رو میشود. این هیولا را به گفته خود بازی میتوان یک «کارخانه مدیریت منابع بیولوژیک» دانست و به تنهایی با قدرت عظیمی که دارد، توانایی بلعیدن همه منابع زمین و تبدیل آنها به مواد مورد نیاز برای فضاییها را دارد تا بتواند زمین را تبدیل به سیارهای جدید برای Race X بکند. شپرد موفق میشود با استفاده از سلاحهای لیزری و کور کردن این هیولا، او را بکشد. با این وجود، با مرگ این موجود عظیمالجثه، پرتالی که Gene Worm قصد خروج از آن را داشت هم گسترش پیدا کرده و شپرد را وارد خود میکند.
پایان بازی:
با این رویدادها، ناگهان شپرد خودش را در دنیای میان ابعادی و در سفینه V-22 Osprey که اول بازی با آن به این منطقه منتقل شده بود میبیند و با G-Man رو به رو میشود. G-Man به صورت کوتاه، سرنوشت Black Mesa را به شپرد نشان میدهد که در اثر انفجار کلاهک هستهای، به طور کامل نابود میشود. سپس G-Man به شپرد میگوید که او را بازداشت خواهد کرد وارد مکانی میکند که نتواند به کسی آسیبی برساند و البته کسی هم نتواند به او آسیب بزند؛ همچنین به او یادآور میشود که دلیل انجام این کار او این است که شپرد تا حدی G-Man را یاد خودش میاندازد ولی با این وجود، او یک شاهد خطرناک از وقایع محسوب میشود و نمیتواند او را آزاد رها کند و در نتیجه، G-Man از محیط خارج شده و شپرد هم در این خلأ عجیب، باقی میماند.
پس از داستان این نسخه، به سراغ Half-Life: Blue Shift میرویم.
Half-Life: Blue Shift
در این بازی، بازیکنان در نقش سربازی به نام بارنی کالهون قرار میگیرند که در همان لحظات اولیه بازی Half-Life پشت یک در بسته دیده میشود و بدین ترتیب، وقایع را از دید او که یکی از نیروهای امنیتی رده متوسط آزمایشگاه Black Mesa است، پیگیری میکنند.
فصل اول:
با شروع بازی، شما در نقش بارنی کالهون قرار میگیرید که در یک واگن تراموای، از ناحیه ۸ خوابگاهها (Area 8 Topside Dormitories) روی سطح زمین، به بخش زیرزمینی تأسیسات تحقیقاتی Black Mesa میرود. در بین راه هم شما جزئیات جالبی نظیر غرفه خشکشویی و فست فود را از این پایگاه مشاهده خواهید کرد که نشان میدهد Black Mesa تقریباً موارد لازم برای زندگی را به همراه خانههایی کوچک برای کارمندانش فراهم کرده و بدین ترتیب تا حد امکان ارتباطات با خارج از پایگاه محدود شده است. در نهایت، بارنی کالهون به در ناحیه ۳ تأسیسات امنیتی میرسد که محل کار او است و متأسفانه در قفل شده است. در این لحظه از بازی، میتوانید واگن گوردون فریمن را که در ابتدای نسخه اول از این نقطه عبور میکند را هم مشاهده کنید و بدین ترتیب متوجه میشوید که این نسخه، از نظر زمانی، دقیقاً همزمان با عنوان Half-Life است.
فصل دوم:
به هر حال در باز شده و بارنی کالهون مشغول بازرسی اتاقها میشود تا روز کاری معمول خود را شروع کند و در راه از اتاق تمرین تیراندازی و همچنین بخشهای نظارت دوربینی هم عبور کرده و اتفاقاً گوردون فریمن را هم در تصویر یکی از دوربینها مشاهده میکند. به هر حال به او خبر میرسد که ظاهراً یکی از آسانسورها مشکل پیدا کرده و او برای کمک به دانشمندانی که به آن آسانسور نیاز دارند، راهی آن آسانسور میشود تا آن را تعمیر کند و از قضا در حین عبور، میتواند واگنی حامل G-Man را که به طرز مرموزی همه چیز را زیر نظر دارد نیز مشاهده کنید. به هر حال اتمام تعمیر آسانسور همزمان با فاجعه Resonance Cascade میشود و همه اوضاع بهم ریخته و کابل آسانسور هم پاره شده و بارنی به همراه دو دانشمند که در آسانسور بودند، به پایین سقوط میکنند و کالهون مدتی بیهوش میشود.
فصل سوم:
با بهوش آمدن بارنی، او یک موجود فضایی که از نوع houndeye است را میبیند که در حال خوردن بدن یکی از نیروهای امنیتی مرده است و دو دانشمندی هم که در آسانسور بودند، در اثر سقوط جان خود را از دست دادهاند. بدین ترتیب، کالهون مجبور میشود که به تنهایی مسیر خود را از میان بخشهای دپوی زباله صنعتی پیدا کند تا بتواند به جایی برسد که درخواست کمک کند. در همین حین، او در گذر از این بخشهای عمیق، با اطلاعات جدیدی از ابعاد فاجعه رو به رو شده و از اعماق این مکان دپوی زباله، سربازان HECU را مشاهده میکند که اجساد کارمندان را به درون فاضلاب صنعتی پرتاب میکنند و بدین ترتیب متوجه میشود که نیروهای نظامی اعزامی، قصد کمک به کسی را ندارند وظیفه دارند که روی کل واقعه سرپوش بگذارند.
فصل چهارم:
بارنی کالهون بعد از کش و قوسهای فراوان، بالاخره به سطح میرسد و در آن جا با نیروهای HECU درگیر میشود. بعد از شکست دادن تعدادی از آنها، او به دکتر روزنبرگ (Dr. Rosenburg) بر میخورد که از دانشمندان اصلی پروژهها بوده و به همراه تعدادی از همکارانش در حین فرار گیر HECU افتاده بود که بارنی کالهون آنها را نجات میدهد. با توجه به این شرایط، دکتر روزنبرگ به او میگوید که نیروهای HECU قرار است تمامی کارمندان پایگاه را بکشند تا فعالیتهای مربوط به تحقیقات و کاوش در محیطهایی با ابعاد بالاتر به طور کامل مخفی بشوند و در این میان تنها راه فرار هم از طریق یک نمونه قدیمی از تلپورتر است که در Lambda Complex قرار دارد و اگر آنها بتوانند به آن نقطه برسند، میتوانند از طریق آن به یکی از ورودیهای کمتر شناخته شده پایگاه که احتمالاً مورد توجه سربازان نخواهد بود برسند و از این طریق فرار کنند.
فصل پنجم:
در نهایت بارنی کالهون به همراه دکتر روزنبرگ، به بخشهای قدیمی پایگاه میرسند که دستگاه تلپورتر گفته شده که مدت زیادی است بیاستفاده مانده، در حال تعمیر توسط تعدادی از دانشمندان است تا آنها بتوانند قبل از رسیدن نیروهای HECU محل را ترک کنند. با این وجود، به دلیل یکسری از مشکلات، کالهون مجبور میشود که از طریق این دستگاه، به Xen سفر کند تا در آن جا وسیلهای مربوط به مثلث بندی هندسی است را راه اندازی کند (مثلث بندی روشی برای تعیین فاصله تا یک نقطه، از طریق اندازه گیری زاویه آن نسبت به دو نقطه دیگر است که فاصله آن دو را از هم میدانیم). با راه اندازی این سیستم، کالهون دوباره به پایگاه بر میگردد.
یکی از نکات جالبی که در این جا، میت وان متوجه آن شد این است که این بخشهای پایگاه برخلاف قسمتهای دیگر که اسکنر عنبیه برای تشخیص هویت دارند، از اسکنر دست و اثرانگشت استفاده میکنند که تکنولوژی قدیمیتری است و نشان میدهد که این بخشهای ساختمان، نسبت به سایر قسمتهای آن قدیمیتر هستند و سابقه استفاده از این دستگاه نسبت به بقیه کارهای تحقیقاتی Black Mesa بیشتر است.
فصل ششم:
به خاطر انتقال دادن کالهون به Xen و بازگرداندن او، تقریباً تمامی باتریهای ذخیره انرژی که برای تلپورتر استفاده میشدند، خالی شده و در نتیجه کالهون باید به مرکز تولید برق ساختمان برگشته و در آن جا باتریهای جدیدی را پیدا کرده و آنها را شارژ کند تا بتوانند از دستگاه استفاده کنند. در این مسیر کالهون با HECU و موجودات فضایی مختلفی هم رو به رو میشود که باید آنها را از پای در بیاورد.
فصل هفتم:
در نهایت و با همه کش و قوسها، دستگاه تلپورتر آماده شده و دانشمندان از طریق آن منتقل میشوند. بخش عمده این فصل مربوط به مبارزه کالهون با نیروهای HECU میشود که سعی دارند دستگاه را از بین ببرند. در نهایت با کشته شدن این نیروها، کالهون هم موفق به استفاده از دستگاه شده و به خروجی تأسیسات منتقل میشود.
فصل هشتم (پایانی):
در نهایت، کالهون به محیطی امن بیرون از تأسیسات اصلی Black Mesa میرسد و دانشمندان از جمله روزنبرگ و تعدادی از دانشمندان تأثیرگذار دیگر هم در حال تعمیر یک ماشین و همچنین تخریب فنس دور ایست مراقبت هستند که بتوانند از آن جا خارج شوند. ناگهان کالهون به دلیل این که یک بار به Xen سفر کرده بود، دچار حالت عجیبی شده و به رنگ سبز در میآید و همزمان به چند نقطه مختلف تلپورت میشود. از جمله محیطهایی در Xen و همین طور جایی در Black Mesa که میتواند از دور شاهد دستگیر شدن گوردون فریمن و انداخته شدن او به درون ماشین خرد کننده زباله باشد و به نوعی، این اتفاق، زمان حدودی وقایع این فصل را که همزمان با فصل ده Half-Life میشود، مشخص میکند. در نهایت بعد از چندین جا به جای دیگر، کالهون دوباره در محیط اصلی که دانشمندان بودند، به حالت معمول برگشته و آنها هم از این که او سالم مانده و در یک حلقه بینهایت بین دنیاهای مختلف گیر نیفتاده است، ابراز خرسندی میکنند و موفق میشوند از پایگاه فرار کنند.
بدین ترتیب به پایان داستان Half-Life: Blue Shift رسیدیم. داستان نسخههای بعدی این سری، در قسمتهای آینده این مقاله منتشر خواهند شد.
ادامه دارد …
پر بحثترینها
- نقدها و نمرات بازی Stellar Blade منتشر شدند
- بازی Stellar Blade به دلیل طراحی شخصیت Eve نقدهای منفی دریافت کرده است
- شایعه: احتمال عرضه Helldivers 2 روی Xbox Series X|S وجود دارد
- دنیاهای آخرالزمانی که اگر در واقعیت رخ بدهند بقاء در آنها دشوار خواهد بود (قسمت اول)
- رتبهبندی شخصیتهای اصلی سری GTA
- انتقاد EA از ممنوعیت فروش Dead Space در ژاپن اما صدور اجازه انتشار به Stellar Blade
- شایعه: Gears 6 در مراسم امسال Xbox معرفی میشود
- آیا Final Fantasy 7 Rebirth فروش کمی داشته است؟ تحلیلگران پاسخ میدهند
- شایعه: سری Watch Dogs به پایان راه خود رسیده است
- سریال Shōgun همه آن چیزی است که بازی تاج و تخت باید میبود
نظرات
خیلی ممنون آقای نامجو
همیشه میخواستم داستان این سری رو بدونم ولی به خاطر گرافیکش هیچ میلی نداشتم برم سمتش
منتظر داستان نسخه دوم و alyx هستم
صبح فقط وقت کردم half life 1 رو بخونم…
خلق شخصیت هایی مثل g-man به نظرم یه راه زیرکانه واسه مشغول کردن ذهن گیمر ها تو بازیه، مثل o’dimm تو witcher 3 که واقعا از اینکه نمیدونم ماهیتش چیه دارم روانی میشم و لحظه شماری میکنم که ویچر بعدی بیاد بلکه شاید مشخص شد،
حضور g-man هم به نظر نقطه قوت داستان این سری هست، هر چند که خیلی ها این سری رو با نوآوری تو گیم پلی میشناسن…
لازم نیست خیلی منتظر باشی
Hearts of stone رو تجربه کن تا ماهیت گانتر اودیم رو متوجه بشی رفیق
تو بازی اصلی که اصلا به جز velen دیگه جایی به o’dimm برخورد نمیکنی، تازه اونجا هم تقریبا مث یه رهگذر معمولیه که یکم بیشتر از بقیه میدونه…
Hearts of stone رو بازی کردم که سوالاتم زیاد شد…
تو این dlc کلا سر و کار ما با o’dimmه ولی بازم چیزی از ماهیت و گذشته ی خودش فاش نمیکنه،
(اندکی)اسپویل :::
تو یوتیوب هر کی یه حدسی میزنه، بعضیا میگن که شیطانه، بعضیا میگن از یه ژن خاص(شبیه elder bloodه) ولی بازم سی دی پروجکت هیچی از سرگذشتش مشخص نکرده
البته خب تو ولن خیلی بیشتر از بقیه می دونست….
گانتر اودیم هر چی هست به نظر می آد به دنیای بازی تسلط کامل داره…..
از همه لحاظ….
ولی من بیشتر احتمال می دم همون شیطون خودمون باشه….
چون در ادبیات هم ملت روح خودشون رو به شیطان می فروشن….
البته خیلی هم تسلطش کامل نیست، چون اگه شما قبل از اینکه کمپین اصلی رو برید، Hearts of Stone رو تموم کنید، آخرش که o’dimm میگه که میتونه یه خواستتون رو برآورده کنه، اگر مکان سیری رو ازش بپرسید میگه که تواناییش رو نداره که بهتون کمک کنه،
که نشون میده شیطان نیست و بیشتر شبیه یه نژاد برتر میمونه، ینی یه کنترل نسبی روی مکان و زمان داره ، درست مثل سیری و نه بیشتر
ببخشید زیاد حرف زدم ولی این یه مورد رو هم اضافه کنم:
یه ویدیو تو یوتیوب هست که از این دی ال سی که نشون میده تو مکان های مختلف o’dimm بین مردن مستتره و داره شما رو دید میزنه، ینی اگر از مسائل مختلف اطلاع داره دلیلش اینه که تو اون مکان ها حضور داشته، که به قابلیت تلپورت کردن اشاره میکنه، یا مثلا تو اواسط دی ال سی میبینیم که زمان رو متوقف میکنه ،
هر دوی این قابلیت ها رو سیری هم داره که ینی نژاد o’dimm یا از elder bloodه یا یه نژادی هم سطحش، و نه شیطان
ایول.. خوشم اومد…
تا حالا از این زاویه نگاه نکرده بودم دمت گرم :yes:
البته من یادم نمی آد سیری تا حالا زمان رو متوقف کرده باشه ?:-)
ولی خب اشارات بازی جوری بود که می خواست باور کنیم شیطانی چیزیه….
شاید هم داریم جفتمون یه چیز می گیم :laugh:
من براش اسم می ذارم…شما هم نژادش رو می گی…
خلاصه که شخصیت جالبی هست
این مقاله واقعازیبا بود. و مقاله تحلیل و بررسی گاست آف توشیما ( شبح یا رد خون) عالی بود.
مرسی ممنون.
مقاله عالی بود دمتون گرم اقای نامجو :yes:
خیلی خوبه گیمفا مقاله های بررسی داستانی بیشتری تهیه کنه :highfive: :heart: :heart:
بازی شاهکاره زمان خودش بود ، یادمه اکثر مغازه ها پوستر هف لایف رو میزدن به دیوار
یعنی نسخه سوم رو ولو میسازه یا نه …
یه سوال بازی black masa (امیدوارم اسمش همین باشه) باز سازی هالف لایف یکه؟
آره
خیلی عالی بود. دقیقا به همون سبکب که باید باشه.
منتظر بقیه ش هستیم.
Mass Effect هم می خواد از اینا….
بسیار عالی بود.بنده ۲ ماه پیش بود بازی رو دوباره استارت زدم در استیم و بخش xen هم کاملا ریمیک شده بود و فوق العاده بود حتما بازی کنید. :yes: :yes:
دوستانی تازه میخوان بازی کنند،نسخه بلک مسا رو از استیم خریداری کنند.
خسته نباشید خدمت آقای نامجو
به همه دوستان پیشنهاد میکنم حتما نسخه Black mesa رو تجربه کنید، در واقع شبیه به ریمیک واسه نسخه اولیه و بسیار گرافیک بازی خفن شده مخصوصا دنیای XEN
بلک مسا درواقع ریمیک نسخه یک هست….
بسیار عالی لذت بردم
دست مریزاد :rose:
عالی بود امیدوارم این طور پست هایی ادامه پیدا کنه بازگو کردن کامل داستان بازی ها
این بازی را یکی از بزرگترین بازی های اول شخص است فقط مشکل از سازنده اش است که از این بازی سواستفاده کرد مانند این بازی آخری ویا نسخه دوم بدون استیم کار نمی کرد اگر می خواستی آنلاین بزنی اپدیت ها هم فقط از طریق استیم ممکن بود بازی آخری هم خودتان می دانید بدون واقعیت مجازی ممکن نیست
عالی بدون شک از این بهتر نمیشه
داستان به شدت غنی و کامله
در نسخه های بعدی قراره گوردون فریمن با g man مبارزه کنه
پایان نسخه alyx هم تا حد زیادی اینو تایید میکنه
بالاخره هویت این g man مشخص میشه
جالبش اینه به شپرد میگه منو یاد خودم میندازی
پس یه ماموری چیزی بوده
شک دارم امیرمهدی نامجو این کامنتا رو بخونه اما باید بگم انصافاً دلم براش تنگ شده 🙂 مخصوصاً مقالات بررسی داستانش که کم بودن! من همیشه دوست داشتم بقیه این هزار و یک شب رو ادامه بدن اما حالا که کسی ادامه نمیده احتمالاً خودم باید ادامه بدم!!!!
سلام آقای غزالی؛
امیدوارم حالتون خوب باشه.
چرا، تقریبا همه کامنتها رو می خونم ولی متاسفانه وقت نمیکنم به بیشترشون جواب بدم، ولی از همین جا از همه کاربرانی که نظرشون رو در مورد مطالب من مینویسن، چه تشکر چه انتقاد و چه هر نظر دیگهای، صمیمانه تشکر میکنم و مطمئن باشن که نظرات رو من میخونم و سعی میکنم حتما ایراداتی که وجود داشته رو برطرف کنم و مقالاتی رو بنویسم که باب میل کاربران عزیز باشه.
درست میفرمایید، بعد از سری هزار و یک شب که شما مینوشتید و انصافا عالی بودن، مقالات داستانی تعدادشون در گیمفا کم شد و ان شاء الله به تدریج، در صورت استقبال کاربران تعدادشون رو بیشتر بکنیم. فعلا از همین Half-Life که درخواست هم برای داستانش از طرف کاربران عزیز زیاد بود، شروع کردیم.
ممنون از نظر لطفتون.
عزیزی امیرمهدی جان. خیلی خوبه که حواست هست و افتخار میدی که کامنت من رو میخونی. شما یکی از بهترین نویسنده هایی هستی که من تمام مدت کار دیدم توی ایران و به شما افتخار میکنم. انشاءالله یکم دیگه باهم همفکری هایی انجام میدیم :)))
ارادتمند همیشگیت.
خیلی خوشحال می شیم یه بار دیگه مقالات شما رو بخونیم جناب غزالی :rose:
من از همتون خوشحال ترم :))) عزیزی شما
به نظرم G-man از همون نژادی هست که Nihilanth رو برده کرده بودن! چون اکثر فعالیت هاش جوری تنظیم شدن که بالاخره فریمن موفق بشه Nihilanth رو که دشمن اون نژاد محسوب میشه بکشه. به این جمله هم توجه کنید: «مستقیم به سراغ گوردون فریمن میآید و او را به خاطر عملکردش تحسین میکند و سپس میگوید که «کارفرمایانش» پذیرفتهاند که گوردون، «پتانسیل نامحدودی» دارد و از این رو به او پیشنهاد یک قرارداد و کار را میکنند.»
ممنون واقعا
بررسی داستان خیلی مهمه برام لطفا ادامه بدین