خاموشی | بیوگرافی Matthew baker
“به نام او که لحظه هایی یادش میرود بندگانی روی زمینش دارد که بدون او هیچ هستند.به نام او که به من آموخت زندگی روی دیگری از سکه دارد که آن قدر تلخ که زبان را که سهل است قلب ها را هم به سوزش می اندازد.به نام او هیچوقت نمیخواهد بندگانش جلوی چشمانش پرپر شوند.پس به هنگام جنگ ها او چشمانش را میبندد و آرام و آهسته اشک میریزد…”
هیچوقت نخواستم رهبر یک گروهی باشم که افرادش به دستور من جلوی دیدگانم از بین بروند و من خود را مقصر این همه خون و خونریزی و تنهایی بدانم.همیشه از بازی تقدیر وحشت داشتم.ترس ها در زندگی به سراغت میایند بدون آنکه تو خود را برای مقابله با آنها آماده کرده باشی.سرنوشت زندگی این است.بسوز,بسوزان,بکش,بخور…پس جایگاه خداوند کجاست؟همیشه از وقتی که خدا ما را تنها بگذارد وحشت داشتم.ولی اینجا در این جنگ در این جولانگاه تنهایی و هراس فهمیده ام که خداوند ما را به حال خود تنها گذاشته است.زیرا خداوند چیز دیگری را میخواسته است.خداوند چگونه تعظیم فرشتگان را در این جایگاه خونریزی توجیه خواهد کرد؟
نام:متیو بیکر متولد:۱۹۲۱ شهر میسوری شغل:گروهبان ارتش مرگ: ۲۰۱۱
فرزند طلاق
سال ۱۹۲۱ بود که متیو به دنیا آمد.کسی که روزی رهبری گروهی بزرگ را بر عهده میگیرد تا بر نازیها بتازد.مادر و خانواده مادری متیو به شدت با شیوه و رفتار نظامی گری مخالف بودند.متیو در دوران کودکی اسلحه کلت پدرش را از جعبه مخصوص پدرش بیرون آورد ولی غافل از آنکه پدر و مادرش به شدت از این موضوع ناراحت شدند و وی آن را به آنها پس داد.پدر و مادر مت در سن ۸ سالگی او از یکدیگر جدا شدند.پدر مت در عملیاتهای مختلف ارتش شرکت داشت و مت تنها با نامه های او دورانی را برای خود رقم زد.مت در کنار مادر خویش رشد کرد.او دوران خوبی را در دبیرستان کنار دوست با ارزش و نزدیک خودش یعنی جورج(راننده تانک در نسخه اول بازی)داشت.تا اینکه بعد از فارغ التحصیلی کلت پدرش را از او میگیرد و با جورج نام نویسی ارتش میکند.
شروع روزگار تلخ و شیرین
بعد از حمله ژاپنی ها به بندر پرل بود که جورج و مت برای نیروهای هوابرد داوطلب شدند.در حین تمرینات بود که جورج پایش شکست و به قسمت دیگری فرستاده شد.فرمانده مت در حین تمارین بازویش شکست و گروهبان مک که پدر مت را نیز از قبل میشناخت فرمانده مت در عملیات شد.مت وارد دنیای کثیف جنگ شد.آن هم از نوع نرماندی در فرانسه.او در حین جنگ بهترین دوست عمرش یعنی جورج را که کنترل تانکی را برعهده داشت از دست داد آن هم در برابر دیدگانش.لحظه غم انگیزی بود تمام بچه ها با ناراحتی به او تسلیت گفتند و او را دلداری دادند.شاید تنها میان آن دوستان خوب بود که مت توانست با غم از دست دادن بهترین دوستش کنار بیاید.اما در حین انجام عملیاتها بود که مت اتفاقی را از طرف یکی از اعضای گروهش شنید که سرنوشت و افکار و حتی دید دیگران نسبت به او را تغییر داد,مت تنها یک تصمیم گرفت ولی آیا تصمیمش درست بود یا خیر را به شما میسپاریم.
حقیقت مانند انتهای خیار تلخ است!
مت در طول جنگ با فرد دیگری با نام رد نیز آشنا شد که ابتدا سرباز زیر دست وی بود ولی بعدها رتبه گرفت و حتی به فرماندهی نیز رسید.رد در طول جنگ هم یکی از انگشت هایش را از دست داد و هم از ناحیه پا فلج شد.این موضوع به شدت روی مت تاثیر گذاشت زیرا او بایستی خبر فلج شدن رد را به وی میداد چونکه او بهترین دوست رد بود.یکی از اعضای سیزده نفری که مت رهبری آنها را بر عهده داشت فردی با نام لاگت بود که بسیار هم به مت اعتماد داشت اتفاق عجیبی افتاد و مت بایستی تصمیمی را میگرفت.
اسلحه نفرین شده_راز سر به مهر_عدد نحس ۱۳
اسلحه ای که پدر مت به او داده بود از طرف گروه زیر دست مت نفرین شده لقب گرفت. کشته شدن آلن و گارنت و لاگت و نیز خود پدر مت که زمانیکه اسلحه در دستانش بود از دنیا رفت! اما داستان به اینجا ختم نشد.آلن و گارنت و لاگت که در حین عملیات بودند در اثر بحث لاگت با آنها سر مت بیکر درگیر شده,جر و بحث بالا گرفت و آلمانیها متوجه امر شدند و به سمت گارنت هجوم آوردند او از پا در آمد.آلن نیز به کمک گارنت رفت ولی خود نیز در اثر تیری کشته شد و این لاگت بود که نظاره گر ماجرا بود و هیچ حرکتی نتوانست بکند! این جریان را لاگت تنها به مت گفت و مت تصمیم گرفت که لاگت داستان را به کسی نگوید زیرا که بقیه او را میکشتند.لاگت اینکار را نیز کرد ولی دچار عذاب وجدان شد که در نهایت طی عملیاتی از بین رفت ولی مدام در کابوس های مت پیدایش میشد و او را سرزنش میکرد که چرا مت نگذاشت او جریان را برای بقیه بازگو کند تا از عذاب وجدانش کاسته شود!جریان دیگر دلخوری کوریون بود که به دلیل مسائلی که اتفاق افتاده بود از مت که او را بهترین دوست خودش میدانست گله مند بود زیرا رهبری گروهی را که میتوانست مت به او بدهد چرا نداد!در نهایت مت با کش و قوس های فراوان و بو بردن فردی از گروه که لاگت جریان را برای او هم بازگو کرده بود داستان لاگت و خرافه در مورد اسلحه را برای همه بازگو کرد و خیال همه را راحت کرد البته با یک سخنرانی دلچسب.خیلیها راضی شدند و بعضی ها از جمله کوریون هم خیر.کابوس هایش به اتمام رسید و در پایان او گفت:
این فقط یک اسلحه لعنتی است.
سپس اسلحه را به دورها پرتاب کرد…
پر بحثترینها
- ادعای مدیر سابق Sweet Baby: استودیوها سراغ ما میآیند تا داستان بازیهایشان را بهبود دهیم
- مشخصات کامل سختافزار پلی استیشن ۵ پرو فاش شد
- مدیرعامل پلی استیشن: طرفداران باید انتظارات خود را کاهش دهند، PS5 Pro یک کنسول نسل بعدی نیست
- سازنده سابق راکستار: مردم سالها از واقعگرایی GTA 6 صحبت خواهند کرد
- ۷ بازی مخفیکاری با پیشرفتهترین هوش مصنوعی دشمنان
- تماشا کنید: گیمپلی چندین بازی روی پلی استیشن ۵ پرو
- ادعای سازنده Concord: اثری ساختیم که تجربه فوقالعادهای را به گیمرها ارائه میدهد
- تهیهکننده Final Fantasy: اسکوئر انیکس میخواهد بازیهای آینده را همزمان روی Xbox منتشر کند
- نقد و بررسی فیلم Joker: Folie à Deux | هیچ جوکری وجود ندارد
- شمار بازیکنان همزمان Dragon Age: The Veilguard در روز عرضه به بیش از ۷۰,۰۰۰ نفر رسید
نظرات
ممنون مطلب زیبایی بود مخصوصا جمله اولش
واقعا فرشید خیلی عالی نوشته بودی و جمله هات واقعا به دلم نشست.
:yes: :yes: :yes: خیلی حال کردم ….
ممنون مهندس
این شخصیت واقعا قوی بود من واقعا خیلی باهاش حال می کدرم
من که خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی با بازی برادران همرزم: مسیر جهنمی حال کردم و به شخصه بهترین شوتر سبک جهانی واسه من بود! :evilgrin:
فرشید عبدالله پور فقط میتونم بگم دست مریزاد خدا قوت آفرین بخدا متن بسیار زیبایی بود که خوندم خیلی زبا وهمچنین احساسی :inlove: :yes:
من عاشق سبک جنگ جهانی دوم واول هستم نمیدونم چرا ولی خیلی دوستش دارم وهمینطور از تمام بای هایی که برای جنگ جهانی ساخته شدند نمونه بارزش همی بازی بزرگ که تمام لحظات سخت جنگ رو به ما نشون میده… :-* :snicker:
ممنونم برای مقاله زیبا ;-)راستی کار خیلی خوبیه دارین بیوگرافی بازی های این نسل رو انجام میدین وهم نسل قبلی رو من خیلی خوشم اومده ادامه بدین :-* 😉
فرشید جان ممنون برای مقاله، خیلی عالی بود. :yes:
من همیشه یکی از طرفدارهای پرو پا قرص بازی های Brothers in Arms هستم.
امیدوارم نسخه جدیدش بتونه، موفقیت های سری قبل رو تکرار کنه.
با تشکر…
مقاله فوق العاده ای بود.شخصاسری brother in armsروبهترین شوترداستانی میدانم که آن روی مخرب جنگ رابه نمایش میگذارند.یادمت افتادم دلم گرفت… 😥 😥 :reallypissed:
جمله ی اولت فوق العاده بود ! فرشید جان :inlove:
ممنون که باز زحمت کشیدی و این مطلب زیبا رو نوشتی :shy:
نمی دونم که در این باره آگاهی دارید یا نه! اما بخش چندنفره آنلاین این بازی رایگان است و هیچ نیازی به اصل بودن بازی ( وارد کردن کد فعالسازی ) ندارد. من هنگامی که بخش تک نفره را تمام کردم متوجه این شدم و یه مدتی هم بازی کردم. البته به دلیل مشکل زمان پینگ ( لعنت بر خوکها ) نشد که لذت کافی رو ببرم. باری