و هیچکس اینجا به تو مانند نشد|بررسی مفهوم عشق در بازی های ویدئویی(قسمت اول)
بیایید رو راست باشیم. هر طور که به زیباترین چیزهای این جهان فانی نگاه کنیم; عشق با فاصله بسیار زیاد در صدر آنها قرار میگیرد. وقتی میگوییم عشق، منظور هر عشقی و به هر شکلی میتواند باشد. این کلمه آنقدر وسیع است که به هیچ عنوان نمیتوان مرز و حدی برای آن قائل شد. راستش را هم بخواهید تعریف کردنش هم سخت است چه برسد به توضیح و مقاله نوشتن در مورد آن و بررسی انواع زمینی و آسمانی آن! این مفهموم به قدری مقدس است که هنگام نوشتن در مورد آن باید حواستان به تک تک کلماتتان باشد تا مبادا حرمتش را از بین ببرید. عشق چیزیست که میتواند سازندهترین چیز هستی و در عین حال مخربترین آن باشد. میتواند موتور محرکه یک فرد برای زندگی و در عین حال نیروی بازدارندهی او از کل جهان باشد; میتواند جهانی را گلستان کند یا آن را به جهنمی از نفرت و تاریکی تبدیل کند. همه ما تا به حال چندین و چند تعریف مختلف از آن شنیدهایم، اما به راستی عشق چیست که تا این حد تعیین کننده وقایع در گوشه گوشه دنیاست؟ نگاهی به اطرافتان بیندازید; شهید گمنامی که بعد از سالهای سال جنازهاش از راه میرسد دلیل شهادتش چه بوده؟ عشق به وطن. دختر یا پسری که سالها برای معشوق یا معشوقه خود صبر میکند و شاید حتی زندگیاش را تباه کند دلیلش چه چیزی جز عشق است؟ اینها فقط دو نمونه از جهان اتفاقاتیست که معلول علتی به نام عشق هستند.
گفتیم عشق حد و مرز ندارد; اما قبل از آن باید درک کنیم مفهوم این کلمه آسمانی چیست. در این که نمیتوان برای عشق تعریف واحدی ارائه داد، شکی نیست و حتی بزرگان ادبیات و فلسفه هم تفسیر متفاوتی از آن دارند. اما در بین آنها هم، لفظ “فدا شدن” مشترک است; به این معنی که آنقدر یک چیز یا یک فرد را دوست داشته باشید که حتی حاظر به فدا کردن خود در راه او باشید، آنقدر که اگر بودن معشوق مشروط به فدا شدن شما بود لحظهای درنگ نکنید. این واقعا میتواند به سبب در بر گرفتن تمام انواع عشق( آسمانی و زمینی) تعریف نسبتا کاملی باشد. مفاهیم دیگری همچون “گذشتن از خود برای معشوق” که حتما لازمه آن فدا شدن نیست یا تلاش برای نگهداری یک رابطه عاشقانه به هر قیمتی( که توضیح این مفاهیم از حوصله مقاله خارج است) هم مطرح شده که هر یک از آنها پتانسیل نوشتن یک مقاله مفصل را دارند.
بازیهای ویدئویی، بعد از صنعت سینما هنر هشتم است. مگر هنر بی عشق هم میشود؟ خود هنر سر تا پایش عجین با عشق است; حال یک صنعت خود را یک هنر معرفی کند و اثری از عشق در آن نباشد؟ امکان ندارد. بازیهای رایانهای هم مثل هر اثر هنری دیگری با عشق آفریده میشوند; حال بعضی از آنها موضوعی عاشقانه و درام را در خود حمل میکنند و بعضی دیگر صرفا جهت یک سرگرمی زود گذر که تعداد کمی از آنها ماندگار میشوند. در هر حال، در هر دوی این آثار، اصل موضوع که با عشق ساخته شدن است، تفاوتی نمیکند. یک بازی آنلاین مانند Counter Strike یا Overwatch که حاصل سالها تلاش شبانه روزی و پشتکار بسیار زیاد تعداد فراوان کارمندان یک یا چند استودیو است، با عشقی فراوان ساخته شده و بازی داستانی و درامی مانند The Last Of Us یا To The Moon هم حاصل تلاش عدهای زیادی جهت نتیجه دادن عشق به بازیسازی و خلق یک اثر هنری بوده است; حال آنکه دسته دوم این عشق را در متن بازی خود هم آوردهاند و دسته اول به کل سبک متفاوتی دارند.
اگر بخواهیم انواع متفاوت از عشق و دوست داشتن را در یک مدیوم پیدا کنیم، قطعا بازیهای ویدئویی یکی از بهترینهاست. آثار بسیاری در این صنعت وجود دارند که به شکلی بسیار هنرمندانه و لذتبخش، عشق را به تصویر میکشند و حقیقت آن را به بازیباز می چشانند. شک ندارم وقتی این جملات را میخوانید، نام چند بازی از ذهنتان عبور میکند; گیمرهای نسل جدید بیشتر شاهکارهایی مانند The Last Of Us، Heavy Rain، Halo و Call Of Duty را به یاد میآورند و قدیمیترها شاید Final Fantasy X، Shadow Of Clossus یا حتی Monkey Island را در ذهن خود تداعی کنند. هر سنی که باشید فرقی نمیکند، در هر نسلی از این صنعت عشق و عاشقی به طرق مختلف نشان داده شده است; هر چند که به لطف پیشرفتهای گرافیکی و صد البته المانهای گیمپلی و بازیهای تعاملی این مفهوم در بازیها ملموستر شده است.
منظور از نامحدود بودن عشق در این مقاله، انواع متفاوتی است که از آن در بازیها میبینیم. عشق بین یک زن و مرد، عشق مادر به فرزند، عشق به وطن، عشق به خانواده و در نهایت عشقهای معنوی و آسمانی. در اینجا سعی داریم نمونههایی زیبا و درگیرکننده از این نمونهها را برای شما بیاوریم و با هم به کنکاو و بررسی آنها بپردازیم. توجه داشته باشید ترتیب بازیهای ذکر شده در مقاله، هیچ ارتباطی با برتری آنها ندارد و تمام آثار ذکر شده نمونههایی فوقالعاده برای برجستهسازی این مفهوم زیبا هستند.
Love Means Never Having To Say Game Over
The Walking Dead The Game: Season 1
باور کنید با آن که سالها از انجام فصل اول بازی The Walking Dead ساخته شرکت Telltale Games میگذرد، هنوز هم وقتی نام آن را جایی میبینم، بغض گلویم را میگیرد. نه به خاطر اشکها و زجرهایی که کلمنتاین و لی در طول بازی متحمل شدند تا زنده بمانند یا افراد پستی که گاه و بیگاه آزارشان میدادند; بلکه به خاطر عشق زیبای پدر-فرزندی فوقالعادهای که میان Lee و Clementine وجود داشت و در نهایت به آن شکل بسیار غمانگیز به پایان رسید. نحوه به پایان رسیدن این عشق یک تراژدی کامل بود و بعید میدانم کسی هر ۵ قسمت فصل اول بازی را انجام داده باشد و هنگام مواجهه با پایان آن، اشک نریزد.
Clementine که در همان اوایل فاجعه پیدایش مردگان متحرک، پدر و مادرش را گم کرده بود و در پناهگاهی کوچکی در بالای درخت حیاط خانهشان زندگی میکرد، طی ملاقاتی تصادفی با Lee زندگیاش آنقدر عوض شد که احتمالا فکرش را هم نمیکرد. ماجراهای تلخ و شیرین بسیاری که او در قامت یک دختر بچه هشت ساله تجربه کرد، آنقدر سنگین بود که برای یک جوان پخته هم سخت به نظر میرسید. کلمنتاین در زمانی اشتباه در جایی درست قرار داشت. شاید اگر در شرایط بهتری با لی ملاقات میکرد، تاوان وابستگیشان، مرگ و جدایی نبود. کلمنتاین بارها در طول بازی به حمایت و کمک احتیاج دارد و لی مانند یک پدر همواره کمک حال اوست. مهارتهای زندگی در دنیای کثیف Walking Dead را به او میآموزد، توصیههای لازم را برای نحوه برخورد با غریبهها و دیگران را به او میکند و حتی در مواقعی که کلمنتاین کوچک ما به یک آغوش نیاز دارد، لی اشکهای این کودک معصوم را پاک میکند و در آغوشش میگیرد. در قسمت پایانی بازی که ثانیه به ثانیهاش نفسگیر است، عشق به کلمنتاین در لی آنقدر عمیق شده است که خطر مرگ را هم میپذیرد و به پایگاه دشمن میرود; اعضایش آسیب میبینند، بارها مرگ از چند سانتیمتری اش رد میشود اما نمیایستد و پیش میود و در نهایت هم پایان تراژدیکش عشق را برای هر گیمری به معنای کلمه معنا میکند.
I Will Always Love You, I Will Always Be With You
Uncharted Series
همواره انسانهای پر مشغله و شلوغ، داستانهای زیادی برای گفتن دارند و البته رازهای زیادی هم در گذشتهشان نهفته است. حال اگر این فرد Nathan Drake باشد، داستان عاشقانهاش هم پر از دردسر و جذابیت است و دور از منطق نیست که معشوقهاش هم از جنس خود او باشد; پر جنب و جوش، فعال، باهوش و همواره دنبال دردسر. هرچه که باشد او معشوقه ی یکی از جذابترین کاراکترهای صنعت گیم است و نمیتواند یک فرد عادی باشد. Elena Fisher که کله شقیاش از همان اواسط نسخه اول بازی مشخص میشود و خیلی زود در نسخه دوم میفهمیم که میتواند شریک زندگی خوبی برای دریک ما باشد، Nathan Drake سرسخت را بعد از ماجراهای بسیاری عاشق خود میکند و داستانهای جذابی را با او رقم میزند. نیتن از آنهاییست که آنقدر شوخی میکند و با گوشه کنایه حرف میزند که فهمیدن حرفهای جدیاش واقعا سخت است! به همین خاطر صحناتی که با جدیت کامل عشقش را با النا ابراز میکند فوقالعاده جذاب است و یک عشق ناب به ما نشان داده میشود.
در نسخه اول و وقتی هنوز جرقه عشق نیتن و النا زده نشده، دریک یکبار جانش را به خطر انداخته و برای نجات او اقدام میکند و از همان سکانسها میتوانیم بفهمیم عشق این دو نفر تا چه حد میتواند پرمشکل و پر دردسر باشد. در نسخه چهارم در اوایل بازی سکانس عاشقانه بین Elena و Nathan یکی از خاطرهانگیزتزینها و بهترینها در نوع خودش است و به واسطه دیالوگهای عالی دو کاراکتر شاید هیچگاه از یادمان نرود. در طی نسخههای مختلف بازی، دریک بارها و بارها جان خود را برای نجات Elena در معرض مرگ قرار میدهد و هیچ ابایی از مردن برای عشقش ندارد. Nathan Drake و Elena Fisher، یکی از جذابترین داستانهای عاشقانه زمینی و مدرن صنعت گیم هستند. امیدواریم باز هم آنها را در یک Prequel یا Uncharted 5 ببینیم و از دیوانه بازیهای این دو نفر لذت ببریم.
She Was Sacrificed For She Had A Cursed Fate. Please…I Need You To Bring Back Her Soul
Shadow Of Clossuss
عشق به خانواده یا عشقی از جنسی دیگر؟ سوال بزرگیست که طرفداران Shadow Of Clossuss همچنان به دنبال جوابش هستند. داستان از این قرار است که Wander پسری است که برای بیدار شدن دختری به نام Mono از یک خواب طولانی به سرزمینهای ممنوعه سفر میکند. مونو به یک نفرین دچار شده که تنها با نابودی ۱۶ کلوسوی موجود در این سرزمین از بین میرود و Wander میتواند بار دیگر او را زنده کند. جدای از ابهام بزرگ بازی در مورد نسبت Mono با Wander، عشق وندر به او آنقدر زیاد است که برای نجات او از بند این نفرین به هر کاری حاظر است دست بزند. خود سفر به Forbidden Lands به تنهایی میتواند حجت را بر هر مخاطبی برای میزان عشق وندر به مونو تمام کند; چون در حین سفر او به این منطقه، پل برگشت به کلی میریزد و وندر بدون توجه به آن به مسیر خود ادامه میدهد. او هیچ راهی برای سالم بازگرداندن مونو به جز کشتن این ۸ غولپیکر ندارد و یا انگیزهای سرشار از عشق به مبارزه با آنها میرود.
Shadow Of Clossus عنوانیست نمادگرا و باید با توجه به نمادهای بازی و هنر مینیمالیستی به کار رفته در آن، بعضی چیزها را بفهمید یا حدس بزنید. بسیاری از طرفدران این عنوان تئوری عاشق و معشوق بودن Wander و Mono را با توجه به حرکات Wander در هنگام نزدیک شدن به او را مطرح میکنند و برخی هم با رمزگشاییهای خاصی که در گوشه گوشه بازی با نمادها انجام دادهاند، تئوری خواهر و برادر بودن این دو نفر را مطرح میکنند. هر چه که باشد، Wander حاظر است جان خود را مشتاقانه برای Mono فدا کند; این خود عشق است، چه در راه خواهرش باشد یا معشوقهاش.
Everyone I Cared For Has Either Died Or Left Me. Everyone…. Except For You
The Last Of Us
واقعا نمیتوان داستانهای عاشقانه Last Of Us را در چند خط یا چند پاراگراف خلاصه کرد. آنقدر عشق موجود در The Last Of Us مقدس است که شاید حتی نتوان آن را در کلمات هم وصف کرد. چیزی که از آن صحبت میکنم عشق پدر به فرزند است. در Walking Dead عشقی مشابه پدر-فرزندی در وجود داشت اما در اینجا با یک پدر و فرزند واقعی روبه رو هستیم: Joel و Sara. سارا عاشقانه پدرش را دوست دارد و جوئل هم که چند سالی است تنها با دخترش زندگی میکند، تمام زندگیاش ساراست. اما دنیای بیرحم بازی به آنها رحم نمیکند و خیلی زود داستان زیبای آنها را به اتمام میرساند و روح جوئل را با مرگ دخترش له میکند. اعتراف میکنم هیچ بازی به اندازه TLOU نتوانسته است در همان دقایق ابتدایی اشکم را در بیاورد و آنقدر شخصیتپردازی دلنشینی دارد که بعد از آن اتفاق تلخ، گویی چندین ساعت است با سارا در حال انجام ماموریت هستیم و حال او را از دست میدهیم. Dont Leave Me Alone Baby گفتنهای جوئل هنوز هم که هنوز است گلویم را با بغض قلقلک میدهد.
اگر از عشق پدر و دختری جوئل و سارا که زیباترین در نوع خودش است بگذریم، به یک رابطه فوقالعاده دیگر در بازی میرسیم که به جرئت میتوانم بگویم از آن هم بهتر است. آشنا شدن جوئل و الی آنقدر ناگهانی است که شاید کمتر کسی فکر حدس بزند پایان این ماجرا چیست. جوئل و الی نزدیک به ۲۰ سال اختلاف سنی دارندو حالات این دو، آنها را تبدیل به یک زوج فوقالعاده میکند. به تدریج و به مرور زمان جوئل و الی به هم نزدیک شده و جوئل مانند یک پدر از الی محافظت میکند. لحظه به لحظه لحظات دو نفری این دو فوقالعاده است و اوج داستان که پاییز زمستان است، به وضوح نگرانی و ترس در جوئل و رفتارهایش دیده میشود. سکانس تقابل دیوید و الی و در نهایت از راه رسیدن جوئل و مرگ دیوید را به خاطر بیاورید. در آغوش کشیدن پدرانه الی توسط جوئل یکی از زیباترینها در تاریخ بازیهای ویدئویی است. در مرکز Fireflies جوئل میان نجات دنیا و الی، الی را انتخاب کرد تا شاهد مرگ عزیزترین فرد زندگیاش نباشد. الی خیلی زودتر از اینها برای جوئل تبدیل به سارایی دیگر شده بود که امید و انگیزه را بار دیگر برای ادامه زندگی در دلش زنده کرده بود. فصل زمستان TLOU پر است از عشق. زخمی شدن جوئل و مراقبتهای الی از او و به خطر انداختن جانش برای پیدا کردن دارو و سرپا نگهداشتن جوئل، نهایت عشق الی را به ا نشان میدهد. این The Last Of Us است. پر از عشق. پر از اشک. پر از زیبایی.
?Chris:She’s working for Neo-Umbrella.You know what that means
Leon:Yeah,I do.
?Chris:And you’re still going to protect this woman
Leon:I am
Resident Evil Series
یک زن مرموز و یک مرد جذاب و درونگرا که برای دو ارگان کاملا متفاوت کار میکنند. چه چیزی بهتر از این برای خلق یک داستان خاص عاشقانه؟ داستان عشق Ada و Leon از آنهایی که تا الان گفتهایم نیست و در واقع شبیه به هیچ داستان عاشقانه دیگری هم نیست. این دو آنقدر شخصیتهای مرموز و پیچیدهای دارند که فهمیدن کاملشان شاید تنها از عهده ی نویسنده بازینامه این سری برآید!لیون برای اولین بار در Resident Evil 2 ادا را ملاقات میکند و در نسخههای چهارم و ششم هم داستان عاشقانه آنها ادامه دارد. در شماره دوم بازی، این دو در شرایطی بسیار نامطلوب یکدیگر را ملاقات میکنند و البته متفاوت از یکدیگر! یکی از هیچ چیز خبر ندارد و دیگری تقریبا همهچیز را میداند. آنقدر این دو در جهت نجات یکدیگر و همراه شدن با هم در طول مسیر( هرچند جاهایی ناخواسته) با زمین و زمان میجنگند که به تدریج به یکدیگر نزدیک میشوند و از همینجا داستان عشق این دو هم آغاز میشود.
چه در نسخه دوم و چه نسخه ششم، لیون بارها برای نجات ادا اقدام میکند و بالعکس. حتی وقتی جرم ادا در Neo-umbrella ثابت میشود، باز هم لیون به حرف قلبش گوش میکند و حاظر به دستگیری ادا نمیشود. سکانس تقابل لیون و کریس برای دستگیری ادا بسیار زیباست و اوج دلبستگی لیون به او را نشان میدهد. چیزی که در عشق این دو واضح است، شدت بیشتر آن از جانب Leon است و شخصیت ادا به صورتی است که همواره کار و شرکت Umbrella را به لیون ارج مینهد; اما این به معنی عدم علاقه او به لیون نیست. ادا بارها علاقه خود را به لیون اثبات کرده، اما اگر بخواهیم معنای عشق را در این سری پیدا کنیم شاید تنها چنین موردی از جانب لیون باشد و نه آیدا.
“Listen, whatever happens, I want you to be strong. Even if you feel like I wasn’t there for you… because I will never abandon you Chloe. I’ll always have your back. Always.”
Life Is Strange
یک عشق حتما نباید بین یک زن و مرد، خانواده و فرزند یا الهی باشد. یک عشق میتواند بین دو دوست صمیمی هم جریان داشته باشد چه فرقی میکند؟ وقتی کسی مدام هوای شما را داشته باشد و از هیچ سختی برای راحتی شما دریغ نکند و بالاتر از آن، جانش را هم در خطر بیندازد و خود را فدا کند، دیگر چه اهمیتی دارد او خانوادهتان است، معشوقهتان است یا دوستتان؟ فراموش نکنید که عشق مرزی ندارد و Life Is Strange هم همین پیام را به ما میدهد. ۵ قسمت در فصل این سری با Max و Chloe زندگی کردیم. کلوئی و مکس از کودکی دوستان صمیمی بودند و هیچگاه فکرش را هم نمیکردند بخواهند روزی را بدون هم سپری کنند. اتفاقات غمانگیز زندگی کلوئی و مهاجرت مکس به سیاتل، همهچیز را تغییر میدهد. مکس و کلوئی ۹ ماه از هم دور میشوند و در این ۹ ماه اتفاقات بسیاری زندگی این دو را دستخوش تغییر میکند.
ملاقات این دو دوست صمیمی بعد از ۹ ماه، بویی از صمیمیت قبل را ندارد. تصیمیم به برقراری مجدد ارتباط در ابتدا چندان کار نمیکند و به نظر بسیار سخت است; اما کلوئی و مکس زود با یکدیگر عجین شده و طولی نمیکشد تا بازهم مثل قبل به یکدیگر اهمیت میدهند. وقتی روی ریل قطار با هم راه میرفتند و دست یکدیگر را گرفته بودند و از خاطراتشان به هم میگفتند; با آن موسیقی گوشنواز آن اپیزود چقدر دلچسب بود. چقدر زیباست وقتی مکس متوجه میشود جان کلوئی در خطر است و بارها و بارها خاطرات را به عقب باز میگرداند تا شاید بتواند راهی برای نجات صمیمیترین دستش پیدا کند و هر سختی را به جان میخرد. در زمانی که همهچیز به هم ریخته، مکس حتی از خانواده کلوئی هم بیشتر هوایش را دارد و لحظهای او را به حال خود نمیگذارد تا مبادا اتفاقی برایش بیفتد. او حتی حاظر است جهان را هم فدای دوستش کند خودش که هیچ. اگر این عشق نیست، پس چه هست؟
It Was My Job To Take Care Of You. We Were Supposed To Take care Of Each Other. Now We Do
Halo Series
آخرین نمونه به تصویر کشیدن یک عشق در مقاله ما، شاید عجیبترینش هم باشد. عشق بین یک هوش مصنوعی و یک انسان. حتما نباید انسان باشید تا بتوانید عشق را تعریف کنید; حیوانات، گیاهان و حتی هوشهای مصنوعی هم در حد خودشان تعابیری از عشق دارند و آن را برای خود معنی میکنند. درست است که در برابر معنای انسانی آن ممکن است ناقص باشد، اما به هر حال عشق، عشق است. انسان و حیوان ندارد. یک سگ وفادار هم وفتی جانش برای صاحبش فدا میکند تا آسیبی به او نرسد عاشقانه صاحبش را دوست دارد و از او محافظت میکند. غیر از این است؟
چیف و کورتانا برای مدتی طولانی با یکدیگر در ارتباط بودهاند و کورتانا همواره کمک حال مستر چیف بوده. این همکاری باعث به وجود آمدن نوعی باند یا همدلی در این دو شده و این دو شخصیت دوستداشتنی به طرز عجیبی به یکدیگر نزدیک هستند. درست است که مسترچیف هیچوقت نمیتواند کورتانا را به شکل یک انسان لمس کند اما به شکل زیبایی به صورت درونی او را حس میکند و به او نزدیک است. البته ما دقیقا نمیدانیم این دو به چه مدت با یکدیگر همراه بودهاند; Halo 4، مدت ۴ سال را Skip میکند و اگر این ۴ سال هم این دو با هم همراه بوده باشند، زمان طولانی را با هم گذراندهاند. فرضیه ها هم در این مورد متفاوت است و به ادعای برخی، اشتباه نیست اگر این وابستگی، همدلی و اهمیت دادن این دو به یکدیگر را یک عشق از نوع دوستی و فارغ از جنسیتها بنامیم.
بدون شک هنوز موردهای بسیاری برای گفتن و مورد بررسی قرار دادن در این زمینه وجود دارد. عشق در بازیهای رایانهای فقط یکی از شاخههای این مفهوم بزرگ و گسترده است وصد البته برای لذت بردن از آن باید بی حد بودن آن را بپذیرید و عشق را محدودبه چند مورد خاص ندانید. امیدواریم از قسمت اول این مقاله لذت برده باشید.
پر بحثترینها
- اینترگلکتیک، کانکورد، ناتی داگ؛ در اتاق فکر سونی چه میگذرد؟
- برترین و داغترین اخبار و حواشی گیمینگ در سال ۲۰۲۴
- رسمی: سونی بازی سرویس محور God of War از بلوپوینت و پروژه جدید Bend Studios را لغو کرد
- یوشیدا: Horizon Forbidden West در حد انتظارم نفروخت
- سیدی پراجکت همکاری با Sweet Baby را رد کرد: «ما حتی نام آنها را هم نشنیده بودیم»
- یوشیدا: اگر خواهان بازی های انحصاری جدید PS5 هستید، بهتر است از ریمسترها حمایت کنید
- RTX 5090 بدون DLSS عنوان Black Myth: Wukong را با نرخ ۲۹ فریم بر ثانیه اجرا میکند
- ۲۰ بازی خاطرهانگیز دیگر برای گیمرهای ایرانی
- اشاره سونی به PS6 در ماه گذشته که از چشم همه پنهان ماند؛ عرضه در سال ۲۰۲۸؟
- گیمپلی جدید بازی Black State گرافیک خیرهکننده آن را به تصویر میکشد
نظرات
لایف ایز سترنج از معدود بازیای داستانی بود که از بازی کردنش کیف کردم. دوستی تو این بازی با بازیای دیگه لیست ۳۶۱ درجه فرق میکنه.
مرسی که مقاله رو خوندی و از نظرت
کاملا درسته این بازی فوق العادس
instagram.com/mahdi_.rezae
«یک عشق حتما نباید بین یک زن و مرد، خانواده و فرزند یا الهی باشد. یک عشق میتواند بین دو دوست صمیمی هم جریان داشته باشد چه فرقی میکند؟»
البته به این :rainbow: میگن.
مهم جریان داشتن عشق و فدا شدن در راه معشوقه و محدودیتی هم نداره. نظر شما هم اشتباه نیست
آره، ولی مطمئنن شامل حال :rainbow: ها نمیشه.
لایف ایز سترنج از هر لحاظ معرکس (البته بجز گیمپلی خسته کنندش) ولی رابطه مکس و کلوئی گند زد به کل بازی. خب، مکس یه BF داش که داستان خیلی جذابتر میشد. خدایی بد میگم؟
به هرحال بازی قشنگی، یه حالو هوایی داره که کمتر گیمی داره.
اتفاقا یکی از جذابیت های بازی رابطه خاص مکس و کلوئی بود:) که به زیباترین شکل به تصویر کشیده شد
خاص نبود، ناپاک بود.
با سلام
واقعا متاسفم که راجع به همچین چیزایی انقدر راحت حرف می زنید؛
البته من خوشبختانه این بازیو بازی نکردم.
اون :rainbow: منو کشته :laugh:
اخه من که میدونم تو بهشون احترام نمیذاری پس این :rainbow: دیگه چیه ؟
یادمه یبار عکست شده بود ♦ANTI 7 COLORS ♦درسته ؟
ارشاد هم بهت گفت که یه بیمار هستی :laugh:
ولی در کل بهتره به هر کس با هر گرایشی جنسی در جامعه هنر گیم احترام بزاریم ( البته بجز مکزیکیها و سیاهپوستان و افریقائیها و اسیائیها و جانوران گوشت خوار و ماهیها و خاکستریهای فرا زمینی و انسانها :laugh: :laugh: :laugh: :laugh: )
ببین کارمون به کجا رسیده که باید به کیا احترام بزاریم
بیشتر :rainbow: ها از افسردگی شدید رنج میبرن، چون جامه طردشون کرده.
F&M :sun: :sun: :sun:
منم باهات موافقم ابجی
I :heart: U
نمایش نامه رومئو و ژولیت، شاهکار شکسپیر خودش ضربه محکمی به :rainbow: هس.
اینم لینک دانلودش که رایگانم هس.
http://www.karaketab.com/download/drama/2746-دانلود-کتاب-رومئو-و-ژولیت
omg nice :yes:
از تو بعید بود ولی دمت گرم با این معرفیت دیگه بحثو مهر و موم کردی بره پی کارش xd
:rainbow: نوعی بیماریه که مادر باردار بهنگام مصرف برخی از داروها فرزند :rainbow: بدنیا میاره و یه انتخاب نیست بلکه یه اجباره و مغز هورمون اشتباه ترشح میکنه
حالا چطوری باید فردی رو بابت کار نکرده محاکمه کرد ؟
چطور کرکتر الی چون متعلق به سونیه خوبه اما بقیشون بد هستن ؟
آورین خیلی اطلاعات خوبی دادی 🙂
منم چیزای ضد :rainbow: زیاد خوندم ولی گاهی موقع ها که چشمم به متنای احساسیشون میفته ، دلم نرم میشه… آخه تو نود درصدشون هم طرف داره خودشو سرزنش میکنه و این خیلی غمگینه 🙁
من دیدمش و عالی بود :yes: :laugh:
همین که شروع شد پاره شدم از خنده…
میگه mister…
Should i call you mister?
یکی از خنده دارترین ویدیوهای تاریخه اون :rotfl:
اینجا ریپلای میکنم که همه ببینن
دوستان همه دارن قضیه life is strange رو به مسائل دیگه ربط میدن درحالی که تمام روابط در این بازی انتخابی هستن و رابطه کلویی و مکس میتونه کاملا دوستانه باشه
احتمال میدم که دوستان بازی رو انجام ندادن
داداش به هر حال جزو محتوای بازی هست :/
و اینو هم میدونم اولین ک.یسینگشون هم انتخابیه.ولی خب به هر حال بحث درباره محتوای بازیه و این که اگه این رابطه شکل بگیره از چه نوعشه که دیگه الکترو پاپ تا هفت جد و آباد قضیه رفت :/
میتونم چندین ساعت واسط حرف بزنم در این مورد،با دلایل علمی
رابطه ناپاک، هه خنده داره
نیتن و النا عالی بودن :inlove:
رابطه پدر و دختری جوئل و الی هم که فراتر از بازی ویدیویی بود.
شاهکار های ناتی داگ تو این مقاله خیلی تو چشمن :inlove:
واقعا ناتی داگ در خلق احساس در آثارش بی نظیره
مرسی از نظرت دوست عزیز
instagram.com/mahdi_.rezaei
صبح همگی بخیر
این مقاله در نوع خودش بی نظیره و اعتراف میکنم که سوپرایز شدم با دیدن این مقاله و از خوندنش لذت بردم
چقدر عالی که مقاله رو دوست داشتی و امیدوارم همیشه همینجوری باشه
مرسی بابت نظر مفیدت
instagram.com/mahdi_.rezaei
تا الان هیچ بازی نتونسته،مثل لست اف اس من تحت تاثیر قرار بده،الحق که این بازی عشق خالصه،
ناتی داگ فقط یه بازی نساخت،یه عشق رو برای گیمرها ایجاد کرد
تشکر بابت نظر خوبت
همه آثار گفته شده در این زمینه عالی ان TLOU هم که جای خود
instagram.com/mahdi_.rezaei
چه مقاله متفاوت و جالبی دس خوش
به نظر من در قسمت بعدی حتما و حتما و حتما باید اشاره به عشق بین آرتاس و جینا از warcraft 3 و world of warcraft:wrath of the lich king یا عشق ایلیدن و tyrande از warcraft 3 و world of warcraft:burning crusade بشه
خوشحالم که مقاله رو دوست داشتی و ممنونم برای نظر خوبت
حتما منتظر قسمت بعدی باشید
instagram.com/mahdi_.rezaei
باز اسم بازی shadow of colossus اومد من یاد آهنگ شاهکار “epilogue those who remain” افتادم.
لیلی و مجنون دنیای گیم
موسیقی های این بازی شاهکار به تمام معنا بودند
ممنون بابت نظر خوبت
instagram.com/mahdi_.rezaei
Ellie :Sorry Joel but I’ve lost people too……….Joel :You have no idea what
…… lost is
Everyone I Cared For Has Either Died Or Left Me. Everyone fu…ing Except For You
خدای من چی بود آخه این اثر چقدر بی نظیر بود این دیالوگ و غم تو چهره الی که میترسید جول رو دیگه نبینه ( این دیالوگ زمانی بود که الی فهمید جول میخواد اونو به دست تامی بسپاره و حتی وقتی داشت تند با جول حرف میزد ته دلش نمیخواست اونو از دست بده)
هرچند جای چندتا نام از لیست خالی ه که بد نیست اشاره ای بکنم:
کریتوس و اتریوس یکی از زیباترین رابطه های پدر فرزندی رو نه در چند سال اخیر بلکه در کل تاریخ این صنعت داشتند ( به دلیل اسپویل دیالوگی رو نمیگم)
رستگاری بزرگ جان مارستون در پایان RDR و مقابله با ماموران دولتی که بهش چه وعده وعید ها داده بودند برای حفظ جان خانواده ش واقعا از بهترین آثار نشان دهنده یک پدر و همسر واقعی برای خانواده اش ه
تمام نسخه های اصلی سری assassin Creed میتونستند تو لیست باشند از رابطه بین الطائر و ماریا، اتزیو و سوفیا، هیثم و کانر کنوی، اوی و جیکوب و کاساندرا و الکسیوس همه بی نظیر بودن و جاشون تو این مقاله خالی ه
ممنون بابت دیدگاه عالیت
مقاله دو قسمتیه و در قسمت بعد اکثر این بازی ها حضور خواهند داشت
instagram.com/mahdi_.rezaei
اول یه خسته نباشید میگم خدمت مهدی گل بابت این مقاله فوق العاده :heart:
برای خود من به شخصه فصل اول واکینگ دد بی همتا و بی نظیر بود و بلاشک یکی از بهترین پایان های تاریخ رو هم داشت. عشق بین لی و کلمنتاین که پایانی غم انگیز داشت…
Shadows of colussos هم در نوع خود بی نظیر بود…
واقعا کامنت های تک تک شماها خستگی رو از تن ادم بیرون میکنه. مرسی مصطفی جان گل
فصل اول واکینگ دد بهترین بود در سبک خودش
instagram.com/mahdi_.rezaei
لامصب tlou تو همه مقاله ها هست البته که باید باشه ۱۰۰۰۰درصد لیاقت بودن رو داره مقاله ی خوبی بود خسته نباشی اقای رضایی
مرسی برای نظر خوبت. امیدوارم همیشه مقاله های من رو دوست داشته باشی و بخونیشون
instagram.com/mahdi_.rezaei
Life Is Strange عشق میان دو دوست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
درسته
من نمی خواستم قضیه رو بشکافم ولی از میانه دوستی دوستانشون یکذره رمانتیک می شه و نکته بازی هم همینه و این عشق میان دو معشوق بیشتر به شخصه دوست ندارم همچین عشق سالمی با دوست هام داشته باشم
بلاخره هر کس نظر و عقیده ای داره. مهم اینه که به تمام عقاید احترام بگذاریم و هر عشق پاکی رو محترم بدونیم
ممنونم از نظرتون و مرسی که مقاله رو خوندین
ولی مقاله ی خیلی خوبی بود و خسته نباشید
بنظرم صنعت گیم در انتقال احساسات انسان به مخاطب، چندان موفق نبوده. البته سازندههای لایف ایز سترنج تو این امر بد کار نکرده بودن. اون سکانس جون دادن سوپ تو مدرن وارفر ۳ ام معرکه بود. سپک آپسام پر از صحنههای تأملبرانگیز بود.
البته که هر چیز جای بهتر شدن داره ولی صنعت گیم هم در این امر عالی بوده تا به این جا و در آینده بهتر هم میشه. تشکر بابت نظرت
instagram.com/mahdi_.rezaei
چی؟ :pain: :pain: :pain: :pain: :pain:
آقا ما هی به پیام دوستان…(نمیدونم چ صفتی برای این دوستان بکار ببرم)میخوریم ازشون رد میشیم میگیم بذار خوب میشه ولی دیگ چرا با حرف های مضحکتون کل صنعت گیم رو زیر سوال میبرین؟
در انتقال احساسات خوب نبوده؟شما چطور خودتو طرفدار سری کالاف میدونی و این حرفو میزنی درحالی ک ۳ گانه مدرن وارفر پر از عشق به وطن و رابطه صمیمی و برادرانه هم تیمی ها به همه؟
شما اصن متالگیر بازی کرده؟وقتی اسنیک مجبور شد تو قسمت ۳(…)(میدونم احتمالا خیلیا بازی کردن متال رو ولی بازم واسه جلوگیری از اسپویل اسمشو نمیبرم)با عزیز ترین شخص زندگیش بجنگه؟
رد دد ۱و ۲ بازی کردی؟(۲ رو اسپویل نمیکنم)چون اگه بازی کرده باشی غیر ممکنه وقتی جان برای محافظت از خانوادش خودشو فدا کرد “احساساتی” نشده باشی.
ریخته شدن اشک دانته آخر دویل می کرای ۳ انتقال احساس نیست؟
محیط بایوشاک ۱ و ۲ ک اصلا باهات حرف میزنه جطوری ممکنه تو رپچر راه بری و “احساساتت”درگیر نشه؟
مکس پین بازی کردی شما؟اصلا فامیل مکس داره از درد حرف میزنه
حالا اصلا کاری با ناتی داگ و واکینگ دد ندارم ک تو همین مقاله گفته شدن(کلا اینا بر پایه احساس بنا شدن)
اینا مثال هایی کم از “بین احساسات انسانی” به شکل عالی در بازی های رایانه ایی هست
لطفا بدون داشتن اطلاعات کافی به صنعت گیم خدشه وارد نکنید
داداش میدونم رسیده به استخونت که این حرفا رو میزنی ولی به نظرت گفتن این حرفا فایده ای داره؟! در مورد اشخاصی مثل ایشون دو حالت وجود داره…یا دارن نمک میریزن! یا واقعا مشکل دارن! مورد اول که قابل حل نیست کلا…مورد دوم هم اگه قابل درمان بود تا حالا علاج شده بود پس خودتو خسته نکن
Last of us
Uncharted
God of war
و بقیه چی؟؟
عشق گرالت به سیری
لحظه ای که تمام دنیا رو میذاره زیر پا، شهرها کوه ها، جنگلها، با هزار جور آدم ناجور و نامرد در میوفته، زخم زبون بعضی هارو به جون میخره، با وجود مشکل با پدر سیری بازم چشم رو هوسهای دنیا میبنده، بیخیال همه و همه و خودش میشه تا بره دختری که از پنج سالگی بزرگ کرد و از دست درآیاد ها نجات داد و بازم پیدا کنه، لحظه ای که توی دور افتاده ترین جزیره دنیا، که فقط یه نور راهش رو میدونه پیداش میکنه، و اون دُورف به گرالت میگه، دیر رسیدی، وقتی در کلبه رو باز میکنه، اون نوای غم، آه نفس گرالت، وقتی تن دخترش رو میاره طرف خودش و میبینه دخترش جون نداره، حاضره جون خودش و جون تموم دنیای ظالم رو فداش کنه تا دخترش جون بگیره….. و بعد کنار هیزم های گُر گرفته از عشق، با سیری بگه و بخنده و سر به سرش بذاره
این عشقه
عشق من به ویچر
صد البته که عشق گرالت بی نظیره و قسمت بعد رو حتما بخونید:)
مرسی برای نظر جامعت و امیدوارم همیشه نظرهای همه شما عزیزان رو ببینم
instagram.com/mahdi_.rezaei
خوبه باز gow رو نیاوردین یا گیرز رو! به نظر من که دلیل نداره برای رضایت بیشتر اعضا، تو هر لیست حتما اسمی از سونی و مایکروسافت باشه.
لئون و ایدا!مسترچیف و کورتانا!آنچارتد! اگه اینا عشقه پس افسانه زلدا، فاینال فانتزی یا متال گیر چیه؟
البته آنچارتد رو قبول دارم که عاشقانه اس. اما ویچر و پرینس هم جاشون خالیه.
مرسی که خوندی و ممنون بابت نظرت
این فقط قسمت اول بود. قسمت دومی هم هس:)
instagram.com/mahdi_.rezaei
میخوای تو قسمت بعدی سونیک رو بزارن؟ مثلا عاشق جوجه تیغی همسایشون شده!
هر هر!چه بامزه! نکنه اسم خودت جوئله! این ۱ آواتاره که هرکسی سلیقه خودشو داره. نکنه با منطقی که داری، توقع داری من فکر کنم تو بازی فورزا یا گرن توریسمو، از تلو دفاع میکنی؟
بامزه نظر شماست که میگی “خوبه گاد رو نیاوردین تو لیست”…اگه بازی کرده بودی متوجه میشدی که رابطه کریتوس و اترئوس یکی از بهترین های نسل و حتی تاریخ گیمه.
تا ده نسل بعد هم انحصاری های سونی تو همه لیست ها هستن
اولا که جوابی که دادم درباره متلکت درباره آواتار سونیک بود.
دوما سونی هم انحصاری عالی و هم داغون داره، مثل باقی شرکتا. بهتره بجای دفاع کورکورانه از هر چیزی که مربوط به سونی و پلی استیشن میشه مثل رابطه کریتوس و اترئوس! واقعیت رو قبول کنی. واقعیتی مثل اینکه سونی تو همه لیستها همیشه بعد نینتندو هستش.
“سونی تو همه لیستها همیشه بعد نینتندو هستش.”
با همین جملت خوش باش
تشکر برای نظرت دوست عزیز
مقاله دو قسمتی هس و بازی هایی که گفتین احتمالا در قسمت بعد حضور دارن
instagram.com/mahdi_.rezaei
خوبه باز gow رو نیاوردین یا گیرز رو! به نظر من که دلیل نداره برای رضایت بیشتر اعضا، تو هر لیست حتما اسمی از سونی و مایکروسافت باشه.
لئون و ایدا!مسترچیف و کورتانا! اگه اینا عشقه پس افسانه زلدا، فاینال فانتزی یا متال گیر چیه؟
واقعا یکی از دلایلی که هنوز بازی های داستانی رو به آنلاین ترجیح میدم همینه چون واقعا توش به موضوع های اینجوری خیلی بیشتر پرداخته میشه که واقعا یه بازی رو با یه هدف مشخص بازی میکنی :yes:
ممنون از نویسنده :yes: :yes:
دقیقا همینطوره. یک بازی انلاین هیچوقت نمیتونه احساسات رو به این صورت نشون بده
مرسی برای نظرت دوست گرامی
instagram.com/mahdi_.rezaei
عجب مقاله زیبایی بود.خسته نباشید.
چارلی چاپلین:اگر شما گلی را دوست داشته باشید , آن را میچینید…اما اگر عاشق گلی باشید ، هر روز آن را آبیاری میکنید!اینه فرق بین دوست داشتن و عاشق بودن
لبخنداتونو به کسایی بدین که عاشقشون هستین 🙂
به هر نوعی که باشه , واقعا عشق چه زیباست… 🙂
واقعا خوشحالم که مقاله رو دوست داشتی و امیدوارم همیشه بتونم برای شما عزیزان بنویسم.
instagram.com/mahdi_.rezaei
خسته نباشید اقای رضایی
برای من که خیلی به داستان و روابط شخصیت ها اهمیت میدم شاهکار The Last Of Us در صدر قرار داره…اون لحظه شوکه کننده مرگ سارا تو آغوش جوئل و رابطه شبه پدر و دختری جوئل با الی که به زیباترین شکل ممکن نشون داده شد!
رابطه بوکر و الیزابت تو شاهکار استاد کن لوین یعنی Bioshock Infinite جزو عمیق ترین هاست.
بازی های استاد اوئدا هم که از برترین های روابط احساسی عمیق بین شخصیت ها هستن…Shadow Of Colosus و The Last Guardian بسیار تاثیرگذار بودن.
مرسی بابت نظر زیبات
درسته بوکر و الیزابت رابطه عمیق و خاصی داشتن. در مورد SOC و TLOU هم که حق مطلب رو ادا کردی.
instagram.com/mahdi_.rezaei
مقاله بسیار زیبا بود آقای رضایی فقط یک نکته رو اشتباه گفتین تو شدو اف کلوسوس واندر با ۱۶تا کلوسی میجنگه نه ۸تا
خستگی من با همین کامنت های خوب و سازنده در میره. مرسی که مقاله رو خوندی. حتما اصلاح میشه
instagram.com/mahdi_.rezaei
عشق quiet به ahab تو بازی metal gear solid هم واقعا عالی بود که ب خاطر ahab صحبت نکردکه ویروس english پخش نشه امیدوارم متال گیرم تو قسمت دوم مقاله باشه ممنون بابت مقاله اقای رضایی :inlove: :inlove:
استاد کوجیما حتی در این زمینه هم عالیه:)
ممنون بابت نظر بسیار خوبت
instagram.com/mahdi_.rezaei
عشق فقط گرالت، ینفر و تریس. لعنتی برای خودش به پا سریال ترکیه ایه 😀
و البته عشق پدر و دختری گرالت سیری هم جای خود دارد.
مقاله عالی! بازی همچون detroit become human عشق بین kara و alice ….. یا Nier Automata عشق بین ۹s و ۲B و ….. تو این مقاله جا دارن . درضمن من خیلی زیاد در شبکه های مجازی مشاهده کردم که طرفدارها بین کاراکتر ها رابطه احساسی ایجاد میکنن. Overwatch یا Resident evil 2RE مثال خوبیه
واقعا عالیه که قلم و مقاله من رو دوست داشتید و امیدوارم همیشه اینجوری باشه.
پیشنهاداتت بسیار خوب بودن. حتما قسمت بعد رو هم بخونید
مقاله خوبی بود البته اگه نویسنده بخواد چند نمونه بیاره باید از ده ها مورد هم بگذره چاره ای نیست ولی خب از همون سری رزیدنت اویل به نظر من نمونه خیلی بهترش میتونست کلر و استیو باشه کسی که رزیدنت اویل کد ورونیکا رو تجربه کرده باشه درک میکنه حالا بگذریم از سری بازیهای دیگه که میتونستن نماینده ای تو این لیست داشته باشن مثل سایلنت هیل و ویچر و اسسینز کرید و … حتی بایوشاک
بازی های زیادی به این موضوع پرداختن و قطعا که نمیشه از همشون نام برد ولی سعی میکنم بهترین ها رو تا جای ممکن بنویسم.
مرسی برای نظر خوبت دوست عزیز
اقای مهدی رضایی واقعا که چقدر عشق بین لیان و ایدا جالب و پیچیدس اصلا یکی از دلایلی که من عاشق رزیدنت اویلم بخاطر همین دوتاس و خیلی دوس دارم ببینم ادامه ی داستانشون بعد از رزیدنت ۶ چیه.مقاله عالی بود خسته نباشید :yes:
دقیقا همینطوره شق بین این دو کاراکتر واقعا پیچیدس و دلیل اصلی اون هم مرموز بودنشون و به خصوص ایداست. واقعا نمیشه این شخصیت رو راحت تحلیل کرد. و این دو شخصیت یکی از بهترین زوج های تاریخ گیم هستن.
مرسی که مقاله رو خوندی و نظر دادی امیدوارم همیشه شما کاربران عزیز قلم من رو بپسندید
مقاله ی فوق العاده ایی بود . :yes: خصوصا بخش Last of us و عشق مرموز Leon و Ada رو خیلی دوست داشتم.
در بخش های بعدی از شاهکار های دیوید کیج غافل نشید .
واقعا نمیدونم چجوری تشکر کنم بابت این همه لطفی که به من دارید. بسیار خوشحالم که تا این حد مقاله مورد پسندتون واقع شده.
حتما قسمت بعد رو هم مطالعه کنید
تشکر
Ares: Do you recognize this place, spartan? The location of your greatest
failure
Perhaps there is a chance you can undo the deads of the past.
Kratos walks towards the temple doors
Narrator: The nightmares that have haunted Kratos for the past 10 years have
now taken full amend substance.
Kratos smashs open the doors to the temple to find his wife and daughter
Narrator: His past stood before him.
Lysandra: Kratos, what’s happening?! Where are we
Kratos cannot believe his own eyes
Kratos: By the gods! Can this be real
Kratos sees clones of himself begin spawning from the walls, and surround his
wife and daughter
Calliope: Daddy
Kratos: Ares! There is nothing you can put in my way to stop me! I will save
my family!
—
Kratos imagined himself failing to protect his family once again
Kratos: I couldn’t stop them, they were too strong
Kratos is then massacred by several clones of himself
—
Kratos had fended off all the clones, and protected his family
Narrator: Kratos had done the impossible, he had saved his family
Lysandra: Kratos! Please, take us home
Kratos: Do you see God of War? You took them once, but you’ll never have them
again!
Ares: You cannot save them Kratos, you gave them up in your quest for ultimate
power.
There is a price to pay for everything you gain.
Kratos: Not that price, I didn’t what them to die
این عشق حقیقی
——————————————————————————————–
چرا؟ چرا؟ چرا؟
در دنیای داستانگویی یک کلیشهی تکراری هست نویسندهها کاراکتری را که معمولا زن است در آغاز داستان به کشتن میدن تا پروتاگونیست انگیزهای برای ماجراجویی و کشتن آدمبدها پیدا کنه 😀
به به واقعا مو به تن ادم سیخ میشه با این سکانس الحق که شاهکار تکرار نشدنیه God Of War.
کامنتت فوق العاده بود و تحلیلت از دلیل مرگ سارا هم همینطور. مرسی بابت این نظر خیلی خوب
:heart:
میشه یه لطف کنید با همکاری سایر نویسنده ها
این سیستم تایید نظرات حذف کنید حداقل برای کاربر های با سابقه تر
این مورد حقیقتا از دست نویسنده ها خارجه و مدیریت در این مورد تصمیم میگیره. تنها کاری که در این مورد ما نویسنده ها میتونیم انجام بدیم تایید زود نظرات شماست تا جایی که بتونیم.
مقاله ی بسیار زیبا و مورد علاقهی من. فقط امیدوارم مهدی رضایی عزیز خیلی در بند متا و این حرفا نباشه و تو قسمت بعدی یادی هم کنه از beyond two souls شاهکار استاد کیج و مخصوصاً اون سکانس که تا عمر دارم از یادم نمیره، جایی که دختره با نامزدش قرار گذاشته ولی روح تو بازی ازین قضیه ناراحته و میخواد قرار رو بهم بریزه. خیلی عاشقانه و احساسی بود اون سکانس و کل بازی…
صد البته که ارزش عنصر عشق و احساس رو هیچ متایی نمیتونه تعیین کنه و beyond هم قطعا در قسمت بعد حضور داره. در کل اون بازی احساس و عشق موج میزنه. مرسی بابت مطالعه مقاله و نظر خوبت
بنظرم عشق بین لیان و ادا بهترین و پیچیده ترینشونه
قطعا پیچیده ترین و یکی از بهترین هاست
خسته نباشید می گم به نویسنده ؛ مقاله جذاب و ارزشمندی بود و بی شک منتظر قسمت بعدی اون هستیم ..
:heart: :heart: عشق همان چیزی هست که انسان رو لایق اشرف مخلوقات بودن می کنه و بدون عشق انسان پدیده ای مجهوله ..
اما بگذارید چیزی رو به شما بگم .. هنر هشتم تا قیامت در زمینه نمایش عشق ناقص خواهد ماند اگر تاریخ شیعه را پس بزند .. فقط نمایش یک روز ۱۰ محرم سال ۶۱ هجری در یک بازی ویدئویی کافی خواهد بود تا مخاطبان هنر هشتم مفهوم تازه ای از عشق را بچشند و خون ببارند .. عصاره عشق _ هم از نوع زمینی و هم از نوع آسمانی _ در این حادثه محسوس است و اگر گیمی با این محتوا با استاندارد جهانی ساخته شود ، سطح کیفی بازی ها به ویژه از لحاظ معنوی _ معرفتی چندین پله ارتقا خواهد یافت .. شما یک همچنین خلایی رو در این صنعت احساس نمی کنید ؟
به عنوان کسی که با ظرفیت این بستر آشنایی داره ؟ اوج عشقی که این هنر به ما عرضه داشته رو می تونیم در آخرین ما مشاهده کنیم .. داستان مردی که دخترش رو از دست داد و نمیخواد دختر خواندش رو هم از دست بده .. این رو که می گذارم در کنار حادثه مذکور ، جویی می بینم در کنار دریا .. شما ببینید اگر این چشمه چشم ها رو تر می کنه اون دریا چه خواهد کرد … افسوس و هزار افسوس .. محرومیت هنر هشتم از این ظرفیت .. ناتوانی ما در ارائه یک چنین چیزی ..
افسوس فقط … آقای رضایی نظر شما رو خیلی دوست دارم بدونم می شه نظرتون رو درمیون بگذارید ؟
دلم می خواست کاربرای گیمفا عمیق تر به این مسئله ( عنصر عشق در هنر هشتم ) فکر کنن … این مقاله ارزشش بیشتر از اینه که فقط بگیم فلان رابطه رو دوست داشتم و فلان رابطه جذاب تر بود و …
علی ای حال اگر خواستید می تونیم با هم صحبتی داشته باشیم دوستان ..
زنده باشید ان شا الله ..
بله آخرش همون افسوس همیشگی هست که امروزه به انواع مختلف دارا هستیم ..
“اگه واقعا یه روز همچین اتفاقی بیوفته بهترین داستان عاشقانه رو در این صنعت شاهد خواهیم بود.”
من فقط یه مثال بزنم : خطر اسپویل …تمنای انسانیت و رستگاری شخصیت آرتور مورگان در بازی RDR2 و تلاش او برای ذره ای بهتر بودن و بهتر مردن ، انقدر برای عالم تاثیر گذار بود .. یک شخصیت دزد و قاتل ..
حالا فکر کنید در یک بازی ما شخصیتی به اسم عباس داریم که در تلاش است که برای برادرش و کودکان تشنه از دل دشمن آب فراهم کند .. آن هم یک تنه .. ( نیازی به بازگوی اون صحنه نیست که عباس آب رو تا لب هاش آورد و ننوشید چون برادرش تشنه بود .. ) در کدوم بازی ما یک چنین چیزی رو دیدیم و یا خواهیم دید ؟ جالبی کار این جاست که این داستان ، پرداخته یک ذهن افسانه سرا نیست .. این یک حقیقت مسلم تاریخی است … چه می کرد با قلب های عالم یک همچنین بازی ویدئویی :brokenheart: .. فقط افسوس و ای دریغا … سپاس بی پایان به شما آقای رضایی :rose:
واقعا متشکرم از نظر محترمانتون و امیدوارم هر چند دیر اما روزی برسه که بتونیم اون واقعه دردناک هم در قالب یه بازی زیبا تجربه کنیم.
باز هم مرسی برای پیشنهاد عالیتون
تو قسمت بعدی مطمعن هستم که از رابطه عمیق گرالت و سیری نام برده شده است رابطه اونا یه رابطه وصف نشدنی بود
درسته:) منتظر قسمت بعد باشید
مرسی بابت نظرتون
مقاله زیبایی بود بیشترین رابطه عاشقانه ای که من تو بازیا تو رتبه اول برام the last of us بود و بعد اون the walking dead با اون پایان اشک و آورش و موسیقی شاهکاری که پخش میشد الآن شما کافیه به موسیقی take the back us گوش بدی و یک ذره به داستان شاهکارش فکر کنی میبنی دوباره داره گریه ات میگیره :-((
I miss you lee :brokenheart: :deadrose:
واقعا last of us و walking dead فوق العاده هستن در این زمینه.
تشکر برای نظر خوبتون
سپاس … دنبال چه موضوع جذابی رفتید ، واقعا دست مریزاد.. منتظر قسمت دوم هستیم..
عشق از نظر من در برخی از عناوین خیلی هم زییا در هنر هشتم به تصویر کشیده شده و جای بحثی نیست..
از عناوینی که خودم تجربه کردم خیلی هاشون بودند که با همین ” عشق ” تونستن منو تحت تاثیر قرار بدند و در نهایت ماندگار بشن.. روابطی که بین دو شخصیت برقراره ، پدر و پسر ، زن و مرد و…
..
..
God of war ، تمامی نسخه هاش برای من از این دست بازی ها بود.. نسخه های قدیم عشق کریتوس به همسر و دخترش ، که باعث تشکیل زمینه ی داستانی شد.. و نسخه ی جدید رابطه ی بی نظیر پدر و پسری کریتوس و آترئوس که یکی از برترین ها بود.. تاثیرگذاری و یادآوری نسخه های گذشته و رنج های کریتوس ، همگی در این رابطه پدر و فرزند محسوس بود
..
..
The last of us که درش جای بحثی نیست.. جوئل و الی ، اشک هایی که ما گیمر ها ریختیم.
..
Last guardian .. اون علاقه ی عجیب بین شخصیت قابل بازی و تریکو چیزی بود که اونو به یک عنوان ماندگار تبدیل کرد ( با وجود ضعف هایی که داشت )
..
رد دد ۱ و جان مارستون.. پایانی که به نحو احسن عشق او رو به خانواده نشان داد ، و در آخر عشق سرخپوست مرده به رستگاری
..
و خیلی های دیگه نظیر nier و… که حضور ذهن ندارم
ممنونم و خوشحالم که مقاله و موضوع رو دوست داشتین و کامنت به این پر محتوایی دادین. امیدوارم قسمت بعد رو هم دوست داشته باشید و از نظراتتون استفاده کنیم
بازیهای ویدئویی، بعد از صنعت سینما هنر هشتم است.
باریکلا :inlove:
خوشحالم که شما این مقاله را نوشتی و دیگه سعید اقا بابایی ننوشت
مرسی که مقاله رو خوندی و ممنون از نظرت
البته که سعید جان هم قلم فوق العاده ای دارند و تمام تیم گیمفا نویسنده های بی نظیری هستن
چقدر ما اون تریلر اویل ۶ رو نگاه کردیم و چقدر قشنگ بود اون صحنه
Leon And Ada Forever
واقعا فوق العاده بود آقای رضایی. این مقاله باید بیشتر از حتی دو قسمت باشه تا حق مطلب ادا شه و بازی های فوق العاده ای که توشون عشق واقعی و حقیقی جریان داره رو با بردن نامشون دوباره تکریم کنیم.
عشق تو بازی ها که زیاده ولی بعضیاشون یه چیز دیگه هستن (خطر اسپویل برخی پایان ها و قسمت ها و دیالوگای بعضی بازی ها ) :
عشق کریتوس به زن و دخترش تو نسخه های قبل که مصیبتی که در قبالش دید و قلب پر از غمش که کریتوس رو مثل بقیه خدایان تبدیل به خدای بی رحمی کرد که یکی از بهترین دیالوگا و قسمتای غم انگیز و احساسی سه گانه رو یعنی مرحله اخر گاد ۱ رو که یکی از دوستان اشاره کرد و بهتر از اون رابطه و عشق نسبت به پسرش تو نسخه جدید رابطه عمیقی که نمونشو کم دیده بودم هم باهم درگیر میشدن هم هوای همو داشتن هم نسبت به هم احساساتی میشدن و همیشه اون عشق و رابطه بینشون بود. اترئوس اول بازی به دلیل بیشتر سپری کردن با مادرش و نیز به دلیل شخصیت سرد و جدی و خشک و خشن (ولی دوست داشتنی) که کریتوس داره نسبت به باباش سرد بود و باهاش راحت نبود ولی بعدش باهم کنار بودن. یه جا هم کریتوس تو قایق بهش گفت که تو شخصیت منو نمیشناسی و درک نمیکنی… اون لحظه نوشیدنی خوردنشون و ادا دراوردنشون و لبخند مخفیانه کریتوس… اون جایی که بهش گفت تو باید بهتر از من باشی…اخر بازی که بهش حقیقتو گفت و در جواب اترئوس گفت ما خدایی هستیم که خودمون انتخاب میکنیم ما باید بهتر باشیم… کریتوسی که نمیخواد پسرش مثل گذشته خودش خشمگین و خشن و بی رحم بشه ولی حتی خیلی اوقات نمیدونه چطوری از پس تربیت پسرش بربیاد!
از کجای لست بگم؟! عشق به دختر؟! مرگ سارا؟! عشق و ارتباط عاطفی که بین جوئل و الی شکل میگیره؟! فصل زمستون و سکانس بغل جوئل و الی؟! اون سکانس زرافه که نشون میده حتی تو این دنیای کثیف و قهقرایی و اخرالزمانی هنوز عشق و زیبایی و زندگی وجود داره…
دیگه از کدوم بازیا بگم؟ از عشق گرالت به سیری یا از عشق جان مارستون به خانواده اش و رستگاریش به همین خاطر؟ عشق نیتن به النا؟ عشق پرنس؟ درباره واکینگ دد و لی و کلمنتاین چی میشه گفت؟ عشق عجیب د لست گاردین؟ حتی اینجا یه عشقی هست که کسی تو کامنتا بهش اشاره نکرد اونم عشق ارتور به خانواده اش که همون گنگه! عشقی که موجب شد پیشنهاد ازدواج مجدد نامزد سابقش رو رد کنه! تمام زندگیشو برای گنگ و داچ اختصاص داد و اخرشم به رحمی زندگیشو توسط همونا از دست داد! دیگه از کدوم بازییا بگم؟! بایوشاک؟! رزیدنت اویل؟! لایف ایز استرنج؟! شادو اف کلوسوس؟! بعضی از بازی های سری اساسین؟! و خیلیای دیگه که یادم نیست…
بازی یعنی عشق! یعنی زندگی! ای کاش اونایی که بازی رو مال به ها میدونن یه بار بازی لستو یه بار گاد جدید و یه بار رد دد ۱ و ۲ یه بار ویچر ۳ رو و… بازی کنن تا بفهمن تو چه گمراهی به سر میبرن! ای کاش فرهنگ و عقل و شعور و فکر جوامع به خصوص ایران تا این حد برسه که راجع به هرچیزی که نمیدونن زود قضاوت نکنن! گرچه اصلا مهم هم نیست ما که بازی میکنیم عشق میکنیم زندگی میکنیم بذار بقیه هرجوری دوست دارن فکر کنن! بذار فکر کنن ما بچه ایم!
بازم ممنون اقای رضایی. یکی از بهترین مقالاتی بود که خوندم. کلی خاطره برام مرور و حقیقتش الان که دارم این کامنتو مینویسم بغض کردم…
یه خواهش دارم یه مقاله ای هم راجع به غمگین ترین سکانسا مثل سکانسای مرگ های غم انگیز تو بازییا بنویسید مثل سکانسای لست و مرگ سارا و سکانس زمستون و…! مثل سکانسای واکینگ دد! مثل سکانس اخر اساسین بلک فلگ و مرگاش! مثل سکانس مرگ بالدر که خیلی دلم براش سوخت و حتی جزو معدود سکانسای تاریخ مدیا بود که من گریه شدم(معمولا گریه نمیشم و صرفا بغض میکنم)! یکی از بهترین شخصیت پردازی ها تو تاریخ مدیا بود! شخصیتی بود که هم میخواستی کلشو بکنی هم دلت براش میسوخت این یعنی اوج شخصیت پردازی! اخر بازی اون غصه و کینه و نفرتی که از مادرش به خاطر یه عمر زجرکشیدن (فرض کنید مثل اون یه عمر هیچی رو حس نمیکردید چه حالی داشتید؟) داشت یه طرف درموندگی و ضعفش یه طرف و دیالوگایی که به به مادرش و کریتوس تو اواخر مرگش با ضعف و ناتوانی میگه یه طرف و اخرشم حس برف و ذوقش! رد دد ۱ و مرگ شوکه کننده جان مارستون! رد دد ۲ و مرگ شوکه کننده لنی و هوزی و بیماری ارتور و اخرشم که… یکی از پایان های ویچر ۳ و مرگ غمناک سیری! سکانس مرگ خانواده اتزیو! و خیلی سکانسای غمگین دیگه که الان حضور ذهن ندارم. ممنون میشم اگه فرصت کردید راجع به غمگین ترین سکانسا تو بازی ها بنویسید.
موفق باشید.
واقعا کامنتتون انقدر خوب و جامعه که هر جوری جواب بدم باز هم نتونستم خوب ازتون تقدیر کنم و واقعا فوق العاده بود صحبتاتون. از اطلاعات جامعی که دادین و بابت لطف بی کرانی که نسبت به من و مقاله داشتین بی نهایت ممنونم. واقعا حالم خوب میشه وقتی میبینم قلمم تا این حد شما رو تحت تاثیر قرار داده و شما رو با نوشته همراه کرده
باز هم ممنون بابت وقتی که گذاشتین و کامنت محشرتون
من کوچیک شما هستم آقای رضایی. شما واقعا نویسنده توانایی هستید و قلم محشری دارید. من واقعا افتخار میکنم که سایت محشری مثل گیمفا وجود داره و تو این سایت نویسنده های توانایی مثل شما و اقای اقابابایی داره. شرمنده بابت غلط های املایی و کلمات ناقص کامنت قبلیم آخه الان که دوباره خوندم دیدم مشکل داره.
بازم ممنون از متن و مقاله و قلم محشرتون و ممنون از اینکه وقت گذاشتید و پاسخ بنده حقیر رو داید.
امیدوارم همیشه و همه جا موفق و پیروز و سلامت باشید.
خواهش میکنم
ما هم انرژی برای نوشتن چنین مقالاتی رو از حمایت و کامنت های زیباتون میگیریم و امیدوارم همیشه با سایت باشید و با نظراتتون ما رو حمایت کنید
هنوز شروع نکردم به خوندن فقط میخواستم بگم خیلی خیلی ممنون از این مقالات حرفه ای با سوژه های جذابتون. روزم رو میسازید.
البته یه سری عشقایی هم هستن که خودمون با بعضی کاراکترا ساختیم هر کی بگه نه گیمر واقعی نیست 😀
دقیقا همینطوره:)
امیدوارم دوست داشته باشید مقاله رو و ممنون از نظرتون
سلام خسته نباشید و ممنون بابت مقاله جالب،توی این نسل داستان جول و الی واسه ی من عمیق ترین و دلنشین ترین داستان بود،یه جورایی عشق فقط بین جول و الی نیست بلکه بین جول و الی و گیمره که واقعا لحظات قشنگیو میساخت،وقتی الی دیوید رو بالاخره کشت و توی بقل جول گریه کرد.داستان Life Is Strange هم خیلی جالب و قشنگ بود.
فقط جسارتا فاصله سنی جول و الی خیلی بیشتر از ۲۰ سال هست،توی د لست اف اس جول حداقل ۵۰ سال سن داره درحالی که الی ۱۴ سالشه.
:heart:
مرسی بابت نظر خوبت و وقتی که گذاشتی و مقاله رو خوندی
جای brothers a tale of two sons خالیه که به زیبایی رابطه ی بین مادر و فرزنداش و پاکی کودکی(البته برادر بزرگتر به واسطه ی سن بیشترش یه مقدار ناخالصی داشت) رو به تصویر کشید
اون بازی هم بسیار زیبا بود و بار احساسی زیادی داشت. مرسی برای نظر خوبت و وقتی که گذاشتی و مقاله رو خوندی
واقعا مقاله جالبی بود عکس اول مقاله که کنترلر ها بود رو دیدم اولین چیزی که با خودم گفتم یه آهی از ته دل بود که چه زود گذشت عمر لعنتی انگار همین دیروز بود راستش عشق به بازی یه بحث عشق به کنسول خاطره هاش یه بحق دیگه است اگار همین دیروز بود که داشتم با داییم آتاری بازی میکردم همین دیروز بود که یه میکرو خریدم میشستم با داداشم بازی میکردم واسه یه بازی ۱۰۰ جا میرفتم تا یه کارتریجی بگیرم که بازی های توش با ماله من فرق بکنه کل دنیام همین بود یا بعدش سگا گرفتم سونیک میزدم محو گرافیک کنسول و بازی هاش بودم و بعد از همه این سال ها کنسول خاطره های زیاد کنسول عشق اومد پلی استیشن پلنگ صورتی – تکن – سرباز کوچولو – سلطان کرش بندیکوت و کلی بازی دیگه یا بعدش عشق کل زندگیم ps2 اومد به شخصه دوران گیمری خودم رو تو نسل ۶ میبینم بعد از اون دیگه تا به امروز نتونستم مثل اون زمان پای گیم بمونم شاید چون سنم رفت بالا ولی با اینحا بهترین دوران گیمریم رو نسل ۶ میدونم یکم بعد psp گرفتم که هنوزم دارمش وای چه حالی میداد تو مسافرت ها به شخصه احساس میکنم تو این همه سالی که گیمر بودم بیشترین سهم خاطره هام توسط سونی و پلی استیشن رقم خوره وقتی لست آف اومد و شروع کردم بازی هارو فقط یه چیز گفتم یا خدا این چه گرافیکی کلا تو یه عالم دیگه سونی تا به امروز کاری به جز سورپرایز کردنم انجام نداده واسه همین تا امروز و تا ابد با سونی میمونم بگذریم امید وارم تو مقاله بعدی از عشق به کنسول بیشتر صحبت بشه تا گیم
مرسی که مقاله رو خوندی و ممنون از نظر عالیت
دقیقا همینطوره و عشق ما هم به گیم کمتر از چیزایی که گفته شده نیست. امیدوارم همیشه از مقالات راضی باشید
عشق فقط رابطه استاد گرالت با کارکترهای دنیای ویچر
پس ویچر چی گرالت و دخیا