از سیاهچاله به چاه | نقد و بررسی بازی Fall of Light Darkest Edition
تیم های مستقل یا استودیوهایی که نفرات کمی هسته ی آن را تشکیل می دهند، معمولاً بازی هایی تولید می کنند که یا خیلی به چشم می آیند و ثابت می کنند که برای ساخت یک بازی سرگرم کننده، ماندگار و جذاب نیازی به بودجه های میلیون دلاری و تیم های چند صد نفره نیست، یا کاری می کنند که به شک بیفتید آیا با تعداد کم هم می توان بازی ساخت؟ گاهی اوقات نتیجه ی کار آن ها به قدری خام و اذیت کننده به نظر می آید که روی دیگر صنعت بازی را هم می بینید. بله، دنیای بازی فقط رزیدنت اویل، رد دد ریدمپشن، گاد آو وار و اساسینز کرید نیست که بیایند و با بودجه های چند میلیون دلاری روح شما را نوازش دهند و تجربه ی “بازی کردن” را برایتان لذت بخش کنند. البته بیایید منطقی باشیم، از یک تیم دو نفره ی ایتالیایی که سعی در ساخت یک بازی در سبک اکشن ادونچر ایزومتریک دارند، نباید چیزی را بخواهیم که از رد دد و راک استار می خواهیم. اگر هر بازی را در لیگ خودش بررسی کنیم خیلی بهتر است، چرا که خیلی از استودیوهای بزرگ از تیم های کوچک و بازی های ضعیف شروع کرده اند. به نظر من بازی لیمبو (Limbo) می تواند مقیاسی برای بازی های مستقل باشد. آن قدر که این بازی بر روی صنعت بازی های کامپیوتری و سرگرمی اثر گذاشت که برخی پروژه های سنگین غول هایی مانند EA و یوبی سافت نتوانستند اثر بگذارند. می خواهم بگویم این برای همه مان ثابت شده که پول و زرق و برق خوب بودن یک بازی را تضمین نمی کند، اما خلاقیت و ساختن یک تجربه ی لذت بخش چرا.
بازی ای که امروز می خواهم آن را برایتان نقد کنم، عنوانی به نام Fall of Light Darkest Edition است که توسط استودیوی ایتالیایی RuneHeads ساخته شده. تعداد نفرات تشکیل دهنده ی Runeheads دو نفر است و همین ابتدا و قبل از شروع بازی می خواهم سازندگان را تحسین کنم، نه بخاطر Fall of Light بلکه بخاطر این موضوع که ساختن یک بازی که در کشورهای متعدد به چشم بیاید و نقد شود (هر چند نقدها مثبت نباشند) کار آسانی نیست، آن هم فقط با دو نفر! اما از این موضوع که بگذریم، مخاطبی که ۱۵ دلار داده و بازی را خریده، احتمالاً نه می داند RuneHeals کیست و کجاست، نه از تعداد نفرات تشکیل دهنده ی آن خبر دارد و نه از قدمت یک ساله ی این استودیو، بنابراین من هم به عنوان منتقد، دو نفره بودن ساخت این بازی را یک امتیاز مثبت نمی دانم.
این را هم بگویم که بازی برای چهار پلتفرم PC، PS4، Xbox One و Nintendo Switch منتشر شده که نسخه ی PC کمی از سه نسخه ی دیگر بهتر است و توسط رسانه های درون مرزی ایتالیا کمی تا حدودی تحسین شده، اما این نقد، نقد کلی بازی و بازگویی اشکالات آن است. بپردازیم به نقد بازی، همراه من و گیمفا باشید!
بازی Fall of Light Darkest Edition قرار است برادر کوچک تر دو بازی Dark Souls و ICO باشد. گویا خود سازندگان هم از بازگویی این مطلب ابایی نداشته و یکی از اهداف بازی همین بوده است که شبیه این دو عنوان باشد. البته تا جایی که تم تاریک، داستان سرایی و فضاسازی بازی را در نظر بگیریم، می توان گفت Fall of Light تا حدی توانسته خودش را نزدیک این عناوین کند. البته انتظار شنیدن داستانی وسیع و فضاسازی فوق حرفه ای مانند Dark Souls را نداشته باشید، اما چارچوب ماجرا همانی است که در ICO و Dark Souls دیدیم. بازی با یک میان پرده آغاز می شود که در آن راوی (که همیشه در عناوین قرون وسطایی، خانمی میان سال با لهجه ی بریتانیایی است!) کلیات داستان بازی را روایت می کند. اینکه در ابتدا فقط ترس و فریاد بر همه جا سایه افکنده بود و سپس دختری برخاسته و نور و امید را به زندگی بر می گرداند، ۱۳ دوره مردم در آرامش و ثروت و امیدواری زندگی می کنند تا دوره ی چهاردهم می رسد و تاریکی همه چیز را در بر می گیرد. شما نقش یک شوالیه را در بازی به عهده دارید که باید دخترتان که نامش Aether است و مانند کرم شب تاب از خودش نور ساطع می کند را به آخرین جایی که مردم هنوز در آنجا نور می بینند ببرید و از دنیایی پر از تاریکی به بیرون راهنمایی کنید. کلیات بازی درباره ی نبرد نور و تاریکی، با روایتی که می توان گفت خلاقانه است و خسته کننده نمی شود جالب است. اما داستان بازی همراه با موسیقی جالب و رمزآلود آن که حسی عجیب و ناشناخته به شما می دهد، تنها نکاتی هستند که در این بازی می توان از آن ها به عنوان “نکات مثبت” یاد کرد. متاسفانه Fall of Light در بخش اصلی بازی یعنی گیم پلی، نه تنها لذت بخش نیست، بلکه عنوانی عذاب آور است.
در Fall of Light شما یک وظیفه ی عمده دارید و آن اسکورت کردن یا محافظت کردن از دخترتان Aether است. حالا این کار را یا با مبارزه باید انجام دهید، یا با حل معماها و پیدا کردن راه هایی برای پیشروی و یا با فرار. بیشتر صحنه های بازی را می توانید بدون درگیری رد کنید. یعنی عملاً فقط در جایی درگیر شوید که چاره ی دیگری جز مبارزه ندارید. خود این موضوع در این بازی عجیب به نظر می رسد، چرا که شما در یک بازی که سبک آن اکشن ماجرایی است، نیازی به “اکشن” ندارید! اگر فکر می کنید به خاطر مبارزه نکردن جلوتر به مشکل خاصی بر می خورید باید بگویم که نه، مشکل خاصی پیش نمی آید! شما در Dark Souls هم می توانستید از برخی مبارزات فرار کنید، اما اولآً Dark Souls محیطی باز و وسیع داشت، ثانیاً حتی اگر قسر در می رفتید، جلوتر به علت عدم ارتقاء قابلیت هایتان در طی بازی به مشکلات جدی بر می خوردید. اما در Fall of Light به لطف طراحی مرحله و هوش مصنوعی بد بازی، خیلی با آرامش می توانید از کنار دشمنان بازی عبور کنید!
اگر اهل فرار نباشید و بخواهید مبارزه کنید، بازی دو مکانیزم بیشتر ندارد و آن دفاع و حمله است. اوایل بازی یک سپر و شمشیر پیدا می کنید و در جریان بازی اسلحه های دیگری مثل نیزه، خنجر و شمشیرهای قدرتمندتر پیدا خواهید کرد که در واقع تنوع شان فقط در نامشان و کمی هم در آسیبی است که می توانند به دشمن وارد کنند. انتظار نداشته باشید با انتخاب اسلحه ای جدیدتر، تغییر خاصی در مکانیزم مبارزات به وجود بیاید. تا جایی که به حملات مربوط می شود، از دو نوع ضربه ی سبک و سنگین می توانید استفاده کنید. ضربات سنگین قدرتمندتر و ضربات سبک سرعتی تر هستند، اما باز هم این تفاوت بیش از هر چیزی در نام این دو نوع ضربه است. اساساً به دست گرفتن خنجر و نیزه هیچ حس متفاوتی ندارد و کاراکتر شما همانطور که با خنجر مبارزه می کند با نیزه هم می تواند مبارزه کند، بدون اینکه سنگینی این سلاح را بتوانید حس کنید. اما سنگینی کاراکترتان را خوب حس خواهید کرد! کنترل شخصیت قابل بازی بیشتر شبیه به کنترل بک گوی سنگی است که نه سرعت مورد نیاز را دارد و نه انعطاف مورد نظر را. نواری به نام نوار استامینا در بازی وجود دارد که مانند بازی های دیگر پر و خالی می شود. اضافه کردن این نوار می تواند تنوع خیلی خوبی به مبارزات در بازی بدهد ولی در Fall of Light این گونه نیست. استفاده ی شما از نوار استامینا و تغییری که این نوار در مبارزات بازی ایجاد می کند، صرفاً به خالی و پر شدن آن ختم می شود. یعنی شما چند ضربه می زنید، منتظر می شوید نوار دوباره پر شود، دوباره چند ضربه دیگر می زنید و به سراغ دشمن بعدی می روید. این کار شاید فقط بتواند نیم ساعت شما را سرگرم نگه دارد. در دنیای متنوع بازی های امروز، چنین مکانیزم ساده ای در گیم پلی، تنها کاری که می کند این است که شما را به زمان پلی استیشن ۲ می برد و یک سری نوستالژی را زنده می کند!
در هنگام مبارزات، می توانید به Aether دستورات ساده ای بدهید. برای مثال می توانید به او بگویید که صبر کند، دنبالتان بیاید و یا دفاع کند. وجود این دستورات از نبودشان بهتر است، اما باز هم بازی در این مورد خام عمل کرده و هیچ کدام از این دستورات تغییر عمده ای در روند بازی ایجاد نمی کنند. نه از او به عنوان کمکی در حل پازل ها استفاده می کنید، نه قدرت ویژه ای دارد که مکانیزم بازی را دگرگون کند و نه دستوراتی که به او می دهید تفاوت عمده ای ایجاد خواهد کرد. به طور کلی، مبارزات بازی نه از تنوع خوبی برخوردارند و نه از عمق مناسبی. تا می خواهید کمی ارفاق قائل شوید و از خود بازی لذت ببرید، در دیوار یا مانعی گیر می کنید. در هنگام مبارزات به یک باره می بینید که پشت یک پرده یا مانع رفته اید و دوربین بازی حتی زاویه اش را عوض نمی کند و باید همه چیز را حدس بزنید! سازندگان بازی توانسته اند بازی را مانند Dark Souls سخت بسازند اما از جهتی دیگر… اینکه شما را با باگ های فراوان به کشتن بدهند!
به جز مبارزه، در بخش عظیمی از Fall of Light مشغول پیدا کردن راهی برای پیشروی یا حل معماها هستید. معماهای بازی از نوع معماهای عناوین پلتفرمر هستند و بیشتر به پیدا کردن راهی جدید ختم می شوند. در ابتدا فکر می کردم که مبارزات افتضاح بازی با معماهای خوب آن جبران خواهند شد، اما سخت در اشتباه بودم! پیدا کردن راه و پیشروی در بازی نه تنها به نمره ی آن اضافه نمی کند، بلکه خودش عاملی است که بیشتر باعث شود تا این عنوان را به هر کسی پیشنهاد نکنم. زاویه ی نامناسب دوربین کار شما را شدیداً سخت می کند. نه تنها خبری از راهنمایی بصری در بازی نیست، بلکه حتی جایی را هم که باید ببینید خیلی اوقات نمی بینید و بعد از اینکه کلافه شدید، تازه شاید شانسی به راه حل برخورد کردید! دیوارها گاهی اوقات در جایی که نباید، نامرئی می شوند و در جایی که باید، جلوی دید شما را می گیرند. همه ی این ها روی هم، به علاوه ی سکوبازی بد بازی که کنترل بازی، آن را طاقت فرسا می کند باعث می شود Fall of Light از یک عنوان متوسط به سیاهچاله ی بازی های بد سقوط کند.
اما این هایی که تا اینجا گفتم هیچ کدام بدترین قسمت ماجرا نبودند! تیر خلاص بازی در کنترل وحشتناک آن است. وقتی از کنترل وحشتناک می گویم، تاخیر زمانی ای است که بازی در فشردن یک دکمه تا عملکرد آن دارد، چیزی که در اصطلاح به آن Input Delay می گوییم. چنین باگی در یک بازی واقعاً بخشودنی نیست و می تواند فارغ از همه چیز، از داستان و گرافیک و صداگذاری گرفته تا گیم پلی، همه چیز را تحت الشعاع قرار دهد و تجربه ی بازی را به شدت تلخ کند و این اتفاق در Fall of Light افتاده است. خیلی از مرگ های شما در طول بازی تقصیر خود شما نیست و این موضوع کاملاً روی اعصاب است. مثلاً دارید سکوبازی می کنید و از یک مانع بالا می روید، ناگهان کنترل بازی نمی گیرد یا دیر می گیرد و از صخره به پایین پرتاب می شوید. دارید مبارزه می کنید و نوع ضربه و فاصله را تنظیم کرده اید و وقتی دکمه ی حمله را فشار می دهید با تاخیر عملکرد مواجه می شوید و نبردی را که قرار بود ببرید می بازید. برای بازی ای که می خواهد شبیه به Dark Souls باشد، دانستن این نکته که مبارزات آن بازی بسیار استراتژیک هستند و کاملاً حول محور زمان بندی می چرخند یک نکته ی اساسی است. حال Fall of Light نه تنها از استراتژیک بودن قضیه بویی نبرده، بلکه Input Delay هم دارد تا در کنترل و گیم پلی نمره ی حداقل را دریافت کند.
گرافیک هنری بازی بد نیست. Fall of Light توانسته حس و تم خود را تا حد مطلوب انتقال دهد. تاریکی محیط بازی، دشمنان، طراحی خود کاراکتر و طراحی محیط تا حدی توانسته اند بازی را از نابودی نجات دهند اما گرافیک فنی بازی تعریفی ندارد. تجربه ای که از گرافیک بازی خواهید داشت، تجربه ای معادل با ده سال پیش است. بافت های کم کیفیت، محیط های خالی و عاری از جزئیات، تکراری بودن محیط های بازی و انیمیشن های مصنوعی و بد بازی همه دست به دست هم داده اند تا ساخته ی استودیوی Runeheads حتی در این بخش هم نمره ای نزدیک به نمره ی کامل نگیرد.
روی هم رفته، Fall of Light عنوانی نیست که بازی کردن آن را به کسی پیشنهاد کنم چون حس می کنم به اعتماد آن فرد خیانت کرده ام! این بازی برای خود من هم مانند مشق شب بود و هیچ لذتی از آن نبردم. امیدوارم شرکت RuneHeads در ساخته های بعدی خود، داستان پردازی و موسیقی خوبش را با یک گیم پلی بهتر و روان تر ترکیب کند تا بتوان به معنای واقعی کلمه آن ها را بازی کرد. تنها در صورتی که کل بازی های جهان را تمام کرده باشید، Fall of Light Darkest Edition را به شما پیشنهاد می کنم!
پر بحثترینها
- ۱۰ حقیقت تلخ که گیمر ها نمیخواهند به آنها اعتراف کنند
- مورد انتظارترین بازی های سال ۲۰۲۵
- روابط عاطفی در The Witcher 4 معنای عمیقتری خواهند داشت
- چرا GTA IV بهترین ساخته راکستار است؟
- استراتژی ریسکی Xbox که ۱۰ سال آینده آن را تعریف خواهد کرد
- کارگردان Silent Hill 2 Remake از علاقه خود به ساخت یک بازی در ژانر وحشت با اقتباس از Lord of the Rings میگوید
- Indiana Jones and the Great Circle بهترین بازی سال Gamescom از دید مخاطبین شد
- شایعه: Xbox در سال ۲۰۲۵ بازیهایی خواهد داشت که هنوز رونمایی نشدهاند
- بنیانگذار ناتی داگ دلیل فروش استودیو به سونی را توضیح میدهد
- توسعه دهنده Stalker 2: فعلاً برنامهای برای پورت PS5 نداریم
نظرات
این بدترین نمره ای بود که تا به حال تو گیمفا دیده بودم. ۴ d:
من فکر کنم به نمره ق هم داشتیم شایدم من اشتباه میکنم به هر حال نمره ب بازی خیلی خرابه
من هیچ جا ندیدم که از بازی خوب بگن یا کسی پیشنهادش بکنه و یوزر اسکورش هم خیلی پائینه
به هر حال قرار نیست که همه موفق باشن
نمره های پایین تری هم در گیمفا هست
ممنون از شما برای مطلب خوبی که گذاشتید . در نقد و بررسی بازی ها هم باید نکات مثبت رو گفت و هم نکات منفی . همینطور که از بازیهای خوب گفته میشه از بازیهای بد هم باید حرف زد .
از سیاهچاله به چاه !!!
سیاهچاله یعنی نابودی و چاه خیلی بهتره ! شاید منظورتون از چاله به چاه بوده ! :pain:
سلام به شما. دوست من منظور نویسنده اینه که بازی از سیاهچاله ای که در نسخه اصلی بوده حالا به چاهی که در نسخه دارکست ادیشن هست رسیده. یعنی بهتر شده نسبت به نسخه اصلی ولی هنوز در چاهه.
https://t.me/Gametal
وقتی پایینترین نمره گیمفا رو این بازی گرفته از کجا بدونیم نسخه قبلش بدتر از این بوده! 😛
جناب اریا مقدم کامنت دوم من چه ایراد بزرگی داشت که حذفش کردید ؟ کامنتی که به نمره متای قسمت اول بازی اشاره کردم . خوشحال میشم اگه جواب بدید .
در صورت تمایل و صلاح دید جوابتون رو به این ادرس بفرستید : residentevil736@yahoo.com ممنون .