فلفل نبین چه ریزه! | برترین بازیهایی که میتوان در ۵ ساعت تمام کرد… (قسمت دوم)
با عرض سلام و ادب به شما کاربران عزیز گیمفا. با یک مقاله دیگه از سری مقالات برترینها در خدمت شما هستیم. اون هم چه مقالهای! فهرستی از بهترین بازیهای کوتاه که هر وقت هوس کردین میتونین سراغشون برین و تمومشون کنین. همیشه که نباید فقط بازیهای بزرگ، طولانی، پر زرق و برق و گرون رو تجربه کرد. تو همین بازیهای کوتاه و معمولا کم حجم، اون قدر خلاقیت، ایده، هنر و تنوع پیدا میشه که میشه گفت تجربه نکردنشون برای هر گیمری، یه باخت بزرگ به حساب میاد.
در قسمت قبل عناوین شماره ۲۰ تا ۱۱ از ۲۰ بازی برتر کوتاهی که میشه در کمتر از ۵ ساعت تمومشون کرد، معرفی شدن. در این قسمت به معرفی عناوین شماره ۱۰ تا ۱ میپردازیم و در حقیقت ۱۰ بازی برتر کوتاه دنیای بازیهای ویدئویی رو با هم مرور میکنیم. عناوینی مناسب برای کسانی که از سر کار یا درس و مشق برگشتن و میخوان یه بازی رو به طور کامل تجربه کنن. اکثر این عناوین گرافیک بالایی ندارن و رو سیستمهای خیلی معمولی هم اجرا میشن. بعضیاشون رو هم میشه تو گوشیهای هوشمند و تبلتها و … تجربه کرد. زمان به پایان بردن بازی در این مقاله, میانگین زمان تمام کردن اون در شرایط نرمال توسط کل بازیبازان جهان در نظر گرفته شده. یعنی نه حالت Completionist یا کمالگرا که بخوایم مو رو از ماست بکشیم بیرون و همه رازهای ریز و درشت بازی رو کشف کنیم و نه حالت Rush! (که خب اگه این حالت مد نظرمون بود تقریبا تمامی بازیهای تاریخ مجاز به حضور در این لیست میشدن! حتی بازی بزرگ ویچر ۳ با بیش از صد ساعت گیم پلی که شخصی تونسته اون رو در ۳ ساعت و خورده ای تمام کنه!)
قبل از پرداختن به عناوین فهرست لازمه چند نکته کلیشهای ولی ضروری رو ذکر کنم. اول این که رتبهبندی بازیها بر اساس محبوبیت بازی، نمرات جهانی و البته سلیقه شخصی انجام شده و خیلی طبیعیه که شما گیمرهای عزیز رتبه بندی دیگهای رو تو ذهن خودتون داشته باشین. البته که وظیفه من و گیمفاست، که رتبهبندی منطقیای رو خدمتتون ارائه کنیم، اما شما هم اگه با رتبهبندی موافق نیستین و یا نظر دیگهای خلاف این مقاله دارین، حتما تو کامنتها ذکر کنین تا ما و دیگران از نظرتون استفاده کنیم. روی این مساله تاکید میکنم چرا که بازیهای کوتاه اغلب با بازیهای معروف، روتین و پرفروش تفاوتهایی دارن و سعی میکنن خلاقیتهای مخصوص به خودشون رو داشته باشن و اینجاست که بحث سلیقه بیش از پیش جدی میشه
دیگه وقتشه که بریم سر اصل مطلب و فهرستمون :
۱۰)Firewatch
بازی با یه سری نوشته شروع میشه، نوشتههایی که طوری استادانه داستان زندگی گیمر رو بازگو میکنن، که کاملا باورش میکنیم و نسبت بهش احساس پیدا میکنیم. شخصیت قابل بازی (هنری) برای اولین بار تو یه بار با همسرش (جولیا) آشنا شد. در حالی که شرایط طبیعی نداشت، بهش گفت زیباترین دختریه که تا به حال دیده و اون هم در حالی که از نظر هوش و حواس مثل هنری بود، ازش خوشش اومد و تنها چند ماه بعد با هم ازدواج کردن. زندگی سه نفره (هنری جولیا و سگشون) به خوبی و خوشی پیش میرفت که ناگهان مشخص میشه جولیا مبتلا به بیماری دمانس یا زوال عقل از نوع آلزایمره. از اون به بعد به خاطر حوادثی که رخ میده (از جمله دعوای شدید ما که در نقش هنری قرار داریم، با خانواده و خود جولیا به خاطر اختلاف نظر در نوع درمان) عشق کمکم از زندگیمون رنگ میبازه و محبت و ابراز علاقه جای خودش رو به دعوا و تنش میده. سرانجام خانواده جولیا بهمون میگه مدتی ازش دور بمونیم تا بتونن روند درمان رو در آرامش انجام بدن. ما هم برای این که از هیاهوی زندگی دور شیم راهی جنگلی میشیم، تا مدتی رو به عنوان جنگلبان مشغول کار شیم (تا حالا فک کردین یه نفر چرا باید جنگلبان شه ؟). این نقطه پایان مقدمه ی بازی و شروع بازیه.
در لحظه ورود به اقامتگاهمون وسط جنگل، با شخص بالادستمون (دیلایلا) تماسی برقرار می کنیم. کسی که دورتر، از بالای برج مراقب، کل جنگل (از جمله ما) رو زیر نظر داره. همون ابتدا که صدای زیبای دیلایلا، به همراه شوخی های بامزهاش رو میشنویم، میفهمیم که بازی قراره باهامون چیکار کنه! قراره ازمون یکی از سخت ترین آزمون های دنیا رو بگیره! آزمون وفاداری…
بازی سرشاره از گفت و گوهای کاری و بعضا غیر کاری ما و دیلایلا و جملاتی که باید انتخاب کنیم . ما با شوخیاش همراه میشیم و باهاش صمیمی و صمیمی تر میشیم ؟ یا تو ذوقش میزنیم و بهش اجازه دخترخاله شدن بیشتر نمیدیم؟ یا اصلا سعی می کنیم جوابی بدیم که نه سیخ بسوزه نه کباب! تا چه اندزه راجع به زندگی شخصیمون باهاش درد دل میکنیم ؟ اصلا دیلایلا کیه و چرا انقدر جذاب و بامزه و باهوشه؟ چر انقدر باهامون راحته؟ فک نکنین جواب این سوالا معلومه یا از الان می دونین چون بازی بارها و بارها سورپرایزتون میکنه. این بازی باعث شد من شخصیت خودم رو بهتر بشناسم و برام تجربه بینظیری بود. عنوان Firewatch با ۴ ساعت گیمپلی دهمین بازی فهرست برترین بازیهای کوتاه زیر ۵ ساعت رو به خودش اختصاص داده.(میتونین نقد کامل بازی رو از اینجا مطالعه کنین)
۹)What Remains of Edith Finch
What Remains of Edith Finch دومین عنوان ساخته استودیوی Giant Sparrow سازنده The Unfinished Swan محسوب میشه، که در قسمت اول این مقاله حضور داشت. افراد خوشذوق و خلاق این استودیو بار دیگه تمام نبوغ، هنر، استعداد، از همه مهمتر ذوق و قریحشون رو به کار بردن، تا عنوانی کوتاه بسازن که سراسر زیبایی و تجربیات شیرینه! (حتی بعضیهاشون که تلخن هم در نهایت شیرینن!)
بازگشت به عمارتی قدیمی، مرموز و وسیع و کشف راز اعضای خانواده، داستان جدیدی نیست. اما اگه سازنده برای هر کدوم از اعضای خانواده (که زیاد هم هستن!) یه داستان باحال و مجزا تعریف و از اون مهمتر، برای دونه دونشون، گیمپلی منحصر به فرد خودشون رو طراحی کنه و همه اینها رو تو ۲ ، ۳ ساعت گیمپلی لذتبخش جا بده و یه بازی خوب و موفق رو عرضه کنه، انصافا حقشه که متای ۸۹ بگیره و جزو برترین بازیهای کوتاه تاریخ باشه!
What Remains of Edith Finch در حقیقت ۱۰ تا مینیگیم کوتاهه از جنس بازیهای کوتاه فلشی که قبلترها مد بودن و رواج داشتن، که با گرافیک هنری عالی و موسیقیها و فضاسازیهای بینقص، لذت بسیاری رو به همراه دارن. عنوان آن چه از ادیت فینچ باقی مانده… (میتونین نقد کاملش رو از اینجا بخونین) اگرچه ضعفهایی هم داره و بیعیب نیست، اما لذت ناب دور شدن از کلیشه و تکرار و دیدن یه چیز نو و جدید تو دنیای گیم رو به همراه داره و موفق شده در فهرست ما جایگاه نهم رو تصاحب کنه.
۸)To the Moon
باز هم بازیهای کمحجم و کوتاه، باز هم گرافیک پیکسل آرتی، باز هم یک ایده ناب و باز هم خلق یک شاهکار! بازی بعدی این لیست، عنوانیه به نام To the Moon یا به سمت ماه، که روایتگر زندگی یک انسان از کودکی تا لحظه مرگشه، اما به طور منحصر به فرد و عجیبی! دو همکار پزشک به نامهای “اوا روزالین” و “نیل واتس” در شرکت پزشکی زیگموند مشغول به کارن. وظیفه اونها بازدید از بیمارانیه که در حال مرگن، اما پیش از مرگ آرزو دارن به آرزوهای نرسیدهشون برسن.
همه ما حتما یک بار هم شده، این جمله رو شنیدیم که: به هر چیزی که میخواستم رسیدم و دیگه آرزویی ندارم و میتونم با خیال راحت و بدون هیچ حسرتی بمیرم. جدا از این که این حس برآمده از حقیقت و واقعیته یا حاصل تلقین فرد برای داشتن حسی بهتر، به هر حال احساس جذابیه. پزشکان قصه که در نقش اونها بازی میکنیم، دستگاهی به همراه دارن که قابلیت بازیابی خاطرات افراد رو با کمک اشیا و وسایلی که حس گذشته رو تداعی میکنن، داره. در طول بازی از کهنسالی اون پیرمرد شروع میکنیم و کمکم عقبتر خواهیم رفت. یعنی میانسالی، جوانی، نوجوانی و کودکی!
با پیشروی در بازی، با روزهای کلیدی و حساس زندگی اون مرد رو به رو میشیم و غمها و شادیهاش رو از نزدیک لمس میکنیم. در این بین یک گرافیک پیکسل آرتی بسیار زیبا و خوشرنگ و لعاب و طراحیهای پرجزییاتی که روی اونها کار شده، به همراه موسیقی بینهایت دلنشینی که میشه خارج از بازی بارها شنیدش و ازش لذت برد، همه و همه دست به دست هم دادن، تا تو تجربه ۴ ساعته بازی، لحظات احساسی و خاطرهانگیزی رو تجربه کنیم. عنوان To the Moon در جایگاه هشتم این فهرست قرار میگیره.
۷)Machinarium
همراهی با روباتی شیرین و دوستداشتنی برای پیدا کردن عشقمون… عشقی که دستان پرحسادت زمونه با قساوت تمام ازمون دزدیه. اتفاقات و حوادثی که در دل شهری مکانیکی و سرد و بیروح رخ میدن. مکانی که انقدر در اون به صنعت و تکنولوژی بها داده شده که شاید جایی برای عشق در دل روباتها نمونده. بله همون طور که میدونین در مورد بازی Machinarium صحبت میکنیم. عنوانی در سبک اشاره و کلیک و معمایی که هر بازیبازی را عاشق حس خوب خود میکند.
بازی با افتادن روبات کوچک و مظلوم داستان از یک بلندی به داخل محل تجمع زبالهها و در نتیجه متلاشی و تکه تکه شدن اجزای بدن او آغاز میشه. اما او به هر قیمتی شده اعضای بدنش رو سرهم کرده و دوباره قدم به راه نجات عشق خودش میذاره. این وسط باید کلی معمای باحال حل کنه و تو بازیهای جذاب و جالب پیروز شه تا بتونه راه خودش رو پیدا کنه و داستانش رو پیش ببره. پازلهایی که بعضا خیلی هم سختن اما بازی برای کسایی که حوصله حل معماهای سخت رو ندارن، راهنماهایی رو در نظر گرفته، تا کارشون آسونتر شه و به اصطلاح جایی از بازی گیر نکنن که بعدش بخوان بازی رو شیفت و دیلیت کنن و از لذت به پایان بردنش محروم شن! فضاسازی بازی چه از نظر صدا و چه از نظر تصویر، بسیار خوب انجام شده و حس و حالی دوست داشتنی برای مخاطب ایجاد میکنه. تصاویری که همه نقاشی شدن و در نتیجه هنر توشون موج میزنه.
عنوان Machinarium (که میتونین نقد کاملشو از اینجا بخونین) با ۵ ساعت گیمپلی جایگاه هفتم لیست کوتاهترین بازیهای برتر تاریخ رو به خودش اختصاص میده.
۶)Braid
خب دیگه کمکم میرسیم به سلاطین بازیهای کوتاه و عناوینی که همگی، شایستگی بودن در رتبههای بهتر از خودشون رو هم دارن. بازیهایی که هر کس اونها رو انجام داده و تونسته باهاشون ارتباط برقرار کنه، تا ابد ازشون به عنوان یه تجربه خوب و بیهمتا یاد میکنه. عنوان بعدی فهرست برترین بازیهای کوتاه، نه تنها بازی بسیار عمیق و استخواندار و قدرتمندیه، بلکه تاثیر بسیار زیادی بر موج نوی بازیهای مستقل بعد از خودش گذاشته. عنوانی به نام Braid که سال ۲۰۰۸ در ژانر سکوبازی-معمایی منتشر شد.
بازی دارای معماهای بسیاریه. معماهایی از جنس فیزیک و بازی با زمان، که به معنای واقعی کلمه، در عین سادگی و قابل لمس و درک بودن، خلاقیت و هوش بازیباز رو به چالش میکشن و در نتیجه نه خستهکننده میشن و نه آزاردهنده! نه خیلی سخت به نظر میان و نه خیلی ساده!
گیمپلی، معماهای بازی، گرافیک هنری و طراحی مراحل، اگر چه همه عالی کار شدن، اما دو عاملی که این عنوان رو به یک شاهکار تبدیل میکنن، یکی موسیقی محشر و بینهایت غنی اونه و دیگری هم داستان تکاندهنده بازی، که هر چی بیشتر در بازی پیش میریم، مارو بیشتر کنجکاو میکنه و البته در پایان برامون چیزی جز بهت و تحیر باقی نمیذاره. Braid علاوه بر تحسین منتقدین و کسب متای ۹۰، تونست رضایت مخاطبین رو هم به دست بیاره و در فروش هم موفق عمل کنه. این عنوان که متوسط زمان به پایان بردنش توسط بازیبازان ۵ ساعت گزارش شده، جایگاه ششم این لیست رو به خودش اختصاص داده.
۵)Limbo
Limbo یا برزخ که در این مقاله تو جایگاه پنجم برترین عنواین کوتاه تاریخ بازیهای ویدئویی قرار گرفته، با بیدار شدن یک کودک وسط یه جنگل تاریک و سیاه سفید (شبیه نقاشی طراحی شده با سیاهقلم) شروع میشه و در طول بازی نه چیزی به نام دیالوگ وجود داره، نه روایت داستان و نه حتی موسیقی و میانپردهای. هدف فقط جلو رفتن و نمردنه. در این بین به معماهای بینهایت جذاب و بکر و خطرات و دشمنان مرموز بر می خوردیم که باید از همگی عبور کنیم. بازی با جاذبه هم بخش دیگهای از چالشهای لیمبو رو تشکیل میده.
در مورد فلسفهی عنوان برزخ و منظور سازنده های بازی، بحث های زیادی شده و مقالاتی هم تو اینترنت پیدا میشه، اما نظر خود من و البته شایعترین فرضیه موجود بین بازیبازان، اینه که این بازی خواب این کودکه و تو خوابش داره با ترس هاش رو به رو میشه. از جمله ترس از عنکبوت و حشرات یا مرگ و افتادن از بلندی و بعضا غرق شدن. یا مثلاً در قسمتی از بازی یه سری آدم با لوله خودکار (که با فوت کردن داخلش کاغذ کوچیکی پرتاب میشه) به سمت پسرک حمله می کنن، که میتونه اذیت شدن این بچه از رفتار هم کلاسیاش رو نشون بده.
Limbo با ۳٫۵ ساعت گیمپلی، با صداگذاری استثنایی ، معماهای جالب (که آدم از حل کردنشون واقعا لذت میبره) ، طراحی هنری یگانه و منحصر به فرد و فیزیک بسیار روون و بدون اشکالش، قطعا جزو بهترین تجربیات زندگی عاشقان عناوین مستقل بوده و هست و خواهد بود(میتونین نقد کاملش رو از اینجا بخونین).
۴)Brothers : a Tale of two Sons
بازی Brothers : Tale of Two Sons از همون ابتدا با یه میانپرده، ما رو شریک غم و اندوه برادر کوچک میکنه. او گریان بر سر مزار مادر خودش نشسته و صحنهی مرگ او رو به یاد میآره. به یاد میآره که تلاش کرد تا مادر رو از غرق شدن نجات بده اما توان و قدرت لازم رو نداشت. بعد برادر بزرگتر اون رو صدا میزنه تا پدر رو که حال وخیمی داره و نمیتونه حرکت کنه، نزد طبیب روستا ببرن. طبیب میگه (البته به زبونی که واقعا زبون نیست و ساخته بازیه) که کاری از دستش ساخته نیست. انگار غم این خانواده تمومی ندارد و اندوه و رنج مرگ یک عزیز، قراره به شکل دیگهای بر سرشون آوار شه. اما خب یک راه برای زنده موندن پدر وجود داره و اون هم یافتن اکسیر حیاته که البته دوره و راه رسیدن بهش پر از خطره! در بازی کنترل این دو برادر رو به عهده میگیریم تا بتونیم پدر رو از مرگ نجات بدیم غافل از این که… (دیگه خودتون بقیش رو بازی کنین!)
همون طوری که گفته شد، در این بازی باید به صورت همزمان، هر دو برادر رو باهم هدایت کنیم، که چه بر روی کیبورد و چه دسته، در ابتدا کار خیلی سختیه، اما کم کم که حرفهای شدیم، کنترل همزمانشون خیلی هم لذتبخش میشه! این وسط کلی چالش و معمای باحالم با استفاده از همین ویژگی تو بازی قرار داده شده تا گیمپلی بازی جذابتر شه. عامل دیگهای که بازی رو خیلی باارزش میکنه، دیدگاه روانشناسانه و پرمایهی سازندگان به روابط شخصیتهاست. روابط دو برادر کوچکتر و بزرگتر به قدری عمیق و از نظر روانشناختی درست و منطقی کار شده، که کاملا میتونیم شخصیتها رو باور کرده و باهاشون همدردی کنیم.
Brothers : a tale of two sons که چهارمین بازی این فهرست به شمار میره سفری ۴ ساعته و کوتاه، اما عمیقه. سفریه رؤیایی به سرزمینهایی خیالی و مناطقی با مناظر بدیع و زیبا. سفریه خاطرهانگیز و پرماجرا. شروعی طوفانی داره و پایانی بسیار تأثیرگذار، که تا مدتها تو ذهنمون باقی میمونه. ترکیب داستان بازی با گیمپلی جالب و نو در کنار موسیقی زیبا و گرافیک هنری بینظیر همه و همه همزمان، اوج لذت را به همراه دارن. (نقد کامل بازی : اینجا)
۳)Journey
خب رسیدیم به ۳ بازی برتر لیست که راستش رو بخواین از نظر من یه کلاس از عناوین دیگه این فهرست بالاترن! نه این که بقیه اونقدر عالی نباشن، بلکه این ۳ تا آثار عجیبی هستن! خب بدون اضافهگویی میریم سراغ سومین بازی برتر کوتاه زیر ۵ ساعت تاریخ یعنی سفر یا همون Journey!
سفر یا Journey فقط روایتکننده یک داستان ساده نیست. سفر در قالب یک بازی، یک تجربه بینهایت عمیق و پرمایه رو در مورد هدف و فلسفه زندگی و مفهوم مرگ ارائه میکنه. تجربهای کوتاه و ۳ ساعته که راستش میشه هر وقت ناامید بودیم و دچار یاس فلسفی شدیم، بازی کنیمش و واسه یه مدتی خودمون رو شارژ کنیم. بدون تعارف اگه Journey میتونست گیمپلی خیلی جذابتری داشته باشه، قطعا جایگاه اول رو تصاحب میکرد. چرا؟ چون طراحی هنریای که تو این عنوان کمحجم و کوتاه برای کویر انجام شده، اگه از کویرهای محشری مثل Uncharted 4 بهتر نباشن، کمتر هم نیستن! موسیقی این عنوان جوایزی رو بردن که هیچ بازی دیگهای موفق به به دست آوردنشون نشدن! در واقع موسیقی Journey جزو بهترین ابزاریه که یه نفر میتونه با اون روانش رو نوازش بده! حتما حتما توصیه میکنم نقد کامل Journey رو از اینجا بخونین (یه وقت فک نکنین چون خودم نوشتمش و بیشتر از همه نقدهام دوستش دارم!)
Journey یا «سفر» بازی خاصیه که بدون تردید با عشق ساخته شده. نه خبری از داستانی سرراست و کلیشهای ایه و نه خبری از مبارزه و هیجان. در بازی «سفر» همه چیز آروم آرومه. Journey سفریه کوتاه برای رسیدن به هدف و غایت نهایی. معنویت نهفته در اندیشه و فرهنگ مشرق زمین به شدت در اون نمایانه. بازی شفاییه برای درمان یاس و ناامیدی و ترس از مرگ. موسیقی، طراحی هنری و مفاهیم فلسفی و عمیق و تأثیرگذار، همه و همه دست به دست دادن تا تجربهای یگانه رو براتون رقم بزنن. تجربهای بیهمتا که به آسونی فراموش نمیشه.
۲)Portal
یادش بخیر! چه دورانی بود! دورانی رو میگم که کمپانی خفن Valve تندتند هاف لایف میداد بیرون و ما گیمرها رو دیوونه خودش میکرد. از دنیای خفنی که نویسندهها واسش خلق کرده بودن بگیرین تا موتور سورس و فیزیک فک براندازش! از گوردون فریمن گرفته تا طراحی هیولاهاش! گانپلی بازی رو که دیگه نگو! البته هاف لایف همیشه بازی بزرگ و نسبتا بلندی بوده و قطعا هیچ وقت تو این لیست جایی نداره! اما اگه Valve به فکرش برسه که در مورد این دنیایی که خلق کرده یه بازی دیگه هم بده بیرون چی؟ یه بازی شوتر علمی تخیلی! دوباره یه بازی شوتر علمی تخیلی؟؟؟ آره ولی عنوانی که با Half Life زمین تا آسمون فرق داشته باشه. اینجاست که بازی Portal متولد میشه!
عنوان درگاه و یا Portal با بیدار شدن بازی باز، در نقش دختری به نام شل(Chell) از تختخوابی با عنوان Relaxation Vault آغاز میشه. ناگهان درگاهی بر روی دیواره اتاقک به وجود میآد. دایرهای نارنجی رنگ که وقتی به داخلش بریم از دایره آبی رنگ دیگهای که در دیواری بیرون از اتاقک استراحت قرار داره، بیرون میآیم. در واقع این دایرهها همون درگاهها و یا Portalهایی هستن که مبنا و هسته معماهای بازی رو شکل میدن. روباتی پس از خوشآمد گویی به ما، عنوان میکنه که باید برای گذراندن تستهایی آماده شیم و این گونه است که روند بازی Portal 1 آغاز میشه.این که شل(Chell) یا همون کاراکتر اصلی بازی کیه. این که چرا شخص او قراره تستها رو انجام بده و این که چه هدفی پشت این تستها قرار دارن، همه و همه بینهایت غافلگیرکننده ، درگیرکننده و جذاب خواهند بود. قطعاً نکات علمی داستان و همچنین پشتپرده ماجرا بسیار جالبه و میشه با گذاشتن زمان و تحقیق بیشتر در موردشون اطلاعات زیادی کسب کرد، اما اگه کسی علاقهای به این موارد نداشته باشه هم میتونه تا حد زیادی از معماهای جذاب و فیزیک عالی بازی لذت ببره.
بازی همون طور که پیشتر هم اشاره شد، در سبک شوتر اولشخص و پازل فیزیکیه. اگه با شنیدن کلمه شوتر، انتظار دیدن سلاحهای گوناگون در بازی رو دارین، باید بگم که در Portal نه خبری از تیراندازیه و نه کشت و کشتار ، نه کاورگیری میکنین و نه هدشات. تنها اسلحه گیمر تو بازی، وسیلهایه که میتونه دو تا پرتال ایجاد کنه. بعدش میشه درون یکی وارد شد و از دیگری خارج شد. در واقع انتقال و پورت شدن (دور نوردی) ایده اصلی بازیه. ترکیب این امکان با علم فیزیک و مشخصات حرکتی (مانند سرعت و شتاب) هسته اصلی معماهای بازی رو تشکیل میدن. معماهای فیزیک محور بسیار جذاب، داستان قوی و درگیر کننده ، محیطهای گیرا و زیبا، طراحی مراحل فوقالعاده، صداگذاری و موسیقی خوب به همراه فیزیک بسیار عالی بازی، همه و همه در بازی Portal 1 گرد هم اومدن تا چند ساعت به یاد ماندنی رو براتون رقم بزنند. Portal کاملا شایسته اینه که با ۳ ساعت گیمپلی ناب و بدیع خودش جایگاه اول بازیهای کوتاه زیر ۵ ساعت رو به خودش اختصاص بده، اما چه میشه کرد، وقتی پای یه شاهکار دیگه هم در میونه و خب رتبه دوم برترین بازیهای کوتاه هم کم جایگاهی نیست! (میتونین نقد کامل بازی را از اینجا بخوانید)
۱)Inside
رسیدیم به برترین بازی کوتاهی که میشه در کمتر از ۵ ساعت تموم کرد! همون طور که میشد حدس زد، عنوان Inside دومین ساخته نوابغ استودیوی Playdad (پس از بازی Limbo که پیشتر در این فهرست معرفی شد) جایگاه اول رو به خودش اختصاص داده.
هنگامی که استودیوی پلیدد پس از مدتی طولانی از عرضه Limbo، عنوان Inside رو معرفی کرد و اولین تصاویر بازی منتشر شدن، این سوال در ذهنها شکل گرفت که آیا این استودیو میتونه موفقیت بازی قبل رو تکرار کنه؟ نکنه این عنوان تنها محصولی باشه، شبیه به عنوان قبلی که سعی داره مثل عناوین مرسوم بازار، از اسم بازی قبلی شرکت سواستفاده کنه و حسابی بفروشه؟ با انتشار بازی، نه تنها جواب این سوالات کاملا مشخص شد، بلکه سوالات جدیدی هم در ذهن شکل گرفت: این که چگونه میشه عنوانی شبیه به لیمبوی انقلابی و عالی ساخت که یک سر و گردن از اون بالاتر بوده و کاملا هویت مستقل خودش رو داشته باشه؟ این که چگونه میشه این همه نماد و فلسفه عمیق رو در یک بازی جای داد، به صورتی که حتی اگه کسی چیزی هم ازشون نفهمه و فقط جلو بره حسشون رو کامل لمس کنه و شدیدا تحت تاثیر قرار بگیره؟ این که چطور یه پلتفرمر میتونه انقدر عمق و حس و حال سهبعدی و نورپردازی خفن داشته باشه؟ بعد از این بازی کلی عنوان دیگه سعی کردن Inside جدیدی باشن، اما همشون سوتفاهمی بیش نبودن و حتی به این استانداردها نزدیک هم نشدن.
اما چرا این بازی لایق رتبه اوله؟ دلیلش واضحه! بازی Inside در تمامی بخشها یک شاهکار تمام عیاره! از داستان فوقالعاده و مفاهیم عمیق و جدیای که در مورد دنیای جدید و تنهایی انسانها و بردگی مدرن و فساد و پوچی و غیره در اون به کار رفته گرفته، تا گرافیک فنی و هنری بینقصش! گرافیک هنریای که یگانست و هیچ نظیری نداره و با رنگهای سرمهای و سیاه و سفید و قرمز معجزه میکنه! از صداگذاری محیطهای اون گرفته که بازیباز رو کامل غرق در دنیای Inside میکنن، تا گیمپلی روون و معماها بکر و خلاقانهاش! معماهایی که خیلی روشون کار شده تا کاملا بالانس و صیقلیافته باشن و بازیباز بیشترین لذت رو ازشون ببره! از لحظات احساسی و تاثیرگذار بازی تا دقایقی که از ترس و هیجان نفس گیمر تو سینه حبس میشه! همه این موارد نه تنها در بهترین حالت خودشون ساخته شدن، بلکه در هماهنگی کامل با هم عمل میکنن و با هم اثری رو تشکیل میدن که در جایگاه نخست فهرستمون قرار میگیره. در مورد این بازی دو مقاله بسیار خوب در گیمفا منتشر شده که اگه دوست داشتین میتونین از اینجا و اونجا! بخونین!
خب دوستان و همراهان عزیز گیمفا! به پایان فهرست برترین بازیهای کوتاهی که میشه در کمتر از ۵ ساعت تمومشون کرد، رسیدیم. عناوینی که از نظر من مثل الماسهای کوچک و درخشانی در بین این همه عنوان کوچیک و بزرگ میدرخشن! امیدوارم از این خوشتون اومده باشه و همچنین بتونین بیشتر از دنیای رنگارنگ و جذاب گیم لذت ببرین. خوشحال میشیم اگه نظراتتون رو با ما در میون بذارین.
پر بحثترینها
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- نقدها و نمرات بازی STALKER 2 منتشر شدند
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- پلی استیشن برای ۱۰ سال متوالی نمایندهای برای بهترین بازی سال داشته است
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- بازی Death Stranding Director’s Cut دومین بازی پرفروش ایکس باکس شد
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
- رسمی: شرکت مادر FromSoftware پیشنهاد خرید از سوی سونی را تایید کرد
- بازی GTA V با این هدف ساخته شد که از هر نظر بهتر از GTA IV باشد
نظرات
Inside عالی بود شاهکار دوست داشتنی
portal گنده تر از این هاست که بخواد تو لیست قرار بگیره . خیلی گنده تر
انتقاد :
چرا قیمت دوم رو انقدر دیر اپدیت کردید ؟ خیلی وقته منتظرش هستم /
هشدار : عزیزان توجه کنید
ظاهرا یکی از کاربرهای بیکار یک اکانت مثل ماله من ساخته تا از شهرت و محبوبیت من اسنفاده کنه . لطفا مسعولین سایت همنکاری لازم ر. به عمل بیارن
با تشکر
آخه تو مگه محبوبیت داری :rotfl: :rotfl: :rotfl: :rotfl:
این بنده خدا دیگه سلطان اعتماد به سقفه :rotfl:
هلاک این جمله ام
“از شهرت و محبوبیت من استفاده کنه” 😐 :rotfl: تو اول فرق آفتاب پرست و سوسمار رو یاد بگیر بعد بیا ادعای مشهور بودن کن :rotfl:
اگه محبوبیت داشتی ۵۲ تا دیسلایک نمیخوردی. همه ازت متنفرن 😐
خیلی وقت بود گیمفا رو درست دنبال نمیکردم و مقالاتش رو نمیخوندم . جذبم نمیکرد دیگه . تا این که مقالتو دیدم هامون جان . واقعا مقاله ی خوب و جالب و مفیدی بود . خواستم تشکر کنم بابت مقاله ی خوبت . و بگم گیمفا به افرادی مثل شما نیاز داره . موفق باشی دوست عزیز
قربانت خیلی لطف داری و واقعا خوشحالم که راضی بودی از مقاله
inside 😯 :yes:
بازی از دیدگاه خودم : بازی نشانهای زیادی برای فهمیدن داستان بازی گذاشته از نداشتن چشم هیچ یک از مردم- رنگاهی (قرمز.سیاه.سفید شخصیت اصلی بازی ) خوک و سگ دوبرمن پینچر -ساختمونها و سلاحای پیشرفته و … همه اینها یک چیز را میگویند اینجا المان هست تحت حکومت (آدولف هیتلر ) رنگ پرچم هیتلر .قرمز نشان دهنده ایده اجتماعی جنبش نازی ها، سفید نشان دهنده ی ایده ملی و سیاه نشان پیروزی جالبه که در پرچم اولیه هیتلر رنگ زرد با ارم عقاب هست که نشانه آزادیه مثلا در بازی داخل مستطیل زرد که میشدی میتونستی بپری ویا به عقب نگاه کنی و پایان بازی هم با نور زرد خورشید تموم شد(آزادی) -علاقه شدید مردم المان به گوشت خوک – ارتش سگ هیتلر ! که ترسناک ترین و باهوشترین نژاد دوبرمن پینچر بود سپر دفاعی مخفی هیتلر که از باد استفاده میکرد انرژیشم از دریا میگرفت ! اگه توجه کرده باشین در بازی جنس مونث وجود نداشت به جز یکی که زیر آب بود ( پری دریایی یا عروس دریایی ) که میتونیم تشبیحش کنیم به برده داری جنسی و نفرت یک دختر! اگه ریز بین باشین توی اداره روی میز یه سیگار روشنه که صاحب نداره و یا صاحبش فرار کرده (هیتلر مخالف سرسخت سیگار کشیدن بود!) به طور کلی بازی به دو بخش تقسیم شده (مرده ها و زندها) با این تفاوت که مرده ها هم دیده میشن ! مثل اون مترسکها و اون کلاه که رو سرش میزاره بی شباهت به کلاه اعدام که نمونشو در فیلم( راه سبز) هم میبینید نیست ؟! راه ارتباطی زنده با مرده در بازیه – خوب زندها همه به جز مترسکها و اون دختره و البته شخصیت اصلی بازی قبل غرق شدن!! بله اون هم میمیره! ولی هنوزم به سوی هدفی که داره ادامه میده و حالا بدون کلاه هم مردها از تو که منجیشون هستی حساب میبرن و بلاخره به جایی میرسی که دانشمدان دارن روی مردهی مردم هم آزمایش میکنن ! اونجاست که لباس از تنش در میاد ومرده ها تابوتی از خودشون براش درست میکنن که همه ای اونا رو به سوی آزادی هدایت کنه (حتی مردها هم آزادی رو دوست دارن :-((
برای اینکه بهتر متوجه بشین این نقد ویدیو ای رو درست کردم
https://www.aparat.com/video/video/listuser/username/obsidion/usercat/82426
ببینیدو نظر بدین :heart:
wow
سلام مقاله خیلی خوب و مفید بود…خسته نباشید هامون جان…من به شخصه limbo رو باهاش خیلی خاطره دارم…
ممنون مصطفی جان خوشحالم که مفید بود برات
خسته نباشی آقای معتقدی
بسیار موافق رتبه اولم.
Inside دقیقا از فرمول های بازی Limbo استفاده کرد، اما از اون فراتر رفت. هرچقدر لیمبو انتزاعی بود، Inside به دنبال معنا و مفهوم و محتوا بود. و پایان بندی این بازی برای من هنری ترین پایان بندی بازی های تاریخه. پایانی واقع گرایانه، تلخ، ابزورد، و عجیب. عجیب به واسطه اون نوری که در انتها داره می تابه روی لاشه… و نمیتونی بگی اون نور امیده، یا نوری که داره لاشه رو بزرگ نمایی می کنه!
هرچند شاید به نظر برسه این بازی رو نمیشه دوباره و دوباره بازی کرد، اما از اون جایی که من دیوونه دوتا ساخته شرکت Playdead هستم، هر دوی این بازی رو بارها و بارها بازی کردم و بسیار دوستشون دارم.
اونقدر این دوتا بازی رو دوست دارم که پس از بازی کردن لیمبو فقط منتظر Inside بودم و بعد از بازی کردن Inside سراغ هیچ بازی پلتفرمر دیگه ای نرفتم. چون احساس میکنم این دوتا بازی منو تسخیر کردن و وارد شدن به دنیای پلتفرمر دیگه ای، معصیته!
هنوزم که هنوزه این بازی فکر من رو هم درگیر خودش کرده. لیمبو استارت کار بود؛ اینساید خیلی پیچیده تر. آخر بازی آدم روانی میشه از پایانش. :dazed: :dazed: :dazed:
شاید شرح و تفسیر ساده Inside مسخ شدگی باشه. و اینکه آخر کار زندگی آدمی مثل یه تیکه گوشت بد شکل و بدقواره تموم میشه. شایدم اشاره به هیولا شدن انسان معاصر داشته باشه. اینکه زندگی تکنولوژیک و انجام هزاران هزار آزمایش برای بهتر شدن و برتر شدن مارو از شکل واقعی خودمون درآورده و تبدیل به جانورانی ناشناخته کرده.
کارخونه های تولید انسان که توی بازی هست دقیقا راهیه که علم معاصر داره میره. برای تبدیل انسان به موجودی مقاوم تر، سرسخت تر، نامیرا، و فلان و فلان. و نگاه بازی Inside به این مسایل خیلی ابزورده. یعنی محتومه. میگه راه به جایی نخواهیم برد. از فضاسازی تا اون آدمهای بی کله و پیرو میشه پی این دیدگاه بازی برد. تا شکل آخر الزمانی بازی و دالان های مخروبه قطار و مکان های ویران زیر آب. تازه اینا همه بحثای محتواییه. از نظر فنی و هنری هم این بازی خداست…
:yes: :yes: :yes:
من هم واقعا دیوونه این دو تا بازیم و نمی تونم بگم از کدوم بیشتر لذت بردم ! اینساید که طبیعتا از نظر من قوی تر بود ولی خب لیمبو نوتر بود و تو اون دوران خیلی خاص!
FAR: Lone Sails هم قابل تقدیر بود که خیلی کم بهش اهمیت داده شده ولی بازی خیلی جالبیه حتما تجربه کنید
درسته ولی از لحاظ داستانی محتوای جالبی نداشت
عالی بود هامون جان
یکم طول کشید فکر کردم نمیدی قسمت دوم مقاله
Machinarium یه عنوان فکری و به شدت جذاب بود . یادش بخیر
وای Machinarium فوق العاده بود به معنا واقعی برا من یه شاهکار بود یه بازی ساده شیک و دوست داشتنی
لیمبو هم انصافا بی نظیر بود
قربانت لطف داری
والا یه هفته بود دیگه زیاد نبود اونقد :evilgrin:
“با این زاویه ای که دستا تابو گرفتن یارو فقط سه متر عرضشه!”
“یه به درک خاصی تو نگاه دشمنا هست!”
:rotfl: :rotfl:
خسته نباشید عالی بود :yes:
ممنون خوشحالم که دوست داشتین
فلفل نبین چه ریزه بشکن بریز تو آبگوشت
خسته نباشد آقای معتقدی
😐 😐
ممنون 😀
نقدتون خیلی قشنگ و موضوعش بسیار مهم بود چون که خیلی از خاص ترین بازی های تاریخ رو برشمردید
مقاله های شبیه این باعث میشه چیزهای مهمی که از زیر دستمون در رفتن رو پیدا کنیم
به شخصه۷ تای آخر به جز braid و inside رو رفتم
امیدوارم بازم مقاله های شبیه این رو در گیمفا ببینیم
تشکر :rose:
ممنون از شما :rose: خوش به حالتون که می تونین این عناوین رو برای اولین بار تجربه کنین
با لیمبو و اینساید و جورنی واقعا حال کردم
جای لیتل نایتمر خالیه
“کجاست مادر ؟ کجاست گهواره من ؟” شما میخواید الان اشک منو در میارید دو دقیقه اومدم گیمفا؟! 😥
To the moon
Inside
Limbo
اینا رو خوشم اومده
در مورد چه چیزای مسخره ایی مقاله میزارید
ساز پشمی برو بخواب
لیمبو ازون تکرار نشدنی هاست
واقعا تکه
What remains of edith finch
Portal
این دوتا اسطوره بودن
دیدین گفتم اینساید اوله 🙂
فقط Brothers : a Tale of two Sons
هر کی بازی نکرده بازی کنه گرافیک عالی گیمپلی عالی داستان عالی همه عالی
چرا SoD2 و SoT تو لیست نیستن؟ :rotfl:
از شوخی بگذریم، Everybody’s Gone to the Rapture رو خیلی دوست دارم. داستان بازی و نحوه ی روایتش برای من خیلی جذاب بود. تمام نقاط هر بخش رو چند بار زیرورو میکردم تا مبادا داستانی رو از دست ندم. این بازی بعد از چندسال دوباره شوق خوندن رمان و کتاب های داستانی رو برام زنده کرد.
To the Moon هم از معدود بازی هایی هست که باعث شد گریه کنم. پایان تلخ و شیرینش هیچوقت از ذهن آدم پاک نمیشه…
آقا هامون خیلی ممنونم ولی به به طرز عجیبی جای آندرتیل حس میشد اونم در جایگاه اول
ممنون حسین جان ، متاسفانه این بازی متوسط زمان له پایان بردنش توسط گیمرا ۶.۵ ساعت هستش وگرنه اگه زیر پنج ساعت بود قطعا حق با شما بود
وای چقدر خوب نوشته شده این مقاله، وقتی همشو خوندم یه نگاه کردم به حجم مقاله به خودم گفتم واقعا من اینهمه مطلبو خوندم؟
دم اقای معتقدی گرم
من خودم تو رشته انیمیشن تحصیل کردم ووقتی کیفیت گرافیک هنری این دوتا شاهکار رو دیدم انگاه وارد بهشت هنر شده بودم عالی بودن
خیلی ممنون از کامنتتون و واقعا خیلی خوشحالم که راضی بودین 🙂
ممنون بابت مقاله خیلی منطقی بود انتخاب ها , رتبه ی اول یعنی اینساید تو اون ۴-۵ ساعت گیم پلی همه چیز رو در بالاترین حد ارائه کرد و خب نشون داد ۵ سال زمانی که برای ساختش گذاشتن کاملا به جا بوده ولی یه نکته در مورد اینساید که مورد علاقه ترین بازیمه بگم : من کلی بازی انجام دادم از ترسناکترین بازی های قدیمی بگیر تا این اواخر ولی هیچ بازی اندازه ی اینساید رعب و وحشت به تنم ننداخت چون بازی خیلی جدی بود و به خاطر محیط و اتمسفر و داستانش که بدون دیالوگ روایت میشد هیچ امیدی توش مشاهده نمیشد حتی نورها هم تو بازی نشونه ی امید نبودن یه جورایی انگار آینده ی دنیا رو میدیدم .
شماره های ۷ و ۳ و ۱ عشق منن :inlove: مخصوصا journey که شاهکار آرامش بخشی هست 😉 هر کسی اگه نتونسته این سه تا رو تجربه کنه حتما تجربه شون کنه :inlove: tnx
و شاهکار بی نظیره inside که قطعا جایگاه نخست برازندش هست
سپاسگزارم هامون جان
What remains of Edith Finch خیلی خوبه ولی با این چگونگی پول ارزش نداره که گیمی بخریم که زیاد سرگرممون نکنه.
من Undertale رو ندیدم…یا اشتباه از منه
یا بیشتر از ۵ ساعت طول می کشه که این طور فکر نمی کنم
معیار این مقاله سایت Howlongtobeat.com بوده که بیشترین جامعه آماری رو داره و میانگین به اتمام بردن بازی Undertale در حالت عادی ۶ ساعت و نیم بوده
میتونین بازی the inner world رو هم اضافه کنین.دو نسخه داره و داستاش هم قشنگه منتها برای موبایله