پیش نمایش بازی Detroit: Become human
شاید همگی، یادتان باشد که در مقالات قبل، بارها از تأثیرات یک بازی داستانی خوب گفته باشیم. اگر هم بنده نگفته باشم، دیگر دوستان بارها و بارها اشاره کرده بودند و حرفها گفته بودند. اینکه چگونه یک بازی خوب داستانی، میتواند نشان دهنده ارج و احترام استودیوی سازنده نسبت به مخاطبش باشد. چند روز پیش بود که پس از مدتها دوباره سری به بازیهای داستانی قدیمیتر زدم و راستش، حالا که بازی جدید کیج قرار است به زودی منتشر بشود، من هم احساس اشتیاق بیشتری نسبت به قبل دارم. اشتیاقی که از عشق به تجربه آثار بیبدیل میآید. اشتیاقی که خصوصاً درباره بازیهایی که روایت و داستان را در سردر استودیوی خود قرار میدهند صادق است و خب، ظاهر ماجرا نشان میدهد که کیج، در بازیهای گذشته، خودش را به خوبی ثابت کرده و آماده است! با پیش نمایش بازی Detroit: Become human همراه ما باشید.
برای لمس کردن تاثیری که یک داستان خوب میتواند بر روی یک بازیباز بگذارد، میتوانید به انواع پزشکان نامی عرضه بازیهای ویدیویی از جمله آقای دکتر لوین و آقای دکتر کوجیما و البته، دیوید کیج سری بزنید که در بعضی مناطق با نام داوود قفس هم شناخته میشود! (این را لطفاً به خودش نگویید.) بله! دیوید کیج بزرگ؛ کسی که با نسخههای طلاییاش میتواند میلیونها منتظر بازیهای تعاملی دراماتیک را آرام کند. شاید از بزرگترین کارهاش بتوان به ساخت انحصاری Heavy Rain اشاره کرد. عنوانی که با بازخوردهای مثبت زیادی روبرو شد، اما مهمتر از بازخوردهای مثبت و البته متا، شخصِ خود بازی است که حسابی به دل مینشیند. وقتی خودِ اثر، با کیفیت بازی کند، متا و نمره و بازخورد همه نقش “هویج” را بازی میکنند! و خب خوشبختانه، Heavy Rain هم دقیقاً همینطور عمل کرد و با نسخه دکترگونه دیوید کیج در ساخت چنین بازیهایی، همه متاها و اعداد را به “هویج” تبدیل کرد! هدف مشخص بود، بازهم قدرت افزودن بر حرفی که مدتهاست آتش آن گر گرفته. دیدگاهی که باید نسبت به بازیهای رایانهای ایجاد میشوند و تمام قضاوتهای اشتباهی که باید آنها را با داستان دلایلی که قایم شده اند درنظر گرفت. کیج، یک بازیساز با سابقه است و سابقه تولید ویدیوگیم برای او به سالهای سال پیش بازمیگردد. او سعی دارد که با بازیهایش واقعاً به کارهای سینمایی و تلویزیونی تنه بزند و اگرچه در طول این سالها او و استودیویی که در آن مشغول بوده پستی و بلندیهای زیادی را پشت سر گذاشتند، ولی نظرش هنوز تغییر نکرده! این است که یک بازی مانند Heavy Rain میتواند با تک تک بازیکنان عاشق این سبک ارتباط داشته باشد و با آنها حرف بزند. احساسات مختلفی که با کلمه “انسان” بتوان ربط داد، انواع و اقسام پیشآمدها و خانوادههای مختلف و سبکهای مختلف ادای کلمات و لحنهای متفاوت، همه جزء بازیهای کیج هستند. خبر خوب این است که دیوید کیج، سالهاست امتحانش را پس داده. او بارها ثابت کرده که از انجام ریسکهای بزرگ و صدالبته عجیب هیچ ترسی ندارد، چرا که همین ریسکها گاهی میتواند باعث ساخت بازیهای روایتمحوری بشوند که بسیاری از بازیکنان تاکنون شبیه به آن را در مدیومهای دیگر ندیده باشند و خبر بهتر هم این است که کیج، ساخت بازی جدیدش را تمام کرده است!
بحث یاغی شدن هوش مصنوعی علیه انسانها دیگر حالا یک بحث قدیمی بهنظر میرسد و ایدههای زیادی هم تاکنون در این باب مطرح شده است؛ برای مثال، عوامل طبیعی و جنگها و بمبهای اتمی، اما از ایدههایی که شاید خیلی هم عجیب نباشند، نابودی، به دست همان هوش مصنوعی است که در ابتدا انسان درنظرش مسئله بیخطری میآمد. البته اینها بیشتر نوعی ایدههای دستمایه ساخت فیلمها و آثار و کتابهای علمی تخیلی هستند. همان چیزی که کیج روی آن دست میگذارد. کیج سوال میپرسد که هوش مصنوعی، اگر به درجه بالایی از قدرت برسد، چهگونه میتواند با انسانها در تعامل و رفتار باشد و درنتیجه چه داستانهایی میشود از این طریق گفت. اما روایت انزوای بشر، از زبان دیوید کیج کیج چگونه خواهد بود؟ با بنده، حسین غزالی و پیشنمایش بازی Detroit: Become a human همراه باشید.
هدف من همیشه ساخت بازی و روایت داستانی است که برای خودم اهمیت داشته باشد؛ داستانی که تاثیرگذار، عمیق و جذاب باشد و یکی از وظایف من بهعنوان بازیساز، ارائه تجربهای است که مردم انتظارش را ندارند. در واقع اگر من میخواستم آثاری بسازم که همه انتظارشان را دارند، هرگز از من بهعنوان یک بازیساز خلاق یاد نمیشد. من همواره دوست دارم تجربهای تاثیرگذار و معنیدار بسازم و به نظرم طرفداران باید بازی را تجربه و صحنههای مختلف آن را در ارتباط با یکدیگر بررسی کنند تا بتوانند قضاوت درستی در مورد آن داشته باشند.
هنوز یک روز از نمایش تریلر جدید بازی نگذشته بود که ۲۵ وبسایت خبری بازی ویدیویی از این طرف و آن طرف، با نام و بی نام و نشان شروع به جوسازی علیه بازی کردند. سازمان حمایت از بازیهای کمتر از هشت مگابایت، همچنین ستاد مبارزه با تریلرهای با رزولوشن کمتر از ۱۰۸۰p با یکدیگر متحد شدند و برچسب خشونت علیه کودکان را محکم بر سر دیوید کیج زدند. جالب است که در همین حوالی، مقالههای بیشتری راجع به خود بازی و سوء استفاده آن از خشونت برای جلب توجه بازیکنان منتشر شدند و نکته جالب ماجرا هم آن است که در بهنظر چنین ایرادهایی صرفاً متوجه یک سری بازی خاص هستند و بسیاری بازی دیگر هستند که میتوانند از چنین تلههایی جان سالم بهدر ببرند. ولی ظاهرا، دیواری کوتاهتر از دیوار دیوید کیج در بازیهای ویدیویی فعلاً نداشتیم و در این حال اما شخصی که جوابگو است، خودِ دیوید کیج است و بس. چرا که پس از این حواشی،او در مصاحبهای با یوروگیمر، تکلیف همه را مشخص کرد:
قطعا همیشه افرادی خواهند بود که تصور میکنند ما از این دست مسائل سواستفاده میکنیم، اما واقعیت اینچنین نیست. بازی Detroit: Become Human اثری در مورد خشونت نیست، بلکه اثری در مورد شخصیت کارا است و این اتفاقات هم بخشی از زندگی وی هستند. در واقع کارا داستان بسیار زیبایی دارد و امیدوارم که پس از تجربه بازی، این داستان بتواند تاثیری را که مد نظر ما است، روی مخاطب بگذارد.
در ادامه بازهم به این نکته اشاره کرد که:
کار ما به این شکل است که میدانیم در حال کار روی یک تجربه به مراتب بزرگتر و اساسیتر هستیم؛ تجربهای که قرار است معنی عمیقی داشته باشد. تجربهای که قرار است داستانی عالی روایت کند و گاهی هم در این بین، وارد قسمتهای تاریک زندگی خواهد شد. در این حالت است که شما تبدیل به یک نویسنده خوب میشوید و سعی میکنید با ورود به جنبههای تاریک، به مسائل مهم و ارزشمندی بپردازید. پس در کل به این شکل نیست که من عمدا بخواهم با نشان دادن خشونت توجه دیگران را جلب کنم؛ بلکه هدف من پرداختن به موضوعی تاثیرگذار و عمیق است.
اگر این حرفها بازهم شما را قانع نمیکند، بگذارید بازهم یادآوری کنم که کیج، به ریسکها و انتخابهای دیوانهوار، نبوغ و خلاقیت غیرقابل انکارش معروف است. همانند چیزی که در عناوین قبلی او دیدیم. قبل از اینکه وارد بحثهای مهمتر بشویم، بهتر است به این نکته اشاره کنم که موتور گرافیکی بازی دستخوش تغییرات مهمی شده است. به طوری که عمده تمرکز استودیو کوانتوم دریم، بر روی چهره و نورپردازیهای فنی صرف شده. ظاهراً، این تغییرات آنقدر خوب پیش رفتهاند که حتی کارگردان، آن را تحولی در جلوههای بصری بازیهای PS4 میداند.
همه اینها را گفتم و گفتم، تا به نقطه اصلی و مهم بازی برسم! بله، داستان. نقطه جوشان و زیبای Detroit! همان کلمهای که در Heavy Rain، با انتظاراتی که از بازی در نگاه اول داشتیم تفاوت داشت. بالاتر، کمی درباره پسزمینه داستانی عنوان جدید استودیو کوانتوم دریم صحبت کردیم. اما اکنون، به صورت گستردهتر به آن خواهیم پرداخت:
به سالها بعد میرویم، اینجا همین زمین است و همان آسمان؛ البته با محتویاتی که زمین تا آسمان با قدیم فرق میکنند. حالا دیگر، آرزوهایی که زمانی بر روی دفتر نقاشی بودند، روی تابلوهای تبلیغاتی شهر نقش بستند. اندروید، دیگر نام یک سیستم عامل برای لوازم الکترونیک نیست؛ بلکه محصول جدید کمپانی سایبرلایف است که اکنون، در همه جا منتشر شده. رباتهای خانگی پیشرفتهای که نه احساس دارند، نه عشق و نه خسته میشوند. آنها یک برده با استقامت بینهایت، و البته قیمت بالا هستند. کمپانی سایبرلایف، بالاخره توانسته تا جهان را متقاعد به بیدردسر بودن محصولاتش بکند. و آنقدر این اتفاق، مضحک رقم خورده که دیگر باید دست خانواده را بگیریم و تشریف ببریم بیرون و خیلی ساده یک اندروید بخریم!
در دنیایی پر از اندرویدها و سیستمهای برنامهریزی شده، ناگهان گروهی از اندرویدها به مرزی از آگاهی میرسند که توان تشخیص اتفاقات اطراف را داشته باشند؛ کم کم، این آگاهی، باعث بهوجود آمدن جنبشی در دنیای اندرویدها میشود. کارا یکی از همین اندرویدهاست. از همان تریلرهای اولیه Detroit میتوان متوجه رویکردی بود که دیوید کیج در بازی نهاده. از این رو بازی بیشتر شبیه به فیلمهای سینمایی قدیمیتر است. اگرچه این ایده، بارها و بارها در سینما و دنیای ادبیات و حتی بازیهای ویدیویی استفاده شده، اما اگر کیج میخواهد دیترویت، همان چیزی بشود که باید، بایستی تا مثل همیشه از سابقه خود تمام استفاده را ببرد و با بهرهگیری از پیچش داستانی و ریسکهایی که در این مسیر وجود دارد، کفه ترازو را به نفع خودش بچرخاند. خب اگر هم بخواهیم صادق باشیم، باید بگوییم که طراح ارشد بازی نیز همین کار را انجام داده! حتی با تجربه دموی کوتاه بازی هم میتوان به این نتیجه رسید که انتخابهای متفاوت، چقدر زیاد و تأثیرگذار هستند و طراحی مراحل، اصلا کار یکی دوسال نبوده و زمان قابل توجهی صرف ساخت بازی شده.
بله! این طمع و زیادهرویهای کمپانیهای ثروتمند، همانقدر که در تبلیغات ساده و خوب بهنظر میرسند، ممکن است در دنیای دیترویت به نوعی خطرناک هم باشند. یعنی دو لبه یک تیغ که درنهایت یکی بر دیگری در اینجا فائق شده. کیج و تیمش، ۸ سال پیش امتحانشان را پس دادهاند. ساخت بازیهایی که دیگر، تنها پریدن از بالای اتوبوس پرنده نیستند. بازیهایی که سبک و سیاق تجربه ویدیوگیم را تا حد زیادی دستخوش تغییر کردند. البته، از حق هم نگذریم، تنها دیوید کیج نبود که در این سالهای اخیر، دست به همچین کارهایی زده بود. همانطور که بالاتر اشاره کردیم، پزشکان نامی زیادی بودند که این شجاعت را به خرج دادند. بازیهای داستانی و کارگردانها و تیمها و افرادی که این عناوین را میساختند، همه و همه از این روند سهمی داشتند و در نهایت خواستار این بودند تا به نوعی امضای خودشان را داشته باشند.
گیمپلی Detroit: Become Human همانند دیگر آثار کیج، و استودیو کوانتوم دریم، معمولاً آن گیمپلی سریع و روانی نیست که در اکثر بازیهای امروزی میبینیم. در دیترویت نیز، از سیستم Quick-time Events استفاده شده. سیستمی که البته به دل هر نوع گیمری نمینشیند و بیشتر نوعی کمک به نقطه قوت اصلی اثر، یعنی داستان آن است. علاوه بر این، شما در طول بازی، موظف هستید تا از میان دیالوگهای انتخابی، جمله مد نظر خود را انتخاب کنید. در واقع، به مانند همه بازیهایی که تاکنون در این سیستم دیدهاید، دیترویت نیز در انتخاب، عمل و نتیجه خلاصه میشود؛ اینبار خیلی قویتر از همیشه و با دایره انتخابهای فوقالعاده استثنایی! گویا دیترویت اینبار، به شدت مصمم است تا استانداردهای جدیدی به بازیهای همسوی خود دیکته کند! دهها دیالوگ، انتخاب و شرایط مختلف در لحظه، برای شماست و همانگونه هم که از تریلرهای بازی دیدیم، همگی به طرز فوقالعادهای با یکدیگر در ارتباط هستند. هر تصمیمی که بگیرید، حتی ریزترین و بیاهمیتترین تصمیمتان، درنهایت ممکن است تغییر بزرگی در روند داستانی ایجاد کند. داستانی که کارگردانش، خودِ شما هستید. مثلا در همین سکانسی که پدر دخترک از راه پله بالا میرود و در شرایط روحی خوبی قرار ندارد، دهها تصمیم و انتخاب، مستقیماً پیشروی شماست. همین گزینههایی که با فونت ریز نوشته شدهاند، در نهایت باعث رقم خوردن تغییرات بزرگ در داستان دیترویت خواهند بود. حتی دیوید کیج نیز بازها گفته بود که کنار هم چیدن تمامی این داستانها، خودش یک پازل بزرگتر برای استودیو کوانتوم دریم به وجود آورده بود.
شما داستان سه اندروید را دنبال میکنید. سه اندروید متفاوت و البته ماجرایی که به هر سه آنان گره خورده است. تغییری که دیر یا زود، هر سه آنان را با خود خواهد برد. “کانر”، “مارکوس” و “کارا”، سه اندروید داستان کیج هستند. جالب اینجاست که دیگر، قرار نیست از آن داستانهای کلیشهای سه نفره بشنویم! خیر! جالب اینجاست که در این سه نفر، هر کدام خط زندگی متفاوتی نسبت به دیگری دارد و دقیقاً، همین مزیت است که به نکات مثبت بازی میافزاید. مارکوس، در تلاش است تا قلب خوابیده دیگر اندرویدها را بیدار کند و به آنها بفهماند که انسانها تا حد زیادی از آنها سو استفاده میکردند و وقت آن رسیده که بیدار شوند. روحیه یاغی مارکوس، قطعاً میتواند درگیریهای بینظیری را در بازی رقم بزند. اما جالبتر از مارکوس، شخصیت کانر است، کسی که برخلاف مارک، میخواهد تا به انسانها آسیبی نرسد و هرطور که شده، رفتارهای اشتباه را کنترل کند. در طرف سوم ماجرا ما شخصیتی به نام کارا را داریم که آخرین قطعه پازل بازی است. اندرویدی که ظاهراً بیشتر از بقیه عواطف و احساسات دارد و دلسوزتر از باقی است؛ همانطور که در تریلر پاریس دیدیم، او تنها به عنوان یک اندروید خانه دار و عادی استخدام شده بود، اما کم کم، کار به جایی میرسد که بتواند جان دخترک را نجات بدهد. تمامی این پیچشهای داستانی، درنهایت، باعث شکلگیری همچین عنوانی شد. و از آنجا که همه ما، با سازنده این بازی و سابقهاش در ساخت بازیهای تعاملی آشنایی داریم. چندان نباید نگران خروجی بازی باشیم. از طرفی بحثهای راجع به خشونت در این بازی هم تمام شده حساب کنید چراکه اولاً دیوید کیج خود به همه سوالات پیرامون بازی پاسخ داده و ثانیاً میدانیم که او شخصیت اینچنینی ندارد و از طرفی دیگر بازیکنان نیز میدانند که رفتارهای شخصیتها در یک بازی ویدیویی ابداً واقعی نیستند و تنها مدلسازیهایی هستند که برنامهنویسی شدهاند. همه چیز آماده است تا مثل آنچه که در باران سنگین دیدیم، انتظارات شما را از یک بازی داستانی روایتمحور با انتخابهای متعدد بالا ببرد.
نظر شما چیست؟ آیا ساخته جدید کیج و استودیو کوانتوم دریم، میتواند بار دیگر، رازهای جدیدی از دنیای بازیهای ویدیویی به ما نشان بدهد؟
پر بحثترینها
- فیل اسپنسر: هیچ خط قرمزی برای انتشار عناوین ایکس باکس روی پلی استیشن وجود ندارد
- فیل اسپنسر: تولید کنسولهای ایکس باکس در نسلهای آینده متوقف نخواهد شد
- کار ساخت بازی جدید ناتی داگ از سال ۲۰۲۰ آغاز شده است
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- فیل اسپنسر: STALKER 2 یکی از مدعیان بهترین بازی سال است
- Red Dead Redemption 2: آیا آرتور مورگان رستگار شد؟
- بازی چندنفره Horizon احتمالاً در سال ۲۰۲۵ منتشر خواهد شد
- مایکروسافت: هر دستگاهی میتواند یک ایکس باکس باشد
- گزارش: Final Fantasy 16 روی PC تنها ۲۸۹ هزار نسخه فروخته است
- رسمی: بستههای الحاقی، ریمیکها و ریمسترها میتوانند کاندید بازی سال در The Game Awards شوند
نظرات
هرچند نمیتونم تجربش کنم ولی تو یوتیوب میشینم کل اندینگاشو میبینم 😀 وست ورلدم میبینم که کلا حال کنم :evilgrin: بایوشاک شاهکار میشه اما خب به احتمال خیلی زیاد بیشتر از ۵۰ درصد کسایی که درباره ی بازی نظر میخوان بدن بشدت بهش حمله میکنن و به بهونه های مختلف و گاها کاملا بی اساس می کوبنش. یچیزی مثل د لاین که شورش درومد ولی چون ضد آمریکایی بود همه پریدن بهش اما با این حال بازم به عنوان یه شاهکار ناب شوتر شناخته شد. دیترویت اما متأسفانه کارش سخت تره چون اصولا عناوین کیج شدیدا سلیقه ای هستن و خیلی از افراد رو نمیتونن درگیر کنن و بدتر اینجاست که این عناوین انقدر خاص و منحصر به فرد ظاهر میشن که خیلی وقتا افرادی که سبک های مشابه رو هم دوست دارن رو پس میزنن؛ مثلا اگه شما Text adventure یا ویژوال ناول هم دوست داشته باشید بازم گاهی اوقات براتون سخت میشه که بتونید عناوین کیج رو تجربه کنید چون بر خلاف ظاهرشون به هیچ وجه شبیه هیچیک از عناوین داستان محور نیستن. کلا کیج با این بازی به عنوان یکی از بزرگترین ریسک های کارش باید برخورد کنه که این بازی دقیقا مثل یه بشکه باروته که در شرف انفجاره و اگه منفجر بشه کلا کیج مجبور میشه بدست کسایی که دیترویت چهره ی واقعیشون رو نشون داده کنار بکشه از این صنعت و یه دنیا نبوغ رو خاک کنه (بازم اشاره کنم به د لاین). با این حال هرچقدرم که مشکل از طرف دنیای سیاست واسه دنیای گیم پیش بیاد بازم شاهکار های دنیای ما شاهکار باقی میمونن مثل سری متال گیر یا مدال افتخار و د لاین و بایوشاک و جی تی ای که همشون جنجالی بودن ولی بازم تونستن سربلند بیرون بیان و قطعا دیوید کیج هم میتونه.
منظورم از بایوشاک تو خط دوم دیترویته نمیدونم چرا گفتم بایوشاک
بازیهای دیوید کیج همه پسند نیست وطرفدار خاص خودشو داره به شخصه عاشق بازیهاشم و با بازیهاش زندگی کردم چه تو نسل ۶ چه ۷ و چه ۸ شاهکارهای با طعم واقعیت.
دمو که خیلی زیبا بود
دوباره قراره اعتبار سونی بره بالا
West World رو خوب اومدی. منم نمیتونم تجربه کنم. یعنی خیلی وقته دیگه بازی ادامه دار انجام نمیدم اما دیدن اپیزوداش جالبه.
آقای غزالی مقاله عالی بود دمو رو بازی کرد عالی بود امیدوارم همه جای بازیش همینطور با تصمیمات و اتفاق مختلف و فراوان باشه چون خیلی باهاش حال کردم و رفت تو لیست خریدم
عالی امین جان گل. مرسی ازت لطف داری. امیدوارم لذت ببری
سلام حسین جان.عالی بود.به شدت منتظر اثر کیج هستم
حسین جان هزار و یک شب تعطیل شد?!
سلام عزیز دل مرسی. من هم همینطور. نه مگه میشه هزار و یک شب تعطیل بشه? به بازی محبوب شما هم می رسیم انشالله
هوی رین هم چندتا شخصیت داشت و ترکوند. این قسمت هم بخاطر تقابل کانر و مارکس خیلی عالی میشه. این وسط کارا هم مثل ایتن مارس که هر کاری برای نجات دادن شان پسرش کرد برای نجات و سیو آلیس میجنگه. قطعا بازی میترکونه با توجه به این که دامنه انتخابات هم وسیع تر میشه و نکته ای که بازی رو خاص میکنه همین دامنه وسیع انتخابات و پایان هاست
دموش رو بازی کردم خیلی جذاب و استرس زا بود.موسیقیش هم فوق العاده بود :yes:
dan of war
اون آهنگ های دمو برای شخصیت کانر ساخته شده بودن که آهنگساز شخصیت کانر آقای نیما فخرآرا هستن که ایشون ایرانی ن.
چه جالب ممنون بابت اطلاع رسانی :heart:
ارزش نداره برای یه بازی ۱۵ ساعته که ۲ ساعتش کات سینه ۳۰۰ بدین.
😐 😐 😐
okay
Yeah
َابله….!!!!
سلام و درود آقای غزالی
منتظر نقدش از خودتون هستیم
سلام عزیز دل. مرسی ممنونم واقعا. انشالله اگر بشه باعث افتخاره
عاشق بازیای دیوید کیج ام ولی چون ps4 ندارم باید سماق بمکم
……..
ببخشین دوستان من سابقه تجربه سری تکن رو ندارم
و شماره ۷ اولین تجربمه
بخش آموزش درست و حسابی هم نداره
این کلیدای ترکیبی مثلا xy رو باهم میزنین؟ یا با جوی استیک؟ یا واسه ترکیبیا از کلیدای های دیگه استفاده میکنین؟
تو منوی انتخاب مبارز xy رو بزار LB و ab رو بزار RB
از دموی بازی مشخصه که سونی و quantic dream هیچوقت طرفدارا رو ناامید نمیکنن و به کمتر از شاهکار اکتفا نمیکنن درست مثل beyond و heavy rain دترویت هم از همه لحاظ عالیه. اگر امثال gow و Detroit نبودن کم کم بازی های داستانی از بین میرفتن
تو رو خدا کوتاه بیا . اقا این دوره و زمونه بازی های افلاین با گیم پلی قوی مثل GOW رو به زور میشه تحمل کرد . چطور انتظار دارین بازی که گیم پلی نداره رو تحمل کنیم و بابتش پول هم بدیم . نسخه دمو رو بازی کردم حالم بد شد . اصلا بازی افلاین دیگه حال نمیده . GOW رو هم به زور تا جایی رفتم بعد رفتم دیسکش رو پس دادم . :yawn:
از یه سوسمار انتظاری بیشتر از این نداریم
:rotfl: :rotfl: :yes:
یه کف مرتب به افتخار حاجی
احمق…!!!!
واقعا که سال ۲۰۱۸ سال فوق العاده ای واسه ps4
تقریبا هر دو ماه یه انحصاری عالی داره واسه کنسولش
بنظرم بازیش زیادی داستان محوره مثل life is strange . رو گیم پلیش نمیشه زیاد حساب کرد.
Gow رو به زور رفتی ؟؟ خیلی سخته ها gow دستت باشه نصفه ولش کنی فکر کنم تو باید تو گینس ثبت بشی من که دهنم باز موند میگی gow رو نصفه ول کردم بعدش به نظر من برای این بازی دیترویت که داستان فوق العاده داره و میتونه باعث بشه یه نفر تحول پیدا کنه ارزش پول دادن نداره ؟؟ شما حاضر نیستی برای اینکه ادم بهتری بشی پول بدی ؟؟ همیشه هم نباید بازی رو فقط یه سرگرمی نگاه کرد
آقای غزالی ممنون از مقاله خوبتون…
من تا همین یه سال پیش فقط بازی های آنلاین بازی میکردم… کل فکر و ذهنم فقط بازی های آنلاین بود… از بازی های آفلاین هم زود خسته میشدم…
و همه کاتسین هارو اسکیپ میکردم بعد از نهیت هشت ساعت بازی کردن بازی های داستان محور ازشون خسته میشدم و میزاشتم کنار…
این نظری هم که دوستمون بالا گفته بود کاملا درسته…
وقتی بازی زلدا برای pc با cemu عرضه شد چون داستان بازی به صورت نوشته بود و تا انتخاب نمیکردیم به بعدی نمیرفت من نشستم و یکی یکی اونا رو ترجمه کردم با google translate و تازه فهمیدم که چرا این بازی متا به این خوبی گرفته و واقعا به ارزشش پی بردم...
و تازه فهمیدم که داشتم چه لذتی رو از دست میدادم… از اون موقع راهم از دوستام که فقط بازی آنلاین و همینجوری به خاطر گیم پلی بازی می کنن جدا کردم…
و الآن هم ماد frindly hud رو برای ویچر نصب کردم و دارم یکی یکی ترجمه میکنم…
آرزو دارم همه بچه ها هم بتونن یه روزی این موضوع رو درک کنن…
به به! خیلی خیلی خوشحالم که شما هم مثل خیلی از دوستانمون و خودم و بقیه، اینطوری ارزش بازی های داستان محور رو می دونید! خیلی خوشحال کنندست. مرسی
امیدوارم به بقیه هم منتقل بشه
یه مقاله جذاب دیگه از استاد غزالی…
من یه مطلب نه چندان بی ربط میخواستم بگم
اینکه بازی انلاین باشه لزوما معنی این رو نمیده که داستان چرتی داشته باشه
درسته این روز ها فورتنایت و پابجی و اینها رو بورسن، خیلیا یه زمانی اورواچ مسخره کردن چرا بدون هیچ داستانی بهترین بازی سال شده…
ولی خب یادمون بازی هایی مثل World of Warcraft یا Destiny باشه جفتشون از یک کمپانی پدر که زیرمجموعه هاش سال هاست دارن بازی تمام انلاین میسازن…
اورواچ خیلی ها اطلاع ندارن یا حتی تجربه نکردن، اما با خوندن کامیک هاش یا فقط دیالوگ های داخل بازی میشه متوجه شد چه پشتوانه قوی و جذابی داره، شخصیت های فوق العاده ای مثل Gabriel Reyes و Jack J. Morrison داستانی شکل دادن که تا همیشه بازی های این سبک یا حتی شوتر های دیگه رو میتونه زیر سایه خودش داشته باشه، روابط پیچیده و فوق العاده بین شخصیت ها، پیش آمد های جالب که ارزش تحقیق کردن دارند، هر شخصیت حتی برای سلاحی که دستشه یه داستان داره! مثال بارزش شخصیت Doomfist. و بزارید از دیالوگ های محشرش نگم! اورواچ حتی ساید استوری های جالبی هم مثل داستان Jameson Junkenstein برای اونت هالووینش داره!
برای کسایی که گفتن اورواچ بخش کمپین نداره، بلیزارد هرساله یک چپتر جدید از داستان های اورواچ توی اپدیت Archives قرار میده، که تا الان دو چپتر اومدن یکی حادثه ونیز برای بلک واچ و یکی دیگه هم قیام کینگز رو (لندن) برای اورواچ، فکر کنم برای تالون هم سال اینده داستانی داشته باشیم.
هرچند این پست مربوط به اورواچ نیست!
در مورد خود دیترویت هم میخواستم صحبت کنم،
بازی های استاد قفس خیلی خوبن، خودم مثل خیلی های دیگه بیاند تو سولز و هوی رین رو بازی کردم و واقعا عاشق جفتش هستم، اما چیزی که واقعا به بازی های اقای کیج میتونه کمک کنه اینه که جو بازی از اون خشکی و جدیت در بیاد توی مراحلی چونکه واقعا ذهن ادم خسته میشه، شاید خیلیا بگن خب وقتی خسته شدی برو دفعه دیگه بیا بازی کن، اما این سبک از بازی ها، مثل بازی های Telltale Games نزدیکی بیشتری به یک فیلم طولانی دارن تا یه بازی مرحله ای، نمیشه در اوج داستان، گوش گرفتن رو کنار گذاشت، چه کسی حاظره فیلم جذابی مثل جنگ ستارگان رو وسطش پاوس کنه بره یه روز دیگه بیاد بقیشو ببینه؟ شخصا بیاند رو توی دو روز کم و بیش تموم کردم، و حتی با اینکه خیلی بازی میکردم جدا شدن ازش برام سخت بود! به نظرم استاد کیج باید سکانس های جذاب و فان رو هم توی بازیهاش ((در مواقع درستی)) قرار بده، نه من کارگردان فیلم یا مسعود فراستی نیستم (خدایی اسمشم نمیتونم درست بنویسم ببخشید) اما دارم از دیدگاه یه بازیباز ساده حرف میزدم. بازی باید یه جاهایی از جدیت و خشکی فاصله بگیره و ذهن بازیباز رو استراحت بده، مثل تل تیل که بعد از The Walking Dead 2012 انتقاد پلیر ها رو به جون خرید و گیم-سریال هاش رو از خشکی و جدیت خسته کننده در اورد با قرار دادن سکانس های فان یا جذاب در بینابین تعریف داستان اصلی، و به اعتقاد من استاد کیج تواناییش از اینحرفا بیشتره!
و همینطور تشکر خیلی زیاد از اقای غزالی، ببخشید طولانی شد صحبت هام! تشکر از هرکسی که خونده چه موافق و چه مخالف.
مرسی از شما عزیز دلم. و اینکه ممنونم که همیشه، کامنت هاتون خیلی زیباست و قشنگه و همیشه هم وجودتون مایه افتخاره
نطر رو خوندم و خیلی هم قشنگ بود
بله دقیقا متوجه هستم چی میگید.
ولی خب بهتره اون بحث رو ببندم که حدود ۱۶۰ کامنت داشت واقعا و حرفا رو زدیم خب.
اما درباره نظری که دادید برای بازی های کیج هم باید بگم که بله. خیلی زیبا گفتید. واقعا حق هم دارید به عنوان یک بازیباز و مثلا در عنوانی مثل LIS خیلی شاهد اینطور صحنه های قشنگ و احساسی و در عین حال با مزه بودیم
موفق باشید
دیشب دمو رو بازی کردم جوری عالی بود که باعث شد امروز برم کتاب زبان های دوران دبیرستان رو مرور کنم تا لغاتی که از ذهنم پاک شده دوباره برگردن.کلا دوبار مرحله رو رفتم هر دوبار گروگان رو نجات دادم اما اندروید و گروگانگیر میمردن .پیشنهاد میکنم تا قبل از اومدن بازی دایره لغاتتون رو افزایش بدین تا جایی که ممکنه
من خودم از بازی هایquick-time event ( یا به قول خودم دکمه زنی)زیاد خوشم نمیاد مگر اینکه جزئی از یه گیم پلی جداگانه باشن
ولی به هر حال دیوید کیجی گفتن اسطوره ای گفتن :snicker:
سپاس آقای غزالی برای مقاله خوبتون
واقعا توی این نسل نبود دیود کیج احساس میشد
به قول یکی از دوستان توی همین نظرات بازی های کیج طرفدارای خاص خودش رو داره. من هم به شخصه با بازیهاش خاطره دارم واسه همین هم این بازی برام مورد خیلی مهمه.
حسین جان عالی بود مرسی
دموشو بازی کردم و واقعا خیلی خوب بود و هر تصمیمی یه جورای تو روند داستان بازی تاثیر داره
بازیش خوب نیست
یه شبیه ساز پلیسی میساخت بهتر بود
Spam
میشه گاد رو با تمام اپگرید ها و زره ها از اول شروع کرد؟؟؟
همون new game plus
نه دوست من
ولی پیشنهاد می کنم یه بار با درجه متوسط بازی رو فقط انجام بدی و ازش لذت ببری بعد با درجه راحت هر چی تروفی توش هست و جمع کنی و بعدشم اگه چالش و از این جور چیزا دوست داری ۲ درجه سختی بالای بازی رو تجربه کنی
کیج بعد از میکامی برای من بهترین بازی ساز دنیاست. هنوز که هنوزه تک تک سکانسهای فارنهایت یادمه بعد از این همه سال که گذشت. هوی رین هم جزو سه بازی برتر عمرم بود. قطعا دیترویت هم شاهکار میشه. به شدت منتظرم.
بدددددددد موافقم باهات…
احساسات بخشی از اندروید هاست و در مقالتون گفتید که اون اندروید ها عشقی و احساسی ندارند که غلطه صد در صد
کارا احساساتش دلسوزی و مهربونی و اصلا به همین دلیله توی تریلر دوم تلاش می کنه دختر بچه رو از بابای معتاد به الکلش نجات بده
کانر هم بسیار جدیه و خیلی سخت میشه ناراحتش کرد ولی خوب عصبی میشه به موقعش
مارکوس هم چیزی ازش ندیدم ولی با روحیه انقلابیش اونم قطعا احساسات داره
اون خانم رباتیه خیلی بانوی خوبیه 😀
ممنون آقای غزالی مث همیشه زیبا و خواندنی ایشالا به زودی تجربه ش کنیم
واقعااااا خیلی ها شعورشون هنوز به بازی های حضرت کیج نمیرسه واقعااا متاسفم!!! -_-