زامبی ها و روز های تاریک | نقد و بررسی اپیزود اول و دوم بازی The Walking Dead: A New Frontier
شما را نمی دانم. اما من همیشه و به دفعات زیاد خودم را در دنیای The Walking Dead تصور کرده ام و بسیار سعی کرده ام پیش بینی کنم اگر برای دنیای من نیز چنین اتفاقی می افتاد چگونه با آن کنار می آمدم و چطور زندگی ام را می گذراندم. تصور کنید در خانه گرم و نرمتان نشسته اید و مشغول خواندن نقد اولین اپیزود فصل سوم Walking Dead در سایت گیمفا هستید که ناگهان صدای وحشتناک و ناله مانندی را از بیرون خانه می شنوید. ممکن است دفعات اول و دوم به آن اهمیتی ندهید اما پس از این که چندین بار صداهای مشابه آن به گوشتان خورد به سمت درب خروجی می روید تا علت آن را بیابید. در را باز می کنید و چیزی که میبینید باعث می شود تا چند لحظه توانایی تکلم و تفکر را از دست بدهید. منظره وحشتناکی روبروی شماست. روی زمین بدن تعدادی از همسایگانتان را می بینید که به طرز وحشیانه ای از هم دریده شده اند و محتویات شکم هایشان بی رحمانه از درون بدنشان بیرون ریخته و همانجا رها شده. عده ای را میبینید که برخلاف اجساد سرپا هستند و در حالی که به سختی راه می روند به شما نزدیک می شوند. با نزدیک و نزدیک تر شدن آنها می فهمید که بدن ها و رنگ پوستشان با انسان های سالم تفاوت بسیاری دارد و گویی حتی عقل و احساسات خود را نیز از دست داده اند و فقط همچون حیوان درنده ای که تابع غریزه است شما را دنبال می کنند. در این لحظه دقیقا واکنش شما چیست؟
کمپانی تل تیل به ساخت بازی های ادونچر با سبک معمایی و اشاره و کلیک مشهور است. اوج شهرت و محبوبیت این کمپانی را می توان مدیون عرضه بازی The Walking Dead دانست. بازی ای که در سال ۲۰۱۲ و به صورت اپیزودی عرضه شد و توانست علاوه بر کسب نمراتی عالی آثار بزرگی چون Dishonored، Journey و Mass Effect 3 را کنار بزند و جایزه بهترین بازی سال را از آن خود کند. این کمپانی پس از عرضه موفقیت امیز اولین فصل بر آن شد تا دمین فصل از این بازی را نیز روانه بازار کند و با این که فصل دوم نیز در میان بازی های ادونچر حرف های زیادی برای گفتن داشت اما در مقایسه با فصل اول یک شکست به حساب می آمد. هم اکنون سومین فصل از این بازی نیز نخستین اپیزود های خود را رو کرده. سوال اینجاست که آیا این بازی می تواند در حد و اندازه فصل اول باشد و خاطرات آن را زنده کند یا این که همچون فصل دوم قرار است یک شکست دیگر لقب بگیرد؟
روزی که همه چیز آغاز شد
ماجرا از صبح یک روز آفتابی شروع شد. روزی که هنگام طلوع خورشید با دیگر روز های زیبا و آفتابی دیگر هیچ فرقی نداشت. شخصیت اصلی بازی، Lee بر روی صندلی عقب ماشین پلیس نشسته بود. راننده که افسر پلیس پیری بود تصمیم گرفت سر صحبت را باز کند… از این که چه چیز هایی گفته شد عبور کنیم. این اشتباه به پایان یافتن زندگی اش منجر شد. یک تصادف به ظاهر ساده همه چیز را به هم ریخت.
Lee چشم هایش را به سختی باز کرد و پس از این که مجددا هوش و حواسش را به دست آورد متوجه شد ماشین تصادف شدیدی کرده و راننده نیز زخمی در گوشه ای افتاده. به سختی خود را از درون ماشین بیرون می کشد و به سراغ افسر پلیس می رود. زخم های پلیس اصلا شبیه زخم های کسی که تصادف کرده نیستند. چگونه ممکن است کسی در اثر تصادف چنان زخمی برداشته باشد؟ Lee نزدیک تر می شود تا کمی دقیق تر بررسی کند. در همین حین افسر پلیس با صدایی گوشخراش و ترسناک که بیشتر به غرش حیوانات درنده شبیه است تا ناله انسان از جای خود بلند شده و به سمت Lee حمله می کند. Lee تلاش می کند او را آرام کند اما انگار صدای او اصلا به گوش پیرمرد نمی رسد. پلیس همچنان به سوی او می آید و انگار واقعا قصد دارد با دست خالی به Lee صدمه بزند. اینجاست که قهرمان قصه ما مجبور می شود اولین کار وحشتناک زندگی اش را انجام دهد. او ناچار است پلیس را با شلیک مستقیم گلوله از پای دربیاورد. پس از آن لنگ لنگان به سوی نزدیک ترین خانه موجود در آن محل می رود و پس از مدتی با دختر بچه ای به نام کلمنتاین آشنا می شود. دختر بچه ای که خبری از پدر و مادرش ندارد و از Lee تقاضا می کند در یافتن آن ها او را یاری دهد. آن ها متوجه می شوند که در عرض چند ساعت بیشتر مناطق شهر توسط همین موجودات خونخوار احاطه شده. ظاهرا آن ها به هر کسی که حمله کنند می توانند با گاز گرفتن محلی از بدن وی او را نیز به یکی از نوع خودشان تبدیل کنند. جمعیت آن ها هر ثانیه در حال اضافه شدن بود و انسان ها یکی یکی در حال از بین رفتن بودند. لی و کلمنتاین تصمیم می گیرند سفر پرماجرا و پر خطر خود را آغاز کنند. سفری که فراز و نشیب های زیادی برای آنان داشت. گاه لحظات خوبی را کنار هم تجربه کردند و گاه با از دست دادن یکی از یاران وفا دارشان اندوه وجودشان را گرفت. کلمنتاین در آن روز ها دختر بچه ای بیش نبود. او حتی راه و رسم زندگی معمولی را نیز نیاموخته بود چه رسد به این که بتواند در چنین جهنمی زندگی کند. لی توانست طی مدتی که با کلمنتاین گذراند نصایح بسیاری به او بنکد و راه رسم زندگی را به او بیاموزد. او همچنین همواره برای او مراقبی دلسوز بود و همیشه در خطر ها و مصائب جان او را بر خود مقدم می دانست. همین رابطه پدر و دختر گونه موجب شد علاقه ای ناگسستنی میان ان ها پدید آید. آن ها به همراه دوستان و همراهانشان روز ها و شب ها به سختی تلاش کردند تا بتوانند باز هم همانند روز های قدیم یک زندگی آرام و به دور از هر گونه خطر و نگرانی داشته باشند. اما یک روز همه این رویا ها ویران شد. روزی که لی جای دندان های یکی از همان موجودات ملعون را بر روی دست خود دید.
***
کلمنتاین در حالی که اشک می ریخت اسلحه را به سمت صورت لی نشانه گرفته بود. همه ی دنیایش حالا مقابلش قرار گرفته بود و باید با یک شلیک همه را نابود می کرد. لی با آخرین رمقی که برایش باقی مانده بود فریاد می زند: بزن!
***
سالها گذشت و کلمنتاین دوستان جدیدی پیدا کرد. اما هیچگاه نمی توانست یاد و خاطره لی را فراموش کند. کلاهی که لی در کودکی به او هدیه داده بود تا سالهای سال بر روی سرش دیده می شد. او همچنان تلاش می کرد تا بتواند زندگی را دوباره تجربه کند. او پس از مدتی بار دیگر با یکی از بهترین دوستان لی یعنی Kenny ملاقات کرد. در حالی که همه تصور می کردند کنی خوراک واکر ها شده بازگشتن او برای کلمنتاین به منزله زنده شدن خاطرات لی بود. در طی اتفاقاتی که در دومین فصل از بازی رخ داد گیمر می توانست به سه روش بازی را به اتمام برساند. اولی این که در ماجرای مبارزه کنی و Jane طرف Jane را بگیرید و اجازه دهید کنی بمیرد. دومی این که طرف کنی را بگیرید و جین را به کشتن دهید. در این صورت به همراه کنی به Wellington خواهید رفت. سومین پایان نیز این گونه است که پس از کشته شدن جین به کنی شلیک کنید و خود به همراه AJ کوچک به سفر های خود ادامه دهید.
خانواده
اولین نکته خوب فصل سوم این است می توانید انتخاب های فصل پیشین خود را برای بار دیگر بسازید. اگر سیو های فصل های قبلی بازی خود را نداشته باشید (یا حالش را نداشته باشید آن ها را در پوشه های مناسب کپی کنید!) یا این که اصلا بازی را انجام نداده باشید و بخواهید گذشته خود را انتخاب کنید این سیستم به شما اجازه می دد مهمترین انتخاب هایی که در فصل های پیشین انجام شد را دوباره انجام دهید. حتی در صورتی که از انتخاب های فصل قبل خود ناراضی هستید می توانید بار دیگر بدون این که مجبور باشید به بازی های قبلی مراجعه کنید این انتخاب های را در بازی جدید تغییر دهید.
داستان بازی شروع خوبی دارد. شخصیت جدید سری که Javi نام دارد به موقع برای اجرای تشریفات مرگ پدرش به خانه نمی رسد و پدر در حالی که در آخرین لحظات فرزندش را صدا می کرد مرد. اهالی خانه همگی از دست Javi و مشغولیت های فراوان و خوشگذرای هایش گله مندند و همیشه او را سرزنش می کنند تا بیشتر به خانه و خانواده اش سر بزند. آن ها مشغول آمادگی برای پذیرش مرگ پدر هستند که متوجه می شوند پیرمرد به موجود عجیبی تبدیل شده. موجودی که به اعضای خانواده حمله می کند و قصد صدمه زدن به آنان را دارد. پیرمرد زامبی همسر و یکی از اعضای خانواده اش را زخمی می کند و آن ها مجبور می شوند او را از پای در بیاورند.
بازی در صحنه های آغازین کارگردانی بی نظیری دارد. ده دقیقه ابتدایی بازی باعث می شود گمان کنید این فصل نیز اگر با همین ریوه ادامه دهد می تواند همچون فصل اول تاثیر گذار باشد. اما باید دانست که این لحظات خوب فقط برای چند دقیقه دوام می آورند و پس از آن بازی فورا به چندین سال بعد یعنی زمانی که دنیا به طور کامل از وجود زامبی ها مملو شده منتقل می شود. Javi را می بینیم که به همراه همسر برادرش Kate و فرزندان برادرش در اتومبیلی در حال مسافرت هستند. سال ها از آن وقایع گذشته و اکنون نه خبری از برادر هست و نه کس دیگر. آن ها اکنون یکدیگر را خانواده می خوانند و به تنهایی سفر می کنند. هاوی مجبور می شود برای یافتن مقداری بنزین در محلی توقف کند. آن ها موفق می شوند مقدار زیادی بنزین بیابند اما پس از مدتی متوجه می شوند اتومبیلی که بنزین ها را از آن کشیده بودند به عده ای از ارازل و اوباش تعلق داشته و آن ها اکنون از دیدن چند غریبه ناشناس در پناهگاه خودشان بسیار عصبانی اند. پس از درگیری با آن ها هاوی بیهوش می شود و زمانی که مجددا بهوش می آید خود را در اتومبیل همان افراد میابد. راننده یکی از اعضای همان گروه بوده و وظیفه داشت هاوی را به نقطه دوری ببرد و سر به نیستش کند. در همین حین اتومبیل آن ها طی حادثه ای ساختگی واژگون می شود و راننده از مهلکه می گریزد. اینجاست که بازیباز بار دیگر مهمترین شخصیت سری را ملاقات می کند. کلمنتاین کسی است که باعث شده اتومبیل تصادف کند. از این نقطه ماجرا های Javi و کلمنتاین و دوستی شان با یکدیگر شروع می شود. آن ها به شهری به نام Prescott رفته و در آنجا نیز ماجرا های زیادی را تجربه می کنند. هاوی تمام مدت نگران خوانداده خود است. او باید هر طوری که می شد به پناهگاه آن اوباش می رفت و از وضعیت خانواده اش با خیر می شد. در شهر کوچک Prescott هاوی و کلمنتاین با مردی اختلاف پیدا می کنند. با بالا گرفتن دعوا آن ها ناچار به درگیری می شوند و کلمنتاین به ناچار به آن مرد شلیک می کند. همین عمل باعث می شود مردم شهر آن ها را دردسر ساز خوانده و برای مدتی زندانی شان کنند. درست است که آخر الزمان شده و همه چیز کشک است اما بالاخره زندگی در هر جامعه انسانی قوانین خودش را نیز دارد. آن ها یک شبانه روز در آن زندان باقی ماندند تا این که توانستند با کمک Trip و نامزدش بیرون آمده و به سوی خانواده گم شده بشتابند.
فرمول هایی که دیگر جواب نمی دهند
در اولین اپیزود بازی تلاش کرده تا از همان فرمول های قدیمی استفاده کند. بدست اوردن دوستان و سپس از دست دادن آن ها بوسیله زامبی ها. ویا مواردی از این دست. این فرمول شاید پنج سال پیش جواب می داد اما اکنون دیگر کسی با دیدن این صحنه ها شگفت زده نمی شود. روند بازی با این که سعی شده غافلگیری ها و فراز و نشیب های بسیاری داشته باشد هنوز هم نمی تواند یاد آور خاطرات دوران طلایی مان با فصل اول این سری باشد.
چیزی که از آن مطمئنم این است که در یک دنیای آخرالزمانی که بوسیله زامبی های آدم خوار احاطه شده هنوز هم ایده های بسیاری برای تعریف یک داستان فوق العاده جذاب و عمیق وجود دارد. اما نمی دانم این طلسم لعنتی چیست که باز هم برای بار سوم با همان روند و همان ایده ها و همان صحنه ها میهمان Walking Dead هستیم. درست است که فعلا نباید قضاوت کرد اما چیزی که در این دو اپیزود دیدیم واقعا نکته جدیدی به همراه نداشتند.
بازی برای روایت داستان از فلش بک های مختلف استفاده می کند. این فلش بک ها گاه داستان گذشه هاوی را نشان می دهند و گاه گذشته کلمنتاین را. به کمک همین فلش بک ها هستند که می فهمیم کلمنتاین در گذشته چه ماجرایی داشته. بر اساس انتخاب هایی که من کردم فهمیدم که کلمنتاین به همراه کنی و AJ سفر می کرده و کنی موفق شده رانندگی را به خوبی به او بیاموزد. اما شراط آنطور که باید پیش نمی رود و کلم (کَلَم نه! کلِم! مخفف کلمنتاین) کنترل اتومبیل را از دست می دهد. این اتفاق باعث می شود آن ها از مسیر خارج شوند و به سختی با یکی از درختان کنار جاده برخورد کنند. کلمنتاین بهوش می آید و کنی را می بیند که از شیشه ماشین به بیرون پرتاب شده. هنگامی که به سراغ او می رود متوجه می شود که در آن حالت بهیچ وجه توانایی راه رفتن و جابجا شدن ندارد. با توجه به این که صدای حادثه توجه واکر ها را نیز جلب کرده و آن ها در دسته های بزرگ در حال آمدن به سمت آن دو بودند کنی از کلمنتاین درخواست می کند که او را تنها بگذارد و برود. و البته در این لحظه شاهد یکی دیگر از آن صحنه های هندی و گریه آور این سری هستیم که کلمنتاین چگونه می تواند دوست و یاورش که جای پدرش بوده را رها کند و برود؟؟ و خلاصه از این داستان ها. (که البته اصلا هم چیز بدی نیست. اگر با این لحن از این نوع صحنه ها سخن می گوییم برای این است که از شر شرح اتمسفر سنگین آن ها خلاص شویم وگرنه خودمان عاشق همین ویژگی های WD هستیم!) کلمنتاین با چشم هایی پر از اشک کنی را در همان وضعیت رها می کند و به سوی پناهگاهی می دود تا AJ را از شر واکر ها در امان نگه دارد. آن ها وارد خانه کوچک و تنگ و تاریکی می شوند و موفق می شوند از شر واکر ها خلاص شوند. اما ناگهان یک غریبه در آن خانه را می زند. غریبه ای که موجب می شود بازی یکی از عجیب ترین صحنه های خود را رو کند.
روابط آزار دهنده
یکی از موارد آزار دهنده ای که در همان اول بازی توجه تان را جلب می کند و شاید مثل من آزارتان بدهد تاکید مزخرف سازندگان روی بحث خانواده است. من واقعا نمی فهمم. در این دنیای پر خطر و مرگبار چرا عده ای باید زور بزنند که به هر ترتیبی که شده خود را به عنوان خانواده بشناسند؟ آن هم افرادی که هیچ ارتباطی با هم ندارند. در این دنیا همه باید تلاش کنند از وابستگی عاطفی رها شوند چون هر لحظه ممکن است برای اطرافیانشان مشکلی پیش آید. یکی از موارد آزار دهنده ای که در این فصل شروع شده رابطه عاشقانه ای است که میان کیت و هاوی برقرار شده. همه می دانیم که کیت همسر برادر هاوی است و حالا نیز چند سال است که از سرنوشت شوهر او خبری نداریم. با این که شاید این اتفاق برای عده ای چراغ سبزی باشد برای این که هر کار دلشان خواست انجام دهند کسی همچون من باز هم از این کار تنفر زیادی دارد. زمانی که کیت، این دختر اعصاب خرد کن شروع می کند به بیان حرف های مورد دار و خط دادن های عجیب و غیر قابل تحمل دلم می خواهد به او بگویم: گورت را گم کن! دختره ی عوضی! ولی در بازی همچنان از او به عنوان خانواده یاد می شود. از طرف دیگر بچه هایی که به همراه داریم همگی فرزندان برادر احتمالا خدا بیامرز هستند که مادر واقعی شان سالهاست که فوت کرده و این خانم محترم درواقع مادر خوانده آن هاست.
البته شکی نیست که وجود چنین مواردی موجب کثیف تر شدن بازی و حکمفرمایی فضایی عجیب در آن است که چندان هم تاثیر بدی نخواهد گذاشت اما این عدم آزادی در برخورد با این دختر واقعا ازار دهنده است.
میراثی فراموش شده به نام معما!
یادش بخیر. زمانی بازی های تل تیل بخش کوچک و هر چند کمرنگی به نام معما داشتند که همیشه در قسمت مربوط به گیم پلی درباره آن ها می نوشتیم. اما اکنون باید این اعتراف را بکنم که واقعا در این دو اپیزود هیچ معمایی پیدا نکردم. تنها مورد مربوط به بخشی بود که باید سیمی را از درون ماشین پشت سری پیدا می کردیم و درجای مناسبش قرار می دادیم که رسما حتی به معما شبیه هم نیست. البته شاید کمی سختگیرانه باشد که حلا بخواهیم به دنبال معما بگردیم چون هنوز باقی فصل ها را تجربه ننموده ایم. اما این را هم نمی شود در نظر نگرفت که اگر معمای درست و حسابی وجود داشت حتما در این دو اپیزود اثری از آن ها میدیدیم. این طور که پیداست تل تیل تصمیم گرفته بیشتر بر روی انتخاب ها و پیامد های آن ها تمرکز کند تا روی معما های ریز و درشت. در این فصل می شود به وضوح تاثیرگذاری انتخاب ها را حس کرد. در طول بازی هاوی مجبور است انتخاب هایی بکند که واقعا چیز های زیادی را تغییر می دهند و بازیباز ناچار است وقت بیشتری را برای اندیشیدن به حرکت های صرف کند.
به لطف انجین جدید تل تیل در این بازی شاهد افکت های تازه ای هستیم که پیشتر فقط در آثاری چون بتمن دیده شده بودند. البته در این بازی با این که شاهد پیشرفت های چشمگیری نسبت به نسخه های قبلی هستیم اما هنگامی که گرافیک آن را با بتمن تل تیل مقایسه می کنیم ضعف های واضحی را در آن شاهد هستیم. البته این نکته را نیز نباید از یاد برد که این بازی نه تنها نسبت به فصل های پیشین مرده متحرک محیط های پر جزئیات تری دارد بلکه نسبت به بتمن نیز از جزئیات بیشتری بهره می برد. در این نسخه پیشرفت های دیگری نیز دیده می شود همچون سیستم ذرات و افکت هایی مانند آتش و دود که تابحال به این زیبایی در بازی های تل تیل وجود نداشته اند. همچنین باید از نورپردازی عالی بازی نیز تقدیر کرد که در سطحی عالی قرار دارد.
مثل همیشه موسیقی بازی عالیست. Jared Emerson Johnson با این که اصلا در ساختن موسیقی بازی ای چون بتمن تخصص ندارد اما توانسته همچون فصل های قبل قطعه های خوب و گوشنوازی را برای بازی بنویسد. موسیقی بازی گاه دلهره آور و هیجان انگیز است و گاه اندوهناک و سنگین. گاهی نیز که ارامش نسبی در بازی حاکم است به خوبی می توان از قطعات ارامش بخش لذت برد. همچون دیگر کار های تل تیل گویندگی این اثر نیز در سطح مطلوب قرار دارد. این بار نیز برای گویندگی بازی از تیمی حرفه ای استفاده شده و میتوان بار دیگر از هنرمندی گویندگان لذت برد.
زامبی ها و روز های تاریک
در پایان باید بگویم خیلی خیلی برای قضاوت کردن درباره این بازی زود است. من برای خودم یک رسم مهم دارم و آن این است که همواره بازی هایی که بصورت سریالی عرضه می شوند را بعد از انتشار آخرین اپیزود بازی می کنم. این گونه نه برای اپیزود های بعدی چشم انتظار می مانم و نه با تک اپیزود های ناقص بازی مشکلات اینچنینی را تجربه می کنم. در حال حاضر هم نمی دانم چرا رسمم را شکسته ام و اپیزود های اول مرده متحرک را بازی کرده ام. چیزی که از آن مطمئنم این است که نمره ای که به این اپیزو داده ام را نمی توان به کل فصل تعمیم داد و قطعا اپیزود های آینده این گونه ضعیف نخواهند بود. اما دست کم تا عرضه قسمت های بعدی ناچارم توصیه کنم: طرفداران، فعلا این بازی را تجربه نکنید. بهتر است منتظر بمانید تا اپیزود های دیگر نیز سربرسند و پس از آن به تجربه بازی بپردازید. این گونه دیگر همچون من نا امید نخواهید شد.
پر بحثترینها
- رسمی: سونی دو استودیوی Neon Koi و Firewalk، سازنده Concord، را تعطیل کرد
- نقدها و نمرات بازی Dragon Age: The Veilguard منتشر شدند
- ادعای مدیر سابق Sweet Baby: استودیوها سراغ ما میآیند تا داستان بازیهایشان را بهبود دهیم
- نقدها و نمرات بازی Call of Duty: Black Ops 6 منتشر شدند
- ادعای سازنده Concord: اثری ساختیم که تجربه فوقالعادهای را به گیمرها ارائه میدهد
- بیش از ۸۰ بازی برای PS5 Pro بهینه شدهاند
- سازنده سابق راکستار: مردم سالها از واقعگرایی GTA 6 صحبت خواهند کرد
- شمار بازیکنان همزمان Dragon Age: The Veilguard در روز عرضه به بیش از ۷۰,۰۰۰ نفر رسید
- گزارش: کارگردانان بازی Marvel’s Wolverine نقش خود را رها کردند
- تحلیلگر: Ghost of Tsushima ارزش سرگرمی و عدم تحمیل ایدئولوژی را در اولویت قرار داد
نظرات
یادمه تابستون گرفتمش ولی فکر میکردم بازی جالبی نباشه…ولی یکم بازی کردم و فهمیدم خیلی بازی بزرگیه..
فصل اول که اره شاهکار بود مخصوصا اخرش… :chic:
فصل دومش هم در حد یک نبود ولی خوب بود.. :cute:
این فکر نکنم جالب باشه 😀 😀
هیچ وقت صح.نه م.رگ اون س.یاه پوست {دوس.ت کلمن.تاین} رو یادم نمیره 😥 😥 😥 😥 ولی الان اسمش یادم رفته 😐 😐 😐 😐 😐
اسمش لی بود
بهترین شخصیت بازی 😥
بچه ها یه سوال اگه کسی میدونه ج بده چون میخوام ۷ گیگ رو دانلود کنم
این بازی روی این این سیستم ران میشه؟
CPU:Amd Sampron 130 2.69Ghz Signle Core
Ram:2G DDR2
Graphic:GT210 1G
DirectX:10.1/9.0
تو سایت رسمی نوشته بود دایرکت ایکس ۱۱(مشکلی نیست از نظر قطعات به این دلیل ولی دایرکت ایکس مشکوکم کرد!) وگرنه من با این سیستم AC:BF هم بازی کردم!
فصل اول و دوم هم با همین سیستم بازی کردم و عالی بود مخصوصاً فصل یک با اون حماسه!
اون فلش بک فصل دوم یه دفعه شوکه کرد منو و غمگین ترین سکانس آخرین سکانس و سکانس پسر کنی بود.
خیلی سیستمت ضعیفه.بستگی داره حداقل نیازمندی بازی چی باشه.در کل این سیستم از پایین ترین سیستم های بازار هم ضعیف تره.رم DDR2 یعنی اینکه سیستمت مال ده سال پیشه.
———————–
Best music in here
Click on Dam Dadi Doo
اوه اوه چه داغونه سیستمت 😀 بهتره اگه موبایل داری برای اون دانلود کنی. 😉
رو موبایلم سیستم قدرتمنی میخواد گوشیت حتما باید پرچمدار یاشه تا بالا بیاد با گوشی های میان رده هم حتی بالا نمیاد من که با رم ۲ سی پی یو هشت هسته نتونستم بالا بیارم بهترین گزینه همون ارتقا پی سی شه
احتمال اجرا شدنش هست اما شک نکن افت شدید فریم بیچارت میکنه!!!
تازه سیستم رو از زیر خاک بیرون کشیدم 😛
عشق هست PS4 خودم رو.
بخوایی یه سیستم ببندی ۳ میلیون در میاد.
یعنی زدن انجین رو کردند آنریل و کرای انجین؟
همین هم از سر گرافیک کاغذیش زیاده:-)
فصل دومش ۲۵ فریم میگرفتم:|
بدون شک لی جزو بهترین کارکتر های خیالی ای هست که توی ویدئو گیم شناخته م.
—
نه دوست عزیز اجرا نمی شه. توی قسمت رم به مشکل بر می خوری. بازی توی منو هاش هم ۲٫۷ از رم منو اشغال می کنه.
تنظیمات گرافیکی نداره تو منو؟
ثابت ران میشه؟
تنظیمات گرافیکی خیلی ساده هستن. بهتره برید سراغ نسخه موبایل. بهتر از از دست دادن بازیه.
اینا که میگی درست این بازی شاهکاره وای اخه نمره هفت؟اقایی که نقدا نوشتی اخه چطوری هفت دادی؟یا بازیا بازی نکردی از این جور سبک خوشت نمیاد؟اخه هفت؟گفتم الان باید ۹٫۵ چیزی شده باشه اخه این چه نمره ایه؟بازی خسته کننده بشه؟چطوری شما خسته شدی از این بازی مخصوصا فصل سه من نمی دونم.تازه معما مال بتمن بود نه این بازی.این همه انتخاب تاثیر گذارا شما هیچی حساب نکردی فقط یک صحنه را گفتی چرا؟
دوست عزیزم فرمول های تکراری واقعا دیگه جواب نمی دن. نظر من اینه که این نمره واقعا برای این دو اپیزود مناسبه. و توی مقاله هم اگر مطالعه کنید ذکر کردم که این نمره رو نمی شه به کل فصل تعمیم داد و فقط مخصوص این دو اپیزود هستش. و قطعا توی اپیزود های آینده شاهد اوج گرفتن داستان بازی خواهیم بود. ولی فعلا این نمره کفایت می کنه. چون ضعف های بازی هم کم نیست و بهیچ وجه هم روح فصل اول رو نداره.
می دونم فصل اول چیز دیگری بود اصلا.ولی فصل اول شخصیت داستان هم فرق داشت فصل دوم فرق داشت فصل سوم هم همین طور.اضافه شدن شخصیت های جدید روی بازی خیلی تاثیر گذاره درست مثل سریال این سری.
اینم فصل خیلی خوبیه تا حالاهم که شروع خوبی داشته این فصل هم عالی میشه
دستتون درد نکنه.به نظر من نمرش ۸بود.این ها تازه قسمت های اول فصل هستند و نمیشه که همین حالا همه شخصیت هارو بکشند و پازل بزارند جلوت.کم کم بازی هیجان پیدا میکنه.
قطعا داستان بازی هنوز اوج نگرفته. ولی من اپیزود اول و دوم اولین فصل رو یادم میاد که توی اپیزود دوم غوغایی به پا شد. واقعا چیزی که توی اون فصل دیده می شد، اون کارگردانی محشر و اون شیوه روایت طوفانی رو اینجا نمی شه پیدا کرد. امیدوارم وضعیت اپیزود های بعدی به حالت ایده آل برسه.
شماره ۱ بازی واقعا شاهکار بود. یه داستان تاثیر گذار و همچنین یه آشنایی بیاد ماندنی با Telltale Games . من حالم از بازی های سبک زامبی( مثل Dead Rising که همین بازی اسکی هستش اما به جای برف از زامبی استفاده کردن) به هم میخوره اما این یه چیز دیگست.
دستتون درد نکنه.بسیار بازی خوبیه.
…….
ببخشید یه سوال:تخفیفات اوریجین تا کی ادادمه داره و اگه من کش کارت بخرم میتونم به راحتی اکتیوش کنم یا نه؟
نمره کمی دادید! از گیم اسپات ۹ و از ای جی آن ۸.۸ گرفته.مطمئنم در حد نسخه های قبلی شاهکاره :chic:
اشکال نداره گلم قرار نیست همه نقد ها که شکل هم باشند. 😉 :yes:
تشکر آقای صدری.
واقعا باید بازی بی نظیری باشه the walking dead که تونسته گوتی بشه حتما باید تجربش کنم. به خصوص با نقد شما هیجانم واسه این بازی چند برابر شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگه میشه شما یا آقای عبداللهی یا آقای آقا بابایی یا دیگر دوستان اعضای تحریریه یه نقد هم از rome totalwar1 داشته باشین ممنون میشم.
خواهش می کنم دوست عزیز. پیشنهاد اینه که از همون فصل اول شروع کنید. این فصل رو هم بعد از این که کامل شد سراغش برید.
—
اون مورد رو هم چشم. مطرح می کنیم توی تحریریه تا توی بخش روزی روزگاری کار کنن بچه ها.
تنها ایرادی که من دیدم تو این فصل مربوط به فلش بک ها یا همون مرور خاطرات قدیمی کلمنتاین بود از تلتیل انتظار نداشتم انقدر این بخش رو ماست مالی کنه. امیدوارم تلتیل در اپیزودهای بعدی جبران کنه :yes:
ممنون بابت نقد :yes:
دوستان الان یکی بیاد بگه چی شد
من فقط اپیزود اولش رو بازی کردم که درباره میشون بود
الان این بازی در ادامه اپیزودای همونه یا نه ادامه اون والکینگ دده؟؟
من اپیزود دوم میشون رو نرفتم دیگه
الان چجوریه؟؟ ?:-)
میشون کلا قضیه اش از این جداست
خوب این الان ادامه اون دو نسخه ایه که درباره کلامتاینه یا تو اپیزود های بعدی میشون میشی این ؟؟؟
این سوال بود
نه عزیزم میشون دیگه کلا تموم شد. این ادامه دو فصل قبله و اینطور که پیداست تا آخرش هاویر شخصیت اصلی بازی باقی می مونه.
دوست عزیز میشون یه مجموعه سه قسمتی بود که چند وقت پیش همه اپیزوداش عرضه شد. New Frontier در واقع فصل سوم از بازی هست که اپیزود اول و دومش توی یه زمان منتشر شدن و نقدشون رو براتون آماده کردیم.
من همه قسمت های قبلیش رو بازی کردم و میشه گفت این قسمت نسبت به فصل دومش بازم خوبتر عمل کرده.
قسمت دوم فصل سوم هم نسبت به قسمت اول خیلی زود تموم شد و نویسنده میخواست سریع توی فصل دوم,بازی باز رو به اوج داستان برسونه.
ولی انصافا کلمتاین انصافا توی این فصل محکمتر والبته خوشگل تر شده 😉
در کل چیزی که توی این بازی جذابه,اینکه ادم واقعا خودش رو توی بازی حس میکنه و مثل بازی های دیگه خطی نیست.
خداوکیلی این ۲ اپیزود اول شاهکاررررررر بودن از نظر من.
پایان اپیزود دوم شوکه شدم .(با زن اون طرف رابطه ی احساسی برقرار کردم مثل جریان بتمن از تو حلقم نکشنش بیرون صلوات 😀 )
اسپویل:
.
.
.
.
.
من پایان فصل ۲ با کنی رفتم.
مرگش جز ناراحت کننده ترین لحظات گیمینگم بود :-((
حتی برای lee اینطور ناراحت نشدم
تو این ۲ قسمت هم AJ نبود نکنه اونم مرده باشه!
بی صبرانه منتظر قسمت ۳ هستیم.
ممنون بابت نقد
نمره ی من ۸۵ از ۱۰۰
یه چیز جالب هم بگم زخم هایی که روی صورت کلم هست براساس هر پایان فصل ۲ و فلش بکی که توی فصل ۳ میزنه و نشون میده چه اتفاقی افتاد برای هر پایان متفاوت هست.
برای من روی پیشونیش زخمی بود که بخاطر تصادف با ماشین بود.
یه پایان دیگه که توی مقر اون شخصیت منفی فصل ۲ مستقر شد یه زخم خطی روی گونش به وجود اورد.
یه چیزی هست به نام خطر اسپویل 😐 😐 😐
داداش خیلی غیر مستقیم حرف زدم چیش اسپویل شد برات؟ 😀
اگه منظورت خط آخر کامنتمه ببین اصلا اون مکان موندنشون اهمیت نداره اصلش اتفاقات قبل اینه.
وای خدایا یعنی اینقد درک نداریی که مثل بچه ها تا بازی رو میکنی سریع اسپویل میکنی برو معنی کلمه اسپویل رو بخون قشنگ بفهم
داداش مام میدونیم اون قسمتش قشنگه
والا برای من که هیچ کدوم از فصلا خسته کننده نبود حتی به قول شما بعضی از جاهاش.
۷ کمه ….(نظر شخصی) به هرحال ممنون.
ممنون بابت نقد راستی تو ستینگ انچارتد بازی رو میشه مثل واکینگ دد کرد منظورم گرافیک و طراحی خیلی جالب میشه
من غلام این قسمتم
“” دومی این که طرف کنی را بگیرید و جین را به کشتن دهید. در این صورت به همراه کنی به Wellington خواهید رفت””
شاید باورتون نشه ولی زمانی که این صحنه رو بعد از کلی ماجرا های خوب و غم انگیز دیدم،به آرومی اشکم سرازیر شد…
درود بر شما عزیز دل.
واقعا سخته که خودتو کنترل کنی موقع دیدن چنین صحنه هایی توی گیم.
امیدوارم توی فصل سوم هم چنین صحنه هایی رو ببینیم.
کلمنتاین چقدر بزرگ شده بعد فصل یک دیگه سراغ بازی نیومدم چقدر بزرگش کردن
برای من همون دختر کوچولو خیلی دوست داشتنی تر بود. گرچه حالا هم که بزرگ شده حس می کنیم خودمون بزرگش کردیم و به اینجا رسوندیمش.
من خودم بازی نکردم چند روز دیگه بازی میکنمش
میگه میگه چرا مثل فصل اول نیست فصل اولِ دلیل نمیشه شبیه اون باشه فصل بعضی چیزا تغییر میکنه
نویسنده کاملا مشخصه نظره شخصیش نمره داده
خوب نقد ها معمولا نظرشخصی منتقده
دوست خوب من، شما که احیانا انتظار ندارین نویسنده بر حسب نظر شخش شما و یا یک فرد دیگه نمره بده که؟ مسلم هستش که نویسنده نظر شخصی خودش رو مینویسه ! یه مثال ساده میگم، DLC بازی دارک سولز ۳، نمرات پایینی گرفت، ولی به نظر من لایق نمره ۹.۵ رو داشت! این که نظر شخصی بنده است و دلیل نمیشه نویسنده IGN با من موافق باشه..
خب دارم همینو میگم که نظر شخصیش باعث شده بعضی نکات مثبت بازی رو نادیده بگیره به نمره های بازی نگاه بنداز کمترین نمره هشتاد بودد بقیه هشتاد نود و حتی صد
این که نویسنده واسه این که فصل سوم شبیه همون فصل یک نیست نمره منفی میده خیلی مسخرس
برای اون هم نه من نظر ندارم که نویسنده اون چیزی که میخوام رو بگه ولی وظیفه اش اینه که اون چیزی که بازی هست رو بگه
درود بر صدری عزیز… صبح مقاله رو دیدم ولی نشد بخونم، الان اومدم بعد از رفع خستگی مشغول به خوندنش شدم، راستش نمراتو دیدم یکم تو شک افتادم بخرم یا خیر، با نقد شما مطمئنشدم که باید بخرمش 😀 …
ممنون..
کامگار باشید.
مقدمه خیلی عالی بود.
واقعا شخصیت پردازی lee از جنبه هایی خاص و تکرار نشدنی بود. آدمی که زور بازوی اضافی نداره و مشکلات زیادی هم باید به دوش بکشه و با توجه به جرمی که مرتکب شده بود انسان شریفی بود و تا یه جایی که دیگه خودش از وضعیت خانواده ش مطمئن میشه زندگیش رو برای کلمنتاین و محافظت از اون میذاره. در مقابل هم کلمنتین هست که اوایل کار شاید خیلی جدی گرفته نمیشد ولی بعدا…
اینکه میگن هیچکدوم به فصل ۱ نمیرسه درسته یه دلیلش به نظرم خود lee هست و نحوه ی شروع داستانش و تصمیماتی که باید به جای یه آدم بالغ بگیریم.
با اینکه استفاده از کلمنتاین در فصل های بعدی کار هوشمندانه ای بود ولی بازم بهترین اتفاقات و دوستیها و دشمنیها رو با lee داشتیم. مسوولیت بزرگ محافظت از کلمنتین هم خودش کافیه.در مجموع بهتره تل تیل یخورده نوآوری به خرج بده و اگه بازیاش رو زودتر و شاهکارتر تموم کنن به نفع خودشه تا اینکه شیوه ی سریالی پیش بگیره
ممنون از شما به زودی باید سراغش بریم
ممنونم از شما. موافقم. لی اصلا چیز دیگه ای بود.
خسته نباشید نقد خوبی بود.
به نظر من نمره ۸ مناسب تره برای این بازی درسته که به خوبی فصل اول نیست ولی نا امید کننده هم نیست و داستان قوی ای داره. چند جای نقد هم اشتباه بود یکی اینکه لی کلاه رو به کلم نداده بود و یکی هم این که فصل ۲ دارای ۵ پایان بود نه ۳ پایان.
ممنونم دوست عزیز. والا تا جایی که بنده یادمه لی کلاه رو پیدا کرد و دوباره دادش به کلم. حالا نمی دونم ممکنه اشتباه کرده باشم. خیلی سال می گذره از اون بازی.
درباره پایان ها هم من سه تا شاخه اصلی رو گفتم. دیگه به جزئیاتش وارد نشدم. چون جای پرداختن بیشتر بهش نبود واقعا.
خواهش میکنم شاید هم اشتباه از من باشه در مورد پایان ها هم که گفتید حالا متوجه شدم.
کلاه رو به طور کل پدر کلمنتاین بهش داده در پایان قسمت ۴ لی کلاه کلم رو توی حیاط اون خونه ای که سگش رو خاک کرده بودند پیدا میکنه و دوباره وقتی پیداش کرد بهش میده.
مرسی که گفتی. سری جدید واکینگ دد هم کلا یه حال و هوای دیگه ای داره ولی جالبه. امیدوارم که خاویر و کلمنتاین مثل لی و کلم باهم جور بشن :inlove:
فصل اول معماهای نسبتا سختی داشت . جالب بود
کلا بازی ردیفیه
نقد خوبی بود ولی من اصلا با حرفای شما که تو بخش روابط آزار دهنده زدید موافق نیستم…..همونجور که معلومه خاویر و خانوادش لاتین هستن کلا لاتینا خیلی به بنیان خانواده اهمیت می دن خیلی هوای همو دارن پس نمیشه گفت چرا انقد از خانواده حرف می زنن چرا انقد بهم توجه می کنن….درباره کیت هم نباید زود قضاوت کرد باید ببنیم داستانش چیه شاید دلیلی داره…. موفق باشید