فلسفهبافی میکنم پس هستم؛ بازبینی Metal Gear Solid V: The Phantom Pain
وقتی «متال گیر سالید ۵: فانتوم پین» را تمام کردم، میدانستم که مستلزم یک بازنگری است. هنگام دومین بازنگری متوجه شدم که باید دوباره هم آن را بازنگری کنم، پس برای سومین بار هم بازنگری شد؛ اما بعد از بازنگری چهارم بود که متوجه شدم…
میشود به این شکل نخنما آغاز کرد که این اثر بهسبب بررسیهای مثبتش توسط مراجع نسبتاً معتبر، پس قطعاً اثری هست فارغ از هرگونه نقصان و لغزش و با لحنی نخنماتر در مقابل این حجم از مدحوثنای آمیزه به مبالغه و غلوشده، تنها «سکوت» را بهعنوان گزینهای صحیح انتخاب کرد. سپس با نخنماترین وجهه ممکن، عقل را به دست مرجعی دیگر سپرد و با سلب مقولهٔ حیاتی «استقلال فکری» سر را در برف فرو برده و پیرو این ستایشنامههای مبرا از «نقد»، دوباره به این عمل و تمجید از فضای وهمآلود اثر که در فلسفهٔ تظاهر و تظاهر به تفلسف گیر کرده است، ادامه داد. البته نمیشود این اصل مهم را کتمان کرد که همیشه متمایز نشان دادن خود از دیگری و برداشتن سنگهای بزرگ برای انداختن – چه بسا که خالق دسیسهباز در هدف اغواگرش موفق شود – بیانگر محصول آوانگارد[۱] و پیشرویی نیست. مخصوصاً هنگامیکه خالق اثر از مسیری غیرشرافتمندانه مدام روی فریب ذهن مخاطب عام و زودگذر از مسائل، تاکید ویژه داشته باشد. اگر این نویسنده، بنا را بر این بگذارد که خوانندهاش جزو آن دستهٔ دگماتیسم[۲] یا جزماندیش قرار ندارد، میتواند وی را به ضیافتی پرخشونت دعوت کند که در آن ردپایی از حس ترحم و شفقت و تمجیدهای رومانسی نیست.
«من برآنم که اگر ساز من آواز ناهنجار بدهد و بیشتر مردم روی زمین با من بستیزند، بهتر از آن است که من با خویشتن همداستان نباشم.»
— سقراط
شاید عجیب به نظر آید از اینکه شاهد مطلب دوبارهای دربارهٔ عنوانی هستید که یک سال پیش عرضه شد. احتمالاً هم این متن میتوانست زودتر از اینها و در همان شهریور سال قبل منتشر شود؛ اما اکنون با گذشت یک سال، همهٔ آن جوزدگیها و تب و تاب شدید متال گیر سالید ۵ و جو جدایی کوجیما از کونامی فروکش کرده است و اینگونه هم راحتتر میشود حرف را میان میدان زد. مخصوصاً وقتی با عنوانی مواجهاید که حدود شش-هفت ساعتش را نوار تشکیل داده و پنجاه ساعت گیمپلی دارد. حالا این حجم از بازی را در نظر داشته باشید، سپس فرضیههای دیوانهوار و بیسروته بازی را به یاد بیاورید که تا ماهها ادامه داشت و امیدهای واهی راهی دل میکرد. حالا این را هم به لیست اضافه کنید که بازی در آن بحبوحهٔ عرضه در نزد مراجع و اساتید و حضرات بسیار عزیز دل شده بود. ولی با گذشت یک سال و محو شدن موارد فوقالذکر، عرصه برای انتقاد دیگر تنگ نیست و با هضم هرچه بیشتر بازی، آسانتر میتوان قضاوت نهایی را در باب میزان ارزش بازی انجام داد.
نکته: متال گیر سالید ۵ نکات مثبت زیادی هم دارد و مخفیکاری خیلی خوبی است که در بیشتر مطالب آن را بهفراوانی خواندهاید؛ بنابراین از بازگوییشان دوری شد. متنی که در ادامه میخوانید، تنها با تمرکز نظر روی نیمهٔ خالی لیوان بازی به رشتهٔ تحریر در آمده است.
فصل افتتاحیهی بازی با یک نقلقول فلسفی پیرامون اهمیت زیاد «زبان» شروع میشود. بازی دارد از همان آغاز، بیپرده حرفهایش را میزند و سنگهایش را با مخاطب وامیکند که من اثری فلسفی هستم و میخواهم مضمونی فلسفی به بازیکننده یاد بدهم؛ اما یاد میدهد؟ در این موضع کاملاً عقیم است و انگار که خالق اثر همهٔ آن شکل صحیح داستانهای آمیزه به فلسفهاش را فراموش کرده. در پایان، نقلقولی هم از فردریش نیچه آورده میشود و کوجیما به این نحو مخاطب را دوباره گول میزند که من حرف مهمی دارم. مخاطبی هم که با فلسفهٔ نیچه آشنا نیست، بیاختیار دوباره فریب میخورد و باری تصور میکند که متال گیر سالید ۵ فلسفهٔ بسیار بزرگی دارد؛ اما دریغ از اینکه درونمایهٔ بازی از شرق تا غربش و از شمال تا جنوبش ارتباطی به نیچه ندارد. در حقیقت، گفتههای نیچه در خودِ داستان نقش یک دکور فریبندهٔ خوشفرم را دارد که به مثابهٔ سرابی در بیابانی خشک حقیقتاً در مقام یک سراب است. در پسپردهٔ اثری فلسفی باید کسی بر کرسی بنشیند که خودش هم آشنایی لازم را با آن داشته باشد، حداقل فقط در آن مبحثی که ادعایش را دارد. اینجا سخن از دل برآمده و لاجرم بر دل مینشیند؛ اما فردی که آشنایی کافی با مفاهیم انتزاعیای که میخواهد تعریف کند نداشته باشد، نتیجهاش میشود پدیدآمدن فیلسوفنمایی که نماهایش به خدمت تعدادی نقلقول فلسفینمای بیربط به مفهوم بازی در میآید. این ادا و اطوارهای متظاهرانه و خارج از محدودهی فلسفه، چنانکه آرتور شوپنهاور از آن بهعنوان «پرتوپلاگویی» یاد میکند، نهایتاً در نقش همان دکور فریبندهای در میآید که ضمن متن آورده شد.
فرجام، خالق دسیسهباز اثر به آن هدف ظاهرنما و اغواگرش میرسد؛ یعنی پرت کردن مخاطب در مجهولات هزارتوی مغز غامض نیچه. اکنون مخاطبی که حل این هزارتو از حوصلهاش خارج است، بهناچار تسلیم شده و سازنده هم پیروز میشود تا حرف نداشتهٔ پایان بازی را به مخاطب خود قالب کند؛ اما هنگامیکه این هزارتوی بهظاهر پیچیده را حل کنید، بیشتر به پوچی حرف پایان و عقیم بودن مضامین فلسفی متال گیر سالید ۵ پی میبرید. البته پی بردن به این قضیه شاید مدت زیادی طول بکشد؛ که این هم دلیلی دیگر برای دیر عرضه شدن این مطلب است.
نظر به اینکه در پاراگراف بالا بار فلسفی بازی و عدم ارتباطش با نیچه زیر سؤال رفت، قطعاً این سفسطهچینی پیش خواهد آمد که «حتماً فهم پایین مخاطب در برابر قدرت داستانی بازی عاجز است و نمیداند که مجموعهٔ داستانی این سری تا کجاها تئوریهای سرسامآورِ حالخوبکنِ منطقی دارد»؛ این جوابی هست که همیشه مقابل افراد ناامیدشده از داستان متال گیر سالید ۵ بهفراوانی آورده میشود که از ریشه مشکل دارد. داستان این سری هیچ ارتباطی با این تئوریهای سرسامآورِ حالخوبکنِ شاید منطقی ندارد. خصوصاً زمانی که حرف شمارههای قبلی را بزنیم که داستانشان را سرراست و با پایانی صادق میزدند؛ اما جملهٔ نیچه منباب نبود هیچگونه حقیقتی نیست و اینکه فقط تفاسیر وجود دارند، سبب تشکیل فرضیههای خیلی زیادی شده است که همهشان مملوست از پارادوکس و تناقضاتی که قصهی مقهورِ مقعر بازی را زیر سؤال میبرد. بازی، همانطور که کوجیما در توییترش نوشت، ادعای پایان باز دارد ولی در این موضع بسیار خام عمل میکند. کفایت میکند اگر گوشهچشمی به پایان فیلمهایی نظیر «جزیرهی شاتر» و «پرستیژ» داشته باشید و منظورم از یک «پایان باز» خوب را درک کنید.
فرضیههای متال گیر سالید ۵ حتی در مقام مقایسه با اثر بربادرفتهٔ همین خالق یعنی دموی P.T.، شکستخورده میدان را ترک کرده و به حریفش میبازد. داستان قتل آن زنها به دست شوهرشان و حتی همان محیط کوچک را به یاد بیاورید و ببینید که چگونه بدون ذرهای گزافهگویی در خلال میانپردهای چند صدساعته، کوجیما با قصهگوییهایش ذهنتان را به چالش میکشد و بهراحتی به یکی از اصلهای «هنری» بریس گات دربارهی اهداف غایی «هنر» پایبند میماند. این دمو ثابت میکند بدون فلسفهی تظاهر و تظاهر به فلسفه هم میشود قصهگویی درخور ستایش و ارج کلمهی «شاهکار» داشت؛ آنهم بدون اینکه اسمی از مارک تواین و فردریش نیچه و امانوئل کانت آورده شود. البته که استفاده از نقلقولهایی فلسفی درصورتیکه در راستای سناریو باشد قطعاً عیبی ندارد و چه نیک خواهد بود اگر عنوانی بتواند درس فلسفه را بهخوبی به مخاطبش بدهد. ولیکن ایراد از جایی سرچشمه میگیرد که خالق اثر میرود سراغ نقلقولی که ربطی به مفهوم ندارد؛ مثل این میماند که هنگام تجربهی نسخهای از «ندای وظیفه» که مشغول گردوخاک و جاروی دشمنانید، نقلقولی فلسفی ضمن تصویر آورده شود. مفهوم این کار جز فریب ذهن سادهلوح دقیقاً چیست؟
اشارههای مفرط بازی هم به رمان ۱۹۸۴ و «موبی دیک»، تنها به اعدادی تزئینی ختم میشود تا دوباره به مخاطب هشدار دهد من اثری فلسفی هستم؛ اما این اثر ماقبل فلسفه است. اشارهٔ بازی به این رمان ختم میشود به چند عدد پوستر و اتاقی با نام ۱۰۱ و وقایعی که در ۱۹۸۴ رخ میدهد؛ همین. نه خبری از مفهوم دوگانهباوری است و نه زبان جدید و نه سوسیال انگلیس و حتی رفرنسی بهشان. خبری از آن رابطهٔ وینستون و جولیا نیست، هرچند داستان سعی میکند روابط بین ونوم اسنیک و کوآیت را مانند وینستون و جولیا با درونمایهای دراماتیک و عاطفی پیوند زند، ولی در نهایت با آن سکانس آببازی همهٔ کار را خراب میکند. رابطهٔ بین بیگ باس و ایوا را با روابط بین ونوم اسنیک و کوآیت مقایسه کنید تا بهتر متوجهٔ مقصود حرفم شوید. قطعاً اداهای فنسرویس و دکوری کوآیت بر اساس اقتضائات بازار، نقش نان و آب را برای شخصیتپردازی ایفا نمیکند. همچنین اتاق ۱۰۱ در مادر بیس که اشارهای هست به همان اتاق ۱۰۱ای که در آن وینستون توسط ابراین شکنجه میشد را به یاد بیاورید و داستان ۱۹۸۴ را با فانتوم پین اصلی مقایسه کنید که چهقدر تقلیدی کورکورانه و عقبمانده است.
البته اشارههای داستان به رمان موبیدیک – که تا قبل عرضه مانور زیادی رویاش داده میشد – نهایت دوباره خلاصه میشود به چند اسم و استعارهآفرینیهای عددی و نه مفهومی؛ مثل بهرهجویی از نامهای اهب، اسماعیل و پیکوآد. در اینجا، اگر خالق اثر گریزی هم میزد به همان مفاهیم چنین رمانهای ارزشمندی، قطعاً میتوانستیم داستانی اورجینال و دور از تقلیدهای فلسفینما و خارج از چند رفرنس عددی ببینیم.
البته بازی در یک زمینه بهدرستی عمل میکند؛ یعنی استفادهٔ صحیح از فلسفهٔ زبان و در این بخش حرفهای خیلی مهمی برای زدن دارد. ولی فلسفهٔ زبان همهٔ آن درس فلسفهای نیست که متال گیر سالید ۵ ادعایش را دارد، بلکه میخواهد حرفهای مهم دیگری بزند که طبق برهانهای بالا نمیتواند بزند و این عقبگردی آشکار نسبت به آثار قبلی این مجموعه است. ناخودآگاه، متال گیر سالید ۵ هم باید با شمارههای قبلیاش مقایسه شود. اگر از دیدگاههای رادیکالی کوجیما نسبت به سیاست و سازمانهای مخوف جلو برویم، حرفهای رادیکالنمای متال گیر سالید ۵ بسیار خام بهنظر میرسد؛ چنین چیزی، در جهت خلاف صحبتهای سازندهای است که ادعا داشت اثرش تابوشکنی کرده و مضامین بزرگسالانهٔ زیادی را در خود دارد که حتی ممکن است برای خود و فروش بازیاش مخاطرهآمیز باشد. این قضیه، برای خالقی که پیشتر یک سال و نیم از وقتش را صرف مطالعات سیاسی و نظامی میکرد تا بازی تندرویی مانند «سفیر صلح» را درجهیک در بیاورد، پسرفتی آشکار در کارنامهی سازنده بوده و پشتپایی است به توقعات مخاطب که پیش از عرضه، در تصورات و توقعاتش انتظار اثری تابوشکن را میکشید.
اگر همچنان بر این موضوع پایبندید که متال گیر سالید ۵ واقعاً فلسفی بوده و دغدغهها و مسئلههایش را بهدرستی عنوان میکند، شاید بد نباشد اگر ارجاعتان دهم به سلسله مقالات «فلسفه و هنر در بازیهای ویدئویی» که در باب فلسفهبافیهای نسخههای قبلی تحلیل انجام شد و این معنای درست آوردن فلسفه ضمن بازی است؛ آنهم بدون نقلقول و با دیالوگهایی مینیمال. در همان سلسله مقالات، در باب اسطورهزدایی، مرز بین اتوپیا و دیستوپیا و سادهگرایی بحث شد و آثار قبلی چنین مفاهیمی را همگام با سناریو و بدون نقلقولهای بیربط به جلو میبرند. اگر هم نقلقولی آورده شود – مانند ضربالمثلهای چینی در باب ساده بودن – همگی به بازی مرتبط است و این اثر تلاشی در عوامفریبی ندارد؛ در نتیجه، آموزههای بازیساز در ذهن مخاطب اثر میکند. ولی متال گیر سالید ۵ آنقدر غرق در نمادهای فلسفی بیرون از کادر شده که به هیچ طرز منطقیای نمیشود آن را به خود بازی ارتباط داد؛ این یعنی فریب دادن.
بین نسخههای اصلی، متال گیر سالید ۵ ضعیفترین داستان را دارد و مشکل اصلیاش اینجاست که مدام در حاشیه است و به هدف اصلی ماجرا نمیپردازد؛ یعنی نحوهی شیطانی شدن بیگ باس و این وعدهای بود که کوجیما مدام روی آن پافشاری میکرد. حتی اذعان داشت که ونوم اسنیک این بار در شرایطی قرار میگیرد مانند کاراکتر والتر وایت در سریال «برکینگ بد». مخاطب با چنین تصوری از قصه، انتظار بازی را میکشد. تریلرهای پیشازعرضه هم طوری تدوین شده بود که ونوم اسنیک را بیشتر اوقات با صورتی خونی نشان میداد و صحنهها طوری به یکدیگر چسبیده شده بود که انگار کاراکتر داستان دست به قتل کودکهای جنگ میزند. همیشه شاهد کاراکتری بودیم که فریاد میکشد و بین جنازهٔ سوختهٔ مردم راه میرود و آیینهی جلوی صورتش را درب و داغان میکند؛ اما یا آن صحنهها از محصول نهایی حذف شدند یا اصلاً منظور دیگری داشتند. در واقع، مشکل ریشه در تدوین گولزنندهٔ تریلرها دارد.
حالا اثر نهایی نه کاراکتری را نشان میدهد در موقعیت والتر وایت و نه خبری هست از کاراکتری شیطانی که سربازهایش را از دست میدهد و سقوط میکند؛ یعنی همهٔ آن قصههای حسین کرد شبستری که کوجیما تعریف میکرد صرفاً یک فریب تبلیغاتی بود. بازی نهتنها روی این موضوع تاکیدی ندارد، بلکه روایتگر چیز دیگری هست. در فصل اول داستان، قصه میخواهد نحوهٔ انتقام کاراکترها را از اسکال فیس و گروهش XOF نشان دهد که مسبب نابودی مادر بیس قدیمی و گروه MSF بود؛ اما تعداد زیادی از این مراحل و میانپردهها در وادی دیگری سیر میکند. نوارهای زیادی را میبینیم که صرفاً بازگوکنندهٔ وقایع گذشته است که شنیدنشان نقشی در پیشبرد داستان ندارد. تعدادی دیگر هم بسیار بیربط هستند؛ مثلاً نواری که به موضوع اختلاف بین ترکها و یونانیها در قبرس میپردازد یا ریشهٔ اسم «سگهای الماسین» گزافهگویی بیشازحد است. البته بهخودیخود این دسته از اطلاعات و جزئیات زیاد برای داستان نقش بدی را ندارد، ولی عیب کار آنجاست که بازی تمرکز زیادی روی این دسته از جزئیات بیتاثیر دارد و نمیخواهد به انتقام بپردازد. حتی دقیقاً هم مشخص نمیشود که چرا اسکال فیس چنین تنفر عمیقی نسبت ونوم اسنیک دارد؟ در این خصوص کافی است اگر سرچی مختصر در ردیت و فرومهای متال گیر دیگر داشته باشید، جواب قانعکنندهای در این خصوص نیست و فقط تفاسیری ناقص وجود دارد.
بهزعم من، روایت داستان از پیرنگ اصلی قصه هم واجبتر است؛ یعنی داستان بازی هرچقدر هم پلات سنگین و پرجزئیاتی داشته باشد، زمانیکه در روایت و بازگویی آن ضعیف عمل کند، تبدیل میشود به پاشنهٔ آشیل قصهٔ اصلی؛ چون این دو مقوله جفتشان در خدمت یکدیگر عمل میکنند و به هر دوی آنها جهت تکامل داستان نیاز است. مخصوصاً هنگامیکه با عنوانی روایتمحور بهمثابهٔ متال گیر سالید روبهرو هستید.
فارغ از قصهٔ بازی که به اکثر وعدههایش — با فاکتورگیری از مفهوم هویت و زبان — عمل نمیکند، روایت بازی هم ضربهٔ بدی به داستان زده است؛ زیرا این بار راوی داستان، در مدیوم سینمایی و میانپردههای همیشگی این سری نیست، بلکه این «نوار»ها هستند که سعی در روایت قصه دارند و تعدادشان هم بسیار زیاد است، حتی زیادتر از میانپردهها. پرسش اینجاست که روایت قصه از طریق میانپرده جذابتر است یا نوار؟ قطعاً جواب «میانپرده»ها خواهد بود. مخصوصاً وقتی همان اندک میانپردههای بازی را میبینیم که تا چه حد از منظر کارگردانی، تکاملیافتهتر شدهاند و بلوغ را در شیوهٔ کارگردانی کاتسینها بهخوبی میشود دید. نکتهٔ جالب اینجاست که در ساخت این میانپردهها، خالق اثر از برداشتهایی بسیار بلند استفاده و تا جای ممکن سعی میکند تا صحنهای را کات نکند؛ اما باید افسوس خورد که چرا اینقدر تعدادشان کم است و از همه بدتر، کماهمیت؛ تقریباً نیمی از میانپردهها بهتر بود در نوار قرار میگرفتند و از رابطهٔ عکس، بسیاری از نوارها باید تبدیل میشدند به میانپرده. صحنهٔ آببازی (!) بین ونوم اسنیک و کوآیت واجبتر است یا آن تماس تلفنی بین میجور زیرو و اسکال فیس؟ حمام کردن کوآیت مهمتر بود یا تبدیل کردن شکنجههای وحشتناک اسکال فیس به تعدادی نوار؟ به همین راحتی، حتی پتانسیل شخصیتپردازی استادانهٔ کاراکترها هم از بین رفت و تبدیل شد به قصهای شلخته که سعی در روایت موضوع ندارد. اگر هم برای این موضوع تلاشی کند، احتمالاً ختم میشود به بازگویی دوبارهٔ قصهٔ نسخههای گذشته یا همان اختلاف بین ترکها و یونانیهای قبرس.
نسخهٔ «سفیر صلح» هرچند مراحلش مانند متال گیر سالید ۵ شیوهای اپیزودیک دارد، ولیکن تداعیگر مسیر صحیح استعمال از نوارهاست و مثل متال گیر سالید ۵ این نوارها را دستاویز روایت قرار نداده است. میانپردهها همچنان پراهمیتاند و اطلاعاتی که کمتر به آنها احساس نیاز وجود دارد در نوارها قرار گرفتهاند؛ مانند صحبتهای بین کازوهیرو میلر و میجور زیرو. اینگونه نیز تعداد میانپردهها هم تا حد معقولی کاهش مییابد. ولی متال گیر سالید ۵ برعکس عمل کرده و با تبدیل جزئیات مهم به نوار و مبدل ساختن اطلاعات اضافیتر به میانپرده، باعث شده تا نظارهگر تراژدی غیرقابلباوری باشیم؛ یعنی ضعیفترین روایت داستانی در تاریخ متال گیر سالید. البته مسئلهٔ دیگری که به روایت صدمه وارد میکند، چرخش زیادش بین ریتمهای تند و کند است. در مقطعی مانند اپیزود ۳۰ پا را روی پدال میگذارد و برای اولین بار به اصل قضیه — انتقام — میپردازد و ناگهان هم ساهلانتروپس وارد ماجرا شده و اسکال فیس میمیرد؛ اما از اپیزودهای بعدی، روایت قصه سکتهای شدید میکند و پا را از روی پدال برمیدارد و با انجام دادن مراحل تکراری فصل دوم، رسماً روایت بازی متوقف میشود و به مسئلهٔ اصلیاش یعنی «نژاد» نمیپردازد. تا پایان فصل دوم هم رگههایی از نژاد و این قضایا — که کوجیما آن را با وعدهٔ دروغین یک تابلوشکنی میخواند — وجود ندارد.
باورش بهنظر سخت میرسد؛ اما بازی حتی در زمینهٔ شخصیتپردازی کاراکترهایش هم ماقبل بد است و ونوم اسنیک، قطعاً مقواترین پروتاگونیستی هست که در نقشش قرار گرفتهایم، چه بسا حتی چندین پله از کاراکترهای فرعی هم پایینتر باشد. قرار دادن ونوم اسنیک در مقام مقایسه با کاراکترهای اصلی دیگر این سری یعنی سالید اسنیک، بیگ باس و حتی رایدن، مثل یک شوخی بیمزه است. پیشینهای که از فرعیترین شخصیتهای داستان داریم، بهتنهایی برای چاپ یک رمان کفایت میکند؛ اما پسزمینهای که خالق اثر برای شخصیت ونوم اسنیک خلق کرده تنها در یک جمله خلاصه میشود: «بهترین سرباز بیگ باس در MSF.» در نسخهٔ دوم مگر کوجیما کاراکتر جدیدی (رایدن) به یونیورس و دنیای متال گیر — و در امتداد آن، به ما — معرفی نکرد؟ شخصیتی که علیرغم اولین حضورش در بازی، آنقدری شخصیتپردازی میشد که بهراحتی بتوانیم با آن همذاتپنداری کنیم. نقش مؤثر وی نیز در تاریخچهٔ این سری آنقدری هم قوی هست که اگر حذفش کنیم موجب سستی در پایههای داستانی نسخههای دوم و چهارم شود؛ اما این کاراکتر ماقبل بد ما، ونوم اسنیک، حذف کردنش از داستان عیبی ندارد. کاراکتری لال که قدرت تکلم نداشته و اثری از دیالوگگوییهای دیالکتیک و شاعرانههای آمیزه به فلسفه جهت بیداری خوی خردگرایی مخاطب، در او دیده نمیشود؛ این یعنی عقبگرد و پسرفتی بزرگ در کارنامهٔ متال گیر و آن کاراکترهایی که دیالوگهایشان میتوانست مخاطب را به فکر فرو ببرد، حتی یک دیالوگ ساده مثل «من قهرمان نیستم، نبودم و نخواهم بود».
در چهرهٔ ونوم اسنیک و همان اندک دیالوگهایش، اثری از حس انتقام و تنفر نسبت به اسکال فیس و بانیان اتفاقات نُه سال پیش نیست. برعکس، کازوهیرو میلر طوری از اعماق وجود صحبت کرده و فریاد میکشد که دقیقاً حس درد فانتوم را در او میشود بهوضوح و بدون نقطههای کور مشاهده کرد. ونوم اسنیک نهتنها برخلاف گفتههای عوامفریبانهٔ کوجیما سقوط نکرده و شیطانی نمیشود، بلکه قطعاً میتواند در زمرهٔ یکی از مثبتترین کاراکترهای بازی قرار بگیرد و این آن فلسفهٔ فراسوی نیک و بدی نیست که در این سری شاهدش بودیم و مرز بین سیاه و سفید کاراکترها را کمرنگ میکرد. در ضمن، کاراکتری به مهربانی ونوم اسنیک که از انقراض حیوانات جلوگیری کرده و به بچههای جنگ سرپناه میدهد و حتی دلش نمیآید هیوئی امریک را بکشد، دقیقاً چه شد که در سال ۱۹۹۵ دکتر مدنار را دزدید و یک سلاح کشتار جمعی متال گیر در پایگاهش نگه داشت؟ در باب اینکه چطور چنین کاراکتری تبدیل میشود به شخصیتی شیطانی، هیچوقت توضیح داده نمیشود و این هم تناقضی است در قصهٔ بازی و هم ضعفی در شخصیت ونوم اسنیک. البته این تنها بخش کوچکی از تناقضهاست و در اوایل مطلب، لیست طولانی پارادوکسهای داستانی نوشته شد.
البته شخصیتپردازی بقیهٔ کاراکترها هم از اساس مشکل دارد. آسلات که همیشه نقشهایی بسیار مهم و آبزیرکاه را در این سری داشت و شکنجههای مرگبار روی قربانیهایش انجام میداد و برای سالید اسنیک بهشدت دردسرساز و سدی عظیم بود، حالا تبدیل شده به شخصیتی خنثی که تأثیری هم در داستان ندارد. فرقی نمیکند، اگر بهجای از آسلات از یک تکه چوب هم استفاده میشد تفاوتی در اصل ماجرا نداشت. اصلاً بیایید او را از داستان حذف کنید؛ اتفاقی نمیافتد. تازه احترامی هم میشود به آن آسلات قدیمی که همیشه نقشهایی بزرگ در داستان ایفا میکرد. این نکتهٔ منفی برای شخصیتهای دیگر نظیر ایلای (لیکوئید)، سایکو مانتیس و ولگین هم صدق میکند. نقش لیکوئید را در نسخهٔ اول با نسخهٔ پنجم مقایسه کنید؛ آنتاگونیست خشن قصه که سالید اسنیک را آنقدر مورد سختی قرار میداد حالا تبدیل شده به بچهای که اوج هنرش قلدری کردن است. از طرفی، شخصیت سایکو مانتیس در این شماره از همهٔ کاراکترها بدتر است. همچنان نباید یادمان برود که او زمانی در نسخهٔ اول، نقش یکی از خاصترین باسفایتهای تاریخ متال گیر سالید را ایفا کرد؛ اما حالا نه مبارزهای از او میبینیم و نه حتی بلد است صحبت کند. فقط میآید در بعضی سکانسها ادا و اطوارهای خالهزنکی و شبیه فیلمهای جامپاسکری درجه دو را در میآورد و بعد هم غیب میشود. ولگین هم دقیقاً همینطور است. ضعف کوجیما در خلق شخصیتهای جدید، باعث شده تا از محبوبیت کاراکترهای قدیمی سوءاستفاده کند تا شاید اعتباری باشد برای داستان بازی؛ اما با چنین عملی فقط چهرهٔ شخصیتهای قدیمی مخدوش شد. باز جای شکرش بافی است که سرانجام ولگین را مشاهده کردیم، ولی سرانجام لیکوئید و سایکو مانتیس دقیقاً چه شد؟ وسط بازی غیبشان زد و حضورشان به احمقانهترین شکل ممکن از بازی کات خورد.
گیمپلی این نسخه همانقدری شلخته و کسل است که داستانش. فصل اختتامیهٔ بازی بسیار تنشزاست و مخاطب را میخکوب میکند؛ اما در ادامه دیگر مرحلهای حتی نمیتواند در حد و اندازهٔ فصل اختتامیه ظاهر شود. گیمپلی در همان اپیزود سوم-چهارم رنگ میبازد و خیلی راحت میشود متوجه شد که تمامی مأموریتها ختم میشود به مشتی آبجکتیو تکراری؛ مانند کشتن/اکسترکتکردن یک شخص بیهویت در پایگاهی کوچک یا قلعوقمع تعدادی تانک. روی چنین عملیات سخیفی — که عملاً هم پیشبرد بزرگی در روایت بازی ندارند و بیشترشان بهانهایاند تا پس از پایانشان تعدادی نوار دریافت کنید — مُهر «مرحلهٔ اصلی» خورده است؛ اما مگر همین عملیاتها زمانی جزو مأموریتهای فرعی سفیر صلح به حساب نمیآمد؟ در حقیقت مراحل این شماره، پسرفتی بسیار بزرگاند و بازی در قیاس با یک نسخهٔ فرعی مثل سفیر صلح بهراحتی کیش و مات میشود. خیلی از مراحل اصلی متال گیر سالید ۵ میتوانست در لیست مراحل فرعی باشد، ولی سازندگان آنها را جزو مراحل اجباری بازی گذاشته تا به شکلی احمقانه مخاطب خود را فریب داده و تصور کند که دارد یک بازی طولانی را انجام میدهد. البته بازی هم طولانی است، ولی به چه قیمت؟ به قیمت کشدادن بیرویه و بهرهجویی از مراحلی خستهکننده. در اصل هم شاید میزان ساعات خط داستانی از حدود پنجاه ساعتش، تنها پنج ساعتش پرمحتوا و لذتبخش باشد.
متال گیر سالید ۵ به هر دری میزند تا بیخودی کش بیاید. در حقیقت، نسخهٔ کندشدهٔ سفیر صلح است؛ برای مثال، در این نسخه وقتی از بخش ساپورت مادر بیس درخواست مهمات میکنید، تا زمانیکه مهمات ارسال شود بسیار طول میکشد و این قضیه برای درخواست اسلحه یا عوض کردن بادی و… هم همینطور است. بارها و بارها وقت مخاطب بهخاطر چنین کاری تلف میشود. ولی سفیر صلح اینگونه نیست، از همان شروع بازی، به درخواست ارسال مهمات خیلی سریع رسیدگی شده و بهآسانی میشود دوباره مهمات را برای ادامهٔ مراحل بهدست آورد؛ اما متال گیر سالید ۵ با کاهش دادن این سرعت عمل، میخواهد هرطوری شده یک گیمپلی طولانی به بازیکنندهاش قالب کند. هنگام شروع عملیات هم مخاطب بهطور اجباری باید به تماشای میانپردهای تقریباً طولانی و کسلکننده بنشیند که نمیشود اسکیپش کرد. هنگام درخواست بالگردها هم تا زمانیکه حسابی ارتقایشان ندهید، تا بخواهند بیایند دوباره وقت مخاطب تباه میشود. در کل، اگر این بازی را صد ساعت انجام دهید، پنجاه ساعتش وقتکشی بوده و صرف کارهای بیهودهای شده است که آورده شد. عدم استفاده از یک فست تراول استاندارد هم دوباره مزید بر این علت میشود. البته از کنترل عقبمانده و کلنگی ماشینها هم نمیشود چشمپوشی کرد که حوصلهٔ مخاطب را سر میبرد. در کل، متال گیر سالید ۵ باید مانند قبل با گیمپلیای کوتاهتر اما پرمحتوا ساخته میشد تا عنوانی بسیار طولانی ولی بیمحتوا.
مشکل مراحل این است که آن انسجام و پیوستگی سفیر صلح را ندارد. در سفیر صلح، مأموریتها اکثرشان پیرو مأموریت قبلی است و همان خط داستانی را ادامه میدهد؛ مثلاً وقتی بیگ باس، تانکی را از سر راه برمیدارد و راهش را به سمت منطقهای جدید باز میکند، مرحلهٔ بعدی هم دوباره از همانجا شروع میشود و در همان مسیر قبلی قرار میگیریم و هدفمان هم پیرو ماٰموریت قبلی است. در ضمن مراحل هم با تعدادی شخصیت جدید برخورد میکنیم و به تماشای همان میانپردههای همیشگی بازی مینشینیم تا دوباره کوجیما همان قصهگوییهای درجهیکش را عرضه کند؛ اما متال گیر سالید ۵ اینگونه نیست. اکثر مراحل نهتنها بینشان میانپردهای قرار نگرفته، بلکه بیشترشان هم شخصیتی معرفی نمیکنند. افرادی را میکشیم یا نجات میدهیم که آنها را نمیشناسیم و این بیهویتی خودش یک نقطه ضعف است. ولی در همان سفیر صلحی که بالاتر از آن مثال آورده شد، وقتی میخواهیم برویم سراغ هدفی — مثلاً سراغ ولادیمر زادورنوف — او را بهخوبی میشناسیم.
اکثر عملیاتی که بازی برایمان محیا کرده است، نتیجتاً مخاطب را وارد یک پایگاه یا کمپی نظامی میکند. بهراحتی میشود واردش شد و بدون هیچ چالش بزرگی هدف را یا فولتون کرد یا کشت. این کمپها بهشدت کوچکاند و از آن شکوه کمپ امگا که طراحی استادانهای داشت، بیبهره است. در مثالی بهتر، آن پایگاهی که در نسخهٔ سوم واردش شدیم را به یاد بیاورید که تا چد بزرگ و زنده بود. برای وارد شدن به آن هم مجبور به طی کردن سلسله مراتبی بودیم. در آن هم زندانی شدیم، هم میانپردههای همیشگی بازی را دیدیم، هم با شگوهاد جنگیدیم، کمی هم موتورسواری با ایوا و… ولی متال گیر سالید ۵ طراحی مراحلش ماقبل فاجعه بوده و از آن شور و نشاطی که مثالش آورده شد کاملاً بیبهره است.
در قبال این کسلکننده بودن مراحل، گفته میشود عیب از مخاطب است که سعی در تغییر شیوهٔ بازی کردنش ندارد و این هم توجیهی است برای سرپوش روی عیب بزرگ بازی یعنی خستهکننده بودنش. در این دادگاه، اگر قرار باشد کسی مجرم شناخته شود قطعاً خود بازی است و مخاطب هم تبرئه میشود. هر کسی سبک بازی مختص به خود را دارد و نمیشود برای اینکه از عنوانی لذت برد، به کاربر زور وارد شود که سبک بازیاش را تغییر دهد؛ مثلاً در یک بازی نقشآفرینی اگر جادوگر باشید و وسط بازی خسته شدید، به نظرتان این توجیه که باید کلاستان را برای در آوردن بازی از یکنواختی عوض کنید، توجیه غیرمنطقی و عجیبی نیست؟ این موضوع برای متال گیر سالید ۵ صدق میکند. اگر من با مخفیکاری کردن راحتترم، بازی باید به این شیوهٔ بازیام احترام بگذارد و نباید اجبار شوم تا برای تنوع دادن بروم سراغ آتشبازی و بزنبزنهای هالیوودی.
البته بخشی دیگر از مشکلات غیرقابلشمار گیمپلی، منتهی میشود به تشویق نکردن مخاطب برای عوض کردن شیوهٔ بازیاش. البته بازی قطعاً بالاترین آزادی عملی را دارد که دیدهام، ولی چه سود وقتی مخاطب را برای برگزیدن بقیهٔ راهها نمیخواهد تشویق کند؟ برای اینکه گریزی بزنم به اکشن و استفاده از اسلحههای قویتر، هیچ دلیلی ندارم؛ زیرا بازی تنها به آن دستهای بها میدهد که سربازها را بیهوش کرده و سپس فولتون کنند و موفقترین افراد برای ارتقای پایگاه همین دستهاند. ولی اگر کسی دنبال استفاده از بادیهای دیگر مثل دیواکر برود یا مثلاً از تانک و سلاحهای نارنچکانداز استفاده کند، میزان پیشرفت پایگاهش بسیار پایین میآید و اینگونه به آیتمهای حیاتیتری که در ادامهی بازی باید حتماً آنلاکشان کند دیرتر دسترسی پیدا میکند و اگر هم نتواند، باید دوباره همان مراحل خستهکننده را برای ارتقای پایگاهش انجام دهد. همانطور که در عکس بالاتر هم نوشته شد، عدم تشویق بازی به استعمال از بقیهٔ آیتمها هم مزید بر علت است. قطعاً اگر آیتمهای فراوان بازی مانند شمارههای قبلی به کارمان میآمد، مراحل هم میتوانستند کمی از این کسلکنندگی بیرون بیایند.
متال گیر سالید ۵ بهطور خلاصه و بنا به برهان و استدلالچینیهایی که ذکر شد، بازی خیلی بدی است. گنگ و لق. پر از تغییرات زیاد نسبت به باقی نسخهها که نه مدرناند و نه درست در آمدهاند. پر از ادا و اطوارهای عوامفریبانه و نقلقولهای بیربط جهت فریب مخاطب. گیمپلی کسلکننده که در فصل دوم خستهکننده بودنش سیری صعودی میگیرد. بهرهجویی از شخصیتهای قدیمی که تنها فنسرویساند و دکوری. پروتاگونیستی جدید ولی بسیار بیاحساس و عقبمانده. محیطهای خالی از هر گونه جزئیات و طراحی درجه دوی پایگاهها و المانهایی که توازن بازی را زیرسؤال میبرند. کش آمدن بیخودی خط داستانی با مراحلی تکراری همراه با گرافیکی میاننسلی و موسیقیهایی که نسبت به نسخههای قبلیشان حرفی برای گفتن ندارند؛ چون بازی اصلاً میانپردهٔ خاص یا عاطفیای ندارد که آهنگسازی کند. در پایان، بازی میخواهد ادعای تشکر از طرفدارها را داشته باشد، ولی از رابطهٔ عکس مانند توهینی است به طرفدارها. بهترین تشکر و قدردانی از طرفدارها، میتوانست خلق یک بازی خوب باشد نه تشکری کلامی و پایانی پر از تناقض که مجموعهٔ داستانی را اینگونه زیرسؤال میبرد. در واقع، اگر متال گیر سالید ۵ را از Lore این سری حذف کنیم خیلی هم بهتر میشود و دیگر هم اینقدر تناقض در داستان پیش نمیآید. تازه کاراکتر بیگ باس هم همچنان برایمان باابهت باقی میماند و تبدیل نمیشود به کاراکتری که سمت دشمنهایش بشقاب پرت میکند.
- آونگارد یا به تعبیری سادهتر، پیشرو، به هنرمندها و آثاری نسبت داده میشود که در دورهی خودشان کارهای نوآورانه و جدیدی انجام دادهاند یا فراتر از مردم خودشان بودند.
- خشکاندیشی یا جزماندیشی که به عبارت سادهتر، در اینجا به شخصی تعلق دارد که بیهیچ تحلیل یا انتقادی، بر باوری استوار است و روی آن تعصب دارد.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
جناب بهرامی مثل همیشه عالی :yes: :yes: :yes:
اخر یکی حرف دل مارو زد
ممنون اقای بهرامی
متال گیر واقعی یعنی ۱ ۲ ۳ ۴٫ مخصوصا ۳
بازی خوبیه ولی واقعا بی محتواست با شمارهای قبلی بخصوص ۳ مقایسه کنی این شماره ۵ هیچه ، نه باس فایت داشت ، نه داستانه گیرایی داشت ، نه سکانس به یاد ماندنی داشت ، بازی بجور بود ، بر خلاف سریهای قبل …کوجیما فقط میخوای بگه اون کسی که تو شماره اولی مرد بیگ باس نبود ، ونوم بود … خواست ی جوری برگردونه بیگ باس رو
نظر شخصیمه من تا حالا متال بازی نکرده بودم ولی وقتی رفتم نسخه پنجمشو گرفتم کاری کرد که از گیم پشیمون شدم مضخرف ترین بازی بود که امسال بازی کردم به قدری کسل کننده که از همه بازیا زده شدم واقعا نمیدونم چجوری اون متا رو گرفت ادم به این منتقدا شک میکنه در کل نکات منفیش خیلی بیشتر از نکات مثبتشه
تا همه ازش تعریف میکنن همه میگن به به عجب بازی بود ، تا یکی میاد انتقاد میکنه همه میگن آره عجب بازی مزخرفی! این بازی جز بهترین ها بود ولی بهترین های رو به ضعیف…
عزیز من اصن کار با شما و نظر محترمت ندارم
نظر من تو پستای قبلی متال هم هست ادم جوگیری نیستم که با نظرشما جوگیر شم بگم فلان شماهم از خود راضی نباش شخص مهمی نیستی که نظرت بخاد نظر کسی رو عوض کنه
موفق باشی 😉
حکایت phantom pain و طرفداراش حکایت همون پادشاهست که لباس نپوشیده بود و گفته بودن فقط حلال زاده ها می تونن لباسشو ببینن…صداقت کودکانه همه چی رو برملا کرد
تو این بازی هم صادقانه میشه لقب پوچ بودن رو برای فلسفه هایی که تو بازی مطرح شده بود به کار برد
متال ۵ تنها بازی بود که من باهاش گریه کردم
رو چه حسابی میگی کسل کننده؟؟
دوست عزیز بنظر بنده یکی از دلایل کسل شدن بازی اینه:
“”اصلاً لازم نیست مخفیانه راه بروید. میشود با بالاترین سرعت در میان پایگاه دوید و همه را عین آب خوردن هدشات کرد و مراحل را با رنک اِس به پایان رساند؛ درصورتیکه سفیر صلح برای رنک اِس رُس مخاطب را میکشید. اصلاً اگر میانهای ندارید وارد کمپها شوید، فرمان دهید به بچههای مادر بیس تا با خمپارهانداز حسابشان را برسند. GMPها و >>>>>> منابع مادر بیس هم در این نسخه آنقدر نامحدود و زیاد است که نگران تمام شدنشان نباشید <<<<< و با خیال راحت همهچیز را بخرید؛ این یعنی سیستم اقتصادی ورای فاجعه و نمونهٔ بارز باج دادن به مخاطب.""
به نظرم یک بازی خوب باید بازیکن رو به چالش بکشونه دلهره و ترس تویه دل بازیکن بندازه و هیجان ایجاد کنه…متاسفانه ادم به بازی سزان شک میکنه که اینا واقعا بازی ساز هستن ؟! یا فقط چون تمام توان خود را رویه فلسفه بازی گذاشتن دیگه گیم پلی را به کلی فراموش کردن!
با سلام و تشکر بابت زحمتی که کشیدید و مقاله ای که نوشتید .
لازمه خدمتتون عرض کنم که مقالتون یکی از ضعیف ترین و مسخره ترین مقاله های گیم فا بود . شما فقط چون خوشتون نیومد دارید در مورد این بازی بد میگید . این بازی بهترین بازی ای بود که من در طی این ۱۲ سال که دارم بازی میکنم تجربه کردم . حرف های شما خیلی ضعیف و ابتداییه و من تعجب میکنم که چطور همچین مقاله ای رو گیمفا گذاشته . شما در این مقاله سعی دارید که نظر خودتون رو تحمیل کنید . من شخصا ممکنه از یک بازی خوشم نیاد ولی به بقیه نمیگم بده . چون سلیقه ها متفاوته . این بازی شخصیت پردازی و داستان و گرافیک فنی و هنری و موسیقی متن بسیار فوق العاده ای داشت . نظرات اکثرا موافق شماس اما من خوشحالم برای خودم و کسانی که من رو درک میکنند و به خودمون تبریک میگم . چون ما درد بازی رو خیلی عمیق تر از شما حس کردیم.
متای ۹۳ کم نیست و اون همه منتقد بزرگ الکی ۱۰ ندادن که شما بیایی بازی رو ببری زیر سوال دوست عزیز.
امیدوارم گیمفا دیگه از این مقاله های ضعیف نذاره .
در یک کلام خدمت تمام مخالف های این بازی بگم که : و تو چه میدانی که درد چیست ؟
موفق باشید
دقیقا من هم اولین بازی بود که باهاش گریه کردم دد پول جان حرف شما کاملا درسته آقای یونس بهرامی یک آدم عقده ای به نظر میرسن که چون از بازی خوششون نیومده هرچی از دهنشون در میاد به بازی میگن.
یه مشت بچه گیمر که از گیم فقط گرافیک و گیم پلی رو میدونن عزیز شما برین هم آنچارتد تون رو بازی کنید و به قول خودتون وقتتون رو با اینجور شاهکار های فلسفی که هیچی ازشون نمیفهمید تلف نکنید.
من کاملا با نظر شما مخالفم برای چی برای اینکه شما الان دارید بازی رو میکوبید این یکی از بهترین بازی هایی بود که انجام دادم برای من جای سوال ایا این بازی رو شما انجام دادید ?:-) چون واقعا از نظراتتون فهمیدم اصلا داستان این بازی زیبا رو تجربه نکردید که این حرف های چرت و پرت رو میزنید لطفا نظراتتون رو برای خودتون نگه دارید همینو بس.نظر شخصی. 😀 😀
راستش منم موقع بازی رو گرفتم از گرفتنش پشیمون شدم. اصلا چیز جالبی بهم ارائه نداد.
توهین نباشه به طرفدار هاش ولی جز مسخره ترین بازی هایی هست که تا به حال کردم.
آقا حسین عزیز متا برای PC شد ۹۱ اینم بدون اصلا خیلی از منتقدا اصلا اهمیتی به این بازی ندادن. کل نقد های بازی ۱۳ تا بیشتر نیست ولی بازی های دیگه بالا ۵۰ تا یا ۴۰ تا نقد دارن. متایی که گرفت فقط با ۱۳ نقد بود که نمیشه با این تعداد نقد ارزش بازی رو سنجید
غنی ترین داستانی بود که من توی بازی های ویدیوی دیدم
پس یا من اشتباه میکنم یا شما بازی های زیادی تا حالا انجام ندادی 😐
آقای بهرامی نمیدونم کی هستی و کجایی ولی از همین جا اعلام میکنم شما جزءمتفاوت ترین نویسنده هایی هستی که تا به امروز دیدم..نمیخوام به نویسندگان دیگه توهین کنم ولی اکثرشون نقداهای خاکستزی دارند و فقط واسه اینکه هردو طرفو راضی نگه دارند نقد می نویسند
شما کاملا جسورانه نقدتونو می نویسید…
تمام عقده هایی که زمان عرضه این بازی داشتم شما تو این نقدتون گفتید
phantom pain یه بازی ضعیف بود چون که شرط اول یه گیم رو نداشت (یعنی سرگرم کننده بودن)
episode 2 این بازی از رو episode 1 کپی شده بود و این یعنی دروغ به مخاطب
نمیخوام تو دعوای کوجیما با کونامی قضاوت کنم اما یکم واقع بین باشید
اگر شما مدیر یه شرکت باشید و برای یه بازی کلی هزینه کنید و بازی مدام تاخیر بخوره و در آخر کسی به نام کوجیما که تو بزرگ بودنش شکی نیست بیاد به شما phantom pain رو تحویل بده چه حالی میشید؟؟؟؟؟؟ صد در صد کار مدیر کونامی قابل دفاع نیست اما کوجیما تو اون دعوا بی تقصیر نبوده
از تمام این حرفام فقط میخوام به حرفی برسم
از آدمای بزرگ قدیس نسازید….آدم های بزرگ هم اشتباه می کنند
اینجوریا که شما میگید نبود شاید برای شما دلنشین نبوده نمیدونم هر کی نظر خودش رو داره
با تمام این حرفا بازم MGS بود وقتی MGS واقعا MGS بود در انحصار سونی و Ps بود
نه کنسول تازه به دوران رسیده رقیب و pc
نظرات رو خوندم فنا میگن بازی یک کلام اشغال بوده
از کار این فن بوی ها سر در نمیارم میگن کوجیما میشنه پای فیلم و غیره….از این حرفای مفت باعث پس رفت میشه از این….
به احتمال ۱۰۰% نسخه های ۱تا ۴ رو بازی نکردن
چیزی دیگه ای نمیتونم بگم عمو اسپنسر هم خودش خندش گرفته
@cell
من گفتم (نظر شخصیمه) در ضمن من فن بوی نیستم هم پی اس۴ هم داشتم ولی خب اولا بازی گیر اوردنش برام سخت بود فروختم و مهم نیست کنسولم چی هست برا من فقط گیم مهمه :-)) 😉
با شما نبودنم قصد جسارت نداشتم اشتباه شده با Dr.jonz بودم
ولی من تا حالا هرچی گفتم چه اونایی که منتشر شده و چه اونایی که نشده دقیقا منظورم شما و امثال شماست
چی چرت میگی برای خودت منم فن ایکس باکسم ولی همه شماره های متال و بازی کردم یا به عبارتی با متال و میکرو بزرگ شدم تا الان بعد میگی کنسول تااااااازه به دوران رسیده ی رقییییب انگار کلا فقط یه نسل مایکروسافت نبوده
اینم یادت باشه اپل و مایکروسافت محصولات کمی تولید میکنن ولی همشون با کیفیتن
داداش اشغال نبود ولی خیلی ضعیف بود
کوجیما جوری بازیرو ساخته بود که مخاطب فقط از بازی لذت نبره…و مدام بگه چقدر خط داستانی بازی گنگه
اینا یه مشت بچه مچه هستن که بابا شون برای جایزه کارنامشون ps4 خریده از گیم فقط شلیک و کشتن و گرافیک و گیم پلی حالیشونه
مقاله رو نخوندم جناب بهرامی چون همون اولش گفتی ک میخوای نیمه خالی لیوانو ببینی فقط.
میخوندی چون لیوان خالیه خالیه :rotfl:از نظر منی که از نسخه ۱ تا اخرش رو باز ی کردم این نسخه جز وقت تلف کردن هیچی نداشت.peace of shit
تو برو آنچارتدت رو بازی کن تو رو چه به بازی های فلسفی و عمیق
سس نگو عشقم :-*
کس میشنوی!!
آره تو داری میگی و من دارم میشنوم قاعدتا 😉
یونس بهرامی
اول اینکه ممنون از شما بابت نقد های ماهرانه و حرفه ای که زحمتش رو میکشین
شما دارین سری های قبلیه این فرانچایز بزرگ رو که با توجه به معیار های زمان خودشون ساخته شدن رو با mgs 5 که با معیار های نسل هشت ساخته شده مقایسه میکنین؟؟
ما در نسل هشتم هستیم،این یعنی بالا رفتن سطح توقعات و لول دیزاین گیم ها،توقع داشتن مثل نسخه ۲ بازی دوربین ایزومتریک داشته باشه؟؟
از اون گذشته این بازی علارقم اینکه جهان باز شده اما بازهم به ریشه های این سری و فرانچایز پایبند مونده،mgs4 سرهم ۴ ساعت گیمپلی داشت اونم کمتر!!!تو کل بازی کلا ۱ ساعت تیر اندازی و اکشن وجود نداشتن!همش کاتسین های معروف با تم mgsبود
اگه کات سین دوست دارین برین order 1886 بازی کنین
شما در mgs 5 کلی اسلحه در اختیار دارین که فقط برای بخش کمپین تیستن جناب بهرامی،خودت بهتر میدونی که اینهمه اسلحه برای بخش fob mission هستن.و مطعن هستم میدونین مراحل fobچقدر شمارو به چالش میکشن
نسخه ۵ از سریه mgs واقعا محتوای گیمپلی بسیار بیشتری برای اراعه داره تا نسخه های پیشین یا نسخه ۴ که حتی مکانیسم دویدن هم درش تعبیه نشده،این در حالیه که ونوم اسنیک از یک اسب سریعتر حرکت میکنه
در فانتوم پین ما شاهد مکانیسم های بسیار بیشتری در بخش گیمپلی هستیم تا نسخه ی چهارم،از کمک گرفتن از bionic armگرفته تا افزایش امکانات نظامی و اضافه شدن یار برای پیشبرد هرچه لذتبخش تر
بسیاری از ایراداتی که گرفتین آبکی و خنده داره مثل گفتگویه بین اسکال فیس و ونوم اسنیک و انتقاد بر این کردین که ونوم اسنیک که از تمامیه اسنیک ها قویتر و رزمنده تر هست چرا ساکته!!خب انگار یادتون رفته ونوم اسنیک کیه
من مرحله ی ۵۱ بازی رو انجام دادم
فانتوم پین از نظر محتوای گیمپلی بسیار بهتر از همه ی نسخه های پیشین بود اما ضعف داستانی داشت.من دیگه ایرادی نمیتونم به این عنوان بگیرم
تایید لطفا
@OLDKRATOS
خب اگه MGSV رو با هیچی مقایسه نکنیم پس چیکار کنیم؟ باید دید چقدر پسرفت داشته و پیشرفت. کسی انتظار دوربین ایزومتریک و اون کنترل تانکی (!) قدیمی رو نداشت. بازی ظاهرش مدرنه ولی به نظرم از متال گیرهای قدیمی عقبموندهتره؛ براش هم دلیل مییارم. اول از همه از باسفایتها شروع کنم. چون وارد نسل هشتم شدیم پس باسفایتها هم باید فراموش بشن؟ تو متن هم اوردم، متال گیر سالید ۱ و در کنارش نسخه ۳ باسفایتهاشون به نظرم هنوزم از خیلی بازیها نسل هشت جلوترن. برای هر مبارزه باید استراتژی رو عوض کرد و از راههای دیگهای وارد شد نه اینکه فقط تیر زد. مثالش رو برای همین Vulcan Raven زدم مفصل. خب به نظر شما اینکه فانتوم پین عملاً باسفایت خوبی نداره یه نقطه ضعف نیست؟ دوباره باید بیخیال مقایسه با قبلیها شد؟
در ضمن نسخه ۴ هم بنده با همین میانپردهها مشکل دارم که از اکت ۳ کلاً بازی بودنش رو فراموش میکنه. هرچند بازی هم به نوبه خودش اونقدری مثل فانتوم پین نبود که کسی ناامید بشه. بحث من نسخهها ۱ تا ۳ هست. از نسخه ۴ اسم کوجیما بد در رفت، وگرنه نسخه اول به نظرم بالانسترین شماره از نظر تعادل بین گیمپلی و کاتسین بود. ولی فانتوم پین بین گیمپلی و کاتسین هارمونی نداره. ۱۰ ساعت گیمپلی، نیم ساعت کاتسین، بعد ۱ ساعت گیمپلی دوباره نیمساعت کاتسین و چهار ساعت نوار، و… خب این توازن نداره. ولی نسخه اول اگه بر فرض بعد ۳ ساعت برات یک ساعت کاتسین پخش میکرد، دوباره سه ساعت بازی داشتی و دوباره کاتسین. این روال همینطوری ادامه داشت و اینطوری نه از میانپردهها زده میشد و نه از گیمپلی. ولی فانتوم پین تعادلش بهم ریخته. دلایل خیلی زیادن که اکثرشون رو تو متن اوردم. در کل حرفم اینه تا مقایسه نکنیم با قبلیها نمیشه فهمید بازی چقدر پیشرفت داشته یا پسرفت. اتفاقاً اگه دقت کنید خود شما تو نظرتون داشتید با قدیمیها مقایسه میکردید تا بهتر بتونید حرفتون رو بزنید.
درباره اون دویدن هم که میگید به نظرم نیازی نداشت. محیطها کوچیک و خطی بود. با همون سرعت عادی هم بدون اینکه خستهکننده بشه راحت میشد تو محیط رفت و آمد داشت. ولی فانتوم پین چون مسافت بین هلیکوپتر و پایگاهها زیاده این قابلیت براش نیاز بود. اتفاقا من از بازیها شلوغکار بدم میآد. وقتی یه بازی به فلان قابلیت نیاز نداره و بیاستفادست، تو بازی نباشه بهتره تا اینکه دکوری باشه.
اسلحهها فانتوم پین هم همینطوره. بخش FOB هم من رفتم و تا لول ۴۹ به پایگاهها نفوذ کردم ولی بازم خیلی از اسلحهها و آیتمها برام بیاستفاده موندن. من با یه خزیدن رو زمین و یه اسلحه گِرید هفت شاتگان Stunکننده راحتم. همه رو با یه تیر میزنه. بقیه اسلحهها رو دلیلی نمیبینم استفاده کنم. این خودش نسبت به نسخهها قبلی پسرفته. طراحی قدیمیها با اینکه مال دو-سه نسل پیش هست اونقدری هنوزم ماهرانهست که همه گجتها و اسلحهها بدرد بخوره. هر آیتمی که تو محیط پیدا کنی بازی بعداً کاری میکنه که بین آیتمها و سلاحهای مختلف سوئیچ داشته باشی. این خودش تنوع میده. یه بازی با ده تا سلاح اما طوری که همهشون پرکاربرد باشن، بهتر از بازیای هست با صد تا سلاح که چهارتاشون فقط کاربرد داشته باشن.
در ضمن این مادر بیس و این اضافه شدن مادر بیس و… نود درصدش تو خود Peace Walker وجود داشت. Peace Walker هم میدونید که منبع الهام TPP بوده و مشخصه کوجیما خیلی از این نسخه استفاده کرده تا قبلیها. ولی همون Peace Walker رو مثالهاشو تو متن زیاد زدم که تو گیمپلی از TPP بهتره. از شیوه اپیزودی بودن مراحل، تا سریع بودنش، پرکاربردیتر بودن سلاحهاش، سیستم اقتصاد و مدیریت بهتر، و…
در ضمن کجای متن نوشته شده ونوم اسنیک از همه قویتره؟ بحث اینه سکوتش ابلهانهس. برخلاف وعدهها هم واکنش صورتش طوری نیست که مثلاً با اون به مردم جواب بده. مگه با حرکات صورت هم میشه به کسی جواب داد؟ ونوم اسنیک کلاً چهار خط دیالوگ داشت که بیشترش هم یا سؤالی بود یا چیز بیاهمیت. دیالوگ ماندگار خیلی کم داشت.
موفق باشید.
مرسی آقا یونس بابت مقاله ی زیباتون.
واقعا نسخه پنجم نیاز به یه مقاله ای داشت که حقیقت هاش بیان شه.
موقع پیش دوستام هم که طرفدار پرواقرص کوجیما هستن یه حرفی راجب ه متال گیر سالین ۵ میزدم جملات فلسفی تحویلم میدادن که میپرسیدم چه ربطی داره به بازی میموندن چی جواب بدن. بازم مرسی
این بازی بهترینه درسته که یک سری ایراد هایی داره ولی از نظر من بهترینه اولین بازی هست که باهاش چند بار گریه کردم
@Deadpool
اول ممنون بابت این کامنت صادقانه… ولی بنده تضمین میکنم با اینکه بیاید بگید این «مسخرهترین» مقاله سایت بود چیزی درست نمیشه. شیوه درست نقد اینه وقتی میآید نظرتون رو میگید، کنارش هم توضیح بدید چرا به نظر شما مسخرهترین هستش. اونوقت میشه یه بحث سازنده داشت. بنده هم هر ایرادی که گرفتم براش دلایل کافی رو اوردم. پس خوشحال میشم با هر جای مقاله مخالفید بیاین کامل بگیدش.
در ضمن من با این حرف شما که میگید هر بازی بَده رو من ازش حرف نمیزنم چون سلایق متفاوته. این حرف درسته ولی برادر مگه از کی میترسی؟ نظر خودت رو بده. اگه قرار باشه هر چیزی از نظرمون بد بود رو ازش هیچی نگیم که الآن نصف منتقدها جهان داشتن این همه عمر اشتباه کار میکردن.
در ضمن، این درد فانتوم که میگید رو ما هم حس کردیم. هیچ احساس خوبی هم نداشت. اوایلش شاید یه چیز خاص بود ولی بعد از مدتی نخنما میشه و اون رسالت اصلی یعنی سرگرمکننده بودن رو منتقل نمیکنه. MGSV درد به بازیکن انتقال کرد، ولی به چه شیوه؟ به اینکه بیگ باس رو اینقدر بزدل ببینیم که سمت دشمنش بشقاب پرت میکنه؟ اکثر فرومها مثل ردیت از پایان ناراضی بودن و اکثراً هم به این ناقص بودنش اشراف دارن حتی اگه بقیه جنبهها بازی رو بالا بدونن. قطعاً کسی با تمجید و تعریف تبدیل نمیشه به «فن» دوآتشهی MGS. میتونم خیلی مثال برای شما بیارم کسایی که تو همین ایران هم از کتاب داستان و بقیه جنبهها بازی کلی مقاله نوشتن بعد از فانتوم پین کلاً از این پایان و درد فانتوم بدشون اومده. پس اونها هم درک نداشتن یا نمیدونستن MGS چیه؟
در ضمن، همونطور که تو مقدمه هم گفتم لطفاً جزماندیش نباشیم. اختیار آدمی دست خودشه. تفکرش دست خودش باشه. چون بازی متاش شده ۹۳ پس شاهکاره؟ چون فلان منتقد ازش تعریف کرده پس الآن خوبه؟ این صورت مسأله رو عوض نمیکنه. بله میشه رفت نقلقول از همهی منتقدهای مثلاً معتبر اینجا جمع کرد و بعد ثابت کرد بازی «خوبه». ولی همونطور که گفتم این کار رَد «استقلال فکری» هستش. بعضیها از بازی هم خوششون نیاد تا متا رو میبینن، با عرض پوزش ولی جوگیر میشن. نقد سایتهای خارجی رو بخونید، هیچ اصطلاح خفنی توش به کار نبردن که شما ندونی. منتقد همونقدری بلده که بیشتر گیمرها بلدن. پس مخاطب هم باید از طرف خودش دفاعیه بده نه اینکه به قولی عقلش رو بسپره دست یه مرجع دیگه.
سؤال من اینه که من هفت هزار کلمه برهان اوردم از نظر خودم، اونوقت شما میآی یه کار ساده میکنی و میری میگی متای بازی اینقدره که همه هم میدونن، پس مقاله خوب نیست و برهانهاش غیرمنطقیه. از نظر شما این توجیه مناسبه؟
موفق باشید.
@ یونس بهرامی
با سلام مجدد. به خاطر نوشتن کلمه ی مسخره اگر ناراحتتون کردم عذر میخوام . ولی خب واقعا توقع نداشتم از شما که همچین مقاله ای رو ارائه بدید. درسته که ممکنه بازی دچار عیب ونقص هایی باشه و بعضی هارو نا امید کنه و بعضی ها بگن که این اون چیزی نبود که ما میخواستیم . ولی خب به نظر من کلا قصد کوجیما از ساختن این بازی این بود که آدم اذیت بشه و من همینش رو دوست دارم . من این رو دوست داشتم که وقتی فهمیدم کل داستان یک چیز دیگه ای بود شوکه شدم . این درد هیچ وقت نخ نما نمیشه اگر از همون اول درست بافته بشه . برای من درست بافته شد و نخ نما نشد ولی ممکنه برای شما بد جا افتاده باشه . من عقلم رو دست کس دیگه ای ندادم و همونطور که خودتون میدونید اکثر کسایی که میان اینجا افرادین که صاحب نظر هستن در زمینه ی گیم . من منکر این نیستم که شما نویسنده ی حرفه ای هستی ولی نباید منکر این هم باشیم که آووردن متای بالا برای یک بازی الان خیلی سخت شده چون منتقدین خیلی سخت گیر تر شدن . به نظرم من اینجور مقاله هایی فقط از روی تنفر از یک بازی میتونه نوشته بشه. هیچ وقت نباید فقط یک جنبه ی بازی رو ببینیم . جوری که شما گفتید این بازی یکی از بد ترین بازی های دنیای گیم هست ، ولی من و یه سر ی افراد دیگه کاملا مخالفیم . اما آیا ما میاییم ۷ هزار کلمه بگیم که یکی رو مجاب کنیم به خریدن یک بازی؟ ممکنه با بازی ای که من گریه کنم شما بخندی . ولی این دلیل نمیشه که این همه یک بازی رو بکوبونید و ازش بد بگید . حتی شما وقتی که داشتید نیمه ی خالی لیوان رو هم میدید از اپیزود۴۳ تعریف کردید که این خیلی جالب بود . میان پرده های این سری عالی بودن . اون آب بازی که شما بهش اشاره کردی به نظرم یکی از زیباترینشون بود . من فکر میکنم شما کلا اشتباه و با دید برعکسی به بازی نگاه کردید . این بازی اونقدر خوبی داره که بدی هاش توشون گم میشن . حتی ضعیف ترین بازی ها هم انقدر کوبیده نشدن . اما در کل امیدوارم از حرفی که زدم ناراحت نشده باشید . بالاخره شما زحمت کشیدید و من بابت زحماتتون تشکر میکنم . اما بهتره هیچ وقت یک بازی رو فقط از یک جنبه بررسی نکنیم .
موفق باشید
دوست عزیز هیچوقت متای بازی رو درجه ی اندازه گیری بازی نبین. این بازی MGS 5 رو PC متای ۹۱ اورده ولی تنها و تنها با ۱۳ نقد.
خب خداروشکر این روزا همه سواد انگیلیسی رو دارن خب شما برو حداقل ۵ یا ۶ تا نقدشونو بخون ببین کدوماش حرفه ای هستن و کدوماش غیر حرفه ای. ما میگیم منتقدا سخت گیر تر شدن اما نمیگیم همه اونها. هر دفعه میری ببینی چه منتقد هایی بازی هارو نقد میکنن یکی اسمشون هست یکی نیست. خیلی از منتقدا هستن که اصلا بازی رو تا آخر نرسوندن ولی میرن از سایت ها دیگه نقد میخوون بعد نقد خودشونو با توجه به یک منتقد دیگه ارائه میدن و نمره ای که به بازی میدن هم رو متا بازی تاثیر میزاره. متا تنها وقتی میتونی بش ایمان بیاری که حداقل بالای ۴۰ نقد بازی ای داشته باشه. MGS 5 تنها ۱۳ نقد داشت. شما میخوای دلتو به ۱۳ نقد خو کنی؟ در صورتی که بازی ای مثل آنچارتد ۱۱۲ نقد داره و بازی Overwatch دارای ۵۹ نقد هست.
همیشه وقتی میخوای متا بازی ای رو سر زبون بیاری و بر اساس متا عمل کنی اول تعداد نقد های اون بازی رو ببین
@EDWiN
دوست عزیز من کاری به متا ندارم . شما کلا منظور بنده رو متوجه نشدی .
من میگم این بازی خیلی ارزشمند تر از اینیه که انقدر کوبونده بشه
در ضمن من بازی رو کامل بازی کردم و به نظرم از هر جهت عالی بود .
ولشون کن بابا خر چه داند قیمت نقل و نبات….
دوست عزیز میدونم منظور شما چی بود شما بحث سخت گیر شدن منتقدا و متای بازی رو کشیدی وسط و من فقط به اون جملتون جواب دادم
واقعا عالی بود بالاخره یکی پیدا شد که نیمه ی خالیشو تشریح کنه.خیلی ممنون.
والا
عالی بود خسته نباشید :yes: :yes:
:yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes:
این بازی هیچوقت به دلم ننشست
با اون داستان ناقص و بی سر و تهش
مراحلشم بعد یه مدت تکراری میشد.
داداشز بابت لحن بد صحبت های دیشبم شرمنده ام اصلا حالم جوش نبود
در مورد داستانهم باهات موافقم :yes: :yes:
دشمنت داداش واسه همه پیش میاد عزیز.
خوشحالم که انقدر وقت گذاشتید و اهمیت دادید و نقد خوبی انجام دادید
اما من شخصا یه عنوان رو بازی میکنم و باهاش سرگرم میشم و ازش لذت میبرم
فلسفی بهش نگاه نمیکنم-
زمان پلی ۱ هم متال گیر سالید رو بازی کردم و ازش لذت بردم و بهتر از بازی های اون زمان بود
الان هم این بازی رو با متال ۱ مقایسه نمیکنم و با بازی های امروزی مقایسه میکنم و بهتر از بقیه میدونمش..
قطعا خارج از این سبک از طرفدار های محکم ویتچر هم هستم
با تشکر
تو اینکه متال ۵ گند زو تو هرچی خلاقیت و بازی جهان باز که شکی نیست ولی از طرفی میشه بازی رو شاهکار گرافیکی قرن ۲۱ هم قلمداد کرد،گرافیک خیره کننده ای که حالا حالا ها مونده بازیای نسل ۸ بهش برسن.
تو …. sub zero نیستی؟
گمونم خودم باشم
خب حالا این که آواتار ادوارد رو گذاشتی خیلی خوبه که به جز من کس دیگه ای هم هست که ارزش این شخصیت رو درک کنه ولی دیگه اسمشو چرا گذاشتی؟
منکه اسم کوچیکشو نذاشتم مثل تو.! من اسم خونوادگیشو گذاشتم.
چون من باهاش خیلی صمیمی ترم 😀 😎
برو باش خوش باش 😐
داداش واقعا تو بازی رو تجربه کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بابا ولشون کن بذار مفت بری کنن
راستی تیتر مقاله منو یاد جمله دکارت انداخت:
من به هرچه شک کنم به این نمیتوانم شک کنم که شک میکنم،شک میکنم پس هستم.
دقیقا با تمامه حرفای أقای بهرامی موافقم ونوم واقعا شخصیت تک بعدی و بی روحی بود
داستانه این بازی هم واقعا یک عقبگرد کامل بود
با اینکه به طوره کلی بازیه خیلی خوبی بود ولی حیف که داستان ایراد های زیادی داشت حالا میتونه به خاطره کونامی باشه یا شخص کوجیما به هر حال امیدوارم اگه محدودیتی برای کوجیما بوده دیگه برای بازیه جدیدش پیش نیاد
خدایی من قصدم کوبیدن نیست ولی ببینید داستان هیلو ۵ یه مشکلاتی به مراتب کمتر از این بازی داشت و بخاطرش اون همه نمره کم کردن ولی شما این بازی رو ببین مشکلات داستانش خیلی زیاد بود به نظرم ولی بازم چون نام کوجیما پشتش بود نمره به این خوبی گرفت مطمئنم اگه این بازی مثلا یه ip جدید بود و هیچکس کوجیما رو نمیشناخت نمراتی حتی بدتر از نو منز اسکای وریکور میگرفت.
بنده متأسفانه نتونستم هیلو ۵ رو بازی کنم نو منز اسکای و ریکور رو حتی زمانی که معرفی هم شدن واقعا یه حسه بدی بشون داشتم که درست هم بود البته گیمپلی و گرافیک و صداگذاریه خوبه بازی هم جزء عوامل موفقیته فانتوم بودن ولی مطمئنم که منتقدا هم فهمیدن که واقعا بهترین بازیه سال ویچر ۳ هست و به متال ندادنش مطمئنم کوجیما مارو با death starring سورپرایز میکنه
وای چه قدر تو این پست دارم کامنتای به درد به خور میخونم
دمت گرم داداش راست گفتی داستان هیلو یکم مورد داشت اونجوری کوبوندنش
متال فقط به خاطر اسم کوجیما کوبیده نشد
اگر کسی بتواند Metal Gear Solid را به نقد و یا تعریف بکشد بی شک قلم زیبا و شیوا و دل نشین جناب آقای بهرامی است . همیشه بر فراز باشید
عالی بود اقای بهرامی ممنون
حیف ه که به خاطر ایراد های زیاد و تابلو ادبی این مطلب رو نمیخونم (تا پاراگراف اول رفتم، بعد حالم بد شد)
اینطوری بار معنایی و ارزش به متن نمیدن… اگر نمیتونید، انجام ندید
#خودمان باشیم
البته جسارتاً همین «ایرادهای زیاد و تابلو ادبی» به قول شما رو قبلاً خیلی از نویسندههای دیگه هم تکرار کردن. تو زبان و ادبیات سبک انتزاع رو داریم که وقتی نویسنده میخواد انتقاد غیرمستقیمی رو در زمینهای (بیشتر جنبهی سیا.سی) بیان کنه از سبک انتزاع استفاده میکنه و بنده هم سعی کردم همین کار رو انجام بدم و این انتقاد به جنبهی دگماتیسم (خشکاندیشی/جزماندیشی) مخاطبهایی بود که متأسفانه بدون تحلیلی روی چیزی پافشاری دارن.
اینجا مسئلهی سلیقه مطرح هستش. اگه شما از سبک نوشتار بنده حالتون بد شده، من از شما عذر میخوام. بههرحال تشکر بابت نظرتون.
دوست عزیز من خودم دانشجوی ادبیات هستم، با متن های سنگین هیچ مشکلی ندارم 😀
متن شما نیاز به ویرایش داره، بعضی جاها هم زیادی سنگین شده که … بگی نگی تأثیر منفی داره
یه مثال خیلی مشخص برای اینکه بگم متن نیاز به ویرایش داره:
“اما اکنون با گذشت یک سال، همهٔ آن جوزدگیها و تب و تاب شدید متال گیر سالید ۵ و جداییاش از کونامی فروکش کرده است و اینگونه هم راحتتر میشود حرف را میان میدان زد.”
اینجا مرجع ضمیر، هیدئو کوجیما ست که ذکر نشده و اگه نگاه کنیم، متال گیر به عنوان مرجع دیده میشه و … معنی نمیده خخخ…
@mercenery
بله اشتباه از بنده بود. کلمهی «کوجیما» در متن جا موند و جمله ناقص شد. تشکر. اصلاح شد.
موفق باشین
ببخشید ولی شما یک آدم عقده ای هستید که اینقدر بازی رو کوبیدید.
Mercenery عزیز با قصه های ” حسنی نگو بلا بگو ” چطوری ؟ اونارو میپسندی ؟ بنظرت تابلو نیستن ؟ اونموقع که بعد از یه پاراگراف حالت بد نمیشه ؟ خیلی هم به زبان ساده نوشته شده و ایراد تابلو ادبی هم نداره. موافقی که ؟
داداش یارو فک کرده شاهین نجفیه مثل اون شر میبافه اصن نمیفهمه متالگیر چطور نوشته میشه بعد میاد واس ما نیمه خالی لیوان رو نقد میکنه …. جم کنش بابا
خیلی عالی واقعا حقیقت همینه
بنده فکر کنم امثال کوجیما میشینن پای فیلم های فلسفی و هایپ میشن :chic: و میخوان خودشون رو نشون بدن که بله منم هستم…در صورتی که از دیدن فیلم فلسفی جز هایپ شدن چیزی نفهمیدن…مثل فیلم ماتریکس که اگر یک بچه نادون پاش بشینه فقط به قسمت مبارزه ها و جاخالی دادن ها از گلوله توجه میکنه و اصلا چیزی از درون مایه و فلسفه ماتریکس نمیفهمه .. و اگر به اون بچه بگن بیا فیلم بساز فیلمی تقریبا مشابه ماتریکس میسازه با این تفاوت که در اون چیزی جز مبارزه نیست! یعنی اون بچه میاد ماتریکس بدون فلسفه میسازه! ولی اینطور که نمیشه! باید یک نوشته یا جمله ای کنارش بزاره که بشه فلسفه! چه کسی بهتر از نیچه؟!
امثال کوجیما نه تنها نمیتونن به پیشرف فکری در جهت مثبت کمکی به بشر کنن بلکه باعث پسرفت فکری و عقیده ای بشر میشن.. نمونش بازی پی.تی..هدف بازی چی بود ؟ چه فکری پشتش بود ؟ یوفو ها ؟! یا خشک مغزی اقای کوجیما؟..بنده کاری به سبک بازی ترسناک ندارم که علاقه مندان رو ناراحت کنم..بلکه در مورد فلسفه و عقیده پشت بازی صحبت میکنم/// به نظر شما یک بازی میتونه ترسناک باشه ولی فلسفه نداشته باشه ؟.. ولی سوال اینجاست که چه نوع عقیده و فلسفه ای؟ فلسفه یوفو ها با رنگ و بویی تازه در قالب ابهام و ترس ؟ شاید این راه خوبی باشه برای اینکه یک دروغ رو پرورش داد و ذهن مردم رو درگیر گذاره باطل کرد..به هر حال تویه دنیای بازی ها بعد از گذشت زمان که سبک بازی ها تکراری و تقلیدی شدن یک بازی ساز باید یک سری ویژگی هایه تازه و عجیب به بازی اضافه کنه تا بازیش معروف بشه و بیشتر فروش کنه. البته دوستان ممکنه نظرشون چیز دیگه ای باشه 🙂
با تشکر از مقاله عالی.
:yes: :yes:
تشکر بابت نظری که گذاشتید.
با بخش اول صحبتها موافقم ولی با بخش دوم نه. به نظرم اگه امروز بازیهای ویدئویی تبدیل نشدن به هجو و کسی به چشم وقتتلفکنی بهشون نگاه نمیکنه بخشیش برمیگرده به کار بازیسازهای مؤلفی مثل کوجیما که هنوز نزدن تو کار سفارشیسازی و کنترل شدن توسط بازار (که البته این اواخر تا حدی اینطور شد متأسفانه و ضربه اول رو بخاطر همین قضیه تو فانتوم پین خورد). من با فانتوم پین مشکل زیاد دارم، چون تو فلسفهبافی عقیمه. سازنده میخواد تلاش کنه حرفی بزنه ولی نمیتونه یا راه درستش رو بلد نیست. ولی این قضیه برای متالگیرهای قدیمی صادق نیست. ارتباطی با امثال نیچه ندارن ولی تفکرات جالبی پشتشون هست و بلدن چطوری درس بدن به مخاطب. تو سلسله مقالات فلسفه و هنر دربارهشون توضیحاتی دادم ولی هنوزم کمه. نمیدونم چطوری میگید کوجیما باعث پسرفت فکری بشر میشه وقتی اونقدر پردغدغهست و هزاران مقاله میطلبه تا از جنبههاش حرف بزنیم؛ از مفهوم آزادی، اسطورهزدایی، تقابل و اختلاف نظرهای مردم سر بناگذاری آرمانشهر، کنترل شدن دنیا، حرفهای رادیکالیش، اهمیت زبان، هستیگرایی و… . به نظرم اینها مسیری هست برای اینکه تازه پیشرفتی تو ذهن مخاطب باشه. حتی اگه یه بازی هم نتونه پرمسألگیش رو خیلی درست توجیه کنه، همینکه بتونه از عصر اینترنت و ارتباطات مردم رو برای مفاهیم بازی دور هم جمع کنه و افراد بتونن درباره موضوع بازی بحث کنن سطح طرفین هم بالا میره. این دقیقاً کاری بود که کوجیما تو P.T. انجام داد و واقعاً هم بهخوبی کار کرد. ولی تو فانتوم پین از این قضیه به شکل درستی استفاده نکرد.
P.T. هم زیاد جنبهی فلسفی نداره. بیشتر تعدادی تئوری توطئه هستش تا فلسفهبافی. اون بخش یوفوها که گفتید تنها قسمت کوچیکی از بازی هستش و باید اینو در نظر گرفت که P.T. فقط یه دمو بود و تو دمو هم قطعاً قرار نیست همهی ابهامها رفع بشه و وقتی بازی عرضه میشد بهتر میشد دربارهش صحبت کرد.
من تمام مقاله های شما رو کملا خوندم و ازین که ارادت خاصی به کوجیما داشتید هم بسیار لذت بردم و با این فرد دوست داشتنی اشنا شدم ولی کمی با این مقالتون مشکل دارم اول در مورد اشنایی خودم با متال گیر میگم من بعد از دیدن تریلر nuclearتصمیم گرفتم که این سری رو شروع کنم و نسخه های ۲ ۳ پیس واکر رو بازی کردم و چندین جا داستان بازی رو خوندم و به شدت هایپ شده بودم برای فانتوم پین
خب من قبل این بازی یعنی همون سال ۲۰۱۴ نسخه های شماره ۲ که سال ۲۰۰۱ هست رو برای اشنایی با متال گیر شروع کردم و خب همون طور که بهتر از من میدونید ماندگاری یک بازی و حتی فیلم در درجه اول بر عهده داستان هست و شاید بشه موسیقی هم در درجه ی دوم در نظر گرفت خلاصه من خیلی از نسخه ۲ لذت بردم بازی که نه گیم پلی نه گرافیک داشت و در موسیقی هم به تنهایی چیز خاصی نبود و فقط داستان عالی بعد ۱۳ سال منو پای بازی میخکوب کرده بود درست بر عکس فانتوم پین !!! شما در مورد گرافیک بین نسلی گفته بودید که بنظر من زیاد مناسب نیست گرافیک بازی واقعا عالی بود علاوه بر این که بازی چالش هایی مثل موتور جدید عرضه روی ۵ پلتفرم ۲ نسل در صورتی که بازی های بزرگ هم زمان با اون مثل بتمن ویچر کمبات همه از عرضه نسخه نسل ۷ شونه خالی کردن بازی واقعا کم باگ ترین بازی بود که دیدم شخصا هیچ باگی در بازی ندیدم محیط بازی خیلی بزرگ بود و این که بازی با بالاترین کیفیت و نرخ فریم عرضه شد پس بی انصافی هست که از کوجیما در این مورد خرده بگیریم در مورد گیم پلی هم که حرف شما منو یاد حرف یکی از دوست هایم انداخت که میگفت مشکل بلادبورن این هست که بعده newgamw+ 7 و ۸ دیگه چون سلاح ها قوی نمیشن بازی بد میشه ! !!! خود من هم اخر های بازی احساس تکراری شدن سربازی های ورودی رو میکردم ولی خب اخر بازی یعنی بعد ۱۵۰ تا mission با ماموریت های انلاین در مورد المان های بازی هم که گفته بودید خب واقعا متنوع هستن و بنظرم ایرادی نداره این بخش خب بهتر از من میدونید که این بخش هم خیلی دست کاری شده برای گیمر های جدید! و خب شاید به قول شما بازی ساده تر شده ولی خب تنظیمات لازم برای گیمر های قدیمی تر هم داره موسیقی هم بنظرم مشکلی نداشت مخصوصا قطعات مربوط به کاتسین ها ولی مشکل اصلی بازی دز بخش داستانش هست ما واقعا نمیدونیم چی توی ذهن کوجیما بوده قطعا درگیری با کونامی تاثیر بدی روی بازی گذاشته شاید کوجیما به وجود اومدن مشکلات رو پیش بینی کرده و خواسته داستان طوری باشه که به داستان کلی هیچ صدمه ای نزنه حتی درصورت حذف این نسخه در مورد موارد فلسفی هم واقعا حرفتون رو قبول دارم موبی دیک و رمان ۱۹۸۴ انگار که فقط در حد easter eggبودن شخصیت quiet خیلی زیاد برای اهداف تجاری بازی و جذب افراد جدید در نظر گرفته شده بود مورد نهایی هم این که درمورد نوار های زیاد گفته بودید خب در بازی های قبلی هم بخش زیادی شاید حتی درحدود همین ۵ ۶ ساعت مکالمات بین شخصیت ها رو داشتیم و فقط بصورت چت کردن و خب بخش زیادی از داستان هم اینطوری روایت میشد که خب این مورد واقعا برای افرادی که زیاد در گیر داستان نمی شوند و یا حتی بعضی از طرقدار ها ازار دهنده میشه مخصوصا که همراه یک کاتسین ۵۰ دقیقه هم بود و بنظرم دریافت این بخش به صورت نوار راه حل خوبی بود در مورد این که چه صحنه ای طراحی شود و چه صحنه ای نشود خب قطعا سلیقه خود کوجیما و همچنین دخالت کونامی برای تجاری تر شدن بازی علاوه بر محدودیت هزینه هم دخیل هستن خیلی ممنون بابت نگاه دقیق تون به دنیای گیم و مطالب مفصلتون مشتاقانه مطالبتون رو دنبال میکنم خیلی خوب میشه اگه مقاله ای هم در مورد خود کوجیما زندگی نامه اش و یا دیدگاه هایش در توییتر یا هیدیو توب درست کنید عذر خواهی میکنم اگه زیاد شد
موفق و پیروز باشید
داداش اگر اینطور که شما میگی باشه هر بازی که ساخته میشه قبلش شبیهش رو تو هالییوود هزاران بار دیدیم
بقول بالاییا سس نگو
امیدوارم بالاخره یه روزی بیاد که همین آقای بهرامی یا یه نفر دیگه برن سراغ نیمه ی خالی لیوان بازیای شرکتایی که کمتر کسی جرئت گفتن ایراداتشون رو داره مثل راکستار و ناتی داگ
بدبختی اینه که کمتر ایرادی تو بازی های راکستار و ناتی داگ پیدا میشه 😐
واقعا از خواندنش لذت بردم :yes: خسته نباشید عالی بود مثل همیشه
درود بر یونس بهرامی، تحلیل ( گرچه بازی در بعد های تحلیل چیز زیادی ندارد) خیلی خوبی بود!
نخست از همه” عبارت نیچه: حقیقتی نیست و این ها تفاسیر اند” را اصلاح کنید، یک ” نیست” کم دارد.
دقیقا با این نکته موافقم، ونوم به شدت دیالوگ های بحث گرا ” آنالیتیک” را استفاده میکرد، که در خور شخصیت پردازی این عنوان با چنین شخصیتی نیست!
ولی خلاف نظر شما، به عقیده من بازی در نکاتی و بخصوص در پایان با فلسفه نیچه هماهنگ بود، و البته با پرسش ”حقیقت چیست” از ایمانوئل کانت!
پایان نیچه با پایان ” غروب بتها” آغاز یافت، آخرین اثر او که بعد به جنون پیوست!
پایان بازی و ایجاد سوالاتی متعدد که به هیچ کدام، هیچ پاسخی ارایه نشد، اینجاست که بازی باز با درکی کوتاه شروع به سفسطه گرایی میکند، و در یک دیوانگی محض قرار میگیرد! همانطوری که کانت گفت، ” با پرستش اینکه حقیقت چیست، شخص مذکور شروع به سفسطه گرایی میکند، چون حقیقتی نیست و اینها تفاسیر اند!
درود…
باری دیگر نیز سپاس.
اول بگم خوشحالم که بالاخره کسی مضمون و حرفهای خود مقاله رو «نقد» کرد. بنابراین خیلی ممنونم بابت این دیدگاه. اون عبارت هم اصلاح کردم.
حرف شما درسته. من خودم آدم مطلقگرایی نیستم و انتظار حقیقت ثابت و مطلقی ندارم. البته نه از منظر نهیلیسم، از جهت ابزوردیسم (پوچی و هیچانگاری) آلبر کامو و اینکه آدم باید علیه همین پوچی باشه و دلیل نمیشه آدم مقابل این پوچی، هیچ کاری انجام نده و یه زندگی دور از خلاقیت و آفرینش داشته باشه. نظرم دربارهی فانتوم پین هم همینه. بازی به ما میخواد نشون بده حقیقتی وجود نداره ولی به قول کانتی که گذاشتید بههرحال باید یه تفسیری ساخت. ما هم دنبال تفسیر فانتوم پین زیاد رفتیم، ولی فقط بنبست بود. تفسیرهای غیرعقلانی که لذتی نداشتن. مثالش رو زدم، یه فیلمی مثل جزیرهی شاتر به نظرم بهتر این عمل رو انجام میده و وقتی آدم شروع میکنه به تفسیرش براش لذتبخشه. مگر غیر اینه که بازی باید سرگرمکننده هم باشه؟ حالا اگه این تفاسیر و تئوریها نخوان سرگرمکننده و صرفاً زجرآور باشن پس بدرد نمیخوره. مخصوصاً بحث درباره MGSV حساسه. هر تفسیری نه فقط رو خود بازی، بلکه رو بخشهای زیادی از مجموعه اثرگذاره و میتونه اونها رو زیرسؤال ببره. واسه همین میگم بازی از نظر تفسیر چیز خوبی نیست. مشکل بعدی اینه که این پایان یه جورایی توهین بود به کاراکتر بیگ باس و از همه مهمتر، حلقهی بازی رو کامل نکرد. کوجیما همون اوایل و حتی در لانچ تریلر بازی با جملهی A Missing Link That Completes Saga ما رو دعوت میکنه به بازیای که میخواد یه حلقهی داستانی رو ببنده. حالا حلقهای که میخواد بسته بشه نمیتونه با پایان باز بسته بشه و باید مثل نسخههای گذشته یه پایان صادق میبود. این روش متأسفانه نباید رو متال گیر عملی میشد. برای همین پایان بازی اینقدر ناامیدکننده بود و هیچکس انتظارش رو نداشت.
درو بر شما و ممنون از پاسخ گویی، دقیقا با قسمت آخر متن تان موافقم!
تفاسیر ( شک ها و رسیدن به اندیشه ها) دروغ محض است، و پایان آن یک بن بست! چیزی که MGS V به ما نشان، یک بن بست عمیق که هیچ راهی برای رسیدن به روشنایی نیست! باری؛ دور از اینکه روشنایی هرگز وجود نداشته است! با این بن بست، عمیق تر و عمیق تر غرق میشوم.
ولی اگر به پای زدن ادامه دهیم و شنا را بیاموزیم ( قبل از آن باید پرواز کردن بیاموزیم)، به جزیره یی خشک می رسیم که در گوشه پیرمردی نشسته و با خود زمزمه میکند، آن بن بست را طوری ساختند تا راهی برای رسیدن به اصل اندیشه باشد ولی آنقدر عمیق و در عین زمان بی مفهوم بود که اصل اندیشه را بر باد کرد.
استاد بزرگوار جناب اقای بهرامی هرمرتبه و هر مقاله به مقاله ارادت اینجانب به شما بیش از پیش میشه اقا شما فوق العاده اید و با احترام به تمام دوستان در گیمفا ادم احساس میکنه که مقاله سال یکی از بزرگترین نشریات دنیا رو میخونه وقتی با این دید فوق العاده شما روبرو میشه اصولا شما نباید فقط در رابطه با گیم بنویسید و برای هنر نوشتن بیشتر زیبنده نگاه جامع شماست. واقعا انتظار نداشتم که کسی از این زاویه دید منحصربفرد در زمینه نقد بازی که متاسفانه منتقدین هم خیلی جدی به مقوله نقد نگاه نمیکنند , مطلب بنویسه که دیدن مطلب شما وثل یک ضربه و شوک شیرین بود. امید که خوانندگان هم کمی جدی تر به مقوله نقد بازی و نقد در هنر هشتم نگاه کنند و کم کم عادت کنند که سطح سلیقه خودشون رو در نگاه به نقد در این هنر بالاتر و بالاتر ببرند و میسر نیست مگر با وجود مقالاتی اینچنینی. سپاس فراوان و درود بر شما.
نقد زیبایی بود آقای بهرامی :yes: :yes:
ولی به طور کلی برای من که اولین متال گیر عمرم بود بازی زیبایی به حساب میاد :yes:
من که با این بازی حال نکردم
اصلا توش معلوم نبود باید چکار کنی
واقعا عالی بود…منطقی ترین نقد بازی که به دور از فلسفه چینی های مسخره خود بازی نقد کرد و اثبات کرد چقدر ضعیف تر از نسخه های قبل هستش….مخصوصا گیم پلیش خیلی تکراریه . کسل کننده میشه بعد یه مدت… جهان باز کردن بازی اشتباه بود به نظر من
خیلی زیاد بود ممنون به خاطر نقد
این کلا بازی جالبیه.
هر تئوری که بدیم با عقل جور در میاد ولی هیچکدومم درست نیست.برای مثال یکی از دوستان میگفت اسماعیل خود کوجیماست!دلیلشم این بود که توی یکی از ساید آپ ها کوجیما رو نجات میدیم
من متاسفانه فقط متال گیر سالید فانتوم پین رو تجربه کردم
آخرشم نفهمیدم بیگ باس،سالید اسنیک،ونوم اسنیک کی هستن هرچی هم توی گوگل سرچ میکنم شخصیت متال گیر سالید فانتوم پین رو میاره
راضیم ازت که صادقانه حرف زدی خیلیا هستن که فقط phantom pain رو بازی کردن آخرشم میگن کله بازی رو متوجه شدن :yes:
اقای یونس بهرامی… اقا با این مقاله ترکوندی … درود بر شما و قلم شما… مشخصه این تحلیل یه فنه اصیل متال هست
به چندتا نکته اشاره کردید..
تریلرهای قبل انتشار بازی که واقعا گول زننده بود
اپیزود ۴۳ که تنها اپیزود ماندگار بازی بود… که این یعنی فاجعه!
درباره پایان بازی صحبت نکنیم سنگین تره..
از همه اینا بگذریم به نظر خودم کوجیما تو یه کار واقعا موفق بود… اونم درد فانتوم… نمیدونم من اینجوریم یا همه فنای قدیمی متال…از زمانی که این متال رو تجربه کردیم هر وقت یاد متال می افتم یه احساس پوچی یه حالت بدی پیدا میکنم که نمیدونم منشا این احساس بد کجاست…. موقع خوندن مقاله شما واقعا عصبی بودم.. شاید این همون درد فانتوم باشه
درود بی پایان به شما
تایید لطفا
به نظرم بدترین و بی پایه ترین بررسی بود که انجام شده بود. خیلی چیز ها رو فقط بر اساس یک سری ظن و گمان تبدیل به یه نقد اساسی کرده بودبد !! … نیمه خالی همیشه چیزی نیست که فهمیده نشده ! ..مردان به شیاطین تبدیل نشدند ؟؟! کشتن آدم ها در قالب یک ارتش خصوصی تبدیل به شیطان شدن نیست ؟!
درضمن مردم منتظر نبودن تا ببینن باس آخر متال ۱ بیگ باس نبوده … ولی قرار دادنِ خودشون به عنوان یک انتخاب کننده در بازی بود که مردم رو راضی کرد.
بذارید نیمه خالی این نقد رو هم ببینیم. به نظرم فقط از یک سری اتفاقات ساده استفاده شده بود تا جلوه بدی به کلیت بازی داده بشه.
درضمن پلِ پشت سر آسلات سالم نبود … خراب شده بود وقتی که با بیگ باس حرف می زد :smug: . خیلی دیگه از “تناقضاتی” هم که بیان شده فقط به خاطر کم اطلاعاتی از بازی بوده و چیزای بی اهمیتی بودن.
وقتی عده ای که چیزی رو کاملا برش مسلط نشدن و حتی شاید ذره ای هم از فضای اون رو حس نکردن صرفا برای چیزی به اسم بازارگرمی یا شاید هم روشن گری یه چیزایی می نویسن . خیلی ها حتی بازی رو همون یک بازی هم که بازی کردن درست و کامل بازی نکردن و نظرات گنده گنده میدن درموردش. در صورتی که خیلی ساده تر از این حرفاست.
این بازی باید اینطور می بود. باید به پلیر می فهموند که باور تناقضات با توهمات امکان پذیره … در نتیجه باعث میشد پلیر یه تکونی بخوره ! …کل بازی یه چیزی تو مایه های این جمله بود “ادب از که آموختی…از بی ادبان!”
ایرادات سطحی به هیچ وجه اصلیت بازی رو مثل این مقاله زیر سوال نمی بره.
یه جورایی زجر آور بودنه بازی بود که نکته خاصش بود !. . شاید اصلا قرار نبوده که بازی ما رو با یه پایان خوش و خرم و یا با اطلاعات تکمیل کننده داستانی راضی کنه … به نظرم هدف اصلی کوجیما هم انتقال زجر و درد بوده تا لذت های درونی.
و البته ممنون از مقاله. عالی کار شده بود.
به نظرم من کارگردانی قسمت شکستن آیینه هم یک “چند ثانیه” شاهکار بود که به هیچ وجه هم نا امید کننده نبود. وقتی آیینه شکسته میشه و چشمِ بسته شده اسنیک به صورتی کنایه آمیز در آیینه باز نشون داده میشه و طوری میشه که چشم چپِ مرد پشت آیینه با چشم راست داخل آیینه ، دو چشم باز رو کنار هم قرار می دن و به پلیر می فهمونن که باید این شیطان از دورنش شکسته بشه خیلی تاثیر چشم گیری می ذاره… . نهایت احترام به بازیکن توی همین صحنه بود.
(و البته شاخ اسنیک هم توی آیینه شکسته شده دیده نمیشد)
به نظرم حقیقت بازی برای افراد بسته به دیدشون متفاوت تعریف شده … درست همنوجوری که آخر بازی گفته میشه ! .. شخصا برای من گیملگی سرگرم کننده بود.
گیملگی=گیمپلی !
(البته گیمپلی رو به عنوان مثال گفتم…)
برادر، مطمئن باش بنده که اومدم از اول تا آخر بازی رو ازش انتقاد کردم قبلش آشنایی کامل با بازی داشتم و هم صددرصدش کردم و هم تروفی پلاتینیوم رو گرفتم تو همون یک-دو ماه اول (هم GZ هم TPP). این PSN ID رو میدم که ثابت کنم بازی رو خیلی وقته دارم انجام میدم.
PSN ID: VenomHasComeTo
این رو بگم من حدود یک ساله دارم سابردیت NeverBeGameOver که انواعواقسام تحلیلها ازش نوشته رو دنبال میکنم. از ارتباطش با رمان موبی دیک و ۱۹۸۴ و فلسفهی نیچه گرفته تا چیزهای فرعی و دیوانهبار دیگه. تو مقاله ۵=۲+۲ هم خودم تمام و کمال فلسفه زبان و بقیه جنبهها بازی رو توضیح دادم. مخصوصاً اونجا تقریباً اکثر تناقضات رو کامل شرح دادم که اون هم نظر من نبود، نظر کانال یوتیوبی PyhtonSelkanHD بود که تا قبل انتشار حدود ۹ ساعت آنالیز از بازی منتشر کردن و اون آنالیزی هم که من ازش نوشتم خودش چهار ساعت بود. پیشنهاد میکنم اسمش رو تو یوتیوب سرچ کنید. حالا با این اوصاف، برای بنده خیلی عجیبه چطوری میگید من اصلاً فضای بازی رو حس نکردم و بازی هم انجام ندادم کامل. بگذریم.
خودتون قبول دارید پایان بازی تناقض داره و یه حس زجرآور میده. دقیقاً همین حس فانتوم پین که طرفدارها دچارش شدن. خب شاید برای بعضیها این خوشایند باشه، ولی من بعد از یک سال فهمیدم این حس هیچ لذتی نداره. شما هم دقیقاً دارید با نمادگرایی و معناگرا نشون دادن پایان بازی سعی میکنید تا اون رو یه پایان «خفن» جلوه بدید، ولی من پایانی که توش بیگ باس سمت دشمنش بشقاب چنگال (!) پرت میکنه رو هر کاری کردم نتونستم قبول کنم. ولی شما باش کنار اومدی و اون رو پیامدار میدونی، این دیگه بحثش سلیقهای هست. هم تو این مقاله هم تو مقاله قبلی زیاد درباره این پایان صحبت کردم و تو فروم هم فکر کنم یه بار با شما بحث داشتم. اینجا به نظرم بحث سلیقهای میشه. بههرحال من به عنوان یه طرفدار کوچیک سری، میخواستم بازی همونطور که وعده داد عنوانی باشه که حلقهی بازی رو تکمیل کنه نه اینکه دچار درد فانتوم بشیم.
با تشکر از دیدگاهتون.
مشکل اینه که interperation اشتباه از اندینگ داری.تو این بازی که از بیخ درباره double think هست و عملا نمیتونی به اونچه که می بینی و می شنوی اعتماد کنی،تصمیم گرفتن درباره اینکه چی واقعا درسته غیر ممکنه.
از کجا معلوم کل مرحله ۴۶ صرفا توهم ونوم نباشه؟مگه ما تو گذشته crying wolf را نداشتیم؟نگه کد تاکر به وضوح نمی گه که کوایت در بخشی از وجودش تو را دوست داره اما در بخشی هم ازت متنفره .این تنفر برای چیه؟برای اتفاقات بیمارستان.چه کسی کوایت را اتش زد؟اسماعیل.اما کوایت کینه ونوم را به دل می گیره.
بارها گفتم که اسماعیل توهم ونومه.چرا؟چون زخمی میشه و تنش می گیره اما اثری روی بدنش نمی مونه(مسلما هم تکنیکال ایشو فاکس انجین نیست) و از همه جالب تر توی زمین سفت فرو میره !و بعد بیرون بیمارستان ظاهر میشه!
قبلا هم بهت گفتم.اینا سوتی و پلات هول نیست.بلکه مواردی هست که باید سرش بحث بشه و درست تفسیر بشه.
تو صحنه شکستن اینه به وضوح کسی که اون طرف ایستاده بیگ باسه.چون دقیقا زخمای بیگ باس بعد از انفجار هلی کوپتر را داره.اما از طرفی ونوم هم هست.چون زخم های ونوم را هم داره.
در واقع ونوم خوی demonic بیگ باسه که از بیمارستان نجاتش داد. در طی بازی هم کلنجارز باس با خودش سر نپذیرفتنه ونومه.اما در اخر اونو قبولش می کنه.
و چطور می گی که تبدیل به هیولا نشدن؟
خود کاز اول کار میگه:سایفر ما را به جهنم فرستاد .اما ما بیشتر از این سقوط می کنیم.اونم صرفا برای انتقام از سایفر .همونطور که هر روز بیشتر سقوط کردند و انتقامشون را هم گرفتند.اما در نهایت تقاصش را هم پس دادن.
توی فانتوم پین تبدیل به شیطان شدن به یه راه ساده صورت میگیره:کشتن.
و این کاریه که بیگ باس/ونوم به شدت توش مهارت داره.و برای رسیدن به اهدافش در کمال خونسردی افراد را می کشه.
بازی دربارهی همهچیز هست جز همین دوگانهباوری. یه اسکی خیلی تابلو از ۱۹۸۴ که اصلاً هم حتی نزدیک رمان در نمیآد. فقط تو بخش آخر بازی اونم به عنوان یه تئوری عجیب و غریب میشه به این مفهوم دوگانهباوری ربطش داد. تو ۵=۲+۲ ربطش دادم، ولی الآن که فکر میکنم میبینم منطقی نیست.
در ضمن اینکه میریم تو گذشته و Shadow Moses تو نسخه ۴ بود. اولین بار هم نیست. از این حالات تو متال گیرها زیاد بوده. تو GZ هم نمونهش مرحله Deja Vu بود. یا تو نسخه ۳ اون قضیه که اسنیک تو زندان کابوس میبینه و وارد مینی گیم میشه. با این قضیه، لابد کل تاریخ متال گیر بنا به این استدلالها تو توهم بوده. ولی مشخصه که منطقی نیست.
در ضمن توهم بودن اسماعیل همهچیز بازی زیر سؤال میره. هم اون صحنه موتور سوار شدن میره زیر سؤال هم پایان نسخه ۴ و ونوم اسنیک تبدیل میشه به بیگ باس! که اینم غلطه.
در ضمن تفاسیری نیست. همهش پلاتهوله. یک سال سابردیت NBGO دنبال شده، اما این اواخر حتی خودشون هم خسته شدن و بیخیال تئوریها شدن.
خود کنجی یانو (یا همون هیتوری نوجیما که رمان MGSV رو بعد انتشار نوشت و دستیار داستان Death Stranding) تو خود مصاحبه با فامیتسو بههیچوجه بیگ باس و ونوم اسنیک رو یکی نمیدونه. مدام رو این قضیه تفکیک بین این دو تأکید داره. پس این تئوریها میره زیر سؤال.
در ضمن درباره اینکه میگم تبدیل به هیولا نشدن تو مقاله توضیح دادم. ونوم اسنیک مظلومترین کاراکتر MGSV بود. بخشیدن هیوئی، نجات بچههای حنگ، جلوگیری از انقراض حیوانات در منطقههای نظامی و امن نگه داشتن جاشون. جدا از اینا، ونوم اسنیک هیچوقت هم تو موقعیت والتر وایت که کوجیما میگفت قرار نگرفت. تریلرهای بازی ونوم اسنیک شیطانیتر بود یا بازی اصلی؟ تریلرها بهشدت تدوینشون گولزننده بود. همه فکر میکردیم ونوم اسنیک یه شیطان واقعیه ولی نبود. در ضمن توجه کنید که منظور بازی شیطانی شدن در «Outer Heaven» بوده. رو این اسم و لوگوی OH تمرکز داشت که بازی نهایی هم دو ثانیه بیشتر این لوگو رو نشون نداد.
در ضمن اینکه تو فانتوم پین با کشتن سربازا عادی بشی شیطانی بیخودیه. اگه اینطوریه پس لابد سالید اسنیک الآن توش این همه آدم کشتیم خیلی شیطانی هستیم. بازی قرار بود به صورت کاتسینها و داستانی نشون بده ونوم اسنیک شیطانی میشه و نه In-Game و از طریق گیمپلی. جدا از این، شیطانی شدن بازی تأثیری تو داستان نداره. یعنی صورت ونوم اسنیک خونی میشه پس خیلی شیطانی میشه؟ با همون صورت دقیقاً همون تصمیمهای مهربانهای میگیره که همیشه گرفت. در ضمن قرار نبود شیطانی شدن تو بازی اختیاری باشه، کوجیما گفت طرفدارها باید سقوط و اویل شدن بیگ باس رو «قبول» کنن.
ببین ما دو تا همیشه سر این موضوعات با هم بحث داشتیم.اما هیچ وقت همدیگه را نمی تونیم قانع کنیم.اول از مرحله ۴۶ شروع می کنم.اصلا این مرحله چرا و چطور در بین مراحل هست؟در طی بازی(با وجود اینکه بازی سوم شخصه) ما از دید ونوم یا بقیه کاراکتر ها بازی را دنبال می کنیم.این همه جا صادقه به جز ۱۵ دقیقه اخر مرحله ۴۶٫اونجا اولین و اخرین جاییه که دوربین فقط داستان را روایت می کنه اما کاملا جدا از هر دو کاراکتر هست.سوالی که پیش میاد اینه که چرا این اتفاق می افته ؟و اصلا چرا این مرحله به اصطلاح pop up می کنه.اونم دقیقا بعد از جایی که سنگین ترین ضربه روحی به ونوم وارد شده(رفتن کوایت)
این حرفت که میگی تو بازی های قبلی هم به گذشته می رفتیم و خاطرات مرور می شد درسته.اما نه برای فنتوم پین.تو اون بازی ها کاراکتری که کنترل می کردیم یه فرد سالم بود،نه انسانی که از انواع و اقسام بیماری های مغزی رنج می بره.به طور خلاصه:
توهمات مربوط به ترتیج ربنوک
ترکش توی سر
هیپنوتراپی
کمای نه ساله
و…
تو کدوم متال گیر پروتاگونیست انقدر توهم داره که چند تا کاراکتر را به صورت کامل ببینه تو توهماتش و باهاشون حرف بزنه و ری اکشن بهشون نشون بده؟
و اینکه جریان کرایینگ ولف را پیش کشیدم برای اینه که او هم همچین مشکلی داشت.توی یتیم خونه خودش بود که شب ها بقیه را می کشت اما فکر می کرد که یه گرگه که داره بقیه را می کشه.
ببین دوستان شاید ندونند ،اما ما دو تا خوب میدونیم تو همون ردیت هستند تئوری هایی که از تعجب انگشت به دهانت بذارن.و یه چیز مهم:ردیت الان حدود دو ماهه فعال شده.به صورت رسمی دارن فعالیت می کنن.مسلما مثل فبل نمیشه.چون شیره بازی را کشیدن و منتظر دیس ارمامنت اند.
و این که میگی کنجی یانو اونطور گفته را من قبول ندارم.بار ها پیش اومده که از دست اندرکاران بازی سوال کردند اما همه طفره رفتند(از استفانی یوستن و تروی بیکر بگیر تا خود کو..نامی)
تصمیمات به ظاهر خوب ونوم را هم فکر کنم قبلا بهت گفتم که احتمالا به خاطر سردگمیشه.فردی که از شیزوفرنی(اونم در این حد) رنج می بره،مسلما تو تصمیم گیری مشکل پیدا می کنه.ونوم ذهنش مغشوشه.تو کل بازی عملا آ.ل.ت دست و عمل کننده دستورات کاز و اسلاته.
اون تریلر ها هم چون ما برداشت درست ازشون نداشتیم خیلی متفاوت به نظر میان.ما یه انتظاری داشتیم و این باعث شد که ضدحال بخوریم.اما در کل کات سین ها همون هایی اند که دیدیم.
و در مورد پاراگراف اخر:اگه اینجوری بخوای بری که من با متال گیر ۱ ثابت می کنم کاملا اشتباه می گی.چرا گری فاکس تو هر دو نسخه اول به هر دو نفر(رییس و ونوم) وفاداره؟در حالی که باید بدونه این دوتا یکی نیستند.مسلما باید وفاداریش به یکی از این دو تا کمتر از وفاداریش به سالید باشه.چون گری فاکس اول به باس وفادار بود و بعد به سالید.چرا سالید توی اخر اولین بازی رییس را بی ابرو می کنه(در مجامع بین المللی) در حالی که مسلما باید بدونه ونوم خود باس نیست و احتمالا یه decoy هست؟اینا چیزهایی هست که فقط با یکی بودن ونوم و باس درست درمیاد.دلیل نمیشه که اگه تو بازی های قبل به موردی پرداخت نشده این دفعه هم بی اهمیت باشه.به نظرت چرا بیگ باس اوایل بازی به کاز کیگه من همین الان هم یه هیولام؟چون یه قاتل بالفطرست.they call us for wet work and we answer
مش.کل اینه که interperation اش.تباه از اندینگ داری.تو این بازی که از بی.خ درباره double think هست و عملا نمیتونی به اونچه که می بینی و می شنوی اع.ت.ماد کنی،تصمیم گرفتن درباره اینکه چی واقعا درسته غیر ممکنه.
از کجا معلوم کل مرحله ۴۶ صرفا توهم ونوم نباشه؟مگه ما تو گذشته crying wolf را نداشتیم؟مگه کد تاکر به وضوح نمی گه که کوایت در بخشی از وج.ودش تو را دوست داره اما در بخشی هم ازت متن.فره .این تن.فر برای چیه؟برای اتفاقات بیمارستان.چه کسی کوایت را اتش زد؟اس.ما.عیل.اما کوایت کی.نه ونوم را به دل می گیره.
بارها گفتم که اس.ماع.یل توهم ونومه.چرا؟چون زخ.می میشه و اتش می گیره اما اثری روی بد.نش نمی مونه(مسلما هم تکن.یکال ای.شو فاکس انجین نیست) و از همه جالب تر توی زم.ین سفت فرو میره !و بعد بیرون بیم.ار.ستان ظاهر میشه!
قبلا هم بهت گفتم.اینا سو..تی و پلات هول نیست.بلکه مواردی هست که باید سرش بحث بشه و درست تف..سیر بشه.
تو صحنه شکستن اینه به وضوح کسی که اون طرف ایستاده بیگ باسه.چون دقیقا زخمای بیگ باس بعد از انفجار هلی کوپتر را داره.اما از طرفی ونوم هم هست.چون زخم های ونوم را هم داره.
در واقع ونوم خو.ی demonic بیگ باسه که از بیمارستان نجاتش داد. در طی بازی هم کل.نجار باس با خودش سر نپذ..یرفتنه ونومه.اما در اخر اونو قبولش می کنه.
و چطور می گی که تبدیل به هی.ولا نشدن؟
خود کاز اول کار میگه:سایفر ما را به جه.نم فرستاد .اما ما بیشتر از این سق.وط می کنیم.اونم صرفا برای انت.قام از سایفر .همونطور که هر روز بیشتر سق.وط کردند و انت.قامش.ون را هم گرفتند.اما در نهایت تقا.صش را هم پس دادن.
توی فانتوم پین تبدیل به شی.طا.ن شدن به یه راه ساده صورت میگیره:ک.ش.تن.
و این کاریه که بیگ باس/ونوم به شدت توش مه.ارت داره.و برای رسیدن به اه.دا.ف.ش در کمال خو.نس.ردی اف.راد را می ک.ش.ه.
طرفو آتیش زد رفت دیگه … حتما باید خیلی Bad Ass و وحشی باشه بیگ باس تا یه پایان از نظر یه منتقد “خوب” باشه ؟
به نظرم بازی به قدری کامل بوده که ایراداتش زیاد تر به چشم اومده.و در نتیجه ایراداتِ دیگه ای هم بهش اضافه میشه ! . ما اگر پیام هایی رو که بازی رسوند و تاثیری رو که میتونست روی پلیر بذاره رو نگاه کنیم ایرادات بازی داخلش گم میشن.
بازی جوری پیش میره که کشتن چند تا آدم هم دیگه برای بازیکن نفرت انگیز میشه … حتما نیازی نیست تا مثل یک قاتل سریالی با کار های بی رحمانه آدم کشت تا به یه شیطان تبدیل شد. بازی یه فروتنی خاصی رو می خواد منتقل کنه که بعضی وقت ها شاید با کشتن دشمنان (!) هم باید ناراحت شد.
درضمن به نظرم باید بعضی از ایرادات هم در کنار بازی های قبلی بررسی کنیم و مثلا “گول زدن مخاطب با جملات سنگین” به هیچ وجه برای سازنده ای مثل کوجیما که هم دقت و هم هوش خودش رو ثابت کرده اصلا به نظرم جالب نیست… .
دقیقا :yes: :yes: :yes:
مقاله بسیار مفید و جذابی بود…سپاس آقای بهرامی عزیز بسی ل.ذ.ت بردیم و استفاده کردیم
به نظر من شما به این صحبت های حاشیه ای در خصوص سنگین بودن نگارش مطالب و… اعتنا نکنید،ملت تنبل شدن با لقمه هایی که عده ای، آماده داخل د.ه.ا.ن.ش.و.ن میذاشتن!
ممنون بابت این مقاله خوب….ولی فک نمیکنم عمدی بوده باشه که با این همه تجربه بعد از چهار نسخه شاهکار همچین چیز ابکی رو تو حلق مخاطب کنن شاید فشار رویه سازنده باعث این حرکت شده…
اقای بهرامی اگه میشه درباره life is strange هم بنویسین… خیلی خیلی دوس دارم از قلم شما بخونم :inlove:
سلام بچه ها برای من سواله خیلی رو مخمه چرا gamespotکه تمام نکات ریز یک بازیو میبینه به این بازی که پر تناقص داستانیه نمره کامل داده؟ولی به شخصه بهترین داستانهای این سری متعلق به شماره های ۱و۳و۴وهمچنینpeace walker
واقعا این گیم اسپات یکی از عجیب غریب ترین سایت های نقد بازیه! نمراتی که بازی میده هم زمین تا آسمون با سایت های دیگه مثل IGN و متاکریتیک فرق داره!
عزیز من، گیم اسپات اصلا بازی رو نقد نکرد، یه بار ویدیو نقدو ببینی کاملا هویداست که بازی رو نیمه نکردن، فانتوم پین واسه اسم کوجیما بود که نمره ۱۰ رو گرفت! اینو بهت قول میدم.
اتفاقا گیم اسپات از معدود سایتایی بود که توی بوت کمپ بازی را تموم کرد
Vicar
دوست گرامی، پایان رسوندن و نمره دادن متفاوته!
من بازی رو ۶ بار از اول تا آخر پایان رسوندم، بالای ۶۰۰ ساعت بازیش کردم و غرق پارادوکس های بازی شدم تا اینکه پایان همه این ها یک نوع پوچ گرایی به همراه داشت! ولی نمره من ۸ به عنوان یه گیمر معمولی، بیشتر نمیتونم بدم، ولی اگر به عنوان منتقد نمره بدم بدون شک نمره ۱۰ رو میدادم.
درد فانتوم واسه همین اسم بازی شد!
باو علی من همون مک لایتم 😀
سر این چیزا کم بحث نکردیم.
😀
نقد خوبی بود آقای بهرامی
برام یه سواله که شاید زیاد جدی نباشه ولی چرا ضربان قلبه ونوم اسنیک همیشه ۹۱ بود تو بیمارستان و بالا و پایین هم نمیرفت تو هر وقتی همون بود؟
اوه تازه دیدم ۱۲۰ شد 😐
حیف بنده رفتم داخل بلک لیست و کامنت هایم اصلا تایید نمی شود
وگرنه یک نقد تنوری در مورد این بازی می نوشتم
به ریسکش نمی ارزد
آقای یونس بهرامی ممنون واقعا مقاله خوبی بود
حیف شد که فنتوم پین تو داستان ضعیف تر از نسخه های قبلی بود انشاالله که کوجیما بتونه در death stranding داستان رو بسیار زیبا مثل نسخه ۴ و ۳ متالگیر بیاره
آقا من از فلسفه این جور چیز ها هیچی نمیدونم ویه کم شاید در موردش اطلاعات عمومیم ضعیف باشه اما یه سوال دارم میخواستم بپرسم نیچه کیه 😀
تصویر اواتار من!
فریدریش ولهلم نیچه فیلسوف، شاعر، فیلولوژیست کلاسیک و یکی از منتقدین فرهنگی، که با اثار خود زبان و ادبیات آلمانی را دگرگون ساخت، و با فلسفه خود به اندیشه های انسان در بعد های اخلاق، حقیقت و دروغ، خدا، مذهب، اندیشه های نوین، انسان والاتر….. و صد ها موضوع دیگر در سطح جهانی تغییرات بزرگی را بوجود آورد…
یک عده زیاد که شامل خود من هم باشد 😉 نیچه را برترین فیلسوف تاریخ میدانند!
ممنون دستت درد نکنه که توضیح دادی 😀
حیف اون ۱۷۰ تومنی که دادم جای بازی 😀
اخرش نفهمیدم چی به چی شد بازی رو ول کردم به امان خدا
ممنون جناب بهرامی
آقای بهرامی واقعا متشکرم بابت مقاله و عالی بود . ولی درسته این قسمت برعکس سری های قبلی رو داستان زیاد مانوور نداده بود ولی از نظر گیمپلی واقعا عالی بود شما اگر متال ۴ رو بازی کرده باشید کلا بازی ۸ ساعت گیمپلی داره و بقیه ساعات بازی فقط فیلم و تریلره و حتی تو متال ۴ طرز استفاده از اسلحه ها مسخرست چون همهچی رو تو ی منو حاضر و آماده دارید چیزی که تو این سری متال هم شاهدش بودیم با کمی تغییر و اینکه بجز اون صحنه ای که شما گفتید اسنیک با صورت خونی توی راهرو داره حرکت میکنه صحنه تاثیر گزار دیگه ای ندیدی یکم بی انصافیه چون یه کات سینی مثل قسمتی که اسنیک خاکستر سربازاشو میزنه به صورتش یا اخر میشن ۵۱ واقعا تاثیر گزار بودند تا به عمرم هنوز هیچ بازی مثل متال گیر سالید ۳ ندیدم با اون آهنگ و گیمپلی جذابش ولی متال گیر ۵ اگر چپتر دو عرضه میشد و به لطف کونامی گند زده نمیشد به متال گیر مطمئنا روایتی بهتری بر فانتوم پین میشد
نقد خیلی استادانه و زیبایی بود اقای بهرامی.خیلی ممنون.واقعا ابروی متال گیر قبلیارو برد.نسخه ۴ یعنی سلاح های میهن پرستان درسته میشد تو ۵ ساعت هم نمومش کرد ولی خدایی خیلی خیلی بهتر بود و یا نسخه ۳ یعنی اسنیک ایتر.وای وای اونا کجا این اشغال کجا! :no:
mohamad 47 نه واقعا سس میگی
سلام
واقعا دمت گرم
حرف دل من رو زدی
کاملا خسته کننده و تکراری
اصلا رغبت نمی کردم بازیش کنم
فقط گرافیکش بهتر شده بود
اصلا نباید اسمشو میذاشتن متال گیر
متال های قبل کجا و این کجا
مثل همیشه عالی آقای بهرامی.
باید بگم که بالاخره یکی هم نقاط ضعف بازی رو دید. اینکه “بازی رو کوجیما ساخته،متاش ۹۰و خوردهای شده و سری متال گیره” چشم خیلی هارو از اینکه بازی کاملا ناقصه کور کرده بود. بازی مشکلات بسیاری داشت که من نمیگم چون شما همه رو اشاره کردید تو مقاله.
درکل اینکه دوستان، یه بازی رو بخاطر کارگردان و اسم بازی و شرکت سازندش بزرگش نکنید. به خیلی چیزهای دیگه بجز اینها باید توجه کرد.
ببخشید ولی شما تو نقد این بازی تیتر
(این داستان یک حماسه بود ) انتخاب کردید الان میگید داستانه تو خالی داشت:)؟قبول دارم مثه mgs 3 نمیشه ولی داستان مرموزی داشت با پایانی گونگ
اون تیتر مال من نیست. نویسندهی اون نقد شخص دیگهای بود
یه مسئله ای وجود داره که همه جا میبینم اونم عدم نتیجه گیری تو اینجور نقدهاست که بالاخره تکلیف بعد فلسفی رو روشن نمیکنه
سوال:حالا این که از تفکرات یک نهیلیستی به اسم نیچه یه اثری ساخته میشه خوبه؟بده؟و یا مثل هنر مندای دادائیستی جواب این هست که:” هنر برای هنره” و خوب و بد نداره حالا نظر نویسنده کدومه؟
این که یه تعداد جمله فلسفی رو صرفا نقل کردن و عدم پرداخت به ماهیت این مفاهیم و عدم پرداخت به تاثیر گذاری این مفاهیم چه سودی برای مخاطب داره؟هدف چیه؟آخرش که چی بشه؟
جم کن باو. اینقد گسترده یاوه گویی کردی که آدم رقبت نمیکنه باهات بحث کنه
شاهکار بود داستان بازی و گیم پلی گستره :heart:
با سلام خسته نباشید به فلسفه باف ترین نویسنده گیمفا
فلسفه بافی که فلسفه و هنری که درک نمیکند رو مورد نقد و بررسی قراره میده
درسته اقای بهرامی ، مث منی که میخام شما و مقالتون رو با خشم قلم خودتون نقد کنم.
مث شما که بارها و بارها متال رو تموم کردین ، من هم رفتم و به جرعت میگم دها و دها مقاله رو خوندم
از نقد لحظه به لحظه سری متال گیر تا هر چیزی که به دستم رسید. شرایط تجربه کردن سریهای قبل متال گیر رو به دلیل سن کمم نداشتم
اما رفتم و کنسول های نسل قبلی رو کرایه کردم تا این بازیو تجربه کنم
فیلم های گیم پلی بازی رو تهیه و زخیره کردم تا راحت ساعت ها بنشینم و رویه بازی فک کنم اما با این تفاسیر من هنوز در حد شما بزرگوار نیستم آقای بهرامی و این یک حقیقت است. ولی اصلا این مقاله با متال و شخص کوجیما جور در نمیاد و منم اون قسمت های که از مقالتون رو واقعا نپسندیدم رو جدا کردم تا راحت تر مقالتون مورد بررسی قرار بگیره .
(یونس بهرامی :ایراد از جایی سرچشمه میگیرد که خالق اثر میرود سراغ نقلقولی که ربطی به مفهوم ندارد / تصور میکند که متال گیر سالید ۵ فلسفهٔ بسیار بزرگی دارد؛ اما دریغ از اینکه درونمایهٔ بازی از شرق تا غربش و از شمال تا جنوبش ارتباطی به نیچه ندارد)
اقای بهرامی واقعا رو چه حسابی همچین حرفی میزنید؟ یعنی هیدئو کوجیمایی که خیلی سال پیش داستان و روایت متال گیر رو نوشته
به فکر این بوده که در اخرین نسخه از سری عنوان متال گیرش بازی باز هارا با چند روایت ساده که مفهومش به نظر ربطی ندارد فریب دهد و بزرگ نمایی کند؟
در یکی از نسخه های متال گیر شاهد نقل قول و ضرب المثل های هستیم که میتوان ساده از ان رد شد و مراحل رو به پایان برد
ولی چند مدت پس از عرضه متوجه شدیم که راه حل رد کردن مراحل در نقل قول ها نهفته بود.( این یک مثال ساده بود)
شما چطور این اجازه رو به خودتون میدین وقتی یک چیز (بهتره بگم اثر هنری رو) درک نمیکنین بگید که خالق اثر به دنبال فریب است.
حالا یک مثال دیگه که راحت تر درک کنید . خیلی جاها میتوان گفت ما خدا رو نمیبینیم و لمس نمیکنیم ولی ایا دلیل بر نبود خداست؟ یعنی میتونیم بگیم خدا ساخته تخیل ماست؟ مث این است که خدا اوج علم را برای شما در یک جمله بیان کند ولی شما چون قادر به درک ان نیستید خداوند را نقد کنید و برچسب بزرگ نمایی را به خدا بزنید؟ خداوند با توجه به سطح درک ما به ما گفت و آموخت چه بسا که خداوند در همان جمله ساده بسم الله خود هزاران راز دارد. که فقط کافیست انرا درک کنید
(یونس بهرامی : بهشت بیرونی» ولی چرا روی سپر همچنان لوگوی سگهای الماسین وجود دارد؟ از این دست تناقضات و سوتیها در پایان زیاد است) اقای بهرامی بعد شنیدن این جمله فک کردم نویسنده کس دیگریست . واقعا شما این اتفاق هارا سوتی خطاب میکنین؟
چه طور انتظار دادن حق و انصاف رو به این متن دارید وقتی کوجیما در طراحی صحنه به صحنه بازی کار کرده؟
در هنگام خوندن مقاله احساس کردم که یک مرحله رو نتونستین رد کنین و برای همین همچین چیزی رو مثل کودکی که خشمگینه مطرح میکنین. شما مگر خودتون برای ایجاد حس و حال یک مقاله نویس از کلماتی استفاده نمیکنین که در لغت نامه دهخدا هم پیدا نمیشود؟ ایا واقعا انتظار درک این حجم از کلمات خفیف در یک بند را از ما دارید!؟ خیر پس چطور انتظار درک این فلسفه های هیدئو رو در یک نگاه دارین!؟ جالب این است که در کامنت هاتون از هیچ کدوم از کلمات استفاده نمیکنین. من حتی وارد این بحث نمیشوم و ترجیح میدهم قضاوت رو بد عهده شما بزارم . هیدئوی که ریششو تو این صنعت سفید کرده و شخصی که تو بازی هایش مفهوم مسائل اجتماعی، فلسفی، انسانی و سیاسی رو به کار میبره و تعریفی جدید به ما میده و شخصی که تو بازی اینده اش ارتباط مفهوم خرچنگ، وال، دلفین، دستبند و یک بچه رو به نقش میبندند میخواهد از فلسفه چهار تا شخص ریش سفید برای نفعه خودش به کار ببرد؟ واقعا اقای بهرامی این عقیده ساخته یک مغز سلیم و سالم است؟
(یونس بهرامی : آن بزرگترین سرباز قرن بیستویکم که با CQCهایش همیشه یکهتاز میدان بود و سختترین دشمنان را هم از پای در میآورد، حالا به سمت دشمنش بشقاب پرتاب میکند)
اقای بهرامی دارم به این نتیجه ابلهانم که شما یک مرحله دچار مشکل شدین و با عصبانیت دنبال ایراد هستین برسم 🙂 (فقط یک شوخی بود).
میخام نقد این حرفتونو با گزاشتن حرفه خودتون در یکی از مقالاتتون بزارم (مقاله ۲+۲=۵ )
یونس بهرامی : قبل از اینکه جلوتر برویم و هویت اسماعیل مبنی بر بیگ باس بودن را رد کنیم، بیگ باس در سال ۱۹۶۴ و حین عملیات عملیات مارخور چشم راستش را از دست میدهد ولی همانطور که در تصویر میبینید اسماعیل هر دو چشمش سالم بوده و حتی برخلاف بیگ باس ریشی هم ندارد.) شما به وضوح میگن قبل این که رد کنم این نظریه رو . فرض گیریم که این نظریه اصلا رد نشه که توسط شما رد شده احتمال بدیم اسماعیل همون بیگ باسه شما براچی یک احتمال رو حقیقت میگیرد و اوت حقیقت رو مورد تحلیل قرار میدین و بهش لقب بشقاب پرت کن رو میدید!
(یونس بهرامی : زمینهی حرامزادگی و فروختن سربازهایش واقعاً عالی عمل کرد)
نظریه رد نکردن یک مرحله و عصبانیتتون رو بازم میگم 🙂
بیگ باسی که بارها و بارها به ما ثابت کرده انسان شریفیه واقعا چرا باید در زمینه حرام زادگی و فروختن سرباز هایش عالی عمل کنه
درحالی که حتی هنوز پیرهم نشده است که احتمال دهیم بیگ باس تغییر کرده است.
بیگ باسی که جلویه بزرگ ترین مقام داران امریکا با خشم ایستاد و به انها دست نداد
واقعا باید برای ترس از جونش سربازانش رو بفروشه؟ به نظر من هنوز برای زدن همچین حرفی و گفتن کلمه حرام زادگی
خیلی زود است .
(یونس بهرامی : متال گیر سالید ۵ یکی از عقبماندهترین جهانآزادهایی بود که تجربه کردم. با کپی و پیست کردن هزار تکه سنگ و علف در جایجای نقشه، حس میکند شاهکار کرده و دست به خلق محیط و نقشهای هنری زده است)
در هیچ کجا نمیتونین هیدئو رو پیدا کنین که بگه من یک جهان باز ساختم و اوج هنر در تکه علف های کپی پیست شده است .
انگار تصور شماز هیدئو یک انسان خود شیفته مغرور است و نه تنها که این حس را انتقال میدهید بلکه بر خاننده تحمیل کنید.
سوال بعدی اینه ایا در وسط افغانستان در میان بیاین دنبال شهر بازی یا ufo بوده اید که میگوید یک جهان باز بد است و فقط کپی پیست است
به شخصه هیج مکانی مثل هم در بازی ندیدم و هیچ جهان بازی را هم شاهد نبودم که از وسط بیابان خشک به افریقای سبز سفر کند
و یک تجربه متفاوت را نشان دهد .
شاید اگه یک بار در میان همین کپی پیست های اشغال قدمی بزنید شاهد چیز متحول کننده ای بشین 🙂
در اخر با جمله ای اشنا برایتان این مسئله رو تمام میکنم
جهان باز یک سبک نیست اما به اندازه یک سبک موثر است
(یونس بهرامی : آنتاگونیست خشن قصه که سالید اسنیک را آنقدر مورد سختی قرار میداد حالا تبدیل شده به بچهای که اوج هنرش قلدری کردن است. اگر واقعاً سازنده ما را در نقش ونوم اسنیک قرار داد تا در پایان از ما تشکر کند پس چرا همین کاراکتر را در نسخهی اول کُشت)
اقای بهرامی بی بندو بار ترین حرفارو الان شنیدم از شما
واقعا از سالید اسنیک نوجوان انتظار کتک زدن ونوم اسنیک دارین؟ او حتی سرباز های مادر بیس رو هم میزد و یک بار هم با اسلات درگیر شد که شکست خورد با این حال و تفاسیر جدا از این سالید اسنیک بسیار باهوشه و قدرت کلمات رو درک میکنه من از شما یه سوال دارم؟ مگه بچه ۱۳ ساله ای که میشنه سوپر ماریو بازی میکنه فردا نمیشه بهترین( کشی کج کار ، سرباز ، دانشمند )دنیا؟ این خیلی انتظار پیش از حدی بود و در مورد ونوم اسنیک هم نیازی به توضیح نیست چون همه میدونن اون چه اشتباهاتی مرتکب میشه و وجودش دیگه جدا از فایده ضرر میرسونه مثه اینه که یه یونس بهرامی تو یه سایت دیگه کار کنه و فقط شخصیت شمارو خدشه دار کنه
که البته خودتون با دادن این مقاله شاید این کارو کردین
امیدوارم منظور منو بد برداشت نکنین شما یکی از بزرگ ترین مقاله نویس های هستین که دیدم ولی
شاید یکم هضم این موضوع برای من سخت بود بسیار زیاد منتظر قسمت دوم مقاله ۲+۲=۵ هستم
باتشکر
دوست عزیز بنظر من که اصلا آقای بهرامی اصلا بقول شما شخصیت خودشو خدشه دار نکرد و بدونید دادن چنین مقاله ای هیچ ربطی به شخصیت یک نفر نداره. واقعا داستان بازی پر ایراد بود و بدونید کار های غیر منطقی از سوی شخصیت هاست. دلیلی هم بطور واضح برا وجود نداره. واقعا حرف های نیچه هیچ ربطی به بازی نداشت. بعضی از جملات بازی شاید بدرد بخور بود و چند مطلب علمی هم یاد میداد ولی بیشتر برای بزرگنمایی بازی بکار رفته بود.
شما مثالی زدی “خیلی جاها میتوان گفت ما خدا رو نمیبینیم و لمس نمیکنیم ولی ایا دلیل بر نبود خداست؟ یعنی میتونیم بگیم خدا ساخته تخیل ماست؟ مث این است که خدا اوج علم را برای شما در یک جمله بیان کند ولی شما چون قادر به درک ان نیستید خداوند را نقد کنید و برچسب بزرگ نمایی را به خدا بزنید؟ خداوند با توجه به سطح درک ما به ما گفت و آموخت چه بسا که خداوند در همان جمله ساده بسم الله خود هزاران راز دارد. که فقط کافیست انرا درک کنید” تمام انسان های روی زمین به قدری درک و فهم دارن که بفهمن خدا وجود داره. هیچ انسانی نیست که درک و فهم وجود خدا رو نداشته باشه ولی کسایی هستن با اینکه درک و فهمشو دارن اما بدلیل های مسخره این درک و فهمشونو میخوان چیز دیگه ای تصور کنن.
موقع من و خیلیای دیگه که میتونیم به خدا نزدیک شیم و خدارو حس بکنیم نیازی به لمس و این چیزا نیست.
شما داخل نظری که دادی واقعا تند رفتی برعکس مقاله ای که آقای بهرامی نوشت که گویا خودت امدی سری metal gear رو ساختی. حرفایی که زدی مشخص هست که داری خودتو با یک سری دلایلی که ربطی به بازی نداره گول میزنی و میخوای هر طور شده باورش کنی بازی رو. حتی خیلی از منتقدا هم از خیر نقد این بازی گذشتن بطوری که کلا بازی ۱۳ تا نقد داشت. دلیل میشه من بگم اون صدتا منتقد دیگه قدرت درک بازی رو نداشتن و ترسیدن آبروشون بره بخاطر این بیخیال شدن؟ موقع میخوای درباره ی بازی ای فکر کنی و داستانش رو درک کنی باید در حد همون بازی و داستان قرار بگیری نه اینکه بگی الان کارگردان داشته این فکرو با خودش میکرده که همچین چیزی رو به مخاطب القا کنه پس این چیز درسته. به شخصه من خودم جزو یکی از مسخ.ره ترین جهان باز هایی بود که تجربه کردم چون اصلا بازی نیازی به جهان باز بودن نداشت. میتونسنت راحت بدون اینکه جهان باز باشه منظور خودشو برسونه. این بازی بنظرم کلا خواست لقمه بزرگ تر از دهنش بر داره و برداشت ولی توانایی هضم اون لقمه رو نداره. بازی فقط بزرگنمایی کرده. ایراداتی تو گیم پلی مشاهده میشه که واقعا بنظرم ارزش تکرار نداره مخصوصا مراحل فرعی مسخ.ره که واقعا واقعا مسخ.ره ترین مراحل فرعی هست که تا به حال دیدم. هیچ جذابیتی نداره. و یا اینکه مثلا یک خرس یا گوسفند وصل شده به بالون یعنی چی؟ بازی قیدیمی تر از این عنوان مثل tomb raider 2013 واقعا مراحل فرعیش ارزش رفتن داره و خسته کننده نیست چون شامل پیدا کردن یک سری دفترچه خاطرات در مورد شخصیت ها که اطلاعاتی از داستان بازی بت میده و همچنین پیدا کردن اشیای عتیقه که اطلاعاتی در مورد اون بت میده و یا خیلی چیزا دیگه.
بازی پر ایراد بود و همونطور که آقای بهرامی گفت مشخص بود بازی پر از کپی پیست هست. بازی خیلی خواست خودشو بزرگ جلوه بده که متاسفانه بدجور خراب کرد و حتی مورد توجه خیلی از منتقدا هم قرار نگرفت.
از اینطور حرف زدتونم مشخص بود طرفدار پرواقرص بازی هستید ولی نوشتن یک مقاله ربطی به شخصیت فرد نداره چون تنها نظرشو و اطلاعاتی که از بازی کسب کرده رو میخواد به نمایش بزاره. امیدوارم دید بهتری نسبت به این موضوع داشته باشید
بیشتر از کشش نمیدم موفق باشید
با سلام به @edwin
اول از همه بگم من اصلا قصد توهین رو به اقای بهرمانی نداشتم اگه نظرو میخوندین متوجه میشدین حتی این حرفه های که الان زدین بازم جوابش تو کامنت هست
عزیز جان اگه دلیل شما بر مزخرف بودن بازی متا بازیه و نقد هاش باید بگم ویچر با نقد کمتر امتیاز کمتری از متال گر گرفته متال گر با نقد بیش تر امتیاز بیش تر اورده که خودش نشون از سر بودن بازیه پس اگه به نقد بود متال از ویچر هم بهتر میشد و ویچر با امتیاز کمتر goty نمیشد.
در رابطه با این که شما میگین بازی خواست لقمه بزرگ تر از دهنش برداره من میخام بگم اینو یک دفعه نمیشه براتون توضیح داد پدر سبک مخفی کاری همین متالیه که بهش میگید لقمه بزرگ تر از دهن برداشته و بازی های سبک هیتمن همه بچه و هاو نوه های این بازین و درضمن من همون طور که گفتم من هیچ جای رو تو بازی ندیدم که یک شکل باشه فقط کافیه این حس بد رو از ذهنت پاک کنی و بری ببینی
تو این فضای جهان باز کامیون ها و ماشین های مختلفی رد میشه که خیلیم مهمن و بازم میگم بازی از وسط خاک افغانستان به لا به لایه درختایه افریقا میره اگرم هیچی نباشه همین خودش کافیه تا نگیم مزخرف تازه یه مادر بیس داره که خودش کلی جا برای اپدیت و جستجو داره مث پاز که توش مخفی بود و یا کات سین های مختلف که با اشکال مختلف وا میشن.
درضمن کوجیما اصلا اصراری بر قشنگی جهان باز بودن بازی نداشته و نداره. و هیچ ادعاهاییم نکرده
در رابطه با اون حرف های نیچه که میگین بی معنیه
من به طور کل گفتم که هنوز زوده برای قضاوت یک بار دیگه هم کوجیما با دادن این ضرب المثل ها راهنمایی های بزرگی کرده بود تو سری قبل و و برای کسی مث کوجیما که از سی سال پیش میدونست چی خلق میکنه و نسخه ای مته متال ۳ رو عرضه کرد که تا ابد در تاریخچه گیم میمونه چه دلیلی داره بیاد از حرف های نیچه برای خودش استفادهکنه.
و واقعا دلیلی نداره کوجیما برای بزرگ نمایی این کارو بکنه
درضمن پایه و اساس بازی فانتوم پین به فریب برمیگرده
شاید کوجیما میخاسته با این کار مارو هم فریب بده که من در این باره نظری ندارم که بگم
مثل فریب ونوم اسنیکی که قرار بود بیگ باس باشه.
ودضمن این مراحل هم در اصل برای این بود که ونوم اسنیک کاری ها بیگ باسو که ناکام مونده بود کامل کنه و اگر بازی موضوع داستانی پر و کاملی نداشت (که داره) به خاطر همین موضوعه.
من یه سوال دارم از خودت کدوم بازی رو دیدی که نسخه اولش (که سی سال پیش اومده) اخرش بگیره
شخصیت اخرین نسخرو بکشه.؟ این سوالو واسه این میگم که درک کنی کوجیما از روی بیکاری و مسخره بازی چیزی رو تو بازی قرار نمیده
در کل من حرفم به اقای بهرامی اینه چرا این مشکلات بازی رو سوتی خطاب میکنن
تویه مقالشون میگن اسماعیل بیگ باس نیست تو این مقاله میگن بیگ باس چرا بشقاب پرت میکنه.یا چرا به کوجیما میگن شما فلسفه نمایی میکنی درحالی که نصف مقاله اقا بهرامی ققط فلسفست اگه برگردی کامنت قبلو بخونی نوکرت میشم
تنها مشکل مقاله همین بود
موفق باشید ✋
دوست عزیز اقای EDWiN
در حال خوندن کامنت شما بودم که به این جمله رسیدم:( حتی خیلی از منتقدا هم از خیر نقد این بازی گذشتن بطوری که کلا بازی ۱۳ تا نقد داشت.)
بازی metal gear solid v phantom pain با ۸۶ نقد و متای ۹۳ بیشترین متا در سال ۲۰۱۵ رو کسب کرد و همچنین نامزد گوتی هم شد.
جواب حرف های دیگتون رو نمیدم چون احتمالا مجبور شم توهین کنم.
با اجازه از آقای بهرامی ، میخواستم بگم که ایشون بازی رو پلات کردن بعدا شما میگی که چون سر یکی از مراحلش گیر کرده بود از بازی ایراد گرفت؟ 😐
بعد تازه میای هر دو پاراگراف در میان هم این موضوع رو تکرار میکنی و به عنوان نظریه ات ازش یاد میکنی؟ 😐
بهتر نبود اول یک دور کامنت خودت رو میخوندی و حداقل غلط های املاییش رو میگرفتی بعدش میگفتی داری این مقاله رو نقد میکنی ؟
از سبک نوشتنت و برهان هایی که مطرح کردی سطح درک خودت را هم مشخص کردی دوست عزیز ، یک نمونه برایت مثال میزنم…
( afshin fakhar : خیلی جاها میتوان گفت ما خدا رو نمیبینیم و لمس نمیکنیم ولی ایا دلیل بر نبود خداست؟ یعنی میتونیم بگیم خدا ساخته تخیل ماست؟ مث این است که خدا اوج علم را برای شما در یک جمله بیان کند ولی شما چون قادر به درک ان نیستید خداوند را نقد کنید و برچسب بزرگ نمایی را به خدا بزنید؟ خداوند با توجه به سطح درک ما به ما گفت و آموخت چه بسا که خداوند در همان جمله ساده بسم الله خود هزاران راز دارد. که فقط کافیست انرا درک کنید )
یک جواب بسیار ساده به این برهانی که مطرح کردی میدم تا یکمی به فکر بیوفتی.
دوست عزیز من هم الان نمیتونم اسب تک شاخ رو ببینم یا لمسش کنم ، حالا میتونم به وجود داشتنش ( یا در این مورد ، پرستیدنش ) باور داشته باشم؟حالا بگذریم از اینکه طوری میگی “خدا اوج علم را در یک جمله برای شما بیان می کند” ، انگار همان زمان که وحی میشد خودت انجا بودی و کلمه به کلمه اش را شنیدی :sarcasm:
به هر حال سعی میکنم این موضوع رو کش ندم فقط میخواستم بگم که نقد کردن هیچ مشکلی ندارد به شرطی که درست نقد شود و این (به قول خودتون ) “نقد” شما پر از قضاوت های نا بجا و برهان های غلط و غلط های املایی ( :snicker: ) بود!
سلام moein awesome
بله خبر دارم که اقای بهرامی بازیرو پلات کرده خودشون گفتن ۴ بار تمام کردن. اگه خوب کامنتو
میخوندی میفهمیدید که نوشتم شوخی کردم اقای بهرامی.(در رابطه با گیر کردن تو مرحله)
چون خیلی با عصبانیت نوشته بودن منم این شوخی رو کردم
درضمن درمورد غلط های املایی بگم من برای نوشتن همون کامنت دوساعت ۴۰ دقیقه داشتم تایپ میکردم
و ۱۰۰ درصد مطمنم توش غلط های املایی زیاده ولی وقت ویرایشش رو نداشتم
در ضمن شما میگید (دوست عزیز من هم الان نمیتونم اسب تک شاخ رو ببینم یا لمسش کنم ، حالا میتونم به وجود داشتنش یا در این مورد ، پرستیدنش باور داشته باشم؟)
و من بازم میگم کامنت منو نخوندین فقط اومدین یه جوابی بدین برای حمایت اقای بهرامی
من دارم میگم جمله های تو بازی به هیچ عنوان بی ربط نبوده و یا اگر از نظر معنایی ربطی نداشته
بازم از دست قرار گرفته و حتما یک نشانشت.
درمورد بی جا بودن قضاوت هام من دارم میگم شما پیله کردی به اون یه بند که مثال خدا رو زدم
من کل حرفم تو این مقاله اینه که (بار ۴ مه که میگم ولی متاسفانه کامتو نخوندین)
چرا اقای بهرامی تو یه مقالشون میان میگن اسماعیل بیگ باس نیست
اینجا میگن بیگ باس چرا بشقاب پرت میکنه
یا چرا درمورد فلسفه ای که هنوز درک نمیکنیم نظر میدن و میگن بی ربطه
مثه سوال ریاضی میمونه که بلد نیستیم و میگیم این سوال غلطه
کسی مثه کوجیما که به اندازه کافی شخص مهمیه نمیاد برای خودنمایی بره ۴ تا جمله از نیچه بزاره
درمورد کوجیما هم تو کامنت گفتم اگه مطالعه کنین
داداش من دیگه حال ندارم دوباره از اول تا آخر جواب هر پاراگراف کامنتتو بدم برای همین میرم سر اصل مطلب . بله من قبول دارم که بعضی از جملات فلسفی(!) به این بازی ربط داشت مخصوصا همون جمله آخر بازی از نیچه (هرچند نیچه هم از نظر فکری مشکلات زیادی داشت) که میگفت هیچ حقیقتی نیست ، فقط تفاسیر وجود دارند. کاملا به پایان بازِ بازی ربط داشت چون هرکس باید خودش فکر میکرد و پایان بازی رو تفسیر میکرد . اما این موارد انگشت شمار هستند و خیلی از موارد هم (همونطور که آقای بهرامی در مقاله اشاره کردن) بی ربط بود!
در مورد اسماعیل و بیگ باس هم باید بگم که چون هنوز به طور قطع معلوم نیست پس هرکسی میتونه هرجور دوست داره بازی رو تفسیر کنه و ما هم نمیتونیم یقین پیدا کنیم که حرف شما هم صد در صد درست هست این همان فلسفه بافی هست!
بعدشم شما خیلی روی این مورد که ما هیچی درک نمیکنیم و کوجیما همه چی را میداند مانورد میدید ، انگار کوجیما بازی را برای خودش ساخته!
اگر قرار بود نه من بفهمم نه شما بفهممی نه آقای بهرامی و نه نویسندگان سایت های معتبر خارجی پس دیگر چرا اصلا این بازی را منتشر کرد؟ 😐
این اشتباهات کوجیما در این بازی هم بی دلیل نیست ، باید به مشکلات فراوان کوجیما با کونامی هم دقت کنید ! به طوری که حتی نام شرکتش از روی جلد بازی حذف شد و کونامی هم اجازه نداد برای دریافت جایزه در مراسم حاضر شود ، پس اینکه چرا کوجیما بازی را خراب کرده ، همچین معمای پیچیده ای هم نیست که شما هی این تناقضات و اشتباهاتش را به این ربط میدهید که کوجیما همه چی را میداند و بی حکمت کاری را انجام نمیدهد و ما در حد کوجیما عقل و منطق نداریم که درک کنیم!
چرا کوجیما را در حد یک خدا(!) بالا میبرید و اون رو بدون خطا تصور میکنید بطوریکه مثلا اگر در خیابان موقع راه رفتن پایش روی پوست موز برود و لیز بخورد اتفاق عجیبی است؟ 😐
سلام
برادر من من که نمیگم کوجیما خداست ولی اکثر کسایی که میان اینجا نمیشناسنش
خیلی مهمه که منظور منو درست متوجه بشین
درمورد مشکلش با کونامی هم نکتع خوبی رو گفتین
ولی کوجیما نیومد سر این جریان بازی رو خراب کنه
ولی اون طور که میخاست نتونست اراعه بده مخصوصا جریان چپتر سوم که خودت خبر داری.
من دارم میگم شما داری میگی جملات بی ربطن درسته؟
فرض کنیم بی ربطه واقعا کوجیما براچی باید یه جمله بی ربط بیاره تو بازی
انصافا چرا؟ تنها دلیلی که میمونه و شما بهش اعتقاد دارین اینه که کوجیما میخاسته بزرگ نمایی کنه
و منم در جوابتون میگم کوجیما هیچ دلیلی نداره خودشو با نیچه بیاره بالا و اگه یه جملشم تو بازی ربط داره مطمن باش بقیشم ربط داره.
بعدشم مثله اینه شما یه شعر یا ضرب المثل ایرانی رو بخونی بع عنوان مثال : ( آنقدر سمن هست که یاسمن گم است ) ترجمه 🙁 شخص او در میان دیگران اهمیت چندانی ندارد ، با وجود این همه خواهنده به او چیزی نمی رسد) واقعا اگه شما این ضرب المثلو بیای به یه خارجی یا کل دنیا نشون بدی با خودشون چی میگن؟ نمیگن این بی ربطه؟ مثله قضاوتی که الان شما دارید میکنید
من بارها گفتم که از دیدگاه یه ژاپنی که سازنده این بازیه و عمرشو تو این کار بوده و چند برابر ما معلومات داره جملات تو بازی واسش مث روز روشنه ربطش
تمام 🙂
لطفا دیگه ادامه ندین چون تمام زورمو زدم تا بهتون ثابت شه
نصفش شاید کمتر خودندم مقاله جالبی باید خونده بشه فقط چشم ام خست میشه.
حالا چرا شروع به کوبیدن اثری کردید که یک ساله تمام ستایشش کردین؟شماهم دارین با ذهن و خاطرات خواننده ها بازی میکنید،چون اینجا هچری بگین اکثریت متوجه درست بودن یا نبودنشون نمیشن .
برای خیلی از طرفدار ها شیوه روایت فانتوم پین به پارانویایی که برای افراد جنگ زده ایجاد میشه،تشبیه شده بود
یعنی تمام ماجرایی که ما تو این نسخه دنبال میکنیم میتونه “توهم” اسنیک باشه،توهمی ناشی از کمای ۹ ساله
سکانس های اغراق آمیز مرد آتشین(ولگین) یا Skulls گواه بر این ادعاست
“نقش لیکوئید را در نسخهٔ اول با نسخهٔ پنجم مقایسه کنید”
چطور میشه لیکویید این دونسخه رو باهم مقایسه کرد؟آیا لیکویید در این دو نسخه سن واحدی داره؟نیرو مشابهی داره؟ایدئولوژی یکی داره؟
ایلای در فانتوم پین کودک یاغی بیش نیست
با همه این اوصاف نقد شما قابل تامل بود.بعضی از مشکلات ذکر شده رو حتا طرفدار های دوآتیشه هم قبولش دارن(مثل فضای بیهوده ی بیکران یا ماموریت های تکراری بدون گره داستانی) که البته تعمیمش میدن به اشتباه کونامی نه کوجیما
اما درکل مطمئن باشید کوجیما حتا برای تک تک شن های بازی هم برنامه داشته!
بی انصافیه به مشکلات بگید “سوتی”
الان به خاطر جنجال های زیادی که در مورد بازی شد همه پایانش رو میدونیم اما وقتی تازه بازی رو تموم کردم واز مرحله درد فانتومی که دوستان اشاره کردن رد شدم . با خودم گفتم بیگ باس نبودن ونوم که برای خیلی ها شوکه کننده بود برای خیلی ها هم نه رو کوجیما سرنخش رو داده بود توی جایی که میون اون همه هیاهو گم شد اونم صورت ونوم بود . چه طور ترکشی که در اوردنش کار خطرناکی بود حتی هیچ اثری ازش توی GUNS OF THE PATRIOTS یا کلا هیچ متال گیر مدرن دیگه ای که بیگ باس توش بود وجود نداشت؟!پس بیگ باس نبودن ونوم از همون اول معلوم بود.از اولین تریلر های بازی. این چیزی بود که اقای بهرامی و کانال یوتیوبی ای که مرحع بیشتر تئوری های پیرامون بازی های کوجیما هست. بهش پی بردن. و اما مهم ترین مسئله در مورد بازی که پایانش باشه رو باید در موردش بگم خود من حدس میزنم کوجیما از قصد مثل یه پازل درستش کرده . شاید خیلی ها در مورد شلختگی بازی که به عقیده ی بعضی تعمدی و به عقیده ی بعضی دیگه ناشی از ضعفه شنیده باشن خوب از کجا معلوم که نظر اون عده ای که میگن عمدی بوده درست نباشه شاید کوجیما میخواسته برای اینکه پرونده متال گیر باز بمونه و اتفاق مورد علاقش یعنی تئوری پردازی و بحث پیرامون بازی بیفته و ادامه پیدا کنه . از قصد بازی رو به هم ریخته و ترتیب ماموریت هارو عوض کرده. به سبک RED DEAD REDEMPTION یه پایان مخفی(اگه یادتون باشه پایان RED DEAD بر خلاف بقیه بازی ها در ادامه بقیه ماموریت ها به دست نمیومد و باید دنبالش میگشتی تا پیداش کنی و درسته که پیدا کردنش اسون بود ولی همینکار باعث به یاد موندنی تر شدن شاهکار راکستار شد) تو بازی گنجونده که باید برای پیدا کردنش خیلی بیشتر از RDR زحمت کشید.تااینطوری بازی بیشتر تو یاد ها باشه. اینو اضافه کنید به اعلام کردن وجود داشتن فصل ۳ تا بفهمید کوجیما احتمالا سه تا کار برای بیشتر تو یاد موندن بازی کرده. البته سوتفاهم نشه من منظورم این نیست که اگه بازی روال عادیشو میداشت تویاد ها نمیموند اتفاقا برعکس بازی قطعا تو حالت عادی هم یه شاهکار به یاد موندنی میشد اما خوب اگر بازی بحث بر انگیز تموم نمیشد اون وقت باید میگفتیم بازی به سبک یک متال گیر و خود شخص کوجیما تموم نشده. به یاد بیارین بازی های کوجیما همیشه جوری تموم شدن که بازیکن تو ذهنش سوال بشه و برای گشتن دنبال سوالش با یه عده ی دیگه مث خودش شروع به بحث میکرد به نظرم کوجیما از بلایی که کونامی به سرش اورد برای کوجیمایی تموم کردن بازی استفاده کرد . و به نظرم اگه فصل ۳ ای وجود میداشت که خود من شخصا فکر میکنم تو بازی مخفی شده و کونامی هم انقد بدی نمیکرد هم بازی جوری تموم میشد که تو ذهن مخاطبش سوال ایجاد کنه. به عبارتی بازی کوجیمایی تموم میشد. البته اینو هم قبولدارم در صورت عادی بودن شرایط بازی پایانش انقدر بحث بر انگیزنمیشد.ولی به هر حال احتمال اینکه پایانش در حالت عادی هم باعث ایجاد سوال تو ذهن گیمر میشد هم بسیار بالاست . و من نظرم رو برمبنای این احتمال که بسیار بالاست دادم ببخشید سرتونو درد اوردم.ممنون که کامنتمو کامل خوندین. 🙂
باز هم شاهکاری در نوشتار
سلام دوست عزیز، من گذری به اینجا رسیدم و مقاله شمارو خوندم ،
خیلی خلاصه میخوام بگم ۱- بازی کامل نیست، بنا به دلایلی که هرکی که از دنیای بازی خبر داشته باشه میفهمه چرا!!!!!!!!!!!! خصوصا داستان بازی، اگر دقت کنی یه فصل گم شده داریم اینجا که مجبوری باید بریم توی اینترنت سرچ کنیم چندا کانسپت ازش ببینیم.
۲- کوجیما به خاطر اینکه نسخه قبلی بازی پر از کات سین بود و همه اعتراض کردن،( و باز دقت کنید به ماجرا کونامی) اینجا مجبور شد همه مساله های بازی رو به کوتاه ترین شکل ممکن بگه به خاطر همینه که اگر مخاطب آشنایی نداشته باشه با مسائل بازی همین اتفاقی می افته که برای شما افتاده، کلا نفهمیدی چه خبره!
۳- فلسفه، از جنبه و نحله پست مدرن (که کوجیما اصلا معروفه به سازنده اولین گیم پست مدرن با متال گیر)، یعنی مجموعه یی از لوگوها و میمها (قبلا توی متال گیر سالید۲ راجبش بحث شده بود) که در یک جا قرار گرفته و با هم (بی)مجموعه یی شکسته یی از لوگو سنتریسم درست کردن، (رجوع کن به ژاک دریدا توضیح این مسائل در کامت پیچیدست) شما نمیتونی یه اثر پست مدرن رو بیای با حرفهای سقراط (اونم ویکیپدیایی) بحث کنی!!!! مثل این میمونه که بیای بگی جیمز جویس نویسنده بدیه چراکه از آرک و درام ارسطویی استفاده نمیکنه!!
۴- کاراکتر پردازی لازم نبود که برادر من، ما همه این کاراکترارو میشناسیم که شما حرفش میزنی! همه قبلا پرداخته شدن، جز امثال اسکال فیس، و کوایت و احتما چندتا دیگه که من یادم نیست! و این کاراکترای جدید کاملا پرداخته شده (پرداخته شدن یعنی چی؟! یعنی تاریخچه اونا، خلق و خوی اونا، هدف اونا و تا جایی که ممکنه آینده اونا به ما نشان داده شه!).
۵- سیستم گیم پلی بازی، همون کاری رو نکرد که بازی های سبک ساز کردن (مثل، رزیدنت ایول ۱ و ۴، گیرز آف وار۱ و و برو خودت) اما سیستم گیم پلی سوم شخص اکشن رو به بهترین حالت ممکن رسوند، یعنی چی؟! یعنی اینکه همزمان نرم بود و همزمان کاملا استراتژیک (بالانس بین سیستم دقیق گیز آف وار و مثلا آنچارتت! همزمان هم نرم باشه، و هم کاملا تکنیکی و دقیق و همزمان هم روان باشه و هم سینمایی) این خودش بی نظیره! سیستم هوش مصنوعی بازی هم که حرف نداشت، نمیدونم شما روی ایزی بازی کردی یا چی! وگرنه برای اینکه من مجبور بشم کمتر از اسنایپر استفاده کنم، سربازا کلاه سرشون گذاشتن! وقتی زیادی شبا حمله میکردم، همه جارو چراغونی کردن! این حرف نداشت! یعنی نسبت به بازی شما واکنش نشون میداد! و من هی مجبور بودم برای اینکه بهتر بازی کنم روشهای خودمو عوض کنم، در ضمن! به بازی کردن شما هم ربط داره عزیز جان، اگر میخواستی ضرتی تمومش کنی یه ضرب و اونجوری رفتی و تازه حتما بهت حال داده که اونجوری رفتی! همین که حال داده یعنی تموم!!! کمبود خلاقیت شما و تنوع شخصی شما دلیل بد بودن بازی نیست که!
۶- برای بررسی رفرنسهای ادبی (اسکی رفتن یعنی چی برادر من) باید آرک داستان مبدا رو بیای بذاری کنار آرک این داستان (آرک: شیوه روایت، داستان و پیرنگ و شخصیتها، تم وغیره) حالا بیا موبی دیک رو بذار کنار این (نه موبی دیکی که توی ویکیپدیا نوشته) تا متوجه حرف من بشی، اشماعیل کی بود و چی بود رو فقط بررسی کنی، به هزار مدل نکته جدید میرسی توی روایت مثل چی؟ مثل اینکه صحنه آخر اصلی (یعنی اونی که اپیزود اول بازی رو دوبار تمام کنی میبینی!!) بیگ باس داره با مخاطب حرف میزنه نه با کاراکتر بازی. دقت بفرمایید.
۷- من تنها دلیلی که برای شما اینارو نوشتم و جدی حوصله ادامه نیست، این بود که نقد گیم (به نظر من حداقل) یه موضوع فوق العاده جدیه مثل نقد ادبی یا سینمایی باید باهاش برخورد کرد، و کاری که شما میکنی خیلی خوبه اما دچار یه مشکل شده که همه جای دنیا هم همینه و متاسفانه توی ایران دیگه خیلی دیگه زیاد شده، اینکه یه نفر بیاد یه اثر رو بشوره بذاره کنار و احساس “چیز حالیش بودن” بهش دست بده، مثل همین کاری که خود من با شما کردم… این پارادوکس رو میبینی عزیزم؟ این پارادوکسیه که کوجیما توی متال گیر سالید ۵ راجبش حرف میزنه خیلی هم پیچیده نبود که عزیزم. امیدوارم موفق باشی، اسم شمارو به خاطر میسپارم تا حتما موفقیتهای شمارو پیگیری کنم. امیدوارم بهتر ادامه بدی.
سلام
اول بگم نقدتون یکی از بدترین نقدهایی بود که تاحالاخونده بودم البته این نظر شخصیه منه.
دوم شما گفتین اسماعیل اگه بیگ باسه چرا ضعیف یا داغونه پس معلوم میشه داستانو درک نکردین بیگ باس قراره کاری کنه که ونوم متوجه نشه و طبیعی کار کنه وگرنه اصلا چرا صورتشو مخفی کنه و به نظرخودتون بیگ باس نمیتونست کوایت رو با یک تکنیک بکشه معلومه که میتونست (ما همه میدونیم که قوی ترین شخصیت داخل متال گیر بگ باسه) ولی اگه این کارو میکرد ونوم شاید متوجه میشد پس بیگ باس مجبور بود عادی رفتار کنه یعنی مثل یک بیمار واقعی.
سوم در مورد جهان باز که گفتین مگه شما افغانستان رو از نزدیک دیدین یک مثال میزنم فرض کنیم بازی داخل صحرای آفریقا بود خوب معلومه همه جای محیط مثل همه پس اینو نمیشه ایراد گرفت در ضمن متال گیر ۵ یکی از بهترین گرافیک هارو داشت.
چهارم شما گفتین بازی رو میشه بایک کلت پشت سر گذاشت خب چه ربطی داره اینکه ایراد نیست اصلا متال گیر یعنی مخفی کاری تاحالا دیدین کسی با آرپی جی بره یا تیربار بره بگن مخفی کاری اگه اینجوری بود داخل هیتمن یا اسپلینتر انجام میشد.
ودر آخر میگم اگه شما از بازی خوشت نمیاد دلیل نمیشه بازی رو با فرضیه های سطح پایین بکوبی وبه نظر شخص من داستان متال گیر چون پیچیده است یکم درکش مشکله فقط همین وگرنه داستانش کاملا منطقیه
ممنون از سایت خوبتون.
تجربه متال ۵ درست از لحظه ای برام زهرمار شد که اسلات با ونوم وارد افغانستان شدن. بعد دیدن کات سین همون لحظه یه حس بدی بهم گفت بازی محبوبت به فنا رفت. ای کاش هیچ وقت کوجیما این بازی رو نمیساخت.