روزی روزگاری: زمزمه استارز | نقد و بررسی Resident Evil 3 Nemesis
در ذهن پریشانم غرق در کابوس های تکراری هر شبم میشوم؛ صدای فریاد کمکشان هنوز در گوشم میپیچد. بارها آرزوی مرگ کردهام. اگر میدانستم ماموریتم در «عمارت اسپنسر» پایان یافتنی نیست، هیچگاه با اختیار خودم وارد جهنمی ابدی نمیشدم. انگار زمان برایم در «کوهستان آرکلی» یکبار برای همیشه متوقف شده و امروزم دیروز و فردایم تکرار دیروز است. اگر دست به کار نشوم مانند شمع آرام آرام میسوزم و آنگاه دیگر فرصتی برای جبران نیست؛ پس باید یک زندگی نو بسازم و باری دیگر از ابتدا شروع کنم اما این آغاز متفاوت خواهد بود.
بیایید به گذشته سفر کنیم
تا به حال در مورد مشکلات پیرامون زندگی خود اندیشیدهاید؟ اگر از شما بپرسم بزرگترین مشکلی که دارید چیست در جوابم چه میگویید؟ گمان میکنید برادر کوچکتر شما مانند آفتی به تجزیه و تخریب زندگی شما مشغول است؟ یا اینکه از تنفرتان از معلم ریاضی که عامل نمرات تک شما میشد برایم میگفتید؟ از رنج متحمل شده در Darks Souls و Bloodborne نگویید که گوشم از این حرفها پر است. هــمین؟ اینها که چیزی در مقایسه با نبرد چند روزه شما و شخصیت فوق ستاره «جیل ولنتاین» در شهر راکون نیست! اینکه شما یک بازیباز جدید و یا یک متخصص قدیمی هستید بسیار قابل ملاحظه است؛ چرا که بازیباز به ظاهر توجه داشته ولی بازیباز قدیمی نگاهی کاملا تخصصی به عمق پتانسیل نهفته در بازی دارد. Resident Evil 3: Nemesis تنها یک عنوان ماجراجویی نیست بلکه ساخته شده تا خود را در رویاهایتان شکنجه کنید.
دنیای تاریک شینجی میکامی را نباید دست کم گرفت؛ دنیایی که سرشار از المانهای ضروری برای تشکیل سبک ترس و بقا است. در Resident Evil 3: Nemesis دنبال ماموریتها و روایتی کلیشهای و خوابآور نباید باشید چرا که بذر ترس و بقا در همین مکان کاشته شده و در اثر مدیریتی بهینه و اصولی شاهد ریشههای بادوام و مقاومی هستیم که ایجاد تغییر در آن به گونهای غیر ممکن است. بعد از به ثمر نشستن تلاش تیمی افسانهای در ادامه سری RE عدهای سودجو با شاخک گرفتن از درخت پهناور آقای میکامی اقدام به کاشتی فوق تخیلی کردند و سر انجام کار جزء بوتهای زشت و فرومایه نبود.
تلالو کابوسی تکراری
بعد از جان سالم بدر بردن از طغیان «کوهستان آرکلی» دیگر رمقی برای ادامه کار نداشتم. هنوزم تجسم آن شب جهنمی لرزه بر تنم میاندازد. شهری در ایالات آمریکا سراغ دارم که میتواند آرامش روان را به من باز گرداند؛ اسمش راکون است. درنگ نکردم و اندک وسایلم را جمع و عازم آنجا شدم. یک صبح زیبا؛ نشان «استارز» هنوز هم بر روی میز کوچک کنار تخت خوابم است. با اینکه دیگر برایشان کار نمیکنم اما حس عجیبی مداوم در گوشم زمزمه میکند، نشان را دور نیانداز اما چرا؟
داستان Resident Evil 3 روایتی جدید از شخصیتی محبوب و دوستداشتنی «جیل ولنتاین» را بازگو میکند. جیل در خانه خود مشغول به استراحت است که متوجه رخدادهایی مشکوک میشود. اخبار تلویزیون سکوت کرده و اوضاع را عادی بیان میکند تا اینکه کنترل شهر به یک باره از دست «مامورین امنیتی U.B.C.S» خارج شده و چهرهای رسانهای به خود میگیرد. برای جیل این اتفاقات آشنا به نظر میرسند و میداند که اگر الان اقدام به ترک شهر نکند کار از کار گذشته و دیگر راه فراری باقی نخواهد ماند. کابوس وی دوباره آغاز شده است اما اگر یکبار توانسته از معرکه گریخته باشد، پس حتما این بار هم موفق خواهد شد.
تمام شهر زیر سلطه «ویروس تی» به خاموشی رفته است و دیگر شاهد آن آرامش که به دنبالش بودیم، نیستیم. جیل در طول مسیر به صورت اتوماتیک ملاقاتهایی بدون دعوت قبلی خواهد داشت؛ ملاقاتهایی که سرنوشت زندگی او را رقم میزنند پس نباید دست کمش گرفت. با یافتن مدارکی، جیل در میابد که شرکت «آمبرلا» در اتفاقات روی داده دخیل است. کمی که از زمان بازی میگذرد متوجه خواهید شد که «آمبرلا» گروهی تحت عنوان «U.B.C.S» به راکون ارسال کرده که اقدام به نجات بازماندگان کنند اما بسیار دیر شده چرا که قدرت “ویروس تی” فراتر از تصور خودشان بوده و دیگر کاری از دست آنها بر نمیاید. در اولین برخورد قهرمان ما با گروه U.B.C.S با مرد جوان و تنومندی به نام «کارلوس اولیویرا» آشنا میشود. چه دلیل دارد که به فرستاده عامل تمامی این بدبختیها اعتماد کند؟ مطمئن باشید که جیل باهوش و زیرکتر است که بی گدار دل به دریا بزند. در ادامه کارلوس با نشان دادن حسن نیت خود سبب جذب اعتماد جیل شده و حال هر دو هدفی مشترک دارند، فرار از این جهنم. شرکت آمبرلا که متوجه حضور اعضای سابق تیم «استارز» درون شهر راکون میشود، قصد انتقام میکند. اینجاست که مخوفترین و صد البته دوستداشتنیترین تایرانت سری بازی Resident Evil شکل میگیرد. به «نمسیس» خوش آمد بگویید!
ایده ناب و وجود صحنههای دراماتیک و حماسی از عوامل مهم موفقیت بخش داستانی محسوب میشوند. در هیچ کجای بازی احساس یکنواختی و کسالت نخواهید کرد و تیم میکامی هر لحظه یک اتفاق پیشبینی نشده جلوی مسیر شما قرار خواهد داد؛ شاید با خود بگویید با این کار قصد تغییر ماهیت بازی که بر مبنای “گریختن و فرار” برنامه ریزی شده را داشتهاند؛ اما نمیتوان اسمش را ماموریت فرعی گذاشت چرا که تمام آنها به مسیر اصلی ختم میشوند. اگر برای بخش داستانی اقدام به ترسیم یک نمودار کنیم، Resident Evil 3 همواره روندی صعودی دارد که باعث آماده شدن شما جهت روبهرو شدن با آنچه که انتظارش را ندارید، میشود.
شخصیت پردازی به نحو احسنت صورت گرفته است و به خوبی میتوان با هر کدام خوی گرفت. طراحی برخی از شخصیتها همچون جیل ولنتاین بر عهده مغز متفکری دیگر به نام «کنیچی یوئیدا» است. وی با خصوصیاتی که درون ذات جیل جای داده دلیل محکمی بر علت محبوبیت بالایش به وجود آورده و او را به دختری آرام ولی جدی تبدیل کرده است؛ درست مانند آرامش قبل از طوفان. در مقابل او «کارلوس اولیویرا» قرار دارد. نیروی ویژهای که با مهارت رزمی بالا برای انجام سختترین ماموریتها مناسب است. در طول بازی ارتباط جیل با کارلوس نوسان دارد؛ ابتدا او را دشمن خود فرض میکنید و به دنبال راهی برای نابود سازی او میباشید سپس در طی حادثهای خود در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ هستید و این کارلوس است که ناجی جان شما میشود. عملکرد تیم سازنده در بخش شخصیت پردازی بسیار قابل ستایش بوده چرا که با خلق چالشهای گوناگون باعث حفظ طراوت و جذابیت بازی شدهاند.
گرافیک
در طراحی محیط بسیار هوشمندانه عمل شده و به جای استفاده از اجسام سه بعدی، تصویری در پشت زمینه به صورت ثابت قرار داده شده است که علاوه بر کیفیت بالا، تاثیر بهسزایی در بهبود روند گیمپلی دارد و بازیباز میتواند نمایی کلی از مکانی که درون آن به سر میبرد، داشته باشد. همین عامل سبب ایجاد ارتباطی دو طرفه میان بازیباز و بازی میشود؛ ارتباطی که این روزها با وجود پیشرفتهای گرافیکی کمتر احساس میکنیم. یکی از مهمترین دلایل موفقیت Resident Evil 3 در سبک ترس و بقا وجود محیطهایی متنوع و صد البته خفتناک است؛ بازیباز مداوم در محیطهای متفاوت قرار میگیرد؛ خیابانهایی شخم زده شده که بوی مرده میدهد و هرگاه ممکن است شما هم به جمع این مردگان بپیوندید و کامل کننده آرشیو شوید.
نسبت به قدرت پلیاستیشن ۱، بافتهای صورت گرفته برای طراحی شخصیتها در حد مطلوبی به سر میبرند و نمیتوان خردهای به آن گرفت. شخصیت اصلی بازی، جیلی ولنتاین در طول مراحل تنها یک لباس بر تن دارد که آن هم به لطف رنگ بندی و طراحی زیبایش کمتر باعث یکنواختی میشود؛ یادآور میشوم که شما قصد فرار از شهر راکون را دارید پس وقت برای خرید زیاد است! البته ناگفته نماند که بعد از به پایان رساندن بازی، کلید اتاق فشن شویی در اختیارتان قرار میگیرد که با مراجعه به آن قادر به تغییر لباس جیل خواهید بود.
به یقین میتوان گفت کمبودهای بخش گرافیک را کات سینهای انیمیشنی به خوبی پر کردهاند؛ عاملی که به موجب آن بازیباز گیمپلی لذت بخشتری را تجربه میکند چرا که القا کننده حسی قهرمانانه و حماسی است. هیچگاه چهره دلهرهآور نمسیس زمانی که بازوکای دستی خود را به سمت هلیکوپتری که با کلی مشقت و ریاضت برای خلاصی از این جهنم خبر کرده بودیم، هدف گرفته بود، فراموش نمیکنم. با یک شلیک او امیدها جلوی رویمان سوخت و باری دیگر به اعماق جهنم فرو رفتیم. این تنها صحنهای کوچک از بین دهها کاتسین هیجانی دیگر موجود در بازی بوده که با طراحی خارق العاده و مبتکرانه عامل اشکها و لبخندهای گذشته ما است.
شرایط آب و هوایی نقش مهمی در بخش گرافیک ایفا میکنند. زامبیهایی که در آتش میسوزند اما باز هم به سمت شما یورش میآورند. انفجارهای مهیب و تکان دهندهای که لرزه بر تنتان میاندازد و مبارزه با سگهایی تغییریافته زیر بارش قطرات باران، مانند رقصی تلخ به نظر میرسد. وجود این عوامل سبب تنوع بخشیدن به بازی شده است.
یک مقایسه ساده با عناوین قبلی نشان دهنده همهچیز بوده و شک نداشته باشید که RE3 یک سروگردن از پیشینیان خود بالاتر است. در این عنوان نباید به دنبال پس زمینههای از قبل رندر شدهای با جزئیات افتضاح باشیم چرا که طراحی هنری شهر راکون هر فردی را مات و مبهوت خود میسازد. ماشینهای مخروبه، زبالههای انباشته شده، خیابانهای ویران شده، تکه شیشههای پراکنده در طول مسیر همه و همه نشاندهنده شهری نابود شده است. به نوعی احساس میکنم که شهر راکون بسیار تیرهتر از خیابانهایی بوده که «مارتین اسکورسیزی» در فیلم «راننده تاکسی» به نمایش در آورد. آیا جیل هم مانند شخصیت «تراویس بیکل» با هنرنمایی «رابرت دنیرو» از شدت بار روانی وارد شده جلوی آینه ایستاده و به خود میگوید: داری با من حرف میزنی؟ تو داری با من حرف میزنی؟… حالا ما با هم حرف میزنیم!
نوآوری در سبک کلاسیک
همانطور که پیشتر ذکر شد، Resident Evil 3 تعریف مناسبی از اصل سبک «ترس و بقا» در اختیار ما قرار میدهد. هر کدام از این دو واژه فلسفه و تفسیر خاص خودشان را دارند و باید به صورت کاملا عمقی به بررسی آنان بپردازیم. «ترس» حسی است که در آن از چیزی بیمزده و هراسان باشید به طوری که تخیل شما را درگیر خود سازد و مداوم توهم بزنید. «بقا» زمان و امری است اجتناب ناپذیر که در آن به هر روش ممکن اقدام به حفظ زندگانی خود میکنید. رعایت این دو عامل سبب تشکیل سومین شماره از سری بازی Resident Evil شده است. بازیباز برای ادامه و نجات زندگی خود همواره تلاش میکند و از هیچ عملی سرباز نمیزند؛ این در حالی بوده که ترس تمام وجودش را فرا گرفته اما به خاطر بقای خود دست به هر کاری میزند.
سیستم حرکتی بازی دست نخورده باقی مانده با این حال هنوز هم عالی است. طرز قرارگیری دکمهها میانبر خوبی بوده که موجب دسترسی سریع شما به بخشهای متفاوت از جمله منیو و یا انجام عکس العمل برق آسا در مقابل دشمنان میشود. بازیباز میتواند شخصیت خود را آزادانه در پسزمینههای قرار داده شده با استفاده از آنالوگها حرکت دهد و با فشردن R1 و ضربدر اقدام به شلیک کند. یکی از حرکات افزوده شده به RE3، چرخش ۱۸۰ درجهای است. این چرخش که اولین بار در بازی محبوب و خاطرهانگیز «Dino Crisis» به نمایش در آمد، راه بسیار مناسبی برای گریختن از دستان «نمیسیس» میباشد. آخرین حرکت مفید افزوده شده، دور زدن و یا به قولی لگد زدن است. زمانی که زامبیها مثل مور و ملخ دورتان حلقه کردهاند، میتوانید با فشردن دکمه R2 به آنها لگد زده و پرتابشان کنید که این عمل مانع از گزش شما میشود.
علاوه بر تغییرات مذکور، RE3 درون خود موارد جدیدی داشته که تاثیر مهمی در دو بخش گیمپلی و داستانی دارد. در مورد «حق انتخاب» صحبت میکنم. به یاد داشته باشید که تصمیمات شما تاثیر مستقیمی بر روند خط داستانی بازی دارد و یک انتخاب اشتباه یا درست میتواند سرنوشت زندگی شما یا سایر شخصیتها را تغییر دهد. به عنوان مثال در اولین برخوردی که با تایرانت محبوبم «نمسیس» خواهید داشت، صفحه نمایشگر شما به حالت چشمک زن سفید و سیاه شده و دو گزینه بر روی آن نقش میبندد؛ گزینه اول یعنی بمانید و بجنگید و گزینه دوم یعنی دوپای دیگر قرض کرده و فرار کنید! تمامی موارد بالا تنها در چند ثانیه رخ میدهد و بازیباز میبایست در این فرصت محدود اقدام به انتخاب کند وگرنه خود بازی به صورت اتوماتیک برای شما تصمیم خواهد گرفت. در موقعیتهای دیگر انتخاب شما موجب قرار گرفتن در محیطهای متفاوت میشود. به هر حال این شما هستید که سرنوشت خود را میسازید پس بهترین انتخاب را برای شما آرزومندیم!
خلاف شمارههای قبلی برای عبور از هر درب و راه پلهای نیاز به «بارگزاری» نیست. جیل میتواند مسافتهای کوتاه را خود بگذراند که خود تنوعی محسوب میشود؛ البته هنوز هم برای رد شدن از راه پلهها و بالا رفتن از نردبانهای طویل نیاز به بارگزاری است که به صورت یک کاتسین به نمایش در میآید.
تنوع اسلحه در Resident Evil 3 بیداد میکند. کپکام با تهیه سلاحهای گوناگون موجب افزایش تنوع در بازی شده و شما میتوانید از سلاحهایی همچون M4A1، تفنگ دستی M629C یا M92F، نارنجکانداز و … استفاده کنید. یکی از بهترین و قویترین سیستمهای سری کلاسیک RE، توانایی ترکیب مهمات و ابزار با یکدیگر است. بازیکنان میتوانند با جمع آوری ابزار و مواد موجود در گوشه و کنار محیط شهر راکون اقدام به ساخت مهمات جدید با قدرت تخریب بسیار بالاتری کنند. در خصوص ترکیب گیاه دارویی نیز همین مورد صدق میکند. با مراجعه به منیو بازی میتوانید گیاه های سبز، قرمز و آبی را ترکیب کنید تا خاصیت دارویی بیشتری داشته باشند.
معماهای منحصر بهفردی وجود دارند که شما را به چالشی گاه سخت و گاه آسان دعوت میکنند. برخی از معماها مثل باتری موجود در مجسمه شهردار منطقی و غیر منطقی به نظر میرسند؛ برخی دیگر مانند یافتن آچار برای ایستگاه گاز احمقانه جلوه میدهند. اما معماهایی نیز وجود دارد که تمام ذهن شما را درگیر خود میسازد همانند کوک کردن جعبه موزیکال موجود در برج ساعت. آنجاست که به اوج خلاقیت طراحان پی میبرید و با خود میگویید: معما باید ساده باشد!
رقص در باران
مثل همیشه، موزیک نقش عظیمی در ترسناک ساختن Resident Evil بازی میکند. صدای پا، ساییده شدن درب و پنجرهها، پیانویی رعب آور از جمله افکتهای صوتی هستند که در جای جای بازی به گوش میرسند. همانند گذشته افکتهای صوتی ارتباط بسیار خوبی با بازیباز برقرار میسازد چرا که هر لحظه با خود میگویید اگر پایم را اشتباه بر روی خورده شیشهای قرار دهم، ممکن است موجی از زامبیهای زبان نفهم و بیریخت به سمتم شناور شود!
اگر چه در طول سالیان اخیر ترجمه سری بازی از ژاپنی به انگلیسی پیشرفتهای زیادی به چشم دیده است اما هنوز هم شاهد برخی از مشکلات هستیم که در مواقعی پنهان شده و گاهی اوقات نیز بسیار مضحک و خنده دار به نظر میرسند. برای توضیح این موضوع تنها به یک مثال بسنده میکنیم. در کشوی کمدی واقع در کلیسایی کوچک متنی قرار دارد که به ما میگوید: در این کمد غذاهای زیادی درست شده است! آیا شما گیمفایی ها کسی را میشناسید که در کشوی کمد اقدام به پخت و پز کند؟! اگر کمی تامل و دقت کنیم متوجه خواهیم شد که ترجمه درست جمله یعنی: فردی از کشوی این کمد شلوغ و درهم، چیز افتضاحی درست کرده است. البته کمی مزاح در شهری ویران شده بدک هم به نظر نمیرسد!
در زیر شما را به مشاهده سکانس به یادماندنی و مشهور فرار از شهر راکون دعوت می کنم.
[jwplayer mediaid=”296087″]
حکم نهایی
در مجموع Resident Evil 3: Nemesis یکی از فوق العادهترین نسخه از این سری بازی محسوب میشود چرا که با رعایت تمامی المانهای سبک «ترس و بقا» با وجود گذشت ۱۷ سال از زمان انتشار هنوز هم از لحاظ فنی میتواند الگو مناسبی برای عناوین پر زرق و برق اما خام امروزه باشد. از لحاظ کیفی نسبت به دو نسخه قبلی به هیچ عنوان در مرحله پایینتری قرار ندارد بلکه با حفظ ریشه خود اقدام به نوآوری کرده است. در هر سنی که باشید به خوبی قادر خواهید بود با داستان بازی ارتباط برقرار کنید و مفاهیم دیالوگها را از طریق کاتسینها دریابید.
اگر در پایان بخواهیم در خصوص این بازی جملهای به کپکام بگوییم، میگویم: ما Resident Evil را هنوز دوست داریم چرا که Resident Evil 3 را دوست داشتهایم.
پر بحثترینها
- رسمی: Forza Horizon 5 بهار امسال برای PS5 عرضه خواهد شد
- گزارش: بازی بعدی God of War با محوریت اساطیر مصر در دست ساخت قرار دارد [بهروزرسانی شد]
- کارگردان Ori: پلی استیشن بهزودی استراتژی چندپلتفرمی ایکس باکس را دنبال خواهد کرد
- منبع داخلی: Halo: The Master Chief Collection به PS5 میآید
- شایعه: Halo: Infinite به پلی استیشن خواهد آمد
- سیستم مورد نیاز Marvel’s Spider-Man 2 مشخص شد + تریلر نسخه PC
نظرات
وای که چه عنوانی بود این رزیدنت اویل ۳. نمسیس یکی از خوفناک ترین موجوداتیه که توی تاریخ بازی های رایانه ای خلق شده.اون صحنه ای که یه دفعه از پنجره میومد تو حتی بار چندم هم پر تنش بود. یادم نیست که چند بار این عنوان رو تموم کردم. یه برگه داشتم که توش یه سری از رمزهای معماهای بازی نوشته شده بود. یادش بخیر واقعا.
ممنون اقای زاهدی که یاد و خاطره این بازی رو زنده کردید دوباره. خسته نباشید.
اره واقعا چه خاطراتی برام زنده شد
این بازی اولین بازی بود که روی کامپیوتر ریختم یادمه وقتی با پدرم یه روز بیرون رفته بودیم اینو برام خرید
با کارت گرافیک ۳۲ اینو بازی میکردم جالب هم این بود که بلد نبودم بازیرو سیو کنم و همیشه از اول بازی رو شروع میکردم واقعا چه حس و حالی داشت دیگه اون احساس های قدیمی هیچ وقت تکرار نمیشن. وفتی نمسیس به دفعه از یه جایی میپرید بیرون رسما ترسو به معنی واقعی احساس میکردم
شینجی میکامی پدر رزیدنت اویل با این اثر خودش رو در خاطره ها ماندگار کرد .
یادش بخیر تو زمون خودش واقعا ترسناک بود مخصوصا موقعی که NEmESis ظاهر میشد واقعا موهای ادم سیخ میشد صحنه هاش و معما هاش موسیق هاش واقعا بی نظیر بود ممنون اقای زاهدی خاطرات NemeSis رو واسمون زنده کرذین.مرسی
این بازی مثل جن گیر ۱ میمونه که الانم ببینیش واست از هر فیلم ترسناک امروزی دیگه ای ترسناکتره رزیدنت اویل ۳ الانم بازیش کنی ترسناکه من الانم عکساشو دیدم دوباره ترس گذشته که از این بازی داشتم اومد سراغم :sweat:
از ترسناکترینایی ک تا حالا بازی کردم…فوق العاده بود
:sweat: :sweat: :sweat: :sweat: اویل
صبح بخیر
این بازی
محیط های تاریک و تنگ و برخورد با ادم هایی که برای بقا می جنگند تا از شهر خارج بشن روندی که گیمر رو سوق می دهد تا کنجکاوانه به ادامه بازی بپردازد که اخرش چه می شود بازی که ارزش تکرار ان شاید بگم همانند تیرهای بینهایت اسلحه های ان بازی باشد
بازی که ادم همیشه دوست دارد بار ها و بارها ان را تکرار کند و تمام
کند بازی که در ان زمان ادم رو انگشت به دهان می کرد حتی موقعی تو کلوپ ها بازی می شد کسانی که نگاه می کردنند گرافیک ان را با نسل ان موقع قابل قیاس نبود برایشون حتی کسانی که از این بازی خوششان نمیاند به سوی ان سبک ها سوق پیدا می کردنند
بهترین نسخه رزیدنت اول و جیل ولنتاین بهترین کارکتر کل سرى بود. شخصیت بسیار باهوش، سریع و کارآمدى داشت. توى کتاب ها درباره گذشته اش که پدرش دزد بوده و سالها با سختى زندگى کرده توضیح داده شده. این بازى همه اون خصوصیات رو در عمل نشون مى ده. من بازى رو اونزمان روى پى سى تمام کردم و نسخه پلى استیشنش رو زمانى که گرفتم دیگه حوصله ادامه دادنش رو نداشتم. براى همین اون کلید رو که مى گذاره لباس جیل رو عوض کنیم رو ندیدم. هرچند بچه تر که بودم کلى لباس مدل جیل خریدم. امیدوارم بازسازى تین بازى رو هر چه زودتر توى این نسل تجربه کنیم.
یک تشکر ویژه از شما که این نقد رو نوشتید و خاطرات مارو زنده کردید.
البته یه نکته کوچیک رو خواستم بگم:به نظر من میزان نواوری نسخه دوم بیشتر از نسخه سوم بود.تنها نکته مثبتی که ۳ اضافه کرده بود پایین+مربع (چرخش ۱۸۰ درجه) و سیستم ترکیب باروت ها بود.البته بازی در کل بسیار قشنگه و درش هیچ شکی نیست.بیشتر گیمرهای ایرانی اول نسخه سوم رو بازی کردن و به همین دلیل براشون از نسخه های دیگه جذاب تره.
بعد یه جای متن نوشتید گیاه های سبز-قرمز و نارنجی.بیزحمت اون نارنجی رو ابی کنید ممنون میشم.
بله در اینکه رزیدنت ایول ۲ سرشار از نوآوری بود، شکی نیست اما نقص هایی هم دیده می شد. همان طور که در نقد هم اشاره کردم، علاوه بر حفظ مکانیزم های نسخه قبلی و بهبود بخشیدن آن ها، سیستم های جدیدی نیز افزوده شده که بسیار کارآمد هستند.
موفق باشی
فوق العاده بود این بازی، جو و لوکیشن اای بازی که چیزی فرانر از فوق العاده
به نظرم دلایلی که باعث شدن بازی ها ترسناک بودنشونو از دست بدن، یکی
سیستم auto saving،دیگه دغدغه ای واسه اینکه وای اگه به دستگاه save نرسم باید کلی راه رو دوباره برم وجود نداره
یا اون موقع تو کوله پشتی مثلا جیل تعداد محدودی میشد اسلحه و مهمات حمل کرد،ولی الان مثله اینه ریکو رودریگز 😀 رفته به جنگشون
و در آخر محدودیت در کنترل شخصیت در گذشته بود،تو همین RE3،شما میتونستین ۳۶۰ درجه حرکت کنین یا زوم و نشونه گیری دقیق کنید؟
اینایی که شما میگی عمدتا کمبود های بازیهای اون دورانن و ربطی به ترسماک بودن ندارن
اتو سیو که عمر و همه گیر شدنش به اوایل نسل ۷ بر میگرده تقریبا
خیلی بازیها اجازه سیو دلخواه هم نمیدادن قبلا و سر یه چک پوینت هایی میشد فقط سیو کرد
باید بتونن بازی ترسناکی بسازن که محتواش ترسناک باشه نه گیم پلیش!
وای تمام خاطرات زنده شد مخصوصا نمسیس دیگه این قدر این بازی رو تموم کردم که دفعاتش از دستم در رفته خداییش بی نظیر بود از گرافیک گرفته تا نور پردازی و نمسیس که گل سر سبد بازی بود یه بار وقتی توی قطار بودیم اومد یه بار با اون اسلحه مخوف هلیکوپتر رو زد و اون دفعه اول که از بالا پرید پایین وای عالی بود این بازی عالی بود بابت نقد ممنون
رزیدنت اویل ۳ واقعا بی نظیر بود تو نسل خودش ممنون آقای زاهدی که هم تو ذهن من نوستالژی بازیو زنده کردین هم PS1 رو یا نوستالژیتر بخوام بگم پلی یکو :inlove: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes:
جا داره از لباس های بسیار زیبای جیل عزیز هم یادی کنم که حس و حال بای کردن رو چند برابر میکرد 😀
دارم این عنوان رو روی ps vita تجربه میکنم واقعا یک بازی به یاد ماندنی بود و من رو یاد گذشته میندازه. مرسی حامد جان که خاطرات این بازی رو برای ما زنده کردی . :yes:
برای من یکی از بهترین نسخه های Resident Evil همین بازی ، Resident Evil 2 و Resident Evil 4 هستش
خاطراتم زنده شد
خسته نباشی حامد جان :yes:
زنده باشی ایمان جان.
آرزوی موفقیت دارم
وای یادش بخیر
چند بار نزدیک بود سکته کنم :dazed: معمولا هم کنسول را خاموش میکردم از ترس 🙂
اگه بگم این اولین بازی ای بود که تو عمرم تجربه کردم باورتون میشه؟ سال ۸۰ یا ۸۱ بود. یکی نسخه ایرانی و دوبله شده شو بهم داده بود. چون فارسی حرف میزدن در جریان داستان بودم وگرنه اون موقع انگلیسی بلد نبودم تازه اول راهنمایی بودم. چقدر سر پیدا کردن ابزار برای راه انداختن قطار موندم.
آهنگ اتاقایی که میشد سیو کرد و صدای ماشین تایپ موقع سیو کردن یه آرامشی داشت. یادش به خیر.
آقا یه غم عجیبی منو در بر گرفت…. 🙁
وااااای…. سیو کردنش که عشق من بود. ایول.
جدا از دردسرهای پیرامون راه اندازی قطار باید به حق انتخاب موجود هم اشاره کنیم.
*اسپویل:
اگر به یاد داشته باشید، انتخاب شما درون قطار باعث زنده ماندن «نیکولای گینوائیف» می شد. این یعنی اوج هنر بازیسازان.
اتاقک های سیو هم که فراموش شدنی نیستند. موسیقی متن فوق العاده آرامش بخش، بوی زندگی می داد!
کدوم انتخاب ؟ یه انتخاب تو قطار داشتی که اونم بین پریدن بیرون از قطار و ترمز استراری بود .
ولی فکر کنم زنده موندن و مردن نیکلای به حق انتخاب روی پل بستگی داره همون جایی که نمسیس میاد روی پل و جیل دوتا حق انتخاب داره یکی اینکه نمسیسو پرت کنه پایین و مستقیم بره وارد در بشه یکی اینکه بپره پایین و از اون پایین بیاد وارد قسمت آخر بازی بشه البته نیکلای رو بازم میشه کشت اگه اسلحشو داشته باشیم همون موقع که سوار هلیکوپتر داره تیراندازی میکنه بزنی بکشیش ولی سخته دیگه و بهترین راه اینه که باهاش حرف بزنه و بعدش نیکلای بره
۳۱ شهریور میاد