نقد سریال Yellowstone | جان داتون فئودال قابل احترام
سینما هنری است که حول و محور شخصیت میچرخد. یعنی میزانسن، دیالوگها، نماها و غیره همگی برای کاراکتر و حول محور او میچرخد. پس اگر این نوع جهانبینی را معیار خود قرار دهیم، Yellowstone یک شاهکار است. شاهکاری که شخصیتهای فوقالعاده فرمیک و منحصر به فرد دارد که سریال را از یک اثر معمولی به سریالی خاص تبدیل کرده است. البته بدون شک مهمترین کاراکتری که این عمل را ممکن کرده، جان داتون بزرگ است. فئودالی که مثل کاراکترهای همینگوی خستگی ناپذیری عمیقی دارد و مردانه تا آخر میایستاد. به لطف جان داتون نه تنها سریال یلو استون بلکه اسپین آفهای آن نیز بسیار خاص شدهاند. جان داتون فئودال و انسانی قابل احترام است که در سنیمای امروز کم پیدا میشود.
قطعا نوشتن از سریالی که از سالها پیش به تماشای آن نشستهام سخت است و احتمالا موارد بیشماری از قلم بیافتد. اما به لطف جان داتون به قدری غرق سریال یلو استون شدم که همراه با کاراکترها در مزرعه زندگی کردم. به همراه آنها شکست خورده، پیروز شده و رشد کردم. پس در سهم خودم سعی خواهم کرد با قلمی بیطرف از فصل نخست آغاز کرده و به نکات مثبت و منفی سریال اشاره کنم تا در پایان این مقاله یک انسجام نقادانه داشته باشد.
Yellowstone اولین بار در سال ۲۰۱۸ و به قلم تیلور شریدان از شبکه پارامونت نتورک پخش شد. قسمتهای ابتدایی با نگاهی خصمانه به کاراکتر جان داتون آغاز شد. او شخصیتی بسیار خلافکار، قانونشکن و بیرحم داشت که برای رسیدن به اهدافش دست به هر کاری میزد. حتی بقیه کاراکترها مثل ریپ نیز تحت تاثیر جان قرار گرفته و حتی در بازی نیز خشن بودن موج میزد. اما برخلاف تصور شریدان و دیگر سازندگان Yellowstone خیلی زود به اثری پُر بازدید تبدیل شده و رفته رفته شریدان تصمیم گرفت جهانبینی خود را عوض کند. تقریبا از اوخر فصل اول و اوایل فصل دوم شاهد این ماجرا بودیم که جان داتون به کاراکتری سرسخت، قابل احترام و خطرناک برای دشمنانش تبدیل شد. این درحالی است که در فصل نخست او هیچ محدودیت اخلاقی برای خود قائل نبود؛ اما در ادامه او با جهان بینی جدید در یلو استون قدم برداشت. جهان بینی که خود از طریق دیالوگ به بث آن را تثبیت کرد: ما گرگها رو زمین میزنیم نه گوسفندهارو! این دیالوگ در ظاهر شاید کلیشهای به نظر بیاید اما در اصل این لاین جهان بینی جان داتون بزرگ و اعضای این مزرعه است. مزرعهای که همهچیز درباره اوست. برای یلواستون میجنگند، برای حفظ آن کشته میشوند و مهمتراز همه به کسی آن را نمیفروشند. در تمامی فصلها نیز به قدری یلواستون فرم پیدا کرد که برای من مخاطب هم یلواستون مسئله شد. خودم را بخشی از این مزرعه دیده و حتی حس کردم که برند یلواستون در سینهام داغ شده است. در اسپین آف ۱۸۸۳ و ۱۹۲۳ نیز به قدری برای حفظ یلواستون زحمت کشیده شد که تحت تاثیر آن شخصیتها نیز فرم گرفتند. فرم فئودالهایی که زمین بزرگی را صاحباند. آنها جزو اولین کسانی هستند که به ایالت مونتانا آمده و در مدت ۱۴۷ سال یلواستون را به عنوان پادشاهی داتونها حفظ کردهاند. همین اصرار بر روی زمین و شخصیتهایی که برایش جانشان را میدهند، مخاطب را به صورت ناخودآگاه به یلواستون وابسته میکند.
مسئله مهمی دیگری که شریدان به خوبی آن را به تصویر کشده، ساختنِ اعضای خانوادهای است که هرکدام شخصیتی منحصر به فرد و خاص دارند. روابطشان با یکدیگر نیز تعریفی ندارد و همین موضوع پیچیدگی داستان را زیاد میکند و درنهایت از طریق این پیچیدگی مخاطب خودش را بیشتر غرق Yellowstone میبینید. همانطور که نوشتیم جان داتون کاراکتری فوقالعاده دارد. کسی که میشود از طریق او مردانگی را آموخت. اینکه چگونه سر قولش میماند و اینکه چگونه همه او را به چشم رئیس میبینند و حاضرند برایش جان بدهند. البته ناگفته نماند که بازی کوین کاستنر به قدری خوب است که نمیشود جان داتون را به جز بازی او تصور کرد. او یک پیرمرد جذاب آمریکایی است که نقش یک گاوچران فئودال را فوقالعاده بازی کرده. پس باید قدر چنین بازی را دانست که یک کاراکتر را در این حد جان بخشیده است.
دومین کاراکتری که بیشک بعد از جان داتون بار سریال را به دوش میکشد، کلی ریلی در نقش بتانی «بت» داتون است. کاراکتری که همچون پدرش قلدر، محکم و سخت است. البته برخلاف جان داتون، بث کاراکتری بسیار پیچیده دارد که بعضا بسیار خطرناک و خصمانه عمل میکند. اما در طول پنج فصل رابطه بین بث و جان به قدری عالی کاری میشود که بث نیز سعی میکند همچون پدر شده و در این حد خصمانه عمل نکند. بازیگر این کاراکتر نیز کاملا نقش را فهمیده و شخصیتی را خلق کرده که به راستی در سینما کم نظیر است.
شخصیتی که به بث و جان داتون مرتبط است و بخش عمدهای از سریال مدیون اوست، کول هاوزر در نقش ریپ ویلر است. شخصیت ریپ در نوع خود بسیار جالب است. او یتیمی است که جان داتون در نوجوانی او را به خانه آورده و همچون پسر خود بزرگش کرده. ریپ نیز احترام فوقالعاده زیادی را برای جان داتون قائل است و به قول بث اگر جان بخواهد ریپ خودش را از صخره به پایین پرت میکند. از سوی دیگر ریپ و بث رابطهای عاشقانهای با یکدیگر دارند که از ابتدا تا انتها آرام آرام ساخته میشود و درنهایت مخاطب به این نتیجه میرسد که به جز ریپ، کسی دیگری نمیتوانست از عهده بث بربیاید!
تا این سه شخصیت بنده به شریدان نمره کامل میدهم و حس میکنم که این سه شخصیت شاهکارند. مخصوصا جان داتون که هرچقدر دربارهاش بنویسیم، کم است. اما وقتی به سراغ دیگر شخصیتها میرویم، سریال دچار استیصال میشود. مثلا شخصیت کیسی، جیمی و مونیکا را در نظر بگیرید. هر سه شخصیت دچار تناقض بودند و تا آخر نتوانستند همچون سه کاراکتر اصلی جذاب شوند. کیسی از ابتدای سریال از یلواستون فراری است. تلاشهای بسیاری میشود که مخاطب را توجیه کنند که کیسی به این دلیل از یلو استون فراری است، اما واقعیت این است که هیچکدام قابل باور نیست و دوری کیسی از جان داتون بزرگ نوعی بی احترامی به شخصیت پدر و شخص جان داتون است. از سوی دیگر کیسی بارها ادعا میکند که ۱۲ سال در ارتش بوده؛ این موضوع نیز به نظر من ساخته نشده و اگر بیشتر بر روی گاوچرانی او تمرکز میشد، شخصیتاش بهتر و جالبتر میشد. همسر کیسی یعنی مونیکا نیز از اصلیترین مشکلات فیلم است. کاراکتری که تا آخر نتوانست به فرم برسد و با آه و نالههای بیش از حد سریال را از ریتم میانداخت. گاهی میخواست در یلواستون باشد و گاهی مخالف جان داتون میشد. میرفت و دوباره برمیگشت! در این میان هم تا دلتان بخواهد آه و ناله کرد و لب و لوچه انداخت. بازیگر نقش هم اصلا خوب نیست و به راستی لایق حضور در این سریال نبود.
دیگر شخصیت مهمی که بخش پایانی سریال کاملا درباره اوست، جیمی داتون پسرخوانده جان است. در فصلهای نخستین او وکیلی توانمند، باهوش و جاه طلب است که بدون او مزرعه دوام نخواهد آورد. اما رفته رفته شخصیت او دچار تناقض میشود و تنها جاه طلبیاش میماند. او در فصل نخست چنان باهوش بود که رئیس قبیله سرخپوستها خطاب به او گفت: ما از جان داتون میترسیدیم، اما گویا این داتون دیگری است که باید از او ترسید!
برخلاف این ادعا جیمی در فصلهای بعد به کاراکتری احمق تبدیل شد که از زنها کتک میخورد و گریه میکرد. سادهترین مسائل حقوقی را نمیدانست و همیشه خدا نیازمند کمک بود. به همین دلیل کاراکتر او تا پایان سریال به فرمیت نرسید و یکی از نقاط ضعف Yellowstone شد.
مسئله دیگری که نوشتن از آن را مهم میبینم، تم سریال Yellowstone یعنی گاوچرانی و طبیعت “مونتانا” است. برخلاف بیشتر فیلم و سریالها که از محیط درست استفاده نمیشود، شریدان به خوبی توانسته از محیط بهره بگیرد. مونتانا و طبیعت فوقالعاده آن به اثر سنجاق نشدهاند و بخشی از فرم Yellowstone هستند. اصلا از قسمت اول تا آخر جنگ بر سر زمین است. زمینی واقع در مونتانا که دوربین در اکستریم لانگ شاتها به خوبی به آن احترام میگذارد و بزرگیاش را به تصویر میکشد. از سوی دیگر شریدان به فولکلور منطقه احترام خاصی قائل است و گاوچرانی را در حد شاهکار به تصویر میکشد. اینکه در تمامی فصلها گاوچرانی بخش اصلی سریال است، نشان از هوش بالای سازنده دارد که اجازه نمیدهد احترام به محیط و آدمهای محیط کم شود. شریدان همچنین به سرخپوستان منطقه و عقاید آنها احترام قائل است که در Yellowstone و دیگر اسپینآفها این احترام موج میزند. پس اگر عاشق طبیعت بکر، گاوچرانی، اسبسواری و فولکلور سرخپوستی هستید، یلواستون در این بخش حرفهای بسیاری برای گفتن دارد.
دوستانی که مثل من طرفدار یلواستون هستند، حتما برایشان واجب است که دو اسپین آف این مجموعه یعنی ۱۸۸۳ و ۱۹۲۳ را تماشا کنند. این دو اسپین آف کوتاه و جمع جور بسیار به درک فضای یلواستون و خانواده داتون کمک میکند. اولین داتون که جیمز نام داشت، برای اولینبار سفری سخت را آغاز کرده و به سمت مونتانا آمد. در این مسیر سخت افراد بسیاری از جمله السا داتون کشته شدند تا منطقهای به نام یلواستون به خانه آنها تبدیل شود. در سریال ۱۹۲۳ که به نوعی ادامه داستان جیمز است، جیکوب داتون و اسپنسر داتون را داریم که آنها نیز برای حفظ یلواستون جان میدهند. در خود سریال Yellowstone نیز چندباری ادامه زندگی جیمز داتون و چگونگی کشته شدنش به تصویر کشیده میشود. تمامی اینها به درک موقعیت کاراکترها کمک میکنند. اینکه چرا جان داتون حاضر نیست حتی یک اینچ را بفروشد و اینکه چرا چنین سخت و محکم است؛ همه اینها در یک دید هگلی کاملا مشخص میشود که چرا. دقت کنید که جان داتون بزرگ تا حد مرگ رفته و دوباره برگشت تا کسی پا در یلواستون نگذارد. جیمز داتون بزرگ، جیکوب و اسپنسر نیز همچون دیگر داتونها یلواستون را با چنگ و دندان حفظ کردند. همین موضوع باعث میشود تا من مخاطب به این حد خودم را وابسته به یلواستون دیده و برای حفظ آن دچار دغدغه شوم. شریدان با این اسپین آفها تعلیقی آفرید که یلواستون را دغدعه کرد. هم برای خانواده داتون و هم برای مخاطبین.
در این بخش از نقد قصد دارم درباره درباره فصل پنجم به خصوص بخش دوم بنویسم. این بخش کاملا اسپویل دارد. پس اگر فصل پنجم را تماشا نکردهاید، از خواندن ادامه متن خودداری کنید.
در پایان فصل چهارم رابطه بینی جیمی، بث و جان به قدری پیچیده شد که جان داتون تصمیم گرفت خود به عنوان فرماندار مسئولیت را به عهده بگیرد تا یلواستون از دست نرود. در دیگر فصلها هرچه آنتاگونیست بود، در همان حد ایالت مونتانا و گاوچرانی بود و جان داتون با تمامی سختها موفق شد بر دشمن پیروز شود. اما اینبار یک شرکت چند میلیارد دلاری چشم به یلواستون دوخته و برخلاف دفعات قبل از قدرت و نفوذ بسیاری برخوردار هستند. پس جان داتون که به پسرخواندهاش اعتمادی ندارد، تصمیم میگیرد به جای او فرماندار مونتانا شود. فصل پنجم نیز از جایی آغاز میشود که جان داتون بزرگ پیروز انتخابات شده و حال به عنوان فرماندار مونتانا قصد دارد دست شرکتهای بزرگ را از ایالتشان و به خصوص یلواستون کوتاه کند. حضور جان داتون به عنوان فرماندار و دوری از دنیای گاوچرانی به قدری عالی کار شده است که در بازی کوین کاستنر به خصوص در چشمانش دلتنگی برای محیط دیده میشود. در فصل پنجم که هم اضافات بسیاری دارد و هم داستانهای فرعی خوبی، رفته رفته جیمی داتون به آنتاگونیست و دشمن مزرعه تبدیل میشود. او با کمک این شرکت بزرگ قصد دارد جان داتون را حذف کند. بث نیز پیشنهاد میدهد که جیمی را به ایستگاه قطار (مرگ) ببرند. داستان در بخش اول فصل ۵ تمام میشود. جایی که جان داتون باید تصمیم بگیرد. یا مزرعه را از دست بدهد و یا پسرش را بکشد!
اما برخلاف تصور عموم بخش دوم فصل ۵ به بدترین شکل ممکن آغاز میشود. جان داتون بزرگ مُرده! در اصل همین شرکت او را کشته و دیگری خبری از جان داتون نخواهد بود! این موضوع را از چندین بخش مورد بررسی قرار خواهیم داد. نخست بیاید نگاهی به جنبه سینمایی اثر داشته باشیم. مرگ جان داتون بسیار ضعیف و غیرسینمایی کار شد. مگر میشود به راحتی وارد فرمانداری شده و فرماندار یک ایالت را که در کشورهای فدرال حکم رئیس جمهورِ یک ایالت دارد را چنین ساده کشت؟ هیچ پلیسی، هیچ محافظی، هیچ سیستم امنیتی پیچیدهای در کار نبود؟ مگر میشود؟ فرض کنید که شخصیت جان داتون به قدری محبوب و بزرگ است که حتی بارها تا دم مرگ رفته و برگشته؛ اما در آخر چنین ساده این شخصیت بزرگ حذف میشود؟ این چیزی نیست به جز توهین به مخاطبین یلواستون. توهین به کسانی که در این حد دوستدار شخصیت جان داتون بودند.
حال مخاطب با خود فکر میکند که قرار است در فلش بکهایی مقدمه این قتل ساخته شود تا مخاطب بتواند این اتفاق بزرگ را هضم کند؛ اما نه! خبری از مقدمه نیست. جان داتون مُرده. به همین سادگی و به همین مبتذلی. در بخش بعدی شریدان به قدری ضعیف عمل میکند که مخاطب تا حد عصبانیت هم پیش میرود. جان داتون در یک خاکسپاری مبتذل دفن میشود. هیچ احترامی، هیچ شکوهی در دفن این مرد بزرگ نیست! دوربین بلد نیست تا یک مراسم آبرومند را برای این مرد بزرگ به تصویر بکشد. لوید که دوستِ ۵۰ ساله جان داتون است بدون حتی قطرهای اشک، بدون حتی دیالوگی مهم با جان خداحافظی میکند! ریپ عملا سرد با او خداحافظی میکند و به هیچ وجه این خداحافظی ساخته نمیشود. در پایان نیز گاوچرانها با خنده و خوش رویی با یکدیگر خداحافظی میکنند و ریپ نیز به دنبال بث میرود. سوالم را چنین میپرسم که آیا این نوع برخورد با مرگ جان داتون درست است؟ آیا این در حد جان داتون بزرگ بود؟ این مراسم؟ به راستی که حیف.
در رابطه با مرگ جان داتون نکته مهم دیگری را باید در نظر گرفت. تیلور شریدان قهرمان ساختن را بلد است. هم از جان هم از جیکوب، جیمز و حتی اسپنسر یک شخصیت فوقالعاده قهرمان و دوست داشتنی ساخت. اما شریدان اصلا بلد نیست که چگونه باید یک کاراکتر بزرگ و قهرمان را حذف کند. به مرگ کاراکتر جیمز داتون فکر کنید. اینکه چگونه به سادگی و با چند گلوله کشته شد. در حالی که میتوانست مثل کاراکتر جان مارستون در بازی رد دد ریدمپشن قهرمانانه و پرستیژدار بمیرد. برای جیمز داتون بزرگ با آن اُبهت توهین بود که با یک گلوله در شکم کیلومترها راه بیاید و درنهایت در حیاط خانه بمیرد. جان داتون نیز دقیقا اینگونه است. همچون گوسفندی دست و پایش را گرفته و با یک گلوله به پشت سر او را کشتند! این کاراکتر بزرگ باید قهرمانانه و در مزرعه و با خاکِ یلواستون در دستانش کشته میشد.
مسئله دیگر این است که همه میدانیم چرا جان داتون چنین ساده حذف شد. کوین کاستنر به دلیل مشکلاتی که با شریدان پیدا کرده بود از ادامه حضور در یلواستون خودداری کرد. اولین پاسخ من است که این مورد به مخاطب ربطی ندارد و این دو نفر هر مشکلی که داشتند باید سریال را کامل میکردند و سپس به جان یکدیگر میافتادند. اینکه چندین سال مخاطب را همراه خود کشیده و تا این حد درگیر یلواستون کردهاند، لایق این نیست که سر یک جرو بحث چنین به مخاطب توهین کنند. در اصل این دعوای حقوقی و نیامدنِ کوین کاستنر یک نوع بی احترامی به همه طرفداران یلواستون است که چنین عاشقانه سالها پای اثر نشستهاند.
قسمت دوم فصل ۵ کاملا دچار ایراد است. مهمترین ایراد که همین حذف جان داتون بود. مسئله دیگر عدم آشنایی تیلور شریدان به ادبیات پست مدرن است. صرفا یاد گرفته که ادبیات پست مدرن فلش بک و فلش فورد بسیاری دارد و در اصل زمان خطی نیست. اما یاد نگرفته که فلش بک و فلش فوروارد نیاز به یک تداعی دارد تا زمان را بشکند. شریدان همچون نقل و نبات زمان را میشکند و مخاطب دچار سردرگمی میشود که آیا این فلش بک است یا فوروارد؟ از سوی دیگر اگر شریدان به راستی به ادبیات پست مدرن آشناست، میداند که در ادبیات جدید باید مسائل اضافی داستان را حذف کرده و پلات را به بیراهه نکشد. وقتی که کاراکتر گاوچران با لگد اسب وحشی کشته شد، معشوقه او یعنی تیتر دچار ناراحتی عمیقی شد. ناراحتی او به صورت عجیبی مورد توجه شریدان قرار گرفت! چرا؟ او یک کاراکتر فرعی است و از ابتدای حضورش در سریال اصلا برای مخاطب مسئله نبوده و صرفا حالت سیاهی لشکر را داشت. اما ناگهان او به قدری برای دوربین مهم شد که یک قسمت کامل را برای خود اختصاص داد تا بگوید که ناراحت است و غیره.
اما اصلیترین مشکل و ایراد شریدان که رسما فاتحه سریال را خواند، از دست رفتن یلواستون بود! در کل طول سریال Yellowstone و بقیه اسپینآفها هدف خاندان داتون یک چیز بوده: حفظ مزرعه! این مسئله به قدری فرم پیدا کرد که مخاطب نیز خودش را در قبال حفظ یلواستون موظف میدید. حتی آخرین وصیت جان داتون به بث نیز حفظ همین مزرعه بود. اما در پایان تمامی مزرعه از دست رفت! پس این همه زمان، این همه مبارزه، این همه کشته برای هیچ؟ حتی از بابت حقوقی هم فروشِ یلواستون دچار ایراد است. بث در فصل چهار تصمیم گرفت با فروش استیک مزرعه را نجات دهد. اما چه شد؟ هیچ! اصلا مشخص نشد که سرنوشت این کار به کجا رسید. از سوی دیگر کلی مسئله حقوقی است که میشد از طریق آن یلواستون را حفظ کرده و در پایان به جای اینکه کیسی چنین ساده به پدرش و مزرعه پشت کند، میتوانست همچون اجدادش ایستاده و کنترل یلواستون را به دست بگیرد. او یلواستون را ترک کرد. حتی نشان پدر را هم نبرد. چرا؟ چه خصومتی داشت؟ به هر حال پایان بندی بسیار در ذوق مخاطب زد و شریدان رسما هرچه رشته بود، خودش درنهایت پنبه کرد.
در پایان چنین میشود گفت که سریال Yellowstone با حضور جان داتون بزرگ یک اثر شاهکار است. سریالی شخصیت محور که بسیار عالی کار شده و پُر از کاراکترهای خفن است. در بحث به تصویر کشیدن مونتانا و دنیای گاوچرانی نیز Yellowstone عالی است. اما اگر شخصیت جان داتون را از اثر حذف کنیم، Yellowstone حتی یک فصل هم دوام نمیآورد. این اوست که سریال را به این مرحله رسانده و شخصیت خاص او تا ابد در یاد سینما دوستان باقی خواهد ماند. درنهایت شریدان عزیز با پایانبندی مضحک خود، سریال را محو و نابود کرد. با این حال Yellowstone عالی است و جان داتون فراموشنشدنی.
نمره نویسنده به سریال: ۸.۷ از ۱۰
پر بحثترینها
- کانیه وست، رپر آمریکایی اعتقاد دارد که The Last of Us: Part II بهترین بازی تاریخ است
- مدیرعامل پلی استیشن: Uncharted برای همیشه صنعت گیمینگ را دگرگون کرد
- سازندگان Astro Bot امید زیادی به Intergalactic دارند
- برخی توسعهدهندگان معتقدند که دنبال کردن گرافیک پیشرفته در بازیهای AAA دیگر امکانپذیر نیست
- توسعهدهنده Witcher 4 به استفاده از بات برای کنترل جنجال پیرامون شخصیت سیری متهم شد
- تعجب تهیهکننده Gears of War نسبت به رویکرد Assassin’s Creed حول روایت در ژاپن
- دیجیتال فاندری ۳ بازی برتر سال ۲۰۲۴ از نظر گرافیک بصری را مشخص کرد
- تحلیلگر: آینده درخشانی در انتظار Xbox خواهد بود
- گپفا ۲۷؛ پنج بازی برتر شما در سال ۲۰۲۴
- گزارش: کنسول جدید کشور روسیه توانایی رقابت با ایکس باکس و پلی استیشن را ندارد
نظرات
مرسی برای معرفی این سریال. رفت برای دانلود
با تشکر از این نقد عالی
من عاشق ژانر وسترن و تم گاوچران ها هستم و این سریال برام جایگاه خاصی تو قلبم داشت. هنرنمایی کوین کاستنر بشدت ستودنیه. کرکتر های بث و ریپ عالی کار شدن. فضاسازی به قدری جذابه که بعضی سکانس ها رو نگه میداشتم و از دیدن مزرعه و کابوی ها لذت میبردم. تمام دلایل برای دوست داشتن این سریال تو این نقد گفته شده و قصد ندارم چیزی اضافه کنم
اینجای حرف من دارای کمی اسپویل هست
.
.
.
.
.
.
اما فصل پایانی حقیقتا توهین به شعور همه بیننده ها بود و به قدری ناامید کننده تموم شد که قصد داشتم سریال رو بلافاصله پاک کنم و فقط بخاطر دو فصل ابتدایی فعلا صرف نظر کردم
کرکتر جیمی برام خیلی اهمیت داشت. فصلای ابتدایی فوق العاده به تصویر کشیده میشدو به مرور زمان نقص هاش قابل ترمیم بودن و اگر این کرکتر کنار جان میموند هیچ دشمنی توان مقابله با یلواستون رو نداشت
اما به لطف شرایدن به قدری جیمی کوبیده و خفیف شد و یک بهونه کاملا سخیف برای مشکل داشتن بین جیمی و بث به بیننده ها دادن تا هیجان رو ببرن بالا و حین تماشای فصل آخر امیدوار بودم خواب میبینم و این چیزی نیست که به خورد بیننده دارن میدن. اما افسوس و صد افسوس از اون پایانی که برای این شخصیت در نظر گرفته شد
و بدتر از اون فروش مزرعه که برخلاف خواسته همیشگی جان بود
واقعا حیف بود این سریال اینطوری تموم بشه
🟢 درود و تشکر امیرسالار 💚
✅ حسابی منتظر نقدت هستم، درباره سریال شاهکار ۱۸۸۳
سریال یلو استون واقعا شاهکار بی نظیریه که شاید تا مدتها مثلش نیاد.اصن انگار مستند بود از بس به مسائل ساده ای میپرداخت که کمتر فیلم یا سریالی بهش توجه میکرد و چقد هم قشنگ به تصویرشون میکشید یا گاو بازی یا پرورش اسب چقد من لذت میبردم.تو مطلبی که درباره شخصیتا گفتید واقعا درسته و شابد باور نکنید اما من کاملا دوست داشتم ببینم سرنوشت جیمی چی میشه اما با یه چرخش ۱۸۰ درجه اون وکیل زبده شد یه بی عرضه تو سری خور اصلا برام قابل هضم نشد و نمیشه دیگه.نیمه دوم فصل ۵ واقعا بد شروع شد که هرچی فکر میکنم میگم بعید بود از شرایدن انگار داره از کوین کاسنر انتقام میگیره.داره میگه منی که ساختمش گذاشتم انقد برزگ شه خودمم میکشونمش پایین.نمونه ش هم پرداختن کاملا سطحی بهش جان داتن حتی مراسم ختمش.توی مقالات خارجی هم خیلی ایراد گرفتن به شرایدن که به شخصیت تراویس خیلی بیشتر بقیه پرداخت و مدام شوخی میکرد که با جو سریال در تضاد بود.و در آخر هم به نظرم واسه مزرعه بهترین کارو کردن چون در هر حال ورشکست میشدن و از دستش میدادن عوضش کیسی اومد به قول اجدادش عمل کرد و یلو استون رو به صاحب اصلیش برگردوند که واقعا هم قشنگ به تصویر کشوندنش.به نظر خودم پایان بندیش بهتر گیم آو ترونز تموم شد حسرتی به دلمون نموند و اینکه قراره شخصیت ریپ و بت رو ادامه بدن هایپم رو بیشتر کرده.تیلور شرایدن واقعا خودشو ثابت کرده دیگه هرچی سریال میسازه ارزش دیدن داره.سریال جدیدش هم لند منه که اونم خیلی قشنگه و دقیق مثه یلواستون داره به تصویر میکشونش.ممنون از نقد خسته نباشی🌹
تا نیمه اول فصل پنجشو دیدم و تا به اینجا که یه اثر واقعا خوش ساخت بوده. از لحظه به لحظش لذت بردم تا اینجا
تا حدی با نقد موافقم اما در مورد فروش مزرعه به سرخپوستان شاید دلیل شریدان این بوده که این زمین به صاحبای واقعی خودش تعلق بگیره و فکر کنم تو ۱۸۸۳ بهش اشاره شد البته این نظر منه .در مورد شخصیت جیمی. اون کسی بود که پسر خونده اونا بود و کمبود محبت داشت حتی جان داتون اون سمت وکالت فرستاد اون سمت کار کاسبی خانوادگی که کار مزرعه باشه نفرستاد .در جایی بث میگه اون بدبخت هر زنی بهش لبخند بزنه شل میشه شاید این دلیل خفیف شدن جیمی باشه
بهترین سریال برای ما میانسال ها