۱۰ بازی واقعگرایانه که شکست خوردند
گاهی اوقات تنها نقطه قوت یک بازی، فیزیک یا گرافیک واقعگرایانهاش است. در این بازی به ۱۰ بازی واقعگرایانه شکست خورده اشاره خواهیم کرد.
چندی پیش در مقالهای به 10 بازی با گیمپلی عالی و داستان ضعیف پرداختم. در آن مقاله توضیح دادم که گاهی یک جنبه از بازی به قدری قدرتمند است که نمیتوان به راحتی کل آن بازی را بیخیال شد، اما جنبههای دیگرش تعریفی ندارند! در این مقاله نیز تصمیم گرفتم به ۱۰ بازی بپردازم که فیزیک آنها نسبت به زمانشان خوب و واقعگرایانه بوده، اما کیفیت کلیشان چندان چنگی به دل نمیزند.
در این مقاله بازیهایی خواهید دید که شاید لزوماً گرافیک آنها خیلی چشمگیر نباشد و یا اصلاً سبک گرافیکی آنها واقعگرایانه (Realistic) نباشد، اما فیزیک آنها بسیار عالی کار شده باشد. در کنار این بازیها، عناوینی خواهد بود که در زمان عرضه، به دلیل کیفیت گرافیکیشان همه را انگشت به دهان گذاشتهاند. خلاصه واقعگرایی ابعاد مختلفی دارد که شامل فیزیک، گرافیک یا هردو مورد میشود. پس بدون معطلی بیشتر بپردازیم به مقاله و این ۱۰ بازی را از زیر نظر بگذرانیم.
۱۰- Need for Speed: Payback
Need for Speed Payback در زمان عرضه با وعدهای بزرگ آمد: یک داستان جذاب سینمایی، جهان باز پرجنبوجوش، و گرافیکی واقعگرایانه که نفسها را بند بیاورد. جلوههای بصری بازی بدون شک از نقاط قوت آن بودند؛ از نورپردازیهای بینقص گرفته تا طراحی دقیق ماشینها، همه چیز نمایشی چشمگیر از قدرت بصری نسل خود بود. اما وقتی نوبت به تجربه گیمپلی رسید، این بازی به وضوح نشان داد که تنها گرافیک زیبا نمیتواند یک عنوان عالی بسازد. روایت داستانی بازی، پر از کلیشهها و شخصیتهای سطحی بود که نتوانست حس هیجان و ارتباط لازم را به بازیکنان منتقل کند.
بزرگترین مشکل Payback در سیستم لوتباکسها و پیشرفت مبتنی بر شانس بود که به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. بازیکنان مجبور بودند برای ارتقای ماشینهای خود، به یک سیستم نامنصفانه متکی باشند که بیشتر شبیه به بازیهای موبایلی بود تا یک عنوان AAA. این مسئله، همراه با مأموریتهای تکراری و عدم تنوع در گیمپلی، تجربه کلی بازی را خستهکننده و ناامیدکننده کرد. با وجود گرافیک چشمنواز و فیزیک واقعگرایانه خودروها، Need for Speed Payback نتوانست به انتظارات طرفداران وفادار سری پاسخ دهد و به یکی از ضعیفترین عناوین این مجموعه تبدیل شد.
۹- Metal Gear Survive
Metal Gear Survive تلاش کرد از میراث پرافتخار سری Metal Gear بهرهبرداری کند، اما نتیجه چیزی جز ناامیدی نبود. بازی با گرافیکی واقعگرایانه و فضاسازیهای زیبا توانست در نگاه اول جلب توجه کند. طراحی دقیق محیطها، جزئیات دشمنان، و نورپردازی مناسب به خوبی نشان میداد که تیم سازنده وقت زیادی برای جنبههای بصری صرف کرده است. اما متأسفانه، این جلوههای ظاهری نتوانستند کمبودهای جدی در دیگر جنبههای بازی را پوشش دهند. داستانی کمرمق و بیارتباط با هویت اصلی سری Metal Gear، اولین چیزی بود که طرفداران قدیمی را دلسرد کرد.
گیمپلی Metal Gear Survive نیز به شکلی آزاردهنده تکراری و خستهکننده بود. سیستم بقا که روی جمعآوری منابع و ساختوساز تمرکز داشت، به دلیل طراحی ضعیف و عدم تنوع در مأموریتها، بیشتر شبیه به کار اجباری بود تا یک تجربه سرگرمکننده. علاوه بر این، وجود میکروترنزکشنها حتی برای موارد ابتدایی مانند داشتن چند ذخیره مختلف، به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. Metal Gear Survive با وجود گرافیک خوب و فیزیک واقعگرایانه، نه تنها نتوانست انتظارات را برآورده کند، بلکه میراث این سری محبوب را خدشهدار کرد و به یکی از نقاط تاریک تاریخ این مجموعه تبدیل شد.
۸- RIDE 4
RIDE 4 به عنوان یک شبیهساز موتورسیکلت با هدف ارائه تجربهای واقعگرایانه پا به میدان گذاشت. گرافیک بازی بهطور شگفتانگیزی خیرهکننده بود و جزئیات محیطها، طراحی دقیق موتورها، و افکتهای آبوهوایی پویا توجه بسیاری را جلب کرد. فیزیک بازی نیز از نقاط قوت آن بود؛ کنترل موتورها با توجه به وزن، سرعت، و شرایط جاده طراحی شده بود و یک حس واقعی از سواری ارائه میداد. اما این تمرکز بر واقعگرایی باعث شد که تجربه بازی برای بسیاری از کاربران، بهویژه افراد غیرحرفهای، بهشدت چالشبرانگیز و حتی خستهکننده شود.
بزرگترین ضعف RIDE 4 در ارائه تجربهای متوازن بود. کنترلهای سخت و سیستم هدایت بیش از حد دقیق، بسیاری از بازیکنان را از لذت بردن باز میداشت. علاوه بر این، بازی فاقد تنوع کافی در محتوای گیمپلی و حالتهای مختلف بود، که باعث شد طول عمر آن به سرعت کاهش یابد. بازیکنان انتظار داشتند که علاوه بر شبیهسازی دقیق، از یک تجربه سرگرمکننده نیز بهرهمند شوند، اما بازی بیشتر شبیه به یک آزمون مهارت و صبر بود تا یک عنوان لذتبخش. با وجود گرافیک واقعگرایانه و فیزیک تحسینبرانگیز، RIDE 4 نتوانست به یک بازی موفق تبدیل شود و بیشتر به عنوان تجربهای برای مخاطبان خاص باقی ماند.
۷- Battlefield V
Battlefield V یکی از عناوین بلندپروازانه سری بود که با گرافیکی خیرهکننده و جلوههای بصری بینقص، نگاهها را به خود جلب کرد. طراحی محیطهای جنگی، نورپردازی پویا، و تخریبپذیری فوقالعاده جزئیات، تجربهای بصری واقعگرایانه و چشمگیر ارائه داد. این بازی همچنین با فیزیک پیشرفته خود، حس طبیعیتری از حرکت و مبارزه را به نمایش گذاشت. از تفنگهای واقعی گرفته تا طراحی دقیق وسایل نقلیه، همه چیز با هدف خلق یک شبیهسازی جنگی دقیق انجام شده بود. اما بهرغم این تلاشها، Battlefield V در ارائه یک تجربه کامل و رضایتبخش به مشکل برخورد کرد.
یکی از نقاط ضعف بزرگ بازی، روایت داستانی ضعیف و عدم انسجام بخش تکنفره آن بود. کمپین “War Stories” با وجود ایدههای خوب، فاقد عمق و جذابیت بود و نتوانست بازیکنان را درگیر کند. از طرف دیگر، بخش چندنفره، علیرغم مکانیکهای قوی، به دلیل مشکلاتی مانند کمبود محتوا در زمان عرضه، سیستم پیشرفت نامتوازن، و پشتیبانی ناکافی از جانب سازندگان، نتوانست طرفداران را راضی نگه دارد. Battlefield V با گرافیک و فیزیک واقعگرایانه خود پتانسیل تبدیل شدن به یک شاهکار را داشت، اما ضعف در ارائه محتوا و مشکلات طراحی باعث شد این بازی به یکی از عناوین بحثبرانگیز این سری تبدیل شود.
۶- Crysis 3
Crysis 3 در زمان انتشار به عنوان یکی از پیشرفتهترین بازیهای گرافیکی زمان خود شناخته شد و قدرت بصری آن حتی برای نمایش قابلیتهای سختافزارهای جدید مورد استفاده قرار میگرفت. طراحی محیطهای وسیع و پرجزئیات، از جنگلهای سرسبز گرفته تا مناطق شهری ویرانشده، به قدری چشمگیر بود که بازیکنان را در نگاه اول مبهوت میکرد. فناوری پیشرفته CryEngine 3 در این بازی به کار گرفته شد تا کوچکترین جزئیات را با دقت بالا به نمایش بگذارد. اما زیر این لایه درخشان از گرافیک، بازی نتوانست تجربهای متوازن و عمیق ارائه دهد.
داستان Crysis 3، علیرغم پتانسیل بالای دنیای علمی-تخیلیاش، سطحی و فاقد جذابیت بود. شخصیتها عمق کافی نداشتند و روایت کلی داستان نتوانست ارتباط احساسی قدرتمندی با بازیکنان برقرار کند. گیمپلی نیز به رغم امکانات زیاد مانند استفاده از نانوسوئیت و سلاحهای مدرن، تکراری و فاقد نوآوری بود. مأموریتها حس تنوع نداشتند و بیشتر به یک فرمول مشخص پایبند بودند. با وجود گرافیک خیرهکننده و جلوههای صوتی فوقالعاده، Crysis 3 بیشتر شبیه به یک نمایش تکنولوژی بود تا یک تجربه کامل و بهیادماندنی، و به همین دلیل نتوانست انتظارات بالای طرفداران را برآورده کند.
۵- Anthem
Anthem با تبلیغات گسترده و وعدههایی بلندپروازانه معرفی شد. گرافیک بازی، از طراحی چشمگیر محیطهای وسیع و متنوع تا افکتهای نورپردازی و جزئیات دقیق جتپکها، به شدت تحسین شد. تجربه پرواز و گشتوگذار در دنیایی علمی-تخیلی، حس آزادی و هیجان خاصی به بازیکنان میداد و سیستم مبارزات بازی نیز در نگاه اول هیجانانگیز به نظر میرسید. اما وقتی از لایههای بصری بازی عبور میکردید، مشکلات عمیقتر نمایان میشدند. Anthem نه تنها نتوانست انتظارات را برآورده کند، بلکه تبدیل به نمونهای از شکستهای بزرگ در تاریخ بازیهای سرویسمحور شد.
یکی از اصلیترین ضعفهای Anthem در طراحی محتوای بازی بود. مأموریتها به شدت تکراری و فاقد نوآوری بودند و داستان سطحی بازی نتوانست بازیکنان را درگیر کند. علاوه بر این، مشکلات فنی متعدد، مانند باگها و اختلالات سرور، تجربه کلی بازی را ناخوشایند کرد. Anthem به جای یک دنیای پویا و پر از محتوا، حس خالی و ناقصی را به بازیکنان منتقل میکرد. سیستم پیشرفت بازی نیز فاقد پاداشدهی مناسب بود و نتوانست انگیزه کافی برای ادامه بازی فراهم کند. با وجود گرافیک خیرهکننده و فیزیک واقعگرایانه، Anthem نشان داد که تنها داشتن جلوههای بصری جذاب برای موفقیت یک بازی کافی نیست.
۴- Watch Dogs: Legion
Watch Dogs Legion با وعدهی ایجاد یک تجربه بیسابقه در دنیای بازیهای جهانباز معرفی شد؛ قابلیتی که به بازیکنان اجازه میداد هر شخصیت درون بازی را به عضو گروه خود تبدیل کنند. این ایده جذاب با گرافیکی واقعگرایانه همراه بود که طراحی دقیق لندن آیندهنگر، نورپردازی پویا، و مدلسازی باکیفیت شخصیتها را در بر میگرفت. محیطهای شلوغ و پرجزئیات شهر لندن حس زنده بودن را به بازیکن منتقل میکرد، و جلوههای بصری بازی به وضوح قدرت کنسولهای نسل جدید را به نمایش میگذاشت. اما این زیباییهای ظاهری نتوانستند مشکلات عمیق گیمپلی و داستانی را جبران کنند.
اصلیترین مشکل Watch Dogs Legion در مکانیکهای گیمپلی بود که به جای ارائه آزادی و تنوع، تبدیل به تجربهای تکراری و خستهکننده شد. قابلیت کنترل هر شخصیت، اگرچه در ابتدا هیجانانگیز بود، اما به سرعت مشخص شد که شخصیتها عمق لازم برای ایجاد یک داستان جذاب یا تعاملات احساسی را ندارند. روایت داستانی بازی به دلیل تمرکز بر این سیستم گسترده، انسجام خود را از دست داد و شخصیتهای بیهویت نتوانستند بازیکنان را درگیر کنند. همچنین، مأموریتهای بازی به شدت تکراری بودند و خلاقیت کافی در طراحی نداشتند. Watch Dogs Legion با وجود گرافیک عالی و یک ایده جذاب، نشان داد که بلندپروازیهای فنی و بصری بدون اجرای درست نمیتوانند یک تجربه موفق خلق کنند.
۳- Call of Duty: Ghosts
Call of Duty: Ghosts با هدف گسترش مرزهای این فرنچایز محبوب پا به میدان گذاشت و گرافیکی خیرهکننده را به نمایش گذاشت. طراحی دقیق محیطها، از شهرهای جنگزده گرفته تا فضاهای زیر آب، همراه با افکتهای نورپردازی واقعگرایانه و انیمیشنهای روان، تجربهای بصری چشمگیر ارائه میداد. فیزیک بازی نیز پیشرفته بود؛ بهویژه در صحنههای تخریب ساختمانها یا جزئیات مرتبط با شرایط محیطی مانند آب و شن، که حس واقعگرایی را تقویت میکرد. اما با وجود این کیفیت بصری و فیزیک قوی، Ghosts نتوانست انتظارات بالای طرفداران را برآورده کند.
بزرگترین نقطه ضعف Ghosts داستانی سطحی و کلیشهای بود که نه تنها در مقایسه با نسخههای قبلی این سری کمرمق به نظر میرسید، بلکه ارتباط احساسی کافی را با بازیکنان برقرار نمیکرد. شخصیتهای بیاثر و روایتی پیشبینیپذیر باعث شد که کمپین تکنفره بازی جذابیت چندانی نداشته باشد. در بخش چندنفره نیز، نوآوریها حداقلی بودند و طراحی نقشهها و مکانیکهای گیمپلی حس تازهای به بازی اضافه نکرد. Ghosts با وجود گرافیک واقعگرایانه و استانداردهای بالای تولید، بیشتر به عنوان یک قدم رو به عقب در این سری شناخته شد و در حافظه طرفداران به عنوان یکی از کماثرترین نسخههای Call of Duty باقی مانده است.
۲- Sniper Ghost Warrior 3
Sniper Ghost Warrior 3 با گرافیکی واقعگرایانه و طراحی محیطهای وسیع وارد میدان شد، جایی که بازیکنان میتوانستند به عنوان یک تکتیرانداز حرفهای در محیطهای جنگی متنوع از جمله کوهستانها و جنگلها، به دنبال هدفهای خود بگردند. جزئیات محیطی و افکتهای بصری در بازی، از جمله نورپردازی و مدلسازی دقیق شخصیتها، بهطور قابل توجهی چشمگیر بودند. حرکت آزادانه در دنیای باز بازی نیز به بازیکنان این امکان را میداد که انتخابهای استراتژیک مختلفی برای دستیابی به اهداف خود داشته باشند. با این حال، این جلوههای بصری و طراحی دقیق نتوانستند مشکلات بزرگ گیمپلی را پنهان کنند.
بزرگترین ضعف Sniper Ghost Warrior 3 در طراحی مأموریتها و سیستم پیشرفت آن بود. مأموریتهای تکراری و فاقد تنوع، به شدت تجربه بازی را محدود کردند. گیمپلی بازی بهویژه در مبارزات نزدیک و هنگام تغییر مکان در محیطهای شلوغ، بهشدت خستهکننده و ناکارآمد به نظر میرسید. همچنین، هوش مصنوعی دشمنان به شدت ضعیف بود و این موضوع باعث میشد که بازی در بسیاری از مواقع غیرچالشبرانگیز و بیروح به نظر برسد. با وجود گرافیک خوب و طراحی دقیق محیطها، Sniper Ghost Warrior 3 نتوانست تجربهای جذاب و پایدار برای بازیکنان ایجاد کند و به یکی از عناوین فراموششده در ژانر تیراندازی تبدیل شد.
۱- The Order: 1886
The Order: 1886 با گرافیکی بینظیر و دنیای steampunk جذاب خود توانست نگاهها را جلب کند. طراحی محیطهای Victorian-era لندن، شخصیتهای دقیق و مدلسازی شده و جلوههای ویژه عالی، تجربهای بصری فوقالعاده به بازی افزود. با نورپردازی پیچیده و جزئیات متعددی که هر گوشه از دنیای بازی را پر کرده بود، این بازی بهطور قطع یکی از زیباترین عناوین نسل خود به شمار میرفت. افکتهای صوتی و سینمایی نیز بهاندازه کافی برای غوطهور کردن بازیکن در دنیای بازی تأثیرگذار بودند. اما این زیباییهای بصری نتوانستند مشکلات جدی گیمپلی را جبران کنند.
بزرگترین نقطه ضعف The Order: 1886 کمبود تنوع در گیمپلی و طول کوتاه داستان بود. با اینکه بازی از نظر گرافیکی بسیار چشمگیر بود، اما بیشتر به عنوان یک تجربه سینمایی به نظر میرسید تا یک بازی ویدیویی کامل. مأموریتها به شدت تکراری و مبتنی بر راهروهای محدود بودند و تنوع مبارزات به سرعت کاهش مییافت. علاوه بر این، داستان جذاب و مبتنی بر دنیای استیمپانک، به دلیل خطی بودن و عدم عمق در شخصیتها، نتوانست ارتباط عاطفی کافی با بازیکنان برقرار کند. با وجود طراحی هنری و گرافیک عالی، The Order: 1886 به عنوان یک بازی با پتانسیل بزرگ، بهدلیل مشکلات گیمپلی، نتوانست به یک تجربه کامل تبدیل شود.
نظر شما چیست؟ به نظر شما کدام بازیها میتوانستند در این لیست باشند؟ در بخش نظرات منتظر شماییم.
پر بحثترینها
- ۱۰ حقیقت تلخ که گیمر ها نمیخواهند به آنها اعتراف کنند
- مورد انتظارترین بازی های سال ۲۰۲۵
- روابط عاطفی در The Witcher 4 معنای عمیقتری خواهند داشت
- استراتژی ریسکی Xbox که ۱۰ سال آینده آن را تعریف خواهد کرد
- کارگردان Silent Hill 2 Remake از علاقه خود به ساخت یک بازی در ژانر وحشت با اقتباس از Lord of the Rings میگوید
- Indiana Jones and the Great Circle بهترین بازی سال Gamescom از دید مخاطبین شد
- شایعه: Xbox در سال ۲۰۲۵ بازیهایی خواهد داشت که هنوز رونمایی نشدهاند
- بنیانگذار ناتی داگ دلیل فروش استودیو به سونی را توضیح میدهد
- ۱۰ بازی ناامیدکننده سال ۲۰۲۴
- چرا GTA IV بهترین ساخته راکستار است؟
نظرات
واقع گرایانه بودن خیلی چیز مهمی نیست
مهم گیم پلی و داستان بازیه
به هر حال گیم،گیمه و واقعیت نیست
اون موقع ک ما دقیقا همین حرف هارو ب دوستان راجب هلبلید۲ میزدیم
دوستان شروع ب گاز گرفتن پاچه ما میکردن
هلبلید۲ هم میتونست تو این لیست باشه
هلبلید بازی خوبیه
هم گیم پلی خوبی داشت هم داستان خیلی خوبی داشت
شخصیت پردازی سنوا هم نسبت به نسخه قبل خیلی بهتر شده بود
بزرگ ترین مشکلش این بود که بازی خیلی کوتاه بود
اگه کمی طولانی تر بود(مثلا ۱۵ ساعت) خیلی بازی بهتری میشد
البته مشکلات دیگه هم داشت(مثلا داخل بخش پازل های بازی) ولی خب در کل بازی خوبی بود
اون که موفق ظاهر شد
اون موقع که ما در مورد کل بازیهای سونی توجه کن کل بازیهای سونی این حرفو میزدیم پاچمون رو زخمی کردین میگفتین داستان و سینمایی بودن مهمه
و بزودی هم اساسینز شدوو
متاسفانه توی اون مورد هم اساسینز کرید خراب میکنه :D
نمیشه بتل رو سر کمپین ضعیف بد دونست
این سری همیشه به مولتیه شاهکار شناخته میشه ، داستانم داره صرفا برای مخاطب
عجیبه که من با تمام این بازیا عشق کردم و هیچ شکستی توی تجربه و لذت بردنم از این گیما حس نکردم . مخصوصا The Order: 1886
سلیقه ای
ولی جاکار داشتند
منم از این بازیا لذت بردم
کالاف گوست
اوردر
کرایسیس۳
بتل فیلد v
اسنایپر
خب دید یک گیمر معمولی زمین تا آسمون با یه منتقد فرق داره
تو مو میبینی اونا پیچش مو
عزیز تو دنیای گیم گیمرا مهم هستن نه منتقد!!!
منتقد صدم تعریف کنه گیمر نخواد بخره اون شرکت ورشکست میکنه
این بازی های لیستم فکرنم همشون فروش بالایی داشتن، البته واچ داگز واقعاً کم لطفی شد درحقش
منم دقیقا از order همراه با بازی فوق گرافیکی ryse son of rome که هر دو تقریبا اوایل نسل هشت اومدن خیلی لذت بردم هر دوتا بازی چندباری تموم کردم ولی اگه بخوام بهشون نمره بدم بیشتر ۷ نمیدم و همیشه موقع بازی با خودم میگفتم اگه فلان کار رو انجام میدادن چقد این بازیا موفق میشدن
من با هر سه نسخه کرایسیس عشق کردم اصلا بخاطر کرایسیس ۳ کلی جون کندم تا یه سیستم ببندم که با آخرین درجه تنظیمات گرافیکی اجراش کنم که نشد ولی تونستم بازیش کنم با اون تیرکمانش عشق کردم
وقنی اینقدر بازی رو با گرافیک خوب میسازند چرا باید با داستان پردازی های ضعیف یا محتوای ضعیف خراب شند. یک استودیوی بازیسازی باید به فکر کل بازی نه فقط بخشی از بازی مثل گرافیک یا …
بعضی هاشون انچنان بد نبودند ولی بعضی هاشون حیف شد ولی همونام اگه بیشتر روشون کار میکردند صد درصد از موفقیت چشمگیری برخوردار میشدند.
Crisis 3 خوراک من بود و دیوانه وار دنبال آلفا ست می گشتم. نسخه چهار با گرافیک سیستم ذوب کن خواهد آمد
من کرایسیس ۱ رو بازی کردم. به نظرت نسخه ۲ بهتره یا نسخه ۳ واسه تجربه تو سال ۲۰۲۴؟
داستان ادامه داره ولی میخوای اول دو بعد سه رو بازی کن هر دوتاش طلا ، یکی از یکی بهتر
Crysis2 برای درک اتفاقات CS3 خوبه
CS3 برای به اتمام رساندن و دیدن پایان.
اما CS3 جهان باز بیشتری نسبت به ۲ داره.
با کرایسیس خیلی خاطره دارم💔😔
یعنی فقط منم که کال آف دیوتی گوست رو اینقدر دوست داشتم و داستانش واسم جذاب بود ؟
آه…
از سری crysis فقط ۳ رد بازی کرده بودم
…واقعا عالی بود💔
آخه کرایسیس ۳ مگه بد بود خیلی هم خوب بود 😐 کالاف گوست که از نظر گرافیکی خیلی داغون بود کلا تار بود بازی.
alan wake 2 هم شاید میتونست تو لیست باشه 🤔
یک نکته دیگه این که crysis شکست نداشت و کلا این بازی یک جورایی به صورت تبلیغات برای موتور بازی سازی کرای انجین ساخته شده بود.
الن ویک ۲ فروش خوبی نداشت مگر نه بازی موفقی بود خیلی هم جایزه گرفت
اتفاقا الن ویک ۲ اصلا بازی موفقی نبود به نظرم!
نظر شخصیم اینه جایزه یا یک کاپ حلبی و تعریف و تمجید که نون و آب نمیشه برای کسی! بازی ها جدا از جنبه سرگرمیشون یک محصول تجاری هستن. فاکتور اصلی موفقیت برای یک محصول تجاری فروش و سود آوریشه نه چیز دیگه.
حتی سرمایه گذار ها هم به سود آوری نگاه میکنن و نسبت به سود آوری روی یک پروژه یا استودیو سرمایه گذاری میکنن نه جوایز و غیره.
بیشترین واقع گرایی و next gen بودن رو توی این لیست
cod ghosts داره با ADVANCED FISH AI =)
تا جایی که یاده ghosts گرافیک خاصی نداشت
اگه اشتباه نکنم همزمان بود با بتلفیلد ۴ که گرافیک و فیزیک بازی خیلی خوب بود با مپ ۶۴ نفره و تریلرهاش خیلی سر و صدا کرد.
من خودم طرفدار سر سخت کال اف دیوتی های نسخه های قدیمی هستم
اما بتلفیلد ۴ واقعا سر و صدا کرده بود
یادمه اون موقع تو کالاف گوست به سگش نگاه میکردیم شدید تیک میزد، بخاطر موهای سگه راحت از ۶۰ به ۱۵ فریم کاهش پیدا میکرد، عجیب بود واقعاً
البته تو تنظیمات میشد قطش کرد
اردر ۱۸۸۶اینقد گرافیکش خفنه ک نسل نهمی عه قشنگ
من خودم جز دسته گیمراییم که بازی واقع گرایانه رو بیشتر میپسندم ولی خب واقع گرایانه کنار چیزای دیگه قشنگه
مثلاً همین Need for speed: payback جلوه های بصری خیلی قشنگی داشت اما واقعا کلیشه ای بود و مدت زمان گیم پلیش هم خیلی کم بود
برای مثال یه بازی واقع گرایانه که واقعا خوب باشه از همه نظر، چه گرافیک، شخصیت پردازی، داستان و اینا از نظر من رد دد میتونه باشه
با بیشتر بازیهای این لیست موافق نیستم.
هلبلید ۲ هم یه جورایی می تونه بیاد تو این فهرست
The Ordert 1886واقعا حیف شد .همینطور سان اف روم ایکس باکس عجیب من با این دوتا بازی خیلی حال کردم و دلم سوخت که چرا یه شانس دوباره برای نسخه دوم داده نشد .جالبه هر دو دارای گرافیک بی نظیری بودن که حتی اگر گرافیک پرست هم نبودی نمی تونستی از کیفیت بصری بالای این دوتا بازی بگذری به نظر من یه وقتا تو کلی ایده داری خیلی هم جذاب هست ولی مشکل اینه نمی تونی پیاده کنی داخل بازیت یا پیاده میکنی تا حدی هم نشون میدی ولی باز اون نتیجه اخر رو نمی تونی بگیری جمع جور کنی این دوتا بازی همینجور بود.
مقاله ی خوبی بود . اخیرا The Order رو تهیه کردم و هنوزم در حیرتم که چطور این بازی رو ۹ سال پیش با چنین گرافیک خیره کننده ایی عرضه کردن . این بازی هم مثل Callisto چیزی دارن که نمی تونید ازش به سادگی بگذرید اما قطعا حسرت بزرگی بر دل شما خواهند گذاشت . چون پتانسیل تبدیل شدن به فرنچایزی بزرگ رو داشتن .
اتفاقا payback اگه لوت باکس هاش رو در نظر نگیریم بهترین nfs سال های اخیر بود من که با چیت پول بینهایت از لذت بردم 🙂
دوستانی که بتلفیلد ۲۰۴۲ دارن الان بازی بهتر شده و ارزش خرید داره ؟؟؟ و کلا مسئله پینگ چجوریه تو بازی
من که چندین بار بازی ghost و order1886 و چند بار بازی کردم و خیلی حال کردم
مخصوصا order که خیلی گرافیک خفنی داشت و از داستانش هم لذت بردم
البته که بازی هایی که اشاره کردین واقعا ناامیدکننده بودن ولی این ۲ مورد که گفتم و کرایسیس ۳ هم خوب بودن
ولی این واچ داگز اشغال به تمام معنا … متال گیر سوروایو رو می شد تحمل کرد ولی تا آخر رفتنش کار هر کسی نیست و حتما مجبور به ترینر زدن می شین .. پروژه انتن هم که به کل شکست خورد … ند فور اسپید نمی دونم چرا اصا قابل پلی دادن نبود تا اونجایی که یادمه … موتورسواری هم که سخت هست پلی دادنش و علاقه مند خودش رو می خواد … بتلفیلد ۱ یه گیم واقعا عالی بود و این V هیچی ازش یادم نیست با اینکه بازیش کردم و اگر اشتباه نکنم جریان یه مادر و دختر بود فقط همین یادمه …
کرایسس ۳ به نظرم نباید تو لیست باشه و ارزشش بیشتر از بقیه لیسته
جای خالی Ryse Son Of Rome تو مقاله شدیداً حس میشه
من کالاف دیوتی گوست رو فقط به عشق اینکه یه بازی در مورد شخصیت سایمون رایلی یا حداقل اون شخصیت خفن و دوست داشتنی هم توش حضور داره خریدم … ولی اونجایی کمرم خم شد که فهمیدم اسم رایلی رو گذاشتن روی سگه و خبری از گوست محبوب مدرن وارفر نیست😑💔