God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)
God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)
God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)
God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)
God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)
God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)

God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)

امیرحسین رهنورد
۱۸:۱۹ ۱۴۰۳/۰۲/۰۱
God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)

در بخش دوم اسطوره‌ شناسی یونان، قصد داریم به سایر اساطیر و ایزدان حضور یافته در سری God of war بپردازیم.

یک نگاه به عقب

در قسمت قبلی اسطوره شناسی یونان، به بهانه شایعات بازسازی عنوان God of war، ابتدا نگاهی به پاگانیسم (Paganism)، داشتیم و بررسی کردیم که چگونه بر باور مردمان گذشته حکمرانی کرده است. پاگانیسم به معنای باور به وجود چندین خدا برای اداره جهان، به همراه داستان‌های ساختگی خود، بعدها یک منبع بزرگ برای الهام‌گیری در نظر گرفته شد. از شکل‌گیری جهان توسط آشوب (Khaos)، موجودی بی‌رنگ و بدون شکل که جهان از او نشات گرفته، تا پدید آمدن تاریکی (Erebus)، شب (Nyx)، عشق (Eros)، زمین (Gaia) و در نهایت تارتاروس (Tartarus) یا جهان زیرین. در ادامه به معرفی جهان‌ زیرین پرداختیم که در اساطیر یونان بسیار مورد توجه قرار گرفته است؛ جهان‌ زیرین متشکل از پنج رود اصلی، به نام‌های استیکس (Styx: نفرت)، کوسیتوس (Cocytus: مویه‌ و زاری)، آکرون (Archeron: درد و رنج)، فلگتون (Phlegethon: رود آتشین) و لته (Lethe:‌ رود آتشین) است که توسط هرمس (Hermes)، ایزد سرعت، به رود استیکس افتاده و خارون (Kharon)، آن‌ها را به سمت هادس (Hades)، هدایت می‌کند. سپس به چگونگی ظهور تایتان‌ها (Titans)، توسط گایا (Gaia) و اورانوس (Uranus)، تنفر از فرزندان در نسل‌های اورانوس و کرونوس (Cronus)، نبرد با ایزدان نو‌ظهور و در نهایت یک نگاه اجمالی به ایزدان المپ‌نشین داشتیم. در ادامه به سایر اساطیر‌ یونان و داستان‌های آن‌ها می‌پردازیم.

God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)
حضور پولیفموس (Polyphemus) در بخش آنلاین عنوان God of War Ascension

قلبی خشن که دلباخته شد

سایکلاپ‌ها (Cyclops)، دیگر فرزندان اورانوس و گایا، سرنوشت متفاوتی داشتند. موجوداتی بسیار تنومند با قدی بلند و بسیار ماهر بودند که طبق روایت هومر (Homer)، با تک چشم خود، جهان را مشاهده می‌کردند. سایکلاپ‌ها در آغاز آفرینش چون دیگر تایتان‌ها، در اعماق تارتاروس زندانی شدند تا اینکه کرونوس آن‌ها را آزاد کرد. کرونوس در حالی که آینده را می‌دانست، همه فرزندان خود را بلعید و سایکلاپ‌های نگون‌بخت را دوباره در تارتاروس زندانی کرد. با عصیان خدایان نوظهور، آن‌ها توسط زئوس (Zeus) و با پیشنهاد گایا، دوباره به سطح زمین بازگشتند و زئوس را در نبرد با تایتان‌ها یاری کردند. سایکلاپ‌ها بسیار بی‌رحم بودند، به گونه‌ای که توسط زئوس به جزایر دور دستی فرستاده و به همراه گله‌ای از گوسفندان و بُز‌ها به چوپانی مشغول شدند. سایکلاپ‌ها چون قانونی نداشتند، محاکمه هم نمی‌شدند. هرکس به هر نحوی که دلش می‌خواست رفتار می‌کرد و به همین دلیل سرزمین آن‌ها اصلا جای مناسبی برای انسان‌ها نبود.

معروف‌ترین این غولان تک چشم پولیفموس، نسل دوم سایکلاپ‌ها و فرزند پوسایدن (Poseidon)، بود که توسط شاهزاده ایتاک، یعنی اولیس (Ulysses)، تک‌چشم خود را از دست داد. اولیس به همراه یاران خود که از جنگ تروا بازگشته بودند، توسط امواج سرکش دریا به جزیره‌ای دور دست و ناشناخته رسید. اولیس به همراه دوازده یار خود، مسیر پیش‌روی را ادامه دادند تا اینکه به غاری بزرگ برخورد کرد. هرچند غار خالی از سکنه بود، اما آغل‌های پر از بَره‌های کوچک، طاقچه‌های حاوی پنیر و سطل‌های پر از شیر به خوبی نشان می‌دادند که شخصی مرفه در این غار امور خود را می‌گذراند. اولیس با یارانش مشغول سیر کردن شکم خود بودند تا اینکه پولیفموس، صاحب غار، با هیبتی به مانند کوه وارد غار شد. پولیفموس با دیدن اولیس و یارانش فریادی هراس‌انگیز سر داد و خطاب به آن‌ها گفت :« شما که هستید که وارد خانه من شده‌اید!! سودا‌گر هستید یا دزدان دریایی غارتگر؟» نعره پولیفموس باعث ترس سربازان اولیس شد اما خود اولیس مردانه در مقابلش ایستاد و پاسخ داد :«ما جنگجویان کشتی شکسته‌ای هستیم که از جنگ تروا بازگشته‌ایم، حال انتظار داریم همانند زئوس از ما حمایت کنی.» پولیفموس با تمسخر سخنان اولیس نشان داد، نه تنها از کسی هراس ندارد بلکه احترامی به زئوس نشان نمی‌دهد. پولیفموس با بستن درب غار، دست خود را به سمت یاران اولیس دراز و دو نفر از آن‌ها را به شام خود تبدیل کرد و سپس به خواب عمیقی فرو رفت. در آن شب اولیس به همراه یاران باقی‌مانده به چاره‌جویی روی آوردند اما هیچ راهی برای این موقعیت اسفناک وجود نداشت؛ صبح به وقت برخیزیدن، پولیفموس دو تن دیگر از یاران اولیس را برای صبحانه خورد. اولیس پیوسته به دنبال راه نجات بود تا چشمانش به قطعه چوبی بزرگ خیره شد و با شمشیر خود چوب قطور را تیز و در جایی به همراه افراد باقی‌مانده مخفی کرد. سپس پولیفموس در غار را باز و گوسفندن خود را در آغل‌های خود قرار داد. اولیس در این هنگام، باده‌ای که از کشتی با خود برای نشان دادن قدردانی به همراه داشت، مقداری از آن را به پولیفموس داد تا رضایتش را جلب کند؛ پولیفموس که از این باده ناب خرسند شده بود، دوباره آن را درخواست کرد و این منوال طی شد تا پولیفموس از شدت مستی خوابش برد.

God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)

فرصت مناسب فرا رسید بود تا اولیس انتقام مردانش را بگیرد. او چوب مخفی شده را در آتش قرار‌داد و با کمک یاران خود چشم پولیفموس را کور کرد؛ پولیفموس نعره کنان از جای خود برخواست و به دنبال افراد حاظر در غار گشت اما چشمان کور شده‌اش فرصت انتقام را گرفته بود. او در مقابل غار نشست تا اولیس و یارانش از آن خارج نشوند، غافل از اینکه قهرمان هومر به زیرک‌ترین شاهزاده یونان شناخته می‌شود، نقشه‌ای دیگر برای نجات در سر داشت. اولیس دستور داد هرکدام از سربازان، سه میش پر‌پشم را به یکدیگر وصل و در انتظار صبح بنشینند. صبح فرا رسید و پولیفموس برای چراندن گله خود در غار را باز و یکا‌یک گوسفندان خود را می‌جست تا مبادا فردی در پشت آن‌ها باشد؛ غافل از اینکه نمی‌دانست که یاران اولیس در زیر شکم گوسفندان قرار دارند. با اینکه آن‌ها رهایی یافتن، اما بازهم نسبت به پولیفموس خشم داشتند، هنگام خروج از جزیره، اولیس به تمسخر پولیفموس پرداخت؛ بخت با شاهزاده ایتاک یار بود که صخره‌ پرتاب شده توسط پولیفموس به کناره کشتی برخورد کرد و آن‌ها جان سالم به در بردند.

این روایت، بر اساس گفته های هومر است و داستان دیگری هم در رابطه با این غول وجود دارد که مقداری بذر غم در دل شما مخاطبان می‌کارد. به این طریق که پولیفموس با گذشت زمان شخصیتش دگرگون شده و نه تنها به مانند گذشته هراس‌انگیز نیست بلکه به موجودی بسیار ساده لوح و درمانده تبدیل می‌شود. پولفیموس داستان ما از طریق پدرش پوسایدن، دیده از دست رفته را دوباره پس می‌گیرد و هنگام گشودن چشم خود، دل به گالاتئا (Galatea)، یک پری دریایی سنگدل، می‌سپارد. او با اینکه می‌دانست گالاتئا علاقه‌ای به او ندارد، بازهم برایش پنیر و شیر تاز می‌برد تا شاید در قلب تاریکش مقداری نور زنده شود. گالاتئا که عشق پولیفموس را دید، با شیطنت به نزد رمه‌اش می‌رفت و باران سیب بر سر آن‌ها می‌بارید، و دست آخر بانگ میزد که: «پولیفموس تو یک عاشق تنبل هستی». دیو دلداده با قدم‌های کند خود به سمت گالاتئا می‌دوید، اما چون توان رسیدن نداشت، دست آخر به ساحل می‌نشست و آواز‌های عاشقانه برای گالاتئا سر‌ می‌داد.

God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)
پرمتئوس (Prometheus) را فراموش مکن

انسان پا به جهان می‌گذارد

چگونگی خلقت انسان همانند خلقت جهان یک پرسش بحث‌برانگیز است. برای فهمیدن چگونگی آغاز خلقت انسان، باید نگاهی به پنج عصر و فرزندان یاپتوس داشته باشیم. پرومتئوس (به معنای بَعد اندیش)، فرزند یاپتس یا یاپتوس (Iapetus: برادر کرونوس که در جنگ تایتان‌ها و ایزدان شرکت داشت)، به همراه برادران خود، اطلس (Atlas) و اپیمتئوس (Epimetheus: پیش اندیش)، به کیفری بسیار سخت دچار شدند (اطلس به خاطر رهبری تایتان‌ها، باید تا آخر عمر آسمان را بر دوش خود حمل می‌کرد).

داستان از این قرار است که زئوس خلقت انسان را به پرومتئوس و برادر نادانش، اپیمتئوس، می‌سپارد. اپیمتئوس که برخلاف برادرش که دانشی بالاتر از همگان داشت، بسیار کودن بود و اولین اندیشه‌ای که به ذهنش می‌رسید را بدون هیچ سنجشی به زبان می‌آورد؛ در نهایت، همین سبک‌مغزی کار دستش داد. او پیش از خلقت انسان، بهترین ویژگی‌ها اعم از نیرو، سرعت، دلیری، سیاست‌های زیرکانه، پرواز و سایر برتری‌ها را به موجوداتی جز انسان بخشید. حال که انسان چیزی جز صفات زشت برایش باقی‌ نمانده بود، اپیمتئوس دست به دامان برادرش شد. پرمتئوس به همراه آتنا (Athena)، قلم آفرینش را به دست و انسان را همانند خدایان راست قامت و زیبا آفرید؛ پرومتئوس انسان را از گل شکل داد و آتنا از روح خود در او دمید. بعد از آفرینش انسان، پرمتئوس به آسمان رفت و مشعل خود را از آتش خورشید روشن ساخت و دوباره به سوی انسان بازگشت؛ انسان اکنون آتش را در اختیار داشت که بهتر از تمامی صفات بود. ابتدایی‌ترین عصر انسان، عصر طلایی نام داشت. انسان در این دوره هرچند فناپذیر بود اما به مانند خدایان فارغ از اندوه و درد می‌زیست و چون مرگش فرا می‌رسید به روح جاودان تبدیل می‌شد. در عصر دوم (نقره‌ای)، شاهد روند نزولی درایت انسان هستیم، طوری که همیشه با یکدیگر ستیز داشتند و برخلاف نسل قبل، روحشان جاودان نبود. عصر بعد برنز نام داشت؛ در این عصر انسان ها به حدی به کشتار هم‌نوعان خود پرداختند که نسل آن‌ها نابود شد. اما بعد از این کشتار، نژادی خداگونه روی زمین آمد که برای خدایان افتخار آفرین شدند؛ آشیل (Achilles)، آگاممنون (Agamemnon) و اولیس از مبارزان عصر برنز هستند. آخرین عصر که انسان امروزی در آن قرار دارد، عصر آهن نام دارد. هزیود می‌گوید انسان نسل آهن به پلیدی گرایش دارد و هیچ گونه بخشش و عاطفه از خود نشان نمی‌دهد؛ او پیش‌بینی می‌کند انسان در سالیان بعد، زورگویی را جانشین نیک‌اندیشی می‌کنند، شرم از گناه را فراموش کرده و همیشه در پی قدرت خواهند بود. حال یک سوال ایجاد می‌شود که چرا عصر طلایی به پایان رسید؟

God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)

پرومتئوس خالق و عاشق انسان‌ها، روزی از روز‌ها گاوی بزرگ را قربانی می‌کند. این گاو قربانی شده نصفش به زئوس و نصف دیگرش به انسان پیشکش شد. پرمتئوس استخوان‌های گاو را با چربی فراوان پیچید و داخل شکم گاو قرار داد، بهترین قسمت‌های این حیوان قربانی شده را در پوستی به همراه اجزای ناچیز پیچید تا زئوس را فریب دهد. زئوس به نزد پرومتئوس آمد و چربی را گاو را طلبید؛ زئوس فریب پرومتئوس را خورد که بعد‌ها به کینه بزرگی مبدل گشت. زئوس آتش انسان را به خاکستر و آن‌ها را از این نعمت بزرگ محروم کرد. پرومتئوس که تحمل رنج فرزندانش (انسان) را نداشت، آتش را دوباره از خورشید دزدید (روایتی وجود دارد که اتش از کوره هفائستوس دزدیده شده) و به کمک سفالی شکسته دوباره به انسان‌ها بازگرداند. دلسوزی او باعث خشم دوباره زئوس شد؛ او پرومتئوس را به بلندای کوه‌های قفقاز به زنجیر کشید که جگرش در طول روز توسط عقابی غول پیکر خورده می‌شد ( اعضای بدن پرومتئوس طبق این کیفر دوباره بازیابی می‌شدند). انتقام زئوس به اینجا ختم نمی‌شود؛ او به هفائستوس (Hephaestus: آهنگر و فرزند زئوس)، دستور داد موجودی زیبا بیافریند، که این دستور زئوس باعث خلقت اولین زن یا همان پاندورا (Pandora) شد، در توصیف این شخص آمده:

موجودی زیبا، شبیه به یک دوشیزه محجوب، که خدایان همه هدایایی به او دادند؛ جامه‌ای نقره‌ای با نقاب یا روبندی زری دوزی شده، که همگان از دیدنش به شگفت افتادند؛ با حلقه‌ای درخشان ساخته شده از شکوفه ها و تاجی از طلا که زیبایی از آن ساطع می‌شد. آن زن را بخاطر تمامی هدایایی که به او داده بودند پاندورا نامیدند، یعنی «هدیه همگان». زئوس با نشان دادن پاندورا، تمامی خدایان و انسان ها را شگفت زده کرد.

در ماهیت پاندورا اختلاف نظر وجود دارد. هومر از آنجایی که شخصیتی زن‌ستیز داشت، مقصر تمامی بلایای بشر را پاندورا می‌دانست؛ یعنی زئوس با خلق پاندورا که اولین زن محسوب می‌شد، به عصر طلایی انسان پایان می‌دهد (در عصر طلایی مردان تنها در جهان گام بر می‌نهادند). هزیود (Hesiod: شاعر یونانی)، بر خلاف هومر، خلقت اولین زن را یک هدیه از طرف زئوس می‌داند نه یک مجازات؛ هزیود نبود زن را بسیار بد می‌پنداشت. روایت شده است که زئوس این آفرینش را به اپیمتئوس هدیه می‌دهد (روایت هومر به فریب زئوس و روایت هزیود به هدیه بودن پاندورا اشاره دارد). پرومتئوس به برادرش گوشزد می‌کند که زئوس قصد دارد با این هدیه فریبش دهد تا نسل انسان را به تباهی بکشد اما اپیمتئوس که عقلش از یک چهار پا کمتر بود این هدیه را قبول می‌کند. زئوس قبل از راهی کردن پاندورا به خانه بخت، خمره‌ای می‌سازد که تمامی بلا‌هایی که می توان بر سر انسان فرود آید را درونش جا می‌دهد (جعبه یا خمره پاندورا). زئوس به پاندورا هشدار داد که هیچگاه درب این خمره را باز نکند. پاندورا که حس کنکجاوی در او زنده می‌شود، درب کوزه را باز و تمامی بلا‌های زئوس را آزاد می‌کند؛ پاندورا شتابان در خمره را می‌بندد و تنها امید در انتهای این کوزه باقی می‌ماند. حال پاسخ به سوالِ چگونگی پایان عصر طلایی چنین است؛ هومر عقیده دارد پاندورا به عمد و ذات شیطانی خود در کوزه را باز کرده، هزیود نازل شدن بلایای انسان را به کنجکاوی نسبت می‌دهد.

  • پرمتئوس در نسخه دوم خدای جنگ در بالای کوهی به زنجیر کشیده شده است
  • او وآتنا عاشق و معشوق بودند اما بنابر دستور زئوس هیچگاه ازدواج نکردند و صاحب فرزند نشدند. عشق آتنا و پرومتئوس را عشقی خالص می‌گویند زیرا تماس جنسی نداشتند
  • آتنا به پرومتئوس در دزدیدن آتش کمک کرد
  • برخلاف روایت قسمت دوم خدای‌جنگ، هرکول عقاب را کشته و پرومتئوس را آزاد می‌کند (راه دیگر آزاد شدن پرومتئوس، در قربانی کردن یک موجود فانی بود)
  • پرومتئوس به دلیل دانش بالا و توانایی در پیش‌بینی آینده، هیچگاه به زئوس نگفت که چه فرزندی از زئوس، صاحب تخت او خواهد شد.

بد نیست بدانید که شخصیتی چون حضرت نوح، به نام دوکالئون (Deucalion)، در اساطیر یونان وجود دارد. زئوس که از دست مردمان عصر برنز به تنگ آمده بود، سیلی عظیم به راه انداخت و تمامی موجودات، جز دو تن را نابود کرد. دوکالئون همراه همسرش پیرا (Pyrrha)، بعد از نُه شبانه روز که در جعبه‌ای بزرگ پناه گرفته بودند، درنهایت در بالای کوه‌های تسالی آرام گرفتند. زئوس برای اینکه دوباره انسان پدید آید، به دو بازمانده گفت دو سنگ را به آب بیندازند؛ سنگ انداخته شده توسط دوکالئون به مرد و سنگ پیرا به زن تبدیل شد.

God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)
تقابل دو برادر ساختگی

هرکول؛ پهلوان یونانی

هرکول (Hercules: یک فناپذیر نه یک ایزد!) فرزند زئوس و آلکمنه (Alcmene) است. هرکول بزرگ‌ترین پهلوان یونان بود که شخصیتی متفاوت با تسئوس (Theseus)، دیگر پهلوان بزرگ یونان داشت؛ تسئوس برخلاف هرکول شخصی دانا و اخلاق‌مدار توصیف شده، طوری که هرکول تنها از نظر شجاعت شبیه به او است، اما در اعمال خیر. گفته شده در زمان بی‌اعتنایی کاهن معبد دلفی به سوال او، هرکول با عصبانیت سه پایه‌ای که معبد بر آن استوار بوده را بر دوش خود قرار داد و اعلام کرد قصد دارد معبدی مختص خود جایگزینش کند. آپولو، صاحب معبد دلفی، شخصی خردمند و بسیار قدرتمند، با دیدن این صحنه قصد داشت هرکول را مجازات کند اما زئوس با مداخله خود مانع این جنگ شد؛ آپولو شجاعت این انسان فانی را تحسین کرد و از کاهن خود خواست به سوالش پاسخ دهد. دیگر عمل خردمندانه هرکول به تهدید خورشید بر می‌گردد، او کمانی به سوی خورشید نشانه گرفت و قصد داشت تیری به سمتش بیاندازد. هرکول شاید از نظر عقلی مشکل داشت اما شخصی بسیار پر احساس بود که نمی‌توانست احساساتش را کنترل کند، او ناخواسته به انسان‌ها صدمه می‌زد و فورا درخواست می‌کرد مجازات شود. در زمانی که مردمان یونان آموزش موسیقی را به فرزندان خود بسیار مهم می دانستند، او تنفر شدیدی به این مسئله نشان می داد؛ هرکول به خاطر خشم خود و البته بدون دانستن قدرتش، آموزگار خودش را کشت که بعد از این اتفاق سخت پشیمان شد؛ او در آموزش‌هایی چون تیراندازی، اسب سواری‌، شمشیربازی و کُشتی، مقداری خودش را نرم خو نشان داد تا آسیبی به دیگران نرساند. آلکنه، مادر هرکول و همسر سپهسالار آمفیتروئون (Amphitryon)، بود که زئوس در نبود او به شمایلش درآمد و هم‌خوابه آلکنه شد؛ هرکول فرزند زئوس و برادر افی‌کلِس (Iphicles)، فرزند آمفیتروئون است. تفاوت این دو برادر، در زمان کودکی آشکار شد. هِرا که دیگر فرزندان زئوس را دشمن خود می‌خواند، دو مار به سمت گهواره هرکول و برادرش فرستاد. افی‌کلس با فریاد از گهواره گریخت اما هرکول با دستان خود سر دو مار را گرفت؛ مار‌ها به بدن این کودک پیچیدن اما هرکول دست از مقاوت برنداشت تا اینکه هر دو مار بر اثر خفگی تلف گشتن. آلکنه با فریاد‌های فرزندش افی‌کلس به سمت آن‌ها شتافت، که هرکول را شاد خندان با دو مار مرده در گهواره یافت؛ هرکول دو مار مرده را به مادرش هدیه داد‌ (خب مشخص است این بچه از نظر عقلی مشکل دارد).

تیره‌روزی هرکول از نجات مردمان تبس آغاز می‌شود. هنگامی که مینیون‌ها به خاطر مالیات‌های سنگینی که برای مردم تبس وضع کرده بودند به سمت مردم هجوم بردند، هرکول آن‌ها را شکست داد. مردمان شهر تبس برای قدردانی از این پهلوان، مگارا (Megara)، شاهزاده تبس، را به عقد وی درآورند. هرکول به همسر و فرزندانش وفادار بود و همیشه به مراقبت از آن‌ها می‌کوشید، تا اینکه بدترین و غم‌انگیز ترین اتفاق بر او ظاهر شد. هِرا، دشمن قسم خورده فرزندان ناخلف زئوس، با یک حمله عصبی هرکول را دیوانه کرد؛ او بر اثر این حمله عصبی سه پسر خود به همراه همسرش را به قتل رساند؛ هرکول بعد از هوشیاری، خودش را آغشته به خون همسر و فرزند دید. او بعد از قتل خانواده خود، قصد داشت با کشتن خود انتقام خانواده‌اش را بگیرد که توسط آمفیتروئون از این تصمیم دست کشید. هرکول به معبد دلفی رفت و از کاهن معبد خواست راهی پیش رویش بگذارد؛ کاهن اذعان داشت برای تطهیر این گناهان باید به بندگی عموزاده‌اش اوریستئوس (Eurystheus)، پادشاه مسینا، روی آورد. اوریستئوس برای تطهیر او دوازده ماموریت طاقت فرسا و غیر ممکن به او واگذار کرد که بعد‌ها دوازده‌ خان نام گرفتن (گفته شده هِرا در طراحی این دوازده خان نقش داشته و صرفا اوریستئوس دستورات را ابلاغ کرده است).

God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)
نمی‌دانم چه بگویم

پرده‌ حقیقت به کنار می‌رود؛ سانتامونیکا عالی می‌نوازد

چه بگویم؟ چگونه شروع کنم؟ چگونه چند نسل خاطره را بیان کنم؟ راستش از ابتدای نوشتن این مقاله ترس عجیبی سراسر وجودم را گرفته بود که چه چیزی در توصیف این شخصیت خاطره‌ساز و دوست داشتنی باید به مخاطب ارائه شود که هم دل خودم آرام گیرد هم مخاطب از خواندنش لذت ببرد؛ در وصفش دست پا شکسته چنین می‌گویم :‌«من به خشم معنا می‌دهم. از سقوط المپ تا فتح دوباره‌اش، وفادارای به عهدم را اثبات می‌کنم. هر آنچه سد راه من باشد، نابود می‌شود؛ آری من کریتوس هستم، کابوس خدایان المپ.» استودیوی سانتا مونیکا (Santa Monica)، یحتمل هیچگاه فکرش را نمی‌کرد، شخصیت و عنوانی را خلق کند که بعد‌ها این چنین مخاطبان را جذب خودش کند.

شخصیت کریتوس (Cratus یا Kratos) برگرفته از اسطوره‌ای یونانی به همین نام است. کریتوس در اساطیر یونان شخصیت بسیار بی‌رحم و جلاد گونه توصیف شده که همیشه در حال تمسخر هفاستئوس و پرمتئوس است. او اعتقاد دارد یک حکومت تنها باید از طریق اعمال ترس بر افراد اداره شود و چیزی به نام رحم و مروت تنها اتلاف وقت است. کریتوس فرزند پالاس (Pallas: پدر) و استیکس (Styx: مادر)، نسبت به نحوه حکومت زئوس گلایه داشت. به باورش، زئوس بسیار ظالم است و هر گونه که دلش بخواهد کیفر می‌دهد. با این حال، کریتوس نسبت به زئوس بسیار وفادار بود زیرا در زمان جنگ دَه ساله، زئوس برای یار‌گیری، به همه تایتان‌ها و موجودات هستی پیشنهاداتی داد. استیکس برای حفظ فرزندانش به پیشنهاد زئوس برای مراقبت از آن‌ها در کنار خود، به سمت ایزدان نو ظهور رفت؛ کریتوس به همراه خواهر و برادران خود به نام‌های (Nike: پیروزی، Bia: نیرو و Zelus: افتخار)، مراقب تاج تخت زئوس بودند و در بالای کوه المپ اقامت داشتند. کریتوس به دشمنان زئوس هیچ رحمی نشان نمی‌داد؛ یکی از این دشمنان بخت برگشته پرومتئوس بود. کریتوس از هفاستئوس خواست با زنجیر‌های ساخته خود، پرومتئوس را به سنگی عظیم ببندد تا فکر فرار به ذهنش خطور نکند؛ او همیشه بر سر شکنجه بیشتر پرومتئوس با هفتاستئوس مشاجره داشت. البته نویسندگان استودیوی سانتا مونیکا تنها از خشونت این شخصیت الهام گرفته‌اند. کریتوس در اساطیر نه تنها مشکلی با زئوس ندارد بلکه بسیار به او وفادار است؛ کریتوس خواهری به نام آتنا ندارد، برادری به اسم آرس وجود نداشته و هیچ پیوندی خونی با المپ‌نشینان ندارد؛ روایت کریتوس ساخته ذهن نویسندگان است که با گذشت سال‌ها و نسل های متمادی، خاطرات بسیاری برای ما خلق کرده؛ این شخصیت دوست داشتنی نیازی به توضیحات فراوان ندارد، در این مقاله، بنده تنها به حقیقت اسطوره‌ای و الهام گرفتن نویسندگان پرداخته‌ام.

از اینکه تا انتهای این مقاله بنده را همراهی کرده‌اید سپاس‌گزارم؛ این بود داستان اساطیر یونان.

milad sa人Acker益man人پروفسور بی سوادghMadcapKevMohsen bakhtiariKILLER OF GODSDota2The Gameمحسن رضوی فرDARKSIRENSaeidYohanaHDMI_DEUامین رحیمیNima𝐓𝐡𝐞 𝐆𝐮𝐚𝐫𝐝𝐢𝐚𝐧 𝐀𝐧𝐠𝐞𝐥Joel Morganکاظم حقیقیپرنده ی بی پرmore

ایرانیکارت

مطالب مرتبط سایت

تبلیغات

God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)
God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)
God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)
God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)
God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)
God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)
God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

  • A112 گفت:

    بنازم ، مقاله بسیار قشنگی بود👏💙💙💙

    پروفسور بی سوادMORTEZA.MSSaeidYohana𝐓𝐡𝐞 𝐆𝐮𝐚𝐫𝐝𝐢𝐚𝐧 𝐀𝐧𝐠𝐞𝐥Joel Morgan𝗔𝗿𝗶𝗮.xdگیمر ساده (در انتظار تیک آبی)Meti55armin
  • آمید گفت:

    پس ابعاد سیاسی چی میشه؟هیچ اشاره ای؟تا کی قراره این مقالات تکراری درباره مدح و تعریف و تمجید این آثار بشه و هیچ حرفی راجع به چرایی جریان زده نشه؟

    ghپروفسور بی سوادGod slayerNimaDota2loghain𝗔𝗿𝗶𝗮.xdarminesmaaiel_63
    • Arctic گفت:

      چی مثلا بگند؟ آیا زئوس جهان خوار سرمایه داره خبیثه چون خدای خدایانه و خدایان نورث کمونیست چپ مظلومن چون ثور چکش داره؟ حالا بدور از شوخی جدی منظورتونو نمیفهمم مقاله درباره اساطیره که خب الان معتبر ترین و مفصل ترین منبع نیست ولی بدم نیست و هدفش دقیقا داستان تعریف کردن و آشنایی با یه سری از تاثیرگذار ترین داستانهای تاریخ بشره که تاثیراتش تا الان وجود داره و تو این مقاله مخصوصا به گاد آف وار اشاره شده و دلیلیم نداره که بیشتر از این باز بشه اون یه مقاله دیگه با یه تیتر دیگه برای یه جامعه مخاطب دیگس

      پروفسور بی سوادGod slayerNimaDota2
      • آمید گفت:

        خوب این یه مصیبتی هست در نوع خودش که یه کسی برگرده بگه از خدای جنگ چی میشه گفت.تمام طول تاریخ هر نقاشی یا موسیقی یا کتاب و هر چیزی با هر موضوعی و در هر چارچوبی نوشته شده معانی و مفاهیمی داشته. معانی و مفاهیمی آشکار و پنهان. همیشه همین جوری بوده.چرا؟چون برخاسته از دل جامعه و فرهنگ وقت بوده که گاهی باید پنهانی حرف زد گاهی آشکارا میشه حرف زد. بسته به سیاست جامعه و آزادی جامعه و فهم جامعه و سایر موارد داره. خوب اصلا افسانه و اسطوره همین جوری خلق شده حرفی رو که نمیشه علنی زد به شکل اغراق آمیز و عجیب غریب بیان میکنن.افسانه بزرگ و اغراق شده یا کوچک و حقیر شده یک واقعیتی هست از یک واقعیتی نشات گرفته نه اینکه کلا چرند باشه. تا ضعفی رو بپوشونن یا عوام فریبی رقم بزنن یا قوت قلبی به جامعه بدن در کل هدایت افکار عمومی هست.هر چی هست مفهومی داره.مثلا وقتی نمیتونی علنی دشمنت رو اسم ببری و ازش بد بگی میای میگی قهرمانی به اسم رستم میره و دیو سفید رو میکشه.این هنر نیست که بیای راجع به رستم و دیو سفید حرفهای سطحی بزنی که باباش فلانی بود و مامانش بهمانی بود و از این حرفها.باید بگی منظور چی بوده؟ خالق داستان چی میخواسته بگه که در حالت عادی نمیشد گفت.این باید جواب داده بشه.چرا نویسنده تصمیم گرفته چنین شخصیتی در اون دوران از زمان طراحی کنه.چرا؟چون بیکار بوده؟یکی از میلیونها چرا های خدای جنگ؟چرا کریتوس نسخه ۲۰۰۵ با نسخه ۲۰۱۸ اینقدر تفاوت پیدا کرده؟یا چرا خودش زن و بچه اش رو کشته دنیا باید تقاص جنایت کریتوس رو میداد؟این سوالات اولا جواب داره ثانیا اگر جواب دادی هنر کردی اون موقع راز رو افشا کردی نه اینکه یه مشت افسانه دیگه هم بغلش بکاری. یه رپر فسقلی یه ترانه میده بیرون بحثها و نقدها ازش میکشن بیرون که این ترانه منظورش فلان حرف سیاسی و فرهنگی بود و فلان سیاستمدار رو داره نقد میکنه و از این دست حرفها بعد همون آدمها میان میگن یه بازی یا فیلمی که پانصد ششصد میلیارد تومن پاش هزینه شده نابغه ترین آدمها جمعا صد تا دویست نفر سه چهار سال عمرشون رو پاش گذاشتن حرفی نداره بازی دیگه فیلم دیگه ول کن واسه سرگرمیه و از این دست ساده لوحی ها.

        ghپروفسور بی سوادGod slayer
        • اگر اسم سایت، سیاست‌فا، تئوری‌فا، تاریخ‌فا، هنرفا بود، که بنده باید به طرز دیگه‌ای مطلب رو بیان می‌کردم. اما الان که نگاه می‌کنم اسم سایت گیمفا هست، پس بنده اشتباهی مرتکب نشدم دوست عزیز چرا که در چارچوب حوزه گیم این مقاله نوشته شده.
          دلیل تغییر نسخه ۲۰۱۸ نسبت به نسخه ۲۰۰۵ چیزی جز تغییر برای بقای این سری نیست چون نسخه God of War Ascension به درستی ثابت کرد که روایت در یونان، گیم‌پلی و تک بعدی بودن شخصیت کریتوس دیگه برای مخاطب به مانند گذشته جذابیتی نداره! البته من به شخصه عاشق نسخه Ascension هستم.

          ghپروفسور بی سوادGod slayerNima
          • آمید گفت:

            خوب طبق این فرمول نباید این مقاله هم وجود داشته باشه چون اسم سایت اسطوره فا هم که نیست.من نگفتم این مقاله درسته یا غلطه نوشتنش من میگم تا کی نباید به اصل پرداخته بشه؟اصل چیه؟اصل یعنی کدوم سیاست و انگیزه سیاسی فرهنگی پشت این اثر و باقی آثار بوده؟مشکل این هست که جواب این شکلیه:کدوم سیاست .ما اصلا بازی میکنیم یا فیلم تماشا میکنیم تا سرگرم بشیم تا از سیاست دور بشیم.این حرف مثل این میمونه که بگی من برای اینکه نمیخوام خیس بشم نمیپرم تو استخر به جاش میپرم تو دریا.سیاسی تر و دینی تر از سینما و صنعت بازی مگه داریم؟ولی دریغ از یک کلمه در این زمینه. خبری نیست چون علم این مسئله نیست.سبک بازی رو نمیگم چرا تغییر کرده مفهوم و پیامش تغییر کرده

            ghپروفسور بی سوادGod slayer
            • وقتی اول مقاله نام بازی ذکر شده یعنی این که این دو موضوع(گیم و اسطوره شناسی) بهم پیوند خورده. دوست خوب من، اینکه شما به دنبال انگیزه‌های سیاسی فرهنگی هستید با شجاعت تمام اعلام میکنم که هیچ اگاهی این دو موضوعی که شما اشاره کردید بنده ندارم؛ اگر هم سواد سیاسی و غیره در چارچوب درک و دانش من قرار داشت بازهم بنده اشاره‌ای نمی‌کردم بخاطر اینکه مخاطب من یک گیمر هست. اگر شما اگاهی نسبت به این قضیه دارید من خیلی هم خوشحال می‌شم دو کلوم حرف تازه یاد بگیرم بلکه دانش بیشتری کسب کنم؛ اگر بالای این مطلب نام بنده به عنوان نویسنده ذکر شده به معنای این نیست من به تمام دانش‌ها اگاهی دارم هرچند جدای از علوم کامپیوتر (مخصوصا برنامه نویسی) که در راس علایق بنده هست، موضوعاتی چون سیاست و فلسفه رو از طریق کُتب و سایر مجلات دنبال می‌کنم اما این پیگیری صرفا برای اگاهی بنده هست نه حوزه‌ای که بخوام به صورت حرفه‌ای درش وارد بشم که بعد ها بتونم از طریق دانشم به صورت یک مقاله سطح بالا این دو موضع رو ترکیب کنم چون خود اسطوره شناسی نیاز به دانش بسیار بالایی داره. مثلا من بیام با دانشی بسیار بسیار اندکی که دارم، انگیزه های سیاسی یا ایدولوژی مثل کمونیست، توتالیتاریسم و غیره، این موضوعات رو با اسطوره شناسی ترکیب کنم حاصل مقاله چیزی جز نواقص نیست که نه تنها مطلب بسیار زشت (مقاله‌ای عاری از هرگونه دلیل و مدرک قوی)، به مخاطب ارائه میشه بلکه ممکنه حتی موضوعات به صورت اشتباه در ذهن مخاطب جا بگیره. در نهایت امیدوارم سوتفاهی بین بنده و شما پیش نیومده باشه.

              ghپروفسور بی سواد
              • آمید گفت:

                نه اینها واقعیت نداره من از سر تجربه دارم میگم هر وقت من یا کس دیگه ای یه کمی از سطح زدن و به عمق رفتن داد و هوار رفته بالا چنان غرق در ظاهر باز ی و فیلم و شخصیتها و حرف بی خودی مثل هنر برای هنر شدن که اصلا تحمل ذره ای حرف متفاوت دیگه ندارن.مشکل این نیست که کسی نمی دونه این آثار همیشه تاریخ حرف داشتن و خالص سیاسین و محصول سیاست فرهنگی هستن مشکل این ناآگاهی نیست مشکل نخواستن هست کسی خوش نداره بت ذهنیش و توهماتش شکسته بشه.نتیجه:جامعه ای دمدمی مزاج و نق نقو و بی سواد و توهم عقل کل بودن و صاحب نظر درباره همه چیز در عین بی اطلاعی و خام اندیشی چرا؟چون به قول اولتران:انسانهای درپیت همواره سطح رو خراش میدن و هیچ وقت به عمق جریان نگاه نمیکنن

                ghپروفسور بی سوادامیرحسین رهنورد
        • Arctic گفت:

          ببین اینا همش واضحاته چیز عجیبی نیست بله اساطیر ذات شکل گیریشون واکنش مردم به عناصر مختلف بوده نمیدونم از رعد و برق میترسند ولی همچنان رعد و برق باعث بارون باریدن میشه که سود داره شخصیتی مثل زئوس خلق میشه نمیدونم تو اساطیر خودمون فلان جا حمله میکنه ملت شروع میکنند افسانه گفتن درباره تورانی که دشمن ایرانه و یه آرش فهرمانی تیر میزنه ایرانو حفظ میکنه کلا ذات اساطیر اینه ولی بحث اینه که این مقاله لزومی به اشاره به اونا نداره اونا بحثای دیگه ایه که جامعه مخاطب باید از یه سطحی رد بشه که متوجهشون بشه مثلا من خودم اطلاعاتم از اساطیر یونان بد نیست به دلایلی خوندم دربارشون تو منابع دیگه ای و با اون پیشفرضی که دارم اگه بیاد کسی بگه که این فلان اتفاق روش تاثیرگذاشته اونوقت میفهمم داره چی میگه خب من اگه اون منابعو نخونده بودم اصلا اینارو نمیفهمیدم چون اودیسه رو باید میخوندم اول و هزاران حماسه دیگه که تازه به اون سطح برسم پس این مقالات تا حد زیادی نیازند منو شما تا حدی اطلاعات داریم کساییم که ندارند همچین مقالاتی میخونند و اطلاعات کسب میکنند خیلی قضیه راحته مثلا من اگه درباره نورث نوشته بشه این مقاله ای که میگید درک نمیکنم چون آشنایی زیادی با اساطیرش ندارم تمام این مباحث مال بعد شناخته تا کسی فرمو نفهمه این چیزا کوچک ترین اهمیتی ندارند بعد از فهم فرم تازه میتونن مطرح بشن و البته منظورتونو از افشا کردن نمیفهمم دقیقا چی افشا بشه تمام اساطیر از زمان قدیم میاد و داستانایی بوده که بین اقشار جامعه میچرخیده و اگه جیزی روش تاثیر داشته تو تاریخ ثبت شده و افشاگری از طرف ما توی قرن ۲۱ نمیتونه اصلا شکل بگیره بحث دوم درباره کریتوس و سگانه گاد آف وار اشاره ای نکردم بنظر منم اونجا ضعیف ترین بخش مقاله بود ولی مخاطب این سایت همچین چیزیو میخواد چون گیمفاس مخاطبا اکثرا گیمرند و گاد آف وارو دوست دارند مقاله به چشم معرفی داستانا منتشر شده که صرفا یه پیش زمینه بده و اونچنان درگیر اشتراکات و تفاوتای دنیاها نمیشه بشخصه بنظرم اصلا نباید به سری واد آف وار اشاره میشد و اونو یه نقاله درست و درمون دیگه میکردند از اون نظر موافقم مورد سومم اینکه نه با حرغ آخرتون مخالفم مهم ترین رسالت درباره مدیومها مخصوصا یجیزی مثل سینما و گیم اینه که سرگرم کننده باشه و بتونه احساساتو منتقل کنه و کلا مباحث فرمیکه و تکنیکه یعنی اول مخاطب خود اثرو باید فارق از همچیز بررسی کنه و بعدا مسائل زیرمتنه که خب این مقاله داره به درک بهتر مخاطب از زیرمتن سری گاد آف وار کمک میکنه و وقتی فرد به این دوتا مسلط شد تازه صلاحیت اظهار نظر درباره فرامتن پیدا میکنه

          پروفسور بی سواد
          • آمید گفت:

            خوب اظهار نظر درباره فرا متن اینجا بحث نیست.بحث این هست که فرا متن یا هر چی حرفشون چیه.بذار مشخص بگم به طور مثال بازی خدای جنگ یک در سال ۲۰۰۵ چرا ساخته شده و پیام سیاسی فرهنگیش چی بود؟اصلا پیام سیاسی فرهنگی بین المللی و…… داشت؟بعید میدونم جواب بله باشه.

            ghپروفسور بی سواد
    • Dota2 گفت:

      جنس موادی که میزنی رو به ما هم معرفی کن لطفا

      پروفسور بی سوادGod slayerNimaDota2
    • اینم رکورد دوم در گیمفا که باید در گینس ثبت بشه☺
      36 دیسک لایک ناقابل😇

  • همیشه برام سوال بود ایران و یونان چرا سر چیزی که ماله هزاران سال پیشه شاهکار های همو زیر سوال میبرن
    زیبا بود
    ولی برام سواله اینا پرستیده میشدن؟ به جز هرکول، پرسوفنه و چند تاییشون ادمای سالمی نیستن اینا( جدا از قشنگیه داستان)

    پروفسور بی سوادGod slayer
  • kravinoff گفت:

    امیدوارم سانتامونیکا،گاد آف وار رو ادامه بده
    و ما از کریتوس و ماجراهاش لذت ببریم

    ghپروفسور بی سوادGod slayerarminامیرحسین رهنوردKILLER OF GODSNima
  • بهی گفت:

    این خدای جنگ نسخه موبایلش بیاد عالیه

    باران¸ghپروفسور بی سوادGod slayerCharlie Chaplinarmin
  • TalkingMan گفت:

    چقدر خوشم میاد اینجور مقاله هارو کار می کنین.

    پروفسور بی سوادGod slayerNimaJoel MorganA112𝗔𝗿𝗶𝗮.xdarminامیرحسین رهنورد
  • Atlas گفت:

    واقعا مقاله خیلی قشنگ بود ممنون از آقای رهنورد و گیمفا که وقتی می‌خوان کاری رو درست انجام بدن عالی و به صورت شاهکار انجام میدن.تشککرررر

    پروفسور بی سوادJoel MorganA112𝗔𝗿𝗶𝗮.xdامیرحسین رهنورد
  • Atlas گفت:

    باورم نمیشه من هنوز الدن رینگ رو تجربه نکردم
    دوستان یه سوال من بلاد بورن رو دارم بازی میکنم و اوکیه خوشم میاد اما چون مپه بازی تاریک و دلگیر حس عجیبی بهم القا میشه ولی وقتی الدن رینگ رو میبینم بیشتر خوشم میاد چون جهان آزاده و
    مپاش خیلی متنوع و خفن و دلبازی ولی میترسم اگه الدن رینگ رو بگیرم چون پشت سرش بلاد بورن رو دارم بازی میکنم میترسم دلم زده
    سه ولی خیلیا بهم گفتن خیلی متفاوته و حتما تابستون تجربه کن خودم هم الدن رینگ رو خیلی دوست دارم شما هم لطفاً نظر بدید

    پروفسور بی سوادarmin
    • Arctic گفت:

      تموم کن اول بلادبورنو بنظرم بعدش برو بقیه بازیا و نگران اونش نباش اگه از نظر سختی میگی که خب اگه میبینی اذیت میشی یکم صبر کن و اگه میبینی بلادبورنو کامبتشو بهش مسلط نیستیم اوکیه چون حس کامبت الدن رینگ و بلادبورن خیلی فرق داره و میتونه راحت تر باشه اگه سلاحو اینات خوب باشه درکل همشون یه تجربه متفاوتند فقط اگه یک و دو رو بازینکردی دارک سولز سه رو بازی نکن اونارو به ترتیب برو درباره بقیه آثارشون ترتیب زیاد مطرح نیست هرجور بری اوکیه

      پروفسور بی سوادJoel Morgan
  • mansor.fri گفت:

    عالی بود
    شاید این حرفم زیاد ربطی به این بحث نداشته باشه ولی چرا بازی خدای جنگ و کریتوس رو اینجوری ضعیف کردن
    کریتوسی که رسیدن به بالای بزرگترین دیوار ها و دور ترین ستون ها براش چیزی نبود
    الان برای اینکه از یه دیوار سه متری بالا بره باید آترئوس براش طناب بندازه از بالا:)))

    پروفسور بی سوادA112armin
  • Halflife81 گفت:

    یه نگاهی به اساطیر ایرانی هم بندازید.

    پروفسور بی سوادHalflife81NimaJoel Morgan𝗔𝗿𝗶𝗮.xdامیرحسین رهنوردSaeidHDMI_DEU
  • گیم هنوز مثل گاد آف وار ندیدم
    شاااید رد دد ۲ که سبک ها فرق دارن نمیشه مقایسه کرد

    پروفسور بی سوادSaeidKILLER OF GODS
  • عالی👌✨
    مثل قسمت اول سطح دانشم رو بالاتر برد. من اینطور مقالات رو دوست دارم.
    خسته نباشید آقای رهنورد🤍

    پروفسور بی سوادA112امیرحسین رهنورد
  • Arctic گفت:

    با اینکه بنظرم سگانه یونان بهتر از سری جدید گاد آف وار بود ولی راستش زیاد نوع اقتباس گاد آف وارو از اساطیر یونانو دوست ندارم بنظرم ورژن نورث خیلی دیزاین نزدیک تر به اساطیری داره الان هیدس گاد آف وار ۳ بنظرم بهترین باس سری گاد آف واره و کلا یکی از بهترین باسای تاریخه ولی هیدس نیست البته اشتباه نشه خیلیاشونم خوبند مثلا هرکول یا پوسایدن کاملا اون شکوهو میرسونند بنظرم کاراکترای نورث خیلی دیزاین حالبی دارند مثلا بالدر با اینکه شخصیتش شبیه اساطیر نیست خیلی دیزاین جالبی داره که بهش میاد یه خدایی باشه که اینطور شده یا ثور توی رگنوراک محشره بنظرم بهترین دیزاین این شخصیته هیچکدومشون باسشون درحد هیدس توی گاد آف وار ۳ نیست ولی من واقعا حس میکنم که دارم با یه خدای اساطیری میجنگم نه با یه غول جهنمی

    پروفسور بی سواد𝗔𝗿𝗶𝗮.xdامیرحسین رهنورد
  • Rezz گفت:

    واقعا اسطوره شناسی سانتا مونیکا رو دوست دارم
    واقعا خیلی حرفه ی جالبیم هست که خدا شناس باشی
    از نویسنده سپاس گذارم برای این مطلب زیباشون🤌

    پروفسور بی سواد𝗔𝗿𝗶𝗮.xdامیرحسین رهنورد
  • MArio 🍄 گفت:

    ایکاش سانتا مونیکا ریمیک سه قسمت اول میساخت 😢

    پروفسور بی سوادامیرحسین رهنورد
  • سلام و درود مقاله از خودتوت هست یا ترجمه؟
    بسیار عالی و قوی بود کیفیت کار رو دوست داشتم .
    شکر خدا گیمفا داره روزی دو تا مقاله میزاره روی سایت که این خودش یک رکورد عالی و وحشتناک فک براندازه که کیفیت مقالات هم بسیار بالاست و با فعالان مدیای گیمینگ نه تنها ایران بلکه جهان قابل رقابت و مقایست. ممنون از مدیر و سردبیر و نویسندگان عزیز تیم گیمفا🔥

    پروفسور بی سوادNimaDota2A112𝗔𝗿𝗶𝗮.xdarminمحمد حسین کریمیArthur Morganامیرحسین رهنورد
  • HDMI_DEU گفت:

    خسته نباشید آقای رهنورد، مثل قسمت اول فوق العاده بود💙. به شخصه قسمت پاندورا رو خیلی دوست داشتم، چون همیشه به این فکر میکنم کنجکاوی یه بلاعه یا یه نعمت. و همینطور گناه اولیه انسان هم برام جالبه. در آخر خوشحال میشم همچین بخشی رو راجب اساطیر ایرانی هم بسازید💙.

  • 123qwe410x گفت:

    من یچ وقت نفهمیدن چرا وقتی حرا مسئول دیوانگی هرکول بوده هرکول باید مجازات شه

  • gh گفت:

    اقا بنازم عالی بود. قلم زییایی دارید. خسته نباشید

    امیرحسین رهنورد
God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش دوم و پایانی)